
هجرت پيامبر: درسها و اندرزها
1- پیروزی از آن حق است
نبرد بین حق و باطل از دیرباز ادامه دارد و این، یکی از سنتهای الهی است؛ چنانکه خداوند میفرماید:
الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (حج، 40)
«همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خود اخراج شده اند و تنها گناهشان این بوده است که میگفتهاند: پروردگار ما خدا است. اصلاً اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دفع نکند دیرهای (راهبان و تارکان دنیا) و کلیساهای (مسیحیان) و کشتهای (یهودیان) و مسجدهای (مسلمانان) که در آنها خدا بسیار یاد میشود، تخریب و ویران میگردد و به طور مسلم خدا یاری میدهد کسانی را که (با دفاع از آئین و معابد) او را یاری دهند. خداوند نیرومند و چیره است.»
اما سرانجام این نبرد و کشمکش معلوم است؛ چنانکه خداوند میفرماید:
كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ (مجادله، 21)
«خداوند چنین مقدرکرده است که من و پیغمبرانم قطعاً پیروز میگردیم؛ بیگمان خداوند نیرومند چیره است.»
2- توطئه و حیله دشمن امر طبیعی درین راه است
توطئه و حیله دشمنان دعوت علیه داعیان امری است که همواره ادامه دارد و تکرار میشود؛ خواه به صورت زندان باشد و یا به صورت کشتن و یا تبعید و … از این رو داعی باید به پروردگارش پناه ببرد و به او اعتماد نماید و بر او توکل کند و بداند که مکر و توطئه بد، فقط کسانی را فرا خواهد گرفت که آن را انجام میدهند همان طور که خداوند میفرماید:
وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ (انفال، 30)
«(و به یادآور ای پیامبر) هنگامی را که کافران درباره تو نقشه میکشیدند که تو را به زندان بیفکنند یا بکشند و یا اینکه بیرون کنند، آنان چاره میاندیشیدند و نقشه میکشیدند و خدا تدبیر و چارهسازی میکرد و خداوند بهترین چارهساز است.»
از جمله دسیسههای باطلگرایان و دشمنان این است که برای فریب دادن انسانهای ضعیف از سلاح ثروت و مال استفاده میکنند تا دعوت و داعیان را از بین ببرند بنابراین، قریش صد شتر سرمایهگذاری کرد تا هر کس که یکی از مهاجران را زنده یا مرده بیاورد، این صد شتر را به عنوان جایزه به او بدهند. بنابراین، طمعورزان برای کسب این جایزه بر یکدیگر سبقت گرفتند و یکی از آنها سراقه بود که بعد از این اقدام مخاطرهآمیز که سودی ازنظر مادی به بار نیاورد، امّا به سود کاملتر و گواراتری دست یافت که آن روزی و ثروت ایمان بود و او دیگر راه را برای دیگر آزمندان و طمعورزان که در تعقیب و جستجوی پیامبر بودند کور میکرد و این گونه خداوند از دوستان خود و داعیان دینش خطرها را دور میسازد . خداوند میفرماید:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ (انفال، 36)
«کافران اموال خود را خرج میکنند تا از راه خدا باز دارند. آنان اموالشان را خرج خواهند کرد، اما بعداً مایه حسرت و ندامت ایشان خواهد گشت و شکست هم خواهند خورد؛ بیگمان کافران همگی به سوی دوزخ رانده میگردند و در آن گرد آورده میشوند.»
3- برنامه ریزی دقیق و استفاده از اسباب
با بررسی و اندیشیدن در واقعه هجرت و برنامهریزی دقیق و استفاده دقیق از اسباب از آغاز تا پایان هجرت و از مقدمات هجرت گرفته تا آنچه بعد از آن اتفاق افتاد به این نتیجه میرسیم که این برنامهریزی با وحی حمایت میشد. برنامهریزی بخشی از سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم بود و جزئی از تکلیف الهی است، در همه آنچه از یک مسلمان خواسته شده است.
در برنامهریزی رسول خدا برای هجرت موارد ذیل از اهمیت خاصی برخوردار است:
1- پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم هنگام شدت گرما به خانه ابوبکر آمد. این درست زمانی بود که هیچ کس در آن وقت از خانه بیرون نمیشد. حتی عادت خود پیامبر بر این بود که در این وقت به خانه ابوبکر نمیآمد و این بدان خاطر بود که کسی متوجه آمدن ایشان نگردد.
2- پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم هنگام آمدن نزد ابوبکر صدیق خود را مخفی نمود و نقاب زده آمد؛ چون کسی که سر و صورت خود را بپوشاند، کمتر امکان شناساییاش وجود دارد.
3- به ابوبکر دستور داد تا کسانی را که نزد او هستند، بیرون نماید وگفت: هجرت را بدون تعیین جهت آغاز مینماییم.
4- آنها شب هنگام و از دری که پشت خانه ابوبکر بود، بیرون رفتند.
5- آنها با در پیش گرفتن راههایی که برای قوم ناشناخته بود، کمال احتیاط را نمودند و برای این هدف از راهنمایی کمک گرفتند که راههای بیابان و صحرا را خوب میدانست. گرچه این راهنما مشرک بود، اما دارای اخلاق و مهارت بود و این دلیلی بر این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم از کمک گرفتن و استفاده از مهارتها دریغ نمیورزید و فرق نمیکرد که منبع و مصدر آن چه کسی باشد.
6- در امر هجرت از شخصیتهای فرزانه استفاده نمود؛ چنانکه همه این شخصیتها با پیوند خویشاوندی و یا پیوند همکار بودن با هم مرتبط بودند و بدین صورت گروه واحدی را تشکیل میدادند که برای محقق کردن هدف بزرگ با یکدیگر همکاری مینمودند.
7- انتخاب افراد با در نظر گرفتن توانایی او در کاری که به او واگذار میگردید تا بتواند آن را به بهترین وجه انجام دهد.
8- خوابیدن علی بن ابیطالب در بستر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم نقشه موفقی بود که این نقشه موجب گمراهی قریش گردید و آنها را از پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم دور نمود. به گونهای که رسول خدا از جلوی آنان در حالی که خواب بر چشمانشان غلبه کرده بود، گذشت و آنها بعد از بیدار شدن به رختخواب پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم چشم دوخته بودند و مطمئن بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم هنوز خواب است در حالی که علی بن ابیطالب در آنجا خوابیده بود.
علاوه بر برنامهریزی دقیق پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم برای هجرت، نیازهای هجرت نیز به صورت حکیمانهای سامان یافته بود که میتوان موارد ذیل را ذکرنمود:
1- علی در بستر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم میخوابد تا قریش را فریب دهد و بعداً امانتهایی را که نزد پیامبر بودند، به صاحبانشان برگرداند و سپس به پیامبر بپیوندد.
2- عبدالله بن ابیبکر نیروی اطلاعاتی راستگوئی است و تحرکات دشمن را کنترل مینماید.
3- اسماء ذات النطاقین، آذوقه و تدارکات را از مکه در حالی که مشرکان دیوانهوار درصدد یافتن محمد صلی الله علیه وسلم هستند، به غار میبرد.
