مرور بر زندگي شهيد حسن البنا
خانواده، زندگی اولیه و آموزش
حسن البنا پسر احمد عبدالرحمن البنا در سال (1906م) در ولايت بحيره مصر در خاندان علم و تقوا چشم بدنيا گشود. پدر بزرگوارش از علماى با عمل در علوم سنت بود، كه درين علم تاليفات متعددى از خود بارمغان گذاشته است، مشهورترين كتابش (الفتح الربانى لترتيب مسند الامام احمد) ميباشد. علاوه بر آن به شغل صحافى كتب و ترميم ساعتها خود را مشغول نگهميداشت. ازينرو اورا (ساعاتي) لقب دادند.
حسن البنا علوم ابتدائى را در مدرسه دينى (الرشاد) به پايان رسانيد، سپس در محموديه به مدرسه اعدادى شامل گرديد، در همين سن خورد سالگى بكار منظم اسلامى كه امر به معروف و نهى از منكر و دعوت بسوى خدا بود آغاز نمود و با برادران همصنف خود گروهى را بنام (جميعت اخلاق ادبى) تاسيس نمود و بعدا (جميعت منع منكرات) را اساس گذاشت. همچنان با طريقهء حصافيه (كه يكى از طرق مشهور تصوف بود) تعارف حاصل نمود. كه اين كار در نفس او روحيهء زهد و صفا، پاكى و تجرد را استحكام بخشيد.
در سال 1920م به دارالمعلمين (دمنهور) و قبل از 14 سالگى خويش حفظ قرآنكريم را به پايان رسانيد.
او در حركت وطنى بر ضد استعمار اشتراك نمود. در سال 1923م به قاهره آمد و شامل دارالعلوم گرديد.
درينجا بروى امام حسن البنا افاق وسيع و جديدى باز گرديد، كه علاوه بر مجالس برادران طريقهء حصافيه با علماى ازهر نيزصحبتهاى را انجام ميداد و به كتابخانه سلفيه رفت و آمد داشت و همه كس را تشويق ميكرد تا بوسايل مختلف به اسلام كار كنند و مسئوليت خويش در برابر اسلام و مسلمانان درك نمايند. روحيه دعوت بسوى خدا آنقدر در ذهنش رسوخ يافت كه با چند تن از برادران خويش بخاطر دعوت از يكجا بجاى ديگرى مى رفتند و در اجتماعات مردم اشتراك ميكردند و ايشان را بسوى خدا مى خواندند.
در سال 1927م امام حسن البنا از دار العلوم بدرجه اول فارغ گرديد.
شهيد حسنالبنا تا حد زيادي به تحصيلات خارج از برنامه درسي علاقه داشت و پيوسته از كتابخانه پدرش و كتابخانه نخستين معلمش «شيخ محمد زهران» استفاده ميكرد و در زمينههاي مختلف از جمله قرآن، حديث، سيره، آموزش و پرورش، روانشناسي، جامعهشناسي، داستانهاي ملي و غيره مطالعات وسيعي داشتند. در آن شرايط شخصيتش استوارتر شده و انديشه و ادراك او رشد بسياري پيدا كرده بود. دامنه معلومات و آگاهيهايش بسيار گستردهتر شده و با مشكلاتي كه مصر و جامعههاي اسلامي به آن دست به گريبان بودند بيشتر آشنا گرديد. چون امام با درك عميق به خطرناكي برنامة گسترش مسيحيت كه آلت دست استعمار است پيبرده بود براي مقابله با آن سعي فرمود با علماي دانشگاه الازهر تماس و رابطه برقرار كند، بخصوص علمايي كه غيرت و شهامت ايماني و اسلامي داشتند. او با علامه احمد تيمور پاشا نيز رابطه برقرار نمود و ضمن بحثها و مشورتهايي تصميم گرفتند كه براي مقابله با هجوم بيشتر مسيحيت مقدمات چاپ و انتشار مجلهاي را فراهم كنند و نام «فتح» را براي مجله انتخاب كردند.
همچنين از علماي الازهر كميتهاي را براي پاسخگويي به افكار انحرافي و حملات كشيشان تشكيل دادند و با تلاش امام شهيد كميته به تمام نيرنگها وتقلبات دشمنان اسلام پاسخ ميداد و نيرنگها و فريبكاري آنها را براي مردم افشا مينمود. چند واهي نگذشته بود كه به لطف خداوند شهرها از لوث وجود مبلغين مسيحي پاك گرديد.
بعد از فراغت از دارالعلوم در شهر اسماعيليه كه بر كانال سويس واقع است بحيث معلم مقرر گرديد.
