ايثار و فداكاری در اسلام
خداوند متعال در مورد انصار مدينه و فداكاري كه در مقابل مهاجران مكه داشتند ميفرمايد:
وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خصاصه…..الحشر: ٩
(و هر چند در خودشان احتياجى [مبرم] باشد آنها را بر خودشان مقدم مىدارند و هر كس از خستنفس خود مصون ماند ايشانند كه رستگارانند)
رسول الله صلی الله علیه وسلم مردمي را تربيت كرد كه در وقت گرفتن امتيازات مادي سعي ميكردند برادران خود را جلو اندازند ولي در هنگام بروز مشكلات و خطرات هر يك سعي ميكرد خود را براي برادرش سپر قرار دهد. چنان چه پيامبر صلی الله علیه وسلم در شأن انصار فرمودند:
«إنكم لتقلون عند الطمع وتكثرون عند الفزع»
(شما كساني هستيد كه در وقت امتياز گرفتن اندك و در هنگام سختيها و مصيبتها زياد ميشويد)
اگر ما با ديدي عميق تاريخ ملل گذشته و جريانهاي معاصر را نگاه كنيم و اُفت و خيزهاي هريك را مورد بررسي قرار دهيم بدون شك رَدّ پاي اوج و تعالي هر جريان را در ايثار و از خودگذري محدود كساني مييابيم كه به خاطر دست يافتن به اهداف خود از همه چيز حتا هستي خود گذشتند. ما در پشت هر جريان موفق دنيا به شخصيتهاي بر ميخوريم كه در راه رسيدن به اهداف ترسيم شدهي خود حاضر بودند وقت، مال و جان خود و فرزندان خود را در طبق اخلاص بگذارند و در جريان كار و تلاش زندان، شكنجه، تبعيد، سرزنش، تحقير و توهين ديگران را تحمل كنند و بالآخره به پيروزي برسند. به طور نمونه شما ميتوانيد زندهگي «گاندي» رهبر فقيد هند و يا سرگذشت «فيدل كاسترو» رهبر كوبا را مورد مطالعه قرار دهيد و ببينيد كه آنان در راه آزادي مردم خود چه فداكاريها كه از خود بروز ندادهاند.
رسول معظم اسلام كه به حيث آخرين پيامآور الهي آمد تا انسان را از اسارت انسان و بندهاي مختلف توهمات و خيالپردازيها نجات دهد، پيروان خود را به گونهيي تربيت ميكرد كه همهي صفات خوب انساني در وجود شان عمق مييافت، به نحوي كه نه نيروهاي خارجي توان بيرون كشيدن آن را از وجود شان داشت و نه وساوس دروني و داخلي.
در فرهنگ ديني ما ايثار مفهومي ويژه و منحصر به فرد خود را دارد؛ خودگذري كه اسلام از آن سخن ميگويد و محمد صلی الله علیه وسلم ياران خود را بر اساس آن تربيت مينمود از حيث درونمايه با از خودگذري گاندي و كاسترو فرق اساسي داشت؛ انگيزهي فداكاري كاسترو و گاندي هر چه بوده باشد محدود و متعلق به دنيا است؛ اما فداكاري و ايثاري كه خدا آن را ميستايد و جزيي از برنامهي تربيتي پيامبر صلی الله علیه وسلم ميشود انگيزهيي اخروي دارد و شخص مسلمان به اين باور ميرسيد كه ثمرهي ايثارگري و فداكاري خود را در جهان ديگر و به گونه غير محدود از الله متعال ميگيرد.
ايثار به اين معنا جزيي از پيام اسلام ميشود؛ به عبارت ديگر فداكاري و از خودگذري صفت هميشهگي انسان مسلمان ميگردد؛ يعني اگر انسان مسلمان جرأت از خودگذشتهگي را نداشت و در موارد ضروري نميتوانست خود و منافع شخصي خود را فداي هدايت، آسايش و آرامش ديگران كند، بايد عقيدهي خود را مورد تفحص قرار دهد و به يقين بداند كه در اسلام او نقصي موجود است.
اگر مسلمان بخواهد كه مزد هر عمل او نقد و در همين دنيا و توسط انسانها برايش داده شود، آنگاه ايمان به آخرت كه همان باور به پاداش عمل در جهان بعدي است مفهوم خود را از دست ميدهد.
