سخنانی از سلف صالح و دانشمندان مسلمان در مورد عفو

از جریر بن عبد الله رضی الله عنه که وی روزی که مغیره بن شعبه رضی الله عنه وفات یافته بود از جای برخاسته گفت:
بر شماست که از خداوند یکتا و بی همتا پروا داشته باشید، وقار و آرامش خود را نگهدارید، تا آنکه برایتان امیری برسد، امیر برایتان همین الآن خواهد رسید، برای امیرخود عفو بخواهید زیرا که امیرتان عفو و بخشش را دوست داشت، سپس گفت: اما بعد، من به نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدم وگفتم: بر سر اسلام به تو بیعت می کنم، بر من شرط گذاشت که برای هر مسلمانی نصیحت می کنی، من هم بیعت کردم، سوگند به پروردگار این مسجد که من به شما نصیحت می کنم، سپس طلب مغفرت نمود و از منبر فرود آمد.

روزی عبدالله بن مسعود به بازار رفت تا خوراکه خریداری کند، مقداری خرید، سپس سعی کرد که درهم های خود را که در قات دستارش گذاشته بود بگیرد و بهای خوراکه را بدهد، دید که هیچکدام آن وجود ندارد وهمه دزدیده شده اند، گفت: وقتی اینجا نشستم درهم ها با من بودند، اهل مجلس در حق کسی که آن را گرفته بود بدوا کردند و می گفتند: خدایا دست سارقی که آن را گرفته قطع کن، خدایا! او را چنین و چنان کن، اما عبدالله خود گفت: خدایا! اگر این شخص از روی نیازمندی دست به این سرقت زده باشد در مالش برکت انداز و اگر از روی بی پروایی نسبت به گناه این کار را مرتکب شده باشد این گناه را آخرین گناهش بگردان!

از ابودرداء پرسیده شد: با عزت ترین مردم کیست؟ گفت: قدرتمندانی که عفو پیشه می کنند، پس عفو کنید تا خداوند به عزت تان بیفزاید.

حسن بن علی رضی الله عنه گفته است: اگر شخصی بیاید و از این گوشم مرا دشنام دهد و از ین گوش دیگرم از من عذر خواهی کند عذرش را می پذیرم.

معاویه بن ابو سفیان گفته است: حلم و تحمل را شعار خود گردانید تا آنکه فرصتی برای تان دست دهد، وهرگاه فرصت یافتید باید گذشت و بزرگواری کنید.

اسیران ابن الاشعث را نزد عبدالمللک بن مروان آوردند، روی به رجاء بن حیوه کرده گفت: دیدگاه تو در مورد اسیران چیست؟ گفت: خداوند چیزی که دوست داشتی به تو داد، که پیروزت گردانید، پس تو هم به خداوند چیزی را بده که دوست دارد، عفو و گذشت کن، او هم آنها را بخشید.

عمر بن عبدالعزیز رضی الله عنه گفته است: خوش آیند ترین امور در نزد الله متعال سه کار است: عفو در وقت قدرت، اقتصاد در مصرف، ونرمی و رفق در عبادت، هیچ کسی در دنیا در حق کسی نرمی نکرده مگر آنکه خداوند در آخرت در حق او نرمی کرده است.

حضرت حسن گفته است: بهترین خوی مؤمن عفو و گذشت است.
فضیل بن عیاض گفته است: هرگاه کسی نزدت آمد که از شخصی شکایت می کرد برایش بگو: برادرم! او را عفو کن، زیرا که عفو به تقوی نزدیک تر است، اگر گفت: قلبم تحمل عفو را ندارد، بل چنانچه خداوند متعال برایم اجازه می دهد از خودم دفاع می کنم و انتقام می گیرم، برایش بگو: اگر از خودت به شکل خوب و احسن دفاع کرده می توانی خوب، در غیر آن به باب عفو بازگرد؛ زیرا که آن بابی وسیع و فراخ است، کسی که عفو و اصلاح پیشه کرده خداوند پاداشش را داده است، عفو کننده شب هنگام در بستر خودش می خوابد، ولی انتقام گیرنده در کارش سرگشته و پریشان می باشد؛ زیرا که فتوت و کاکگی در گذشت و عفو از برادران نهفته است.

ابراهیم نخعی گفته است: مؤمنان ذلت را خوش نداشتند، ولی هنگامی که قدرت میافتند، بخشش می کردند.
یکی از بزرگان سلف به نام ایوب گفته است: یک شخص نجیب و خردمند نمی شود تا آنکه در وی دو خصلت یافت شود: عدم چشمداشت به آنچه در دست مردم است، وگذشت و عفو در برابر آنها.

