چرا اسلام را پذيرفتم؟ -هدایت شده ګان

السلام عليكم ورحمته الله وبركاته! چرا اسلام را پذيرفتم؟ اين سوالي است كه همواره در ذهنم داشته ام ويا ديگران هميشه آنرا ازمن ميپرسند. اما درست ترين جوابي كه براي اين سوال درذهنم يافته ام اينست كه همانا فضل و رحمت خداوند بزرگمرتبه بوده است كه شامل حال من شده است تا بسوي حقيقت گام بردارم زيرا فضل اوشامل حال هركس از بندگانش كه او بخواهد ميشود و او داناي مهربانست. اما ميدانم اين جواب براي كسانيكه به معنويات اعتقادي ندارند قناعت كننده نيست زيرا مردم غرب همه چيز را براساس طبيعت عقلي مي سنجند لذا آنها نميتوانند درك كنند كه انسان چگونه به يك حقيقت قناعت ميكند ودست از ماديات ميكشد و به خداي يكتاي ايمان مياورد و تمام زندگي اش را صرف آن عقيده اش ميكند. ميدانم باور اين براي مردم غرب خيلي مشكل است.

معمولا در كشورهاي غربي مردم دين را از زندگي خويش جدا ميدانند و نميگذارند تا دين دخالتي در امور زندگي آنها داشته باشد و به معنويات جاي پاي در زندگي شان نميدهند تنها وقتي به عقيده اي باور ميكنند كه منفعت شان درآن باشد و يا منافع زندگي شان در گرو آن بوده باشد. لذا تا زماني كه دين نقشي در زندگي غرب نداشته باشد و مردم غرب دين را تجربه نكنند نميتوانند فكر و وابستگي يك فرد مسلمان را درك كنند و يا قناعت فكري او را بپذيرند. اما بعضي از انسان هاي غربي را هم ميتوان يافت كه درزندگي فقد دنبال حقيقت ميگردند و هرجا آنرا بيابند مشتاق آن ميشوند و از صدق دل به آن ايمان مياورند. و حقيقت همين خاصيت را دارد كه فقد كساني را بسويش جذب ميكند كه طالب آن باشند. لذا منهم مانند هزاران انساني كه شيفته يافتن حقيقت بودم به هر سو دنبال اين گمشده ام ميگشتم تا بالاخره آن را يافتم. جستجو وتلاشم براي يافتن حقيقت جز اين نبود كه راه درست انسان زيستن را پيداكنم تا در پرتو نور حقيقت در شاهراه سعادت قدم بزنم.

ميل به جستجوي حقيقت هميشه درقلبم آتش اشتياقم را براي يافتن آن شعله ور ميساخت. اين حس دروني وقتي فزوني يافت كه شك وترديد هاي زيادي درمورد باورهاي مسيحت ذهنم را آزار ميداد و منطق مسيحت نميتوانست ذهن كنجكاو و جستجوگرم را اقناع كند. سوالات گوناگوني كه ذهنم را بخود مشغول نموده بود، را پاسخگو باشد ووقتي اين سوالات را از پدران روحاني ميپرسيدم آنان به نوعي از پاسخ دادن طفره ميرفتند و يا هم جملاتي را پشت سرهم رديف ميكردند كه هيچ معني ومفهومي برايم نميتوانست داشته باشد.

هيچگاه ذهن من نميتوانست اين را بپذيرد كه خداوند متعال مسيح را براي كفاره گناهان بندگانش فرستاده باشد. هيچگاه نميتوانستم قبول كنم كه جهانيان و پيروان مسيح آزادهستند تا هر گناهي را انجام دهند وهر بي عدالتي را ميخواهند درين دنيا مرتكب شوند و گناهانشان فقد بخاطر مصلوب شدن مسيح بخشوده شود و خودشان درقبال كردار بدشان هيچگونه مسئوليتي نداشته باشند. اگر چنين باشد من بدون كدام بيم و ترس هر آنچه دلم بخواهد انجام ميدهم زيرا درمقابل اعمال زشتم هيچگاهي مواخذه نميشوم. نميدانم آيا خداوند خود قدرت ندارد كه بندگانش را از ارتكاب گناه بازدارد ويا اينكه آنها را بر گناهانشان عفوء نمايد؟ چرا بايد خون مسيح كفاره گناهان بندگان خداوند بشود؟

من اين را ميدانستم كه خداي قادر و فوق قدرت بشر وجود دارد كه ميتواند گناهان بندگانش را بدون وسيله اي نيز عفوء كند ويا آنها را مجازات كند. و كفاره قرار دادن مسيح و ديگر اكاذيب وصله هاي ناجوري است كه براي تامين منافع كليسا به مسيحيت چسپانيده شده است وبر مردم تحميل شده است. من تعجب ميكنم كه درعصري كه انسان در بلوغ فكري اش زندگي ميكنند چرا تا هنوز مردم غرب به اينگونه باورهاي خرافي پايبند مانده اند و بدون تحقيق و جستجوي حقيقت ازآن پيروي ميكنند.

your ads

زمانيكه اين شك وگمان ها را با يكي از دانشمندان مسيحي و يا كشيشان درميان ميگذاشتم آنها نصيحتم ميكردند كه اين فكر ها را ازذهنم دور كنم و چشمانم را ببندم و بدون كدام فكر وانديشه اي باورهاي مسيحيت را بپذيرم. آيا اين براي من ممكن بود؟ نه هرگز برايم آسان نبود تا چشمانم را ببندم و به آنچه اصلا باور نداشتم اعتقاد داشته باشم و درجستجوي حقيقت نباشم.

