نظام اخلاقي اسلام
فصل نخست
مفهوم نظام اخلاقی
نخست: تعریف اصطلاحات کلیدی
تألیف: داکتر عبدالصبور فخری
اول: نظام:
در لغت: نظام واژه عربی است به معنای نظم دهنده؛ ترتیب دهنده، گذاشتن اشیاء در کنارهم، در آوردن مهره ها در یک رشته. جمع آن انظمه، اناظیم، نُظُم می باشد . به نظر اخفش نظام رشته ای است که در آن مروارید در نظم آورده می شود. همچنان صاحب بن عباد نظام را به معنی به نظم آوردن مهره ها در یک رشته دانسته است. ابن سيده می گوید: هر سخنی یا چیز دیگری که در نظم و تألیف آورده شود آن را « نظام» نامند.
در اصطلاح: درلغتنامه ها برای نظام چند تعریف وجود دارد:
(1) نظام عبارت از مجموعه قوانین، قواعد، سنن، یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها نهاده شده است .
(2) مجموعه عناصری که بین خود، به شکل معینی پیوند می یابند ویک نوع کل واحد را به وجود می آورند.
(3) اجتماع اصول وقواعد مربوط به یک موضوع و مرتبط به هم به شکلی که تشکیل یک نظریه یا مکتب را بدهد.
نکات عمده در تعاریف فوق:
(1) وجود قوانین و زیربناها.
(2) استواری و انتظام امور روی زیربنا های از قبل تعیین شده.
(3) موجودیت عناصر به هم پیوسته.
(4) به وجود آمدن یک کل از اجزاء وعناصر مرتبط به یکدیگر.
(5) تشکیل نظریات و مکتبهای فکری ومعنوی از اجتماع اصول و قواعد مشخص.
دوم: اخلاق:
اخلاق در لغت: جمع خُلُق است که به معانی: شکل، طبع، نفس، مروءت، سلوک، سجیه و دین آمده است. این واژه در مقابل «خَلْق» قرار گرفته است. واژه نخست با بصیرت و دید باطنی ادراک می گردد؛ ولی واژه دومی با بصر و چشم ظاهری به مشاهده می رسد.
در اصطلاح: اخلاق در اصطلاح علماء چندین تعریف شده که بعضی از آنها را بیان می نماییم:
(1) مجموعه ای از عادت ها و رفتارهای فرهنگی پذیرفته شده میان مردم یک جامعه.
(2) از منظر امام غزالی: اخلاق یک وضع وحالت نفسانی استوار و راسخی است که فعل های آدمی از آن با سهولت و آسانی صادر می شود بی آنکه نیازمند به تفکر واندیشیدن باشد.
(3) از منظر داکتر علی عبدالحلیم محمود: “اخلاق (اسلامی) مجموعه ای از ارزشها و مبادی است که سلوک انسانی را نظم می بخشد؛ ارزشهایی که توسط وحی محدد گردیده و ضوابطی برای آن وضع شده که غایت وجود انسان در روی زمین را بر آورده می سازد”.
(4) داکتر عبدالمقصود عبدالغنی در تعریف اخلاق گفته است:« اخلاق علمی است که پدیده های سلوک انسانی را، بدون در نظر داشت نوع وشکل آن، از حیث منابع و سرچشمه ها، انگیزه ها وغایتها مورد مطالعه قرار داده ارزشها و قوانین عملی ای را که مراعات آن در سلوک انسانی لازم وضروری میباشد، مشخص می سازد، چنانچه که ابزار این الزام و التزام به سلوک خیّر را همراه با ابزار دوری از سلوک شریر، محدد می نماید».
(5) دکتور عبدالکریم زیدان اخلاق را چنین تعریف کرده است: « اخلاق عبارت از مجموعه ای از ارزشها و صفاتی است که درنفس انسان مستقر می گردد و در روشنایی و میزان همان صفات حسن وقبح اعمال در نظر انسان ظاهر می گردد و با در نظر داشت این شناخت از قبح وحسن اعمال، به بعضی از آنها اقدام می کند و از انجام دادن بعض دیگری اجتناب می ورزد».
سوم: نظام اخلاقی:
از لابه لای تعاریف ذکر شده در مورد « نظام» و « اخلاق» مفهوم « نظام اخلاقی» را به خوبی در میابیم. پس نظام اخلاقی مجموعه ای از عناصر و قوانین و ارزشهایی است که به وسیله دین یا عرف حاکم بر جامعه، در فرایند گذشت زمان، با هم پیوند نا گسستنی میابند و مردم جامعه از آن قوانین به طور انفرادی یا دسته جمعی پیروی می کنند.
نظام اخلاقی از نظر اسلام عبارت از ارزشهایی است که توسط وحی الهی محدد شده و ضوابطی را به خاطر تحقق و برآوردن هدف آفرینش انسان در روی زمین، وضع می کند. این ارزشها در طی زمانهای متمادی و به وسیله مربیان مسلمان، در اذهان مسلمانان ته نشین گردیده به خوی وعادت همیشگی مبدل می گردد که پس از آن، کنش ورفتار یک مسلمان مطابق این ارزشها و با تمام سهولت و آسانی صادر می گردد و نیازی به کوشش و إعمال ذهن و تفکر نمی باشد.
نظام اخلاقی اسلام، در پی آن است تا پدیده های سلوک انسانی را به بحث و کندوکاو قرار داده سرچشمه ها، انگیزه ها و غایتهای سلوک انسانی را مشخص، وارزشها وقوانین عملی آن را بسازد و ابزارهای الزام سلوک و کردار نیکو را همراه با ابزار دوری از سلوک و رفتار زشت، تعیین وتشخیص کند. نظام اخلاقی اسلام صرف به آگاهی دهی از سلوک پسندیده و نا پسند بسنده نمی کند؛ بلکه برای آن روشهای عملی نیز ترسیم می نماید.
هریک از این دو نظام، یکدیگرش را تکمیل می کند. نباید نظام اخلاقی و نظام عملی اسلام را جدای از همدیگر دانست؛ بلکه هردو پیوسته به یکدیگر می باشند. انسان در تمام برخوردهایش نسبت به تعهد جانشینی وشرایط آن که به الله متعال سپرده، مرتبط می باشد و در تمام فعالیت هایی که در زندگی دنیوی انجام می دهد، مورد آزمون قرار گرفته و در آخرت نیز در معرض باز پرس واقع می شود.
نظام اخلاقی اسلام – چه نظری و چه عملی – هر دو فعالیت انسان را تشکیل می دهند و هر دو عبادت به شمار می رود. انسان در صورت درست انجام دادن آن، پاداش می گیرد و در حال انجام ندادن یا نادرست انجام دادنش، مؤاخذه می شود. حتی نظام های دیگر مانند نظام اقتصادی وسیاسی و عسکری نیز بدون اخلاق قوام نمی یابند.
از سوی دیگر نظام اخلاقی با تصور اعتقادی و عقیده توحیدی پیوندی استوار دارد؛ بل نظام اخلاقی بر گرفته از بینش اعتقادی است. شخصی که شهادتین را بر زبان میاورد و به مدلول آن باور راستین دارد، در عمل خود، خداوند متعال را مراقب خویش می پندارد، به اخلاق نیکو التزام می ورزد؛ زیرا که الله متعال با علم و سمع و بصر خویش با او است که محسنان را پاداش می دهد و بدکاران را کیفر می فرماید. اما شخصی که توحید مدار نیست مثل ملحدان و شکاکان، به این التزام پایبند نمی باشند.
امروزه آنچه از التزام که در زندگی غربیان به مشاهده می رسد، چیزی که آنها را به این التزام وامیدارد ترس از قانون است. چونکه عقوبتها در نزد آنها خیلی سنگین و جرمانه ها فوری وکمرشکن می باشد.
قانون در آن کشورها غالبا یکسان، تطبیق می گردد. پولیس به شکایت فرزند علیه پدرش ترتیب اثر می دهد، به شکایت همسر علیه شوهرش وقع می گذارد، اگر کمره های مخفی نباشد تجارتخانه ها به سرقت خواهد رفت؛ ولی التزام اخلاقی در اسلام ناشی از احساس مراقبت الهی است، هرچند که شخص تنها باشد.
در یک کلام می توان گفت که « اسلام یک نظام مترقی اخلاقی است وقضایای آن کلی، مطلق و پیش بینی ناپذیرند واز قواعد یکسانی در تمام تاریخ پیروی می کند. نظام اخلاقی اسلام بر مبنای « وحی، عقل و فطرت» استوار است و اصول فراوانی برای آن در آیات و احادیث نبوی صلی الله علیه وسلم ذکر شده است.
نظام اخلاقی اسلام تمام امتیازهای نظام اخلاقی برتر را دارا است ودر آن خلل ونا سازگاری دیده نمی شود. بر حسب تعریف اسلام وساختاری که در قضایای اخلاقی اسلام ارائه می کند، در میان بایدها ونبایدهای نظام اخلاقی ومیان هستهای موجود در طبیعت، پیوستگی وارتباط وجود دارد وموازین عقلی از ترکیب قضایا ونتیجه گیری آن حمایت می نماید.
این نظام، غایت انگار است وبه رستگاری انسان می اندیشد ولذت های پایدار انسان ها را تأمین می کند. …. مکتب اخلاقی اسلام قاعده نگر است وقواعد خویش را هماهنگ با منافع دنیوی واخروی تنظیم می کند» .
نظام اخلاقی از یک جامعه تا جامعه دیگر ، از یک تمدن تا تمدن دیگر واز یک دین تا دین دیگری متفاوت است؛ آنچه را یک جامعه پسندیده ونیکو می خواند شاید جامعه دیگری آن را نا پسند ونکوهیده تلقی نماید و بدان احساس عار داشته باشد.
به گونه مثال: در جوامع جاهلی قبل از اسلام ستم روا داشتن و غصب اموال مردم و تجاوز به حقوق دیگران، از عناصر شجاعت ومردانگی تلقی می گردید در حالیکه اسلام آن را نکوهش می کند و عامل بربادی شیرازه جامعه ومخالف عدالت انسانی می داند.
مثال دیگر: امروزه در جوامع غربی و جوامع پیرو تمدن غربی به سوی اخلاق جنسی با قوت تمام دعوت صورت می گیرد و آن را جزء دست آوردهای قابل افتخار خویش می دانند در حالیکه این خوی واخلاق از منظر نظام اخلاقی اسلام، عملی زشت و ویرانگر شناخته شده است وباعث انتشار فحشاء و روسپیگری در جوامع بشری می گردد و هر فسادی را تولید می کند و نسل انسانی را به تباهی ومرگ تدریجی سوق می دهد.
اقسام نظام اخلاقی
علما ودانشمندان فلسفه اخلاق، اخلاق را از چندین نگاه تقسیم بندی کرده اند:
الف: اخلاق نیکو و اخلاق زشت.
ب: اخلاق فطری و اکتسابی
ج: اخلاق انسانی عام و اخلاق اسلامی خاص
اول: اخلاق نیکو و اخلاق زشت:
اخلاق از یک منظر، به دو دسته تقسيم مي شود؛ یکی اخلاق نيکو و پسنديده و دوم اخلاق زشت و ناپسند. اين تقسيم بندی بنا بر اوصاف ثابت خوب يا بد، که اخلاق به آن ارتباط دارد، استوار مي باشد؛ از همین روی می توان شخصی را به داشتن اخلاق نیکو و پسندیده وشخص دیگری را به اخلاق بد ونا پسند، توصیف کرد. در بسیاری از کتب علم اخلاق، آن را بنام فضایل و رذایل نیز یاد کرده اند:
(الف): اخلاق نيک و پسنديده
اخلاق نيک عبارت از استعدادهاي معنوي راسخي است که تمام افعال و سلوک شايستۀ انسان، به سهولت و آساني از وی صادر می گردد ، که اين روش ها، موافق با موازين عقلي و ديني، و مطابق با آنچه به نام اخلاق فاضله یاد می شود، مي باشد. اخلاق پسنديده، به صورت قطع يکي از مباحث علم اخلاق به شمار می رود و به دست آوردن آن، از جملۀ اهداف نهایي در نزد هر انساني است که، در شاهراه اخلاق شايسته گام بر داشته است.
در مورد اخلاق پسندیده ونیکو، آيات و احاديث زیادی وارد شده است. خداوند متعال پیامبرش را به داشتن اخلاق نیکو وبزرگ توصیف نموده می فرماید:« وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ» ترجمه« وتو از اخلاقی بزرگ برخوردار هستی» .
احاديث نبوي فراوانی نیز به صورت خاص، در مورد اخلاق شايسته، تأکيد نموده است؛ چنانچه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و سلم ـ تصريح مي کند که برتری های اخلاقی هدف نهایي بعثتش را تشکیل می داده است، چنانچه می فرماید: « إِنَّمَا بُعِثْتُ لأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الأَخْلاَقِ » ترجمه:« من به هدف به اتمام رساندن مکارم اخلاق مبعوث شده ام».
اخلاق پسندیده در برگیرنده مسائلی همچون: احسان، تقوی، رحمت، قناعت، اخلاص، صداقت، زهد، توکل، محبت با الله، بیم، امید، سپاسگزاری، صبر، توبه وانابت وغیره می باشد.
(ب): اخلاق زشت و ناپسند
اخلاق ناپسند، عبارت از اوصاف بدی است که به شکل افعال از انسان، صادر می شوند، و اين افعال با معيارهاي شرع مقدس و عقل سالم تطابق ندارند، چیزی که در علم اخلاق از آن، به نام رذایل یاد مي شود. اخلاق زشت در بر گیرنده مسائلی همچون: ریاء، حب ریاست وجاه، حسد، خود بزرگ بینی، طلب شهرت، بخل، غرور، حب دنیا، پیروی هوای نفس وغیره می باشد.
دوم: اخلاق فطری واکتسابی:
بنا بر تقسیم دوم می توانیم اخلاق را به دو نوع فطری و اکتسابی تقسیم نماییم:
(الف) اخلاق فطری:
در مجموع، برخورداری مردم در طبیعت های سرشتین ونفسانی ای که بر اساس آن آفریده شده اند، از همدیگر تفاوت دارند؛ این حقیقت برای همه انسان هایی که با مردم به طور مداوم سروکار دارند، واضح و روشن گردیده و از بدیهیات به شمار می رود. همان گونه که برخورداری مردم از حیث ذکاوت فطری، قوت جسمانی از قبیل بلندی وکوتاهی، فربهی ولاغری، زیبایی وغیره متفاوت است؛ همچنان که بهره شان از طبیعت نفسانی اخلاقی وغیر اخلاقی نیز متفاوت می باشد.
به گونه مثال: ما در بعضی از مردم احساس ترس را بیشتر و شدیدتر از مردم دیگر می یابیم، شماری از مردم فطرتا زود غضب می شوند وشمار دیگری آراسته به حلم وبردباری اند، در عده ای حب دارایی وثروت از دیگران ریشه دارتر است، حتا شماری از کودکان را نیز می بینیم که از این خصوصیات برخوردارند؛ در حالی که آن را نه از محیط گرفته اند و نه در مدرسه رفته اند.
احادیث زیادی وجود دارند که مبین بعضی از جوانب اخلاق فطری می باشند، ونشان می دهند که انسان ها بر اساس اصل آفرینش خویش از همدیگر متفاوت هستند، به گونه مثال:
(1) از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: « الناس معادن كمعادن الذهب والفضة ، خيارهم في الجاهلية خيارهم في الإسلام إذا فقهوا ، والأرواح جنود مجندة ، فما تعارف منها ائتلف ، وما تناكر منها اختلف » یعنی (مردم به مثابه معدنها اند، مانند معدن طلا ونقره؛ بهترین آنها در جاهلیت در اسلام هم بهترین می باشد، اگر بدانند، روحهای آدمی ماننده لشکریان به هم رسیده است، هرکدام که میان هم شناخت پیدا کند با هم الفت میورزد و هر که از یکدیگر خویش شناخت پیدا نکند، از وی دوری می جوید).
این حدیث می تواند دلیلی باشد برای داده های فطری اخلاقی. پیامبر صلی الله علیه وسلم در این حدیث ثابت می کند که بهترین مردم در تکوین و ساختار فطری همان هایی اند که از نظر آفرینشی نیز بهتر باشند؛ این ساختار آفرینشی، انسان را در تمام احوال همراهی می کند.
(2) از حذیفه بن یمان رضی الله عنه روایت است که گفت: از پیامبر صلی الله علیه وسلم دو حدیث شنیده امد که مصداق یکی از آن دو حدیث را به چشم دیده ام ومنتظر رویدادن مصداق حدیث دوم هستم. آن حضرت برایمان فرمود: « إن الأمانة نزلت في جذر قلوب الرجال ، ثم نزل القرآن فعلموا من القرآن وعلموا من السنة » یعنی: ( نخست امانت در ژرفای دلهای مردان نزول کرد، سپس قرآن نزول فرمود ومردان از قرآن و از سنت آموختند). در این حدیث از امانتداری سخن رفته است. در واقع پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد یک حقیقت ساختاری آفرینشی فطری در مردم را، به اثبات می رساند و بیان میدارد که اصل در انسان ها آن است که امانتدار باشند نه خائن.