وقتى با آنجا رفت روش و اسلوب بررسى شده اى را در كار دعوت آغاز نمود. با مردم در هوتل ها و كافى ها تماس ميگرفت بعد ايشان را بمسجد مى آورد. و سعى فراوان نمود تا از اختلافات آن زمان كه ميان اجتماع مردم وجود داشت موفقانه عبوركند.
تاسیس اخوان المسلمین
سرانجام در ماه ذالقعده 1928 ميلادي شش تن از كارگران مصري شاغل در مرکز نظامي انگليسيها كه تحت تأثير درسها و سخنرانيهاي امام قرار گرفته بودند به ديدار وي آمدند و آنها در حاليكه صدايشان پر از قدرت بود و چشمهايشان برق ميزد و سيمايشان نشانهاي از ايمان و تصميم داشت گفتند: «ما آنچه كه ميبايست بشنويم شنيديم و تحت تأثير واقع شديم ولي راه عملي براي احياي عزت اسلام و صلاح مسلمين را نميدانيم.
ما از زندگي ذلتبار و قيد و بندهاي تحميلي به ستوه آمدهايم ما چيزي به جز خون جوشان كه در رگهاي ما جاري است و روح سرشار از ايمان و پولهاي اندكي كه قوت فرزندان ما است نداريم كه تقديم كنيم ولي راه عمل را آنطور كه تو ميداني ما نميدانيم و طريقه خدمت به ميهن، دين و امت را مانند تو نياموختهايم و ما اكنون ميخواهيم آنچه را كه داريم تقديم تو كنيم تا دين خود را در برابر خدا ادا كرده باشيم و تو در برابر خدا مسول ما باشي و مسوليت عمل ما را به عهده بگيري، چنين گروهي كه مخلصانه و براي رضايت خدا و دين خدا حاضر باشد جان خود را فدا كند مسلماً شايسته پيروزي است گرچه آنها كم باشند.»
امام شهيد (رح) خودش در ادامه اين سخنان ميفرمايد: اين گفته مخلصانه تأثير زيادي بر من گذاشت و نتوانستم از زير بار مسئوليتي كه بر عهده من گذاشتند شانه خالي كنم چون خودم در همين راستا عمل ميكردم و مردم را براي آن دعوت ميكردم و با تأثيري عميق به آنها گفتم:«خداوند اجر شما را بدهد و اين نيت صالح شما را مبارك دارد و همه ما را براي انجام عمل صالح توفيق دهد عملي كه هم رضايت خدا را فراهم كند و هم به نفع مردم باشد.
ما بايد كار كنيم و توفيقمان از خداست. ما در برابر خدا به عنوان سربازان دعوت اسلامي بيعت كنيم نا راه نجات وطن و عزت امتمان را بيابيم. و همگي بيعت كردند و قسم خورديم كه مانند برادر در راه اسلام عمل و مجاهدت كنيم. يكنفر از حاضرين گفت: چه اسمي بر خودمان اطلاق كنيم؟! من گفتم: چون ما برادراني هستيم در خدمت اسلام، بنابراين ما «اخوانالمسلمين» هستيم. و بدين ترتيب بزرگترين جنبش و حركت اسلامي معاصر توسط امام شهيد و يارانش در آن روز پايهگذاري شد و اولين هسته اخوان المسلمين با شركت آن شش نفر بوجود آمد.
امام حسن البنا در همان جا (اسماعيليه) بساختن موسسات براى اخوان المسلمين آغاز كرد، يك مسجد و يك خانه براى تنظيم اخوان المسلمين سپس معهد اسلامى حرا و نيز مدرسه امهات المومنين را تعمير نمود. و بدينترتيب دعوت اسلامى در قريه ها و شهر هاى همجوار انتشار يافت.
انگليس هم به خطر امام پي برد و به وزارت معارف دستور داد او را به قاهره منتقل كنند، تا بيشتر تحت نظر و مراقبت نيروها و سازمانهاي آنها باشد. امام اين انتقال را فرصت مناسبي براي انتشار دعوت و برنامههاي خود دانست و به همين خاطر دايره فعاليتهايش را وسعت بخشيد و از اين رهگذر هم دعوتش با استقبال همگاني روبرو شد و در ميان اقشار مختلف مردم ياران هممسير و همراهان زيادي پيدا كرد لزا در سال 1932 امام حسن البنا به قاهره ميرود و به رفتنش مركز اخوان المسلمين نيز از اسماعيليه به قاهره منتقل ميشود. و كار دعوت را در آنجا بشدت پيش ميبرد. و در زون ها و ولايات مختلف با برادران هم عقيده خود بگردش آغاز ميكنند، و بايشان عملاً روش موثر اخلاق دعوتگر را مى آموزاند، اين عمل خود را پيهم ادامه ميدهد تا اينكه تمام سرزمين مصر را دعوت اخوان المسلمين فرا ميگيرد.
