روابط سیاسی پیامبراسلام صلی الله علیه وسلم

مکثی بر روابط سیاسی پیامبراسلام صلی الله علیه وسلم

“وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ “.1
(و ما تو را جز [به سمت] بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستاديم ليكن بيشتر مردم نمى‏دانند).

محقق عبدالرحمن”حکيمزاد”

مبرهن است که رسالت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم رسالت جهانی وهمگانی بوده، به قوم، زبان، محیط وزمان خاصی منحصرنیست. پس جهانی بودن آن مستلزم آنست تادایرۀ نفوذ دعوتش وسعت یافته وپیامش به تمام جهانیان برسد.

بادرنظرداشت این، آنجناب صلی الله علیه وسلم ازهمان آوان نخست رسالتش به این امرپی برده درپهلوی اینکه نزدیکان وهمشهریان خودرا به دین رهایی بخش اسلام فرامیخواند ومورد توجۀ خویش قرارمیداد، مردمان دیگرشهرهارا نیز ازیاد نبرده بلکه بخاطرگسترش دعوتش همواره سعی می ورزید تاآنان را بارساندن پیام الهی زیرپرچم توحید قراردهد یابا برقراری روابط حسنه با ایشان، بتواند درصورت لزوم ازآنان برای اشاعۀ دعوت استفاده نماید تا اگرخطری متوجۀ وی ویارانش شود به آنان پناه برده وازآسیب دشمنان مصؤون باشد ویاحد اقل بابرقراری چنین روابطی ازعدم اذیت آنان مطمئن باشد.

باتوجه به این مسؤولیت بزرگ، روزی تمام اصحاب کرام را بحضورطلبید ومسئلۀ دعوت به جهانیان را باآنان درمیان گذاشت وفرمود:( ای مردم! خداوند مرابرای تمام جهانیان، پیامبررحمت مبعوث کرده است، مواظب باشید مانند شاگردان عیسی علیه السلام بامن مخالفت نکنید برخیزید وازجانب من پیام دعوت اسلام را به گوش جهانیان برسانید. اصحاب گفتند: آنان چگونه باعیسی علیه السلام مخالفت کردند؟ فرمود: آنان را به دعوت افراد می فرستاد آنکه راهش نزدیکتربود، خشنودمی شد وآنکه دورمی بود ناخشنود میگردید ودرانجام ماموریتش کوتاهی میکرد).2

لذا اصحاب کرام باکمال احساس مسؤولیت کمرهمت بسته تمام مشکلات رساندن پیامها را تحمل نموده درکناروگوشۀ جهان طبق هدایت رسول معظم اسلام مسافرت نمودند وپیامهارا به مراجع مربوطه رسانده ودرمعرفی دولت جدید که برمبنای توحید بنایافته بود، به دول بیرونی ازهیچگونه تلاشی دریغ نورزیدند.

ویژگی فرستاد گان پیامبرصلی الله علیه وسلم: علاوه برینکه، رسول الله صلی الله علیه وسلم درگزینش فرستادگانش ازاحتیاط کامل کارمیگرفت، ازمیان یارانش کسانی را منحیث نماینده اش برمیگزید که درپهلوی اینکه با اخلاص وامانتداری کامل پیام را به اشخاص مطلوب می رساندند، دارای قیافۀ زیبا، جرئت کامل وزبان فصیح نیزبودند چنانچه گفت وشنید آنها باپادشاهان واُُمرای دول مختلف وطرزصحبت باآنهامبین گفتۀ ماست طورمثال دحیۀ کلبی رامی بینیم که باکدام زبان باقیصر روم صحبت مینماید، دحیه برای قیصرگفت: مرا آنکه ازتوبهتراست فرستاده، وآنکه فرستندۀ مرافرستاده، ازاُُوبهتراست، پس باذلت گوش بده تابفهمی وباخیرخواهی جواب بده تامنصف باشی. قیصرگفت: بیاوبگو. دحیه گفت: بگومسیح بسوی کی نمازمیخواند وچه کسی پیش ازتولد او، آسمانها وزمین را تدبیرمیکرد؟ من تورا به پیغمبراُُمی که موسی وعیسی بدوبشارت داده اند، دعوت میکنم، ونزد تواثری ازعلم هست که ازبیان وعیان بی نیازت می سازد. اگردعوت را اجابت کنی، خیردنیا وآخرت برای توست واگرنکنی، خیرآخرت را ازدست داده ای، ودردنیانیزشریک داری، وبدانکه خدا جباران رامی شکند ونعمتهایش را تغییرمیدهد. پس قیصرنامۀ پیامبرصلی الله علیه وسلم راگرفت وبه سرودیده اش نهاد وبوسید وبه دحیه گفت: دوست ندارم

