عشق چیست و چرا عاشق میشویم؟
وقتی دل در دلخانهی شرترینِ آدمها، بانیِ جنگ جهانیِ دوم میلرزاند و شاهدختی را گرویدهی غلام دربار میکند، وقتی جوانی را وادار به کندن دل کوه و دیگری را مجنون و شیفتهی طواف کوهی که قبیلهی معشوق آنجا زیست میکند، میسازد، کنجکاو میشویم این واژه را به کنکاش بگیریم. عشق، حسی که سونامیِ عمیقی به همراه دارد، میرسد، انرژی میگیرد، انرژی میدهد، از آدم هیروشیمایی پس از فاجعه یا عظمتی به بلندی دیوار چین به جا میگذارد.
آدمی به آهنگی گوش میدهد، معشوق، بلند میشود، معشوق، مینشیند، میخورد، بیدار است، میخوابد، راه میرود، معشوق، با دیدن تصویری از او دست و دلش میلرزد، قلبش تندتر میتپد، نبضش تند تندتر، وای که در عالمِ هپروت چه دنیایی را با او در سر میپرواند و زندگیای که قند و عسل میشود، گاه زهر مارُ و دارُ و بارِ روی دوش و نوشدارویی بعد از مرگ و برگ برگ درخت دل که میتکد و آدمی هی میتپد. وقتی نیم کرهی راست مغز حرف اول را میزند و تمام کرهی زمین پانتومیم عجیبی با تو بازی میکند، یا شاید هم جز وقت شنیدن صدای معشوق، کری و چشم عاشق آیا همیشه کور است؟
عشق، حسی همیشه به روز و مدرن، پر تکرارترین کلمهی جستجو شده در دنیای تکنولوژی و انترنت، مفهومی انتزاعی که میتواند به زعم آدمها در شکلهای مختلفی ظهور کند. از عشق رمانتیک بر مبنای جذابیت فزیکی و عاطفی با تعهد ضعیف گرفته تا عشقی آرمانی با صمیمیتی قوی، دوست داشتنی با شور و شوق اندک تا دلباختهگی با حاکمیت قاطع شهوت.
الهام بخشترین واژه در دنیای شعر، موسیقی، نقاشی، فلم و هر آنچه هنر و فلسفه و علم که همیشه در قدم اول درگیر همین حس بودهاند. عشق حسی عمومی نزد همه موجودات است ولی با وجود تحقیقات بسیار در این زمینه هنوز هم مرموز و ناشناخته باقی مانده و مقیاس دقیقی برای سنجش آن در انسانها پیدا نشده است. از تجربههای شیرین و خوشایند جریان عشق، تا عشقهایی با انجام تلخ و تار، هر فرد تعبیر و تفسیر خودش را در مورد این حس دارد. اما در افغانستان و بین عاشقان افغانستانی عشق چگونه میگذرد؟ با چندین تن در مورد تعریف و تجربهیشان از عشق صحبت کردم.
زهرا یکی از آنها است. ۲۲سال دارد و به گفتهی خودش چندین بار عاشق شده است و عشق برای او تجربهی خوشایندی نبوده است. میگوید: «عشق برای من معمولاً عذاب و گاهی هم مایهی دلخوشی و امید برای ادامهی زندهگی بوده است. هر بار که عاشق شدهام، چیزی شبیه طلسم بوده و تا طلسم باطل نشده اذیت شدهام، زمانی هم که باطل شده دیگر عشقی باقی نمانده است.»
درد چگونه میتواند لذت داشته باشد؟
رنگ پریده و صورت استخوانیاش، خود داستان عشقی عمیق را بیان میکند. الیاس ۲۵ساله است و با تارهای قبل از وقت سفید شدهی موهای سرش به ظاهر خیلی پیرتر از سن و سالش به نظر میرسد. از تجربهی عاشقانهاش میپرسم. لبخندی پر از درد و عجیب مرموز میزند: «حس میکنم خوشبخت بودهام که این لحظهی کوتاه را تجربه کرده و این فرصت را زندهگی کردهام.»
