فضایل اخلاقي حضرت حسن بن علی ض
حضرت حسن بن علی ضی الله عنهما
حسن بن علی رضی الله عنهما که نواده پیامبر صلی الله علیه وسلم بود و در خانه نبوت تربیت یافته بود و از چشمه زلال و پاکیزه نبوت بهره گرفته بود در تمام عرصه های زندگی شخصی الگو ونمونه بود، او در رابطه به دنیا زهد اختیار کرده بود، با تأثر از جد و پدر ومادرش دنیا را جای ابتلاء و آزمون می دانست. یکی از بارز ترین نشانه های زهد طلبی وی آن است که هنگامی که بعد از شهادت پدرش به امارت مؤمنان انتخاب گردید و مسلمانان را دو پارچه دید به خاطر آن که مسلمانان را متحد سازد از خلافت دست برداشت تا از خونریزی در میان مسلمانان جلوگیری کند, در حالی که گذشتن از ریاست سخت تر از گذشتن از مال ودارایی است.
یکی دیگر از صفات بارز اخلاقی آن حضرت کرم و سخاوت است، محمد بن سیرین می گوید: اگر نیاز پیدا می شد از انفاق صد هزار دنیار ودرهم هم دریغ نمی داشت، روزی حضرت حسن در مدینه مردی را شنید که دعاء می کند واز الله متعال می خواهد که او را مالک ده هزار درهم بگرداند، فورا به خانه اش رفت و آن مبلغ را برای آن شخص فرستاد.
روزی دیگر غلامی را دید که در یک باغ قرص نانی در دست دارد و یک لقمه خود می خورد و یک لقمه را به سگی که در نزدش است می افگند، از وی پرسید: چه چیزی تو را بدین کار واداشت که چنین کنی؟ گفت: حیایم آمد که خود بخورم و سگ را گرسنه نگهدارم. حضرت حسن برایش گفت: از جایت تکان نخور تا آنکه بیایم، به نزد بادارش رفت و او را از وی خرید و باغ را نیز خرید، باز گشت و غلام را آزاد نمود و باغ را برایش بخشید.
در داستان دیگری آمده است که چند تن به مدینه آمدند که قصد حج داشتند و به نزد حضرت حسن رفته بر وی سلام کردند و از قصد خود او را با خبر ساختند، در آخر حضرت حسن به هریک از آنها چهار صد درهم داد، آنها گفتند که ما محتاج نیستیم باز هم مبلغ را باز نگرفت.
این در حالی که آنها محتاج نبودند واگر محتاج می بودند برای شان چه قدر می داد؟
در مورد حلم وبردباریش آمده است که شخصی از اهل شام وارد مدینه می شود، حضرت حسن بن علی رضی الله عنهما را می بیند که بر شتری سوار است و او را نمی شناسد، در حالی که از زیبایی اش به تعجب می افتد، در باره اش می پرسد می گویند که حسن بن علی است، آنگاه قلب او از بدبینی او مالامال می گردد، وبا حضرت علی حسد می ورزد که خداوند برایش چنین پسری نصیب فرموده است، به نزد حضرت حسن رفته از وی می پرسد: تو پسر علی هستی؟ در جواب می گوید: آری، من پسرش هستم.
شامی می گوید: به قدر کافی او و پدرش را دشنام دادم، وقتی سخنم تمام شد، حسن برایم گفت: گمان می کنم که غریبه هستی، گفتم: آری، گفت: به نزد ما بیا اگر به منزل نیاز داشتی از تو پذیرایی کنیم، واگر به مال نیازت افتاد برایت کمک نماییم، واگر نیاز دیگری هم داشتی همکاریت نماییم.
شامی می گوید: از نزدش رفتم، در روی زمین هیچ شخصی محبوب تر ودوست داشتنی تر از او برایم وجود نداشت، ودیگر در مورد آنچه من کرده بودم و او انجام داد فکر نکردم و از وی دور شدم.
در مورد صفت تواضع در آن حضرت آمده است که یک روز از راهی می گذشت چند کودک را دید که بین هم غذا می خوردند و از وی هم دعوت نمودند، دعوت شان را اجابت کرد وبعد آنها را به خانه اش دعوت نمود و غذا و لباس داد، وگفت: سخاوت از آنها بود؛ زیرا که از چیزی که در دست داشتند به من هم دادند وغیر آن را نداشتند، وما از چیزی که برای شان دادیم بدست میاوریم.