نمونه های تطبیقی از عفو پیامبرصلی الله علیه وسلم و صحابه و سلف صالح:

پیامبر صلی الله علیه وسلم در خوی عفو و بخشش به بلندترین درجه قرار داشت و عفو آن حضرت دوستان ودشمنان را یکسان در بر می گرفت.

هنگامی که حضرت پیامبر صلی الله علیه وسلم از سوی دشمنان اسلام مورد اذیت و آزار قرار می گرفت از ملامت کردن و تشدد و عمل بالمثل در مورد شان خود داری می کرد وسپس دو باره به دعوت و نصیحت کردن ایشان باز می گشت مانند آنکه از آنها هیچ چیزی ندیده است. کسانی که در مکه به آن حضرت اذیتها رسانده بودند و زمانی که بر مکه قدرت یافت و آن شهر را فتح نمود همه آنها را مورد بخشش قرار داد و به آنها گفت: «لا تثریب علیکم الیوم اذهبوا فأنتم الطلقاء»( امروز بر شما هیچ ملامتی ای نیست، بروید همه آزادید).

وزمانی که آن حضرت به مدینه رفت از سوی مردم یهود با اشکال مختلف مورد اذیت و آزار قرار گرفت؛ ولی در مقابل آنها صبر نمود و تحمل شان کرد و در برابر خیانتهای شان هم شکیبایی نشان داد تا آنکه خداوند جل جلاله برایش اجازه داد تا آنها را از کشور بیرون راند و آنها و دیگر افراد ستون پنجم را سرکوب کند.

حضرت عبدالله بن عمرو بن عاص -رضی الله عنهما- در وصف پیامبر صلی الله علیه وسلم می گوید: پیامبر صلی الله علیه وسلم اساءت را با اساءت جواب نمی داد، بل عفو و صفح و بخشش می کرد.

عائشه رضی الله عنها گفته است: پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم هیچگاهی چیزی را با دست نزده است: نه زنی را و نه خادمی را جز آنکه در جریان جهاد در راه خداوند بوده باشد، وهیچگاهی از کسی که به او اساءت نموده انتقام نگرفته است، جز آنکه چیزی از حدود الله متعال مورد هتک حرمت قرار گرفته که در آن صورت برای الله انتقام گرفته نه برای خویشتن.

حضرت جابر بن عبدالله رضی الله عنهما گفته است: در یکی از غزوات با پیامبر صلی الله علیه وسلم به سوی نجد رفتیم و در زمان بازگشت به یک وادی پر درخت رسیدیم خسته شدیم و آن حضرت دستور دادند که همانجا قیلوله کنیم، مردم هریکی در زیر درختی قرار گرفت و رسول الله صلی الله علیه وسلم هم در زیر درختی نشست و شمشیر خود را از شاخ درخت آویزان کرد، اندکی به خواب رفتیم، ناگهان آواز پیامبر صلی الله علیه وسلم را شنیدیم که ما را به سوی خود می خواند، وقتی که رفتیم دیدیم که در نزد شان یک کوچی(بادیه نشین) ایستاده است، برایمان گفت: من در حالی که به خواب رفته بودم این شخص مخفی آمده و شمشیرم را گرفته بود و هنگامی که من از خواب بیدار شدم دیدم که شمشیرم در دست اوست، به من سه بار گفت: چه کسی تو را از من نگهمیدارد؟ گفتم: الله. سپس شمشیر از دستش افتاد ومن آن را گرفتم. با آن هم او را کیفر نداد و سر جایش نشست.

عروه بن زبیر گوید: روزی حضرت عائشه رضی الله عنها از پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسید: ای رسول خدا! آیا روزی هم بالایت آمده که از روز احد سخت تر بوده باشد؟ فرمود: از قومت چیزی را دیده ام که خیلی سخت تر از این روز بوده است، خودم را بر عبدیالیل بن کلال پیشکش نمودم ولی به سخن وخواستم وقعی نگذاشت، غمگین به سوی مکه باز گشتم تا آنکه به منطقه « قرن ثعالب» رسیدم، هنگامی که سرم را بلند کردم دیدم که قطعه ابری بر سرم سایه افکند، به سویش نگاه کردم دیدم که جبریل وجود دارد و مرا ندا کرد وگفت: خداوند جل جلاله سخنان قومت را که به تو گفتند شنیده است و فرشته کوهها را فرستاده است، تا هرچه خواسته باشی برایش دستور بده که در حق شان انجام دهد، و فرشته کوهها هم مرا ندا کرد و برمن سلام کرد، و سپس گفت:

ای محمد، خداوند متعال سخنان قومت را برای تو شنیده است و من فرشته کوهها هستم، ومرا فرستاده است تا تحت امر تو باشم و هرچه می خواهی انجام دهم، حتی اگر خواسته باشی که آنها را در میان دو کوه نابود کنم می کنم. رسول الله صلی الله علیه وسلم برایش گفت: نه، امیدوارم که خداوند از نسل آنها کسانی را بیرون آورد که او تعالی را به یگانگی بشناسند و تنها او را عبادت کنند و با او تعالی کسی را شریک قرار ندهند.

