نصيحت كردن يا آبرو بردن؟!
همچنين هر کسي که ستمي را از ستمکاري ميبيند و يا کسي را که بر خود ستم ميورزد مشاهده مينمايد، لازم است تا جايي که امکان دارد از آن جلوگيري کند. اين مسئوليتي مهم و حساس است که برادري مسلمان در برابر ديگر برادران مسلمان و جامعهاي که در آن زندگي مينمايد دارد.
لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ كَانُواْ لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ (المائده / 78-79)
«کافران بنياسرائيل بر زبان داود و عيسي پسر مريم لعن و نفرين شدهاند. اين بدان خاطر بود که آنان پيوسته (از فرمان خدا) سرکشي ميکردند و (در ظلم و فساد) از حد و مرز ميگذشتند، آنها از اعمال زشتي که انجام ميدادند دستبردار نبودند و يکديگر را اندرز نميدادند».
هيچ چيزي به اندازه اندرز و نصيحت متقابل در ميان يک ملت نميتواند نشانه و مظهر رشد و فرهنگ و دانش آنها باشد به گونهاي که همه انسانها از اندرز و راهنمايي برادر و خواهر و همسايه و فرزند و شاگرد و زيردست خود کوتاهي ننمايند.
در اين چنين حال و وضعي است که حقوق همه رعايت ميشود، فضايل و ارزشها عملي ميگردند، فضايي از اعتماد و اطمينان مقابل در ميان مردم گسترش پيدا مينمايد، و همة مظاهر خيانت و تهمت و غيبت کردن از ديگران از بين ميرود.
اما هرگاه چنين منش و اخلاقي از جامعه رخت بربندد، يا احساس مسئوليت در مورد آنان ضعيف و اندک باشد، مردم و جامعه در باتلاق بديها و نابسامانيها و قطع ارتباط و دشمني غرق خواهند گرديد.
بسياري از انسانها در زمينة روش اندرز مشکل دارند و حد و حدود آن را به گونهاي شايسته مراعات نميکنند، گاهي به جاي اندرز يک نفر آبرو و حيثيت او را لکهدار مينمايند، تعدادي هم به جاي تسامح و مدارا دچار تملق و ريا ميشوند. چنين روشهاي ناصوابي زمينه را براي مشکلات بسياري فراهم مينمايد و زيان آن از سودش بيشتر بوده و به مسئوليت روايي به روشي ناروا عمل ميشود.
زماني که اندرز کارگر نميافتد يا زمينه را براي ضرر و بدي بيشتري فراهم ميسازد، مدارا و تسامح با طرف بسيار ضروري است و تا زماني که حال و وضع او به صورت طبيعي در ميآيد و شرايط براي موعظه و راهنمايي مناسب ميشود، بايد با او راه مدارا را در پيش گرفت.
اما اگر اندرزگو به خاطر روش ناپسند خويش زمينه جرأت پيدا کردن بيشتر طرف را براي بدي و معصيت فراهم نمايد، يا به خاطر رياکاري و چشمپوشي بيجهت او را بيشتر به انجام اعمال ناروا وادار کند، چنين چيزي تملق و رياکاري زشتي است که با ارزشهاي والاي اخلاقي سازگاري ندارد و شريعت و اخلاق اسلامي آن را ناپسند ميشمارد.
رفتن به نزد حاکمي خودکامه که براي اراده و کرامت مردم هيچ ارزشي قايل نيست و خودکامگي و ستمگري او را توجيه کردن و پسنديده جلوه دادن و او را به فسق و فجور و ستمگري بيشتر ترغيب نمودن با خودداري از اندرز او در اوج قدرت وشوکتش به خاطر مأيوس گرديدن از اصلاح او تفاوت بسيار است.
زيرا سکوتي که به خاطر دست يافتن به فرصت و شرايط مناسبي براي اندرز و نصيحت و راهنمايي او به راه هدايت باشد مطلوب و مفيد است، آن روش قبلي تملق و ريا و روش بعدي و مدارا و تسامح است، تملق از خواري و هراسناکي و مدارا از انديشه و حکمت سرچشمه ميگيرند.
اندرز و راهنمايي داراي مراتبي است :
به همين خاطر نبايد هر چيزي را که در مورد ديگران هرچند از هزار نفر هم باشند تصديق و تأييد کرد، و قبل از مشاهده و تحقيق و اطمينان نبايد آن را پذيرفت. حتي نبايد قبل از حصول اطمينان از صداقت و دوري از غرضورزي و کششهاي نفساني کسي که در مورد آن موضوع تحقيق نموده، نتيجه تحقيق او را تصديق کرد.