امام حسن البنا در ساحهء تنوير افكار و مطبوعات نيز توجه نموده به نشر مجلهء هفته وار(اخوان المسلمون) پرداخت. بعداً مجله (النذير) را منتشر ساخت و برخى از رساله هاى خويش را بچاپ رساند.
او گرچه به چاپ و نشر علاقه مند بود ولى كار نظم و تربيه عملى برادران و دعوت در اطراف و اكناف كشور آنقدر اورا بخود مشغول نگهداشت كه فرصت بيشتر براى تاليف و نگارش نيافت. و در نتيجهء اين تلاشهاى مخلصانه تا امروز تنظيم اخوان المسلمين سر حلقهء تنظيمها و حركتهاى اسلامى در جهان است.
امام حسن البنا خيلى ميكوشيد تا اين حركت جوان اسلامى در محدودهء كشور باقى نماند، بلكه بمقتضاى دعوت اسلامى،در جهانى شدنش سعى نمود. و در سالهاى چهل و چند اين دعوت توانست تمام جهان عربى را فراگيرد. و بعداَ به ساير كشور هاى اسلامى نفوذ كرد.
مرد که امت به گردش جمع می شد
امام حسن البنا به هر جا و هر كشور نماينده گان و مبلغين خود را ميفرستاد واز مناطق مختلف جهان مخصوصا احوال مسلمانان معلومات واقعى را بدست مى آورد. و بهمين علت قاهره مركز تجمع و ملاقاتهاى شخصيتهاى اسلامى گرديد، شخصيتهاى آزادى خواه شمال افريقا – آزادگان يمن – زعماى فكرى هند، پاكستان و افغانستان و ساير شخصيتهاى فكري و آزادمنش سودان، سوريه، عراق و فلسطين در مركز عام اخوان المسلمين در قاهره با هم ملاقات و تبادل فكر مينمودند.
بخصوص قضيه فلسطين توجه خاص امام حسن البنا را بخود معطوف ساخته بود و بخطر يهوديها بنظر عميق مينگريست.
آرى! اخوان المسلمين از آغازقضيهء فلسطين در سال 1936 داعيان آگاهى و آزادى بودند. و زمانى كه لشكر هاى عرب در سال 1938 به فلسطين داخل مى شدند در جبهه غربى از طرف مصر و جبهه شرق از طرف سوريه بشكل گروه داوطلب و رضا كارانه داخل ميدان جنگ گرديدند و بهترين نمونه اى از جانبازى و فداكارى را از خود به ياد گار گذاشتند.
اما بمجرد باز گشت از جبهه جهاد در فلسطين دولت هاى غربى به حكومت مصر اوامر صادر نمودند تا تنظيم اخوان المسلمين را منحل اعلان نموده و شخصيتهاى بارز آن را گرفتار نمايند و ببند كشند.
اين در زمان نكبت و ذلت بار امضاى آتش بست بود. ولى شخص امام حسن البنا را به محبس نبردند به خاطريكه در مورد فيصله طور ديگرى بود، كه او بايد ترور شود!
شهادت امام
اين روال علمي و فرهنگي امام حسن البنا پيش ميرفت و در دل قشرهاي گوناگون مردم و حتي كشورهاي خارجي مؤثر ميافتاد تا اينكه خفاشان كور و كوردلان نابينا تاب ديدن درخشش عالمتاب دعوت او را نداشتند و بارها با ايجاد موانع و مشكلات متعدد در مسيرش سعي در به زانو در آوردن او را داشتند و آنگاه كه فهميدند حسن البنا بيدي نيست كه به اين بادها بلرزد به آخرين حربه خود يعني حذف نامردانه او از صحنه كار و تلاش اسلامي و اجتماعي پناه بردند و او را در ساعت هشت بعدازظهر دوازدهم فبروری سال 1949 ميلادي به وسيله تيرهايي كه از يكي از ماشينهاي سازمان امنيت مصر به سوي ايشان شليك شد ترور كردند و حسنالبناي گرامي در بيمارستان پس از دو ساعت خونريزي جان به جان آفرين تسليم كرد.
