صحابه پيرو كدام مذهب بودند؟

سخن اول

اسلام دين رحمت است، دين وحدت و همسويي است، اما متاسفانه كه امروز از باعث فهم نادرست اسلام- پديده هاى چون تعصب مذهبي، تفرقه، طعن و بدگويي همديگر… بين مسلمانان اوج گرفته كه حتي در بعضي موارد از صدور فتواى تكفير بالاي همديگر  و تصفيه فزيكي طرف مقابل هم كوتاهي نمي كنند. عجيب اينجاست كه تمام اين اختلافات بنام دين و غرض تقرب الى الله صورت مي گيرد و نادانسته تيشه به پاى خود زده و آب در آسياب دشمن مي ريزند.
در شرايط حساس كنوني خيلی ضرور است تا به حقيقت اين اختلاف پي برد و در راه فهماندن مردم قدم برداشت و به ايشان فهماند كه اختلاف در فروع دين، رحمت اللهي بالاى اين امت است نه سبب تفرقه و اختلاف.
از همين سبب اصلاح آنلاين در تلاش است تا جهت روشن ساختن ذهن قشر جوان از حقيقت تعدد مذاهب و گروه هاى اسلامي مقالات را در مورد تعدد مذاهب، اسباب اختلاف در فروعات، جايگاه اختلاف در مسايل اجتهادي، و تعامل با اين مسايل به نشر بسپارد.
لذا درين مورد از تمام قلم بدستان متعهد تقاضا به عمل مي آيد تا درين گام مهم ما را ياري رسانند
مقاله كه در پيشرو داريد بخشی از رساله سودمند (الإنصاف في بيان أسباب الإختلاف) نوشته عالم و محدث بزرگ امت اسلام شاه ولي الله دهلوي (1114هـ.ق-1176هـ) است كه در مورد علل اختلافات اجتهادي نوشته است. درين مقاله به اختلاف فروعي و عوامل آن در صدر اسلام  و خير القرون اشاره شده است.اسباب اختلاف صحابه و تابعين در فروع دينبايد دانست كه فقه، در دوران ارزنده و مبارك رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم، تدوين و گرد‌آوري نشده بود. در آن زمان چنين رايج نبود كه مباحث فقهي به شيوه‌ي فقيهان مورد بررسي قرار بگيرد. همان فقهايي كه تمام تلاش و توان خود را براي تبيين اركان، شروط و آداب به‌كار مي‌برند، هر چيزي را به‌طور جداگانه و با دلايلش، مورد تحقيق و بررسي قرار مي‌دهند، موضوعاتي را كه ساخته و پرورده‌ي خودشان هست، به عنوان پيش‌فرض‌هايي مطرح نموده و به شرح و تبيين آن مي‌پردازند، حد و مرز مسايل تعريف‌پذير را مشخص مي‌كنند و آن‌چه را قابل حصر است، محصور و بسته مي‌دارند.

