وطن دوستي از دیدگاه اسلام
احساس وعواطف انانیکه در دوری از وطن قراردارند با یاد زادگاه شان منفعل می شود و خوشی و مسرت ببار میاورد از این جاست که شاعران به یاد وطن اشعار نغز و شیرین سروده اند و ادباء نیز قلم بدست گرفته اند و برای وطن وصف نامه ها نوشته اند.
بناءً جا دارد که این پديده از دیدگاه اسلام بر رسی شود و معیار هایی را که قرآن و سنت پیامبر ما برای وطن دوستی وضع نموده است بدانیم.
در هر بحث تحلیلی که قضایا از دریچهء معیار ها به بر رسی گرفته می شود , ایجاب مینماید تا برای هر موضوعی دلیلی جستجو شود و مسائل در روشنی دلیل بر رسی گرفته شود تا آنکه نتیجه قناعت بخش از آن حاصل گردد. بناءً چنانکه ذکر شد معیار و میزان ما در این بحث تعالیم روشن اسلام خواهد بود تا بدانیم که دوستی وطن چه جایگاه در تعلیمات نجات بخش اسلام دارد.
کلمهء وطن به چه اطلاق میشود؟
وطن گرایی چه معنی دارد؟
جایگاه وطن دوستی در تعالیم اسلام
حق وطن یعنی چه؟
وطن دوستی چه وقت به افراط می انجامد؟
لازم به تذکر می دانم که نگارش این موضوع در اوضاع و احوال فعلی وطن عزیز ما افغانستان همانا مواجه بودن ما با خطرات گوناگونیکه تمام اقشار جامعه خصوصاً نسل جوان کشور را تهدید می کند از هر وقت دیگر زیاد تر احساس می شود که هدف نگارش این بحث در دو موضوع خلاصه میشود.
بر رسی معیار های وطن دوستی در سایه احکام اسلامی وجایگاه آن در تعلیمات دینی ما.
تقویه احساس وطندوستی در بین اقشار مختلف جامعه , تشویق و جلب توجه دست اندر کاران تعلیم و تربیه برای ترزیق روحیه وطندوستی در ذهن اطفال , نوجوانان و جوانان افغان در داخل و خارج کشور.مفهوم وطن گرایی :
پژوهشگران برای وطن گرایی تعریفات گوناگونی ارائه نموده اند , عده ای به وطن گرایی معنای فکری میدهند که با عقیده اسلامی تصادم میکند.
عدهء دیگری وطن گرایی را پدیده ای عاطفی میبندارند که در دایره ای عقیده اسلامی جایگاهی می تواند داشته باشد.
وطن گرایی در اصطلاح حققو و علوم سیاسی معاصر به وابستگی فرد برای کشور خاصی که تابعینش را داراست و متعهد است که به چنین کشوری وفادار بماند, اطلاق میشود.
اما در تعریف دیگری : وطن گرایی مبین احساس ملیست که تراوش آن دوستی و اخلاص برای وطن است.
راه وسط در تعریفاتی که ذکر شد آنست که بگویم : وطن گرایی عبارت از ادای حقوق مشروع وطن در سایه اسلام است.مرز های وطن :
سرحد و مرز وطن به دو مفهوم اطلاق می شود , یکی مرز های وطن خاص و دیگری مرز های وطن عام .
وطن عام که حدودش را عقیده اسلامی تشکیل میده و در هر سرزمینی که کلمه لا اله الاالله به سر زبانهاست وطن مسلمان است . ولی از اینکه بحث ما روی تثبیت مرز وطن بمعنای خاصش است برآنیم تا نظر فقها را در مورد ارایه نمایم و از مجموع آراء آنجه که مناسب تر است بر گزینیم.
