زندگى عملى پيامبر از مهمترين وسائل تزکيه
اسوة حسنة رسول الله صلي الله عليه و سلم يکي از ذرائع بسيار مهمى در راستاي كسب معرفت الهي و حصول تزكيه ميباشد . يعني با تأسي از شخصيت والاي پيامبر اسلام ميتوان به مدارج بلند معرفت نايل آمد .
اما بايد دانست كه زماني ميتوان از اسوة مبارك كسب فيض نمود كه رابطه و تعلق ما با رسول الله صلي الله عليه وسلم به صورت درست استوار گردد و بخاطر ايجاد تعلق درست با جناب ايشان لازم است تا منصب رسالت را به صورت درست شناخته و نوعيت تعلقي را كه بايد بر قرار سازيم به صورت تفصيلي بشناسيم .
تذكر اين امر از آنجا ضروري به نظر ميرسد كه بعد از گذشت خير القرون در نوعيت تعلق ما با رسول الله صلي الله عليه و سلم تغير و اختلاف جدي رونما گرديده است و طبعاً اين اختلاف ديدگاه و تعلق در حصول تزكيه و كسب معرفت نيز تأثير گذار بوده است . بنابرين در آغاز سخن ميخواهيم تا اين اختلاف ديدگاه را به صورت مختصر بيان نموده و به دنبال آن به شرح اين امر ميپردازيم كه كدام نوع تعلق و رابطه با نبي كريم صلي الله عليه و سلم است كه در راه كسب معرفت و حصول تزكيه مهم ميباشد و چگونه ميتوان اين تعلق را برقرار نمود .
چهار غلط فهمي اساسي در شناخت منصب رسالت :
تصورات نادرستي كه در رابطه با شناخت پيامبر صلي الله عليه و سلم و منصب رسالت و چگونگي تعلق و پيوند با ايشان در بين مردم شايع است ، خيلي زياد بوده و بيان تمام آنها از حوصلة اين بحث بيرون است . اما درينجا به چهار گونه سوء فهم و برداشت نادرستي اشاره مينماييم كه بين اقشار مختلف جامعه وجود داشته و عواقب خيلي بدي را به دنبال دارند .
اول : نخست از همه گروهي را سراغ داريم كه گمان ميكنند كه رسول الله صلي الله عليه وسلم فقط وظيفة رساندن پيام الله متعال را بدوش داشته اند كه بعد از تكميل كتاب الله و تبليغ آن به انسانها و انقطاع وحي وظيفه و مسئوليت ايشان به پايان رسيده است . آنها بر اساس اين تصور نادرست از منصب رسالت ، رابطة خود را با پيامبر گرامي اسلام برقرار ميسازند .
معلوم دار است كه كسانيكه منصب رسالت را اينقدر حقير و ناچيز ميدانند، براي آنها از نظر حصول تزكيه و معرفت الهي اهميتي خاصي به پيامبر و مقام نبوت باقي نميماند . بنابرين هيچ دليل معقولي براي ايجاد تعلق خاصي با جناب محمد رسول الله نزد آنها وجود نخواهد داشت و اگر اهميتي دارد ، همان كتاب و پيغامي است كه بوسيلة پيامبر آورده شده است كه درينصورت اگر پيام آور از ميان برداشته شود هيچگونه نقص و كمبودي در پيام ايجاد نميگردد .
اين تصور و برداشت از رسالت از بنياد و اساس نادرست و خلاف صواب است . زيرا پيامبر صلي الله عليه وسلم فقط حيثيت قاصد بين الله متعال و بندگانش را ندارد . بلكه ايشان همچنان كه پيامبر اند ، معلم و مربي نيز اند و درعين حال مزكي و مرشد هم ميباشند . ايشان منصب بيان كننده و مفسر قران را نيز دارا ميباشند و هم بشارت دهند و بيم دهند اند . و بالآخره سراج منير و هدايتگري از سوي الله متعال ميباشند و بزرگتر از همه ، ايشان پيامبر واجب الإطاعت نيز ميباشند و همراه با تمام اين خصوصياتي كه دارند ، در راستاي دعوت و ارشاد و هدايت بندگان الله متعال ، تحت نگراني و مراقبت الهي قرار داشته و از هرگونه خطاء محفوظ و مصون ميباشند .
