نمونه هایی از وفاداري صحابه ـ رضي الله عنهم ـ

صحابۀ پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه وسلم ـ به تمامی وعده هاي خويش وفا دار وپاي بند بودند، هرچند که به قيمت جان شان هم تمام می شد، و در اينجا به عنوان نمونه چند داستان را بیان می داریم:

(1) قصه انس بن نضر رضی الله عنه : حضرت انس بن نضر از عدم اشتراک در غزوۀ بدر بسيار ناراحت و غمگين بود و قسم ياد نمود که اگر خداوند او را همراه پيامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ در غزوۀ ديگری شرکت نصيب فرمود صادقانه جهاد خواهد؛ وی در غزوۀ احد به خاطر وفا به اين عهد جنگ بي نظيری کرد تا اين که جام شهادت نوشید، و بعد از ختم جنگ، صحابه ملاحظه نمودند که در جسد او هشتاد و چند ضربه شمشير و تير وجود دارد وهیچ کس نتوانست او را شناسایی نماید مگر خواهرش، وآنهم با آن علامت که در انگشت او بود.

(2) وفای ابوبکر صدیق رضی الله عنه: حضرت جابر بن عبدالله رضی الله عنهما که مرد مستمندی بود روزی با پیامبر صلی الله علیه وسلم در راهی می رفت، آنحضرت برایش گفت: ای جابر هرگاه مال بحرین آمد برایت چنین و چنان اندازه مال خواهم داد….” قضاء بر آن بود که پیش از آنکه مال از بحرین برسد آن حضرت وفات نمود، و زمانی که مال رسید، حضرت ابو بکر رضی الله عنه خلیفه شده بود، چون مال رسید، ابوبکر صدیق رضی الله عنه در میان مردم ندا سرداد: هرکه بر سر پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم دینی داشت به نزد ما بیاید، جابر گوید: من نزد ایشان آمدم و برایش گفتم: پیامبر صلی الله علیه وسلم گفته بود: هرگاه مال بحرین آمد برایت چنین و چنان مال خواهم داد، ابوبکر صدیق هم یک مشت در مال بحرین زد و مقداری را برداشت و در دامن من افگند، شمارش کردم که پنجصد هزار درهم بود، برخاستم که بروم برایم گفت: بر گرد دو برابر آن را باز هم بگیر، گفتم: چرا؟ گفت: زیرا که پیامبر صلی الله علیه وسلم برایت گفته بود که چنین و چنان را برایت خواهم داد؟

(3) آن زمان که پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه وسلم از مکه به مدینه هجرت می کرد و در نیمه راه سراقه بن مالک وی را تعقیب می نمود، آنحضرت به وی گفت: « برو اگر راز مان را مخفی نگهداری برایت دست بندهای خسرو را می بخشم» و سراقه پس از آن مسلمان شد، و بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم و ابو بکر صدیق رضی الله عنه، حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه به خلافت رسید و در عهد او مدائن فتح گردید و خزانه های خسرو ایران آورده شد و در مسجد نبوی گذاشته شد، حضرت عمر رضی الله عنه در میان مردم ندا کرد: سراقه کجاست؟

سراقه پاسخ داد، و حضرت عمر وعده پیامبر صلی الله علیه وسلم را در حقش وفاء نمود و دست بندهای خسرو را به او بخشید…. سراقه آن دستبندها را می گیرد در حالی که وعده پیامبر و روز هجرت به یادش میاید و به شدت می گیرید و فضای آرام مسجد را با گریستن خویش می شکند.

(4) وقتی که غزوه احد رخ داد، جنگ شدت گرفت، و دشمنان اسلام از هر سویی بر آن حضرت حمله ور شدند، آن حضرت فرمود: « آیا کسی است که حمله دشمن را عقب بزند و از من دفاع کند و بهشت را از آن خود کند؟» جوان خرد سال یزید بن سکن از راه می رسد و از آن حضرت با پایمردی دفاع می کند تا آنکه به شهادت می رسد، و پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید:« رویش را روی پایم بگذارید» سپس آن حضرت سر خویش را به سوی آسمان بلند می کند و می گوید:« خدایا من گواهی می دهم که یزید بن سکن به عهد خود وفا کرد»

Atomic Habits

Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

Back to top button
واسع ویب