اين فكر و خيال خواب و آرامش را ازمن گرفته بود واصلا احساس راحتي نداشتم و فكر ميكردم كه در زندگي بدون هدف ميباشم. اشتياق رسيدن به حقايق وقناعت فكري هرآن درمن شديدترميگشت تا روزي همين اشتياق مرا به مسير آشنايي با حقيقت زندگي كشانيد.

درهمان روزها من با يك شخص مسلمان باديانت آشنا شدم كه به مسلماني اش افتخار مينمود و اظهار ميداشت كه او سعادت وآرامش قلبي را در اسلام يافته است. من كه تا آن زمان ازدين گريزان بودم ودين را مايه تشويش روحي ميدانستم متعجب بودم كه اين جوان چگونه از دينش راضي است و باآن آرامش واطمينان دارد.

با آشنا شدن با اين جوان در درياي از افكار گوناگون غوطه ور شدم:
آيا ديني وجود دارد كه ميتواند آرامش روحي را به پيروانش به ارمغان بياورد؟
آشنايي با اين جوان مسلمان سبب شد تا به مطالعه و تحقيق درمورد اسلام و اعتقادات مسلمانان روي بياورم. با مطالعه اسلام دانستم كه گم شده ام را پيدا كرده ام. كليد پاسخ به تمام سوالاتي كه سالها ذهنم را آزار ميداد و آرامش را ازمن گرفته بود در تعاليم انسان ساز اسلام يافتم و دانستم كه حضرت عيسي «ع» نيز پيامبري از سلسه پيامبران راستين خداوند متعال است كه برا ي رهنمايي انسانها فرستاده شده است. و هيچگاه او بخاطر كفاره گناهان بندگان قرباني نشد بلكه او در آسمان هاست وروزي براي هدايت انسان ها نازل خواهدشد. و انسانها در روزي كه خداوند به عدالت بين آنها حكم خواهد كرد درمقابل اعمال زشت خويش مورد باز خواست قرار خواهند گرفت.

و حالا با عمق مطالعه كه انجام داده ام ميتوانم به صراحت بگويم كه اسلام دين جاويد و پاينده خداوند است كه دين جهاني و دين همه مردم جهان است. اين دين همان ديني است كه ميتواند سعادت و آرامش قلبي را به آنانيكه قلب شان را به اين دين برحق بسپارند به ارمغان آورد. و خداوند آنها درهمه امور  مورد حمايت و مدد خويش قرار خواهد داد و مشكلاتشان را مرفوع خواهد ساخت. تنها تعاليم رهايي بخش اين دين است كه ميتواند تمام ظن هاي باطل و شك وترديد ها را از ذهن هاي جستجوگر برطرف ساخته وهمه آناني كه از باور هاي دروغين بشري خسته شده اند، را به قناعت فكري برساند. يكي از آموزه هاي مهم اسلامي كه قلبم را مجذوبش نمود اينست كه اسلام هيچگاه نميخواهد كه كسي عقيده اش را بدون دليل وبرهان بپذيرد و با چشم بسته آنرا قبول كند بلكه انسان مسلمان همه چيز را با تفكر و انديشه در پرتو هدايات خداوند بزرگ بررسي نموده و به آن معتقد ميشود و اين اسلام است كه انسان را دعوت ميكند تا همه چيز را درترازو عقل در پرتو آيات خداوند بسنجند و به قناعت فكري برسند وگرنه باور سرسري و موروثي هيچ ارزش و اعتباري در اسلام ندارد. خداوند بزرگ در چندين جاي از آيات قرآن عظيم الشان انسان را به تفكر و تعقل دعوت ميكند.