(3) پیامبر صلی الله علیه وسلم در خطاب به منذر بن عازر فرموده است:« إن فيك لخصلتين يحبهما الله؛ الحلم والأناة ، فقال: يا رسول الله !كانا بي أم حدثا ؟ قال : (بل قديم ) فقال: الحمد لله الذي جبلني على خصلتين يحبهما » . یعنی:( در تو دو خوی وجود دارد که خداوند را از آن خوش آید؛ بردباری و تإنی. گفت: ای رسول خدا! از ابتدا در من بوده اند یا تازه برایم روی داده اند؟ فرمود: بلکه گذشته بوده اند. گفت: سپاس خدا را که مرا با دو خویی آراسته ساخته که از آن خوشش میاید).
صحنه های عملی برای اثبات وجود اخلاق فطری در انسان:
(1) حضرت ابوبکر رضی الله عنه در زندگی شراب ننوشیده است. هنگامی که پرسیده شد، چرا در جاهلیت از آن پرهیز می کرده است؟ فرمود: در آن زمان می خواستم که با اجتناب از شراب نوشی حیثیت و مروتم را نگهدارم؛ زیرا کسی که شراب می نوشد عقل و مروت خود را در معرض خطر می اندازد.
(2) زمانی که حضرت پیامبر صلی الله علیه وسلم در آغاز فرود آمدن وحی بر ایشان، هراسان گشته بودند و به خانه برگشته خطاب به حضرت خدیجه رضی الله عنها فرمودند:« زملوني ، زملوني » (مرا بپیچانید، مرا بپیچانید)، حضرت خدیجه برای اطمینان خاطرش گفت: « والله لا يخزيك الله أبدا : إنك لتصل الرحم ، وتكسب المعدوم ، وتعيين على نوائب الدهر» یعنی: ( نه، به خدا سوگند که پروردگارت تو را خوار نخواهد ساخت؛ زیرا تو پیوند خویشاوندی را همیشه پاس میداری، و بار درماندگان را به دوش گرفته و بینوایان را یاری می رسانی).
از لابه لای مثال های گذشته در می یابیم که این رویدادها قبل از بعثت رخ داده است، با آنهم آداب واخلاق ریشه داری در آن ها وجود داشته است که شریعت اسلام آنرا بعد ها هم مقرر نموده است؛ مانند کرم، مهمان نوازی، وغیره صفاتی که عرب های قبل از اسلام از آن برخوردار بودند.
(3) هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از فتح مکه از زنان بیعت می گرفت، خطاب به آنان فرمود:« با من بیعت کنید که به الله شریک قائل نمی شوید.. تا آنکه فرمود:« ولا تزنین» ( وزنا نکنید)، هند دختر عتبه (همسر ابو سفیان) گفت: آیا ممکن است یک زن آزاد زنا کند؟! این پرسش آمیخته با تعجب، گویای آن است که زنان از نظر اخلاقی عفیف و پاکدامن بودند. این فطرتی است که الله متعال آن ها را بر آن آراسته بود. هنگامی که فطرت انسانی، از عارضه های تشویش آور و اثرات تخدیر کننده در امان بماند و موانع از سر راهش برداشته شود، در آن حال در راه پروردگارش راست می شود و در شناخت حق کامیاب می گردد و برای هر خوی وخلق نیکو فرا می خواند.
(ب) اخلاق اکتسابی:
با بیان فطری بودن اخلاق انسانی دو سوال در ذهن انسان تداعی می شود:
اول: در حالی که اخلاق انسانی یک طبیعت فطری است، پس چرا انسان مورد ابتلاء وآزمون قرار می گیرد و برایش مکلفیت داده می شود؟
دوم: در صورتی که طبیعت سرشتین انسان بر زندگیش مسلط باشد که در بر گیرنده سلوک انسانی است، و این طبیعت هم در میان افراد مختلف، دارای تناسب فطری می باشد، پس فایده تربیت اخلاقی چیست؟ آیا انسان توان آن را دارد که طبیعت اخلاقی فطری را دگرگون سازد واخلاقیاتی را کسب نماید که در طبیعت وسرشتش نیست؟
در پاسخ به این سوالها باید گفت:
باید یک ملاحظه را در نظر داشت که الله متعال هیچگاه بندگان را مکلف به چیزی نمی سازد که از عهده آن بر نیایند، مسؤولیت انسان هم منحصر به چارچوبی است که توان انجام آن را داشته باشد، وچیزی که از دائره توان انسان بیرون باشد در برابر آن مسؤولیت هم ندارد، گذشته از آن تناسب مسؤولیت هم به اساس اندازه توان متفاوت می شود. مثلا انسان قوی به اندازه قوتش و انسان ضعیف هم به اندازه ضعف وناتوانی اش مورد ابتلاء واقع می شود. همچنان انسان هوشمند به اندازه هوشمندیش وانسان کودن در به قدر کودنیش به آزمون گرفته می شود.
اشکال امتحان وآزمون الهی در حق افراد هم متفاوت می باشد؛ بعضی را با ثروتمندی می آزماید وشماری را با مستمندی، عده ای را با رهبرشدن در ابتلاء می افگند و تعدادی را با سپاهی بودن، شماری را با اعطای پسران زیاد امتحان می کند و برخی را با اعطای دختران زیاد، و عده ای را با عقیم بودن.
الله متعال هر انسانی را به چیزی امتحان می کند که به حالتش مناسب باشد، و به مقدار موهبت ها وعطایایش به او، و به مقدار توانایی جسمی و نفسی اش. سپس محاسبه از وی هم به مقدار وتناسب امتحان بوده و جزاء هم به تناسب مقدار فرمانبرداری و تلاش نفسی و جسمی و یا به تناسب مقدار نافرمانی وتلاشی که ممکن بود بنده در راه طاعت و فرمان برداری مبذول دارد.
الله متعال اعمال انسانی را درج دوسیه ها نموده و بر اساس آن ایشان را محاسبه می نماید.این ادراج اعمال چنان دقیق است که هیچ عملی چه خورد باشد یا بزرگ از قید قلم باز نمی ماند.
از همین جاست که به قوت می توانیم بگوییم: همان سان که اخلاق انسان فطری است كه با او آفریده می شود، اکتسابی نیز است؛ برای هر انسانی امکان آن وجود دارد که شماری از فضیلت ها و اخلاقیات را کسب نماید؛ زیرا اگر انسان قادر به کسب مقداری از فضیلت های اخلاقی نمی بود، الله متعال او را مکلف به کسب این فضیلت ها نمی کرد.
این کار از راه تربیت و آموزش همراه با اراده و آگاهی ممکن است. انسان ها در میان هم از نظر اندازه کسب فضیلت وسبقت جستن در این مسیر، تفاوت دارند، درست همان گونه که انسان های عاقل وخردمند به وسیله استعداد خدا دادی شان، می توانند مقداری از علوم، فنون ومهارت های عملی را به مقدار متفاوت بیاموزند.
تفاوت استعدادهای علمی و سرشت انسانی، منافی وجود استعداد عام نیست که باعث کسب مقداری از خوی وصفات اخلاقی می گردد. البته تکالیف شرعی عام از جانب پروردگار هم در روشنی همین استعداد عام مطرح می شود. مسؤولیت های افراد، بعد از غرس نهال استعداد عام و کسب خوی وصفات اخلاقی، بر حسب توانایی های خدا دادی و فطری شان، از هم متفاوت می گردد.
البته که اسلام هم اصول و قوانین تربیتی خویش را بر مبنای اخلاق فاضله بنا نهاده است. اگر اخلاق کسبی نبود و یا کسب اخلاق امر ممکن نبود در آن حال این همه تشویق به سوی داشتن اخلاق نیکو از لابه لای آیات و احادیث نبوی بی معنی می شد؛ زیرا الله متعال شریعت خویش را بر مبنای استطاعت استوار کرده است، نه بالاتر از حدود توان.
انسان بنا بر خاصیت اثر پذیری، یک سلسله عادات و خصایل را از محیط خانواده، جامعه ای که در آن به سر می برد، از مدرسه و دانشگاهی که در آن درس می خواند، می پذیرد، به مرور زمان آن خصائل جزء گفتار وکردار وی می گردد و شخصیت او را به نمایش می گذارد.
همین اکتسابی بودن اخلاق باعث شده است که امام غزالی – رحمه الله – می گوید:« بدان که هرکه خواهد خلقی بد را از خود بیرون کند، آنرا یک طریق بیش نیست؛ وآن اینکه هرچه آن خلق وی را می فرماید، وی خلاف آن همی کند، که شهوت را جز مخالف نشکند وهر چیزی را ضد وی بشکند.
چنانکه علاج علتی که از گرمی خیزد سردی خوردن است؛ هرعلت که از خشم خیزد، علاج وی بردباری کردن است؛ و هرچه از تکبر خیزد، علاج وی تواضع کردن است؛ و هرچه از بخل خیزد، علاج وی مال بدادن است؛ و همچنین است همه. پس هرکه به کار های نیکو عادت کند، اخلاق نیکو اندر وی پدیدار آید.
وسر این که شریعت کار نیکو فرموده است این است که مقصود از این، گردیدن دل است از صورت زشت به صورت نیکو. وهرچه آدمی به تکلف عادت کند طبع وی گردد، که کودک اندر ابتدا از دبیرستان و تعلیم گریزان بود، وچون وی را به الزام فرا تعلیم دارند طبع وی شود، وچون بزرگ شود همه لذت وی اندر علم بود.
خود از آن صبر نتواند کرد؛ بلکه کسی که کبوتر بازیدن، یا شطرنج بازیدن، یا قمار بازیدن عادت گیرد، چنانکه طبع وی گردد- همه راحت های دنیا و هرچه دارد اندر سر آن دهد ودست از آن بر ندارد؛ بلکه چیز هایی که بر خلاف طبع است به سبب عادت طبع گردد» .
در حدیثی روایت شده است عده ای نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم از زنی سخن گفتند که خیلی انسان عابد ونیکو کار است به گونه ای که شبها را زنده می دارد و روزها را با روزه می گذراند؛ اما بد زبان و آزار دهنده همسایگان خود است، آنحضرت فرمودند : خیری در او نیست ، جایگاهش دوزخ است و از زن دیگری یاد کردند که در عبادات نفلی خود خیلی پابند نیست وبه عبادات فرضی اکتفا می کند؛ ولی خوش رفتار بوده و همسایگان وی از رفتار او خورسند می باشند، آن حضرت در مورد او فرمود: جایگاه او بهشت است.
سوم: اخلاق انسانی عام و اسلامی خاص
در اینجا لازم است که تقسیم دیگر اخلاق را بیان داریم و آن، تقسیم اخلاق بر اساس انسانی عام (اخلاقیات اساسی انسانی) و اسلامی خاص می باشد. اینک هر یک از آن دو نوع را اندکی با تفصیل بیان می داریم:
(الف) اخلاق انسانی عام:
مراد از اخلاق انسانی عام، اوصافی است که بر اساس آن، اخلاق انسانی استوار است و در آن تمام صفاتی شامل می باشند که برای کامیابی انسان در دنیا، لازم و ضروری می نمایند؛ چه از به کار گیری این صفات هدف مقدس منظور باشد یا مقصدی نادرست و نا پاک.
در این نوع اخلاقیات، این سوال مطرح نیست که انسان به خدا، وحی و روز آخرت معتقد است یا نه، به طهارت نفس، نیت خالص ونیکو و عمل صالح آراسته می باشد یا خیر، برای هدف خوب ومقدس کار می شود یا به خاطر اهداف زشت ونا مقدس. قطع نظر از این که در وجود کسی ایمان موجود باشد یا نه، مقصد سعی و کوشش نیک باشد یا بد، هر شخص و گروهی که در خود اوصافی را جمع کند که در دنیا برای کامیابی ضروری است او حتما کامیاب خواهد بود.
آن اوصاف انسانی عام که برای کامیابی ضروری می نماید عبارتند از: برخورداری از اراده قوی، توان تصمیم گیری، داشتن عزم متین وراسخ، تحمل پذیری، صبر وثبات، استقلالیت، پایداری، همت بلند، شجاعت، عشق به هدف، آمادگی برای قربانی به خاطر حصول هدف، حزم و قاطعیت، احتیاط وتدبیر، زیرکی، قدرت تعامل ورفتار با دیگران، درک مناسب از اوضاع حاکم، عیار ساختن برنامه ها مطابق اوضاع جاری، سنجش تدبیر مناسب و به موقع مطابق حالات خاص، کنترل داشتن بر احساسات، خواهشات نفسانی، غضب وهیجان خویش، خویشتنداری، سخاوت وبخشندگی، رحمدلی، همدردی، عدل وانصاف، وسعت نظر، صداقت، امانتداری، اتقان در عمل، وفا به عهد، اعتدال پسندی، شایستگی، طهارت نفس، ضبط نفس، اقدام به موقع، عفت و پاکدامنی، زهد و پارسایی، تواضع وفروتنی، گذشت وبردباری، گشاده رویی و خوش برخوردی، ترس نداشتن از شکست، به گردن گرفتن مسؤولیت کاری که انجام می دهد یا سبب می شود، پشتکار داشتن و برخورداری از نفس طولانی.
هرگاه این اوصاف در اکثر افراد یک گروه یا قوم موجود باشد در حقیقت آن گروه جوهر سرمایه انسانیت را در اختیار می داشته باشد که بدان وسیله می تواند یک اجتماع نیرومند به وجود آید؛ ولی این نیروی اجتماعی مستحکم، منضبط و کارگر بالفعل نمی تواند شد تا آنکه صفات اخلاقی دیگری در کنار آن وبه کمک آن نشتابد.
به گونه مثال: تمام یا اکثر گروهی که متصف به این صفات اند باید دارای یک هدف غایی اجتماعی باشند، و آن هدف غایی را از اغراض شخصی، جان، مال، و فرزندان خود بالاتر دانسته و عزیز تر بدارند، آنها حد اقل بتوانند که از خواستهای شخصی خود به خاطر تحقق آن اهداف بگذرند، آن گروه باید میان رهبر خوب و رهبر بد تمییز کرده بتوانند، و برای خود رهبری موزون ومناسب انتخاب نمایند، رهبر گروه باید از صفات اخلاص، حسن تدبیر وصداقت ودیگر صفات لازم برخوردار باشد، در میان افراد گروه هنر اطاعت و فرمانبرداری موجود باشد، و آماده گی داشته باشند که وسائل ذهنی، جسمانی ومادی خویش را در اختیار رهبر خود بگذارند. همچنان در این گروه این احساس زنده باشد که هرچیزی که کامیابی اجتماعی شان را به مخاطره می افگند در میان خود راه ندهند.
اخلاقیات یاد شده اوصافی اند انسانی اند وانسان در این دنیا به هیچ مقصدی تلاش وسعی موفقانه ای به راه انداخته نمی تواند تا آنکه این اوصاف در وجودش نباشد. اخلاقیات اساسی وانسانی مانند فولاد اند. اگر بخواهیم وسائل مستحکم بسازیم نا گزیریم که آن را از فولاد بسازیم، قطع نظر از این که آن شیء که می سازیم به خاطر هدف مقدس است یا به خاطر هدف نا مقدس.
اگر هدف مقدس داشته باشید و چیزی را که از فولاد ساخته اید برای تان مفید تمام می شود نه آن چیزی که از خس وخاشاک می سازید؛ زیرا چیزی که از خس وخاشاک ساخته می شود تاب اندک ترین ضربه را نداشته و با کمترین فشار از بین می رود. این حقیقتی است که پیامبر بزرگ مان هزار و پنجصد سال قبل بدان اشاره کرده و فرموده است:« خياركم في الجاهلية خياركم في الإسلام»( از شما کسانی که در جاهلیت بهتر بودند در اسلام هم بهترین اند).
به این معنی: آنانی که در عهد جاهلیت از جوهر و قابلیت بیشتر برخوردار بودند همان ها در اسلام هم مردان کار ثابت می گردند، با این تفاوت که قابلیت ها و استعدادهای آن ها در عهد جاهلی در راه های نادرست صرف می گردید و با اسلام آوردن در راه های درست وخیر به کار گرفته می شود؛ لکن انسان بیکاره نه در جاهلیت به کار می رود ونه در اسلام.
پیامبر بزرگ اسلام که توانست در کمترین مدت جزیره عرب را تحت قلمرو خود در آورد و بعد از وی خلفایش در اندکترین مدت نیمی از کره زمین را تحت قلمرو اسلام در آوردند علتش آن بود که آن حضرت به جذب بهترین مواد انسانی توجه کرد و اشخاصی را به گرد خود جمع کرد که هریک آنها به سان یک امت می توانست فعالیت داشته باشد، اگر خدای نخواسته به دست ایشان افراد بی همت، ضعیف الاراده، نا لایق و بزدل می افتاد ممکن نبود که آن نتایج بزرگ حاصل می شد و دعوت اسلامی آن انتشار را می داشت.
