نمونه های از محبت ابوبکر با رسول الله صلی الله علیه وسلم
آنچه را ابوبکر رضي الله عنه صحابی نخستین در روز اول هجرت انجام داد، برای بزرگ مقامش بسنده است، وسایل لازم هجرت را آماده کرد و تمام ثروتش را برای هجرت ذخیره نمود و پیوسته در انتظار فرمان رسول الله صلی الله عليه وسلم بود، تا این که پیامبر او را آگاه گردانید که خداوند اجازه هجرت به او داده است، پس ابوبکر رضي الله عنه از رسول الله صلی الله عليه وسلم خواست تا همسفر او باشد. پیامبر صلی الله عليه وسلم به او فرمود: تو همسفرم هستی. ابوبکر رضي الله عنه از سرور و شادمانی فراوان به گریه افتاد، حضرت عایشه ل فرمود: سوگند به خدا تا پیش از آن روز که ابوبکر رضي الله عنه را دیدم که از شادی میگریست، تصور نمیکردم کسی از شادمانی به گریه افتد.
و هنگامی که این دو مهاجر بزرگوار به غار ثور رسیدند، ابوبکر رضي الله عنه به رسول الله صلی الله عليه وسلم فرود: در جای خود بمان، تا به خاطر حفظ سلامتی تو در داخل غار جستجو کنم، پس ابوبکر رضي الله عنه داخل غار شد تا داخل غار را از آنچه به رسول خدا آزار برساند، پاک گرداند. سپس پیامبر صلی الله عليه وسلم وارد غار شد، و هردو در آنجا ماندند.
حزن و اندوه زیاد ابوبکر رضي الله عنه از آزار رسیدن به پیامبر صلی الله عليه وسلم
وقتی جستجوکنندگان قریش به نزدیک آنان رسیدند، اندوه شدیدی و سختی ابوبکر را فرا گرفت، در آن حال رسول الله صلی الله عليه وسلم با او اطمینان داد و او را آرام گردانید. ابوبکر رضي الله عنه گفت: به الله سوگند که برخود نمیترسم، ترس من از آن است که آنچه را که خوش نمیدارم در باره تو اتفاق بیفتد ببینم. پس پیامبر با این آیه به او پاسخ گفت که (لاتحزن ان الله معنا). «اندوه مدار، الله با ماست» و همچنین فرمود: ای ابوبکر رضي الله عنه ! نسبت به دو نفر که خدای سومین ایشان است، چه میاندیشی؟ سپس رسول گرامی صلی الله عليه وسلم او را نواخت و برایش سکینه و آرامش را از خداوند درخواست کرد، سپس از سوی خدای آرامش و سکونی بر او نازل شد و ابوبکر صدیق رضي الله عنه از شرف نزول این آیه بهرهمند گردید. (…فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (سورة توبه، آیة٤٠) . «پس خدا آرامش خود را بر او فرستاد و او را با سپاهیانی که آنها را نمیدید تایید کرد، و کلمة کسانی را که کفر ورزیدند پستتر گردانید، و کلمه خداست که برتر است و خدا شکستناپذیر و حکیم است».
و به سبب نزول این آیه از شرف همدمی و همنشینی و رفاقت پیامبر صلی الله عليه وسلم برخوردار گردید. (اذ يقول لصاحبه لاتحزن ان الله معنا) «وقتی به همراه خود میگفت اندوه مدار، خدا با ماست» امام قرطبی در تفسیرش بر آیة: (الا تنصروه فقد نصره الله) «اگر او (پیامبر صلی الله عليه وسلم ) را یاری نکنید، قطعاً خدا او را یاری میکرد» چنین گفته است: به راستی که خدا پیامبر صلی الله عليه وسلم را به وسیله رفیق و یارش ابوبکر رضي الله عنه یاری کرد، به این صورت که همدم و انیس او در غار بود، او را بر دوش گرفت، به او وفادار بود و با بذل مال و ثروت و جانش وی را محافظت کرد.
لیث بن سعد گفت: هیچیک از پیامبران یار و همدمی مانند ابوبکر صدیق رضي الله عنه نداشته اند، و دوست دارم به همین مناسبت آنچه را که قرطبی گفته است بیان نمایم که فرار به خاطر حفظ دین و پنهانشدن از دشمن جایز و روا میباشد.
