پلوراليسم ديني و اهداف آن

تعریف پلورالیسم (کثرت گرایی)

پلوراليسم‌ در لغت‌ به‌ معناى تكثر و تعدد است‌. اين‌ اصطلاح‌ براى ‌نخستين‌بار در حوزه كليسا به‌ اشخاصى اطلاق‌ شد كه‌ داراى مناصب‌ و مشاغل‌ متكثرى بودند. اصطلاح‌ پلوراليسم‌ را اولين‌ بار لوتسه‌، در سال‌ 1841م‌. دركتاب‌ خود مابعدالطبيعه‌ وارد فلسفه‌ كرد. با اين‌ همه‌، اصطلاح‌ مذكور در فلسفه‌ دين‌ به‌ معناى تأييد حقانيت‌ اديان‌ مختلف‌ به‌ كار رفته‌ است, ‌واژه پلوراليسم از “پلورال‏” گرفته شده و به معنى تجمع و كثرت است. پلوراليسم در لغت ‏به معناى كثرت‏گرايى‏است؛ و از نظر اصطلاح فرهنگى، “پلوراليست‏” به كسى مى‏گويند كه در عرصه‏هاى فكرى، اعتقادى، سياسى، مذهبى، هنرى، اجتماعى و فرهنگى به تعدد و كثرت قايل است و با پرهيز از اعتقاد به انحصارگرايى، همه ‏روش‏هاى موجود را در عرصه‏هاى مختلف، صحيح مى‏داند. در فرهنگ آكسفورد، پلوراليسم چنين تفسير شده است: 1) زندگى در جامعه‏يى كه از گروه‏هاى نژادى مختلف تشكيل يافته؛ يا گروه‏هايى كه داراى زنده‌گى سياسى يادينى مختلف مى‏باشند. 2) پذيرش اين اصل كه گروه‏هاى مختلف مى‏توانند در يك جامعه با مسالمت زنده‌گى كنند.

واژه پلوراليسم در معادلات فارسى، گاهى به معناى “تكثر و چندگانه‌گى” مى‏آيد كه با تفسير نخست هماهنگ‏ هست و حاكى از پديدارى اجتماعى است و گاهى به معناى “آيين كثرت و كثرت‏گرايى‏” مى‏آيد كه بيانگر تفسير دوم است. امروزه پلوراليسم دينى كه از طرف عده‌يى از نويسنده‌گان مسلمان مطرح مى‏شود، معنايى دارد كه حتى با معناى دوم، تفاوت دارد و آن اين ‏كه حقيقت مطلق، نجات، فلاح و رستگارى را به يك دين و مذهب و شريعت‏ منحصر نكنيم و معتقد شويم حق و حقيقت، مشترك ميان تمامى اديان است و عقايد و معارف در اديان، مذاهب و آيين ‏هاى گوناگون، در واقع، جلوه‏هاى مختلف “حق‏” مطلق‏اند و پيروان همه اديان و مذاهب به‏ هدايت و نجات ابدى و سرمدى و سعادت دست مى‏يابند.