4- عامر بن فهیره چوپان سادهای که گوشت و شیر برای پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و ابوبکر فراهم مینماید نقش امدادگری بارز را ایفا نمود؛ چراکه با بردن گوسفندانش در مسیری که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و ابوبکر رضی الله عنه پیمودند، ردپای تاریخی آنها ناپدید نمود تا قریش نتوانند آنان را تعقیب نمایند.
5- عبدالله بن اریقط راهنمای امین هجرت و کارشناس آگاه بیابان در کمال هوشیاری منتظر فرمان رسول خدا است که بگوید شروع کن تا کاروان، راهش را از غار به سوی یثرب در پیش بگیرد.
آخرالامر اینکه تمامی امور هجرت به صورت شگفتانگیز و با دقت سامان داده شدند و از شرایط و محیط به نحو مطلوب و حکیمانهای استفاده شد و هر یک از دستاندرکاران هجرت، در جای مناسب خود گمارده شدند و همه رخنهها بسته شدند و همه نیازهای سفر به صورت زیبا و شگفتانگیزی تحت پوشش قرار داده شد و افراد کافی هم در اختیار داشتند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم ضمن استفاده از اسباب به اندازه توان خود به عنایت الهی و مدد او امیدوار بود.
4- استفاده از اسباب امری ضروری است
استفاده از اسباب امری ضروری و واجب است، اما به این معنی نیست که استفاده از آن، همواره نتیجه مطلوب را دربرخواهد داشت، چون نتیجه کار امری است که به فرمان خدا و خواست او تعلق دارد و از این رهگذر است که توکل نمودن امری ضروری است که بعد از استفاده کامل از اسباب باید بر خدا توکل نمود.
آن حضرت همه اسباب را فراهم کرد و از همه وسیلهها استفاده نمود، اما در عین حال او با خدا بود و خدا را میخواند و از او یاری میخواست تا تلاش او را موفق گرداند. خداوند نیز درخواست ایشان را پذیرفت؛ چراکه قریش بعد از آنکه بر دهانه غار رسیدند، برگشتند و دستهای اسب سراقه به زمین فرو رفت و کار با موفقیت به پایان رسید.
5- ایمان به معجزات محسوس
در هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم معجزات محسوسی اتفاق افتاد و اینها دلایل ملموسی هستند بر اینکه خداوند، پیامبرش را حفاظت مینماید. از جمله آن معجزهها، طبق آنچه روایت شده است، یکی این است که عنکبوت بر دهانه غارتاری تنید؛ یکی آنچه با ام معبد اتفاق افتاد و آنچه به خاطر او برای سراقه اتفاق افتاد و اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به سراقه وعده داد که دستبندهای کسری را به دست خواهد کرد. پس لازم است که دعوتگران به این معجزهها بیاعتنا نباشند و از آن روی نگردانند؛ بلکه پس از ثبوت آنها با سند صحیح، آنها را بازگو کنند؛ چون این معجزات از جمله اموری است که بر نبوت و رسالت آن حضرت دلالت مینماید.
6- جایز بودن کمک خواستن از کافری که فردی امین و مورد اطمینان است
برای داعی جایز است از کسی کمک بگیرد که به دعوت او ایمان ندارد، اما در مورد آنچه از او کمک خواسته میشود، مطمئن باشد؛ چرا که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و ابوبکر مشرکی را به اجرت گرفتند تا آنها را در راه هجرت راهنمایی نماید و شترهای خود را به او دادند و با او وعده گذاشتند که به همراه شتران به غار ثور بیاید و اینها اسرار خطرناکی بود که ابوبکر و پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در اختیار او گذاشتند؛ چون به او اعتماد نمودند و او را امین خود قرار دادند و این مسئله بستگی به مقایسه و سنجش دارد که زیرکی و هوشیاری داعی و شناخت وی ازشخص موردنظر امری مهم محسوب میگردد.
7- نقش زنان در هجرت
در آسمان هجرت، ستارههای زیادی درخشید که نقشی بزرگ و سهمی مهم در جهاد داشتند از آن جمله یکی عایشه دختر ابوبکر صدیق است که داستان هجرت را برای ما حفظ نموده و به خاطر سپرده و به امت رسانیده است و دو نفر دیگر ام سلمه؛ مهاجر صبور و همچنین اسماء ذات النطاقین که در تأمین آب و غذای پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و همراهش در غار سهیم بود، میباشند. اسماء میگوید: وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و ابوبکر رضی الله عنه مکه را به قصد مدینه ترک نمودند، گروهی از قریش نزد ما آمدند که یکی از آنها ابوجهل بن هشام بود. آنها بر در خانه ابوبکر ایستادند. من به سوی آنها رفتم. گفتند: ای دختر ابوبکر! پدرت کجاست؟ گفتم : نمیدانم کجاست؟ میگوید: آن گاه ابوجهل دستش را بلند کرد و سیلی محکمی به صورتم زد که بر اثر آن گوشوارهام افتاد.
این درسی است که اسماء به زنان مسلمان در هر نسلی میدهد که چگونه یک زن مسلمان باید اسرار مسلمانها را از دشمنانشان پنهان بدارد و چگونه محکم و استوار در برابر قدرتهای ستم و تجاوز بایستد؟
درس دوم اینکه وقتی پدر بزرگ اسماء، ابوقحافه، که نابینا بود، نزد او آمد و گفت: به خدا سوگند میبینم که ابوبکر ناگهان همراه مال و داراییاش از یپش شما رفته است؛ اسماء گفت: هرگز چنین نیست. دست خود را بر این مال بگذار. اسماء میگوید: پدربزرگم گفت: اشکالی ندارد وقتی این را برای شما گذاشته است، رفتن او ایرادی ندارد. اسماء میگوید: به خدا سوگند که او چیزی برای ما نگذاشته بود، ولی من خواستم با این کار پدربزرگم را آرام کنم.
و با این هوشیاری و زیرکی، راز پدرش را مخفی نگاه داشت و قلب پدربزرگ نابینای خود را آرام گردانید بدون اینکه دروغی گفته باشد؛ زیرا به راستی پدر آنها همین سنگهایی را که او انباشته بود، برای آنها باقی گذاشته بود و او این کار را برای تسلی بخشیدن خاطر پدربزرگش انجام داد، اما در واقع ابوبکر برای آنها ایمانی فولادین به جا گذاشته بود که طوفانها وبادهای سهمگین آن را تکان نمیداد؛ ایمانی که کمبود یا فراوانی ثروت و دارایی هیچ گونه تأثیری در آن نداشت و برای آنها یقین و اعتمادی به جا گذاشت که حدی نداشت و در آنها همتی را کاشت که بر اثر آن نگاهشان به امور بزرگ معطوف بود و کارهای ناچیز و حقیر را ارج نمینهادند و این گونه برای خانواده مسلمان نمونهای ارائه داد که کمتر نظیر آن یافت میشود و چنین مواردی به ندرت تکرار میگردد.
