ایثار یعنی چه؟
ایثار یعنی این که برادرت را بر خودت تر جیح دهی(بهره و نصیبی از دنیا را به برادرت می دهی تا او از آن استفاده کند و تو آن را از دست می دهی.)
وقتی می گوییم: فلانی، برای فلان شخص ایثار کرد یعنی به خاطر آخرت او را ترجیح داد.
ای کسی که سوال کردی، آیا معنی ایثار را فهمیدی؟
حالا احساست چیست؟ اینک خود را برای خواندن به نیت پیاده کردن آماده کن.
نمونه هایی برای تطبیق
اکنون با الگوهایی از ایثار به سر خواهی برد، الگوهایی از اسلام زیبا که آن را خواده ایم و به آن افتخار می کنیم.
از خودت می پر سی: امروزه این الگوها در جامعه ی ما چه جایگاهی دارد؟
قبل از خواندن از تو می خواهم که با من در این مثال به سر ببری و هدفت را بفهمی:
مسافر قطار ایستگاه های مختلفی را پشت سر می گذارد تا به ایستگاه مقصد برسد، ایستگاه مقصد ما ایثار است و ایستگاه های دیگر نمونه هایی هستند که ان شاءالله به زودی آن ها را خواهی خواند.
پس از هر ایستگاه به ایستگاه مقصد نزدیک تر خواهی شد، ولی مبادا فراموش کنی که قطار هرگز بدون نیرو و انرژی نمی تواند حرکت کند.
آیا انرژی و نیروی مومن را شناختی؟!
آن را به تن من بپوشان یا رسول الله!
مدینه ی منوره در شب خیلی سرد است، در یکی از شب های سرد زمستان، یکی از زنان انصار عبایی از پارچه دوخت و آن را برای رسول اکرم(صل الله علیه وسلم) آورد و به او داد؛ پیامبر اکرم(صل الله علیه وسلم) آن را گرفت و چون در این هوای سرد بسیار به آن نیاز داشت آن را پوشید، رسول خدا(صل الله علیه وسلم) برای اولین بار با آن نزد یارانش رفت، مردی از انصار به پیامبر (صل الله علیه وسلم) نگاه کرد و گفت: چه عبالی خوبی، آن را به تن من بپوش یا رسول الله.
پیامر(صل الله علیه وسلم) فرمود: “بله” بلا فاصله پیامبر اکرم (صل الله علیه وسلم) آن را از تنش بیرون آورد.
اصحاب به مرد انصاری نگاه کردند( گویی زبان حالشان به او می گفت: این چه کاری بود که کردی؟ پیامبر اکرم (صل الله علیه وسلم) به آن نیاز دارد.) مرد انصاری گفت: ولی من از پیامبر(صل الله علیه وسلم) به آن بیشتر نیاز دارم، من می خواهم در وقت مردنم آّن را کفنم کنم.
با من تصور کن، تو یک کت وشلوار نو بخری، برای اولین بار آن را بپوشی و بیرون بروی و یکی از دوستانت بگوید: آن را به من بده، چکار می کنی؟! الان جوابی نداری، یادت باشد ما در اولین ایستگاه هستیم.
آن ها مال تو
پیامبر خدا(صل الله علیه وسلم) و یاران گران قدرش اوقات سختی را پشت سر گذاشتند: فقر، گرسنگی، نیاز و …
اغلب دوران بعثت چنین بود؛ وقتی که مکه، خیبر و طائف فتح شدند غنایم زیاد شد و سهم پیامبر(صل الله علیه و سلم) از این غنایم آن قدر گوسفند بود که بین دو کوه را پر کرده بود؛ یک اعرابی به گوسفندان نگاه کرد و گقت:
چه گوسفندان زیادی!
پیامبر(صل الله علیه وسلم) فرمود: “آیا از آن ها خوشت می آید؟”
او گفت: بله.
پیامبر(صل الله علیه وسلم) به او فرمود:” آن ها مال تو.”