هر آدمی در لحظهای از زندهگیاش با یکی روبهرو میشود که دست و پایش را بیدلیل گم میکند، به باور الیاس همین اتفاق عشق است. او به عشقش نرسیده و امیدی هم به وصل یار ندارد. میگوید: «دقیق نمیفهمم چه ترکیبی از درد و عشق باید ساخت که بتواند آنچه من با این حس کشیدم را واضح سازد. عشق خودش درد است، دردی که لذت دارد یا بر عکس لذتی است که درد دارد. هر بار فکر میکنم کلافه میشوم، برای من جز درد چیزی نبوده و آخ که چه لذتی از این درد بردهام. جایی تشبیهی خوانده بودم از بیان چنین دردی که به لذتی برخاسته از اولین سکس دختران باکره اشاره داشت. دختر نبودهام که دچار این تجربه شده باشم ولی حس میکنم ارتباط عمیقی بین این دو نوع درد کشیدن با لذت وجود دارد که هر انسان میخواهد تجربهاش کند.»
این وسط پسرانی هم یافت میشوند که حاضر نیستند با دوست دخترشان یا دختری که قبلاً با جنس مخالف رابطهی دوستی داشته ازدواج کنند، این طبقه بیشتر کسانی استند که به دلیل فقر جنسی با نام عشق وارد رابطه شده و بعد از ارضای جنسی به رابطه پایان میدهند.
مصطفا اما شاد است و خون به شکل ظریفی گونههایش را گل انداخته است. عاشق شده و با معشوقش ازدواج کرده است. میگوید: «من فکر میکنم و در برداشتی که از عشق در برابر معشوق دارم، عشق وابستهگی خالصانه و بیقید و شرط است، طوری که هیچ مسئلهای نمیتواند از آن بکاهد و سد راه قرار گیرد. عشق تنها اشتیاق جنسی نیست، از این رو وقتی در یک رابطهی عاشقانه قرار میگیریم، باید تعهد هم داشته باشیم، اگر مبنای رابطهیمان با معشوق تعهد بوده باشد، هیچ دلیلی وجود ندارد تا با او ازدواج نکنیم. من تا قبل از ۲۵سالهگی هر جاذبهی جنسیای را عشق میپنداشتم، حالا اما پیبردهام که آن باورها تعبیر سالهای نوجوانی من بودهاند و اکنون اما به درک ماهیت این پدیده دست یافتهام.»
برای پایداری حس عاشقانهام نخواستم به عشقم برسم
در مورد عشق چیزهای عجیبی هم میشنوم. لیدا به گفتهی خودش یک بار عاشق شده است و به زعم او عشق واقعی قطعاً برای هر آدمی فقط یکبار اتفاق میافتد و هرگز فراموش نمیشود. میگوید: «عاشق شدن بهترین حس دنیا است که به نظر من هر شخصی فقط یک بار در زندهگی تجربه میکند و هیچگاه نمیتواند این عشق را فراموش کند. من عاشق شدم اما وارد رابطه با معشوقم نشدهام چون از نظر من رابطهها عشق را کمرنگ و گاهی از بین میبرد. به عشقم نرسیدم، چون خودم نخواستم برسم و دلیلش هم این بود که فکر میکردم عشق بعد از رسیدن شاید از بین رفته و عادی شود، من میخواستم این حس خوبم پایدار بماند.»
چرا رابطههای عاشقانه با گذشت زمان سرد و معمولی میشوند؟
داکتر جمشید رسا، روانشناس و داکتر در بخش طب معالجوی چنین عشقی را «عشق دوپامینی» یاد میکند و میگوید: «در سنین جوانی و نوجوانی در مغز افراد میزان بلندی از هورمون دوپامین افراز میشود. با افراز این هورمون شخص خصوصیات یک فرد عاشق را به خود میگیرد و بعد آهسته آهسته سطح این هورمون پایین میآید. افرادی که رابطهیشان سرد میشود کسانی استند که در همین عشق دوپامینی آشنا شده و حتا ازدواج کردهاند، اما بعد از این که سطح دوپامین پایین آمده، متوجه شدهاند که انتخابشان اشتباه بوده و فردی که وارد زندهگیشان شده ایدهآلشان نیست. بالاخره جنگ و دعوا شروع میشود و در نهایت دچار یک رابطهی ناموفق میشوند.»