اسماء با اتخاذ چنین مواضعی، برای زنان و دختران مسلمان، نمونه و الگویی ارائه داد تا به او اقتدا کنند و همانند او حرکت نمایند.
اسماء با خواهرانش در مکه ماند بدون آنکه از تنگدستی شکایت کند و اظهار نیازمندی نماید تا اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم، زید بن حارثه و ابا رافع غلامش را به مکه فرستاد و به آنها دو شتر و پانصد درهم داد. آنها به سراغ دو دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم (فاطمه و ام کلثوم) و همسر رسول خدا، سوده بنت زمعه و ام برکه یا ام ایمن رفتند و به همراه اینها عبدالله بن ابی بکر با خانواده ابوبکر به سوی مدینه حرکت کرد که عایشه و اسماء در میان آنها بودند. آنان در خانه حارثه بن نعمان در مدینه جای داده شدند.
8- امانتهای مشرکان نزد پیامبر
امانتهایی که مشرکان به پیامبر صلی الله علیه وسلم میسپردند با اینکه با او سر ستیز داشتند و تصمیم قتل او را گرفته بودند، دلیل آشکاری است بر تناقض و تضاد عجیبی که آنها در آن قرار داشتند و این موضوع زمانی بود که مشرکان، ایشان را تکذیب میکردند و گمان میبردند که او جادوگر یا دیوانه یا دروغگوست، امّا با تمام این تفاصیل در جامعه خود کسی را بهتر از او سراغ نداشتند که امانتدار و راستگو باشد. بنابراین، آنها اموال خود را نزد وی به امانت میگذاردند و این بیانگر این است که کفر ورزیدن آنها به خاطر این نبود که در صداقت و راستگویی پیامبر شک و تردید داشتند؛ بلکه به خاطر کبر و سرکشی درونی آنها و اینکه میترسیدند که با روی کار آمدن رسول خدا، رهبری و طغیان و سرکشی آنها از بین برود با پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به مخالفت برخواسته بودند . چنانکه خداوند میفرماید:
قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ (انعام، 33)
«(ای پیغمبر) ما میدانیم که آنچه (کفار مکه) میگویند تو را غمگین میسازد (ناراحت مباش)؛ چرا که آنان تو را تکذیب نمیکنند؛ بلکه ستمکاران آیات خدا را انکار مینمایند.»
دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم با وجود آن شرایط سخت و اضطراب و آشفتگی مبنی بر اینکه علی رضی الله عنه میبایست امانتهای مردم را به آنان بازگرداند، بیانگر اوج صداقت و امانتداری ایشان میباشد.
9- تهیه سواری با پول
پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم نپذیرفت که بر شتر ابوبکر سوار شود مگر بعد از اینکه آن را از ابوبکر خریداری نمود. این عمل پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم برای حاملان دعوت در برگیرنده این موضوع است که شایسته نیست در هیچ زمانی باری بر روی دوش دیگران باشند؛ بلکه دعوتگران باید منبع بخشش و سخاوت باشند.
برای داعیان شایسته نیست که اگر چیزی برای بذل و بخشش ندارند، دست طمع به سوی دیگران دراز نمایند؛ چرا که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم اصرار مینماید که شتر متعلق به ابوبکر رضی الله عنه را با پرداخت قیمتش بخرد و در این رفتار پیامبر این آیه نماد پیدا میکند که میگوید: وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ (شعراء، 109)
«من در مقابل این دعوت هیچ مزدی ازشما نمیخواهم، مزد من جز بر پروردگار جهانیان نیست.»
بیگمان برای حاملان ایمان و عقیده که به واسطه آن به بشارت و انذار مردم میپردازند، شایسته نیست که دست نیاز به سوی کسی غیر از خدا دراز نمایند؛ چراکه این عمل با آنچه به سوی آن دعوت میدهند، مخالف و متضاد است و مردم عادت کردهاند که زبان حال را بیشتر درک کنند و بفهمند؛ چون زبان حال رساتر و گویاتر از زبان گفتاری است.
عقبماندگی مسلمانان و مصیبتهایی که به آن دچار گردیدهاند از زمانی شروع شد که داعیان و کارکنان دین در برابر مادیات سر فرود آوردند و به چیزی غیر از گرفتن حق و حقوق خود نمیاندیشیدند و در چنین زمانی بود که کار دعوت به کاری مادی که فاقد روح و شادابی و درخشندگی است، تبدیل گردید؛ چراکه افراد برای امر به معروف حقوق میگیرند. همچنین سخنرانان و ائمه مساجد برای این عمل خود، ماهیانه حقوق دریافت مینمایند.
به درستی صدایی که از حنجرهای برمیخیزد که در پی آن ترس از خدا و امیدواربودن به رضای او نهفته است، با صدایی که طنین میاندازد تا مقداری پول کسب نماید، برابر نیست؛ چراکه در مقابل دریافت پول به وعظ و سخنرانی میپردازد. از قدیم گفتهاند: آنکه به خاطر دریافت مزد، نوحهسرایی میکند به هیچ وجه نوحهاش با نوحه زنی که فرزندش را از دست داده است، برابر نیست. به این دلیل تأثیر سخن کم شده است و مردم از راه حق دور ماندهاند.
10- داعی هیچ گونه طمعی به اموال مردم ندارد
وقتی پیامبر خدا سراقه را بخشید، سراقه پیشنهاد کرد که میخواهد ایشان را یاری نماید و گفت: این تیرکش من است، از آن تیری بگیر و بر شتران و گوسفندان من در فلان جا گذر خواهی کرد به اندازهای که نیاز داری برای خود بردار. پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: به آن نیازی ندارم.
پس هرگاه داعیان به دارایی و ثروت مردم بیعلاقه باشند، مردم آنها را دوست خواهند داشت و هرگاه به اموال مردم چشم طمع بدوزند، مردم از آنها متنفر خواهند شد و این درس مهم و آشکاری برای دعوتگران به سوی خداست.
11- احساس وظیفه یک سرباز نمونه
اثر تربیت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در شخصیت ابوبکر صدیق رضی الله عنه و علی بن ابیطالب رضی الله عنه به عنوان دو سرباز اسلام آشکار میشود. ابوبکر وقتی خواست به مدینه هجرت نماید، پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به او گفت: «شتاب مکن شاید خداوند برای تو همراهی مقرر بدارد» از آن وقت ابوبکر برای هجرت برنامهریزی و آمادگی پیدا مینمود و برای این منظور دو شتر خرید و آنها را در خانه نگاه داشت و علفشان میداد تا به عنوان مرکب برای هجرت آماده شوند و در روایت بخاری آمده است که از برگهای درخت کنار به آنها میداد.
ابوبکر با هوشیاری خاص خود، مسائل را درک مینمود و او کسی بود که برای اداره و رهبری جامعه اسلامی تربیت شده بود و میدانست که لحظه هجرت دشوار است و ناگهان فرا خواهد رسید بنابراین، قبلاً وسیله هجرت را فراهم کرده بود و آذوقه سفر را مرتب نموده و خانوادهاش را برای خدمت به پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم گمارده و مقرر داشته بود.
هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم دستور خداوند مبنی بر هجرت به مدینه را به اطلاع ابوبکر رضی الله عنه رساند، از چشمان او از شدت خوشحالی اشک جاری شد. عایشه(رض) در این مورد میگوید: سوگند به خدا که قبل از آن روز نمیدانستم که کسی از خوشحالی گریه میکند تا آنکه در آن روز ابوبکر را دیدم که از شادی گریه میکرد، به راستی این اوج شادی انسان است که به گریه تبدیل شود
ابوبکر صدیق رضی الله عنه میدانست کسی که رفیق سفر او است، پیامآور پروردگار جهانیان است و او باید زندگیاش را فدای سرور و رهبر و دوستش (محمد) نماید؛ پس در این جهان چه موفقیتی بالاتر از این وجود خواهد داشت که از میان تمام مردم روی زمین و از میان همه همراهان، تنها ابوبکر صدیق برای همراهی سرور بشریت برگزیده شده است.
از طرفی مفاهیم محبت در راه خدا در خوف و هراس ابوبکر در غار نمود پیدا میکند؛ چرا که او میترسد که مبادا مشرکان آنها را ببینند و بدین صورت ابوبکر صدیق الگویی قرار گرفت که شایسته است یک سرباز راستین دعوت با رهبر امین خود وقتی خطر او را محاصره مینماید، چنین باشد و این گونه از به خطر افتادن زندگی او احساس ترس نماید و نسبت به او دلسوزی کند. اگر ابوبکر در آن وقت از مرگ خود میترسید در این هجرت خطرناک همراه پیامبر نمیشد؛ چون میدانست اگر مشرکان به آنها دست پیدا نمایند، کمترین سزای او مرگ خواهد بود . اما او زندگی پیامبر بزرگوار وآینده اسلام را در خطر میدید و احتیاط امنیتی والای وی در هجرتش با پیامبر اکرم در مواضع زیادی آشکار میگردد که از آن جمله یکی این است که به کسی که پرسید: این مرد کیست که جلوی تو هست؟ گفت: این راهنمای من است. سؤال کننده گمان برد که منظور ابوبکر، راه است و حال آنکه منظور ایشان راه حق بود و این بیانگر آن است که ابوبکر به موقع از کنایهگویی استفاده مینمود تا دروغ نگفته باشد و از طرفی دچار مشکل نگردد.
همچنین موضع علی بن ابیطالب نمونه سربازی صادق و مخلص برای دعوت اسلام است که زندگیاش را فدای رهبر خود نمود؛ زیرا اگر رهبر سالم بماند، دعوت سالم خواهد ماند و اگر رهبر از بین برود دعوت، سست میشود. پس کاری که علی در شب هجرت انجام داد؛ یعنی، خوابیدن بر رختخواب پیامبر، کاری بزرگ بود؛ زیرا احتمال میرفت که شمشیرهای جوانان قریش بر سر او فرود بیاید، اما علی رضی الله عنه به این توجه نکرد و فقط برای او همین بس که پیامبر خدا و نبی امت و رهبر دعوت سال بماند.
12- شیوه رهبری و تعامل با افراد
در ماجرای هجرت، محبت عمیق ابوبکر نسبت به رسول خدا آشکارا مشاهده میگردد؛ همان گونه که سایر اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم محبت و علاقه خویش را به سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به اثبات رساندند و این محبت خدایی برخاسته از دل و با اخلاص بود و محبتی منافقانه و براساس مصالح دنیوی نبود. یکی از عوامل مهم این پیوند و دوستی ناگسستنی صفتهای والای رهبری بود که در شخصیت ایشان مشهود بود. آری او بیدار میماند تا یارانش بخوابند، خود را خسته میکرد تا همراهانش استراحت نمایند و گرسنه میماند تا یارانش سیر شوند. ایشان از خوشحالی آنها خوشحال میشد و از غمگین بودن آنها غمگین میشد؛ پس هر کس سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم را در رفتار با یارانش در زندگی عمومی و خصوصی خود در پیش بگیرد و با مردم در غمها و شادیهایشان شریک گردد و کارش برای خدا باشد، اگر از رهبران و فرماندهان یا مسئولان امت اسلام باشد، بخشی از این محبت، نصیب او میشود و مسلمانان او را دوست خواهند داشت .
به راستی رهبری موفق است که قبل از هر چیز بتواند بر جان و قلبها رهبری کند و بتواند قبل از هر چیز با جان و دل مردم تعامل نماید و به هر اندازه که رهبر، نیکوکار و مطیع باشد، به همان اندازه سربازانش نیکوکار و مطیع خواهند بود و محبت و مهربانی میان رهبر با لشکریان و سربازان، عاملی مهم و متقابل خواهد بود. آن حضرت قبل از هجرت یارانش هجرت خویش را آغاز نکردو زمانی هجرت نمود که جز افراد ناتوان و آنهایی که به فتنه مبتلا شده بودند، کسی باقی نمانده بود.
13- دعوتگر هیچگاه فرصت را از دست نمی دهد
مسلمان شدن بریده اسلمی صلی الله علیه وسلم در مسیر راه مدینه همراه کاروانی از قوم خود
حقا که مسلمانی که دعوت در ژرفای قلب او رسوخ نموده است، لحظهای از دعوت دادن مردم به دین خدا غفلت و سستی نمیورزد؛ هرچند شرایط سخت و حالات آشفته باشند و احساس امنیت نداشته باشد؛ بلکه هر فرصت مناسبی را برای رساندن دعوت خدا، غنیمت میشمارد. پیامبر خدا، یوسف علیه السلام در شرایط سخت و دشوار زندان و در پشت میلههای آن، وظیفهاش را فراموش نکرد و زندگی تاریک در گوشه زندان، او را از دعوت توحید و رساندن آن به مردم و مبارزه با شرک و با پرستش غیر الله بازنداشت؛ چنانکه خداوند میفرماید:
قَالَ لاَ يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَآئِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَن نُّشْرِكَ بِاللّهِ مِن شَيْءٍ ذَلِكَ مِن فَضْلِ اللّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَيَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ* مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ (یوسف، 37 – 40)
«(یوسف) گفت: پیش از آنکه جیره غذایی شما برسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت. اینکه به شما میگویم، از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است؛ چرا که من از (ورود به) کیش گروهی دست کشیدهام که به خدا نمیگروند و به روز باز پسین ایمان ندارند و من از آئین پدران خود ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردهام و ما را نسزد که چیزی را انباز خدا کنیم. این لطف خدا است در حق ما و در حق همه مردمان و لیکن بیشتر مردمان سپاسگزاری نمیکنند، ای دوستان زندانی من! آیا خدایان پراکنده بهتراند یاخدای یگانه چیره؟ این معبودهایی که غیر از خدا میپرستید، چیزی جز اسمهائی نیست که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیدهاید. خداوند حجت و برهانی برای آنها نازل نکرده است. فرمانروایی از آن خدا است و بس. خدا دستور داده است که جز او را نپرستید، این است دین راست و ثابت ولی بیشتر مردم نمیدانند .»