این ها برایش مهم بودند
• امام حسن البنا تاكيد مينمود كه بايد همه تلاشها در جهت بنيانگذارى نسل با ايمانى كه از اسلام شناخت سالم و برداشت صحيح داشته باشد مبذول گردد. و بايد بدانند كه اسلام هم دين است و هم دولت، هم عبادت است و هم جهاد، و شريعت است متين و محكم كه تمام جوانب زندگى بشر را در ساحه هاى مختلف تربيوى، اجتماعى، اقتصادى و سياسى رونق و استحكام بخشيده است.
• دعوت امام حسن البنا در حالى كه مسلمانان آن زمان برخى در بى خبرى و برخى ديگرى در اختلافات ذات البينى مصروف بودند و براى بررسى امت اسلامى جز آثار سيدجمال الدين افغان، محمد عبده و محمدرشيدرضا چيزى قابل ملاحظهء ديگرى وجود نداشت در جهت آگانيدن مردم بحقيقت جهان شمولى اسلام و اينكه اسلام متكفل تمام بخش هاى زندگى انسان است رول بسزاى را بازى نمود و بحيث احياى مجدد در ساحهء تفكير اسلامى بشمار ميرود.
• حسن البنّا در اسماعيليه معلّم مدرسه بود و خانهاش محلّ رفت و آمد جواناني بود كه به انديشه و شخصيّت وي علاقه داشتند. حسن البنّا تنها به مسجد اكتفا نميكرد، بلكه به ميان مردم و قهوهخانهها ميرفت و با آنها حرف ميزد. محور انديشه و سخنانشان خدمت به اسلام و مسلمانان بود.
• «بنا» پیرامون قضیهی نهضتی که به مدت دو قرن مسلمین را به خود مشغول کرده و در پی چارهجویی و پیروزی بر آن بودند، دارای افکار تیزبینانهای بودند و موفقیت در این نهضت را رهین دو مسئله میدانستند: یکی قیام رهاییبخش ملتهای مسلمان برای رهایی از قیود استعمار و تقلید و تبعیت کور از اروپا و دیگری، دستیابی به پیشرفتهای علمی که رسیدن به آن بر مسلمانان واجب است. در اینباره میگویند: «تا روزی که خود را از قید و بند دخالت بیگانه رها نسازیم احوال ما مسلمین اصلاح نخواهد شد.» و در پیامی دیگر میگویند: «امت اسلامی نمیتواند بدون دستیابی به دستاوردهای علمی قیام کرده و افکار خود را حاکم کند.»
• او شخصیت زن را از مهمترین مسائل اجتماعی دانسته و در بدو تأسیس جماعت اخوان بخشی از جماعت را به نام «الاخوات المسلمات» تشکیل داد و تأکید او بر این بود: اسلام تمامی حقوق شخصی و اجتماعی و سیاسی زن را برای او قائل ولی همزمان با آن، ضوابط و مقرراتی را برای بهرهمندی از آن حقوق وضع کرده است.
بالاخره این بزرگ مرد را چگونه به دیار دوست بردند؟
در دل شب در حالیکه زمین و زمان زیر خیمهی سکون در خواب آرامش ساکت و بیصدا خوابیدهاند ستونی از عرابههای پلیس به حرکت در آمده و به یکی از خیابانهای حلمیهی شهر قاهره میرسد، خودروها توقف میکنند، سربازان مسلح از آن پیاده و دورادور خیابان را به محاصرهی خود در میآورند، و نگهبانی تشدید میشود، آن هم در اطراف خانهای کوچک در وسط خیابان، یکی از آن خودروهای پلیس به سمت این خانه پیش میرود، گروهی سرباز جسدی بیجان را از خودرو برداشته و با سرعت به طرف خانه میبرند، دروازه را میزنند، پیرمردی که بیش از نود سال داشت دروازه را باز میکند، تعدادی از افسران داخل خانه شده تا از نبودن کسانی دیگر مطمئن شوند، جسد را به داخل میبرند، اخطارهای جدی به پیرمرد میدهند: صدا نباشد، عزا نباشد، حتی نباید کسانی که در تجهیز میت تخصص دارند حاضر شوند، تنها خودت و اعضای خانوادهات، در ساعت 9 صبح باید دفن شود.
آن پیرمرد پدر متوفی بود، علیرغم این فاجعهی بزرگ و با وجود پیری شروع به آماده کردن پسرش برای دفن میکند، پدر پیر، خونی را که بر اثر گلولهها جسد را در خود پیچیده بود پاک میکرد.