شیخ الاسلام ابن تیمیه می گوید« سنت آنست که همه مسلمانان دارای یک امام و پیشوای با شند و دیگران تحت فرما او. و اگر مسلمانان از چنین امری خارج شدند و دارای چند زعیم و بیشوا بودندن برای هر زعیم و بیشوا لازم است تا حدود و مقررات اسلام را بالای رعیت تطبیق نماید و حقوق شان را نیز مراعات کند»
و امام شوکانی رحمه الله می گوید « بعد از گسترش اسلام و پهناوری سر زمین های اسلامی و دوری یکی از دیگری واضح است که قلمرو بزرگ اسلامی دارای چند امیر و زعیم شد که احیاناً امر یکی بر دیگری قابل اجرا نمی بود که امارت ها از هم جدا شدند پبس در این صورت تعدد امیر و امام اشکالی ندارد , مگر اطاعت و فرمان برداری مسلمانان مربوط امارت ها بعد از بیعت شان به امیر مسلمان امریست ضروری اما وطن خاصجایی است که انسان در آن بدنیا میاید از آب و هوایش استفاده می کند و تابعیتش را دارد , مثلاً افغانستان کشور مشترک همه افغانها ست , مصر کشور مشترک همه مصری هاست , و ایران کشور مشترک همه ایرانی ها.
بناءً افغانستان برای همه افغانها وطن خاص شان است , آنچنانکه در هر سرزمینی که کلمه لا اله الا الله بر سر زبان است وطن عام همه مسلمانان پبنداشته می شود که افغانستان نیز جزء از سرزمین بزرگ اسلامیست.
دوستی وطن:
وطندوستی و عشق به وطن مهم ترین مبین و مظهر وابستگی انسان به وطنش پبنداشته میشود که پدیده دوستی انسان به وطن بدون علت و سبب در احساس و مشاعر انسان جایگزین نمی شود بلکه سلسله ای از ارزشهایی است که یکی با بیوند دیگر روح وطندوستی را در شعور انسان غرس می کند و به مثابه بزرگترین نعمتی که در سایه آن انسان به ارزش و کمال می رسد در عواطف انسان ظهور می نماید و بالاخره این امر جزء فطرت بشری شناخته میشود , اگر چنین فطرتی راهش را بطور ناب دنبال کند واح است که هیچ صدایی غیر از محبت و دوستی با خدا را بلند نخواهد کرد زیرا تنها ذات اقدس الهی است که مصدر همه فضایل و نعمت هاست ازین جاست که خداوند میفرماید « و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها» اگر نعمت های پبرورددگار را بر شمارید از این کار عاجزید.
اسباب محبت و دوستی وطن می توان اینگه بر شمرد:
انسان در هر جامعه ای که زیست می کند وابستگی هایی او را بسوی خود می کشاند که چنین وابستگی ها گاهی در دایره ء کوچکی چون وابستگی انسان با خانواده و گاهی در دایره بزرگتری چون وابستگی فرد با مردم و قومش تبارز می کند که این وابستگی ها با انگیزه ها شکل می گیرد , انگیزه وابستگی خانودادگی انگزیه وابستگی به وطن و انگیزه وابستگی به امت اسلامی که در صورت هم آهنگی انگیزه ها تعدد وابستگی از میان میرود, بطور مثال : وابستگی به امت اسلامی برای شخص مسلمان فرصت آن را نمیدهد که به دین دیگری وابسته و علاقمند باشد , وابستگی خانوادگی فرد را از آن باز میدارد که خود را از آن خانواده دیگر بشمارد.
اما اگر انگیزه ها مختلف بود پس اشکالی ندارد که تعدد وابستگی ها بوجود بیاید مانند وابستگی با خانواده وابستگی با وطن و وابستگی به امت اسلامی و وابستگی با جهان بشریت که بدون شک چنین وابستگی ها هر یکی بر یگری حسب اولویت ها ارجحیت و برتری دارد.
اسلام وابستگی مردم را با سرزمین و یا با قوم تغییر نمیدهد , زیرا وابستگی مردم با چنین پديده ها چیزیست که از گذشتگان برای شان باقی مانده و این وابستگی ها را نسلی به نسلی به میراث برده اند که امکان تغییر چنین وابستگی ه نا ممکن است , مگر اسلام آنرا نمی پذیرد که مسلمانان غیر از اسلام زیر پوشش های دیگری چون ارتباطات قومی , زبانی و مصالح دیگر با هم جمع شوند و بدون در نظر داشت ارزشهای اسلامی و روابط ایمان برای سلب حقوق مشروع دیگران به اساس وابستگی های قومی و ملی دست دوستی با هم بدهند , این بدان معنی نیست که اسلام منکر روابط قومی و مصلحت های دیگر ملی است بلکی اسلام می خواهد همه رابطه های مسلمانان به اساس عقیده اسلامی باشد و رابطه های دیگر قومی و مصالح ملی در دایره محور ارتباط کلمه لا اله الاالله قرار داشته باشد که محبت جل مجتده سر خط همه دوستی ها و وابستگی های مسلمانان است .