(ب) اخلاق اسلامی:
اکنون بخش دیگر اخلاق را در نظر بگیرید که از آن به اخلاق اسلامی تعبیر نموده ایم. این اخلاقیات چیزی جداگانه از اخلاقیات انسانی نیستند؛ بلکه تکمیل کننده آن اند. کار اول اسلام آن است که برای اخلاقیات اساسی انسانی یک مرکز و محور تعیین می کند که با آن وابسته شده اخلاقیات مذکور سراپا خیر می گردد.
این اخلاقیات در شکل ابتدایی خود یک قوت مجرد است که هم خیر شده می تواند وهم شر. مانند شمشیر که کارش بریدن است. اگر به دست دزد ورهزن افتد، آله ظلم وستم می گردد و اگر به دست مجاهد فی سبیل الله افتد وسیله خیر می شود. به همین ترتیب وجود این اخلاقیات، به خودی خود خیر نیست؛ بلکه خیر بودن آن موقوف به این است که این قوت در راه درست صرف گردد.
تقاضا وخواست لازمی دعوت به سوی توحید، این است که مقصد تمام کوشش ها، زحمت کشی های انسان در دنیا حصول رضای الله متعال باشد وصرف رضای او تعالی باشد که معنی توحید را می رساند وتمام دایره فکر وعمل انسان به حدودی محدود گردد که الله متعال آن را مقرر کرده است.
کاری که اسلام در باب اخلاق انجام می دهد این است که اخلاقیات اساسی انسانی عام را هم مستحکم می نماید وهم دائره آن را فراخ می گرداند. بطور مثال: صبر را در نظر گیرید، بزرگترین انسان صابر که صبرش به خاطر اغراض دنیوی باشد ثبات، تحمل، برداشت و بردباری او تا حد معینی می باشد، هرگاه از آن حدود گذشت، سراسیمه می شود.
لکن صبری که از توحید غذا گرفته و برای دنیا نباشد بلکه برای الله متعال باشد، آن صبر به یک خزانه عمیق تحمل، برداشت و پایمردی تبدیل خواهد شد که اگر تمام مشکلات دنیا جمع شوند آن را شکستانده نمی توانند.
دیگر این که صبر غیر مسلمان، محدود می باشد، حالت آن چنان می باشد که گاهی در برابر باران مرمی هم استقامت میداشته باشد ولی چون فرصت تسکین شهوات نفسانی میسر گردد، اندکترین مقاومت نخواهد کرد. لیکن صبر اسلام تمام زندگی انسان را احتوا می کند و او را تنها در مقابل چند خطر، مصیبت و مشکلات محدود مقاومت نمی بخشد؛ بلکه او را در مقابل هر حرص، هر خوف، هر تشویش، هر خواهش، چنان یک نیروی مقاوم و پایدار می گرداند که نظیرش را نمی توان یافت.
در حقیقت اسلام تمام زندگی مومن را یک زندگی صابرانه می گرداند، که در تمام عمر بر روش کار درست استوار می ماند ارچند که خطرات گوناگون تهدیدش کند و در این دنیا هیچ فایده ای حاصلش نشود.
صبر اسلامی این است که انسان به امید کسب نتایج قطعی رضایت بخش آخرت، در تمام زندگی دنیا از بدی اجتناب نماید و بر مسیر خیر و صداقت پایدار بماند و این صبر لازما به اشکالی که به پیمانه محدود در زندگی کفار رونما می شود، هم ظاهر می گردد.
به همین مثال اخلاقیات اساسی دیگر را هم قیاس کرده می توانید. در زندگی کفار بنا بر نبودن فکر اساسی درست، اخلاق ضعیف و محدود می باشد و اسلام آن همه را یک اساس درست عطا کرده هم مستحکم می کند وهم گسترده می گرداند.
کار سوم اسلام این است که بر زمین اخلاقیات اساسی انسانی، یک عمارت بلندی تعمیر می کند که بواسطه آن انسان به آخرین قله شرف خود نائل می گردد.
اسلام از نفس انسانی درخت ریشه دار خود غرضی، تن پروری، ظلم، بی حیایی و بی بندوباری را ریشه کن می کند وبه جای آن، نهال خدا پرستی، تقوی، پرهیزگاری و حق پرستی را غرس می نماید. در او احساس وشعور مسؤولیت اخلاقی را بیدار می نماید، او را به ضبط نفس عادت می دهد.
او را برای تمام مخلوق، سخی، رحیم، همدرد، امین، بی غرض، خیر خواه، بی آلایش، عادل، منصف و در هر حال صادق و راستکار و راستباز می گرداند. و در او چنان سیرت عالی پرورش می کند که از آن همیشه توقع نیکویی میرود و هیچ خوف بدی از وی احساس نمی شود.
سپس اسلام صرف به نیک شدن انسان، بسنده نمی کند؛ بلکه مطابق حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم او را « مفتاح للخیر و مغلاق للشر» (کلید خیر و مسدود کننده شر) می گرداند. یعنی ایجابا بدوش او این وظیفه را می سپارد که در دنیا نیکویی را پخش کند و از زشتی ها منع نماید. در این اخلاق نیکو، قدرت کشش و قوت تسخیر پیدا می شود که اگر یک جماعت منظم حامل این سیرت باشد وعملا در آن راستا کار کند که اسلام بدوش او سپرده است هیچ نیرویی یارای مقابله در برابر جهانگیرشدن آن را نخواهد داشت.
منابع و ریشه های اخلاق اسلامی
هر علمی که اسلام بسوی آن فرا می خواند بایستی از یک صفت اخلاقی برخوردار باشد، هر واجب و هر خیری بر اساس مفکوره ارزش هایی بنا میابد که از سرچشمه بلند و الگوی متعالی ای، بر گرفته شده باشد. در اخلاق اسلامی وحی الهی( قرآن کریم وسنت نبوی) وعقل، از منابع اصلی و اساسی الزام اخلاقی به شمار می روند.
منبع نخست: قرآن کریم:
اخلاق اسلامی عبارت از آداب ربانی است ، به این مفهوم که اصول آن، توسط وحی الهی گذاشته شده و اساسات آن در مبنای آن، مشخص گردیده است. قرآن کریم از یک سو محتوی آیاتی است که به احکام عقیدتی و اخلاق پیوند استوار دارد، و از دیگر سو اعمالی را در بر می گیرد که از انسان مکلف صادر می شود و آن را احکام عملی می نامند، وآن به دو بخش تقسیم می گردد: یکی عبادات و دو دیگر معاملات. از این روی است که قرآن کریم مصدر اساسی الزام اخلاقی را تشکیل می دهد.
قرآن کریم به توضیح خصوصیات بنیادین اخلاق مسلمان از قبیل احسان به والدین، رشته داران نزدیک، یتیمان، اکرام همسایه ای که رشته دار است، همسایه گان نزدیک، مسافران و خادمان، اعتنا و توجه فراوان دارد. از سویی هم قرآن کریم، به مستمندان، مسکینان، صداقت در سخن، اخلاص در عمل، چشم فروهشتن، عفت و پاکدامنی، فراخوانی به حق وصبر ورحمت، خیر خواهی، امر به معروف ونهی از منکر، امانتداری، دوری از مهلکه های شرک وسحر، وقتل و زنا و مستی و ربا خواری و خوردن مال یتیم و تهمت بستن به زنان پاکدامن … ورویارویی و کبایر دیگر، توجه وعنایت عمیق دارد.
علامه مودودی پیرامون این موضوع می گوید:« در نظام اخلاقی اسلام وحی الهی، مصدر و سرچشمه اصلی معرفت اخلاقی به شمار می رود، که بدین وسیله اسلام توانسته است برای معیارها وفضایل اخلاقی استواری و جاودانگی را تضمین بخشد. این معیارها سبب فراهم آوری فرصت خوبی برای همخوانی و نوآوری گردیده، و بر عکس راه را به روی تحریفات و اختلافات گسترده، لگام گسیختگی اخلاقی و جدایی میان عناصر اخلاق، بسته است.
کوتاه سخن آن که قرآن کریم ارزشهای اسلامی را با ابعاد گوناگونش احتوا کرده است، و این منبع نخست الزام اخلاقی به شمار می رود و آن تمام نیاز های بشر را از قبیل پند واندرزهایی که به خاطر اصلاح اخلاق و ساختن عملکردهای ظاهری وباطنی به کار می رود را همراه با حکمت های بلندی، جهت اصلاح ژرفای نفوس در خود جا داده است.
همچنان قرآن کریم برای بیماری های پنهانی، و به خاطر هدایت انسان به سوی مستقیم ترین راه ها که خوشبختی های دنیا و آخرت را در اختیار انسان قرار می دهد، راه حل های مطمئنی نیز فرا روی انسان می گذارد.
چنانچه در قرآن کریم آمده است:« يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ) یعنی: ( ای مردم! از سوی پروردگارتان برای شما پندی رسیده است که (درد) سینه های شما را شفا می بخشد، وبرای مؤمنان هم (وسیله) هدایت ومهربانی است).
منبع دوم: سنت نبوی:
گذشته از قرآن کریم سنت نبوی دومین منبع الزام اخلاقی به شمار می رود. سنت نبوی از قبیل رهنمایی های مربوط به مجاهدت، مواظبت بر انجام اعمال صالحه، دوری از بدعت ها، تعاون بر نیکوکاری، نصیحت وخیر اندیشی، اداء امانت، احترام به حریم مسلمانان، پوشیدن عیب مسلمین، اصلاح در میان مردم، عطوفت ویاری با یتیمان، رعایت حقوق همسایه، احترام به دوستان والدین، جمع بین بیم وامید، ترغیب بر خوردن از دسترنج خود، پرهیزکاری از اموری که در آن شبهه باشد، فضیلت حیاء وآزرم، آداب خوردن، نوشیدن، لباس پوشیدن، آرایش وجمال، خواب، وارد شدن وخارج شدن، سفرکردن وبازگشتن، سلام گفتن و اجازه خواستن، عطسه زدن، همیازه کشیدن، قضاء حاجت و برآوردن شهوت وغیره، مالامال است. در حقیقت سنت نبوی صلی الله علیه وسلم زندگی آن حضرت و جامعه معاصرش را بازتاب می دهد؛ زیرا که سنت نبوی منبع قانونگذاری زندگی اسلامی به شمار می رود. در حقیقت قرآن کریم خود پیروان خویش را دستور داده است که بایستی به تمام اوامر پیامبر صلی الله علیه وسلم تسلیم شوند و هیچ حرج و پریشانی ای به دل راه ندهند.
در قرآن کریم آمده است:{فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا} یعنی: (ولى چنين نيست به پروردگارت قسم كه ايمان نمىآورند مگر آنكه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است داور گردانند سپس از حكمى كه كردهاى در دلهايشان احساس ناراحتى [و ترديد] نكنند و كاملا سر تسليم فرود آورند)، ودر جای دیگری آمده است: {مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ} یعنی: (کسی که از دستور پیامبر پیروی کند، انگار که از دستور خدا پیروی کرده است)، ودر جای دیگری آمده است: {وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ} یعنی: آنچه را پیامبر برایتان می دهد بگیرید، وقوله: {وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ} یعنی: واز پیامبر پیروی نمایید تا مورد رحمت ومهربانی قرار بگیرید.
آنچه از آراء ونظریات پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد امور دنیوی وارد شده خودش هم آن را الزامی نساخته و فرموده است: (أنتم أعلم بأمور دنیاکم) یعنی شما به امور دنیای خویش داناترید. ولی آنچه که بدان مردم را دعوت می کند و از سوی الله آن را می خواند، در آن حال آن سخنان وحی شمرده می شوند و الزامی می گردند.
منبع سوم: اجماع امت:
حجت بودن اجماع از بعضی از نصوص قرآن کریم دانسته می شود، چنانچه در آن آمده است، {كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ} یعنی: شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شدهايد به كار پسنديده فرمان مىدهيد و از كار ناپسند بازمىداريد و به خدا ايمان داريد.
اجماع آن است که علماء واهل رأی مسلمانان در عصری از عصور به حلال بودن چیزی ویا به حرام بودن چیزی اتفاق نمایند که همه مردم به عالم بودن ایشان اقرار داشته باشند، این حالت را اجماع گویند، در این امر عصر صحابه و یا تابعین شرط نیست، بلکه علمای هر عصری می توانند اجماع کنند و به تحریم ویا تحلیل اشیایی توافق نظر داشته باشند بدان شرط که با نصی قطعی از قرآن وسنت نبوی در تصادم واقع نشود. در قضایای اخلاقی نیز اجماع حجت شمرده شده وسومین منبع الزام اخلاقی به شمار می رود.
اگر علمای یک عصر معین بر حسن یا قبح عملی از اعمال انسانی وحدت نظر نشان دهند واتفاق کنند، آن توافق برای بقیه مسلمین الزامی شمرده می شود. البته اسباب و وسائل کسب رأی همه علماء در عصر حاضر خیلی آسان بوده می تواند که از طریق گرد آوردن آنها در زیر یک سقف جهت مناقشه مطلب و یا از طریق تلفون ویا انترنت و فیسبوک وغیره شده می تواند.
منبع چهارم: قیاس:
می توان قیاس را به حیث یک منبع از منابع الزام اخلاقی در دین مقدس اسلام بر شمرد؛ زیرا که احکامی که بر مبنای قیاس در موضوعات احکام عملی ثابت شده می توانند در مسائل اخلاقی نیز ثابت شده می توانند.
اگر بشود که تمام معیارهای احکام عملی را در مسائل اخلاقی نیز مراعات نمود، پس لازم است که در مسائل اخلاقی نیز قیاس صورت پذیرد. قیاس را زمانی اجراء کرده می توانیم که در مورد شبیه آن، دلایلی ثابت از قرآن وسنت ویا اجماع داشته باشیم تا بر آن، قیاس را انجام دهیم.
بعضی از مسائل اخلاقی در زندگی رخ می دهند که حکم آن در قرآن وسنت و اجماع وجود ندارد که لازم است به وسیله قیاس به احکام الهی دست یافت. قیاس در نزد اکثر مطلق فقهای امت مرعی الاجراء می باشد.
در عصر حاضر یکی از مسائل حادی که در عصر پیامبر نبود وحالا ظاهر گردیده قضایای مواد مخدر است که تأثیرات اخلاقی شگرفی نیز دارد، علمای امت مواد مخدر را بر شراب قیاس نموده اند و بر همان اساس استفاده از مواد مخدر را تحریم کرده اند؛ زیرا که هردو به زوال عقل منجر می شوند. در حدیث شریف آمده است:« کل مسکر حرام» یعنی: هر نشه آور و مست کننده ای حرام است.
منبع پنجم: عقل سلیم:
عقل سلیم، انسان را به سوی اخلاق پسندیده ودوری از رفتار نکوهیده و رذیلت ها، راهبر می شود. قرآن کریم بخش بزرگی از برهان های عقلی و حکمت های خردین را ، که محتاج تدبر، تفکر و به کارگیری تمام ملکه های عقلی جهت شناخت ومعرفت چیستی و چونی عبادتها و معاملات می باشد، بیان داشته است.
چنانچه در قرآن کریم آمده است: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ) یعنی: ( ای کسانی که ایمان آورده اید، جز این نیست که شراب وقمار و بتها(یا سنگهایی که مقدس می شمردند و بر آن قربانی می کردند) و تیرهای قرعه، پلید و از کار شیطان است. پس، از آن بپرهیزید باشد که رستگار شوید).
کسی که راه خیر را انتخاب می کند پیروز می شود وکسی که راه شر را انتخاب می نماید زیانمند می گردد، الله متعال در این رابطه در سوره نازعات می فرماید:« فَأَمَّا مَنْ طَغَى (37) وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا (38) فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى (39) وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى (40) فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى»(سوره نازعات: 37-41). یعنی: ( اما هرکه سرکشی کرد و زندگی پست این جهان را برگزید، پس جایگاه او همان دوزخ است. اما هر کس که از ایستادن در پیشگاه پروردگار خود هراسید ونفس خود را از هوی و هوس بازداشت، پس بداند که جایگاه او بهشت است).
با همه حال، همچنان عقل ناقص بوده و در برآوردن کمال انسانی ناتوان خواهد ماند، از همین روی است که پای شریعت پیش می آید تا فطرت انسانی ناقص را به کمال رساند و عقل را استقامت بخشد، وداوری های عقلایی را رهبری کند. در این چنین حالتی چارچوبهای شریعت و رهبری آن، که با نگاه صحیح عقلانی توأم باشد، می تواند نقش زیربنا وستون های کمال اخلاق انسانی را بازی نماید.
منبع ششم: ضمیر:
ضمیر یک حاسه ی اخلاقی است که می توان بدان وسیله کار زیبا را از کار زشت تمییز نمود، این مفهوم در قرآن کریم به معنای نفس وارد شده است:« وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» (سوره شمس: 7)یعنی: سوگند به نفس و آنچه که آن را برابر گردانیده است.