صبح فرا میرسد سر وقت افسران بازمیگردند، هر چه زودتر پسرت را بیار و دفن کن، پدر نودساله فریاد میکشد: چگونه میتوانم آن را حمل کنم؟ باید سربازان او را حمل کنند، افسران قبول نمیکنند، ناچار باید اعضای خانواده آن را حمل کنند. متوفی چند دختر و یک پسر کوچک داشت.
جسد را خانوادهاش، همسرش و دخترانش بر دوش گرفته و به راه میافتند، تشییع کنندگان عبارتند از: تنها پدر پیر شهید که لرزان لرزان به دنبال جنازه به راه میافتد، و هر کس جرأت تشییع جنازه را به خود بدهد عاقبتش زندان است. جنازه وارد مسجد میشود تا بر آن نماز میت خوانده شود، میبینند مسجد هم خالی از خادم و غیره است، پدر پیر، خود نماز میت را به امامت شروع میکند مأمومین تنها زن و دختران شهید هستند، سپس بلند شده و جنازه را به سوی قبرستان برده و دفن میکنند، خانواده در میان حراست شدید به خانه باز میگردد، این، جنازهی امام شهید حسن البنّا بود، بسیاری از همسایهها را دستگیر میکنند آن هم نه به خاطر چیزی بلکه بخاطر گفتن تسلیت به این خانواده، محاصرهی خانه طول میکشد تا مبادا کسانی برای ادای تسلیت به خانه سر بزند. نه تنها خانه محاصره است بلکه آرامگاه شهید نیز در محاصره قرار گرفته است، تا مبادا مردم جسد او را بیرون آورده و جنایت بر ملا گردد، بلکه از این هم بیشتر، نیروهای پلیس در مساجد مستقر شدند تا بعد از ادای هر نمازی درِ مسجد را ببندند و کسی جرأت نکند بر میت نماز بخواند.
از سوی دیگر شاه مصر، مراسم سالروز تولدش را یک روز به تأخیر انداخت تا با هم پیالههایش شهادت این مرد را جشن بگیرند.
تألیفات او:
به غیر از مجموعه مقالاتی که تحت عنوان: «رسائل الإمام شهید حسن البنا» (پیام بیداری) گردآوری شدهاند، کتب و تألیفاتی دیگر از وی باقی نمانده است، ولی این مجموعه در کل، مرجعی اساسی برای آشنایی با نگرش و برنامهی جماعت اخوان است و از او نوشتههای دیگری نیز به جا مانده است که چندین مرتبه زیر عنوان «مذاکرات الدعوة و الداعیة» (خاطرات امام حسن البنا ترجمهی ایرج کرمانی) به چاپ رسیده است. همچنین او دارای تعداد زیادی مقالات و بحثهای کوتاه بوده که در روزنامهها و مناسبتهای مختلف اخوان در دهههای سی و چهل به اضافهی مجله فتح اسلامی که برای اولین بار زیر عنوان «الدعوة إلی الله» نوشته شد، منتشر شده است.
شخصيت شهيد حسنالبنا (رح) از نگاه بزرگان دعوت
• دكتر يوسف قرضاوي ميفرمايد:
«او حسنالبنا و مسئوليت او عبارت بود از بيدار كردن امت اسلامي از خواب سنگيني كه او را فرا گرفته بود و برانگيختن مردم و هوشيار و رها كردن آنها از قيد و بند جمود و ايستايي به عبارت ديگر مسئوليت احياي انديشه و وجدان امت و به كار گرفتن انرژيهاي متراكم از طريق بازسازي اسلام…
اين سوال را يكي از روزنامهنگاران همراه با شخصيتهاي ديگر با استاد حسنالبنا در ميان نهاده بود كه تو كي هستي؟ او در پاسخ روزنامهنگار فرموده بود «من جهانگردي هستم كه در جستجوي حقيقتم! انساني هستم كه همراه با چراغي در ميان انسانها به دنبال انسانيتم…»
حسن البنا راد مردي موفق و حكيم و زير نظارت خداوند تربيت شده بود. دوستان و پيروان او را به شدت دوست ميداشتند و به بهترين صورت به او احترام ميگذاشتند.»