وظيفة ايشان درين خلاصه نميشود كه پيام الهي را به بندگان الله متعال برساند و بس . بلكه اين مسئوليت نيز بدوش ايشان قرار دارد كه اسرار و رموز اين كتاب مقدس آسماني به مردم تعليم داده وشيوة عمل كردن به دساتير آنرا عملاً به امت خود نشان دهند و جماعتي را تحت رهنمايي مستقيم خود چنان تربيت كند كه تمام احكام و مضمرات اين كتاب در زندگي فردي و اجتماعي شان كاملاً هويدا بوده و خود شان هم بحيث عامل و هم بحيث هدايتگر شريك راه ايشان باشد . علاوه برآن ، هداياتي را كه قولاً و عملاً صادر مينمايد و يا عملي را مورد تأييد قرار ميدهند نيز تحت منصب رسالت قرار گرفته و مورد قبول و تعميل قرار گيرد .
با دقت درين شناخت و تصور از منصب رسالت ، چگونگي و ابعاد رابطة ما با رسول الله صلي الله عليه وسلم كاملاً واضح ميگردد و علاوه برآن نتيجة لازمي ديگري كه بدست مي آيد اينست كه اگر شخصي ازين ابعاد تعلق با پيامبر صلي الله عليه و سلم بيخبر باشد و يا از بعضي ازين خصوصيات انكار نمايد هرگز از فيض آن ذات گرامي بهرمند نخواهد شد .
دوم : گروه ديگري كه در شناخت و تعظيم مقام رسالت گرفتار غلط فهمي و خطاء شده اند ، ارباب تصوف ميباشند . اين گروه در نخستين قدم شريعت و طريقت و علم ظاهر و علم باطن را از هم جدا نموده و در قدم بعدي ظلم بيشتري روا داشته و اين دو علم را كاملاً مجزا از يكديگر تصور نموده و هرگونه رابطه بين اين دو را كاملاً منقطع ميدانند . آنها مدعي اند كه نبي كريم صلي الله عليه و سلم علم شريعت يا علم ظاهر را به عامة مردم عطاء نموده و علم طريقت يا علم باطن را به صورت اسراري صرف به چند نفر محدود تعليم داده اند و آنها نيز اين علم را به صورت ” راز“ نگهداشته و سينه به سينه به ” محرمان اسرار“ انتقال داده اند .
نادرستي و نتايج مصيبت باري كه اين تصور نادرست به دنبال دارد در ابتداي بحث تزكية نفس به تفصيل بيان گرديد . افزود برآن بايد تذكر داد كه اين فهم اگرچه خطاء است ، اما ازينكه پيامبر گرامي صلي الله عليه و سلم را سرچشمة شريعت و طريقت ميدانند بازهم كمي غنيمت است . در غير آن در بين اهل تصوف گروههايي وجود دارد كه ” نبوت“ و ” ولايت“ را دو منصب كاملاً جدا و متوازي با هم ميدانند . آنها نبوت را سرچشمة علم ظاهري و ولايت را سرچشمة علم باطني عنوان ميكنند و معتقداند كه چنانچه منصب خاتم الأنبياء مخصوص پيامبر گرامي اسلام است ، منصب خاتم الأولياء مخصوص شخص ديگري ميباشد . آنها نه تنها اين دو منصب را جدا متوازي با هم تصور ميكنند بلكه در ميان ايندو رقابت و كشمكش را امر فطري ميدانند و علماي شريعت را ظاهر پرست ميخوانند .
ناگفته پيداست كه كسانيكه در رابطه به شناخت و درك منصب رسالت گرفتار چنين سوء ظن و كجروي شده باشند ، هيچگاهي نميتوانند كه از ذات بابركت ايشان كسب فيض نمايند اگرچه بزعم خود به چنان كمالات معنوي !! دست يافته باشد كه بروي آن بروند و يا در هوا پرواز نمايند .
