
صحابه کرام، محبت بیپایان پیامبر
بدون شک عقلانیکردن اسلام وقرار دادن آن در صف مذاهب فکری یک فاجعه است. بیطرفی عقل از خواهشات نفس وپریشانیهای آن یک ضرورت است تا منابع معرفت آلوده به گندگیهای نفس وتاریکیهای آن نشود. مگر معانی ایمانی قلب خودش نور است. وقتی عقل به نور قلب برسد برای آن مجال علم ایمانی واحسانی کشوده میشود.
مشکل در این است که ما زیر اثر عقلانیت الحادی وتفکیر الحادی به حدی رسیده ایم که میان نور قلب، نوری که از زندگی ما دور شده است، ومیان خواهشات نفس وتیرهگیهای آن فرق نمیگذاریم. همان خواهشاتی که در برنامه علمی خود اجتناب وترک آنرا فرا گرفته ایم.
باید بدانیم که آغاز زندگی ایمانی در سایهء دولت قرآن، از ما میخواهد که برنامههای علمی وزندگی اجتماعی خود را دوباره تجدید کنیم؛ تا به رحمت، محبت خداوندی ودیگر ارزشهای قلبی برسیم.
صحابه کرام از بیان محبت شدید با رسول الله صلی الله علیه وسلم احساس خجالت نمیکردند. محبت آنها محبت صادقانه وبیلوث بود ونه مانند شرک رهبرپرستی. محبت آنها همانند هلهله زودگذر در محافل در هنگام سخنرانی رهبران نبود.
طبرانی رحمه الله از عائشه رضی الله عنها روایت کرد است که گفت: «شخصی نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده گفت: ای رسول خدا! تو برای من بیشتر از جانم محبوب استی. بیشتر از اولادم. وقتی در خانه میباشم وبه یادم میآیی، نمیتوانم صبر کنم، پس میآیم تا به چهره ات نگاه کنم.
وقتی مرگ من وفوت خودت به یادم میآید میدانم که تو در جنت با پیامبران مقام بلندی خواهی داشت، ومن میترسم که اگر داخل جنت هم شوم نتوانم تورا ببینم. پیامبر صلی الله علیه وسلم در پاسخ این شخصی چیزی نگفت، تا اینکه جبریل علیه السلام با وحی زیر آمد»: (وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا)، (نساء69).
ترجمه: «وكسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ايشان را گرامى داشته [يعنى] با پيامبران و راستان و شهيدان و صالحان وآنان بهترین رفیقان اند».
این محبتی است که نفس را فدا نموده حتی به عالم مرگ هم نفوذ میکند. محبتی که محبوب وراحت محبوب را اساس اهتمام انسان میسازد. محبتی که در سایه آن هر سختی حتی سختی مرگ هم آسان میشود!
ابن اسحاق رحمه الله مینویسد که سعد بن معاذ رضی الله عنه در غزوه بدر به رسول الله صلی الله علیه وسلم پیشنهاد نمود که برایش سایبانی بسازند تا در داخل آن باشد. در ادامه پیشنهاد گفت:
یعنی: «سپس ما به مصاف دشمن میرویم. هرگاه خداوند ما را عزت داد وبر دشمن پيروز شديم، اين همان چيزيست که میخواهیم واگر وضعيت ديگری پيش آمد، شما بر مرکب های خويش سوار شده و به گروهی از اقوامی ما، که پشت سر ما در مدينه اند میپیوندید. زيرا کسانی در مدينه مانده اند که محبت آنان به شما، کمتر از محبت ما نيست و اگر آنان می پنداشتند که شما با دشمن برخورد میکنيد، از همراهی با شما باز نمیماندند».
فقط در مواقف این گونهای است که اهمیت محبت برای خدا ونقش آن را در زندگی امت پیکارگر درک میکنیم. آنها در مصاف کافران شدید ودر میان خود رحیم اند. آن شدت بر این رحمت استناد داشته بلکه از آن قوت میگیرد. آنها در میدان نبرد بخاطری محبت خدا، با فداکاری بجای رسول ورحمدلی با همدیگر میجنگند. پیوند محبت برای خدا محکم، عمیق وقوی است وحتما نیروی جاهلیت وتصعب در نبرد با آن، زانوی شکست به زمین میزنند.
در شأن ومنزلت سردار بنی آدم حضرت محمد صلی الله علیه وسلم احادیث فراوانی آمده است که خواندن آنها، رهنمونی برای انسانهای متردد خواهد بود. به امید رهنمونی آنها إن شاء الله.
رسالت مکمل به رسول کامل صلی الله علیه وسلم نازل شد. الله متعال میفرماید: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا)، (مائده3). ترجمه: «امروز دين شما را برايتان كامل و نعمتخود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براى شما دین برگزيدم».