• استاد محمد غزالي (رح) ميفرمايد:
«من و بسياري ديگر او را به عنوان مجدد و احياگر قرن چهاردهم هجري ميشناسيم. ايشان برخي اصول و مباني را بيان فرموده كه ميان افراد متفرق وحدت ايجاد ميكند و چهرهي غبار آلوده اهداف پاك و مسلمانان را به كتاب پرورگار دست پيامبرشان باز ميگرداند. اسباب انحراف و عقبماندگي و خامي را با دستان نوازشگر و چشماني تيزبين كه در گذشته گريبان گيرشان گرديده معلوم مينمايد…
– حسن البنا از تجارب رهبراني كه پيش از او بودهاند به خوبي استفاده نموده است…
– او به تلاوت قرآن عادت داشت و آن را با صداي دلانگيز تلاوت مينمود و همچون طبري و قرطبي به خوبي با تفسير قرآن آشنا بود. بر فهم سختترين مفاهيم قرآني توانايي فوقالعادهاي داشت و همان معاني را با عباراتي ساده براي مردم بيان ميكرد…
– امام حسن البنا در زمينه بالا بردن توان فكري مردم بسيار تواناتر از همه بود. امام حسن البنا بر تاريخ اسلام اشراف داشت و عوامل جذر و مد را در مراحل مختلفش مورد بررسي قرار داده بود.
در مورد شرايط و اوضاع و احوال معاصر دنياي اسلام داراي معلومات و تحقيقاتي گسترده بود و به خوبي با توطئههاي اشغالگران بيگانه عليه اسلام آشنايي داشت.
– آن مرد پرهيزگار و بزرگوار در سكوتي عجيب به شهر و روستاهاي مصر مسافرت ميكرد و فكر ميكنم او از ميان چهار هزار روستاي مصر از سه هزار روستاي آن ديدار كرده بود.
• شهيد سيد قطب (رح) ميفرمايد:
«گاهي اوقات احساس ميشود كه امور تصادفي و زود گذر قضيهاي مقدور و حكمتي تدبير شده در كتابي مسطورند. نام و لقب حسن البنا در ظاهر نام و لقبي تصادفي و عادي جلوه مينمايد! اما چه كسي با قاطعيت ميتواند مدعي شود به راستي جز تصادف چيز ديگري در كار نيست؟ در حالي كه بنا و سازندگي آن، آن هم حُسن بنا و فراتر از آن نبوغ در بناء در اين مرد حقيقي انكار ناپذير وجود داشته است!؟
– عرصه انديشهي اسلامي مبلغان و دعوتگران بسياري را تجربه كرده است، اما سر و صدا با سازندگي و بنا بسيار متفاوت ميباشد…
– هزار و يك سخنراني و رسالهي گفته و نوشته شده از اين شهيد بزرگوار نميتوانست همچون آن قطره خون پاك ريخته شده در نفوس و شخصيت اخوان شور و حرارت ايجاد كند!
• استاد علامه ابوالحسن ندوي ميفرمايد:
«او در مجالس و محافل دانشجويي به سخنان دانشجويان گوش فرا ميداد. گاهي از شهر اسكندريه و سواحل و تفريحگاههاي آن ديدن مينمود. با گروههاي گردشگر علمي، ورزشي و مسابقات مختلف همراه ميگرديد. از انتشار كتابهاي قصه و رماني كه توسط ناشران مصري چاپ و منتشر ميشد اطلاع مييافت. او همهي اوقات با مسائل روز زندگي و مشكلات و امور مردم در ارتباط بود و جريان و اوضاع را به دقت زير نظر داشت…
– نبوغ او در دو جهت خاص بيشتر متبلور بود، كه از ميان راعيان و پيشوايان و مصلحان تنها افراد كمي از آنها برخوردارند:
اول: دلمشغولي، ايمان استوار و فداكاري براي نهضتي داشت كه خود آن را بنيانگذاري نموده بود. اين موضوع در واقع شرط اساسي و ويژگي اصلي دعوتگران و مصلحان است كه خداوند خير و منافع بسياري را به وسيلهي ايشان در ميان مردم گسترش ميبخشد.