به يقين ميگوييم كه وسيلة اصلي كسب معرفت الهي و انبياء اند و پيامبر گرامي اسلام كه آخرين پيامبر بوده و شريعت او آخرين و كاملترين شريعت الهي ميباشد ، لازماً ايشان خاتمة اولياء و عارفين نيز ميباشند و معرفتي كه ايشان را حاصل بود نه كسي به آن مقام رسيده است و نه كسي در آينده ميرسد . و گنجينه هايي كه در شريعت ايشان نهفته است در هيچ جاي ديگري سراغ نميتوان كرد .
سوم : در زواياي جوامع اسلامي افراد و گروههاي هم سراغ ميشوند كه پيامبر صلي الله عليه و سلم را شخصيت تاريخ ساز و قابل احترام ميدانند ولي اضافه تر از آن ، منصبي برايشان قايل نميشوند و چون تمام مردم ايشان را پيامبر الله ميدانند آنها نيز با تبعيت از مردم رسول الله صلي الله عليه وسلم را بنام پيامبر ميخوانند و احياناً تحت تأثير عواطف و احساسات ملي و قومي قرار گرفته و اظهار حميت و تعصب نيز مينمايند . ولي اين سخن را به هيچ صورت نميپذيرند كه قول پيامبر در هر امري حرف آخر بوده و خير و سعادت دنيا و آخرت بشر در هدايات او مضمر است . اين گروه گمان ميبرند كه هدايات و فرموده هاي پيامبر صلي الله عليه و سلم براي جامعة و محيط خاص آنزمان درست و مفيد بود . اما اكنون كه عصر علم و روشنفكري !! است نميتوان بر تمام آنچه گفته است عمل نمود . اكنون فقط همان سخنان ايشان را قابل قبول ميدانند كه مطابق خواهشات شان باشد و يا از نظر اهل زمانه قابل احترام باشد. در غير آن از تة دل به قبول هيچ دستور ايشان آماده نميباشند . اگرچه بنابر بزدلي و بي همتي كه دارند ، جرأت اظهار اين آنرا در خود نمي بينند .
چهارم : در ميان عوام الناس عدة اند كه عقيدت و احترام كوركورانة نسبت به پيامبر صلي الله عليه و سلم داشته و در اوقات و مناسبتهاي خاصي به اظهار عقيدت و احترام به پيامبر عليه السلام مي پرداند و با اين احترام و عقيدت غير شعوري تمام حقوق و واجبات نبوت و رسالت را به طاق نسيان ميگذارند . نزد آنها اصلاً اين بحث مطرح نيست كه مقصد اصلي بعثت پيامبر صلي الله عليه و سلم چه بوده و به انسانها چه تعليمات و هداياتي داده اند و بعد از وفات خود چه مسئوليتهايي را بدوش امت گذاشته اند ؟ و امت بخاطر اداي اين مسئوليتها چه كارهايي را بايد انجام دهند ؟
آنها بعوض غور و دقت درين سؤالهايي مطرح شده ، مطابق تصور و برداشت ناقص خود به اظهار عقيدت و احترام در مناسبتهاي خاصي پرداخته و آنرا كاملاً كافي ميدانند اگرچه اين مناسبتها و اظهار احترام سراسر مخالف ارشادات نبوي باشد .
عدة از علماي سوء و پيران گمراه ازين عقيدت و جذبات عاميانة مردم سوء استفاده نموده و به جاه و جلالي دست يافته اند . آنها ميدانند كه آسانترين راه كسب مقبوليت و مقام و منافع دنيوي در بين مردمي كه از بار مسئوليتها و مكلفيتهاي شرعي شانه خالي كرده اند اينست كه آنها را به اين عقيدة جاهلانه شان تشويق كنند به همين خاطر است كه از يكطرف پيامبر صلي الله عليه و سلم را از منصب رسالت بلندتر قرار داده و صفات الهي ميدهند و به زعم خود دلايلي براي آن تهيه ميكنند و از سوي ديگر شيوه و طريقة را براي اظها عقيدت و احترام به پيامبر صلي الله عليه وسلم ايجاد مينماند كه مطابق خواهشات عوام الناس بوده و آنها را از تمام مكلفيتهاي شرعي سبكدوش سازند .
مومن حکيمي