ريشه ‏هاي تكثرگرايي

نويسنده‌هاى معاصر غالباً جان هيك را نخستين كسى مى ‌دانند كه نظريه پلوراليسم دينى در شكل كنونى آن را تنظيم كرد و گسترش داد. به همين دليل، بررسى زنده‌گى و انديشه‏ هاى وى بهترين راه براى شناسايى ريشه‏ها و علل تحقق اين نظريه است. جان هاروودهيك به تاريخ 20 ژانويه1922، در اسكاربورو ديده به جهان گشود.  هيك در جريان تحصيلات پوهنتون اش به فردى مسيحى از نوع مسيحى انجيلى افراطى و در حقيقت مسيحى بنيادگرا تبديل شد.  جان هيك كه در سال‌هاى (1974،1975و1976) به كشورهاى ديگر سفر كرده است، در باره تجربه شخصى خود كه او را به اين نظريه رسانده است مي‌گويد: “محرك ديدارهاى بعدى‌ام از هندوستان هندومذهب، پنجاب سيك مذهب، سريلانكاى بودايى مذهب و ژاپن چند مذهبي، تأثير اوليه‌يى تجربه‌ام در بيرمنگام بود. و برخوردهايم با افراد برجسته‌يى از چندين دين، افرادى كه فقط بايد احترامى عميق براى آنها قائل مي‌‌شدم و در برخى موارد حتا آنها را از اولياء به حساب مي‌آوردم، اين درك را در من تقويت كرد كه سنت ‌هاى دينى كاملاً متفاوت ما، بافت‌هاى بشرى بديلى را براى واكنش به يك حق الهى متعالى غايى تشكيل مى ‌دهند” بنابراين دو ويژه‌گى را نمي‌توان از به ميان آمدن انديشه تكثرگرايى در جوامع انسانى امروزى را جدا كرد: يكى پيدا شدن اين تصور براى اولين‌بار در جامعه مسيحى؛ دوم تجربه فردى مسيحى به نام جان هيك كه خودش نحوه رسيدن به اين تصور را طورى كه قبلاً تذكر رفت، توضيح مي‌دهد.

اسلام و پلوراليسم

اسلام دينى است كه نمي‌گذارد پيروان آن اعتقادات خود را بر عواطف و احساسات و يا دلايل ظنى بنا كنند. خداوند متعال در آيات متعدد قرآن كريم دنباله‌روى احساسات و ظنيات را مذمت نموده است:

(وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّهَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ) (البقره111)

“و گفتند: هرگز كسى وارد بهشت نمي‌شود مگر آن كه يهودى يا نصرانى باشد، اين دروغ‌ها و اباطيل آنان است؛ بگو: اگر راستگوييد دليل و برهان خود را بياوريد.”

اين آيه ضمناً به اين حقيقت نيز اشاره دارد كه اين پندار يهوديان و مسيحيان كه فقط آنها اهل بهشت‌اند، مبتنى بر ظن و گمان است نه دليل و برهان. در حالى كه به پيامبراكرم صلى الله عليه وسلم مى ‌فرمايد:

(فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ? (الروم60)

“پس شكيبايى كن كه يقيناً وعده الله حق است، و مبادا آنان كه يقين ندارند تو را به ناشكيبايى و سبك‌سارى وادارند”

فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ(النمل79)

“پس بر خدا توكل كن؛ زيرا تو [متكى بر آيين] حقّ آشكارى”

(…وَإِنَّكَ لَتَهْدِى إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ  (الشورى52)

“بى‌ترديد تو به راهى راست هدايت مي‌نمايى:” وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِى الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ (انعام116)

“اگر از بيشتر مردم روى زمين پيروى كنى [و آرا و خواسته‌هايشان را گردن نهى] تو را از راه خدا گمراه مي‌كنند؛ آنان فقط از گمان و پندار [كه پايه علمى و منطقى ندارد] پيروى مي‌كنند، و تنها به حدس و تخمين تكيه مي‌زنند.”

( إِنْ هِى إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمْ الْهُدَى (النجم23)

“اين بتان [كه شما آنها را به عنوان شريك خدا گرفته‌ايد] چيزى جز نام‌ها [ى بى‌معنا و بى‌مفهوم] كه شما و پدرانتان [بر اساس حدس و گمان] نام‌گذارى كرده‌ايد نيستند، خدا بر [حقانيت] آنها هيچ دليلى نازل نكرده است. اينان فقط از پندار و گمان [بى پايه] و هواهاى نفسانى پيروى مي‌كنند، در حالى كه مسلماً از سوى پروردگارشان براى آنان هدايت آمده است.”