دوم: تأثيرگذاري عميق بر روي انديشه و رفتار دوستان و شاگردان خود و پيروزي شگفت برانگيزش در ميدان تربيت وساختن انسان…»
• استاد عبدالسلام ياسين ميفرمايد:
«- بيعت و پيمان او با دوستانش بيعتي هماهنگكننده ميان قرآن و شمشير بود، بيعتي كه بخشي از ميراث سنتي تصرف و قسمتي از تنظيم و سازماندهي معاصر را به همراه داشت…
– استاد حسن البنا از نگرش وسيع و ديدگاه جامعالأطراف برخوردار بود و در مورد مسائل بسياري صاحبنظر به شمار ميآمد. داراي شخصيتي متين و محترم و جامع بود…
– استاد عبدالسلام ياسين بر شرط يا مسئوليت بيست و ششم از شروطي كه امام بنا براي گرفتن بيعت قرار داده توجه بيشتر نشان ميدهد كه در آن ميگويد: «مدام حضور و نظارت خداوند را به خاطر داشته باش و دنياي پس از مرگ را يادآوري كن! خود را براي آن آماده بنما! مراحل سير به سوي خداوند را با عزم و اراده طي كن! خود را از طريق عبادات نافله پيش از پيش به او نزديك بگردان! از جمله از طريق نماز شب و حداقل سه روز روزه در ماه و ذكر و يا قلبي و زباني بسيار و دعاهاي مأثور را در هر حال و شرايط برنامه خود قرار بده»
استاد ياسين ميگويد: اين شروط بسيار ارزشمند هستند اگر كسي خود را ملزم به مراعاتشان بنمايد بدون ترديد از پرهيزكاران خواهد شد…
آنچه بيان گرديد گواهي و اظهار نظر چهار تن از بزرگان انديشه و عمل اسلامي بود كه براي شناخت منزلت مرحوم حسن البنا كفايت ميكند. محمد غزالي نبوغ و توانايي شگفت انگيز و در عرصه دعوت و فرهنگسازي و سيد قطب نبوغ او را در سازماندهي و ايجاد تشكل و ندوي و ياسين نبوغش را در تربيت و بارآوردن و سازندگي ميدانند. به راستي او در همه عرصههاي سه گانه و در دعوت و تربيت و تنظيم كه اين ويژگيها دعوت و نهضت او را از ديگر دعوتها متمايز ميسازد، دعوتي كه در تبلور دستاوردهاي فكري و دعوي و تربوي و تنظيمي او به شمار ميآيند امام، پيشوا و پيشگام بود.
برگزيدهاي از سخنان و رهنمودهاي امام شهيد (رح):
1- با مردم همانند درخت باشيد، وقتيكه به طرفش سنگ پرتاب كنند او با ميوه جوابشان را ميدهد.
2- برادرم! تو براي دو هدف مبارزه ميكني، پيروزي و اداي وظيفه.
3- خيليها ميتوانند حرف بزنند يعني خود را مجاهد و مبارز معرفي كنند اما در ميان همه اينها فقط عده كمي ميتوانند در اين راه ثابت قدم بمانند و باز از ميان ثابت ماندگان فقط عده كمي استطاعت مبارزه را دارند و سرانجام از ميان مبارزين نيز تعداد اندكي قادرند زير شكنجهها و سختيهاي هنگام مبارزه را تحمل كنند و پس از طي مراحل مجاهداني واراسته باقي ميمانند كه كمتر مرتكب اشتباه ميشوند.
4- زيباترين قدرتها قدرتي است كه در راه حق بكار گرفته شود و زشتترين ضعفها ضعفي است كه در مقابل باطل باشد.
5- ما در مورد آنچه كه با يكديگر به توافق رسيدهايم همكاري نموده و در مورد اختلافات نيز عذر يكديگر را ميپذيريم.
6- «تاريخ در موضوعات مهم و با ارزش قضاوت خواهد كرد و براي ارج اعمال بزرگ و با ارزش فرصت ميسر خواهد شد. جهان در انتظار دعوت شماست. دعوتيكه هدايت، موفقيت، صلح و سلام است تا در اثر آن از همة رنجها نجات و رهايي يابيد. در رهبري ملتها و زعامت تودهها نوبت شماست، خداوند اين ايام را بين مردمان ميگرداند و اين فرصت را براي همه فراهم ميآورد، شما از خداوند چيزي را آرزو كنيد كه ديگران آن را آرزو ندارند پس امروز آماده شويد و عمل كنيد، ممكن است كه فردا به سبب ضعف و ناتواني قدرت كار و عمل را نداشته باشيد.
7- اي برادر: بهترين وقت مناجات و راز و نياز زمان خلوت تو با خداست و آن موقعي است كه شب پردههاي سياه خود را بر روي زمين ميكشد و ستارگان غايب ميشوند و مردم در خواب فرو ميروند ولي خلوتگزينان بيدارند و با حضور قلب پروردگارشان را ياد ميكنند پس در آن لحظات عجز و ناتواني خود را ببين پروردگارت را به بزرگي ياد كن از ترس هيبتش گريه كن تا دلت آرام گيرد. به مراقبت او آگاه باش و در دعا اصرار كن، در استغفار بكوش و احتياجاتت را به ذاتي عرضه كن كه از هيچ چيز در نميماند.