سوره یوسف سورهای مکی است و خداوند به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم دستور داده است تا در دعوت دادنش به سوی خدا از پیامبران و رسولان پیشین اقتدا نماید. بنابراین ایشان در هجرتش از مکه به مدینه در حالی که مشرکان او را طرد کرده بودند و جنایتکاران خود را با اموال هنگفت فریب داده بودند تا سر او را زنده یا مرده بیاورند، وظیفه و رسالت خود را فراموش نکرد. رسول خدا درراهش با مردی ملاقات کرد که بریده بن حصیب اسلمی رضی الله عنه نام داشت. بریده همراه کاروانی از قومش بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم آنها را به اسلام دعوت داد؛ پس آنها دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم را اجابت نمودند بنابراین، ایمان آوردند و مسلمان شدند.
ابن حجر عسقلانی میگوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در راه هجرتش به مدینه با بریده بن حیب بن عبدالله بن حارث اسلمی برخورد کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم او را به اسلام دعوت داد؛ در شانزده غزوه همراه پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم شرکت نمود و بریده بعد از آن یکی از داعیان اسلام گردید و خداوند به وسیله اسلم درهای هدایت را به روی قومش گشود و آنها به اسلام گرویدند . پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: (قبیله) اسلم را خداوند سالم نگاه دارد و قبیله غفار را خداوند بیامرزد، به خدا سوگند، من این را نگفتهام؛ بلکه این گفته خداوند است.
14- توهین شدگان یا مکرمان
همچنین در راه هجرت دو سارق توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به اسلام گرویدند. اینها از قبیله اسلم معروف به مهانان یعنی توهینشدگان بودند که در نزدیکی مدینه سکونت داشتند. رسول خدا نامهایشان را پرسید؛ آنها گفتند: ما «مهانان» (توهینشدگان) هستیم. فرمود: نه بلکه شما «مکرمان» (گرامیان) هستید و به آنها فرمان داد که در مدینه نزد او بیایند . و در این جریان اهمیت والای دعوت در نظر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم روشن میشود که او در راهش فرصت را غنیمت شمرد و آن دو سارق را به اسلام دعوت داد و آنها مسلمان شدند و اسلام آوردن این دو با اینکه به زندگی همراه با چپاول و غارت خوی گرفته بودند، دلیلی بر این است که انسانها به سرعت به حق روی میآورند به شرطی که کسی صادقانه وبا اخلاص آن را عرضه دارد و وجود شنونده و مخاطب از هواپرستی و منحرف خالی باشد و اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم نام این دو دزد را از «مهانان» (توهینشدگان) به «مکرمان» (اکرامشدگان) تغییر داد، دلیلی بر این است که آن حضرت به آوازه و حیثیت مسلمانها اهتمام میورزید و توجه داشت و احساسات آنها را رعایت میکرد تا این گونه آنها را گرامی بدارد و معنویات آنها را بالا ببرد؛ چراکه هرگاه انسان از نظر معنوی پیشرفت نماید، موجب رشد وترقی شخصیت او میگردد و پیشرفت مینماید و به جلو میرود و آماده میشود تا همه نیروهایش را در راه خیر و رستگاری صرف نماید.
15- طلحه و زبیر و دیدار با پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در راه هجرت
از جمله آنچه در راه هجرت به مدینه اتفاق افتاد، این بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم با زبیر بن عوام و مسلمانان تاجری که از شام برگشته بودند، ملاقات کرد. براساس آنچه بخاری ذکر کرده است، زبیر به پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و ابوبکر، لباسهای سفیدی اهدا نمود و براساس روایت سیره نگاران طلحه بن عبیدالله نیز در راه با آنها که از شام میآمد، دیدار کرد و او به آنها لباسهای سفیدی اهدا نمود.
16- اهمیت عقیده و دین در زدودن دشمنی و کینه
عقیده درست و سالم و دین بزرگ اسلام اهمیت و نقش بزرگی در دور کردن دشمنیها و کینهها و ایجاد همدلی ومحبت دارد و این نقشی است که غیر از عقیده سالم عامل دیگری نمیتواند آن را ایفا کند و مصداق واقعی آن را میتوان در متحد شدن قبیله اوس و خزرج ذکر نمود که بر این اساس آثار جنگهایی را که تا روزگار زیادی ادامه داشت، از بین برد و پرونده خونها و انتقامهای زیادی را در مدت کوتاهی به محض تمسک به عقیده و بیعت بر آن مختومه و برای همیشه بست و نیز آثار عقیده در وجود انصار تحولی شگفت آفرید؟ آنها با آغوشی باز از مهاجران استقبال کردند و با آنها برادری و اخوت برقرار کردند. به صورتی که نمونه آن خیلی کم یافت میشود و محبت و برادری آنها همواره شگفتی بر میانگیزد و مثال زده میشود و در دنیا اندیشه یا شعاری دیگر وجود ندارد که به اندازه عقیده اسلام صاف و خالص در وجود انسانها کارساز باشد و از اینجا راز تلاش همیشگی دشمنان برای ضعیف کردن این عقیده و کاستن از تأثیر آن در وجود مسلمانها را در مییابیم و به این موضوع متوجه میگردیم که آنها چرا همواه به تأیید و خوب نشان دادن فریادهای نژادی و وطنی و قومی و غیره میکوشند و آن را به عنوان جایگزین عقیده درست ارائه میدهند.
17- احساس شادی و سرور مهاجران و انصار از رسیدن پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم :
مؤمنان مهاجر و انصاری که ساکن مدینه بودند، چنان به قدوم پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و سالم رسیدن او خوشحال شدند که زنان و کودکان از خانهها بیرون آمدند و مردان دست از کار کشیدند. یهودیان مدینه هرچند در ظاهر در این شادی با ساکنان مدینه مشارکت داشتند، اما در حقیقت در درون خود از رهبری جدید آزرده و ناراحت بودند، اما شادی مؤمنان با دیدن پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم جای تعجب ندارد؛ چراکه پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم آنها را از تاریکیها نجات داد و به فرمان پروردگارشان به سوی نور و راه راست هدایت نمود و نیز از موضع یهودیان نباید تعجب کرد؛ چون ملتی بودند که نه در جامعهای مسلط بودند و نه از نظر حکومتی، دارای قدرت و نیرویی بودند بنابراین، به نفاق و چاپلوسی روی میآورند و کسی که مانع فرمانروایی آنها بر ملتها گردد و نگذارد که آنها اموال مردم را به نام قرض از دستشان بیرون کنند و خون مردم را به نام خیرخواهی و مشورت بریزند، بر او خشمگین میشوند و کینه او را در دل دارند و آنها به این معروفاند و یهودیان همواره بر هر کسی که بخواهد ملتها را از زیر لطمه آنها آزاد نماید، خشمگیناند و بر اثر کینه و خشم دست به توطئهچینی و دسیسه میزنند؛ سپس اگر بتوانند به ترور روی میآورند؛ چراکه آئین و خو و سرشت آنان بر این پایه و اساس استوار است.