در زمان پيامبر اختلاف چگونه حل مي شد؟

صحابه رضى الله عنهم وضوى رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم را مي‌ديدند و بي‌آن‌كه برايشان معلوم شود كه آن‌چه، آن حضرت در وضويشان انجام دادند، از اركان وضو مي‌باشد و يا از آداب آن، به همان شكل و كيفيت، وضو مي‌گرفتند.
رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم نماز مي‌خواندند و صحابه رضى الله عنه نيز (چگونگي) نماز آن حضرت صلى الله عليه وسلم را مي‌ديدند و همان‌طور هم نماز مي‌گزاردند. رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم حج گزاردند و مردم نيز چگونكي حج آن حضرت صلى الله عليه وسلم را ديدند و همانند ايشان عمل كردند. بيشتر اعمال و احوال رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم و صحابه به همين وضع و منوال بود. چنان‌چه آن حضرت صلى الله عليه وسلم، بيان نكردند كه فرايض وضو، چهار عمل است يا شش تا؛ هم‌چنين اين پيش‌فرض را نيز در نظر نگرفتند كه شايد شخصي، اعضاي وضو را پيوسته و پشت سر هم نشويد تا بدين‌سان حكم كنند كه آيا وضوي چنين فردي كه اعضايش را پيوسته و پشت سر هم نشسته، درست است و يا نه؟ تنها در برخى از موارد كه خواست خدا بود، احكام به صورت تفصيلي بيان شد و عادت ياران رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم نيز بر اين بود كه خيلي كم، درباره‌ي چنين مسايلي سؤال مي‌كردند.
ابن‌عباس رضى الله عنه مي‌گويد: «هيچ گروهي را نديدم كه از ياران رسول خدا صلى الله عليه وسلم بهتر باشند؛ آنان، از آن حضرت صلى الله عليه وسلم كم سؤال مي‌كردند و در طول حيات ايشان، تنها در مورد يازده مسأله، پرس و جو نمودند كه همه‌ي اين مسايل، در قرآن بيان شده است؛ از جمله: (يَسْئلونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرامِ قِتَالٍ فِيهِ) و (وَ يَسْئلونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ) ابن‌عباس رضى الله عنه مي‌افزايد: «صحابه رضى الله عنه، تنها درباره‌ي مسايلي پرس و جو مي‌كردند كه برايشان نافع و سودمند بود (و كميت و كيفيت عملشان را افزايش مي‌داد.)» سنن الدارمي
ابن‌عمر رضى الله عنه مي‌گويد: «درباره‌ي آن‌چه وجود عيني ندارد، مپرس كه من، از عمر بن خطاب رضى الله عنه شنيدم كه آن كس را كه جوياي مسايل غيرحادث و به‌وجود نيامده مي‌شد، لعن و نفرين مي‌نمود.»
قاسم مي‌گويد: «شما، درباره‌ي چيزهايي سؤال مي‌كنيد كه ما، درباره‌اش پرس و جو نمي‌كرديم و درباره‌ي مسايلي بحث و جستجو مي‌نماييد كه ما به دنبالش نبوديم. پرس و جوي شما، درباره‌ي مسايلي است كه من، از ماهيت آن چيزي نمي‌دانم و اگر هم درباره‌اش چيزي مي‌دانستيم، برايمان روا نبود كه آن را پهنان بداريم.»
عمرو بن اسحاق رحمه‌الله مي‌گويد: «آن دسته از ياران رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم را كه ديده‌ام، افزون از كساني بودند كه پيش از آن‌كه آن‌ها را ببينم، وفات كردند؛ هيچ قومي نديدم كه همانند صحابه رضى الله عنه سلوك و منش بي‌تكلف و آساني داشته باشند.»
از عباده بن نُسَيّ كِندي درباره‌ي زني سؤال شد كه بي‌آن‌كه ولي‌اي داشته باشد، در جمع قومي وفات نمود. عباده گفت: «من،كساني ديده‌ام كه همانند شما در مسايل تكلف و سختي به خرج نمي‌دادند و درباره‌ي مسايلي چون مسايل شما، پرس و جو نمي‌نمودند.» – دارمي رحمه‌الله، اين روايت‌ها را نقل نموده است.
مردم از رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم درباره‌ي مسايلي سؤال مي‌كردند كه اتفاق مي‌افتاد و آن حضرت صلى الله عليه وسلم نيز درباره‌ي موضوع و پرسش صحابه، اظهار نظر كرده و فتوا مي‌دادند. پيامبر اكرم صلى الله عليه وسلم وقتي مي‌ديدند كه مردم، كار خوبي انجام مي‌دهند، از آن كار تعريف كرده و تأييدش مي‌نمودند و يا كار بدي را كه مي‌ديدند، انكار مي كردند. البته همه‌ي حكم‌ها و فتواهاي صادرشده از آن حضرت صلى الله عليه وسلم براي پرسش‌گران و يا رد و انكار برخي از افعال و كرده‌ها، در اجتماعات و حضور گروهي افراد، نبود و از اين‌رو نيز چنان‌چه ابوبكر و عمر رضي‌الله عنهما، درباره‌ي مسأله‌اي بي‌خبر بودند و چيزي نمي‌دانستند، از مردم سؤال مي كردند كه آيا از رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم درباره‌ي آن مسأله، چيزي شنيده‌اند؟
باري ابوبكر رضى الله عنه فرمود: «من، در كتاب خدا سهمي براي جدّه (مادربزرگ) نمي‌بينم و نمي‌دانم كه‌ آيا رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم سهمي براي او معين كرده‌اند يا نه.» ابوبكر رضى الله عنه‌ درباره‌ي اين موضوع كه مادربزرگ از نوه‌اش ارث مي‌برد يا نه، از مردم جست‌و‌جو كرد. مغيره رضى الله عنه گفت: «من ديدم كه رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم به مادربزرگ، يك ششم را دادند.» ابوبكر رضى الله عنه پرسيد: «كسي با تو هست كه گواهي دهد؟» محمد بن ‌مسلمه، گفته‌ي مغيره را تأييد كرد و ابوبكر صديق رضى الله عنه نيز بر همين اساس، سهم يك‌ششم براي مادربزرگ تعيين نمود. مسند احمد
به همين ترتيب ميتوان به ماجراي پرسش عمر فاروق رضى الله عنه از مردم درباره‌ي مسأله‌ي غلام يا كنيزي اشاره كرد كه در ازاي سقط جنين آزاد مي‌شوند. عمر رضى الله عنه در اين مسأله، خبر (روايت) مغيره را پذيرفت. رواه بخاري
هم‌چنين مي‌توان به پرسش و نظرخواهي عمر رضى الله عنه درباره‌ي وبا اشاره كرد كه خبر و روايت عبدالرحمن بن عوف رضى الله عنه را در اين باره پذيرفت. رواه بخاري
عمر رضى الله عنه درباره‌ي مجوس نيز، به روايت عبدالرحمن بن عوف رضى الله عنه رجوع نمود. رواه بخاري
سرور و خوش‌حالي عبدالله بن مسعود رضى الله عنه از شنيدن روايت معقل بن يسار رضى الله عنه كه موافق نظر ابن‌مسعود بود؛ ماجراي بازگشت ابوموسي رضى الله عنه از درِ خانه‌ي عمر رضى الله عنه و پرسش وي از ابوسعيد خدري رضى الله عنه درباره‌ي حديث و گواهي ابوسعيد رضى الله عنه مبني بر اين‌كه حديث را از رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم شنيده است. امثال اين روايت‌ها، در صحيحين و كتب سنن، مشهود و بسيار مي‌باشد و به‌كثرت روايت شده است.
به‌هر حال، عادت رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم همين بود كه گفتيم؛ هر يك از صحابه، به اندازه‌اي كه خداي متعال، برايش ميسر مي‌كرد، عبادات، فتواها و احكام صادرشده از رسول اكرم صلى الله عليه وسلم را مي‌ديد و مي‌شنيد، حفظش مي‌كرد و در آن مي‌انديشيد و در نتيجه فحواي هر چيزي را از نشانه‌ها و قراين متناسب با آن‌چه ديده و شنيده بود، بازمي‌شناخت. از اين‌رو، برخي را بر اباحه و جواز، حمل مي‌نمود و برخي را بر استحباب؛ از بعضي هم بنا بر شواهد و قرايني كه با خود داشت، حكم نسخ، برداشت مي‌كرد. تعامل صحابه در اين پهنه، مبتني بر اين بود كه بدون گذر از راه‌ها و شيوه‌هاي استدلالي و توجه به آن، با آرامش و اطمينان خاطر و از زاويه‌ي عمل، به آن‌چه ديده و شنيده‌اند، بنگرند. چنان‌چه اعراب، ناخودآگاه و بدون تكلف، سخنان هم‌ديگر را چه از روي اشاره و كنايه باشد و چه صريح و روشن، مي‌فهمند و دل‌هايشان، به درك گفته‌هاي يك‌ديگر، آرامش مي‌يابد.