همچنان این مفهوم به معنای نفس لوامه نیز وارد شده است:« وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»(سوره قیامت: 2) یعنی: وسوگند به نفس ملامتگر). ضمیر چیزی است که بر نفس انسانی از نیرو وقوت وسلطه برخوردار است و از همین روی آن را محاسبه می کند: « لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ»(سوره مجادله: 22) یعنی: گروهی را نیابی که به خدای و روز واپسین ایمان داشته باشند در حالی که با کسانی که با خدای و پیامبرش مخالفت کرده اند دوستی بدارند، اگر چه پدران یا پسران یا برادران یا خویشاوندانشان باشند.
الله متعال میان ضمیر وعقل، هم از نظر استحقاق وهم از نظر پاداش وجزاء پیوند ایجاد کرده است:« وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ»(سوره ملک: 10) یعنی: وگویند: اگر ما می شنیدیم و خرد را به کار می بستیم در زمره دوزخیان نمی بودیم.
در حدیث شریف آمده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند:« عن وابصة بن معبد الأسدي أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال لوابصة : جئت تسأل عن البر والأثم؟ قال: قلت: نعم. قال: فجمع أصابعه فضرب بها صدره وقال: استفت نفسك استفت قلبك يا وابصة ثلاثا، البر ما اطمأنت إليه النفس واطمأن إليه القلب والإثم ما حاك في النفس وتردد في الصدر وإن أفتاك الناس وأفتوك» ( از وابصه فرزند معبد اسدی روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم به وابصه گفت: آمده ای که در مورد نیکی و گناه بپرسی؟ وابصه گوید: گفتم: بلی.
آن حضرت انگشتان خویش را جمع کرده بر سینه اش زد وفرمود: ای وابصه! از قلب خود بپرس، از نفس خود بپرس، این سخن را سه بار تکرار کرد. نیکی آن است که نفس و قلب بدان اطمئنان یابد، وگناه چیزی است که در نفس و سینه تردد کند و به جولان آید؛ هرچند که مردم آن را تأیید کنند یا با آن مخالفت ورزند). به گونه مثال:
1- فرض کن کودکی را دیدی که نزدیک غرق شدن است، یا شخصی را مشاهده کردی که نزدیک است موتر یا قطاری از میانش ببرد، یا شخص نابینایی را دیدی که بر لبه پرتگاه یا چاهی قرار دارد وشاید به زیر افتد و تو توان آن را داری که او را نجات دهی، آیا احساس نمی کنی که از درون دل، قوت پنهانی وادارت می سازد که به حرکت آمده دست کمک به او پیش نمایی؟ اگر نجاتش دادی احساس راحتی و خرسندی بزرگی برایت دست می دهد، هرچند که در این کار دچار مشکلات فراوان شده خطراتی را هم به خود خریده باشی.
2- فرض کن در موتری سوار هستی، یکی از سواری ها کیفی مملو از پول را در روی کف موتر یافت و تلاش نمود که آن را مخفی سازد، و به تو هم وعده داد که اگر خاموش باشی برایت قسمتی از آن را خواهم داد، اگر سکوت اختیار کنی و جنایتش را افشا نسازی، آیا قوت ونیروی درونی ای تو را از شریک شدن در این جرم وجنایت بر حذر نمی دارد و تلاش میورزد که وادارت سازد تا از این عمل زشت خود داری نمایی؟ اگر شخص مخفی کننده را کمک نمودی، بعد از آن در وجدان خود احساس ندامت می نمایی که چرا آن جنایتکار را به پنجه قانون نه سپردی، وندای درونی ای از اعماق قلب ملامتت می کند که اشتباه بزرگی مرتکب شدی و آن خائن را به حالش گذاشتی و در خیانت وجنایت با وی شریک شدی.
همین قوت مخفی و پوشیده ای که تو را به فعل خیر امر می کند، و از انجام دادن آن احساس خرسندی برایت دست می دهد، و در آن راه، تحمل مشکلات وسختی ها هم برایت آسان می نماید، و از ارتکاب فعل زشت باز میدارد و در حال ارتکاب زشتی ملامتی را متوجه ات می سازد، ضمیر نام دارد.
اهداف آموزش روش اخلاقی
هر اقدامی در زندگی، زمانی به کامیابی می رسد که با هدفی روشن همراه باشد. هدفمندی به سان چراغ است که راه را برای روندگان آن روشن نگه میدارد، همو سبب می گردد که وسائل مناسب، روش ومنهج مناسب، وامکانات مناسب را جهت حصول آن تعیین نمایند.
از دیگر سو اخلاق علمی هدفمند است و در میان همه ملل جهان از روز آفرینش انسان تا امروز و تا قیام قیامت با انسان همراه بوده و همراه خواهد بود. دوام زندگی فردی و اجتماعی به داشتن اخلاقی در خور هردو، وابسته است، از همین رو همه امتهای جهان به اخلاق توجه داشته و از نوعی اخلاق برخوردار اند؛ با این تفاوت که نگاه هر ملت و امتی به اخلاق با نوع نگاه امتهای دیگر متفاوت می باشد، در نتیجه عملکرد اخلاقی آنها نیز از همدیگر فرق می کند.
اسلام هم به عنوان یک دین انسانی و تمدن ساز به اخلاق هم توجه خاص نموده وهم بدان نگاه خاص داشته است؛ این توجه و نگاه خاص از اهدافی سرچشمه می گیرد که در پی تحقق آن می باشد. پس باید به شناخت اهداف آموزش اخلاق پرداخت تا راه شناخت و عمل بدان روش و هموار گردد.
اهداف آموزش اخلاق را در نکات ذیل خلاصه می نماییم:
1ـ اخلاق نیکو هدف وغایت بعثت پیامبر صلی الله علیه وسلم است:
نخستین هدف از شناخت وآموزش اخلاق، آن است که اخلاق نیکو در جامعه ترویج یابد؛ زیرا که نشر اخلاق نیکو و برچیدن بساط اخلاق زشت، هدف وغایت بعثت پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه وسلم می باشد. چنانچه آن حضرت خود فرموده است:«إِنَّمَا بُعِثْتُ لأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الأَخْلاَقِ » ترجمه:« يقيناً من، جهت تکميل نمودن بنای اخلاق نيکو مبعوث شده ام».
رابطه میان بعثت پیامبر و اخلاق چیست؟ از حدیث شریف فوق، چنین بر می آید که بلند ترین هدف بعثت پیامبر اسلام، رسیدن به کمال برتری های اخلاقی بوده است.
به تأييد این مطلب خداوندـ جل جلاله ـ پیامبرش را مخاطب قرار داده فرموده است:
« وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ» ترجمه: ( و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم)، و در جای دیگری از قرآن کریم اخلاق ایشان را ستوده فرموده است:
« وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ» [القلم: 4] ترجمه:« وتو دارای اخلاقی بزرگ هستی».
نگاه کنید، در جامعه ای که غش وخیانت، خدعه وفریب، ضایع کردن امانت، فحشاء ومنکر وامثال آن وجود داشته باشد چنین جامعه ای را از رحمت خالی می بینیم و همچنان خانواده ای که در میان افراد آن بدبینی وکراهیت وحسد و جنجال موجود باشد از رحمت محروم است.
وپیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ برای این آمده است تا بساط عادات زشت را از میان جوامع انسانی بر چیند وبه جای آن عادات نیکو را جا به جای کند، پس در چنین حالی می توان رابطه میان حدیث وآیتهای فوق را به خوبی درک نمود. به همین خاطر است که الله متعال در شعایر تعبدی نیز هدف اخلاقی وضع کرده است.
او تعالی هدف اخلاقی نماز دوری از فحشاء ومنکر را تعیین کرده است، در زکات تربیت و تزکیه را، در روزه دوری از بد زبانی ودشنام و فسوق را و در حج شماری از اهداف اخلاقی را از قبیل ضبط نفس، دوری از دشنام، بلند نکردن آواز، دوری از ستم بر دیگران وامثال آن.
از این دانسته می شود که عبادات اسلامی کاری نا مفهوم ومبهم نیست که انسان را به سوی کویری نامعلوم رهنمون شود و او را به کنش ها وحرکاتی پیچیده و بی معنی وادارد. نه، بل فریضه هایی که اسلام فرزندان خود را بدان ملزم گردانیده تمرین هایی تکراری است تا شخص مطلوب بدان عادت کند و اخلاق صحیحی را بپذیرد و تحت هر شرایطی بدان متمسک و پابند بماند .
2ـ زدودن ستیز بین اخلاق وعبادات
یکی از اهدافی که بدان خاطر اخلاق را می آموزیم، آن است که جدایی وبیگانگی در میان اخلاق وعبادات وبه عبارتی دیگر جدایی در میان دین ودنیا را برداریم تا نشود که انسانی در داخل مسجد به تمام خضوع وحضور دل مشغول نماز خواندن باشد؛ ولی در بیرون آن از وی انسانی دیگر درست شود.
از حالت وی دانسته می شود که دین را در داخل مسجد زندانی کرده است و در آن وقت خوب نماز می گزارد؛ ولی در بیرون آن آزاد بوده هیچ قید وبندی زندگی اش را محدود نساخته وبه ارزشهای اخلاقی توجه نمی کند.
اسلام با جدایی درمیان دین ودنیا یا در میان اخلاق و عبادات سخت مخالف می باشد؛ زیرا که اسلام به سان یک جسم کامل بوده وتجزیه پذیر نیست. آنانی که با عبادت ونماز خود مردم را به شگفتی واعجاب وامیدارد و در میدان اخلاق بدترین رفتار را با مردم نشان می دهند، در واقع اسلام را درست نفهمیده اند و در درک روح این دین سخت به خطا رفته اند. هدف اسلام آن است تا انسان هایی را بسازد که از اخلاق نیکو ورفتار والا در کنار عبادت خاشعانه برخوردار باشند.
به خاطر همین مطلب است که پیامبر بزرگ اسلام، انسان هایی را که اخلاق نیکو نداشته وبا همسایگان خود خوش رفتار نیستند از نعمت ایمان محروم می داند. چنانچه فرموده است:« وَاللَّهِ لاَ يُؤْمِنُ وَاللَّهِ لاَ يُؤْمِنُ وَاللَّهِ لاَ يُؤْمِنُ قِيلَ: َمَنْ يَا رَسُولَ اللهِ قَالَ: الَّذِي لاَ يَأْمَنُ جَارُهُ بَوَائقَهُ» [ بخاری حدیث6016].
ترجمه: « به خدا سوگند که ایماندار نمی شود، به خداسوگند که ایماندار نمی شود، به خدا سوگند که ایماندار نمی شود، گفته شد: کی ای رسول خدا! فرمود: کسی که همسايه او از آزار هايش در امان نباشد».
در حدیث دیگری آمده است: عده یی از مردم از زنی در نزد پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ یاد آور شدند که نماز گزار و متمسک به امور عبادتی خود است؛ ولی با زبان خود همسایگانش را آزار می دهد.
آن حضرت ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمودند: جايگاه او دوزخ است. ودر مقابل در مورد زن دیگری صحبت شد که در امور عبادتی خود به حد زن نخست پابند نیست؛ ولی با مردم خوش رفتار بوده وبزرگوارانه بر خورد می کند. پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ در حقش فرمودند: جایگاه او بهشت است. [ مسند احمد وحاکم].
3ـ عملي كردن مبادی اخلاقی:
یکی دیگر از اهداف آموزش اخلاق، آن است که مبادي اخلاقی را بیاموزیم تا آن را در زنده گی شخصی، خانواده گی واجتماعی خویش تطبیق نماییم واز جملۀ مردمی نباشیم که صرف حرف می زنند و شعار می دهند؛ ولی گفته های آنان در زنده گی شان جامۀ عمل نمی پوشد.
یکی از علمای اسلام گفته است:« هر اندازه که دل تان می خواهد علم فرا گیرید و به اندوخته های خود بیفزایید، اشکالی ندارد؛ ولی این نکته را به یاد داشته باشید که شما به خاطر آموزش تان پاداش نمی گیرید بل آن گاه پاداش می گیرید که به آنچه می آموزید عمل نمایید».
خداوند متعال فرموده است: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ». [ سوره صف: 2-3]. ترجمه:« اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چرا چيزى مىگوييد كه انجام نمىدهيد؛ نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد».
پژوهش در زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم نشان می دهد که آن حضرت عملگرا ترین شخص در روی زمین بوده است، هیچگاه به کاری و خویی دعوت نمی کرد که خود قبل از دعوت به سوی آن، عملی اش نکرده باشد. همان طور نسلی را که تربیت نمود نیز قومی عملگرا بودند، به هرجا که می رفتند زندگی شان برای دیگران اسوه قرار می گرفت، و از روش زندگی آنها تأثیر می پذیرفتند و در خویشتن خویش تطبیق وعملی می کردند. وهرگاه دیگران از ایشان می پرسیدند که چه کار کنیم تا مسلمان خوب باشیم می گفتند: مانند ما عمل کنید و مثل ما باشید.
4ـ زدودن شک و فتنه از دل های مردم:
هدف دیگر آموزش اخلاق زدودن فتنه وفساد از دلهای مردم است. اگر یک شخص، در عبادت وشعایر تعبدی از خود التزام وتمسک نشان می دهد؛ ولی از اخلاق ورفتار خوب برخوردار نیست در حقیقت دیگران را پیرامون دین، در فتنه وشک می افگند، مخصوصا که او دعوای دین فهمی و تبلیغ آن را هم داشته باشد.
در چنین حالی، اگر از شخصی بخواهیم که به شعایر تعبدی اسلام التزام نشان دهد و او این شخص عابد بد اخلاق را بشناسد، شاید در جواب مان بگوید: مگر می خواهی که مانند فلان شخص شوم که شعایر تعبدی را اجراء می نماید ولی دارای بد ترین رفتار است؟!
ما می خواهیم بعد از آن که در مورد مبادی اخلاقی اطلاعات روشن به دست می آوریم، آن را در زندگی خود تطبیق نموده آنگاه در میان مردم بیرون شویم و نمونه های عملی و خوبی را تقدیم بداریم و نشان دهیم که ما مردمی هستیم که در میان دین ودنیا جمع می کنیم…. تنها در این حال است که ما قادریم نمونه هایی از انسان های صالح، امانتدار، اخلاصمند، درستکار، راستگو، وطندوست، خوش رفتار وسختکوش را تقدیم جامعه نماییم.
5- بیان حقائق ارزشها، مبادی و عرصه های اخلاق اسلامی
این کار با تبارز دادن اهمیت و تأثیر ارزشهای اخلاق اسلامی در جنبه های علمی، اجتماعی، انسانی، تمدنی؛ مادی ومعنوی امکان پذیر است.
6- آگاه ساختن دیگران از مشتمل بودن روح اخلاق اسلامی بر همه تصرفات و سلوکیات فردی و اجتماعی مردم.
7- تشخیص ویژگیها و برتری های ارزشهای اسلامی در مقایسه با اخلاقیات دست ساخته بشر.
8- وضع معیارهای اخلاق اسلامی در برابر نسل جوان ، دانش آموز و دانشجو؛ تا بتوانند که سلوکیات خویش را به سوی نیکی ها رهبری کنند و سلوکیات بقیه افراد جامعه را نیز راست و درست گردانند.
9- ایجاد قناعت به این که ارزشهای اخلاقی اسلام ثابت و لا یتغیر است وهیچگاه تابع تغییرات ودگرگونی های اجتماعی نمی باشد و برعکس لازم است که دگرگونی های اجتماعی تابع این ارزشها بوده و از قواعد آن پیروی نمایند و در روشنی آن توجیه و رهبری گردند.
10- ایجاد قناعت به این که میان عقیده اسلامی و ارزشهای اخلاق اسلامی رابطه ای تنگاتنگ و خلل نا پذیر وجود دارد که در هیچ حالی این رابطه گسسته نمی گردد؛ زیرا که ارزشهای اخلاقی از نوع نگرش و نگاه انسان نسبت به هستی و جایگاه انسان در این هستی و مسؤولیتی که در هستی دارد، و تربیتی که کسب نموده است، سرچشمه می گیرد.
11- ایجاد وتقویه شعور محبت نسبت به فضیلت ها و کراهیت و گریز از رذیلت ها : زمانی انسان به فضیلت روی میاورد و ارزشهای اخلاقی را در زندگی خود عملی می سازد که در قلب خود نسبت به آن محبت احساس کند و بدان علاقه مند باشد و به خاطر حصول آن عشق بورزد واگر این انسان کاری را دوست نداشته باشد و بدان عشق نورزد هر اندازه که بر خودش فشار وارد کند تا آن ارزش را کسب نماید بالآخره در نیمه راه خواهد ماند و از آن گریزان خواهد بود.
از این روی است که هدف نظام اخلاقی اسلام این است که ارزشهای اخلاق اسلامی را به قلب ودل خوانندگاه ودانشجویان دوست داشتنی بگرداند تا ایشان خود برای حصول آن تلاش کنند و دیگران را بدان فرا خوانند.