و هم او (قرطبی) گفت: حادثه هجرت دلیلی است که پنهانشدن انسان در غارها و جاهای دیگر و فرار از دشمنان به خاطر حفظ دین جایز است، نه آن که با صرف توکل بر خدا و تسلیمشدن به قضای او، خود را به دشمن واگذارد.
اعتراف حضرت عمر رضي الله عنه به فداکاری ابوبکر رضي الله عنه
عمر رضي الله عنه به این از خودگذشتگی و فداکاریهای بزرگی که ابوبکر رضي الله عنه برای پیامبر صلی الله عليه وسلم در روز هجرتش انجام داد، اقرار نمود.
بیهقی از ابن سیرین نقل کرد که گفت: در دورة خلافت عمر گروهی خاطرههایی را بیان میکردند که گویا عمر رضي الله عنه را فاضلتر و بزرگتر از ابوبکر رضي الله عنه میدانستند، آن خبر به عمر رضي الله عنه رسید، عمر رضي الله عنه گفت: به خدا سوگند، کاری که ابوبکر رضي الله عنه در شب هجرت انجام داد، ثوابش از عمل تمام خاندان عمر رضي الله عنه بیشتر است.
شبی که رسول الله صلی الله عليه وسلم همراه ابوبکر رضي الله عنه به غار ثور رفت، ابوبکر رضي الله عنه گاهی در جلو و زمانی پشت سر حضرت رسول خدا صلی الله عليه وسلم حرکت میکرد، تا آنجا که پیغمبر صلی الله عليه وسلم متوجه شد و فرمود: ای ابوبکر رضي الله عنه ! ترا چه شده است که گاه در جلو و گاه پشتِ سر من حرکت میکنی؟ ابوبکر رضي الله عنه گفت: هنگامی که از
جستجوکنندگان تو یاد میآورم پشت سرِ تو حرکت میکنم، اما زمانی که به یاد دشمنانی که در کمین میباشند میافتم، در جلو تو حرکت میکنم. سپس پیامبر رضي الله عنه فرمود: ای ابوبکر! اگر خطری پیش آید، دوست میداری آن آسیب برای من باشد یا برای تو؟ ابوبکر گفت: سوگند به خدایی که ترا به حق به پیامبری برانگیخت و مبعوث کرد، دوست دارم برای من باشد.
و هنگامی که به غار ثور رسیدند، ابوبکر گفت: ای رسول خدا! در جای خود توقف کن، تا داخل غار را بررسی کنم، پس وارد غار شد و آن را بررسی کرد و برگشت، ناگاه یادش آمد که سوراخهای داخل غار را بازرسی نکرده است، دیگر باره گفت: ای رسول خدا! در این مکان بمان، سپس وارد غار شد و سوراخها را بست، و بعد گفت ای رسول خدا! به داخل غار فرود آی، سپس پیامبر صلی الله عليه وسلم وارد غار شد. سپس عمر گفت: سوگند به کسی که جان من در دست اوست، فداکاری ابوبکر در آن شب برتر از تمام کردار نیک خاندان عمر است.
گریه ابوبکر صدیق از بیم سوء قصد سُراقه به جان پیامبر صلی الله عليه وسلم
ابوبکر صدیق در غار ماند و با همه توانش مدت سه روز از پیامبر مواظبت کرد، در روز سوم هنگامی که دانستند، دیگر به دنبالشان نیستند و اوضاع آرام شده است، و این که خدای تعالی به معجزه مشهور غار ثور رسول گرامی را حفظ کرد و نجات داد، دو مهاجر به قصد شهر مدینه غار را ترک کردند.
قریش از این که به مراد خود نرسیدند و آنان را نیافتند، سرگردان و متحیر شدند، خشم و کینه قریش بیشتر شد و به حالت انفجار رسید، و صد شتر پاداش و مژدگانی برای کسی که پیامبر صلی الله عليه وسلم را به آنان بازگرداند، تعیین کردند.
یکی از پهلوانان بیباک قریش به نام سراقه بن مالک از این جایزه بزرگی که مردمان را فریب میداد و برای دستیافتنش آنها را به هر گناه و جنایتی برمیانگیخت، آگاهی یافت. لباس رزم بر تن کرد و سلاح برداشت و در میانه راه به آن دو مهاجر (پیامبر و ابوبکر) رسید، و یقین کرد که به خواسته اش دست یافته است، و به زودی این جایزه فریبنده و جذاب را به دست خواهد آورد.