بعد از وفات رسول الله

دوران رسول خدا صلى الله عليه وسلم به همين منوال سپري شد و پس از آن صحابه به سرزمين‌هاي مختلف رفتند و هر يك از آنان، در حكم پيشوا و مقتداي مردم يك منطقه يا ناحيه قرار گرفت. روي‌دادها، فزوني يافت و مسايل جديد، مطرح شد. از هر يك از اين پيشوايان صحابه كه در مورد مسأله‌اي سؤال مي‌شد، حسب يادداشت‌ها و استنباط خود، پاسخ مي‌گفت و چنان‌چه در حافظه اش چيزي سراغ نداشت كه پاسخ سؤالات تازه را بدهد و يا نمي‌توانست با استنباط از دلايل و قراين، به پاسخ‌گويي پرسش‌ها برآيد، به رأي خود اجتهاد مي‌كرد و با، بازشناسي و پردازش عللي كه رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم در فرموده‌هاي صريح خود در مورد مسأله‌اي، حكم صادر نموده بودند، به‌گونه‌اي فتوا مي‌دادكه با خواسته‌هاي رسول اكرم صلى الله عليه وسلم سازگار باشد و در صدور حكم، هيچ‌گونه كوتاهي و تقصيري در سازگاري با اهداف آن حضرت، صورت نگيرد. در اين بحبوحه، گونه‌هاي مختلفي از اختلاف آرا و اقوال صحابه، شكل گرفت كه به موارد ذيل مي‌توان اشاره كرد:

1.    عدم دسترسي به حديث

بسيار اتفاق مي‌افتاد كه يك صحابي، در مورد مسأله‌اي فتوا و حكم رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم را شنيده و صحابي ديگري نشنيده بود؛ بنابراين آن‌كه از فتوا و حكم صادرشده، بي‌خبر بود، شخصاً اجتهاد مي‌كرد:
الف) كمال تلاشش را به‌كار مي‌برد تا اجتهادش، موافق حديث باشد: به‌طور مثال: امام نسائي رحمه‌الله و ديگران، روايت كرده‌اند كه: از ابن‌مسعود رضى الله عنه درباره‌ي زني سؤال شد كه شوهرش وفات كرده و چيزي مهري برايش تعيين نكرده است؛ ابن مسعود رضى الله عنه گفت: «من، سراغ ندارم كه رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم در چنين موردي، حكمي صادر كرده باشند.» يك ماه به همين حال گذشت و آنان، در مورد تعيين مهريه براي آن زن شوي‌مرده پافشاري مي‌كردند تا اين‌كه ابن‌مسعود رضى الله عنه به اجتهاد خود، فتوا داد كه براي آن زن، مهري همانند هم سن و سالش تعيين كنند و نه بر آن، چيزي بيفزايند و نه از آن چيزي كم كنند. هم‌چنين فتوا داد كه چنين زني، بايد عدّه بگذراند و از شوهرش، ارث نيز مي‌برد. معقل بن يسار رضى الله عنه نيز گواهي داد كه رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم درباه‌ي يكي از زن‌ها، به همين شكل حكم دادند. عبدالله بن مسعود رضى الله عنه با شنيدن گواهي معقل رضى الله عنه (كه موافق فتوايش بود) به‌قدري خوش‌حال شد كه پس از پذيرش اسلام، به آن اندازه خشنود نشده بود.
ب) ميان دو (يا چند) صحابي، مناظره‌ و بحث درباره‌ي مسأله‌اي به وجود مي‌آمد و در بحبوحه‌ي بحث، حديثي در مورد آن مسأله بيان مي‌شد؛ كسي كه حديث، تا آن زمان به گوشش نرسيده بود، از گفته‌اش عقب مي‌نشست و به حديث عمل مي‌كرد: مثلاً ابوهريره رضى الله عنه بر اين باور بود كه اگر كسي، در حال جنابت، صبح كند، بر او روزه روا نيست تا اين‌كه برخي از زنان رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم براي ابوهريره روايتي گفتند كه بر خلاف نظرش بود. رواه بخاري
ج) حديث، به شخص مي‌رسيد؛ اما نه به شكلي كه قابل پذيرش باشد. از اين‌رو اجتهادش را رها نمي‌كرد و به دلايلي، بر درستي حديث، ايراد مي‌گرفت: به‌طور مثال: فاطمه بنت قيس رضي الله عنها در حضور عمر فاروق رضى الله عنه گواهي داد كه او، زني بوده كه سه بار طلاق داده شده و رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم نيز برايش نفقه و مسكني، تعيين نكرده‌اند. عمر رضى الله عنه گفته‌ي فاطمه رضي‌الله عنها را نپذيرفت و فرمود: «ما، كتاب خدا را در برابر گفتار يك زن كه نمي‌دانيم راست مي‌گويد يا دروغ، رها نمي‌كنيم؛ براي زن مطلقه، حق نفقه و مسكن، محفوظ است.»
عايشه رضي‌الله عنها نيز فرمود: «اي فاطمه بنت قيس! آيا از خدا نمي‌ترسي كه مي‌گويي: زن مطلقه، در مورد نفقه و مسكن، حقي ندارد؟ بخاري
مثال ديگر اين‌كه: بنا به روايت شيخين نظر عمر فاروق رضى الله عنه بر اين بود كه تيمم براي شخص جنبي كه آب نمي‌يابد، درست نيست. عمار رضى الله عنه در حضور عمر رضى الله عنه روايت كرد كه: او (عمار)، در سفري جنب شده و چون آب نيافته، در خاك غلتيده است. رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم كه از اين ماجرا اطلاع يافتند، به او فرمودند: «براي تو همين بس بود كه چنين كني» و دستان مباركشان را بر زمين زده، صورت و دست‌هايشان را مسح كردند. اما عمر رضى الله عنه روايت عمار رضى الله عنه را نپذيرفت و در برابرش دليلي هم نياورد كه از نظرش دفاع كند و بدين ترتيب حديث، درميان مردم شهرت يافت و مورد پذيرش آن‌ها واقع شد و گمان نقاد مرتفع گرديد (و در اين‌باره به نظر عمر رضى الله عنه عمل نشد.)
د) يكي از علل مراجعه به اجتهاد شخصي صحابي، نرسيدن حديث به او بود: از آن جمله، اين‌كه در صحيح مسلم رحمه‌الله آمده است: عبدالله بن عمر رضى الله عنه به زنان دستور مي‌داد كه در هنگام غسل، موهاى خود را باز كنند. عايشه رضي‌الله از اين موضوع آگاه شد و فرمود: « تعجب است از ابن‌عمر كه زنان را به باز كردن گيسوانشان به‌هنگام غسل دستور مي‌دهد! خوبست كه به آن‌ها دستور نمي‌دهد موهايشان را بتراشند! من و رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم از يك ظرف، غسل مي‌كرديم و من، فقط سه بار روي سرم آب مي‌ريختم.»
مثالي ديگر: اين روايت به هند نرسيده بود ‌كه رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم در مورد نماز زني كه ناوقت خون ديده، رخصت داده‌اند (بخاري) و از اين‌رو به‌خاطر آن‌كه نمي‌توانست نماز بگزارد، مي‌گريست.