از اين جا است كه به علت تأكيد زياد قرآن روي مسايل عقيدهتي به خصوص ايمان به (الله و روز آخرت) پي ميبريم، چون تا زماني كه عقيده به يگانهگي الله صلی الله علیه وسلم و روز قيامت قوي نباشد، پايبندي به اعمال و اخلاق اسلامي دشوار و در مواردي ناممكن است.
يكي از رويدادهاي مشهور در هجرت پيامبر صلی الله علیه وسلم ايجاد پيمان اخوتي است كه آن حضرت ميان مهاجران مكه و انصار مدينه منعقد نموده بودند. وقتي رسول الله صلی الله علیه وسلم براي انصار اهميت ايثار و جايگاه آن را در اسلام بيان ميكند و آنان را به ايثار در مقابل مهاجران دعوت مينمايد، انسان نمونههاي شگفتانگيزي از فداكاري را ميبينيد؛ امام بخاري نقل كرده است كه: «پيامبر صلی الله علیه وسلم ميان عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ربيع پيوند اخوت برقرار نمود، سعد به عبدالرحمن ميگويد من ثروتمندترين فرد انصارم و ميخواهم سرمايهام را نيمانيم با تو قسمت كنم. من دو همسر دارم ببين هر كدام را دوست داشتي برايم بگو تا او را طلاق دهم وقتي عدهاش تمام شد آن را به نكاح خود در آور. سعد گفت خداوند در مال و همسرانت بركت اندازد بازار را برايم نشان دهيد [تا از طريق كار و بار زندهگيام را سر و سامان دهم]…»
داستان سعد و ربيع اولين و آخرين نمونه از ايثارگري صحابه رضی الله عنهم نبود؛ فداكاري و ايثارگري جزيي از اخلاق آنان شده بود؛ در آن وقت هر كه مؤمن بود ايثارگر هم بود؛ در جمع ياران پيامبر صلی الله علیه وسلم فقط اهل نفاق فداكار نبودند چون عقيده به خدا و آخرت نداشتند و فكر ميكردند كه از دست دادن چيزي در اين دنيا مساوي است با محروم شدن از آن براي هميشه؛ اما مسلماني كه رضاي خدا و كاميابي آخرت، يگانه هدف او شده بود به سادهگي ميتوانست از همهچيز خود دست بردارد، حتا اصحاب رضی الله عنهم وقتي فرصتي براي ايثارگري ميسر ميشد آن را به عنوان چانسي ميدانستند كه از طرف الله متعال براي شان مرحمت شده است.
در زمان رسول اكرم صلی الله علیه وسلم ما به سه نوع از مردم برميخوريم، مسلمانان مخلص، منافقاني كه به ظاهر كلمه ميگفتند اما قلباً باور به خدا و روزآخرت نداشتند و كافراني كه در ظاهر و باطن با پيامبر صلی الله علیه وسلم و برنامهي او دشمني ميكردند، مسلمانان داراي ويژهگيهاي بودند كه ميتوان گفت ايثار و از خودگذري يكي از برجستهترين آنها بود؛ منافقان نيز صفاتي داشتند كه احياناً قرآن به برخي از آنها اشاراتي دارد از جمله:
إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّـهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَىٰ يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّـهَ إِلَّا قَلِيلًا (النساء: ١٤٢)
(منافقان با خدا نيرنگ مىكنند و حال آن كه او با آنان نيرنگ خواهد كرد و چون به نماز ايستند با كسالت برخيزند با مردم ريا مىكنند و خدا را جز اندكى ياد نمىكنند)
و در جاي ديگر از قرآن ميخوانيم:
َلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا ۚ وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا ۖ قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالًا لَاتَّبَعْنَاكُمْ ۗ هُمْ لِلْكُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمَانِ ۚ یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ ۗ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یَكْتُمُونَ (آل عمران: ١٦٧ )
(همچنين كسانى را كه دو رويى نمودند [نيز] معلوم بدارد و به ايشان گفته شد بياييد در راه خدا بجنگيد يا دفاع كنيد گفتند اگر جنگيدن مىدانستيم مسلماً از شما پيروى مىكرديم آن روز آنان به كفر نزديكتر بودند تا به ايمان به زبان خويش چيزى مىگفتند كه در دلهايشان نبود و خدا به آن چه مىنهفتند داناتر است)
بلي منافقان نه ميتوانستند در اعمال عبادي مانند نماز پايبندي نشان دهند و نه قادر بودند به خاطر دفاع از مقدسات ديني و رساندن پيام الله جل جلاله به ديگران -و در واقع به خاطر راهيابي ديگران- زندهگي خود را به مخاطره اندازند؛ جهاد چيزي جز ايثار نيست، مجاهد سلاح خود را بر ميدارد، به صحنهي جنگ ميرود و ميميرد تا مسلمانان آسوده زندهگي كنند و كافراني كه به خاطر نرسيدن پيام دين در لبهي پرتگاه دوزخ قرار دارند هدايت يابند و مستحق رفتن به جنت شوند؛ يا به تعبيري مسلمان مخلص مانند شمع ذوب ميشود و هستي خود را از دست ميدهد تا ديگران در روشني آن پيشپاي خود را ببينند.