فصل دوم
ارزشهای اخلاقی در نگرش اسلامی
فضایل اخلاق وجایگاه آن در اسلام
دین مبین اسلام به اخلاق ارزش بلندی قایل شده است که جایگاه و فضایل آن را به طور خلاصه بیان می داریم:
(1) هدف بعثت پیامبر صلی الله علیه وسلم عبارت از به کمال رساندن رسالت اخلاقی بشر است، و پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم با صراحت فرموده است:« إِنَّمَا بُعِثْتُ لأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الأَخْلاَقِ » یعنی: بدون شک من به خاطری فرستاده شده ام تا ارزشهای اخلاقی را به کمال واتمام برسانم.
(2) خوش اخلاقی به مثابه همه دین است، در حدیث شریف آمده است: مردی نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده پرسید: ای رسول الله دین چیست؟ فرمودند: « دین عبارت از اخلاق نیکو است» .
از این دانسته می شود که حسن خلق بزرگترین رکن دین بوده و بدون آن برپایی دین ناممکن می باشد.
(3) حسن خلق فضیلتی است که در روز قیامت، نسبت به هر عمل دیگری ترازوی نیکویی ها را سنگین تر می گرداند. چنانچه در قرآن کریم آمده است:« عَنْ أَبِى الدَّرْدَاءِ عَنِ النَّبِىِّ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ « مَا مِنْ شَىْءٍ أَثْقَلُ فِى الْمِيزَانِ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ ». یعنی: از ابو درداء رضی الله عنه روایت است که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: هیچ چیزی در میزان(حسنات روز قیامت) مؤمن سنگین تر از اخلاق نیکو وجود ندارد.
(4) مومنان از نظر ایمان دارای دارای درجات متفاوتی هستند، و بهترین آنها از نظر ایمان آن کس است که از بهترین اخلاق برخوردار باشد. در حدیث شریف آمده است: عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ :« أَكْمَلُ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَانًا أَحْسَنُهُمْ خُلُقًا ». یعنی: از ابو هریره رضی الله عنه روایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: آنکس که بهترین اخلاق دارد از بهترین ایمان هم برخوردار است.
(5) مؤمنان در نیل به محبت و نزدیکی با رسول الله صلی الله علیه وسلم در آخرت با هم متفاوت اند و بیشترین محبت و قرب با رسول الله صلی الله علیه وسلم نصیب مؤمنانی می شود که دارای بهترین اخلاق اند. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: « إن أحبكم إلي و أقربكم مني مجلسا یوم القیامة أحاسنكم أخلاقا » یعنی: يقينا از جمله محبوب ترین افراد نزد من و نزدیک ترین تان در نشستن با من در روز قیامت آنهایی اند که بهترین اخلاق داشته باشند.
(6) داشتن اخلاق نیکو شرط ضروری رهایی از آتش دوزخ ورسیدن به بهشت برین می باشد وکوتاهی و فروگذاشت در این شرط را حتی روزه و نماز هم جبران نمی تواند کرد.
از حضرت ابوهریره رضی الله عنه روایت است که فرمود: قِيلَ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ فُلَانَةَ تَقُومُ اللَّيْلَ وَتَصُومُ النَّهَارَ، وَتَفْعَلُ، وَتَصَدَّقُ، وَتُؤْذِي جِيرَانَهَا بِلِسَانِهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: ” لَا خَيْرَ فِيهَا هِيَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ ” قِيلَ: وَفُلَانَةُ تُصَلِّي الْمَكْتُوبَةَ، وَتَصَدَّقُ بِالْأَثْوَارِ وَلَا تُؤْذِي أَحَدًا، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: ” هِيَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ ” یعنی: برای پیامبر صلی الله علیه وسلم حکایت شد که: فلان زن شبها را در قیام و زنده داری سپری می کند، روزها را به روزه می گذراند، وکارهای خیر انجام می دهد و صدقه می دهد و در عین حال با زبان خود مردم را اذیت می رساند، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: هیچ خیری در او نیست، وی از اهل دوزخ خواهد بود، و برای شان حکایت شد که: فلان زن به ادای نمازهای فرضی اکتفا می کند و صدقه اش هم صرف غذای سوخته ای بیش نیست، اما بهه کسی آزار نمی رساند، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: او از اهل بهشت خواهد بود.
(7) پیامبر صلی الله علیه وسلم در حالی که از نیکو ترین اخلاق بر خوردار بودند با آنهم همواره از الله متعال مسئلت می کردند که اخلاق شان را نیکو گرداند و به سوی بهترین خوی هدایتشان فرماید:
عن ابن مسعود قال: قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: «اللهم أَحسَنتَ خَلقِي فَحَسِّن خُلُقِي». یعنی: از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در دعای خویش می فرمود: الها! آفرینشم (خلقتم) را نیکو ساخته ای، پس اخلاقم را نیز نیک بگردان!
در حدیث دیگری آمده است: « … واهدني لأحْسنِ الأخلاقِ لا يَهْدي لأحسنِها إلا أنت ، وَاصرفْ عَني سَيِّئَها ، لا يصرفُ عني سَيِّئَهَا إِلا أنتَ…» یعنی:(بار الها!) مرا به بهترین اخلاق هدایت کن، که به بهترین اخلاق جز تو کسی هدایت نمی کند، و اخلاق زشت را از من دور بگردان که جز تو کسی اخلاق زشت را از من دور نمی گرداند.
خوب می دانیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم چیزی را می خواهد که الله متعال آن را دوست دارد و سبب قربت به او تعالی می گردد.
(8) الله متعال پیامبرش را به سبب داشتن حسن اخلاق مورد ستایش قرار داده می فرماید:
« وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ» یعنی: ویقینا تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری.
واضح است که الله متعال پیامبرش را با منقبت خیلی بزرگی می ستاید، که این خود نمایانگر مقام ومنزلت اخلاق در اسلام است.
(9) از سویی هم یک نگاه ولو گذرا به آیات قرآن کریم نشان می دهد که صدها آیت قرآن کریم به موضوع اخلاق تخصیص یافته اند و شمار زیاد دیگری اند که از لابه لای بیان احکام عملی بدان پرداخته شده است.
این امر نشان می دهد که اخلاق در اسلام خیلی مهم است و تحت هیچ شرایطی از آن استغناء نمی تواند شد. از همین روست که دین مقدس اسلام مراعات ارزشهای اخلاقی را در هر شرایطی لازمی می شمارد و مسلمان در هیچ حالتی حق آن را ندارد که برای خود از مراعات ارزشهای اخلاقی، اخذ رخصت نماید.
ارزشهای اخلاقی در پرتو آیات قرآنی
با یک نگاه گذرا وتعمق کوتاه در قرآن کریم در می یابیم که این کتاب مقدس حاوی تعداد زیادی از ارزشها ومبادی اخلاقی است که از تمام نظامهای اخلاقی آن را متمایز می سازد. در این سطور تلاش می کنیم تا شماری از قواعد اخلاق اسلامی را – به گونه مشت نمونه خروار- در روشنی آیات قرآنی بیان داریم:
(1) نیکی در گفتار:
قرآن کریم با دعوت عام و همه جانبه خویش انسان ها را به سوی اخلاق وگفتار نیکو فرا می خواند ومی فرماید:« وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِينًا» یعنی: به بندگان من بگو: سخنی بگویند که بهترین سخنان است، هر آئینه شیطان در میان ایشان نزاع می افگند، یقینا که شیطان دشمن آشکار انسان است.
گفتن بهترین سخن در آیت فوق دعوت عام است، و مقصد از آن گفتن سخن نیک و پسندیده در تمام خطابات وگفتمان ها می باشد.
(2) نیکی در دعوت و تعامل:
الله متعال در آیت دیگری در سوره نحل می فرماید:« ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» یعنی: مردم را به حکمت و پند نیکو به راه پروردگارت بخوان، و با آنان به شیوه ای که نیکوتر است مجادله کن، همانا پروردگار تو داناتر است به آن که از راه او گم شده و او داناتر است به راه یافتگان.
(3) نیکی در برخورد با دشمنان و بد خواهان:
الله متعال در آیت دیگری به طور عموم به سوی برخورد نیکو فرا خوانده می فرماید:« ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ…» یعنی: زشتی را با نیکو ترین روش دفع کند…
(4) لزوم دوری از صفات نا پسند:
قرآن کریم در آیت دیگری از بی حیایی و کارهای نا پسند وتعدی باز می دارد: « … وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» یعنی: … و از زشتکاری و کار ناپسند (سخن زشت و عمل زشت) و ستم وسرکشی باز می دارد، شما را پند می دهد، باشد که پند گیرید.
(5) وفاء به عهد:
الله متعال می فرماید:« وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا» یعنی: وبه عهد خود وفاء کنید که بی تردید عهد مورد پرسش قرار می گیرد.
(6) دوری از سخن گفتن بدون علم:
الله متعال در این مورد فرموده است:« وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا» یعنی: واز پی آنچه بدان دانش نداری مرو، که گوش و چشم ودل هر یک از اینها از آن باز خواست خواهد شد.
(7) دوری از رفتار غرور آمیز و متکبرانه چنانچه مستکبرین بدان عادت دارند:
خداوند متعال می فرماید:« وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا» یعنی: و در زمین با تکبر وخرامان راه مرو، زیرا تو زمین را نخواهی شگافت و قامتت به بلندای کوهها نخواهد رسید.
(8) دستور به میانه روی در خرج ومصرف:
خداوند متعال می فرماید:« وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا» یعنی: ودستت را به گردنت مبند(بخل مکن) و آن را یکسره مگشای که آنگاه ملامت کرده درمانده خواهی گشت.
(9) اجرای عدالت در تمامی حالات و در برابر همگان:
خداوند متعال می فرماید: « وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى» یعنی: وچون سخن گفتید عدالت کنید اگرچه بر خویشاوندان باشد.
و می فرماید:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» یعنی: اى كسانى كه ايمان آوردهايد براى خدا به داد برخيزيد [و] به عدالتشهادت دهيد و البته نبايد دشمنى گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر است و از خدا پروا داريد كه خدا به آنچه انجام مىدهيد آگاه است.
(10) همکاری بر نیکی و تقوی و دوری از تجاوزگری:
خداوند بزرگ فرموده است:« وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ» یعنی: در کار نیک و تقوی همکاری کنید و در گناه و تجاوزگری همکاری نکنید.
(11) خود داری از ظلم:
خداوند متعال می فرماید:« وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» یعنی: و كسانى كه ستم كردهاند به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت.
همچنان می فرماید:« وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» یعنی: و كيستستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بسته يا آيات او را تكذيب نموده بى ترديد ستمكاران رستگار نمىشوند.
در در سوره بقره فرموده است:« تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» یعنی: اين ستحدود احكام الهى پس از آن تجاوز مكنيد و كسانى كه از حدود احكام الهى تجاوز كنند آنان همان ستمكارانند.
(12) دعوت به سوی صبر وشکیبایی.
خداوند متعال در مورد صبر آیات متعددی را در قرآن کریم بیان داشته تا بندگان را به آن تشویق نماید و حیثیت صابران را روشن می سازد و بیان میدارد که صابران در برابر فیصله های الهی از جمله محسنین به حساب آمده و شامل رحمت الله متعال می گردند: چنانچه او تعالی فرموده است:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» یعنی: اى كسانى كه ايمان آوردهايد صبر كنيد و ايستادگى ورزيد و مرزها را نگهبانى كنيد و از خدا پروا نماييد اميد است كه رستگار شويد.
او تعالی در سوره هود فرموده است:« وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» یعنی: صبر کند که الله پاداش نیکو کاران را ضایع نمی گرداند.
(13) صدق از نشانه های داشتن ایمان راستین است:
الله متعال از خلال آیات متعدد به صدق فرا می خواند و صادقان را گرامی میدارد. او تعالی در این مورد می فرماید:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» یعنی: اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا پروا كنيد و با راستان باشيد.
(14) ثابت قدم ماندن بر مواقف بر حق:
الله متعال در مورد استقامت و استوار ماندن بر حق می فرماید:« إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ» یعنی: در حقيقت كسانى كه گفتند پروردگار ما خداستسپس ايستادگى كردند فرشتگان بر آنان فرود مىآيند [و مىگويند] هان بيم مداريد و غمين مباشيد و به بهشتى كه وعده يافته بوديد شاد باشيد.
(15) راه علاج جهل و برخورد با جاهلان گذشت و دوری از ایشان است:
الله متعال در این مورد می فرماید:« خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ» یعنی: عفو و گذشت پیشه کن، و به کار پسندیده فرمان ده، واز جاهلان روی گردان باش.
(16) اخوت وبرادری انسانی که بالاتر ومقدس تر از ارتباط جنس ونوع است:
الله متعال می فرماید:« {يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا}1 .یعنی: اى مردم از پروردگارتان كه شما را از نفس واحدى آفريد و جفتش را [نيز ] از او آفريد و از آن دو مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد پروا داريد و از خدايى كه به [نام] او از همديگر درخواست مىكنيد پروا نماييد و زنهار از خويشاوندان مبريد كه خدا همواره بر شما نگهبان است.
{يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ}2 .یعنی: اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بىترديد خداوند داناى آگاه است .
(17) وفاء وایستادگی بر سر پیمان های امضاء شده:
الله جل جلاله فرموده است:{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ} .یعنی: اى كسانى كه ايمان آوردهايد به قراردادها[ى خود] وفا كنيد.
(18) مقابله با خیانت با تمام جدیت وحزم:
الله متعال در این مورد می فرماید: {وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيَانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخَائِنِينَ} . یعنی: و اگر از گروهى بيم خيانت دارى [پيمانشان را] به سويشان بينداز [تا طرفين] به طور يكسان [بدانند كه پيمان گسسته است] زيرا خدا خائنان را دوست نمىدارد.
(19) همکاری با مستضعفان:
الله متعال می فرماید:« {وَمَا لَكُمْ لا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا} یعنی: و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و كودكان مستضعف نمىجنگيد همانان كه مىگويند پروردگارا ما را از اين شهرى كه مردمش ستمپيشهاند بيرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خويش ياورى براى ما تعيين فرما.
(20) امر به ترک استبداد و فساد پیشگی:
الله متعال می فرماید:« {تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ} یعنی: آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مىدهيم كه در زمين خواستار برترى و فساد نيستند و فرجام [خوش] از آن پرهيزگاران است.
ارزشهای اخلاقی در پرتو سنت نبوی
از عمده ترین پایه های سلوک ورفتار متمدنانه این است که انسان مسلمان در راستای کسب فضایل و ارزش های اخلاقی همه توان خود را به کار گیرد و از رذایل اخلاقی پرهیز نماید. زیرا رسول خدا صلی الله علیه وسلم می فرماید:« خداوند اخلاق ارزشمند را دوست می دارد و اخلاقهای ناروا را نمی پسندد.»
همچنین می فرماید:« خداوند کارهای مهم و با ارزش را دوست دارد و از کارهای پست و بی ارزش نا خشنود است.»
همچنین روایت شده است که رسول خدا فرموده است:« خداوند سرچشمه زیبایی هاست وزیبایی را دوست می دارد، و ارزشهای اخلاقی والا وستوده را دوست می دارد، و از اخلاق پست و ناپسند نا خشنود می شود».
در حدیثی دیگر آمده است:« همانا دوست داشتنی ترین شما نزد من و نزدیک ترین شما به من در روز آخرت کسی است که نیکوترین اخلاق را دارد و آنان کسانی هستند که زود با مردم انس می گیرند، و مردم هم با آنان الفت وانس پیدا می کنند. »
علماء می فرمایند: ارزشهای اخلاقی ….آن است که سبب تأمین خیر و مصلحت دنیا و آخرت انسانها بشود، همانگونه که رسول خدا آنها را در کنار هم قرار داده وفرموده است:« خداوندا! دینم را که سبب عصمت و پاکی امورم می باشد، اصلاح کن و دنیایم را که در آن زندگی ام می باشد، اصلاح بگردان، ومرگم را وسیله ای برای آسودگی از همه بدیها بگردان».
براستی وجود رسول خدا صلی الله علیه وسلم که الگو و اسوه وسرچشمه همه ارزشها وفضایل فکری وعملی واخلاقی است، نعمتی بسیار گرانبها وارزشمند است وبا هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست؛ پیامبری که از همه فضائل اخلاقی پیامبران پیشین و بسیار بیشتر از آن برخوردار است و خداوند در مقام تمجید از او می فرماید:
« وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ» یعنی: براستی تو از اخلاقی بزرگ (وارزشمند) برخورداری.
همچنین می فرماید:
« لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»
یعنی: (در شیوه پندار و گفتار وکردار) رسول خدا سرمشق والگوی زیبا و ارزشمندی، برای کسانی که به خداوند و قیامت ایمان دارند وخداوند را بسیار یاد می نمایند، وجود دارد».
از ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها در مورد اخلاق رسول خدا سوال شد، او در پاسخی بسیار بلیغ و وکوتاه فرمود:« اخلاق ورفتار او قرآنی بود»
این پاسخ حضرت عایشه به این معناست که، رفتار و روش وسنت رسول خدا تبلور وتجسم عملی قرآن بود، واو همچنانکه آیات قرآن را با زبان وعبارات بیان می فرمود، به وسیله سنت ورفتار خویش نیز روش عمل و اجرای آن را برای مسلمانان ارائه می فرمود. ویکی از موهبتهای بسیار ارزشمند خداوند آن است که سیره وسنت رسول خدا – مانند روش زندگی پیامبران پیش از ایشان- ضایع نگردیده و از تولد تا وفات به ویژه مرحله بعثت وبالاخص مرحله پس از هجرت ایشان به طور مفصل وتمام، محفوظ مانده وثبت گردیده است.
در همه عرصه ها علماء در ارتباط با این موضوع کتابهایی را تألیف ومیراث پربار و گرانقدری را در اختیار ما قرار داده اند، و تا اکنون هم بسیاری از علماء نوشتن و تألیف در عرصه سیره و سنت رسول خدا صلی الله علیه وسلم را به عنوان وسیله ای برای تقرب به خداوند نگاه می کنند وبه بیان ابعاد عظمت و جنبه های عبرت آموز وتربیتی و اسوه بودن آنها اهتمام می نمایند.
هیچ انسانی را نمی توان یافت که از صید و شکار در اقیانوس بیکران راه ورسم زندگی رسول خدا صلی الله علیه وسلم بی نیاز باشد و به سهم خود مروارید های گرانبهایی را بدست نیاورد و آن را همچون چراغی فرا راه زندگی خویش نیفروزد، و در این عرصه پیر وجوان، مجرد ومتأهل، مستمند وثروتمند، حاکم ومحکوم، صلح جو و جنگجو هریک گمشده خویش را در آن پیدا می کنند. وهیچکس در طول تاریخ بشریت وجود نداشته که روش زندگی او به اندازه رسول خدا صلی الله علیه وسلم پربار و فراگیر بوده، ورسالت او با رسالت رسول خدا قابل مقایسه باشد.
مسائلی نیز همچون معاشرت صحیح و اخلاق درست که سنت رسول خدا صلی الله علیه وسلم مسلمانان را به آراسته شدن به آنها فرا می خواند بخشی از ارزشها و مکارم اخلاق به شمار می روند، برای مثال رسول خدا می فرماید:« ایمان کسی کامل تر است که اخلاق او نیکوتر باشد».
همچنین می فرماید:« ایمان کسی کامل تر است که اخلاق او نیکوتر باشد، و بهترین شما کسانی هستند که با زنان خود بهترین رفتار داشته باشند».
همچنین می فرماید:« ممکن است انسانی از طریق خوش اخلاقی و نیک رفتاری به منزلت شب زنده داران وروزه داران برسد».
ومی فرماید:« ارزشمند ترین چیز در روز قیامت و در پیشگاه خداوند خوش رفتاری است و خداوند از انسان بد زبان و ناسزاگو متنفر است».
ومی فرماید:« هرکجا( و در هر شرایطی که قرار داشته باشی) پرهیزگاری را پیشه کن و به دنبال هر بدی، کارنیکی انجام بده تا آن را پاک گرداند و با مردم به بهترین روش رفتار کن».
ومی فرماید:« کرامت مؤمن دین وی است و مردانگی ومروتش خردمندی وی است وحسب وشرافتش اخلاق وی است».
ابوذر رضی الله عنه از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت کرده است:« بیگمان کسی رستگار است که دل خویش را برای ایمان خالص کرده ودل خود را سالم نماید و زبانش را راستگو ونفس و روحش را آرام واخلاقش را درست گرداند».
بدون شک پیامبر صلی الله علیه وسلم درمیان یاران خود مثل اعلای اخلاق نیکوئی بود که آنان را به سوی آن دعوت می نمود و او پیش از آنکه با پند و اندرزهای حکیمانه اش نهال اخلاق نیکو و رفتار و کردار نیکو را درنهاد یارانش بنشاند، با اخلاق نیکو و سیرت معطر خویش، این نهال را می کاشت و آنگاه با آب پند و اندرز بارورش می ساخت.
در حدیثی آمده است:« بیشترین عاملی که مردم را به بهشت داخل می کند تقوای خدا و اخلاق نیکو است» .
در روایتی آمده است:« شما نمی توانید در مردم را با اموال تان بدست آورید این کار را با چهره ی گشاده و حسن خلق انجام دهید» .
به روایت از عبدالله بن عمرو آمده است که گفت: پیامبر صلی الله علیه وسلم نا سزا نمی گفت و ناسزا نمی پذیرفت وهمواره می فرمود:« خیارکم أحاسنکم أخلاقا».
به روایت از انس آمده است که گفت:« ده سال در خدمت پیامبر صلی الله علیه وسلم بوده و خدمت وی را کرده ام به خدای هرگز به من نگفت: وای بر تو، وهرگز به من نگفت، چرا چنین نکردی؟ و چرا چنین کردی؟
وبه روایت از وی آمده است که گفت: اگر کنیزی دست پیامبر صلی الله علیه وسلم را می گرفت او را همراهی می کرد تا هرجا که او می خواست وهرگاه مردی وی را استقبال می نمود دست در دست او می نهاد و پیامبر صلی الله علیه وسلم دست خود را از دست وی پس نمی کشید تا زمانی که آن مرد دست خود را از دست وی پس نمی کشید تا زمانی که آن مرد دست خود را از دست ایشان بیرون می کشید و پیامبر صلی الله علیه وسلم از وی روی بر نمی گردانید تا اینکه آن مرد روی بگرداند. وهرگز دیده نشده است که او در میان همنشینان خود زانوان خود را جلو اندازد یعنی همواره حریم حرمت همنشینان خود را حفظ می کرد وتکبر نمی نمود.
وبه روایت از حضرت عایشه رضی الله عنها آمده است که گفت: « هرگز نبوده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم بین دو چیز مخیر می شد مگر اینکه آسانترین آنها را برگزید، مادام که آن کار گناه نمی بود واگر گناه و ناروا می بود، دورترین مردم از آن می بود واز همه بیشتر از کار ناروا دوری می کرد …. وهرگز نبوده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم انتقام خویش را از کسی گرفته باشد مگر اینکه نسبت به حرمت الهی هتک حرمت می شد که در آن صورت انتقام می گرفت.
هرگز پیامبر صلی الله علیه وسلم چیزی را با دست نزده است، نه زنی را ونه خدمتگزاری را، مگر اینکه در راه جهاد خدای متعال بوده باشد» .
پیامبر صلی الله علیه وسلم نسبت به بزرگ سالان خیلی مهربان بود. به گون مثال: مردی از یمن نزد آن حضرت آمد و می خواست که در جهاد شرکت کند. پیامبر صلی الله علیه وسلم به او فرمود: آیا پدر ومادرت در یمن هستند؟ گفت: بلی، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: آیا از آنها اجازه گرفته ای؟ مرد گفت: نه، پس پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: نزد پدر ومادرت برگرد و از آنان اجازه بگیر اگر اجازه ات دادند جهاد کند و تا آنجا که می توانی با آنها نیکویی کن؛ زیرا نیکویی به پدر ومادر بعد از توحید بهترین عمل نزد خداست.
آن حضرت چنان مهربان بود که حتی با مشرکان هم از روی رحمت ومهربانی رفتار می کرد، زمانی که آن حضرت از جنگ بدر فارغ شد و عده ای از مشرکین مکه به اسارت مسلمین در آمدند فرمود: با اسیران خود به نیکویی رفتار کنید؛ لذا در جریان باز گشت به مدینه، آن عده که با خود اسیری داشت بنا به توصیه پیامبر صلی الله علیه وسلم غذای بهتر را به اسیر می دادند و غذای خراب تر را خود شان می خوردند.
همچنان رحمت ومهربانی آن حضرت شامل کودکان نیز بود، روزی اقرع بن حابس پیامبر صلی الله علیه وسلم را در حال بوسیدن حسن دید، گفت: من ده فرزند دارم و تا هنوز هیچک کدام از آنها را نبوسیده ام. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: آیا خداوند مهربانی را از قلب تو بیرون کشیده است؟ هرکس رحم نکند مورد رحم قرار نمی گیرد.«من لا یرحم لا یرحم» .
پیامبر صلی الله علیه وسلم با خدمه(غلامان وکنیزان) رفتار نیکو داشت، ودستور می داد که با خدمه خود همان غذایی را بدهید که خود می خورید و از همان لباسی که می پوشید به آنها نیز بپوشانید.
از انسان ها که بگذریم، آن حضرت در حق حیوانات هم مهربان و رحم دل بود، موردی روایت شده که آنحضرت فرمود: « هرگاه سوار حیوانات شدید حق آنها را در زمینه استراحت شان رعایت کنید و همانند شیاطین، ظالمانه با آنها بر خورد نکنید» .
واز این قبیل احادیث و آثار منقول از سنت نبوی صلی الله علیه وسلم خیلی زیاد بوده و نقل همه آن از حوصله این بحث بیرون است .
فضائل اخلاقی در زندگی سلف صالح:
حضرت پیامبر صلی الله علیه وسلم در طی بیست وسه سال دعوت شباروزی خویش نسلی را تربیت نمود که هر کدام به شخصيتي الگو مبدل گردید و از مبادی و شخصیت اسلامی به خوبی نمایندگی می کرد، بل می توان گفت که رسول خدا صلی الله علیه وسلم از آن انسان های بدوی شتر چران، اعجوبه های انسانی وتشکلی هم آهنگ وبی مانند درست نمود.
مردمی شدند با ایمانی عمیق وفراگیر، که در روز مانند شیر بر دشمن حمله می کردند و شبانگاه در راز ونیاز پروردگار خویش ضجه می کشیدند؛ نسلی که به خاطر دفاع از مقدسات و گسترش عقیده اسلامی حاضر به هر نوع قربانی بودند.در اینجا به گوشه ای از فضایل اخلاقی آن نسل قرآنی بی مانند می پردازیم:
(1) ابوبکر صدیق رضی الله عنه
حضرت ابوبکر صدیق -رضی الله عنه- شخصی بود که بعد از رسول خدا صلی الله علیه وسلم، اخلاق اسلامی به بهترین شکل، در وی تجسم یافته بود. مهمترین صفات او عبارت بودند از: اعتقاد راسخ به الله وایمان صادقانه وخالص، کثرت علم شرعی، ثقه واعتماد به الله، قدوه بودن، صدق وراستی، امانتداری، شجاعت، مروت، زهد، حب قربانی، تواضع، قبول نصیحت، حلم وبردباری، صبر وشکیبایی، همت عالی، حزم وقاطعیت، اراده قوی واستوار، عدالت، قدرت حل مشکلات، یقین، عزت نفس، تیز هوشی، تلاشگری، قدرت انتخاب همکاران خوب وغیره که در اینجا به طور نمونه شماری از آنها را بیان می نماییم:
الف: مسابقه در امور خیر:
ابوبکر صدیق رضی الله عنه در هر کار خیری نسبت به دیگران سبقت می جست، به گونه مثال: روزی پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسید: چه کسی از شما امروز روزه دارد است؟ ابوبکر جواب داد: من، پرسید: کدام یکی از شما امروز جنازه ای را مشایعت کرده؟ ابوبکر جواب داد: من، پرسید: کدام یکی از شما امروز به مسکینی غذا داده است؟ ابوبکر جواب داد: من، سپس پرسید: کدام یکی امروز بیماری را عیادت کرده ؟ ابوبکر جواب داد: من. سپس آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرمود:« در هرکسی که این اوصاف جمع شود بهشت برایش لازم می گردد» .
در روایات آمده است: زمانی که پیامبر صلی الله علیه وسلم برای غزوه تبوک آمادگی می گرفت،از صحابه خواست که هرکسی مقداری از مال ودارایی خود را در راه اسلام خرج کند تا ارتش مسلمین را بدان مسلح سازند، حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه نیم دارایی خود را برای پیامبر صلی الله علیه وسلم حاضر نمود، ولی ابوبکر صدیق رضی الله عنه همه دارایی خود را برای پیامبر صلی الله علیه وسلم تسلیم نمود وبرای خانواده اش هیچ چیزی از دارایی نگذاشت.
ب: قاطعیت وشجاعت:
زمانی که ابوبکر صدیق رضی الله عنه به خلافت رسید تعداد زیادی از مردم جزیره عرب از اسلام روی برتافتند وعده ای هم از پرداختن زکات امتناع کردند، جز حجاز هیچ جای دیگری بر اسلام باقی نمانده بود. وقتی این حالت رخ داد، حضرت ابوبکر رضی الله عنه با قاطعیت تمام لشکریان اسلام را جمع کرد و برای تنبیع مرتدین و بازگردانیدن آنها به دامن اسلام اقدام نمود و توانست در ظرف کمتر از یک سال تمام آن مناطق مرتد شده را به قلمرو اسلام باز گردانیده و رهبران مرتد شده را تارو مار گرداند.
ج: راز داری:
حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه در نگهداری اسرار خیلی دقیق و کوشا بود. روزی حضرت عمر رضی الله عنه، دخترش حفصه رضی الله عنها را که تازه بیوه شده بود به حضرت ابوبکرصدیق رضی الله عنه پیشکش نمود تا با وی ازدواج کند ولی ابوبکر صدیق رضی الله عنه خاموش ماند و جواب مثبت یا منفی نداد، حضرت عمر رضی الله عنه چند روزی برایش انتظار ماند، تا آنکه حفصه رضی الله عنها در نکاح پیامبر صلی الله علیه وسلم درآمد، آنگاه ابوبکر صدیق رضی الله عنه به حضرت عمر(رض) گفت: شاید تو در دل خود چیزی داشته باشی، من روز از پیامبر صلی الله علیه وسلم شنیدم که به نکاح دخترت حفصه علاقه نشان داد و از او یاد آور شد، من نخواستم که راز آن حضرت را فاش سازم بنا برآن خاموش ماندم و جواب مثبت یا منفی ندادم ومنتظر ماندم، اگر پیامبر صلی الله علیه وسلم نمی گرفت من اقدام می کردم.
د: فداکاری و ایثارگری:
آن حضرت نمونه فداکاری و ایثارگری به شمار می رفت، همه دارایی خود را در راه نشر اسلام ودفاع از مظلومین در مکه به مصرف رساند، همه اعضای فامیل خود را در شب هجرت پیامبر صلی الله علیه وسلم، در خدمت آن حضرت قرار داد، به هیچ عنوان ترس به دلش راه نیافت، در سخت ترین شرایط در کنار پیامبر صلی الله علیه وسلم ایستاد، واز هیچ فداکاری ای دریغ نداشت.
هـ: دور اندیشی:
حضرت ابوبکر صدریق رضی الله عنه مردی دور اندیش بود، همین که از جنگ با مرتدین فارغ گردید و خواست به عوض آنکه این لشکریان آماده را به خانه های شان روانه کند آنها را برای نشر اسلام به سوی روم وفارس بسیج و رهسپار گردانید، که بعد از چند سال محدودی به فتح هردو امپراطوری انجامید.
و: زهد و ورع:
حضرت ابوبکر رضی الله عنه مردی زاهد پیشه و بیزار از حب دنیا بود، گویند لحظه ای که از دنیا رحلت می کرد از مال دنیا هیچ چیزی نداشت. هر بار که غذا می خورد از خادم خود می پرسید که مصدر این غذا از کجاست؟ او برایش شرح می کرد، هرگاه اطمینان می یافت می خورد والا از خورد غذای مشکوک خود داری می ورزید، روزی خامش مقداری غذا برایش داد و او فراموش کرد که از وی بپرسد ولی بعد از خوردن از او پرسید دید که مصدر غذا چیزی مشکوک است، لذا دست خود را به گلوی خود کشیده همه آن غذا را استفراغ نمود.
ز: عفت وپاکدامنی فکری و اخلاقی:
حضرت ابوبکر هم ازنظر فکری و هم از نظر اخلاقی پاکدامن بود به گونه ای که حتی در دوران جاهلیت هم هیچگاهی به بت سجده نکرده بود و شراب نه نوشیده بود. آن بزرگوار داستانش با بتها را حکایت می کند ومی گوید: وقتی تازه به نو جوانی رسیده بودم پدرم ابو قحافه مرا به جایی برد که در آن چندین بت وجود داشت و به من گفت: این خدایان بلند مرتبه ات هستند، وسپس مرا با بتها تنهاگذاشت وخود بیرون رفت، به یک بت نزدیک شدم و گفتم: من گرسنه هستم به من غذا بده، از او جوابی نشنیدم، گفتم: برهنه هستم برایم لباس بده، جوابی نداد، با سنگ بزرگی برسرش کوبیدم تا آنکه به زمین افتاد.