18- مقایسه بین هجرت و اسراء و معراج
هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و مهاجران براساس اصول و شیوهای انجام گرفت تا الگو و اسوهای در این زمینه تحقق یابد و مسلمانان بر شیوه و راهی شناخته شده حرکت نمایند بنابراین، خداوند براق را نفرستاد تا پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به وسیله آن هجرت کند؛ همان گونه که در شب اسراء اتفاق افتاد با اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در روز هجرتش از هر زمان دیگری به براق نیازمندتر بود؛ چون قریشیان در زمان هجرت در کمین او بودند و در شب اسراء کمین و تعقیبی وجود ندارد و اگر در جریان هجرت، پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم را دستگیر میکردند، خود را با کشتن او راحت میکردند وحکمت در این مورد، والله اعلم، این است که هجرت مرحلهای طبیعی از مراحل تحول دعوت و وسیلهای از مهمترین وسیلههای گسترش و تبلیغ دعوت بود و مخصوص پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم نبود؛ بلکه سایر مؤمنان به آن موظفاند.
همچنین اسلام، دوستی بین مهاجران و آنانی که توانایی هجرت را داشتند، امّا به دلایل گوناگون از هجرت سرپیچی نمودند را قطع نمود.
خداوند متعال میفرماید:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلاَيَتِهِم مِّن شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (انفال، 72)
«بیگمان کسانی که ایمان آوردهاند و مهاجرت کردهاند و با جان و مال خود در راه خدا جهاد نمودهاند و کسانی که مهاجران را پناه دادهاند و یاری نمودهاند، برخی از آنان یاران برخی دیگراند و اما کسانی که ایمان آوردهاند و لیکن مهاجرت ننمودهاند ولایتی در برابر آنان ندارید تا آن گاه که مهاجرت میکنند. اگر به سبب دینشان از شما کمک و یاری خواستند، کمک و یاری بر شما واجب است؛ مگر زمانی که مخالفان آنان گروهی باشند که میان شما و ایشان پیمان باشد. خداوند میبیند آنچه را که میکنید.»
اما سفر اسراء و معارج سفر بزرگداشت و تقدیر از جانب خداوند عز و جل برای پیامبرش بود تا او را از عالم غیب آگاه نماید و آیات و نشانههای بزرگ خود را به اونشان بدهد؛ پس سفر از اول تا آخر معجزه و مشاهده امور پنهان و غیبی است بنابراین، مناسب بود که وسیله آن با هدف نهایی آن همگون و مشابه باشد. علاوه بر این سفر، اسراء به پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم اختصاص داشت و آرزوی رسیدن و نیل به چنین سفری، آرزویی بیپایه و بنیاد است بنابراین، از مسلمانان خواسته نشده است که به پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در آن سفر اقتدا کنیم و درصدد رسیدن به آن برآییم. بنابراین، سفر اسراء و معراج به مناسبترین شیوه ممکن انجام گرفت.
19- سنت تدریجی پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در گسترش دعوت
پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم وقتی با طلیعهها ودستههای اول انصار ملاقات کرد، کاری جز تشویق آنها به اسلام و خواندن قرآن برای آنها نکرد، امّا وقتی برای بار دوم نزد پیامبراکرم صلی الله علیه وسلم آمدند، با آنها بر عبادتها و اخلاق و خوبیها بیعت کرد و این را بیعت نساء مینامند و در بیعت عقبه دوم بر جهاد و یاری کردن و پناه دادن بیعت نمودند.
لازم به یادآوری است که بیعت جنگ جز بعد از دو سال کامل انجام نشد؛ یعنی، بعد از آماده نمودن کامل مسلمانان که دوسال کامل به طول انجامید و این گونه کار به صورت تدریجی انجام پذیرفت؛ به صورتی که با روش تربیتی که دعوت از روز اول بر آن حرکت کرده بود، هماهنگ بود.
و آن روشی است که خداوند، پیامبرش را به پایبندی به آن رهنمود کرده است. در بیعت عقبه اول با انصار که تازه به اسلام گرویده بودند، بر اسلام به عنوان یک عقیده و شیوه زندگی و قانونی تربیتی بیعت کرد و در بیعت عقبه دوم با انصار بر حمایت دعوت و برعهده گرفتن مسئولیتهای خطیر جامعه اسلامی که نتیجه زحمات آنان فرا رسیده بود و پایههای آن سخت و قوت گرفته بود، بیعت نمود. این دو بیعت علاوه بر ضمانت برنامه تربیتی دعوت اسلامی، مکمل یکدیگر نیز هستند. بیعت اول ضمانتی است برای بیعت دوم که حامل امر اول جنگ است و بسان حصاری است که این بیعت تضمین شده را حمایت میکند. آری، بیعت برای جنگ بعد از دو سال که آنها اسلام را به عنوان دین خود اعلام کردند، انجام شد و از آنان بعد از پذیرش اسلام بر جنگ بیعت گرفته نشد.
بیعت برای جنگ زمانی صورت گرفت که آنان از نظر تعداد کامل گردیدند و شایستگی بیعت را پیدا نمودند و مورد اعتماد قرار گرفتند و ملاحظه میشود که بیعت جنگ قبل از آن روز با هیچ مسلمانی انجام نشده بود و زمانی بیعت برای جنگ گرفته شد که دعوت میان انصار و در سرزمینی که در آن اقامت میکردند، پایگاه مناسبی که جنگجویان از آن حرکت میکنند را یافت؛ چراکه مکه به خاطر وضعیتی که داشت، در آن وقت برای جنگ مناسب نبود.
رحمت الهی نیز برای بندگانش چنین اقتضاء کرده بود که وظیفه جنگ و مبارزه را تا قبل از فراهم شدن سرزمینی اسلامی بر عهده آنها نگذارد؛ چراکه در صورت مهیاشدن چنین سرزمینی آن سرزمین برای آنان بسان پایگاهی میبود که در آن جای میگرفتند و به آن پناه میبردند و مدینه منوره اولین دارالاسلام بود.
مفاد بیعت عقبه اول را ایمان به خدا و پیامبرش تشکیل میداد و مفاد بیعت عقبه دوم علاوه بر موارد بیعت عقبه اول هجرت و جهاد نیز از شاخصهای اصلی آن بود و با سه عنصر ایمان به خدا، هجرت و جهاد، وجود اسلام در واقعیتی اجتماعی و گروهی تحقق یافت و اگر گروهی نبود که مسلمانان مهاجر را پناه میداد، هجرت بیمعنا ومفهوم میگردید.
بنابراین، خداوند متعال میفرماید:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلاَيَتِهِم مِّن شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (انفال، 72)
«بیگمان کسانی که ایمان آوردهاند و مهاجرت کردهاند و با جان و مال خود در راه خدا جهاد نمودهاند وکسانی که (مهاجران را) پناه دادند و یاری نمودهاند، برخی از آنان یاران برخی دیگرند و اما کسانی که ایمان آوردهاند و لیکن مهاجرت ننمودهاند، ولایتی در برابرآنان ندارند تا آن گاه که مهاجرت میکنند. به سبب دینشان از شما کمک و یاری خواستند و کمک ویاری بر شما واجب است؛ مگر زمانی که مخالفان آن گروهی باشند که میان شما و ایشان پیمان باشد. خداوند میبیند آنچه را که میکنید.»