به همين خاطر است که خداوند متعال ما را از سوءظن بر حذر داشته و آن را گناهي برشمرده که به هيچوجه از حق و حقيقت بينياز نيست :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ (الحجرات/ 12)
«اي کساني که ايمان آوردهايد! از بسياري از گمانها پرهيز کنيد! زيرا که برخي ا گمانها گناه است».
وَإِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا (يونس / 36)
«ظن و گمان به راستي (انسان را) از حق و حقيقت بينياز نميکند».
هرگاه در مورد ديگران چيزي را ديديد و يا سخني را شنيديد که جاي توجيه و تفسير درست را داشت، لازم است آن را به نوعي مطلوب و صحيح و قابل قبول توجيه کرد. برادري ايماني و فضايل اخلاقي در پيش گرفتن چنين روشي را ميطلبد.
دختر عبدالله بن مطيع به همسرش طلحه بن عبدالرحمن بن عوف ـ که در سخاوت و کرم در زمان خود سرآمد بود ـ گفت : من خوار و بيشخصيتتر از دوستان تو تاکنون کسي را نديدهام!
طلحه به او گفت : چرا چنين در مورد ايشان داوري ميکني؟!
او گفت : ميبينيم هرگاه به آنان بذل و بخشش مينمايي با تو همراهي ميکنند و هرگاه به ايشان چيزي را نميدهي از دور و بر تو پراکنده ميگرداند!؟
طلحه گفت : سوگند به خداوند اين کار ايشان نشانه منش و اخلاق نيکوي آنان است، زيرا تنها زماني نزد من ميآيند که ميتوانم به ايشان بذل و بخشش بنمايم و چنانچه بدانند توانايي کمک و کرم به آنان را ندارم به من مراجعه نميکنند، تا شرمنده نشوم!؟
توجه کنيد که به چه روش زيبايي طلحه کار دوستان خود را براي همسرش توجيه نموده است، کاري که در ظاهر زشت و ناپسند است اما او آن را به صورتي زيبا و پسنديده تفسير کرد.
به کردارها و گفتارهاي روزمرة خود نگاه کنيد، آيا به خطا و لغزش دچار نميشويد؟ چرا از ديگران انتظاراتي داريد که همان انتظارات را از خود نداريد؟!
من ذاالذي ترضي سجاياه کلها کفي المرء نبلا ان تعد معايبه
«کدام آدم است که از همة رفتارهاي او راضي هستيد، براي خردمندي آدمي همين کافي است که معايب خويش را مورد توجه قرار دهد».
1. اما زيباتر و رساتر از هر سخني کلام خداوند است که در توصيف حقيقت طبيعت انساني به نقل قول از همسر عزيز مصر ميفرمايد : وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ
(يوسف / 53)
«من نفس خود را تبرئه نميکنم (و خويشتن را بيگناه نميدانم) زيرا که نفس انسان به راستي او را به بديها و نابهکاريها فرا ميخواند، مگر نفسي که پروردگارم به او مرحمت نمايد».
وقتي چنين چيزي را مدنظر داشته باشي و هرگاه، با خطا و اشتباهي از دوست خود روبهرو بشوي، او را به راه حق و صواب راهنمايي نمايي موضوع به گونهاي شکل نميگيرد که به خاطر عيب و نقصي او را خوار و سرافکنده بنمايي و به علت راهي که در پيش گرفته او را مورد ملامت قرار بدهي!
امام شافعي صلي الله عليه وسلم ميفرمايد :
«هيچ آدم مسلماني نيست که همه اوامر خداوند را اطاعت کند و به هيچوجه او را نافرماني ننمايد، هرکس که فرمانبرداري او بيش از نافرمانيش باشد، انسان عادل و متوازني است».
به راستي اين سخن امام شافعي نشانة معرفت و علم و حکمت اوست که تنها طبيبان نفوس و مصلحان از آن برخوردارند.
کاملترين و بهترين و متدينترين انسانها آنهايي هستند که گناهکاران را مورد ملامت قرار بدهند و ايشان را تحقير نمايند. و خود را از نظر تقوا و عبادت از ايشان برتر بدانند، بلکه بهترين انسانها آناني هستند که با ديگران از روي شفقت و مهرباني برخورد مينمايند و لغزش و خطاي آنها را در درون خود توجيه مينمايد. و همچون پزشکي متخصص نسخههاي شفابخشي را دلسوزانه برايشان تجويز ميکنند.
آيا هيچگاه ديده و يا شنيدهايد که پزشکي بيمار خود را مورد تحقير قرار دهد و با تکبر و خودخواهي با او رفتار کند؟!
رسول خدا صلي الله عليه وسلم که آموزگار همه انسانها به سوي حق و نيکي است، فرمودهاند :
«بحسب مؤمن الشران يحقرأ خاه المسلم» .
«براي انساني همين شر و بدي کافي است که برادر مسلمان خود را مورد تحقير و استهزاء قرار بدهد».