2.    اختلاف در درك نوعيت عمل رسول الله

علت ديگر اختلاف نظر درميان صحابه، اين بود كه برخي از آن‌ها عملي را كه از رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم مي‌ديدند، نشانه‌ي جواز آن عمل مي‌پنداشتند و بعضي هم آن عمل را مستحب مي‌دانستند: به‌طور مثال مي‌توان به روايت تحصيب اشاره كرد كه عبارت است از فرو‌آمدن در ابطح به‌هنگام بازگشت از عرفات. (تحصيب عبارت است از فروآمدن در وادي محصّب يا ابطح به هنگام بازگشت از مني به مكه در پايان مراسم حج. محصب، درميان دو كوه و در ورودي مكه قرار دارد.)
رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم در ابطح فروآمدند؛ ابوهريره رضى الله عنه اين عمل را مستحب دانست و از اين‌رو برخي آن را از سنت‌هاي حج پنداشته‌اند. عايشه و ابن‌عباس رضى الله عنه بر اين باورند كه نزول رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم در ابطح، اتفاقي بوده و از اين‌رو نزول در ابطح را سنت نمي‌دانند.
مثالي ديگر: جمهور صحابه بر اين باورند كه رمل‌كردن (شتاب و تند رفتن) در طواف، سنت است؛ اما عبدالله ابن‌ عباس رضى الله عنه، آن را اتفاقي و بدين دليل مي‌دانست كه مشركان مي‌گفتند: «تب و رطوبت يثرب، مسلمانان را ناتوان كرده و از پاي درآورده است» وي، به همين سبب تند رفتن در طواف را سنت نمي‌داند.

3.    اختلاف در گمانها و برداشت‌ها:

نمونه‌اش اين‌كه: رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم حج گزاردند و مردم، شاهد حج آن حضرت صلى الله عليه وسلم بودند؛ برخي، اين گمان را برگزيدند كه رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم حج تمتع ادا كردند؛ بعضي، به اين باور رفتند كه ايشان، حج قران گزاردند؛ عده‌اي هم پنداشتند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وسلم ، مفرِد بوده‌ و حج مفرد گزارده‌اند.  بخاري
مثالي ديگر: ابوداود  از سعيد بن جبير روايت كرده كه به عبدالله ابن‌ عباس رضى الله عنه گفته است: اي اباالعباس! از اين در شگفتم كه صحابه رضى الله عنه چگونه در مورد زمان احرام بستن رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم با هم اختلاف نظر دارند؟ ابن‌عباس رضى الله عنه فرمود: «من، از همه به اين مسأله آگاه ترم؛ رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم يك حج ادا كردند و صحابه از همان زمان با هم اختلاف نظر داشتند؛ جريانش چنين بود كه رسول اكرم صلى الله عليه وسلم به نيت حج بيرون شدند و وقتي در ذوالحليفه، دو ركعت نماز گزاردند، در همان مجلس و زماني كه نمازشان را تمام كردند، احرام بسته و براي حج لبيك گفتند؛ عده‌اي، لبيك رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم را آن‌جا شنيدند و همين را به خاطر سپردند. آن‌گاه پيامبر اكرم صلى الله عليه وسلم سوار مركب شدند و هنگامي كه سواري آن حضرت صلى الله عليه وسلم حركت كرد، رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم دوباره لبيك گفتند و عده‌اي از مردم نيز تنها در آن‌جا لبيك آن حضرت را شنيدند؛ چراكه مردم دسته‌دسته و جداگانه مي‌آمدند؛ لذا زماني لبيك رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم را شنيدند كه مركب ايشان، حركت كرد. از اين‌رو اين‌ها گفتند: رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم هنگامي لبيك گفتند كه (ايشان بر مركب نشسته و) مركب، حركت كرد.
سپس رسول‌الله صلى الله عليه وسلم به راه افتادند و وقتي از بيداء بالا رفتند، لبيك گفتند. عده‌اي كه رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم را ديدند كه در بيداء لبيك گفتند، پنداشتند كه همان‌جا آغاز احرام آن حضرت صلى الله عليه وسلم است.
به خدا سوگند كه رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم در محل نمازش احرام بست و هنگام حركت ناقه‌اش، لبيك گفت و هنگامي كه از بيداء بالا رفت،
آن‌جا هم لبيك گفت.

4.     نسيان و فراموشي:

نسيان و فراموشي علت ديگر اختلاف صحابه بود: مثال، روايت شده كه ابن‌عمر رضى الله عنه مي‌گفت: رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم در ماه رجب، عمره گزارده‌اند. هنگامي كه ام‌المؤمنين عايشه رضي الله عنها از گفته‌ي ابن‌عمر اطلاع يافت، آن را ناشي از نسيان و فراموشي ابن‌عمر رضى الله عنه دانست.  بخاري

5.    اختلاف در فهم حديث:

به‌طور نمونه مي‌توان به روايت عبدالله بن عمر رضى الله عنه از رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم اشاره كرد كه: «مرده، در قبر به سبب گريه‌ي خانوداه‌اش بر او، عذاب مي‌شود.» عايشه رضي الله عنها با شنيدن روايت ابن‌عمر رضى الله عنه اظهار كرد كه ابن‌عمر، در يادگيري حديث و فهم آن دچار وهم و اشتباه شده است. بخاري
رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم از كنار قبر زني يهودي گذشتند كه خويشانش، بر او گريه مي‌كردند. فرمودند: (إنّهم ليبكون عليها و إنها لتعذب في قبرها) يعني: «خويشاوندان اين ميت، بر او مي‌گريند در حالي كه خودش در قبر عذاب مي‌شود.» برداشت ابن‌عمر رضى الله عنه از فرموده‌ي رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم اين بود كه گريه‌ي خويشان ميت، سبب عذاب وي مي‌باشد؛ هم‌چنين عبدالله بن عمر رضى الله عنه گمان كرد كه اين حكم، عموميت دارد.

6.    اختلاف در شناخت علت حكم:

از اين دست مي‌توان به برخاستن براي جنازه اشاره كرد كه برخي، تعظيم و بزرگ‌داشت فرشتگان را سبب اين كار مي‌دانند و از اين‌رو معتقدند كه اين مسأله، عموميت دارد و برخاستن براي جنازه‌ي مؤمن و كافر را شامل مي‌شود. بعضي، مي‌گويند: قيام براي جنازه، به سبب دشواري‌هاي مرگ است؛ اين‌ها نيز معتقدند كه بايد سنت است براي جنازه‌ -چه مؤمن باشد و چه كافر- برخاست. عده‌اي مي‌گويند: جنازه‌ي شخصي يهودي را از كنار رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم بردند؛ آن حضرت صلى الله عليه وسلم برخاستند تا جنازه‌ي يهودي فراتر از سر ايشان قرار نگيرد. از اين‌رو بايد فقط براي جنازه‌ي كافر برخاست.نسايي

7.    اختلاف در جمع ميان احكام مختلف:

مثال: رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم در سال فتح خيبر، در مورد متعه‌ي زنان (ازدواج موقت)، رخصت دادند و سپس از آن منع فرمودند؛ آن‌گاه در سال اوطاس [فتح مكه] در مورد متعه، اجازه دادند و سپس منع نمودند. مسلم
ابن‌عباس رضى الله عنه مي‌گويد: «اجازه‌ي متعه، از روي ضرورت بود و با پايان اين ضرورت، رخصت برداشته شد؛ لذا اين حكم، بر همين اساس (جواز در زمان ضرورت و حرمت به غير ضرورت) ماندگار است.» البته جمهور، بر اين باورند كه: ابتدا در مورد ازدواج موقت، رخصت داده شد و بعدها براي هميشه حكم، رخصت و روابودن، منسوخ گرديد.
مثالي ديگر: رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم از رو به قبله بودن به‌هنگام استنجا (قضاي حاجت) نهي نموده‌اند. بخاري
اغلب، بر اين باورند كه اين حكم، عمومي و همه‌جايي است و منسوخ نشده است. جابر رضى الله عنه يك سال پيش از وفات رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم ، ايشان را ديد كه رو به قبله ادرار مي‌كنند -مسند احمد- و از اين‌رو معتقد بود كه ممنوعيت ادرار كردن به طرف قبله، منسوخ شده است.
ابن‌عمر رضى الله عنه رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم را ديد كه پشت به قبله و رو به شام، قضاي حاجت نمودند.بخاري و بر همين اساس، گفتار مخالف را نپذيرفت. برخي، ميان اين دو روايت، جمع كرده‌اند؛ شعبي و كسان ديگري غير از او معتقدند كه نهي و ممنوعيت ادرار كردن رو به قبله، مخصوص قضاي حاجت در بيابان است و قضاي حاجت در دستشويي و فضاي بسته، پشت و يا رو به قبله اشكالي ندارد.
برخي، حكم را فراگير و غيرمنسوخ مي‌دانند و معتقدند كه ادرار كردن آن حضرت صلى الله عليه وسلم رو به قبله، مخصوص ايشان بوده و از اين‌رو، نمي‌توان حكم مطلق و فراگير ممنوعيت را منسوخ دانست و يا آن را تخصيص داد.