امروزجوابی به توبدهم که فردا به رأیی بهترازآن برسم. 3
همچنان میخوانیم که وقتی مهاجربن ابی امیه برحارث بن عبدکلال(فرمانروای یمن) واردشد، گفت: ای حارث! تونخستین کس، ازملوک هستی که پیغمبرصلی الله علیه وسلم دین خودرا برتوعرضه کرد وتوخطاکردی. اگرنظربرآن داری که ملوک برمردم چیره اند، بدان بنگرکه چه کسی ملوک را چیرگی بخشیده است واگرامروزشادمانی، ازفردای غمناک بترس وبدان که پیش از توبسا ملوک بودند که رفتند وخبرشان مانده است، دراز زیستند وآرزوهای دورداشتند وکم توشه برداشتند. ومن تورا به سوی پیغمبری فرامیخوانم که هیچ چیزازآنچه می فرماید بهترنیست، وهیچ چیزازآنچه نهی میکند، بدترنیست. 4

چگونگی روابط جزیرة العرب قبل ازبعثت:

هرگاه به زندگی مردمان جزیرة العرب که زادگاه پیامبراسلام صلی الله علیه وسلم میباشد مرورمختصری نماییم درمی یابیم که آنان نه درمناطقی که ساکنان آن زندگی بدوی داشتند ونه دراماکنی که نسبتاًً شهرنشین بودند، ازهستۀ دولتی برخورداربودند که به اساس آن روابط خود را باهمسایگان دورونزدیک استواربخشند بلکه دورقبایل وعشایری گرد آمده بودند که رابطه بین آنهارا شرکت خونی استوارمی بخشید نه قلمرو وایدیولوژی مشترک. به این اساس می بینیم که سالها بین قبایل آنجا درگیریهای تباه کن جریان داشت ونهادی نبود که جلوقتل وکشتارآنهارابگیرد بلکه جنگ میان آنها وقتی خاتمه می یافت که طرفین تمام نیروی خود رابه مصرف رسانده ودیگریارای جنگ را نداشتند.

اگرچه عدۀ به این نظراند که قبایل عرب به نوعی ازجریان سیاسی آشنا بودند که دروجود رئیس قبیله تمثیل می شد مانند اعلان جنگ، پناه دادن به کسیکه خواهان پناهندگی می شد وطرد کسانیکه با نظام حاکم برقبیله ویا عادات آنها مخالفت می نمود. اماواقعیت اینست که این مسئله جوابگوی بخشی ازمسلمات علوم سیاسی است که انسان طبیعتاًًسیاسی بوده وبامسایل سیاسی علاقه میداشته باشد ولی با اصطلاح مسلم دیگر سیاست که عبارت ازینست که زمانی یک جامعه را جامعۀ سیاسی میدانیم که دارای دوعنصرباشد:

اول: داشتن قلمروی که درآن انسانها باهم زندگی نموده ودرمحافظت وپاسداری ازآن احساس مسؤولیت نمایند.
دوم: موجودیت سلطه وحاکمیتی که قوانین ومقرراتی را درجامعه به اجراء درآورده وقادربه آرامش وپیشرفت جامعه باشد.5

درحالیکه به هیچ صورتی ادعای تحقق این عناصر را درجزیرۀ عرب نمیتوان کرد زیرا وضعیت حاکم برآن دیاربیانگرعکس آنست. به همین ترتیب وضعیت مردمان شهرنشین در شهرهای حجاز، مکه، طایف ومدینه بهتراز زندگی صحرانشینان نبود زیرا روابط فردی واجتماعی آنان غالباًً به اساس همان قواعدی استواربود که در زندگی بادیه نشینان حاکم بود ودرین مناطق سیاست به مفهوم واقعی اش تاظهوراسلام وتشکیل اولین دولت درمدینه روی کارنشده بود. 6

اما با ظهوراسلام، پیامبرصلی الله علیه وسلم به این امرمتوجه شد وگامهایی را درین راستابرداشت که بیانگرعلاقمندی شدید وی به نظم وادارۀ سالم جامعه ورفاه وخوشبختی آنهازیرنظام سیاسی ای بود که به اساس قواعد شریعت اسلامی تشکیل شده باشد که درینجا مختصراًًبه بیان آن می پردازیم:

روابط پیامبرصلی الله علیه وسلم با اقوام وقبایل خارج مکه قبل ازهجرت:

پس ازآنکه پیامبرصلی الله علیه وسلم دعوت علنی را اعلام نمود وموسم حج نزدیک شد، قریش دریافتند که نمایندگان اقوام عرب ازهرسوفرامی رسند وآنان ناگزیرند دربارۀ محمد صلی الله علیه وسلم سخنی بگویند تادعوت وی در دل عرب کارگرنیفتد ازینروپیرامون(ولید بن مغیره) که درمیان قریش جایگاه بزرگی داشت، گرد آمده ودرین مورد به گفتگوپرداختند. ولید گفت: دربارۀ اُُوهمسخن شوید واختلاف نکنید که گروهی گروه دیگر را تکذیب نموده ودستۀ، کلام دستۀ دیگررا ردکند.