طبق تحقیقات عشق بین ۱۸ماه تا ۳سال دوام میکند و البته این مدت زمان میتواند در صورت مراقبت و دوام سالم رابطه، طولانیتر هم شود یعنی اگر حس شما واقعن عشق باشد هیچگاه به سردی نمیگراید. عشق هنری است آموختنی و کسانی که عشقشان به سردی کشیده میشود این هنر را بلد نیستند. اگر عشق مریضی باشد از بین میرود، در حالی که عشق سالم روزبهروز شدیدتر و عمیقتر میشود.
شاخصههای عشق:
به گفتهی داکتر رسا، عشق در یک نگاه عشقی مرضی است و یک رابطهی عاشقانهی سالم حد اقل پس از ۵۰۰ ساعت صحبت بین دو نفر و کسب آگاهی در مورد خصوصیات و اخلاقیات دو طرف شکل میگیرد. میگوید: «اساس عشق عقل است. عشق در اثر شناخت و در چارچوب اصول اخلاقی شکل میگیرد و الا عشق نه بلکه هوس است. حس آدمی از علاقهمندی شروع تا به صمیمت و بعد به عشق میرسد.»
در عشق خوشی و غم طرف مقابل به اندازهی خوشی غم عاشق برایش مهم است. فداکاری و ایثار از دیگر خصوصیات عاشق است و عشق به گونهی شدیدی شور و مستی در عاشق ایجاد میکند، عاشق به فکر رشد و پیشرفت است تا شایستهی محبوبش باشد، همیشه یکهخواه است و جز محبوبش به کس دیگری نمیتواند فکر کند.»
داکتر رسا میگوید، شکستهای عشقی برای افراد مختلف عواقب مختلفی دارد. بعضیها از مقاومت بیشتری برخوردار استند و از نیروی عقلشان استفاده میکنند، حقیقت شکست را میپذیرند و بعد از سوگواری، به زندهگی عادیشان بر میگردند، اما استند کسانی که به گونهی غیرمنطقی زمینگیر میشوند و دست به خودکشی یا خودآزاری میزنند. یا به اعتیاد روی میآورند، از دست و کار کناره میگیرند، تصمیم میگیرند ازدواج نکنند و بسیار عواقب خطرناک و ناگوار دیگر.»
عشق و هورمونها:
انسانها به دلایل مختلف جذب کسی شده و عاشق میشوند. یکی به دلیل شباهتها و دیگری ممکن برای تفاوتهای کسی جذبش شود. معمولاً گفته میشود زنان با شنیدن کلمات محبتآمیز بیشتر شیفته میشوند و برای مردان بعد جنسی بسیار مهم است و بر اساس دیدههایشان جذب میشوند. در کل به باور دانشمندان شور یا کشش جنسی، صمیمیت و تعهد اجزای یک عشق سالم اند.
همچنان گفته میشود بنابر تحقیقاتی که روی مغز افراد عاشق توسط دستگاه MRI صورت گرفته است دیده میشود که در هنگام مشاهدهی عکس معشوق ۱۲بخش مغز انسان درگیر احساس عشق میشود و در این قسمتهای مغز هورمونهای دوپامین، اکسی توسین و وازوپرسین آزاد شده، احساس لذت ایجاد میکنند. این در حالی است که تغییراتی که در مغز بر اثر عاشق شدن اتفاق میافتد، درست مثل تأثیرات مصرف کوکایین است.
پس همین حالا با ولع تمام به عشقتان نگاه کنید و بگذارید این هورمونها به وجد بیایند و با ملودی رمانتیکی فضای ذهن و دلتان را به رقص در آورند. عشق کاریزماهایی میخواهد که شما در وجودتان دارید.