بنابراين از مسلمان خواسته شده است كه عقايد و باورهاى ابدى خود را بر دلايل قطعى استوار نمايد، نه حدس و گمان‌هاى بي‌پايه؛ برداشت يك مسلمان از ابتداء و انتهايى جهان و خالق هستى بايد مستند به دلايلى شكست ناپذير باشد، نه تجربه احمد و محمود. و فكر مي‌كنم كه عقل سالم هم غير از اين حكمى نداشته باشد. پيامبر اكرم صلى الله عليه وسلم در حديثى كه ترمذى آن را روايت كرده فرمودند:

(_ 2577 الكيس من دان نفسه وعمل لما بعد الموت، والعاجز من أتبع نفسه هواها وتمنى على اللّه)

“عاقل و زيرك كسى است كه خود را مورد محاسبه و بازپرس قرار داده، براى [آباد كردن زنده‌گي] بعد از مرگ خود كار مي‌كند، و بي‌عقل و نتوان كسى است كه از خواسته‌هاى نفسانى پيروى كرده بدون دليل منتظر است كه الله متعال او را به آرزوهايش برساند”

محاسبه نفس همين است كه از خود مي‌پرسد كه واقعاً راهى را كه در پيش گرفته‌ام درست و عاقلانه هست يا خير؟

عقيده پژوهش‌گرى مانند جان هيك بر تجربه شخصى او استوار است، او كه مسيحى متعصب است و بر پافشارى خود بر عقايد مسيحيت هيچ دليلى محكمى ندارد، نمي‌تواند بپذيرد كه يهودى و هندوى متدين اهل نجات و رستگارى نباشد. حتا در جاى ديگر به صورت بسيار دقيق لحظه پيداشدن اين انديشه را به چيزى كاملاً غير معقول گره مي‌زند: “در جنگ دوم جهاني، من بر طبق مبانى مسيحي، از خدمت سربازى فرارى بودم. برايم سوال بسى ار دشوارى بود كه آيا من بايد مشى مطلق‌گرايانه‌يى در پيش بگيرم و از هر گونه خدمت جايگزين سر باز بزنم يا اين كه براى خدمت در قالب امدادگران ارتش و يا سازمان‌هايى مانند امدادگران واحد آمبولانس داوطب شوم. در آغاز سخت به موضع مطلق‌گرايانه تمايل داشتم، ولى در عين حال در ترديدى عميق به سر مي‌بردم و به مدت چندين هفته از خداوند طلب هدايت كردم. يك روز صبح كه از خواب برخاستم ترديدهايم به كلى برطرف شده بود و يقين كامل داشتم كه بايد يك مسير جايگزين را در پيش بگيرم. برايم كاملاً روشن بود كه نمي‌توانم از جنگ بركنار بمانم، هر چند كه نبايد در خشونت و ويرانگرى آن وارد مي‌شدم و بدين ترتيب به امدادگران واحد آمبولانس پيوستم و در طى مدت جنگ در آن خدمت كردم. هدايتى كه دريافت داشتم برايم چندان روشن و به لحاظ اخلاقى چندان الزام‌آور بود كه گويى ندايى را از آسمان شنيده بودم.” عقيده هيك بر محور اين حادثه‌ مى ‌چرخد، او به باورى كه در جريان اين حادثه رسيده است پا مي‌فشارد، و آن را يقين و شبيه به آنچه از آسمان آمده است مي‌داند؛ هيك نسبت به انجيل موجود چنين اعتقادى ندارد و نمي‌تواند يقين داشته باشد كه اين كتاب از آسمان آمده است، به همين خاطر تجربه شخصى خود را بر آن ترجيح مى ‌دهد. اما عقيده مسلمان نسبت به قرآن سست و متزلزل نيست كه مجبور باشد براى پيدا كردن يقين به سراغ چيزى ديگر رود؛ مسلمان يقين خود را از جاى مي‌گيرد كه قابل نقض نيست؛ مسلمان عاقل به خود حق نمى ‌دهد كه بگويد خواب ديدم كه چنين است، فكر مي‌كنم كه چنان باشد، از فلان تجربه دانستم كه بايد چنين و چنان باشد. متأسفانه اكثريت مسلمانانى كه از پلوراليسم دينى دفاع مي‌كنند، دقيقاً سخنان جان هيك را كه بعد از برخورد با اهل مكاتب ديگر گفته بود تكرار مى ‌كنند، حتا كلمه‌يى به آن نمى افزايند، و نامش را مى ‌گذارند بحث بيرون‌ديني، و اگر مجبور شوند آيه‌يى را از قرآن مى ‌كشند و به آن استدلال مى‌كنند.