گفتند: توخود سخنی بگوتا رأی تورا ابرازکنیم. گفت: نه شماخود بگویید تامن بشنوم، آنان القاب کاهن، دیوانه، شاعروساحررابه رسول الله صلی الله علیه وسلم منسوب نمودند ولی ولید بن مغیره هیچکدام آنرا نپذیرفته وبعد ازغوروفکرگفت: به خداسوگند که درگفتاراوشیرینی وجذبه وجادویی است که گویی کلامش خرما بنی است که شاخه هایش میوه های گوارا دارد، درموردسخنان اوهرچه بگویید بطلان آن آشکارمیشود، بهترین سخن دربارۀ اواینست که بگویید اوساحراست که کلامی سحرآمیزی آورده که میان آدمی وپدروبرادرش وبین مرد وهمسروبین مرد وعشیره اش جدایی می افگند. باپذیرش این مشورۀ ولید، ازنزد وی پراگنده شدند.
خداوند دربارۀ اندیشۀ ولید بن مغیره چنین اشاره نموده است:” إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ. فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ. ثُمَّ نَظَرَ. ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ. ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ. فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ. إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ”. 7
( همانا اواندیشید وسنجید، کشته باد چگونه سنجید، آری کشته بادا چگونه سنجید، آنگاه نظرافگند سپس روترش نمود وچهره درهم کشید، آنگاه روی گردانید وگردنکشی کرد وگفت: این جزجادویی که دیگرانش آموخته اند نیست، این جزسخن بشرنیست).

چون درین نشست برین تصمیم توافق کردند، به اجرای آن آغازکرده ودرمسیرورود مردمی که درموسم حج به مکه وارد می شدند، نشستند وهرکه را ازکنارشان می گذشت ازمجالست باپیامبرصلی الله علیه وسلم برحذرداشته وماجرای پیامبررابرایش شرح میدادند، به این ترتیب مردمان بیرون مکه قبل ازینکه پیامبرراببینند ویاازوی چیزی را بشنوند، درباره اش معلومات حاصل نمودند.
پیامبرعلیه السلام بافرارسیدن ایام حج به میان مردم رفته درمنزلگاه هایشان ودربازارهای عُُکاظ، مَجَنَه وذی المجار به سراغ شان رفته وایشانرا بسوی خدا دعوت میکرد ومیگفت: ” يَا أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ تُفْلِحُوا”. یعنی ای مردم! بگویید لاإله إلاالله که رستگارشوید. وابولهب درپی سخنان آن حضرت میگفت: ازاوفرمان نگیرید، اوفردی دروغگوست که ازدین نیاکانش برگشته است.
این کارسبب شد که مردم ازدعوت رسول خداصلی الله علیه وسلم آگاه شدند ونامش درسراسرسرزمین عرب گسترش یافت. 8

رابطۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم بانجاشی:

افزایش زجروتعذیب مسلمانان ازسوی کفارقریش، پیامبرصلی الله علیه وسلم را واداشت که به یارانش بگوید: به سرزمین حبشه بروید، چون شاه آن شخصی است که درقلمرو دولتش برکسی ظلم نمیشود، آن سرزمین صدق است تاخداوند مشکل شمارا به آسانی مبدل کند.

لذا حدود هشتاد وچند نفر به آنجاهجرت نمودند که باهجرت ایشان، نجاشی ازبعثت رسول کریم صلی الله علیه وسلم اطلاع یافت، به این سبب زمانیکه قریش نمایندگان خود(عمروبن عاص وعبدالله بن ابی ربیعه را باهدایایی نزد نجاشی فرستادند تامهاجران را بازگرداند. نجاشی ازتسلیمی ایشان ابا ورزیده وگفت: تاوقتیکه با آنان دربارۀ دین جدید شان صحبت نکنم ایشانرا به شما تسلیم نمی کنم.

می بینیم چون نجاشی سخنان طرفین را می شنود، وآیاتی ازسورۀ مریم را از زبان جعفربن ابی طالب می شنود، ناآگاه ازچشمانش اشک جاری شده نه تنهامهاجران رابه نمایندگان قریش نمی سپارد بلکه آنان رادست خالی باهدایای شان بازمیگرداند. 9
هجرت مسلمانان به حبشه باعث شد که اهالی آنجاازمسلمانان مهاجردربارۀ دین جدید معلومات حاصل نمایند، بناءً حدود بیست نفرازمردان نجران وارد مکه شدند تاصفاتی راکه دربارۀ پیامبرآخرزمان درکتب شان خوانده اند، ببینند که واقعاًً دروی است ویاخیر؟

