نمونهای از جامعة ساخته شده بر اساس صداقت و راستی
اگر قرار باشد که در این دنیا جامعهای به شهر آرمانی و یا همان مدینة فاضله نزدیک بوده باشد، شکی نیست که جامعة ساخته شده توسط پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم دقیقترین مصداق آن خواهد بود. زیرا تنها در همان جامعه بود که شخص در حالی که میدانست در صورت اقرار و اعتراف به جرمش چه مجازات سنگینی در انتظار او است، اما با وجود آن هم ترجیح میداد جانب صداقت را از دست ندهد، و در این مورد نمونههای زیادی در زمان حیات رسول الله صلیاللهعلیهوسلم وجود دارد از جمله، اعتراف ماعز اسلمی به جرم زنا، (5) و اقرار زن غامدی به جرم زنا (6). و اعتراف کعب بن مالک و دوستانش از تخلف در غزوة تبوک (7) و مثالهای زیادی از این قبیل که تنها در همان جامعه نمونههای عملی آن را میتواند مشاهده نمود.
در این مثالها نقش دانش و معرفت به اندازة تربیت و ریاضت پُررنگ نیست، از داستان کعب بن مالک این قضیه به خوبی هویدا میگردد؛ زیرا تواناییهای معنوی کعب او را برآن داشت تا برخلاف منافقانی که آمدند و با سرهم کردن دروغهایی از محضر رسول الله صلیاللهعلیهوسلم به ظاهر برائت گرفتند، و او هم در حالی که میتوانست به آوردن چند بهانههایی – که طبعاً صادقانه نبود- برائت گرفته و به خانة خود برگردد، ولی قدرت معنوی بالای وی به او بصیرتی بخشیده بود که میتوانست با آن آیندههای بسیار دور را که از دید منافقان پنهان بود نظاره کند و با قبول مجازات عاجل امروز، خود را از شر بدبختیهایی که در صورت متوسل شدن به دروغ در آیندهها در انتظارش بود، رهایی بخشد.
بله، زندگی انسان در این دنیا ابعاد پیدا و پنهان زیادی دارد که بسیاری از موارد آن با عینک علم و دانش قابل دید نیست و با اتکا به زیرکی و ذکاوت نمیتوان آن را درک کرد و فهمید.
یکی از دقیقترین مسایلی که ابعاد پوشیدة آن به مراتب بیشتر و مهمتر از جوانب آشکار آن میباشد، همین قضیة صداقت است؛ پایبندی به صداقت و راستی در بسیاری از موارد عجالتاً شخص را دچار مشکل میسازد، و بسیاری از انسانها بر اساس طبیعت عجولانهای که دارند نمیتوانند به امید دستیابی به فضایل آینده، امتیازات نزدیک را از دست بدهند و یا به امید رهایی از مشکلات نسیه، مشاکل نقد را به جان بخرند، به همین دلیل باوجود اینکه میدانند راستی بهتر است، اما در خود قدرت و توانایی کافی برای رعایت صداقت نمیبینند. الله تعالی در مورد این ویژگی انسانها میفرماید:
{كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ (20) وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ}. (8)
(نه چنين است [كه شما دربارة معاد ميپنداريد]! اصلاً شما دنياي گذرا را دوست ميداريد. و آخرت را رها ميسازيد).
داستان هرقل پادشاه روم با نامة رسول الله صلیاللهعلیهوسلم و گفتگوهایی که میان او و ابوسفیان در مورد پیامبر صلیاللهعلیهوسلم رد و بدل گردید دلیل بسیار واضحی بر این امر است؛ زیرا هرقل به وضوح دانست که محمد صلیاللهعلیهوسلم پیامبر الله است، اما زمانی که دید در صورت پذیرفتن این حقیقت احتمالاً مقام و منصب برحال خود را از دست میدهد به مردم خود دروغ گفت. (9)
با دقت در مورد داستان هرقل و تعامل غیرصادقانة وی با نامة رسول الله صلیاللهعلیهوسلم، برخی از ارزشهای اجتماعی صداقت و راستی برای ما نمایان میگردد:
اول- انسانها غالباً با زیر پاگذاشتن صداقت منافع شخصی خود را بر منافع اجتماعی ترجیح میدهند، این حقیقت از دروغ گفتن یک دوکاندار به مشتریهای وی شروع شده و تا تعامل یک امپراطور همانند هرقل به ملت خود، تمام سطوح اجتماع را در بر میگیرد.
در همین مورد اگر هرقل حقیقتی را که به آن باور پیدا کرده بود صادقانه به مردم خود توضیح میداد و تا پای جان بر آن پافشاری میکرد و لو اینکه از وی نمیپذیرفتند و او را از ریاست برکنار میکردند حداقل نتیجه این میشد که خیلی از مردمان تحت امر او که طالب حقیقت بودند ایمان میآوردند و در نتیجه خود او با کسانی که ایمان آورده بودند وجداناً راحت میشدند و در آخرت رستگار میبودند، در حالی که این احتمال هم منتفی نبود که بعد از اندکی کشمکش و درگیری، او در این مبارزه پیروز شده و مناطق تحت سیطرهاش بدون جنگ و خونریزی در زیر لوای اسلام زندگی شرافتندانة جدیدی را آغاز کنند، چیزی که سالها به تعویق افتاد و بعد از جنگهای سنگین و خونین بالآخره به دست آمد.
دوم- انسان در بسا اوقات با نادیده گرفتن صداقت امتیازات عاجل محدود و زودگذر را به دست آورده و در مقابل فضایل بزرگ پیش روی خود را از دست میدهد؛ همین هرقل که در اواخر سال (6هـ ق)، (10) دعوت رسول الله صلیاللهعلیهوسلم را نپذیرفت، با خواری و ذلت در سال (20هـ ق)، (11) یعنی 14 سال بعد از آن تاریخ و در آستانة فتح مصر توسط مسلمانان، درگذشت و با کولهباری از گناهان خود و پیروانش روانة جهنم شد. رسول الله صلیاللهعلیهوسلم در نامهای که به وی فرستاده بودند به این مسأله نیز به صراحت اشاره فرموده بودند:
«فَإِنِّي أَدْعُوكَ بِدِعَايَةِ الْإِسْلَامِ أَسْلِمْ تَسْلَمْ يُؤْتِكَ اللَّهُ أَجْرَكَ مَرَّتَيْنِ فَإِنْ تَوَلَّيْتَ فَإِنَّ عَلَيْكَ إِثْمَ الْأَرِيسِيِّينَ». (12)
(بدان که من تو را به اسلام دعوت ميكنم. مسلمان شو در امان میمانی و الله تعالی تو را دو مرتبه پاداش میدهد، و اگر [از قبول دعوت من] روي بگرداني، گناه رعيت و زيردستانت برگردن تو خواهد بود).