هدف از طرح پلوراليسم در جوامع اسلامي

كثرت‌گرايى دينى در جوامع اسلامى گاهى از طرف غير مسلمانان و احياناً از جانب عده‌يى از مسلمانان طرح مي‌شود؛ اگر خواسته باشيم موضوع را كوتاه‌تر در نظر گيريم، مي‌شود اين بحث را به دو بخش تقسيم كنيم:

1_ طرح پلوراليسم از جانب غير مسلمانان

غير مسلمانانى كه مسأله پلوراليسم را مطرح مي‌كنند و در جهت گسترش آن مي‌كوشند غالباً به دو دسته تقسيم مى ‌شوند:

الف) كسانى كه ظاهراً نيت سوئى ندارند، بلكه در اثر تجارب شخصى خود به آن دست يافته‌اند و مي‌پسندند كه ديگران را نيز به آن متقاعد سازند، مانند جان هيك، كه شايد قصدى بدى از طرح موضوع نداشته است.

ب) كسانى كه از ايده پلوراليسم به عنوان يك حربه در برابر مخالفان خود -بخصوص مسلمانان- استفاده مي‌كنند، كه فعلاً در كشورهاى اسلامى فعاليت‌هاى گسترده‌يى براى مروج كردن اين انديشه جريان دارد و در اين راستا مؤسسات زياد و در قالب‌ هاى مختلفى فعاليت دارند كه پرداختن به آن بحث‌هاى مستقل و طولانى را مي‌طلبد.

2_ طرح پلوراليسم از سوي عده‌يي از مسلمانان

از مطالعه آثار نويسنده‌گان مسلمانى كه در مورد مسايلى از اين دست مي‌نويسند و سروصداهاى را در ميان جامعه اسلامى راه انداخته‌اند، به اين نتيجه مي‌رسيم كه همه اين نويسنده‌گان از يك طيف نيستند و مرام و مقصد همه‌گى يكى نيست و غالباً اهداف و مقاصدى گوناگون و به شرح زير در وراء مطرح نمودن كثرت گرايي‌دينى و موافق بودن اسلام با آن نهفته است:

الف) متأسفانه پيشرفت‌ هاى چشم‌گير غرب در عرصه ساينس و تكنولوژى چنين ذهنيتى را در ميان جوامع غير غربى ايجاد نموده است كه هر چه از آن طرف بيايد و هر چه را آنها خوب بدانند، بهتر است و بايد ديگران چشم بسته و بدون چون و چرا آن را بپذيرند و به كار بندند، و اگر اين كار را نكنند هميشه از كاروان تمدن كه به سرعتى سرسام‌آور به جلو حركت مي‌كند عقب خواهند ماند، اين پديده چيزى تازه و جديدى نيست، هميشه و در طول تاريخ همين گونه بوده است كه مردمان جوامع عقب‌مانده، به جاى اين كه راز پيشرفت جوامع مترقى را پيدا كنند، دست به دامان تقليد كوركورانه شده و سعى مي‌كنند در مظاهر آشكار، ادا و اطوار آنها را درآوردند. انصاف اين است كه بگوييم پيشرفت‌هاى كه امروزه در جوامع غربى صورت گرفته است، هر چه در بُعد مادى فربه‌تر مي‌شود، بُعد معنوى حيات انسان را فراموش مي‌كند، اين يك حقيقتى است كه بسيارى از دانشمندان منصف غرب از آن شكايت دارند.