(2) عمر بن خطاب رضی الله عنه:
جنبه های اخلاقی شخصیت عمر بن خطاب رضی الله عنه به حدی زیاد است که نمی همه آن را به تفصیل بیان داشت؛ ولی در این سطور به شماری از آنها اشاره می نماییم:
(الف) شدت خوف از الله متعال:
حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه از الله متعال چنان خوف داشت که همواره خودش را مورد محاسبه قرار می داد، وهرگاه در اثنای تلاوت قرآن کریم با آیات عذاب بر می خورد چنان می گریست که اطرافیان خود را دچار پریشانی می نمود که نشود سکته کند. آن بزرگوار دیگران را فرا خوانده می گفت: آتش دوزخ را زیاد یاد کنید؛ زیرا که حرارتش شدید است، عمق و ژرفایش دور است، وچنگک هایش آهنی است.
– روزی یک اعرابی( بادیه نشین صحرا گرد) نزد وی آمده به زبان شعر از وی خواست که برای دختران و مادرشان کمک کند، عمر از او پرسید: ای اعرابی اگر برایت کمک نکنم چه می شود؟ گفت: اگر کمک نکردی از نزدت می روم. عمر گفت: وقتی رفتی چه می شود؟ گفت: سوگند به الله که از حالم مورد بازپرس قرار خواهی گرفت، آنگاه برای این سوالها پاسخی نخواهی داشت، وشخصی که مورد بازپرس الله واقع شود، سر انجامش یکی از دو جای خواهد بود: یا به دوزخ می رود ویا به بهشت.
وقتی عمر رضی الله عنه این سخن را شنید چنان گریست که اشکهایش ریشش را خیس (پراز آب) نمود، سپس به غلامش گفت: این پیراهنم را به او ببخش به خاطر نجات از آن روز نه به خاطر شعرش، سوگند به الله که غیر از آن، دیگر پیراهنی ندارم.
– از شدت خوفی که از خداوند داشت بر خود سخت می گرفت و به سختی خود را محاسبه می کرد، مخصوصا که احساس می کرد در حق کسی اشتباهی مرتکب شده است، در چنین حالی آن شخص را می خواست و از وی تقاضا می کرد که از وی قصاص بگیرد.
همواره به نزد مردم بیرون می شد و از آنها می خواست که نیازهای شان را با او مطرح کنند تا آن را مرفوع سازد؛ ولی در هنگام مشغول بودن به قضایای کلان و عمومی، از مطرح کردن مسائل خصوصی و شخصی باز می داشت.
روزی به بعض امور عامه مشغول بود، مردی نزدش آمد و گفت: ای امیر المؤمنین! با من بیا و در برابر فلان شخص مرا کمک کن که بر من ظلم کرده، عمر تازیانه اش را بلند کرد یک بر سر او زد وگفت: وقتی که عمر به نزد شما می آید که کمک تان کند، رهایش می کنید و خواست های خود را برایش نمی گویید، وهنگامی که به امور مسلمین مشغول می شود حاضر می شوید! آن شخص با قلب شکسته وخشمگین رفت، عمرگفت: آن مرد را نزدم بیاورید. هنگامی که بازش گرداندند؛ عمر تازیانه اش را به نزد او پرتاب نموده گفت: تازیانه را بیگیر و برسرم بزن چنانچه که بر سرت زده بودم.
مرد گفت: نه ای امیر المؤمنین! چنین نمی کنم، از آن به خاطر خدا وخودت می گذرم. عمرگفت: نه نمی شود؛ یا به خاطر خدا و طلب ثواب الهی از آن بگذر یا بر من بازش بگردان… مرد گفت: این امیر المؤمنین! آن را به خاطر خدا می گذارم، ومرد رفت.
اما عمر به سوی خانه اش رفت و چند نفر با او بودند، از جمله شان احنف بن قیس بود که در این مورد اظهارنظر کرده است… عمر بعد از داخل شدن به خانه دو رکعت نماز گزارد و سپس نشست، و خودش را مخاطب گردانید: ای پسر خطاب! آدمک خورد وحقیر بودی خداوند ترا بلند مرتبه ساخت، گمراه بودی خدا هدایتت کرد، شخص ذلیل بودی خدا عزتت بخشید، بعد ترا بر گردن های مسلمین مسلط ساخت، مردی آمد که از تو طلب کمک نمود، تو کتکش زدی، فردای روز قیامت که با پروردگارت ملاقی شوی چه می گویی؟ چنان خود را ملامت می کرد وعتاب می نمود که دلم به حالش سوخت…
– علی رضی الله عنه گفته است: عمر بن خطاب – رضی الله عنه- را دیدم که بر پشت ستوری سوار است و می دود، گفتم: ای امیر المؤمنین! کجا می روی؟ گفت: یک اشتر از اشتران بیت المال فرار کرده می روم تا آن را بر گردانم، گفتم: خلیفه گانی را که بعد از تو می آیند در زحمت و سختی افکندی! گفت: این ابوالحسن! مرا ملامت نکن، سوگند به ذاتی که محمد را رسول خویش گردانیده که اگر یک بزغاله در دریای فرات هم نابود شود، عمر در روز قیامت به سبب آن مؤاخذه خواهد شد.
– ابوسلامه گوید: روزی به نزد عمر –رضی الله عنه – رفتم او را در حرم دیدم که با تازیانه مردان وزنان را می زند تا آنکه آنها را از هم پراکنده ساخت، سپس گفت: این فلان! گفتم: لبیک! گفت: نه لبیک! مگر برایت دستور نداده بودم که حوضهایی برای زنان وحوضهایی برای مردان درست کنید؟ سپس حرکت کرد، در راه با علی –رضی الله عنه- برخورد، رو به او نموده گفت: می ترسم که هلاک نشده باشم، علی گفت: چه چیزی هلاکت کرده باشد؟ گفت: مردان وزنان را در حرم خدا-جل جلاله- زدم. علی گفت: این امیر المؤمنین! تو امانتداری از امانتداران الله هستی، اگر به خاطر نصیحت و اصلاح زده باشی، هیچگاه خداوند ترا عقاب نمی کند، واگر به ناحق زده باشی در آن صورت تو ظالم هستی.
(ب) زهد وپارسایی:
عمر بن خطاب رضی الله عنه از خلال همزیستی با قرآن کریم و پیامبر صلی الله علیه وسلم و تفکر در زندگی این جهانی دانسته بود که دنیا جای آزمایش وابتلاء بوده واین زندگی مزرعه ای برای زندگی اخروی است؛ از این رو خودش را از سیطره دنیا با همه زیباییها، درخشندگیها وآراستگی هایش وارهانید، وخویشتن خویش را در ظاهر وباطن منقاد خواست پروردگار گردانید. او به حقائقی دست یافته بود وی را در انتخاب حیات زاهدانه کمک می نمود.
شماری از آن حقائق عبارتند از:
– داشتن یقین کامل به این که ما در این جهان بسان غریبه ها یا مسافران هستیم، چنانچه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است:« در دنیا چنان باش که انگار غریبه یا مسافر هستی»
– جعفر بن حیان سعدی گفته است: عمر- رضی الله عنه- بر زباله دانی ای گذر نمود، همانجا ایستاد، کسانی که باوی بودند از ایستادن در آنجا احساس اذیت کردند، گفت: این دنیای شماست که به خاطرش حریصی می کنید و بر سر آن می گریید .
– در روایتی آمده است که عمر- رضی الله عنه – گفت: من پیرامون زندگی نگاه کردم، به این نتیجه رسیدم که، اگر دنیا را بگیرم آخرت را از دست می دهم، واگر آخرت را بگیرم دنیا را از دست می دهم، در حالی که کار چنین باشد، بهتر آن است که فانی(دنیا) را از دست بدهم.
– روزی در میان مردم خطابه ایراد می کرد، در حالی که خلیفه بود، لباسی در بر داشت که دوازده پینه خورده بود.
– باری آن بزرگوار بر کعبه شریفه طواف می نمود، بر لباسش دوازده پینه وجود داشت که یکی از آن پینه ها رنگش سرخ بود و توجه هر ببننده ای را به خود جلب می کرد.
– یکی از روز های جمعه به نزد مردم دیر بیرون شد و از آنها عذر خواهی کرد که دیر بیرون شده و دلیلش را گفت: دلیل دیر بیرون شدنم این بود که این لباسم را شست وشو می دادند و غیر از آن لباسی ندارم؛ بنا بر آن منتظر ماندم تا خشک شود.
– باری ام المؤمنین حفصه رضی الله عنها بر پدرش عمر –رضی الله عنه – وارد شد دید که خیلی در فاقه و زندگی سختی قرار دارد، گفت: خداوند متعال خیر را زیاد ساخته، ورزق را برایت فراخ گردانیده، چه می شود که غذایی بهتر از غذایت بخوری و لباسی نرم تر از لباست بپوشی؟! عمر گفت: خودت را بر علیه خودت داور می گردانم، در از زندگی سخت و فقیرانه پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم یاد آور شد. آنقدر از سختی های زندگی آن حضرت برایش یاد کرد و از حالتی که آنها با هم می گذرانیدند یاد آور شد که او را به گریه انداخت، سپس عمر – رضی الله عنه- گفت: آن دو عزیزم راهی را در پیش گرفتند، واگر من راه سخت تری را بر می گزینم به این دلیل است که مگر شود که به زندگی خوش آنها(در آخرت) برسم.
سعدبن ابی وقاص – رضی الله عنه – گوید: سوگند به الله که عمر بن خطاب در هجرت از ما پیش نبود؛ ولی دانستم که به چه چیزی بر ما تفضل حاصل کرد، او از همه ما در دنیا پارساتر بود.
– آری، عمر بن خطاب –رضی الله عنه- ملتی بزرگ را در مشرق ومغرب رهبری کرد؛ ولی خود روی خاک می نشست؛ زیرپایش چادری می افکند انگار که پایین ترین رعیت است، در زمان او نیم دنیا فتح گردید، بیت المال مسلمین مملو از مال ودارایی گردید؛ ولی عمر بدان نیم نگاهی هم نکرد، وقلبش باری هم به خاطر آن نتپید، بل همه سعادت وخوشبختی اش را در در عزت دین الله و سرکوبی مشرکین می دانست. آری، زهد و پارسایی یکی از صفات بسیار بارز و آشکار عمر- رضی الله عنه- به حساب می رفت.
(ج) ورع وپرهیزگاری:
یکی دیگر از صفات اخلاقی عمر – رضی الله عنه- پرهیزگاری عجیب او بود، در این سطور به چند حادثه ای در زندگیش اشاره می کنیم که پرهیزگاری او را به اثبات می رساند:
روزی معدان بن ابی طلحه یعمری از بحرین با مقداری از خوراکی ها و شرینی باب به نزد امیر المؤمنین عمر – رضی الله عنه- برگشت، حضرت دستور داد تا همه اش را تقسیم کنند، سپس گفت: الهی! تو میدانی که از این غذا هیچ نخوردم وخود را بر دیگران ترجیح ندادم… ترس از آن داشتم که نشود آن را در شکم عمر آتش بگردانی.
معدان می گوید: من همانجا بودم ودیدم که عمر یک کاسه کلان از خوراکی خالص خودش گرفت و در میان کاسه های مردم گذاشت؛ زیرا او علاقه داشت که با مردم یکجا غذا بخورد، چونکه در آن مصلحتهای اجتماعی وجود داشت؛ ولی احساس حرج می کرد که از غذایی بخورد که از مال عام مردم درست شده باشد؛ لذا دستور می داد که برایش غذایی از مال خالص خودش بیاورند.
این یک مثال بلندی از پاکدامنی و پارسایی و پرهیزگاری است. با آنکه در غذا خوردن با مردم از مال عمومی مسلمانان شبهه تحریم وجود ندارد؛ و او یکی از آنها بود؛ ولی از آن، بدان سبب خودش را نگه میداشت که آنچه نزد او تعالی است را ترجیح می داد. واز شدت خوفی که از الله متعال در دل داشت می ترسید که نشود در آن مال هم شبهه وجود داشته باشد.
– عبدالرحمن بن نجیح گفته است: مدتی نزد عمر – رضی الله عنه – گذراندم، ماده شتری داشت که آن را می دوشید و شیرش را می نوشید، روزی غلامش مقداری شیر آورد که آن شیر برای عمر بیگانه معلوم شد، این شیر را از کجا آوردی؟ گفت: این امیر المؤمنین! جوجه شتر خودمان از تناب خودش را خطا داده و رفته تمام شیر مادرش را نوشیده بود، رفتم یکی از اشتران صدقه را برایت دوشیدم، عمر-رضی الله عنه- گفت: خدا هلاکت کند، برایم آتش را می نوشانی؟! از بعض مردم خواست که حق شان را در مورد آن شیر ببخشند، گفته شد: ای امیر المؤمنی! شیر آن شتر با گوشتش برایت حلال باشد.
– روزی عمر – رضی الله عنه- بیمار شد، داکتران برایش تجویز کردند که باید عسل بخورد، در خانه عسل نداشت؛ ولی در بیت المال مقداری عسل وجود داشت که از مناطق مفتوحه آورده شده بود، برایش گفته شد که از آن عسل بخورد تداوی شود؛ اما او نخورد، تا آنکه مردم را جمع کرد بر بالای منبر بالا شد و از مردم اجازه خواست وگفت: اگر برایم اجازه دهید از آن می خورم و در غیر آن صورت بر من حرام باشد، مردم که این سخن را شندیدند از چشمهای شان اشک سرازیر شد، همه برایش اجازه دادند، بعضی شان به بعض دیگرش می گفت: عجبا به حالت ای عمر! خلیفه های بعد از خودت را خسته می کنی!!.
(د) تواضع و فروتنی:
– عبدالله بن عباس- رضی الله عنهما گوید: در بام خانه عباس ناودانی بود که عمر- رضی الله عنه- از آن طریق می گذشت، روزی از روز های جمعه، عمر لباسهای پاک پوشیده به سوی مسجد روان بود، بر بالای بام عباس دو جوجه ذبح شده بود، هنگامی که عمر از زیر ناودان می گذشت، مصادف با زمانی بود که از ناودان آب مخلوط با خون جوجه ها فرو ریخت و لباس های عمر بدان آلوده شد، عمر- رضی الله عنه- دستور داد که ناودان را از جایش بر کنند، سپس به خانه برگشت و لباسهای خود را تبدیل نموده دو باره به مسجد رفت، هنگامی که نماز را برپا داشت عباس – رضی الله عنه- نزدش حاضر شده گفت: سوگند به الله که ناودان را پیامبر صلی الله علیه وسلم در آنجا گذاشته بود، عمر به عباس- رضی الله عنهما- گفت: ترا سوگند می دهم که بر پشت من بالا می شوی تا آنکه آن را در جایی بگذاری که پیامبرخدا- صلی الله علیه وسلم- گذاشته بود، عباس – رضی الله عنه- هم همانطور کرد.
– حسن بصری- رحمه الله- گفته است: در یکی از روز های گرم، عمر رضی الله عنه بیرون شد، از نزدیک بچه ای خرد سال گذشت که بر الاغ سوار بود، گفت: او بچه! مرا هم با خود سوار کن، بچه از سر الاغ بر زمین خیز گرفته گفت: ای امیر المؤمنین! سوار شوید، عمر- رضی الله عنه – گفت: نه! تو سوار شو ومن پشت سرت سوار می شوم، تو می خواهی که من در جای نرم قرار بگیرم و تو در جای سخت! در پشت سر بچه سوار شد و همان طور وارد مدینه شد، در حالی که مردم آنها را تماشا می کردند.
– هیئتی از عراق به معیت احنف بن قیس در گرمای شدید به نزد عمر بن خطاب- رضی الله عنه- آمد، وعمر- رضی الله عنه- آمد و عمر عمامه بر سرداشت و در پی گرفتن اشتری از مال صدقه بر آمده بود، عمر گفت: ای احنف! بیا و امیر المؤمنین را در گرفتن این اشتر کمک کن، که از اشتران صدقه است؛ در آن حق یتیم، بیوه و مسکین است. مردی از میان هیئت گفت: ای امیر المؤمنین! خدا تورا ببخشد، چرا غلامی از غلامان صدقه را دستور ندادی که به جای شما این کار را می کرد؟ عمر گفت: کدام غلام می تواند غلام تر از من واحنف باشد؟ کسی که امر از امور مسلمین را به عهده دارد همان چیزی بر وی لازم است که بر غلام برای بادارش لازم است، از نصیحت و ادای امانت.
– عروه بن زبیر رضی الله عنهما گفته است: روزی عمر بن خطاب – رضی الله عنه- را دیدم که مشکی پر از آب را با خود حمل می کرد، گفتم: ای امیر المؤمنین! این کار برای شما درست نیست! گفت: هنگامی که هیئتهای مختلف نزدم آمدند به سخنانم گوش می دادند و از نظرم اطاعت می کردند، در نفسم خود بزرگ بینی پیدا شد، خواستم که آن را بشکنم.