افلا تتفكرون ۞  آيا تفكر نميكنند ۞   افلا تعقلون ۞   آيا تعقل نميكنند.
دراسلام خداوند بزرگ سرچشمه عدالت است واين با عقل ومنطق هيچگاه درست نمي آيد كه خداوند مظهر عدالت يك شخص را قرباني گناهان ديگران كند وخونش را فديه عفو زشتكاري هاي ديگر بندگان خويش گرداند. در اسلام چنين نيست كه هركس آزادي فردي داشته باشد وهر كاري ميل شخصي اش باشد را انجام دهد وهزاران بي عدالتي و ظلم را مرتكب شود وآنوقت گناهانش را پدران روحاني عفو كنند و يا كفاره آن خون مسيح باشد زيرا بدين گونه هدف حيات و عدالت خداوند كه – يكي از صفات ازلي وابدي ذاتي اوست- ديگر معني نميگيرد. براساس آموزه هاي اسلامي، خداوند بزرگ يكتا وبي همتا و داراي صفات متعالي و و ازلي است و ازهمه نقص ها وكاستي ها پاك و مبراء است واو برهمه امور بندگان قادر وتواناست.
من شخصي بودم كه از مذهب و قيد وبند هاي مذهبي كاملا خسته شده بودم و ديگر حتي به پيوستن به مذهبي هم فكر نميكردم اما حقيقت اينست كه من آنچه را سالها ميجستم بالاخره در اسلام يافتم و دل به آموزه هاي آن دادم و علي رغم فكر هاي گذشته ام مجذوب اسلام شدم وبه همه قوانين رهايي بخش آن گردن نهادم.

من در شرايط بحراني از حيات فكري ام تحقيقاتم را درمورد اسلام آغاز كردم شايد هم اگر درآن هنگام من بسوي مطالعه در مورد اسلام كشيده نميشدم وضع فكري ام خيلي بدتر ميشد و فشارهاي روحي مرا تا سرحد جنون پيش ميبرد. من مطالعاتم را روي اين موضوع متمركز نمودم كه اسلام چگونه پيروانش آرامش قلبي ميدهد و چگونه اين آرامش را در آنها با وجود مشكلات رنگارنگ هر روزه زندگي حفظ ميكند. زمانيكه به حقيقت اسلام پي بردم آن آرامش را درخود احساس نمودم. گرچه نميتوانم آن احساس آرامش واطمينان قلبي را كه با ايمانم بدست آوردم را آنگونه كه هست بيان كنم اماحالا ميدانم چون من به خداي ايمان دارم كه قدرتش فوق همه قدرت هاست و او مرا درهمه عرصه هاي زندگي ام ودر همه مشكلات حمايت ميكند هيچگاه دچار تشويش نميشوم وهمواره اطمينان قلبي ام را دارم. اينست آرامش حقيقي را كه اسلام به پيروانش هديه ميدهد.

اسلام هدف اصلي خلقت را به انسان مياموزد و او را بسوي اهداف متعالي ومقدس رهنمون ميسازد و درجامعه اي كه همه اهداف متعالي داشته باشند وهمه دوشادوش هم براي رسيدن به آن آرمان هاي والا تلاش كنند خداوند به چنين جامعه  اي آسايش و آرامش را اعطاء ميكند، اخوت وبرادري را بين آنها حاكم ميسازد، ديگر رنگ ها، نژادها، مليت ها وقوميت ها درپرتو اين اخوت رنگ ميبازد. طوريكه همه اعضاي اجتماع يكديگر را برادر وخواهر ايماني ميدانند ويكديگر را دوست ميدارند پس چه كسي در چنين جامعه از ناحيه برادر مسلمانش احساس خطر ميكند ويا از تبعيضات نژادي وقومي ميترسد تا آرامش روحي اش را ازدست بدهد. چگونه از آينده اش بيمناك باشد درحاليكه خداوند بزرگ حامي و ياور اوست.

اسلام نه تنها با عقب ماني مخالف است بلكه پيروانش را تاكيد ميكند تا براي بهتر سازي زندگي شان تلاش كنند، علم ودانش را بياموزند و نه تنها درزندگي خويش پيشرفت كنند بلكه ديگر ملت هاي را كه از نعمت علم وپيشرفت محروم مانده اند را ياري كنند وبسوي تمدن شكوهمند اسلامي رهنمون شوند. اسلام يك برنامه كامل براي زندگي انسانها درتمام عصرهاست. برنامه اي كه تمام عرصه هاي زندگي انسانها را اعم از نظام وسياست، فرهنگ واجتماع ،اقتصاد و تجارت و همه امور زندگي انسانها راتحت پوشش قرار ميدهد وبا قوانين رهايي بخش خويش به زندگي آنها نظم وثبات ميبخشد. انسان تنها در اسلام ميتواند يك زندگي متكامل و متمدن را تجربه كند و هم ازنظر مادي وهم معنوي پيشرفت كند.

من حالا وقتي زندگي گذشته ام را مرور ميكنم خداوندمتعال «ج» را بر نعمت بزرگي كه براي من اعطاء نموده است شكر ميگذارم و براي همه برادران مسلمان خود در سراسر دنيا دعا ميكنم. خداوند همه ما را بسوي راه راست مستحكم بدارد و امت اسلامي را يكپارچه و متحد بسازد تا دوباره مجد و شكوه اسلام در سراسر دنيا بازگردد. آمين

your ads

Advertisement | Why Ads? | Advertise here

پوهنتون چینل

پوهنتون چینل درسره سبسکرایب او شریک کړئ

سبسکرایب Subscribe


Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

wasiclinic.com
Back to top button
واسع ویب