وقتیکه باپیامبرعلیه السلام نشستند وصفات واحوالش را دیده واز زبانش آیاتی ازقرآن مجید راشنیدند، همۀ شان ایمان آوردند، زمانیکه ابوجهل ازین رویداد خبرشد به نجرانیان گفت: چون شماکسی را احمق ترندیده ام، قوم تان شمارا روان کرده تادربارۀ وی معلومات بدست آورید ولی شماقبل ازهرچیز ازدین تان برگشته رسالت ویرا پذیرفتید. آنان جواب دادند: سلام برتو، ماچون تو خود را درنادانی نمی زنیم، شمارا امرتان ومارا امرمان.10
خداوند متعال درتأیید نمایندگان مذکورآیات ذیل را نازل فرمود:” الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ . وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ . أُولَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ . وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ”.11
(كسانى كه قبل از آن كتاب [آسمانى] به ايشان داده‏ايم آنان به [قرآن] مى‏گروند. و چون بر ايشان فرو خوانده مى‏شود مى‏گويند بدان ايمان آورديم كه آن درست است [و] از طرف پروردگار ماست ما پيش از آن [هم] از تسليم‏شوندگان بوديم. آنانند كه به [پاس] آنكه صبر كردند و [براى آنكه] بدى را با نيكى دفع مى‏نمايند و از آنچه روزى‏شان داده‏ايم انفاق مى‏كنند دو بار پاداش خواهند يافت. و چون لغوى بشنوند از آن روى برمى‏تابند و مى‏گويند كردارهاى ما از آن ما و كردارهاى شما از آن شماست‏سلام بر شما جوياى [مصاحبت] نادانان نيستيم).

سفرشناساندن دین به طایف:

پیامبرعلیه السلام جهت تبلیغ دین وجلب کمک ثقیف شخصاًً به طایف رفت تا باشد که آنان به دعوتش پاسخ مثبت داده وازوی حمایت نمایند. چون به آنجارسید باامیران وسرداران اقوام طایف ملاقات نموده ایشانرا بسوی الله فراخواند اماآنان ازپذیرش اسلام اباورزیدند، رسول الله صلی الله علیه وسلم ازمجالس شان بیرون شد وازآنان خواست تا آمدن ویرا ازقریش پنهان کنند تادربرگشت به مکه مورد اذیت آنان قرارنگیرد، ولی آنها علاوه بر رد درخواست وی، ولگردان واوباشان طایف را تحریک کردند تابرآن حضرت شورش کنند ومورد تمسخرش قراردهند، چنانچه اراذل واوباش پیرامون وی گرد آمدند وهنگامی که آن حضرت حضرت ازآنجاحرکت نمودند، بروی شوریده وبرپاهای مبارکش سنگ زدند تااینکه نعلین مبارکش خون آلود گشته وبدن شان مجروح گردید. وقتیکه براثرجراحات شدید می نشست، آنهابازوی مبارک راگرفته بلند میکردند وچون به راه می افتاد، سنگ باران راشروع کرده فحش وناسزامی گفتند وبه طورتمسخرواستهزاء طبل می زدند، زید بن حارثه رضی الله عنه خون را ازبدن زخم آلودمبارک پاک میکرد.

سرانجام، آنحضرت به یک باغ انگورکه متعلق به عُتبه بن ربیعه بود، پناه برد وآنها ازتعقیب وی منصرف شدند، عُتبه باوجود اینکه ازکفاربود، مردی شریف ودارای مناعت طبع بود، وقتی آنحضرت رادرآن حالت مشاهده کرد، خوشه هایی ازانگور رادرسبد گذاشت وبدست غلام خود عداس داده ونزدایشان فرستاد….

رسول الله صلی الله علیه وسلم هنگام بازگشت ازطایف چند روزی درمحل نخله توقف فرموده، سپس به غارحراء تشریف بردند وبرا ی مطعم بن عدی پیام فرستادند تادرپناه وحمایت وی قرارگیرند، عرف ورسم عربها برین بود که هرگاه کسی ازآنان درخواست پناهندگی وحمایت میکرد، گرچه دشمن بود، اُورا پناه داده وحمایتش میکردند، مطعم بن عدی درخواست راپذیرفت وبه فرزندانش دستورداد تامسلح شوند وبه حرم بروند، آنحضرت به مکه آمدند، مطعم درحالیکه سواربرشتربود به حرم آمد واعلام میکرد: ( من محمد راپناه داده ام). آنحضرت به حرم آمد نمازگذاردند ودرحالیکه مطعم وفرزندانش اوراهمراهی وحفاظت میکردند، به خانه برگشتند. 12
روابط خارجی پیامبرصلی الله علیه وسلم پس ازهجرت: طوریکه متذکرشدیم پیامبرعلیه السلام هرسال درموسم حج به منازل قبایل بیرون مکه رفته آنان رابسوی دین خدادعوت می نمود وآیات قرآنی رابرایشان تلاوت می نمود.