به هر صورت عده‌يى از نويسنده‌گان ما صرف با تقليد از كسانى مانند جان هيك و ديگر دانشمندان غربي، دست به قلم مي‌زنند و بدون اين كه حقيقت دين اسلام و واقعيت مسيحيت تحريف شده را در نظر آورند، سخنانى را كه آنها در باره مسيحيت گفته‌اند اين‌ها در مورد اسلام به كار مي‌برند. حقيقت اين امر زمانى خوب دانسته مي‌شود كه انسان آثار و نوشته‌هاى ايشان را مطالعه كند و ببيند كه يك حرف اضافه در كلام شان به چشم نمي‌خورد كه خود شان ابتكار كرده باشند به جز اين كه احياناً براى اثبات مدعاى خود آيات و احاديثى را بدون در نظرداشت سياق و سباق آن مي‌گيرند و به عنوان دليل پيش مي‌كنند.

ب) عده‌يى از تحليل‌گران، ريشه علاقه‌ مندى برخى از نويسنده‌گان مسلمان به چنين مباحثى را در مشكلات نفسى و روانى مي‌دانند كه انسان در اثر اغواى شيطان به آن دچار مي‌شود مانند تكبر، خودپسندي، حب‌شهرت و امثال آن كه از قديم‌الايام مطرح بحث علماى ما بوده است، چنان كه امام غزالى رح در كتاب مشهورش (احياء علوم دين) به تفصيل از آن بحث كرده است. برخى از كسانى كه به چنين مشكلات اخلاقى مصاب‌اند و فكر مي‌كنند كه يكى از كوتاه‌ترين، كم‌هزينه‌ترين و در عين حال كم‌خطرترين راه رسيدن به آرزوهاى شان، طرح مسايل جديدى از اين دست در ميان جامعه اسلامى است به چنين مباحثى رو مي‌آورند؛ واقعيت اين است كه چنين كسانى خيلى زود مورد استقبال توطئه‌گران بزرگ واقع مي‌شوند، و هرچه بيشتر بر دين و دينداران اهانت روا دارند مشهورتر مي‌شوند. بسيار جالب است وقتى مي‌بينيم حسن ‌بصره (رح) يكى از علامات تكبر در وجود شخص را متهم كردن ديگران به نافهمى، ترسوى، ساده‌گى و… مى ‌داند  تا از اين طريق به شكل غيرمستقيم خود را از آن عيوب پاك جلوه دهد. حالا ما مي‌بينيم كه وجه مشترك همه اين روشنفكرنمايان معاصر همين است. اصحاب را به جعل حديث، و فقها و علما را به ترسوي، ناداني، تحجر و… متهم مي‌كنند،  در حالى كه اگر واقعيت زنده‌گى اصحاب، و علماى بزرگ را مطالعه كنيد و ببيند كه آنها به خاطر تمسك به دين چه مشكلاتى را تحمل مي‌كردند، و آنگاه واقعيت زنده‌گى اين آقايان به اصطلاح ناترس  را بررسى كنيد كه وقتى چنين مباحثى را راه مى ‌اندازند چگونه از طرف دشمنان اسلام به عزت ظاهرى مي‌رسند، عقل تان به وضوح حقيقت امر روشن مي‌كند.

ج) برخى هم از طرف قوت‌هاى مخالف اسلام استخدام مى ‌شوند و در بدل امتيازاتى كه از آنان مى ‌گيرند، به نفع اهداف آنان كار مى ‌كنند.  كه يك مثال آن همين كتاب مسمى به قرآن پاك است كه توسط چنين افراد خوش ‌خدمتى وارد كشور ما شده است.

د) عده‌يى هم ممكن است از روى اخلاص دست به اين كار بزنند و تصورشان خدمت به اسلام و مسلمين باشد. چنان كه علما يكى از علل وضع حديث را اخلاص برخى مسلمانان ناآگاه مى دانند كه به قصد انتشار فضايل در ميان مسلمانان احاديثى از فضايل اعمال را جعل كرده و به پيامبراكرم صلى الله عليه وسلم نسبت مي‌دادند تا به اين وسيله مردم را به تمسك بيشتر به دين تشويق نموده باشند.