خلاصه بحث

خلاصه اين‌كه: ديدگاه‌هاي ياران رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم مختلف گرديد؛ هر يك از تابعين نيز به‌اندازه‌اي كه برايش ميسر شد، مسايل را از صحابه فراگرفت و ضمن شنيدن احاديث رسول‌خدا صلى الله عليه وسلم و مذاهب و اقوال صحابه، آن‌ها را به خاطر سپرده و در آن‌ها انديشيد و مفاهيمش را دريافت؛ احاديث و اقوال مختلف را به اندازه‌ي توان خود، گرد آورد و برخي را بر بعضي ديگر ترجيح داد و بدين ترتيب از نظر تابعين، پاره‌اي از روايات-هرچند كه از بزرگان صحابه نقل شده بود- ناپديد ماند و يا مورد پذيرش قرار نگرفت. از آن جمله مي‌توان به گفتار روايت‌شده از عمر و عبدالله بن مسعود رضي الله عنهما درباره‌ي تيمم جنب، اشاره كرد؛ چرا كه احاديثي از عمار و عمران بن حصين و… كه به تفصيل اين موضوع مي‌پرداخت، منتشر و اجرا شده بود. از اين‌ رو هر يك از علماي تابعين، مذهب جداگانه‌اي داشت و در هر شهر و منطقه‌اي، عالم و پيشوايي، برخاست؛ مانند:
سعيد بن مسيب و سالم بن عبدالله بن عمر در مدينه و پس از اين دو، زهري، قاضي يحيي بن سعيد و ربيعه بن عبدالرحمن، در مدينه پيشوايان علمي قرار گرفتند.
عطاء بن ابي‌رباح در مكه، ابراهيم نخعي و شعبي در كوفه، حسن بصري در بصره، طاووس بن كيسان در يمن و مكحول در شام به عنوان پايه‌هاي علمي، مطرح شدند.
خداي متعال، دل‌هايي را تشنه‌ي علوم و دانستني‌هاي اين‌ها كرد و بدين‌سان عده‌اي، شيفته‌ي علوم (و داشته‌هاي علمي اين‌ها) شدند و از ايشان، حديث، فتاوا و اقوال صحابه رضى الله عنه را فراگرفتند و باورها و پژوهش‌هاي اين دسته از علما را آموختند؛ پرسش‌گران، از اين‌ها فتوا و احكام شرعي را پرسيدند و اين‌چنين مسايل، درميان آن‌ها مورد بحث و بررسي قرار گرفت و قضايا، براي رسيدگي به آنان ارجاع داده شد.
سعيد بن مسيب و ابراهيم نخغي و امثال آن‌ها، تمام ابواب فقهي را در حالي گرد آوردند كه در هر بابي، اصولي داشتند كه آن‌ها را از سلف، فراگرفته بودند.
سعيد بن مسيب و يارانش، معتقد بودند كه مردم مكه و مدينه، در فقه و دانش احكام شرعي راست‌انديش‌تر هستند. اصل و ريشه‌ي مذهب ايشان، فتاواي عمر، عثمان، عبدالله بن عمر، عايشه و ابن‌عباس و قضاوت‌ها و احكام قضايي عمر، عثمان و قاضيان مدينه مي‌باشد. اين‌ها، آن‌چه را كه خداوند، برايشان ميسر نمود، گرد آوردند و به آن با ديده‌ي پژوهش و تحقيق نگريستند؛ آن‌چه را كه مورد اجماع علماي مدينه بود، محكم گرفتند و در مواردي كه ميان آن‌ها، اختلاف نظر وجود داشت، موردي را پذيرفتند كه از قوت و رجحان بيشتري برخوردار بود. اعتبار و مشخصه‌ي قوت و رجحان، يا بدين سبب بود كه نظر و ديدگاه عده‌ي زيادي از آنان، محسوب مي‌شد يا از اين جهت بود كه هم‌سو و موافق قياسي قوي قرار داشت و يا برگرفته از داده‌هاي صريح كتاب و سنت بود يا مشخصه‌هايي اين‌چنين داشت. اين گروه از عالمان، هرگاه جواب مسأله‌اي را نزد علماي مدينه [عمر، عثمان و… و قاضيان مدينه] نمي‌يافتند، از چارچوب كلام و گفته‌هاي ايشان، درآمده و به جستجوي اشارات و مقتضيات مسأله‌ي مورد بحث مي‌پرداختند كه در نتيجه در هر بابي، مسايل و ديدگا‌ه‌هاي فراواني، شكل گرفت.
باور ابراهيم نخعي و اصحابش، بر اين بود كه پايه‌ي علمي و فقهي عبدالله بن مسعود رضى الله عنه و يارانش، بيش از ديگران، مي‌باشد؛ چنان‌چه علقمه از مسروق پرسيد: «آيا از ايشان كسي هست كه ثبوت و توان علميش از عبدالله، بيش‌تر باشد؟»
ابوحنيفه رضى الله عنه به اوزاعي فرمود: «ابراهيم، در مسايل فقهي از سالم آگاه‌تر است و اگر فضيلت هم‌صحبتي و صحابي بودن نبود و عبدالله، چنين فضيلتي نمي‌داشت، مي‌گفتم: علقمه از عبدالله بن عمر رضى الله عنه فقيه‌تر است.»
اصل مذهب او، فتاواي عبدالله بن مسعود رضى الله عنه و قضاوت‌ها و فتاواي علي رضى الله عنه و قضاوت‌هاي شريح و ساير قاضيان كوفه مي‌باشد. وي، از اين فتاوا و قضاوت‌ها آن‌چه را كه خداي متعال، برايش ميسر نمود، فراهم آورد و سپس در آثارشان، همان كاري را كرد كه هواداران مكتب مدينه، در آثار اهل مدينه انجام دادند و همانند آنان، به اثبات و توجيه مسايل پرداخت و بدين ترتيب برايش مسايل فقهي هر بابي، روشن و هويدا گرديد.
سعيد بن مسيب، زبان فقهاي مدينه بود و بيش از همه احكام و فتاواي عمر رضى الله عنه و احاديث ابوهريره رضى الله عنه و مسايل ميراث را ياد داشت؛ ابراهيم نيز لسان فقهاي كوفه بود. در بسياري از موارد اين دو، پيرامون مسأله‌اي سخن مي‌گفتند و آن را به كسي از سلف نسبت نمي‌دادند؛ اما اغلب –چه به‌صراحت و چه به اشاره- به يكي از سلف منسوب مي‌باشد. خلاصه اين‌كه فقهاي شهرهايشان، پيرامون آن‌ها گرد آمدند، از ايشان دانش آموختند، مسايل را مورد بررسي قرار دادند و به توجيه و توضيح مسايل، بر اساس اصول و قواعد آنان پرداختند.

 

د نصاب کتابونه

Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

د ښوونکي لارښود کتابونه
Back to top button
واسع ویب