دریکی ازین ملاقاتها، درعقبه باجماعتی ازطایفۀ خزرج دیدارکرد که خدا آنهاراهدایت کرده وخیرشانراخواسته بود، وقتی پیامبرعلیه السلام باآنها برخورد، پرسید: شماکیستید؟ گفتند: جمعی ازطایفۀ خزرج هستیم، پیامبرعلیه السلام فرمود: ازموالیان یهود؟ گفتند: بله، پیامبرفرمود: چند لحظۀ نمی نشینید که برایتان صحبت کنم؟ گفتند: بله. باپیامبرنشستند، پیامبرآنهارا به دین خدا دعوت واسلام را برآنها عرضه نمود وآیات قرآن را برایشان قرائت کرد. خزرجیان دعوت پیامبرصلی الله علیه وسلم راپذیرفته وبه اوجواب مثبت دادند وتعهد سپردند که وقتیکه نزد قوم شان بروند آنان رابه دین اسلام دعوت میکنند، وچون سال بعدی درمراسم حج آمدند همراه آنان شش نومسلمان آمده وپیامبرصلی الله علیه وسلم ازایشان بیعتی چون بیعت زنان مبنی برینکه چیزی رابه خداوند شریک قرارندهند، دزدی نکنند، مرتکب زنانشوند، فرزندان خودرا نکشند، به بهتانی نپردازند که ساخته وپرداختۀ زبان اوباشد. درهیچ امری خیری ازدستورپیامبرعلیه السلام خارج نشوند، هرکس به این پیمان وفاکند بهشت ازآن اوست وهرکسیکه دریکی ازمواد پیمان خیانت کند، کاراوباخداست اگربخواهد اوراعذاب میدهد اگربخواهد اورامی بخشد، 13 بیعت گرفته وصلاح دید که یکی ازافراد مورد اعتماد را با آنها اعزام نماید، تادرمدینه توسعه ورشد اسلام رابه عهده گیرد وبرای آنان قرآن بخواند ومسایل فقهی ودینی را برای آنهاتوضیح دهد، قرعه بنام مصعب بن عمیررضی الله عنه درآمد اورا به عنوان معلم امین برگزید وفرستاد.

درنشراسلام وگرایش مردم به اسلام مصعب پیروزی شگفت انگیزی بدست آورد وتوانست برتمام موانع فایق آید، موانعی که برای هرتازه وارد غریبی که بخواهد مردم را ازمقدسات موروثی منصرف کند، پیش می آید وآنهارا به سیستمی جدید هدایت کند که زمان حال شامل میشود وهم زمان آینده را وایمان وعمل وخلق وخوی ورفتار راهم دربرمیگیرد.

قبل ازموسم حج مصعب رضی الله عنه به مکه نزد پیامبرصلی الله علیه وسلم برگشت واورامطلع نمود که دریثرب اسلام باحُسن قبول روبروشده وبه اومژده داد که جمع کثیری باشوروشعف وازروی حسن نیت وبینش درست به اسلام گرویده اند ودرین موسم چیزی راخواهد دید که مایۀ چشم روشنی است.
مسلمانان مدینه به خوبی ازآذارواذیتی که متوجۀ رسول خداصلی الله علیه وسلم ویارانش درمکه بود آگاهی داشتند لذاوقتی به قصد طواف بیت العتیق ازمدینه بیرون می آمدند، ازخود می پرسیدند تاکی اجازه دهیم وبگذاریم پیامبرخدا درکوه های اطراف مکه زندگی کند ومطرود وبیمناک باشد؟

درین قلوب وضمایرپرشور، واقعاً ایمان به اوج خودرسیده بود وزمان آن رسیده بود که حماسه وشورخودرا نشان دهند وحصارخفقان آوری راکه به دور دعوت ودعوتگرکشیده بود درهم شکنند وآنرا فروریزند وزنجیررا ازدست وپا بازکنند.

جابربن عبدالله گفته است: هفتاد نفر(به روایتی هفتاد وسه مرد ویک زن) ازمانزد پیامبررفتیم، ودرموسم حج همه رسیدیم وقرارگذاشتیم که در درۀ عقبه باهم ملاقات کنیم، یک نفری ودونفری خودرابه آنجا رساندیم تاهمه گرد آمدند، آنگاه گفتیم: یارسول الله! برچه چیزی باشما بیعت کنیم؟ گفت: بادل وجان بامن بیعت میکنید که درحالت توانایی وناتوانی در رفاه ودرتنگی وفراخی، درامربه معروف ونهی ازمنکر، بامن باشید وبیعت میکنید که بخاطرخداقیام کنید وازسرزنش هیچ کس نترسید، وبیعت میکنید مرایاری دهید (ودرموقع لزوم) مانند خودتان وزن وفرزندان تان ازمن دفاع کنید که درین صورت بهشت ازآن شماخواهد بود.

آنگاه پیش اورفتیم(اسعد بن زراره که بعد ازمن ازتمام هفتادنفرجوانتربود، دست پیامبر راگرفت وگفت: ای اهل یثرب! آرام باشید وشتاب به خرج ندهید، مابه یقین میدانیم که اوپیامبرخداست وبه همین دلیل سویش می آییم. امروز، حمایت ازاوبه معنی دشمنی باتمام عرب وکشته شدن بهترین فردشماست.

پس اگرشماازین موضوع باخبرید وآنرادرک میکنید بیعت را برگیرید وخدا اجروپاداش نیکی تانرا میدهد، واگرازخود می ترسید اورا بگذارید واعلان کنید که می ترسید وعذرتان درپیشگاه خدا مقبول است. گفتند: ای سعد! به جای ما پیمان ببند وقول بده: به خدا قسم این بیعت را رهانمی کنیم وازآن استعفاء نمی دهیم وهمگی بلند شدیم وباپیامبربیعت کردیم.