هـ) يكى از علل بارز و برجسته پيدا شدن اين پديده در جوامع اسلامى مشكلاتى است كه در طول قرن‌ها و در اثر دورشدن مسلمانان از تعاليم اسلامى، در اين جوامع رسوخ پيدا كرده است؛ عده‌يى از روشنفكران آگاه و دلسوز كه سعى مى ‌كنند در راستاى بهبود وضعيت اسفبار مسلمانان كارى انجام دهند، وقتى پيشنهاد و انتقادى را عرضه مى ‌كنند، از طرف بعضى از افراد متعصب و متحجر هدف اتهام قرار مى ‌گيرند، و در صورتى كه از ظرفيت بالاى برخوردار نباشند و از منابع دينى فهمى ‌عميق و جوهرى نداشته باشند، دست به دامان ديگران مى ‌شوند و از مباحث آنان براى عقده‌گشايى خود استفاده مى‌كنند كه احياناً پاى شان تا گمراهى مطلق مى ‌لغزد.

اساسي‌ترين اشكالي كثرت‌گرايي ديني

خداوند متعال در آيه 36 سوره نحل مي‌فرمايد:

(وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّهٍ رَسُولًا أَنْ اُعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ…) و همانا در هر امتى پيامبرى فرستاديم كه [اعلام كند كه] خدا را بپرستيد و از [پرستش] طاغوت بپرهيزيد”

و در آيه 33 سوره فصلت مي‌فرمايد:

( وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِى مِنْ الْمُسْلِمِينَ) و خوش‌گفتارتر از كسى كه به سوى خدا دعوت كند و كار شايسته انجام دهد و گويد: من از تسليم شده‌گان [در برابر فرمان‌ها و احكام خدا] هستم، كيست؟”

آيه نخست مى گويد تمام انبياء براى اجراى يك واقعيت به پيامبرى مبعوث مى ‌شدند، (دعوت مردم به عبادت الله و مبارزه با معبودان خودساخته و دروغين) اگر يهوديان بر آيين حق بودند، چه نيازى بود كه حضرت عيسيu به پيامبرى مبعوث شود، و اگر مردم مكه كه ادعا مي‌كردند بر آيين حضرت ابراهيمu اند و ظاهراً اعمال و افعالى نيز به قصد عبادت انجام مي‌دادند، چه نياز بود كه حضرت محمدصلى الله عليه وسلم به پيامبرى مبعوث شود و آن همه مشكلات را براى خود و ديگران خلق كند و آخر كار هم مردمى را به دين جديد دعوت كرده باشد كه خود بهره‌مند از حق و اهل نجات بوده‌اند.