و خداوند متعال میفرماید:
وَالَّذِينَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَكُمْ فَأُوْلَئِكَ مِنكُمْ وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ [انفال : 75]
«و کسانی که پس از (نزول این آیات) ایمان آوردهاند و مهاجرت کردهاند و با شما جهاد نمودهاند، آنان از زمره شما هستند و کسانی که با یکدیگر خویشاوندند برخی برای برخی دیگر سزاوارترند در کتاب خدا. بیگمان خداوند آگاه از هر چیزی است.»
و بیعت جنگ، آخرین مقدمه برای هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و یارانش به مدینه محسوب میگردید و با این بیعت، اسلام وطن خود را که داعیان حق براساس حکمت و اندرز نیکو طی طریق مینمودند و دستههای مجاهد حق اولین بار به جهاد برخاستند و دولت اسلامی که شریعت خدا را حاکم گردانید، یافت.
20- هجرت قربانی و جان فدایی بزرگ در راه خدا
هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و یارانش از شهر و «بلد امین» جان فدایی و قربانی بزرگی بود که پیامبر آن را این گونه تعبیر کرده است: «سوگند به خدا که تو بهترین سرزمین خدا هستی و خداوند تو را از همه سرزمینها بیشتر دوست میدارد و اگر من از دامن تو بیرون کرده نمیشدم، بیرون نمیرفتم » و از عایشه روایت است که گفت: وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به مدینه آمد، مدینه وباخیزترین سرزمین خدا بود و در وادی آب لجن سرازیر بود! بنابراین، اصحاب پیامبر بیمار شدند و خداوند این بیماری را از پیامبرش دور داشت. عایشه میگوید: ابوبکر و عامر بن فهیره و بلال در یک خانه بودند؛ آنها تب داشتند. من از پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم اجازه خواستم که به عیادت آن بروم و این قبل از فرض شدن حجاب بر ما بود و آنها چنان تب شدیدی داشتند که خدا میداند. من به ابوبکر نزدیک شدم و گفتم پدر جان حالت چه گونه است؟ گفت:
کل امری مصبح فی اهله
والموت ادنی من شراک نعله
«هر انسانی در میان خانوادهاش صبح را آغاز میکند، در حالی که مرگ از بند نعلین به او نزدیکتر است.»
عایشه میگوید: گفتم سوگند به خدا که دانسته نمیشود که پدر چه میگوید. سپس به عامر بن فهیره نزدیک شدم، به او گفتم: تو حالت چه گونه است ابن عامر؟ گفت:
لقد و جدت الموت قبل ذوقه
ان الجبان حتفه من فوقه
«مرگ را قبل از چشیدن آن یافتم، مرگ انسان بزدل از بالای سرش میآید.»
کل امری مجاهد بطوقه
کالثور یحمی جلده بروقه
«هر انسانی با تمام قدرت و توان خود تلاش میکند، مانند گاو که با شاخ خود از پوستش دفاع میکند.»
عایشه میگوید، گفتم: به خدا سوگند متوجه سخنان عامر نشدم.
عایشه میگوید: بلال وقتی تبش قطع میشد، کنار خانه خدا به پهلو تکیه میداد وبا صدای بلند این اشعار را میخواند:
الا لیت شعری هل ابیتن لیله
بواد و حولی اذخر و جلیل
و هل اردن یوماً میاه مجنه!
و هل یبدون لی شامه و طفیل
«ای کاش، میدانستم که میشود شبی را در وادی مکه بگذرانم؛ در حالی که گیاهان خوشبوی اذخر و جلیل اطرافم را گرفته باشند؟!.»
و آیا روزی میشود که بر سر آبها مجنه بروم و آیا بار دیگر شامه و طفیل (کوههای مکه) برای من نمودار میشوند؟!
عایشه میگوید: من پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم را از این ماجرا باخبر نمودم، او فرمود: «خداوند، مدینه را به اندازه مکه وحتی بیشتر برای ما محبوب بگردان و از بیماریها این شهر را حفاظت نما و به وزن و پیمانهاش برکت بده و تب و وبای مدینه را به جحفه منتقل فرما.»
خداوند، دعای پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم را پذیرفت و بعد از آن مسلمانها از تب درامان ماندند و مدینه مکانی امن برای مسلمانانی گردید که از محیط و وطنهای مختلف به آن هجرت میکردند.
21- پیامبر اکرم خوبیهای ام معبد را جبران مینماید:
روایت شده است که گوسفندان ام معبد زیاد شدند و زاد و ولد آنان زیاد شد تا اینکه او گلهای از گوسفندانش را برای فروش به مدینه آورد. ابوبکر از آن جا گذشت؛ پسر ام معبد او را شناخت؛ پس به مادرش گفت: مادر این همان مردی است که با فرد با برکت همراه بود. ام معبد به سوی ابوبکر بلند شد و گفت: ای بنده خدا، مردی که همراه تو بود، کیست؟ ابوبکر گفت: آیا تو نمیدانی که او کیست؟ گفت: نه. ابوبکر گفت: او پیامبر خداست، آنگاه ابوبکر، ام معبد را خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم برد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به او غذا داد و به او چیزهایی بخشید و در روایتی آمده است: ابوبکر گفت: ام معبد همراه من نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم آمد و مقداری کشک و از کالاهای بادیهنشینان به پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم هدیه داد و پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به او لباس و چیزهایی دیگر بخشید. راوی میگوید: آنچه میدانم، این است که ام معبد مسلمان شد و صاحب الوفاء ذکر کرده است که او و شوهرش هجرت کردند و برادرش مسلمان شد و روز فتح مکه به شهادت رسید.
22- ابو ایوب انصاری و مواضع جاودان او:
ابوایوب انصاری رضی الله عنه میگوید: وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در خانه ما اقامت گزید، او در قسمت پایین ساکن شد و من و امایوب در بالای خانه سکنی گزیدیم. من به رسول خدا گفتم: ای پیامبر خدا! پدرو مادرم فدایت باد، من این را نمیپسندم که تو در قسمت پایین خانه زندگی کنی و من در قسمت بالای آن. بنابراین تو در قسمت بالای آن سکونت گزین و ما در قسمت پایین آن سکونت میکنیم. فرمود: ای ابوایوب برای ما و کسانی که به نزد ما میآیند راحتتر است که در قسمت پایین سکونت داشته باشیم. میگوید کوزه آب ما شکست؛ من و امایوب با چادری که جز آن لحافی نداشتیم به خاطر ترس از اینکه مبادا بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم آبی بچکد و موجب آزار ایشان را فراهم آورد، به خشک نمودن آن آب آغاز مینمودیم.»