ناکامی و ناامیدی سراقه را غافلگیر کرد
سراقه در این لحظات ناشناخته با خوشحالی زیاد به سر میبرد، زیرا او مطمئن بود که در هدف و خواسته اش موفق و پیروز است، و مسلماً آن دو را خواهد یافت و آنان را به مکه باز میگرداند، و اگر بخواهند از خود دفاع کنند آنها را به قتل میرساند، هنگامی که در این آرزوی شیرین و گوارا بود ناگاه اسب را هوارش سخت بر زمین خورد و سراقه از پشت آن به شدت فرو افتاد، سوار نامدار و دلاور خود را بازیافت و عزمش را جزم کرد و کوشید تا غنیمت از دستش نرود، پس برخاست و بر اسبش نشست و برای تاختن بر آنها خود را آماده کرد.
در این هنگام ابوبکر چون سوار شجاع و بیباک را دید که به اندازه فاصله یک یا دو نیزه به آنها نزدیک شده است، به گریه افتاد؛ پیامبر چون دوستش را گریان دید، از او پرسید که چرا گریه میکنی؟ ابوبکر گفت: سوگند به خدا که بر خود گریه نمیکنم، اما به خاطر سلامتی تو گریه میکنم، پس پیامبر صلی الله عليه وسلم به او اطمینان داد که آسیبی به آنان نخواهد رسید، و روی به سوی سوار آورد و به زیان او دعا کرد و گفت: پروردگارا! به آنچه دوست داری و میخواهی، ما را از گزند او در امان دار. در همین حال یاری الهی فرا رسید و چهار پای اسب سُراقه تا سینه و شکم در زمین فرو رفت.
اینجا سراقه یقین پیدا کرد که ناکام ماند و به مراد خود نرسید و آرزوهایش برباد رفت، و بیگمان خدای تعالی پیامبرش را از هر آسیب و بدی حفظ میکند.
هنگام رویدادن این حادثه، سُراقه به سوی پیامبر گرامی صلی الله عليه وسلم روی آورد و گفت: ای محمد صلی الله عليه وسلم ! به یقین دانستم که این حادثه به سبب تو میباشد، پس از خدای بخواه، از این وضعیتی که دارم مرا برهاند؛ سوگند به خدا کسانی را که پشت سرِ من در تعقیب تو هستند، گمراه میکنم، سپس از رسول خدا صلی الله عليه وسلم خواهش کرد، نامهای برایش بنویسد، تا پیمانی و قراردادی میان هردو باشد. سپس پیامبر برای او دعا کرد، و اسب سراقه را از زمین رها کرد و از ابوبکر خواست تا بر استخوان یا سفالی تعهدی برایش بنویسد، پس نامه را نوشت و به سوی او انداخت، پس سراقه در حالی که آرزوهایش برباد رفته بود، نامه را گرفت و شخصاً به گمراهکردن کسانی که در تعقیب آن مهاجر بزرگوار بودند پرداخت.
ابوبکر فوراً فرمان پیامبر را انجام میدهد
از جمله محبت راستین و صادقانه ابوبکر رضي الله عنه نسبت به پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم آن است که پیش از هجرت به اشاره پیامبر بلال را از عذاب و شکنجه آزاد کرد.
عطا و ضحاک از ابن عباس روایت کردند که ابن عباس ل گفت: مشرکان بلال رضي الله عنه را شکنجه میکردند، در حالی که بلال اَحَد اَحَد بر زبان میراند، و پیامبر از کنار او گذر کرد و فرمود: اَحَدٌ، یعنی این که خدای تعالی ترا از عذاب میرهاند. سپس پیامبر صلی الله عليه وسلم فرمود: ای ابوبکر! بدان که بلال در راه خدا شکنجه میشود، ابوبکر دانست که منظور پیامبر چیست و چه میخواهد، پس ابوبکر به خانه اش بازگشت و مقداری طلا برداشت و نزد امیه بن خلف (مالکِ بلال) رفت و گفت: آیا بلال را به من میفروشی؟ او گفت: آری، پس ابوبکر بلال را خرید و آزاد کرد.