8- تمام دنيا سرگردان و پريشان است و تمام نظامهاي موجود، از علاج درد آن عاجز و ناتوانند، غير از اسلام [پس] بسمالله! براي نجات آنها بپاخيزيد چرا كه همه دنيا در انتظار يك منجي است و هيچ مكتب و نظامي غير از اسلام، كه شما اكنون مشعلدار روشنايي و نويد دهنده آن هستيد، نميتوانيد جهان را نجات دهد.
9- برادران بشنويد: به خدا سوگند نميتوانيم به آرزوهايمان برسيم مگر آنكه با خدا صادق باشيم. بدانيد كه مجموعهاي از مؤمنين صادق ميتوانند در ميان استعمارگران تزلزل و وحشت ايجاد كنند كه هيچ وسيله مخرب نميتواند آنان را به تزلزل وا دارد. نه سياست و نه گفتگو هيچكدام ما را به مقصد نميرسانند بلكه آنروز ما را به مقصدي ميرسيم كه عزم صادقانه كنيم و بگوييم مرگ در راه خدا از والاترين آروزهاي ماست. آري آنروز روز خوشبختي است. ما هرگز مثل آنان نميگوئيم: يا مرگ يا استقلال . زيرا اين سخني است كه در خيابان گفته ميشود و در خيابان هم خاموش ميگردد. ولي فريادي كه از مسجد برخيزد هرگز به خاموشي نميگرايد مگر هنگام رسيدن به بهشت انشاءالله و در اين شرايط اين است وصيت من به شما: كه به همت خود را بر ارتباط با خدا گرد آوريد، همواره به مناجات خدا بنشينيد و بسيار دعا كنيد و متفرق نشويد به خواست خدا به حق خود خواهيم رسيد.
10- با قوانين و سنتهاي حاكم بر هستي رويارويي نكنيد، زيرا مغلوب ميشويد بلكه سعي كنيد از قوت و شدت آنها بگيريد! انرژيهاي متراكم آنها را جهت بدهيد! برخي از آنها را در مقابل بعضي ديگر به كار بگيريد و در انتظار زمان پيروزي باشيد، زماني كه چندان دور نخواهد بود.
11- برادران! نا اميد نشويد چون نااميدي از اخلاق مسلمان نيست و حقايق امروز، رؤياهاي ديروز و رؤياهاي امروز، حقايق فردا خواهند بود و هنوز وقت زياد است و عناصر سلامت عليرغم طغيان مظاهر فساد، در جانهاي مردمتان بزرگ و نيرومند باقي مانده است و اصولاً ضعيف تا آخر عمر خود ضعيف نميماند و نيروي نيرومندتر نيز تا ابد پاينده نيست:
«و ما ميخواهيم بر آنها كه در زمين به ضعف كشانده شدهاند، منت نهيم و آنها را پيشوا گردانيم و در زمين به آنها قدرت بدهيم». (قصص5/6)
روزگار، آبستن حوادث بزرگ فراواني است و فرصت براي كارهاي بزرگ زياد است و جهان، چشم به راه دعوت هدايت و رستگاري و صلح و صفاي شماست كه آنها را از دردها نجات بدهيد و لذا نوبت رهبري كردن و سيادت ملتها به شما رسيده است «و اين روزگار است كه آن را در بين مردم دست به دست ميگردانيم» آلعمران/149 و «شما چيزي را از خدا اميد داريد كه آنها اميدش را ندارند» نسا/104 بنابراين آماده گرديد و از امروز دست به كار شويد چون فردا از انجام آن عاجز خواهيد ماند.
من به جوانان پرشورتان گفتهام كه چشم به راه زمان مناسب باشند و اكنون به خانهنشينان نيز عرض ميكنم كه بيدار بشوند و به پا خيزند و مشغول كار شوند. چون اصولاً جهاد، راحتي و آسايش وجود ندارد. «و آنها كه به خاطر ما جهاد كردهاند ما قطعاً راههاي خويش را به ايشان نشان ميدهيم و مسلماً خدا با نيكوكاران است». پس دائماً به پيش برويد….
ايمان خود را تازه كنيد، و اهداف و آرمانهايتان را مشخص نماييد. و [بدانيد] اولين [عامل] قدرت، ايمان است نتيجه اين ايمان وحدت و نتيجه ی اين وحدت هم پيروزي واضح و آشكار است. پس اگر چنين است ايمان داشته باشيد، برادري كنيد، و منتظر اين نصر و پيروزي باشيد….و مژده باد به مؤمنين! والله اكبر و لله الحمد.
تهيه: اصلاح آنلاين