به این ترتیب همگی باوی مبنی برینکه همانطوریکه ازخانوادۀ خود دفاع میکنند ازوی نیزدفاع میکنند وگفتند: مامردم جنگجوییم وجنگجویی را نسل بعد ازنسل به ارث برده ایم. درین حال ابوهیتم بن تیهان به سخن آمد وگفت: یارسول الله دربین ما ویهود رشتۀ رابطه وپیوند برقراراست وماآنرا بریده وقطع میکنیم آیا اگرماچنین کاری کردیم وخداترا یاری داد وپیروزگشتی نزدقوم خود برنمیگردی وماراتنها نمی گذاری؟ کعب میگوید: لبخندی برلبان پیامبرعلیه السلام نمایان شد وبعد ازآن گفت: اگرکشته شویم باهم واگرخانه خراب شویم باید باهم باشیم، من جزئی ازشما هستم وشما اعضای من هستید باهرکس که بجنگید می جنگیم وباهرکس که صلح وسازش کنید صلح خواهم کرد. پیامبردستور داد که دوازده نفررابه عنوان سرپرستی تعیین کنند که دربارۀ موارد بیعت سرپرست قوم خویش باشند، دوازه نفرتعیین شدند، نه نفرازخزرج وسه نفرازاوس، آنگاه کفیل پیامبرعلیه السلام خطاب به نمایندگان گفت: شماکفیل قوم وطایفۀ خودهستید همانطورکه حواریون کفیل عیسی علیه السلام بودند، ومن هم کفیل قبیله وقوم خودهستم.14

رابطۀ پیامبرصلی الله علیه وسلم بایهود مدینه:

پس ازآنکه رسول خداصلی الله علیه وسلم با ایجاد وحدت عقیدتی، سیاسی ونظامی درمیان مسلمین بنیان های جامعۀ نوین وامت نوپای اسلام راتحکیم بخشید، درصدد برآمد تا روابط خویش بانامسلمانان را به سامان آورد، ازینرو به منظورایجاد امنیت وصلح وثبات وسعادت وخیربرای تمام بشریت، کوشید مردم رابه محورواحد ومورد قبول همگان گرد آورد، ازینروحضرتش قوانینی مبتنی برتسامح ونرمش تنظیم فرمودکه تاآن زمان برای جهانِ سرشار ازتعصب وانگیزه های فردی ونژادی، ناشناخته بود.

بنابرین بانزدیکترین همسایگان مدینه یعنی یهود گرچه درنهان دشمن مسلمین بودند ولی تاآنوقت هیچگونه مقاومت ویاخصومتی بروزنداده بودند، 15 پیمان بست که مهمترین نکات آن عبارت ازمواد ذیل میباشد:

1- یهود درمسائل مذهبی خود آزادند وهیچکسی درامور دینی آنان دخالت نخواهد کرد.
2- یهود ومسلمانان بایکدیگر روابط حسنه خواهند داشت.
3- اگر کسی بایهود ویامسلمانان به جنگ بپردازد، برهریک ازآنان لازم است که به کمک ویاری یکدیگربشتابند.
4- هیچ یک ازفریقین حق ندارد افراد قبیلۀ قریش را امان وپناه دهد.
5- درصورت حمله به مدینه، برفریقین لازم است که مشترکاً ازآن دفاع کنند.
6- درصورتیکه یکی ازفریقین بادشمن صلح وآشتی کند، برفریق دیگر لازم است که برآن پایبند باشد البته جنگهای مذهبی ازین قاعده مستنثی است.16
این یکی ازبرنامه های پیامبربود که با همسایگان وقبایل مجاورپیمان می بست وهمراه آنان علیه دشمن جبهۀ واحدی تشکیل میداد، به ندرت این پیمانها شکسته می شد، ولی زمانیکه گروهی ازین همپیمانان، به علت پائین آمدن شکوه واقتدارمسلمانان درجنگ اُحد وبه ویژه درجنگ احزاب که بنی قریظه ازپیمان خود باپیامبرصلی الله علیه وسلم خیانت کردند وبه ائتلاف ضد اسلامی پیوستند، پیامبراولاًً هیئتی را جهت تذکرونصیحت وپابند شدن به پیمان خویش فرستاد اما وقتیکه آنان به سخنان نمایندگان توجه نکردند، به سزای اعمال شان رسیدند. 17
به این اساس پیامبراسلام صلی الله علیه وسلم باکاربرد سیاست حکیمانۀ خویش توانستند هم توطیه های داخل را رام سازند وهم بادفع جنگهای تجاوزگرانۀ مشرکان وحلیفان شان، موانع را از راه دعوت دورساخته وساحۀ دعوت خویش را گسترش بخشد.

حالازمان آن رسیده است تا رسالت جهانی خویش را ازمرزهای عرب فراتربرد وآنرا برهمۀ مردم جهان عرضه دارد، زیرا وی تنهاپیغمبرعرب نیست وازآغازنخستین وحی هادرمکه براومعلوم گشته است که بعثت اویک بعثت جهانی است وبه قوم ونژاد وکشورخود محدود نمیگردد.