او گفت: ای محمد!آیا راست می گویی؟
پیامبر(صل الله علیه وسلم) فرمود: “آن ها مال تو، اگر می خواهی آن ها را بگیر.”
اعرابی برخاست و به طرف گوسفندان دوید و دورشان چرخید و آن ها را برداشت و به قبیله اش برد و گفت: ای قوم من! اسلام بیاورید، من از نزد بهترین فرد می آیم، محمد بسان کسی می بخشد که هرگز از فقر نمی ترسد.
پیامبر از شدت گرسنگی سنگ به شکم می بست و بسیاری از اصحاب هم این کار را می کردند.
کسی که چنین وضعی دارد وقتی ثروت به دستش بیاید(بین دو کوه پر از گوسفند) از آن محافظت و نگهداری می کند، این طبیعی است، ولی ببین که ایثار پیامبر اکرم(صل الله علیه وسلم) تا چه حد است و به اعرابی نگاه کن که اسلام آورد و قومش را به اسلام دعوت نمود.
ایثـــــــار کن
می بینم مشتاقی بدانی جوهر ایثار چیست، حق داری، به خدا این جمله ایست که به خواندن نیاز ندارد، بلکه به تطبیق و عمل نیاز دارد.
یکی از اصحاب می گوید:
” پیامبر(صل الله علیه وسلم) از دادن چیزی که داشت به هیچکس دریغ نمی کرد.”
یا الله(جل جلاله) !کسی از پیامبر چیزی طلب نکرد مگر آنکه آن را به او داد.
چه کسی از ما چنین ایثاری دارد؟
می گویید او پیامبر است و چگونه مثل او باشیم؟!
باید به او اقتدا کنیم، به خدا قسم برخی از شما را می بینم که از دادن مالش امتناع نمی کند و این بر خدا دور نیست.
خدا از کار شما به شگفت آمد و آن را پسندید!
مردی به حضورپیامبر(صل الله علیه وسلم) آمد و گفت: یا رسول الله! من غذایی ندارم، پیامبر(صل الله علیه وسلم) کسی دا به خانه ی همسرانش فرستاد که آیا نزد شما چیزی برای خوردن هست؟
جواب همه یکی بود و آن این که:” قسم به ذاتی که تو را به حق فرستاده است در خانه ی ما چیزی جز آب نیست.”
پیامبر(صل الله علیه وسلم) در میان یارانش بر خواست و فرمود:” چه کسی این شخص را مهمان می کند.؟”
شخصی از انصار برخاست و گفت: من یا رسول الله(صل الله علیه وسلم)، من او را مهمان می کنم و او را گرفت و به سرعت نزد همسرش رفت گفت: آیا غذایی در خانه ات هست؟
او گفت: نه، مگر غذای بچه هایم.
مرد گفت: آن ها را به چیزی سرگرم کن و وقتی شام خواستندآن هارا بخوابان تا مهمان بیاید، سپس غذا را جلواش بگذار و چراغ را خاموش کن تا او احساس کند که ما با او غذا می خوریم تا او بخورد.
مهمان نشست و خورد، وقتی میزبان برای نماز صبح به مسجد رفت آن جا رسول خدا(صل الله علیه وسلم) را دید که می گوید:”امشب خدا از کار شما(زن و شوهر) و مهمان شما به شگفت آمد و آن را پسندید”
یک صحنه ی نمایش واقعی که تمام ابزار برای موفقیتش چیده شده است، پس مستحق جایزه ی ” امشب خدا از کار شما(زن و شوهر) و مهمان تان به شگفت آمد و آن را پسند ید.” گشت.
خداوند(جل جلاله) به شگفت آمد، یعنی خشنود گشت؛ نظرت چیست؟ آیا دوست نداری که خدا از تو را ضی شود؟
آیا با من موافق نیستی که اوضاع مادی تو از اوضاع مالی این صحابی خیلی بهتر است؟
پس چرا کاری را نمی کنی که او کرد؟!