23- هجرت علی رضی الله عنه و امر به معروف و نهی از منکر در جامعه جدید
علی بعد از آنکه امانتهایی را که نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم بودند به صاحبانشان برگرداند و بعد از اینکه از رسیدن پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم دو یا سه شب گذشته بود، در قبا به او پیوست. علی در قبا دو شب اقامت کرد. سپس روز جمعه به همراه پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به مدینه رفت و علی در مدت اقامت خود در قبا، زن مسلمانی را که شوهر نداشت، مشاهده کرد و دید که فردی نیمه شب نزد این زن میآید و دروازه خانه او را میزند و زن به سوی او بیرون میرود و آن مرد چیزی که به همراه دارد، به این زن میدهد و این زن، آن را میگیرد. علی میگوید: در مورد این مرد مشکوک شدم بنابراین، به آن زن گفتم: ای کنیز خدا! این کیست که هر شب در خانهات را میزند و تو بیرون میآیی و او به تو چیزی میدهد که من نمیدانم آن چه هست؟ در حالی که تو زن مسلمانی هستی که شوهر نداری؟ آن زن گفت: این سهل بن حنیف است. میداند که من زنی هستم و کسی را ندارم بنابراین، هنگام غروب نزد بتهای قوم خود میرود و آنها را میشکند و برای من میآورد و میگوید که از آن به جای هیزم استفاده کن. بنابراین، بعدها وقتی سهل بن حنیف نزد علی در عراق درگذشت، علی این شاهکار او را میستود.
24- هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم نقطه تحول در تاریخ زندگی
هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم از مکه مکرمه به مدینه منوره بزرگترین رخدادی است که مجرای تاریخ را تغییر داد و مسیر زندگی و برنامههای آن را که با آن میزیست و شیوههایی که به صورت قوانین و نظمها و عرفها و عادتها و اخلاق و رفتار برای افراد و گروهها و عقاید و عبادتها و علم و شناخت و جهالت و بیخردی و گمراهی و هدایت و عدالت و ستم برنامهای برای زندگی بودند، را عوض کرد.
25- هجرت از سنتهای پیامبران الهی است
هجرت در راه خدا سنتی دیرینه است و هجرت پیامبرمان محمد صلی الله علیه وسلم چیز تازه و نو پیدایی در زندگی پیامبران برای یاری کردن عقیدههایشان نبود. اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم از وطن و زادگاهش به خاطر دعوت و حفظ آن و ایجاد محیطی آباد که دعوت را میپذیرد و از آن دفاع میکند، هجرت نمود، برادران پیامبر او بیش از وطنهای خود به خاطر همین انگیزههایی که سبب هجرت پیامبر ما گردید، هجرت کردهاند؛ زیرا باقی ماندن دعوت در سرزمینی که نه تنها یاری دهنده پیشرفت و گسترش آن نیست؛ بلکه مسیر آن را کج میکند و حرکت آن را فلج مینماید و بسا آن را وادار میکند تا در دایرهای بسیار تنگ و کوچک بماند، دعوت را از بین میبرد و قرآن کریم نمونههایی از هجرت پیامبران و پیروانشان از امتهای گذشته را برای ما بیان کرده است تا به روشنی یکی از سنتهای خدا در مورد دعوتها برای ما آشکار گردد تا انسان مؤمن برای همیشه وقتی خواستند او را از ایمان و عزتش دور سازند و به او توهین نمایند و بر جوانمردی و ارزش او تجاوز نمایند، به این سنت عمل نمایند . این برخی از درسها و آموختنیهایی بودند که به ذکر آن اکتفا مینماییم و بقیه آن را بر عهده خوانندگان میگذاریم؛ چرا که درسها و آموختنیهای زیادی از این رخداد بزرگ استنباط میگردد
منبع: سیرت گرانبهای – الگوی هدایت- جلد اول، نوشته علی محمد صلابی
ترجمه: انتشارات حرمین
پانویس ها
– الهجرة فی القرآن الکریم، ص 199.
– همان، ص 200.
– الاساس فی السنه، سعید حوی، ج 1، ص 357.
– السیرة النبویه قراءه لجوانب الحذر و الحیطه، ص 141.
– معین السیره، ص 147.
– الهجرة فی القرآن الکریم، ص 361.
– اضواء علی الهجره، توفیق محمد، ص 393 – 397.
– معین السیره، ص 148.
– المستفاد من قصص القرآن، ج 2، ص 108.
– المستفاد من قصص القرآن، ج 2، ص 108.
– الهجرة النبویه المبارکه، ص 206.
– همان، ص 126.
– السیرة النبویه، ابن هشام، ج 2، ص 102 اسناد آن صحیح است.
– الهجرة النبویة المبارکه، ص 128.
– فقه السیره، دکتر محمد سعیدرمضان، ص 193.
– الهجرة فی القرآن الکریم، ص 364.
– معین السیره، ص 148 – 149.
– المسند، ج 1، ص 3 تحقیق احمد محمد شاکر.
– فی ظلال الهجره النبویه، ص 58.
– التربیة القیادیه، ج 2، ص 191 – 192.
– السیرة النبویه دروس و عبر، سباعی، ص 71.
– الهجرة النبویه المبارکه، ص 204.
– السیرة النبویه، ابی فارس، ص 254.
– السیرة النبویه، سباعی، ص 68.
– الهجرة النبویه، ابی فارس، ص 54.
– الهجرة النبویة المبارکه، ص 205.
– الهجرة النبویه، ابی فارس، ص 59 – شرح المواهب، ج 1، ص 405.
– الاصابه، ج 1، ص 146.
– المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 92، شمارة 6981 صحیح الاسناد.
– صحیح الجامع الصغیر، ج 1، ص 328، شمارة 986.
– الفتح الربانی، ساعاتی، ج 20، ص 289.
– التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 3، ص 178.
– السیرة النبویه، ابی شهبه، ج 1، ص 495.
– همان – صحیح السیرة النبویه، ص 181.
– الهجرة النبویة المبارکه، ص 205.
– السیرة النبویه، سباعی، ص 43 – الهجرة فی القرآن الکریم، ص 367.
– الهجرة فی القرآن الکریم، ص 365.
– تأملات فی سیرة الرسول ، محمد سیدالوکیل، ص 103 – 104 با اندکی تصرف.
– الهجرة النبویة المبارکه، ص 202.
– بناء المجتمع الاسلامی فی عصر النبوه، محمد توفیق، ص 119.
– همان، ص 122 – 123.
– فقه السیره، بوطی، ص 172.
– الغرباء الاولون، ص 198 – 199.
– الترمذی، کتاب المناقب، باب فضل مکه، ج 5، ص 722، شمارة 3925.
– بخاری، کتاب الدعوات، باب الدعاء برفع الوباء و الوجع، شماره 6372.
– التربیة القیادیه، ج 2،ص 310.
– السیرة النبویه، ابی شهبه، ج 1، ص 189 – 190.
– السیرة النبویة الصحیحه، عمری، ج 1، ص 220.
– محمد رسول الله، محمد الصادق عرجون، ج 2، ص 421.
– همان، ج 2، ص 423.
– الهجرة فی القرآن الکریم، ص 175.