اما انجام این رسالت ساده نبود چه یاران وی که اعراب سادۀ بودند، درخود توانایی آنراکه راهنما ومعلوم بزرگترین ملل متمدن وپادشاهان ورؤسای مقتدرجهان ازجمله امپراطور روم وشاهنشاه ایران آن روزگارباشند، نمی یافتند. 18

ولی ایمان قوی وعزم راسخ یاران باوفای پیامبرصلی الله علیه وسلم به ویژه فرستادگانش نزد حاکمان جهان که هم ازجسم قوی، علم وسیع وفصاحت زبان برخورداربودند امثال دحیۀ کلبی، حاطب بن ابی بلتعه، معاذ بن جبل، ابوموسی اشعری، خالد بن ولید، علی بن ابی طالب …. این حدس وگمانها را یکطرف نهاد وآنان بدون ترس وبیمی وبدون درنظرداشت شأن وشوکت قدرتمندان روز، نامه های محبوب خویش را که حاوی دعوت بسوی دین نجات بخش اسلام بود، گرفته به امرای دور وبرحجازوشاهان فارس وروم ونجاشی رساندند وباعکس العمل های متفاوتی ازسوی آنان روبروشدند. به این ترتیب مردمان بیرون ازمرزعرب ازرسالت پیامبرآگاهی یافتند.

ورودهیئت های نمایندگی قبایل بحضورپیامبرصلی الله علیه وسلم: طبیعی است که مشرکین عرب ازین مکاتبات پیامبرواعزام نمایندگان باخبربودند ونتایج آنرا زیرنظرداشتند، ودروهلۀ اول وقتی که می فهمیدند دست نشاندۀ کسری پسرهرمز(باذان) چه کارکرده به یکدیگرمژده میدادند که ازشرِِاین مرد راحت شوند که کسری دستورتنبیه اورا داده است واین سخن درمکه وطائف منتشرشد.

اما با گذشت زمان، تاج وتخت کسری برچیده شد واسلام پایدارماند وقلب وروح انسانهارا به زیرتسلط خود درآورد… وخبرمی رسید که فرستادگان محمد صلی الله علیه وسلم دربعضی اماکن موفق به نشراسلام وهدایت مردم شده اند، حتی یمن وعمان وبحرین زیرلوای اسلام درآمده ومبلغین اسلام چون معاذبن جبل، ابوموسی اشعری … مصروف تعلیم مسلمانان آنجا اند، شادمانی وسرورمشرکان به نا امیدی مبدل شد، وقبایل متعددی دربارۀ تسلیم شدن به اسلام اندیشیدند مخصوصاًً که می دیدند لوای کفر روزبه روز درمقابل امواج سهمناک وحی تنگترمیشود هرچند قبایل دیگری برجاهلیت خود اصرارورزیدند. 19

ورودهیئت های اعزامی بیرون مرزی حضرت عمررضی الله عنه را به این فکرانداخت که روزی لباس ابریشمی رنگینی را برای پیامبرعلیه السلام آورده وبگوید: ای رسول خدا! این را بخروهنگام عید ویاوقتیکه هیئتی می آید آنرابپوش، گرچه رسول خدا فرمودند: این پوشش کسی است که درآخرت بهره ونصیبی ندارد، 20
ولی عرض عمر بیانگراینست که وی میخواست تا هنگام مذاکرات مسایل تشریفاتی آن زمان نیزرعایت شود.

بهرحال به اساس همین رد وبدل شدن نامه ها یاروابط سیاسی ودپلوماتیک رسول خداصلی الله علیه وسلم بود که قبایل عرب آنانیکه منتظرفرصت ونظاره گراوضاع بودند پس ازفتح مکه زمانیکه اسلام قوت گرفت وبعضی ها قبل ازآن سفیرهای حسن نیت خودرا به حضورپیامبرصلی الله علیه وسلم روان کردند که برخی آنهامانند: نمایندۀ عبدالقیس، دَوس، فروة، صُُداد، کعب بن زُهیربن ابی سُلمی، بنی عُذَی، نمایندۀ بَلی، ثقیف … ایمان خودرا اعلام نمایند. به یمن نمایندگان پیامبرابوموسی اشعری ومعاذبن جبل رضی الله عنهما جهت تبلیغ بروند، درهمدان نخست خالد را فرستاد تااهالی آنجارا به اسلام دعوت نماید چون آنها ازپذیرش اسلام خودداری کردند، حضرت علی رضی الله عنه را بانامۀ خودگسیل داشت وقتیکه علی نامه رابرآنها خواند، ایمان آوردند.