در آيه دوم بهترين كار انسان دعوت به سوى دين، عمل به مقتضاى اسلام و اعلان پاى ‌بندى به دين مبين اسلام معرفى شده است؛ حالا ببينيد، اعتقاد به پلوراليزم، دعوت به سوى دين اسلام را از ريشته منتفى مي‌داند، وقتى ما معتقد باشيم كه يهود و نصارا و اهل اديان ديگر بر حق‌اند، به كدام دليل مي‌توانيم به خود حق دهيم كه يك مسيحى كه نه نمازى دارد كه بخواند و نه روزه‌يى مي‌گيرد و نه خود را مكلف به پرداخت زكات مي‌داند، و با اين وجود بر حق و اهل نجات است، ما بياييم و به خود زحمت داده آن بيچاره را به اسلام دعوت كنيم تا او هم مانند ما اين همه تكاليف را به جا آورد. واقعيت اين است كه معتقدان به پلوراليزم عملاً هيچ‌ برنامه‌يى براى دعوت ديگران به اسلام ندارند و نبايد هم داشته باشند؛ و همچنين هيچ انگيزه‌يى براى دفاع از دين و مقدسات اسلام هم ندارند، و عملاً هم فعاليتى در جهت دفاع از دين و مقدسات اسلامى و جلوگيرى از نقشه‌هاى استعمارگران انجام نمي‌دهند. نتيجه اين مي‌شود كه اگر چنين تصورى در ميان مسلمانان توسعه يابد چه بلاى بر سر اسلام و مسلمانان خواهد آمد؟ كما اين كه معتقدان به كثرت‌گرايى ديني، اين اعتقاد اول و آخر شان نيست، بلكه آنها هم سُنَّت پيامبر اكرم صلى الله عليه وسلم  را مورد حمله قرار مي‌دهند و هم براى  قرآن و دور كردن آن از زنده‌گى عملى مسلمانان طرح‌ها و نقشه‌هاى خطرناكى را پيشنهاد مي‌كنند و با به ميان آوردن مسائل مختلف، شك و شبهاتى را در سطوح مختلف جامعه اسلامى پخش و نشر مي‌كنند. و در پس طرح اين مرام، اراده‌هاى مصمم و آگاهانه‌يى وجود دارد كه با جهت‌دهى افكار به اين سمت و سو، عامدانه رسيدن به اهداف خاصى را مدنظر داشته است كه مي‌توان دست‌يافتن به جامعه سكولار را از اهداف و دلايل طرح كثرت‌انگارى دينى برشمرد. حاميان سكولاريزم هر گاه خواسته‌اند كه جامعه را به صورت سكولار و عارى از دخالت‌ها و يا نظارت‌هاى دينى بر حاكميت اداره كنند در جهت كمرنگ كردن ارزش‌ و اعتبار دين و نقش فراگير آن در زنده‌گى بشرى آستين بالازده و با شعار پلوراليزم دينى و همسان و يكسان‌انگارى اديان گام به گام در جهت تقدس‌زدايى و نيل به يك جامعه سكولاريستى پيش رفته‌اند چرا كه وقتى از قدر و اعتبار اديان كاسته شود، تعصب دينى رنگ خواهد باخت و تأكيد و تداوم و پافشارى بر اصول دينى و مذهبى و دلبسته‌گى و سرسپرده‌گى به يك مرام عقيدتى خاص جاى خود را به تساهل‌ و تسامح‌ خواهد داد و اين اولين گام در جهت سكولاريزه كردن جامعه خواهد بود. ولى ما نبايد سست شويم و خود را ببازيم چون الله متعال به ما مي‌گويد:

(يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ)(التوبه32)

“همواره مى ‌خواهند نور خدا را با سخنان باطل [و تبليغاتِ بى‌پايه] خود خاموش كنند؛ ولى خدا جز اين كه نور خود را كامل كند، نمي‌خواهد، هر چند كافران خوش نداشته باشند”

( يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ? (الصف8)

“مى ‌خواهند نور خدا را با دهان هايشان خاموش كنند در حالى كه خدا كامل كننده نور خود است، گرچه كافران خوش نداشته باشند”

پس ما بايد مطمئن باشيم كه تمام تلاش‌ هاى مذبوحانه اين مردم به جاى نمي‌رسد,  و آينده از آن اسلام است و چيزى كه بيش از پيش دشمنان اسلام را مضطرب نموده گسترش روزافزون اين دين و گرويدن رو به رشد، مردم عاقل اديان ديگر به اسلام است؛ اما بايد اين را نيز بدانيم كه توسعه دين و گسترش اسلام از طريق كسانى مي‌شود كه اسلام را دين حق و همه اديان ديگر را باطل مي‌دانند و با تمام توان در راستاى نشر و پخش دين كار مي‌كنند و عزت خود را در دعوت به دين مي‌دانند و اين خطاب الله جل جلاله را روشنى ‌بخش راه خود تصور مى‌كنند كه فرموده است:

( وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمْ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) (آل عمران139)

“و سستى نكنيد و اندوهگين مشويد كه شما اگر مؤمن باشيد، برتريد”


امين الله معتصم استاد پوهنځى شرعيات پوهنتون هرات

د ښوونکي لارښود کتابونه

Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

Back to top button
واسع ویب