در ارتباط با همين موضوع است که عالمان گفتهاند : چنانچه کاري يا ديدگاهي داراي نود و نه بهانه براي تکفير بوده و تنها يک راه براي عدم تکفير داشته باشد، لازم است آن يک راه برگزيده شود و از تکفير صاحب آن خودداري به عمل آيد!
به همين علت است که عالمان گفتهاند، يکي از شرايط نهي از منکر اين است که موضوع، موضوعي اجتهادي و محل اختلاف در بين علما نباشد، و از نظر انجامدهنده آن گناه و منکر به شمار بيايد … اگر چنين شرطي وجود نداشته باشد، مخالفت و نهي روا نيست. اين به آن سبب است که هيچ انساني از اين حق برخوردار نيست که در مورد عقيده و ديدگاه ديگران اعمالنظر نمايد، يا گمان برد که ديدگاه او درستترين ديدگاههاست و اجتهاد او حقيقتي مطلق و انکارناپذير است.
اما هرگاه در پنهاني دوست و برادر خود را نصيحت نموديد اميدواري بيشتري براي قبول آن توسط او وجود دارد و اخلاص و خيرخواهي در آن بيشتر نمايان بوده و از شک و شبهه فاصلهاش بيشتر است، اما چنانچه در حضور ديگران او را نصيحت نمايي، از يک طرف زمينه کينه و ناراحتي را در طرف فراهم کرده و از طرف ديگر باعث اظهار فضل و علم و خودنمايي نصيحتکننده ميشود! چيزهايي که در برابر قبول و پذيرش نصيحت ديواري بلند را ايجاد ميکنند.
يکي از ويژگيهاي اخلاقي رسول خدا صلي الله عليه وسلم در مورد نهي از منکر اين بود که هرگاه از عمل و يا سخن ناصواب کساني اطلاع پيدا کرد، آشکارا از ايشان اسم نميبرد، بلکه ميفرمود :
«چرا گروهي اين چنين ميکنند؟!»
کسي و يا کساني که چنان ميکردند، متوجه ميشدند که مقصود رسول خدا صلي الله عليه وسلم آنان ميباشد و هدف او نصيحت ايشان بوده است.
اين زيباترين روش و اسلوب اندرز ميباشد که رسول خدا صلي الله عليه وسلم بزرگترين معلم و مربي بشريت آن را به ما آموخته است.
روزي مردي در حضور ديگران خطاب به حضرت علي رضي الله عنه گفت : يا اميرالمؤمنين! شما در فلان و فلان مورد دچار اشتباه شدهاي و تو را نصيحت ميکنم که آنها را اصلاح نمايي!
حضرت علي خطاب به او فرمود : «هرگاه ميخواهي مرا نصيحت کني، سعي کن که کسي ديگر وجود نداشته باشد، زيرا وقتي که در حضور مردم اقدام به نصيحتم بنمايي در مورد خودم و تو احساس امنيت نمينمايم (زيرا ممکن است باعث آزردگي من و غرور و خودنمايي تو بشود!)
به مسعر گفتند : دوست داري ديگران عيب و نقصهايت را به تو تذکر بدهند؟
گفت : «اگر تنها باشيم، آري دوست دارم! اما اگر بخواهد مرا در حضور ديگران رسوا کند با آن مخالفم!»
اين سخن، سخني بسيار سنجيده است، زيرا نصيحت کردن در خلوت نشانة محبت و شفقت است و در حضور ديگران مايه کسر شأن و منزلت و آبروريزي است.
امام شافعي ميفرمايد : «هرکس در پنهاني دوستان خود را نصيحت نمايد، زمينه اصلاح و هدايت آنان را فراهم کرده و هر کسي در حضور ديگران آنها را نصيحت کند، باعث کسر شأن و رسوايي ايشان گرديده است».
روزي ابوجعفر منصور مردم را به فرمانبرداري خداوند و دوري از نافرماني او فرا ميخواند. مردي برخاست و گفت : از خدا پروا کن! و از خشم او بترس!
منصور گفت : سوگند به خداوند هدف تو از اين نصيحت خشنودي خداوند نبود! و مقصد تو اين بود که مردم بگويند : فلاني برخاست و خليفه را نصيحت کرد!
ميبينيد که ابوجعفر منصور نيز متوجه خطرهاي نهاني نفس گرديده و متوجه شده بود که گاهي زمينه ورع و زهد و نصيحت و شهامت و جرأت در دفاع از حق با کششهاي نارواي نفساني و تمايل نفساني با غذا و لباس خود و اشرافي مشابهت دارد.