وفد بنی حنیفه بامسیلمة الکذاب نزد پیامبرعلیه السلام آمدند دیگران اسلام خودرا اظهارداشتند ولی مسیلمه ادعاء کردکه وی درنبوت محمد شریک است اما پیامبرصلی الله علیه وسلم درجواب مسیلمه نوشت: ” إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ”.21

اماوفد بنی عامربن صعصعه بخاطرتوطیۀ قتل پیامبرصلی الله علیه وسلم آمده عامرو (اربد) باهم توطیه نمودند تابه هدستی یکدیگر رسول اکرم صلی الله علیه وسلم رابکشند. هنگامیکه به مدینه آمدند، عامرباپیامبرمشغول گفتگوشد و (اربد) پشت سرآنحضرت قرارگرفت وحتی شمشیرش را یک وجب ازنیام برگشید، اما خداوند دستش راخشک گردانیده ونتوانست آنرا ازغلاف برآورد، وبدین ترتیب الله متعال پیامبرش را حفظ فرمود، پیامبر علیه السلام آن دونفر را نفرین کرد، چون آندو بازگشتند (اربد) وشترش توسط آتش الهی بسوخت وعامرمهمان زنی ازقبیلۀ بنی سلوی شد وغدۀ درگردنش پدید آمد ودرآنجا بمرد. 22

روی همرفته رسول اکرم صلی الله علیه وسلم باکارگیری چنین روشهای گونه گون خویش توانستند باهمکاری یاران صدیق وجانبازش دولتی را اساس گذارند که ازهرحیث مفهوم واقعی دولتداری درآن متبلوربوده، اساسات دولتداری ازجمله تأمین امنیت داخلی، دفع حملات بیرونی، نگهبانی ازمرزها، استحکام دوستی میان ساکنان دولتش وبرقراری روابط سیاسی بادولتهای بیرون ازقلمروش را موازی باهم رعایت نموده ومسؤولیتی راکه ازجانب الله جل جلاله بدان مأمورشده بود، به وجه احسن بجانمود.
والسلام


مآخذ:
1- سورۀ سباء: 28.
2- نعمانی، شبلی وندوی، سید سلیمان، فروغ جاویدان، ج: 1، ص: 457، ترجمۀ: عبدالمجید مرادزهی خاشی، انتشارات فاروق اعظم، 1381ش.
– شریعتی، علی، اسلام شناسی، اثر: 30، ص: 251،
3- کتانی، عبدالحی، نظام اداری مسلمانان درصدراسلام، ص: 91-92، ترجمۀ: علیرضاذکاوتی قراگزلو، پژوهشگاه حوزه ودانشگاه، چاپ: دوم، 1388ش.
4- همان اثر، ص: 93.
5- السعوی، هنا إبراهیم، الأحوال السیاسیة قبل الإسلام ومقارنتها بالدولة الإسلامیة، ص: 2،
6- همان اثر، همان صفحه.
7- سورۀ مدثر: 18-25.
8- مبارکپوری، صفی الرحمن، روضة الأنوارفی سیرة النبی المختار، ص: 24-26، چاپ: اول، وزارت شؤون اسلامی- اوقاف – دعوت وارشاداسلامی، عربستان سعودی، 1424ق. – مبارکپوری، صفی الرحمن، الرحیق المختوم، ص: 108-110، ترجمۀ: عبدالله خاموش هروی، چاپ: دوم، انتشارات شیخ الإسلام احمدجام.
9- بوطی، محمد سعید، فقه السیرة، ص: 124-126، بااختصار، چاپ: دوم، دارالفکر، 1400ق.
10- محمد خضری، نورالیقین فی سیرة سیدالمرسلین، ص: 47-48، نشراحسان، چاپ: دوم، 1427ق.
11- سورۀ القصص: 52-55.
12- فروغ جاویدان، ص: 239-240. – روضة الأنوارفی سیرة النبی المختار، ص: 111-114.
13- غزالی، محمد، فقه السیرة، ص: 193-198 بااختصار، ترجمۀ: محمد طاهرحسینی، ادارۀ دارالنشرافغانستان، چاپ: دوم، 1383ش. – طباره، عفیف، عبدالفتاح، داستانهای پیامبران، ص: ، ترجمۀ: ابوبکرحسن زاده، نشراحسان، 1381ش.
14- رحیق المختوم، ص: 278.
15- فروغ جاویدان، ج: 1، ص: 282-283.
16- غضبان، منیرمحمد، خط مشی سیاسی درسیرۀ نبوی، ج: 2، ص: 46، ترجمۀ: عمرقادری، چاپ: اول، نشراحسان، 1385ش.
17- شریعتی، علی، اسلام شناسی”درسهای دانشگاه مشهد، اثر: 3، ص: 25،
18- غزالی، محمد، فقه السیرة، ص: 447.
19- عزام، عبدالرحمن، قهرمانانِِ قهرمانان یابارزترین صفات پیامبر، ص: 52، ترجمۀ: لقمان محمود پور، ادارۀ دارالنشرافغانستان، چاپ: دوم، 1383ش.
20- همان اثر.
21- سوره الأعراف: 128.
22- ابن کثیر، أبی الفداء إسمعیل، السیره النبویه، ج: 4، ص: 115، موقع یعسوب، المکتبه الشامله.

Advertisement | Why Ads? | Advertise here

پوهنتون چینل

پوهنتون چینل درسره سبسکرایب او شریک کړئ

سبسکرایب Subscribe


Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

wasiclinic.com
Back to top button
واسع ویب