ما حامل رسالت استیم. آیا معنای این سخن را درست درک نموده ایم که رسالتی که ما حمل میکنیم آخرین رسالت الهی برای بشر است؟ آخرین رسالت خداوند که بوسیلهء آن انسانها را مخاطب قرار داده است؟ آیا میدانیم که آن کاملترین رسالتی است که پروردگار زمین وآسمان به بندگانش نازل کرده است؟
ما وارثان رسالتی استیم که بدون پیروی از منهاج نبوی، بدون فنا شدن در محبت خدا ورسول، بدون آموختن از خدا ورسول وبدون هدایت گرفتن از نور الهی موجود در دل صالحان هرگز راهیاب نخواهیم شد. ما وارثان رسالت پروردگار استیم. ما حاملان رسالتی استیم که بدون استعداد وآمادگی گام برداشتن بر اساس منهاج نبوت، امانتداری، همدلی وهیبت حاملان ممکن نیست که کسی این مسؤولیت را به منزل رسانیده از گزند دشمنان حفاظتش کند.
اسلام این چنین انتشار یافت. با دستان کسانیکه به خدا اعتماد داشتند، به رسالت خداوند افختار میکردند، باور به وعده الهی در افق دید آنها همیشه حاضر بود. اعتماد، افختار وایمان؛ همهء اینها معانی قلبی تراویده از روح اند، همان روحی که نور وحی پس از رسیدن به آن، برکت نبوت ومعانی محبت خدا ورسول را در آن زنده نمود.
نیروی ایمان یک چنان نیروی محکمی است که در زندگی پیامبر صلی الله علیه وسلم صحابه کرام را توان بخشید تا بلاد عرب را زیر اطاعت خود آورده در مدت کمتر از ده سال آنرا منظم کنند. نیروی که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وسلم در مدت کمتر از 12 سال بوسیله آن صحابه کرام فلسطین، عراق ومصر را فتح کردند. لشکر پیروز آنها را جز موانع طبیعی مانند کوههای طورس، ایران وصحراهای نوبه ولیبیا دیگر چیزی نمیتوانست سد راه شود.
عدالت مؤمنان، عفت ورحمدلی آنها با خلق خدا، پس از سنگدلی حاکمان ستمگر؛ جهان را به حیرت آورده بود. «میکائیل سوری» که یک شخص نصرانی از همان زمان است چنین مینویسد: «وقتی پروردگار منتقم… شرارت روم را دید که کلیساها وادیرههای ما را بیحرمتی نموده وبدون رحمت خودمان را تعذیب میکردند؛ اولاده اسماعیل –علیه اسلام- را از جنوب آورد تا ما را از شر آنها نجات دهند… این یک فضل بزرگی است که از وحشت، شرارت، قهر وخشونت روم نجات یافته واز دست آنها راحت شویم» .
همچنان ستمدیدگان جاهلیت کنونی، ستمدیدگان بردهسازی وسنگدلی این جاهلیت، چشمبراه حاملان رسالت اند، چشمبراه لشکریان پروردگار اند؛ چشمبراه اند تا بیاید وتا آنها را آزاد وبرادر بسازد.
منهاج نبوی یک گوهر گرانقدریست که متأسفانه در اثر اختلافات مسلمانها، آلودگیهای تاریخی وبشری به آن چسپیده است. بعضیها گرفتار شک وشبهه وعدهء دیگر گرفتار تقدیس ومبالغه شدند وعدهء دیگر هم مبتلای تقلید خشک. نسلهای روی کار آمدند که با کینههای گذشتگان، با اشتباهات آنها ویا با افکار بشری نامعصوم از خواهش ومبالغه آنها، زندگی میکردند.
همه این کشیدگیها داخل پیکار فرقوی همپیمان ویا محارب شدند. پیکاری که از کشمکش نژادی قدرتخواهی سرچشمه میگرفت ودر نتیجه به دو بدنه خشک مخالف تبدیل شد. این دو بدنه اکنون جسد امت را تشکیل میدهند وهیچکدام نمیتواند به تنهائی خود را امت قلمداد کند.
محبت خدا ورسول مارا جمع میکند. چالش جاهلی که فراراه امت وجود دارد وخطر نزیدک آن، مارا جمع میکند. فریضهء حمل رسالت ابدی برای جهانیان مارا جمع میکند. فریضهء اساسگذاری برای امامت مهدیه که همان خلافت ثانی موعود است نیز مارا جمع میکند.
این رسالت را بدن بیمار نمیتواند حمل کند. صفوف پراکنده نمیتوانند از خود دفاع کنند. این حالت رضایتبخش نیست که وارثان این رسالت بزرگ مشغول خصومت با همدیگر باشند؛ درحالیکه رهنمای آسمانی پیش روی آنها وسنت وشخصیت رسول معصوم در وجدانهایشان قرار دارد.
نوشته: عبدالسلام یاسین رحمه الله
ترجمه: محمدی