همچنان داستان گذشت و بخشش وموقف آن حضرت در برابر اهل مکه پس از فتح آن و در برابر عکرمه بن ابوجهل در مکه و همچنان در برابر صفوان بن امیه معروف و مشهور است.

در روایات آمده است که شخصی به نام مسطح بن اثاثه که از نزدیکان حضرت ابوبکر صدیق بود، او شخصی تنگدست و نیازمند بود و از جمله کسانی که در آغاز هجرت کرده بود و همواره حضرت ابوبکر با او همکاری مالی می کرد، زمانی که حادثه افک رخ داد او یکی از کسانی بود که در این مورد حرف زده بود و آن کار باعث غضب حضرت ابوبکر صدیق شده و سوگند یاد کرده بود که دیگر هرگز به او انفاق نخواهد کرد، و از همین روی بود که آیت قرآنی نازل گردید که او تعالی فرمود:« وَلَا يَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُوْلِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ »[سوره نور: 22]( و سرمايه‏داران و فراخ‏دولتان شما نبايد از دادن [مال] به خويشاوندان و تهيدستان و مهاجران راه خدا دريغ ورزند و بايد عفو كنند و گذشت نمايند مگر دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد و خدا آمرزنده مهربان است ).

هنگامی که حضرت ابوبکر صدیق این آیت را شنید گفت: آری می خواهم که الله متعال گناهانم را مغفرت کند، انفاقی که بر مسطح می کرد را دو باره از سر گرفت و سوگند یاد کرد که هرگز انفاق را از او باز نخواهم گرفت.

ابن عباس رضی الله عنه گفته است: عیینه بن حصن بن حذیفه به نزد برادرزاده اش حر بن قیس آمد که از جمله قاریان قرآن کریم و ازجمله کسانی بود که به عمر رضی الله عنه قریب بود، و به او گفت: برادر زاده! آیا نزد این امیر رویی داری؟ برای من اجازه ملاقات با او بخواه.

گفت: بلی، برایت اجازه می گیرم که با او ملاقات کنی، حر برای عیینه اجازه ملاقت گرفت و عمر رضی الله عنه برایش اجازه داد، وقتی که عیینه به نزد او داخل شد، گفت: ای ابن خطاب! سوگند به خدا که برای ما مال خوب نمی دهی و نه در میان مان به عدالت رفتار و حکومت می کنی، عمر رضی الله عنه غضب شد، نزدیک بود که بر او حمله کند، حر روی به امیر المؤمنین کرده گفت: ای امیر المؤمنین! خداوند متعال به نبی خود گفته است:« خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ»[اعراف:199] این شخص از جمله جاهلان است، هنگامی که این آیت را برایش تلاوت نمود سوگند به خداوند که از آن تجاوز نکرد، عمر شخصی بود که بر کتاب الله ایستاده می شد و از آن نمی گذشت.

روایت است هنگامی که مصعب بن زبیربن عوام والی عراق شد، یکی از روزها نشست تا حقوق سپاه را برای شان تقسیم نماید، به سکرتر خود دستور داد که عمرو بن جرموز را فرا خواند، او کسی بود که پدرش زبیر را به قتل رسانده بود، برایش گفته شد: ای امیر، او خودش را متواری کرده است، گفت: آیا این جاهل گمان می کند که به خاطر پدرم محبوسش خواهم کرد؟ برایش بگویید که بیرون شود و حق خود را کامل بگیرد.

گویند که به نزد مأمون عباسی شخصی را آوردند تا به قتلش برساند، در آن حال، امام علی بن موسی رضا در نزدش نشسته بود، مأمون روی به علی نموده گفت: ای ابو الحسن نظر شما چیست؟ گفت: اگر ببخشایی خداوند به عزتت می افزاید، مأمون هم او را بخشید.

مأمون شخصی بود که عفو و بخشش خصلت همیشگی اش بود و باری گفت: عفو و بخشش چنان برایم خوش آیند است که گمان می کنم که ثوابی از آن حاصل نخواهم کرد. وشخص دیگری را که گناه کرده بود بر مأمون داخل کردند، مأمون به او گفت: تو بودی که چنین و چنان کردی؟ گفت: بلی، ای امیر المؤمنین، من همان استم که در حق خود ظلم کرده ام و به عفو شما امیدوار هستم، مأمون هم از گناهش در گذشت و عفوش نمود.

Advertisement | Why Ads? | Advertise here

پوهنتون چینل

پوهنتون چینل درسره سبسکرایب او شریک کړئ

سبسکرایب Subscribe


Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

wasiclinic.com
Back to top button
واسع ویب