رابطه وطن:
رابطه با وطن مساله ای است مرتبط با روح و روان انسان.
وطن زادگاه است , جای ع بادت و مکان محفوظی برای حفظ مال , ناموس , عزت و شرف .
محبت و دوستی با وطن در دایره بزرگتری از محبت و دوستی با خانواده قریه و شهر ولی کوچکتر از دایره دوستی و وابستگی مسلمان با اسلام قرار دارد.
به این ترتیب انگونه که مسلمان خانواده اش را دوست دارد , قریه , شهر وطن و دینش در درجه بالا تر از همه محبت های مذکور جایگاه برتر دارد.
نتیجه منطعقی دایره ای وابستگی ای مسلمان ها باید به نقطه ای بانجامد که در مرحله ای آخری نقطه ء وصل برای همه باشد که وابستگی همه مسلمانان به اسلام که از رابطه ای مسلمان با خانواده اش آغز شد با همسایه , قریه , شهر و وطنش در سایه تعلیمات اسلامی اربتاط بیدا کرد که این پیوند ها او را به وطن بزرگ اسلامی که حد و مرزش را کلمه لا اله الا الله تعیین می کند مرتبط سازد.
احساس داشتن وطن بزرگ اسلامی از هسته محبت و وابستگی به خانواده آغاز می شود به این علت است که اسلام در مساله رابطه با خانواده بر صله رحم تاکید دارد , از آنجاست که گفته می شود : کسی که مصدر خیر و نیکی برای خانواده اش نیست تصور خیر از او برای وطنش و جود ندارد , و کسی که برای خیر رساندن به پبدر و مادرش عادت ندارد آرزوی نفعی از او برای وطنش نیز متصور نیست.
دوستی وطن طبیعی و غریزی است:
اسلام دین فطرت است بناءً محبت با وطن نیز جزء طبعیت انسان بوده که در سرشت افراد و اجتماعات بشری قرارد دارد , روی این ملحوظ هیچ کسی نمی خواهد وطنش را ترک کند مگر به خاطر مجبوریتها مانند خروج ابراهیم و لوط علیهما السلام از سرزمین ایشان.
همه اینها بیانگر آنست که ترک وطن و زادگاه کار آسان و ساده نیست و بر احساس و عواطف بشری اثر می گذارد خداوند جل مجده مهاجرانی را که مکه را به قصد مدینه ترک می نمودند ووصف می کند زیرا آنها با قربانی دادن شان به ترک وطن فدا کاری بزرگ نمودند و میفرماید:
للفقراء المهاجرین الذین اخرجوا من دیارهم و اموالهم یبتغون فضلاً من الله و رضواناً و ینصرون الله و رسوله اولئک هم الصادقون.
برای فقرای مهاجرین کسانیکه از خانه ها و اموال شان اخراج شدند از پروردگار فضل ورضای خداوند را می طلبند و خدا و روسلش را نصرت میهند آنها گروه صادق و راستکار اند.
بناءً فطرت آن است که انسان وطنش را دوست داشته باشد . هر گاه انسان به فطرت سلیم و طبعیت حقیقی اش که خداوند انسان را به آن آفریده باز گشت کند در میابد که در درونش در اسحاس و عواطفش محبت با وطنش وجود دارد وطنی که از نعمت هایش بهره دوستی وطن در قرآن با وستی با جان و نفس مقارنه شده است :
ولو کتبنا علیهم ان اقتلوا انفسکم اواخرجوا من دیارکم ما فعلوه الا قلیل منهم (سوره النساء 66)
و اگر ما می نوشتیم برایشان که بکشید خویشتن را یا بیرون شوید از خانه های خویش نمی کردند این کار را مگر اندکی از ایشان.
« لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم دیارکم ان تبروهم و تقسطوالیهم» منع نمی کند خدا شما را از مواصلت آنانیکه جنگ نکرده اند با شما در دین و بیرون نکرده اند شما را از خانه های تان از آنکه احسان کنید با ایشان و انصاف کنید در حق ایشان.
همه اینها دلایل واضحی اند که دوستی و محبت وطن جزءی از غریزه و فطرت انسانها ست که خداوند این طبعیت و فطرت را در نفس های انسانی قرار داده است.