سعید بن مسیب گفت: خبر یافتم که آن وقت که ابوبکر رضي الله عنه به امیه بن خلف گفت، آیا بلال را به من میفروشی، امیه در پاسخ گفت: بله او را در ازای نسطاس میفروشم. (و نسطاس بنده ابوبکر رضي الله عنه بود که ده هزار دینار و غلامان و کنیزان و چهارپایانی داشت و مشرک بود؛ و ابوبکر او را در ازای این که دارائی و ثروتش از آن خودش باشد به اسلام فرا خواند و او نپذیرفت) پس ابوبکر او را با بلال معاوضه کرد، پس از آن گفتند: ابوبکر این کار را به این سبب انجام داد که بلال یاور او باشد، و در این باره آیه نازل شد: وَمَا لأحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَى (١٩)إِلا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الأعْلَى (٢٠)وَلَسَوْفَ يَرْضَى (٢١ سورة اليل) . «هیچکس را به قصد پاداشیافتن نعمت نمیبخشد و جز خواستن رضای پروردگارش که
بسی برتر است منظوری ندارد، و قطعاً به زودی خوشنود خواهد شد» یعنی به زودی در بهشت پاداشی به ابوبکر داده میشود که از آن خوشنود گردد، و چندین برابر آنچه بخشیده بود، خدا به او پاداش میدهد.
ابوحیان تیمی از پدرش و او از حضرت علی رضي الله عنه روایت کرد که گفت: پیامبر صلی الله عليه وسلم فرمود: «رحم اللهُ أبا بَكْرٍ، زوَّجنِي ابنَتُه، وحَملنِي إلى دَارِ الهِجْرَةِ، وأعْتَقَ بلالاً مِنْ مَالهِ». «خدا ابوبکر را ببخشاید که دخترش را به عقد من درآورد و مرا بر دوش گرفت و به مدینه بُرد و با دادن مالش بلال را آزاد کرد».
آری، الله جل جلاله ابوبکر را رحمت کند، به راستی محبتش بسیار صادقانه بود، تمام ثروتش را در راه خدا تقدیم کرد و بخشید، خانواده اش را (به خاطر دین) رها کرد و جانش را در خطر مرگی قطعی که در کمین او بود نهاد، و حتی یک لحظه هم به خاطر جان خویش ترس و هراسی او را فرا نگرفت، خوف و هراس او تنها به خاطر محبوبش (رسول الله) و دین و شریعتش بود. آنگونه که در برخی از گزارشها و سخنانش آن را آشکارا و واضح بیان کرد و گفت: سوگند به خدا ای پیامبر! بر جان خود نمیترسم، اگر من کشته شوم، فقط یک مرد کشته شده است، اما اگر به تو آسیب و زیانی برسد، همانا که دین و شریعتی نابود میشود.
بدان سبب خدای تعالی به صدق و راستی و اخلاص ابوبکر رضي الله عنه آگاه بود، و لذا خدای سبحانه و تعالی پاداشی که او را خوشنود گرداند به او عطا کرد.
و برای ابوبکر این افتخار کافی است که خدای بزرگوار به بخششِ خالصانه او و این که ابوبکر در این کار تنها رضای خدا را درنظر داشت، گواهی داد، زمانی که مشرکان ابوبکر را متهم کردند که اقدامش در خریدن بلال این بوده است که بلال یاور او باشد، خدای بزرگوار آنان را تکذیب کرد و آیاتی را نازل فرمود که گواه عمل خالصانه ابوبکر بود.
برادر مسلمانم! آنگونه که قبلاً گفته شد، به راستی قصد من گفتگو و بحث از اعمال فداکاریهای و جهاد ابوبکر نیست، زیرا آن کوشش سپاس نهادهایست که در کتابهای تاریخ و سیرهها به تفصیل از آن بحث شده است. اینها تنها تکهها و قطعههایی است که به محبت و از خودگذشتگی ابوبکر پیوسته است، و از کتابی که من در صدد تألیف آن میباشم برگزیده ام.
و خداوند ابوبکر آن رفیق دوم در غار آن دوستدار پیامبر و آن مجاهد در راه خدا و آن وزیر و خلیفه پیامبر صلی الله عليه وسلم را رحمت کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از کتاب: محبت پیامبر در قلب یارانش