مسلمان واقعي معتقد است كه اگر كشته شود چيزي را كه از دست داده در مقابل آن چه به دست ميآورد به مثابهي قطرهيي در مقابل دريا هم به حساب نميآيد؛ او يقين دارد كه با اين كار خود اولاً خالق و مالك خود را خوشنود كرده و ثانياً زندهگي ابدي خود را اعمار نموده است. اما منافق چه فكر ميكند؟ او ميداند كه از رفتن به ميدان جنگ زندهگي اين جهاني او به مخاطره ميافتد و در عوض آن هيچ چيزي به دست نميآورد، چون به آخرت ايمان ندارد؛ به همين خاطر است كه منافقان در جنگي كه احتمال زنده ماندن و به دست آوردن غنيمت زياد بود با پيامبر صلی الله علیه وسلم شركت ميكردند؛ ولي در نبردي كه احتمال كشتهشدن بود خود را به عقب ميكشيدند، چنان چه وقتي از رفتن به غزوهي تبوك كه نبردي خطرناك بود امتناع ورزيدند و پيامبر صلی الله علیه وسلم را با مسلمانان مخلص تنها گذاشتند، پيامبر صلی الله علیه وسلم در وقت برگشت از تبوك اين آيهي مباركه را دريافت نمودند:
فَإِنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إِلَى طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَدًا وَلَنْ تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوًّا إِنَّكُمْ رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ (التوبة: ٨٣ )
(و اگر خدا تو را به سوى طايفهيى از آنان بازگردانيد و آنان براى بيرون آمدن [به جنگ ديگرى] از تو اجازه خواستند بگو شما هرگز با من خارج نخواهيد شد و هرگز همراه من با هيچ دشمنى نبرد نخواهيد كرد زيرا شما نخستين بار به نشستن تن درداديد پس [اكنون هم] با خانهنشينان بنشينيد)
ما ميتوانيم شواهد زيادي از اين قبيل را در ميادين مختلف دينداري ببينيم، ما كساني را در ميان مسلمانان -حتا آناني كه دَم از دينداري ميزنند- مييابيم كه در وقت سربالاكردن امتيازات و جاي كه احتمال رسيدن به مال و مقام و شهرت قوي باشد سراسيمه قدم پيش ميگذارند؛ اما وقتي احتمال خطر در كاري زياد باشد قدمهاي شان سست و متزلزل ميگردد.
وقتي ما از كافران زمان پيامبر صلی الله علیه وسلم بگذريم، فقط با دو نوع انسان روبهرو ميشويم: مؤمنان مخلصي كه ويژهگيهاي شان در ادبيات ديني ما مشخص است و منافقاني كه به برخي از خصوصياتشان در فوق اشاره گرديد. اكنون در چنين وضعيت خطيري ما بايد اندكي به خود رجوع كنيم و ببينيم كه آيا صفاتي كه ما داريم با صفات ياران مخلص پيامبر صلی الله علیه وسلم بيشتر مشابهت دارد يا نعوذ بالله با صفات منافقاني كه هميشه بزرگترين مايهي دردسر براي پيامبر صلی الله علیه وسلم و مؤمنان مخلص بودند و رسول الله صلی الله علیه وسلم بيشترين رنج و زحمت را از ناحيهي آنان ميديد؟ و ما هم اگر در ناحيهيي از زندهگي مان از صفات پيروان راستين پيامبر صلی الله علیه وسلم برخوردار نباشيم به يقين بدانيم كه در همان قسمت زندهگي ما صفتي از صفات منافقان باقي مانده است و در هر گوشهي دنيا كه زندهگي كنيم مايهي رنج و زحمت براي مؤمنان مخلص و پيروان واقعي رسول الله صلی الله علیه وسلم خواهيم بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از کتاب: اوصاف پیروان راستین پیامبر