اما کساني که به بهانه نصيحت عيب و نقص ديگران را در ميان مردم برملا ميکنند و در مجالس مختلف حرمت و کرامت ديگران را زير پا مينهند، در واقع بيش از هر چيز ناآگاهي خود را از دين آشکار مينمايند. چنين چيزي همان غيبت کردني است که خداوند و پيامبر ما را از آن برحذر داشتهاند.
نصيحت چيزي به جز اين نيست که هرگاه دوستان و نزديکان خطا و اشتباهي را مرتکب شدند و يا گام در راه گمراهي گذاشتند، در خلوت ايشان را نصيحت نماييم! و غيبت نيز اين است که در غيابش چيزهايي در مورد او گفته شود که از شنيدنشان آزردهخاطر بشود!
آري، هرگاه بارها و بارها کسي را نصيحت کرديد، اما او همچنان به گناه و کجروي خود ادامه داد، و چنان آدمي داراي نقش رهبري و توجيهگري بود و سخن او در بين مردم ناآگاه خريدار داشت، ميتوان موارد معصيت و گناه آنگونه آدمها را براي مردم يادآوري نمود تا از پيروي از ايشان برحذر باشند. اما نام بردن و حرمت افراد را شکستن در هيچ شرايطي و با هيچ بهانهاي روا نيست. بلکه شما تنها از اين حق برخوردار هستيد که عمل و باور نادرست و انحرافي را براي مردم معلوم کنيد و آنها را از پيروي از آن انحرافها از هر کسي که باشد، برحذر داريد. خداوند متعال ضمن خطاب به پيامبرش اين روش را به ما ميآموزد و ميفرمايد : فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ
(الشعراء / 216)
«اگر تو رانافرماني کردند (و به نصيحت و هدايت تو توجه نکردند) بگو : من از آن اعمالي که انجام ميدهيد اعلان برائت مينمايم».
يعني از کردار ايشان ـ نه خود آنان ـ اعلام برائت نموده چنين روشي تنها به خاطر ناپسند بودن، نام بردن و حرمت شکستن افراد در ميان مردم است، زيرا چنان اقدامي زمينه را براي دشمني و کينهتوزي فراهم مينمايد و سبب افزايش کينه و پراکندگي ميگردد.
رسول خدا صلي الله عليه وسلم خطاب به حضرت عايشه فرمودهاند :
«لو لا ان قومک حديثوو العهد بالإسلام لبنيت الکعبه علي قواعد اسماعيل، و لجعلت لها با بين باباً يدخل منه الناس و باباً منه يخرجون» .
«اگر به خاطر تازه آشنا شدن مردم با اسلا نبود خانه کعبه را بر روي همان پايههايي که اسماعيل قرار داده بود، بازسازي ميکردم و براي آن دو درب قرار ميدادم. دربي که از آن وارد و دربي که از آن خارج شوند».
ميبينيم که رسول خدا صلي الله عليه وسلم به خاطر نگراني از دچار شدن مردم به فتنه و نابهساماني ديني، از ويران کردن و بازسازي کعبه خودداري ميفرمايد. چنين روشي عين فقه و معرفت درست از دين خداوند است که نبايد به خاطر از ميان برداشتن «بد»، زمينه وقوع «بدتري» را فراهم کرد و براي رويارويي با ضرر و زياني کمتر متحمل ضرر و زياني بيشتر گرديد. از طرف ديگر پيشگيري از وقوع تباهي و ناهنجاري بر تلاش براي سازندگي و اصلاحگري مقدم است.
اما هرگاه آن مراتب پنجگانه را مراعات نموديد و احساس کرديد که نصيحت نمودن ضرورت دارد، بر شماست که با روشي آرام و حکمت و دورانديش که باعث نفرت نشود، به آن اقدام کنيد! و به هيچوجه طرف نبايد احساس کند که شما داريد بر او فخرفروشي ميکنيد و قصد داريد علم و آگاهي خود را به رخ او بکشيد! خداوند متعال در آيه زير ما را به اين روش و آداب ارزشمند راهنمايي نموده و ميفرمايد :
1. ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ
(النحل / 125)
«با حکمت و خردمندي و اندرز پسنديده و زيبا (ديگران را) به راه (دين) پروردگارت فرابخوان!».
و در توصيف اخلاق رسول خدا صلي الله عليه وسلم گفتهاند :
«هيچگاه با هيچکس بهگونهاي برخورد نميفرمود که سبب آزردگي خاطر او بشود».
اين بدان سبب است که هرگاه روش نصيحت از لطف و مهرباني و نرمش خاطر بشود، و با برخورد و لحني تند انجام بگيرد، زمينه را براي نفرت دلها و عدم پذيرش آنها فراهم نموده و مردم را از خير و نيکي دور گردانيده و از دوروبر چنان آدم تندخويي پراکنده ميشوند.
ترجمه : عبدالعزيز سليمي