(هـ) حلم وبردباري:
عبدالله بن عباس رضی الله عنهما گوید: عیینه بن حصین بن حذیفه به مدینه آمده نزد برادر زاده اش حر بن قیس مهمان شد که از جمله مقربین عمر- رضی الله عنه- بود، عیینه به برادر زاده اش گفت: برادر زاده! آیا نزد این امیر رویی وجایگاهی داری؟ برایم اجازه ورود به نزدش بخواه، او گفت: برایت اجازه خواهم گرفت.
سپس برای اجازه گرفت و عمر- رضی الله عنه- هم برایش اجازه داد، وقتی که نزدش وارد شد گفت: ای فرزند خطاب! عطایا اش برای مان زیاد نیست! ومیان مان به عدل حکم هم نمی کنی! عمر از شنیدن این سخن غضب شد ونزدیک بود که او را بزند، حر برایش گفت: ای امیر المؤمنین! خداوند متعال به پیامبرش می فرماید:« خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ»[اعراف: 199]، این مردک از جمله جاهلان است، وقتی عمر این آیه را شنید از آن حد تجاوز نکرد، وغضبش را فرو نشاند، و شخصی را که به وی اساءت کرده بود مورد عفو قرار داد.
چه کسی می تواند که در وقت غضب خودش را کنترل کند؟ به ویژه زمانی که سبب غضب ستمی باشد که در حقش روا داشته شده باشد.
(و) شجاعت ونیرومندی:
عمر بن خطاب – رضی الله عنه- چنان شجاع ونیرومند بود که به مجرد مسلمان شدن از پیامبر صلی الله علیه وسلم در خواست نمود که باید اسلام را آشکار سازند، همان بود که پس از اسلام آوردن او دعوت آشکار در میان مردم مکه شروع شد. زمانی که تازه مسلمان شده بود به دروازه هریک از بزرگان مشرکین می رفت و به او می گفت من در دین محمد داخل شده ام، و آن شخص هیچکاری نکرده دو باره به خانه اش داخل می شد و دروازه را به روی خود می بست.
زمانی که حضرت عمر هجرت می کرد، به خانه کعبه رفته برای مردم مکه اعلان نمود که او قصد دارد هجرت کند وهر کسی که می خواهد مادرش به عزایش بنشیند پس در پشت کوه بر سر راهش بایستد، به همین خاطر آشکارا هجرت نمود وهیچ کسی متعرضش نشد.
(ز) عدل ودادگستری:
اینجا به ذکر چند نمونه از رعایت عدالت عمری اشاره می کنیم:
– در ایامی که عمرو بن العاص از طرف حضرت عمر بن خطاب والی و فرمانروای سرزمین مصر بود، در یکی از میدانهای عمومی شهری که مقر فرمانروایی اش بود مسابقه اسب دوانی برگذار شد. سوارکاران ماهر مسیحی مصری و مسلمین عرب در این مسابقه شرکت کردند.
یکی از اسبهایی که برای مسابقه به میدان آورده شده بود، اسب اصیل محمد بن عمرو بن العاص بوده که به وسیله یکی از سوارکاران عرب وارد میدان مسابقه شده بود، چون یکی از اسبها که شباهت زیادی به اسب محمد بن عمرو داشت، درست در گرماگرم مسابقه از بقیه اسبها سبقت گرفته، جلو می افتد، محمد بن عمرو به تصور این که اسبش برنده شده از فرط خوشحالی از جای برخاسته می گوید: « فرسی ورب الکعبه!. یعنی قسم به پروردگار کعبه این ساب من است».
همین که اسب نزدیک می آید معلوم می شود آن اسب، اسب یکی از مسیحیان قبطی است وچشم محمد بن عمرو خطا دیده است. لذا از شدت شرمندگی و برای فرو نشاندن خشمش قبطی صاحب اسب برنده مسابقه را با تازیانه می زند و می گوید: بگیر این ضربتها را از دست فرزند اشراف.
خبر این ماجرا به گوش عمرو بن العاص می رسد. به جای این که فرزندش را ادب کند و از قبطی عذر بخواهد او را به زندان می افکند تا مبادا به مدینه برود و به حضور حضرت عمر شکایت کند.
چون مدتی از این واقعه گذشت، عمرو بن العاص تصور کرد قضیه کهنه شده و قبطی اقدامی نمی کند؛ لذا او را آزاد نمود؛ ولی قبطی که از اعیان و اشراف شهر بوده نمی توانسته زشتی این ضربتها را که در انظار مردم خورده فراموش کند، لذا راه مدینه در پیش می گیرد و شکایتش را به حضور عمر عرض می نماید.
انس بن مالک راوی داستان می گوید: حضرت عمر شکایت قبطی را استماع نماد و سپس فرمود: اینجا بمان. چندی گذشت که فهمیدیم حضرت عمر فرمان داده تا عمرو بن العاص وفرزندش محمد از مصر به مدینه آیند، چون ناگهان دیدیم که هردو آمدند. حضرت عمر آنها را به مجلس خلافت احضار و قبطی شاکی را نیز در آنجا حاضر فرمود، تا مجددا شکایتش را در حضور آنها تکرار نماید.
چون محمد بن عمرو در حضور عمر به جرم خود اقرار نمود، آن حضرت تازیانه ای را که در دست داشت به دست قبطی داد و فرمود این تو و این فرزند اشراف که تو را بی تقصیر زد، اینک او را با دست خود با این تازیانه بزن و قصاصت را از او بگیر.
قبطی تازیانه را برداشت و در حضور خلیفه و اهل مجلس، محمد بن عمرو را زیر ضربت تازیانه گرفت. حضرت عمر می فرمود: بزن فرزند اشراف را، سپس برایش دستور داد که خود عمرو را بزن پسرش به سبب فرمانروایی او ترا زده است.
عمرو بن العاص عرض کرد، این امیرالمؤمین! عفو کنید، حقش را گرفتی و وجدانت را از این بابت راحت کردی، قبطی نیز گفت: ای امیر المؤمنین کسی را که مرا زده بود، زدم. حضرت عمر فرمود: به خدا قسم اگر این فرمانروا را می زدی تو را باز نمی داشتم، تا آنکه خودت دست از زدنش باز می داشتی، حضرت عمر پس از آن رو به عمرو بن العاص کرد و حقیقتی گفت که تاریخ بشریت از زبان کسی جز عمر نشنیده وهمیشه تا ابد برای او آن را ثبت کرده است. می دانید چه فرمود؟ فرمود:« یا عمرو متی استعبدتم الناس و قد ولدتهم أمهاتهم أحرارا؟»یعن: ای عمرو! از کی مردم را برده گرفته اید و حال آن که مادران شان آنها را آزاد زاییده اند؟
(3) عثمان بن عفان رضی الله عنه
مهم ترین مواصفات اخلاقی حضرت عثمان بن عفان رضی الله عنه که در کتابهای تاریخ نقل گردیده به طور بسیار مختصر عبارتند از: او یک رهبر وقائد ربانی بود؛ زیرا که به الله متعال و روز آخرت ایمانی تزلزل ناپذیر داشت، امور شریعت اسلام را خوب می دانست، به الله متعال ثقه واعتماد کامل داشت، در رفتار وکردارش با مردم نمونه والگو بود، در گفتار و رفتارش صادق و راستکار بود، مردی شجاع و با مروت بود، نسبت به دنیا زهد می ورزید، در قربانی وایثارگری سر آمد روزگار بود، با تواضع رفتار میکرد، نصیحت را می شنید وبدان عمل می نمود، شخصی حلیم وبردبار و شکیبا بود، همت بلند داشت، در جای حلم حلیم و در جای قاطعیت قاطع وجدی بود، دارای اراده استوار و قوی بود، عدالت را مراعات می نمود و بر حل مشکلات توانا بود. از همین روی بود که بعد از عمر بن خطاب رضی الله عنه مناطق زیادی را فتح نمود و تمام کودتاها وشورشهایی که در مناطق تازه فتح شده رخ می داد همه را فرو نشاند. اینجا لازم است که به شماری از مواصفات اخلاقی آن بزرگ مرد کمی به تفصیل سخن بگوییم:
)الف) حلم و بردباری:
حضرت عثمان بن عفان رضی الله عنه مردی حلیم و بردبار بود, در مورد حلم و بردباریش داستان های گوناگون وزیبایی نقل شده که بارز ترین آن عبارت از همانا حادثه شورشی است که عده از مردم شورشگر از سه منطقه بصره وکوفه و مصر به مدینه جمع شدند که همه خواهان عزل او از خلافت بودند. آنها در حالی که خانه او را محاصره کرده بودند, مهاجرین وانصار هم می خواستند که از وی حمایت کنند و غائله را فرو نشانند؛ ولی خلیفه از ایشان خواست که از حمایت او دست بردارند و به خانه های خویش باز گردند, او نمی خواست که به خاطر او در میان مسلمین خونریزی صورت گیرد, هرچند که این شورش به قتل او انجامد.
(ب) سماحت و گذشت:
عطاب بن فروخ گوید: عثمان رضی الله عنه از شخصی یک قطعه زمین را خریداری کرد؛ ولی در قبض مال دیر کرد, روزی فروشنده زمین با او ملاقی شد, از وی پرسید: چرا مال خود را قبض نمی کنی؟ عثمان گفت: تو با من غبن کرده ای, با هرکسی از مردم که رو به رو می شوم مرا ملامت می کند, فروشنده گفت: همین چیز از قبض کردن مالت مانع آمده است؟ گفت: بلی, او گفت: یکی از دو کار را انجام بده, یا زمینت را بگیر ویامالت را. سپس گفت: رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرموده است: « خداوند شخصی را به بهشت داخل کند, که در خرید وفروش, و در داد وستد آسانگیر باشد!» .
آری, حضرت عثمان در داد وستد و در خرید وفروش خیلی آسانگیر وبا مروت بود. او مردی کریم بود, به دنیا علاقمند نبود, او شخصی بود که دنیا را در خدمت مکارم اخلاق قرار می داد, و مکارم اخلاقش آنقدر بود که به درجه ایثار می رسید, و از خود خواهی وترجیح مصلحتهای خود بر مصلحتهای دیگران بیزار بود.
(ج) نرمخویی:
حضرت عثمان رضی الله عنه مردی نرمخوی بود, در برابر رعیت خویش با نرمی وعطوفت رفتار می کرد, هراس داشت که به کسی مصیبتی برسد و با مشکلی رو به رو شود بی آنکه او در موردش اطلاع داشته باشد وبه رفع نیازهایش اقدام نکرده باشد, او احوال مردم را جستجو میکرد, به ضعیفان کمک می نمود, وحق را از قوی می گرفت و به صاحبش باز می گردانید.
(د) عفو:
عمران بن عبدالله بن طلحه گوید: عثمان رضی الله عنه به نماز بیرون شد و از دروازه ای وارد مسجد شد که همیشه از همان در داخل می شد, دروازه درست کشوده نشد, گفت: ببینید که چرا دروازه باز نمی شود, نگاه کردند که شخصی با خنجر در پشت دروازه ایستاده است, عثمان از وی پرسید: این چیست؟ گفت: می خواستم که ترا بکشم, عثمان گفت: سبحان الله! خدا هلاکت کند چرا مرا می کشی؟! گفت: نماینده ات در یمن بر من ظلم کرده است, عثمان گفت: چرا مشکلت را با من مطرح نکردی؟ هرگاه که به مشکلت رسیدگی نمی کردم آنگاه قصد کشتنم را می کردی.
سپس عثمان رو به همراهان خود کرده گفت: نظر شما چیست؟ گفتند: ای امیر المؤمنین! دشمن است که خداوند ترا بر او مسلط گردانیده است. عثمان گفت: بنده ای که قصد گناه کرده بود و خداوند مانع او شد. کسی را بیاور که کفالتت را به عهده بگیرد, تا زمانی که من امور مسلمین را به عهده دارم وارد مدینه نشو, شخصی را از قوم خود آورد و او کفالتش را به دوش گرفت و او هم آزادش نمود.
(هـ) توضع و فروتنی:
عثمان بن عفان رضی الله عنه با وصفی که از عمر بالایی بر خوردار بود, هرگاه در نیمه شب به خاطر نماز وتهجد بر میخاست هیچ یک از خدمه را بیدار نمی کرد که او را کمک کنند. باری برایش پیشنهاد کردند که اگر خادمان را برخیزاند تا کمکش نمایند گفت: نه, شب از آنها است که در آن استراحت می کنند.
اگر حضرت عثمان سوار می بود و با حضرت عباس کاکای پیغمبر صلی الله علیه وسلم مرور می کرد از مرکب خود پیاده می شد تا آنکه حضرت عباس از چشمهایش نا پدید می شد, این کار را از روی احترام و اجلال به او می نمود.
(و) شرم و آزم:
عثمان بن عفان رضی الله عنه با حیاء ترین وباعفت ترین انسان بود. آن حضرت چنان حیاء داشت که هرگاه در داخل خانه اش قرار می داشت و در خانه هم بسته می بود با آنهم از شدت حیاء لباسهایش را در نمی آورد تا بر بدنش آب بریزد. وهنگامی که غسل می کرد و کنیز لباسش را برایش می برد که بپوشد به او می گفت تو به سویم نگاه نکن که برایت حرام است.
(ز) جود و کرم:
عثمان بن عفان رضی الله عنه یکی از جواد ترین و کریم ترین انسان بود, مواقفی از عثمان رضی الله عنه درتاریخ ثبت است که هر عاقلی را به تعجب وامیدارد. زمانی که پیامبر صلی الله علیه وسلم قصد غزوه تبوک نمود چند هزار نفر را او به تنهایی مسلح نمود, و هنگامی که به غزوه رفتند در سرزمین تبوک یک چاه را خریداری کرد تا مسلمین از آن آب بنوشند.
در عهد ابوبکر رضی الله عنه گرسنگی و قحطی انتشار یافته بود که او یک کاروان چند هزار شتره را با بار و بنه اش در راه اسلام انفاق نمود. از زمانی که اسلام آورده بود هر روز جمعه یک نفر غلام یا کنیزی را آزاد می کرد که مجموع کنیزان و غلامانی که با دست عثمان بن عفان آزاد شده اند به دو هزار و چهارصد تن می رسند.
گفته شده که از او بالای طلحه بن عبید الله رضی الله عنهما پنجاه هزار درهم بود و روزی طلحه به او گفت: مبلغی که بالای بنده داشتی را آماده کرده ام بیا وآن را بیگر, عثمان رضی الله عنه به او گفت: آن مبلغ به خاطر مروءتی که داری برای تو بخشش باشد.
(4) علی بن ابی طالب رضی الله عنه
در این سطور گوشه ای از فضائل اخلاقی آن حضرت را بیان می داریم:
(الف) تلاش وحرص بر علم آموزی:
علی رضی الله عنه مردم را از ترک آموزش به علت حیاء، بر حذر داشته می گفت: هرگاه یکی از شما چیزی را نمی داند نباید از یاد گیری آن حیاء کند، وهرگاه یک شخص جاهل در مورد چیزی که نمی داند نباید از پرسیدن درمورد آن حیاء داشته باشد.
آن بزرگوار همواره علماء را توقیر واحترام می داشت و می گفت: « من علمنی حرفا فهو مولای. یعنی کسی که به من یک حرف را آموخته باشد فرمانروا و بادار من است».
آن حضرت پیرامون جایگاه علماء در نزد الله متعال گفته است: کسی که دانش فرا گیرد و بدان عمل کند در ملکوت آسمانها به حیث شخصی بزرگ شناخته می شود.
(ب) زهد و ورع:
حضرت علی کرم الله وجهه مردی زاهد پیشه و دارای ورع بود، زیرا که او با قرآن کریم زندگی کرده بود و با پیامبر صلی الله علیه وسلم همراهی نموده بود. شخصی به نام ابن النباح به نزد آن حضرت آمد و گفت: ای امیر المؤمنین! بیت المال مسلمانان از چیز های زرد وسفید مالا مال است، آن حضرت با همراهی وی به بیت المال رفت، وقتی که بیت المال را مملو از دارایی یافت به او دستور داد که مستمندان کوفه را به نزد من بخوان، وقتی که مردم جمع شدند همه دارایی بیت المال را به مردم توزیع نمود و سپس فرمود: ای سفید و زرد غیر من کس دیگری را فریب بده , سپس دستور داد که جایش را با آب بشویند و پاک کنند, وقتی چنین کردند در جای آن دو رکعت نماز اداء کرد, و در روایتی دیگر آمده است که بعد از تمام کردن تمام بیت المال روی اتاق بیت المال را با دستان مبارک خود جارو زد و آنجا نماز گزارد به طمع آنکه در روز قیامت به نفعش شهادت دهد.
این نشان می دهد که امیر المؤمنین علی -کرم الله وجهه- خودش را بالا تر از آن می دانست که در گرو دنیا و دارایی های زائل آن قرار گیرد, بیت المال از طلا ونقره مملو گشته؛ ولی او بدان نگاه نمی کند و توجه اش را به خود معطوف نمی دارد.
زمانی که مسؤول بیت المال آمد و به آن حضرت خبر داد که خزانه بیت المال مملو از طلا ونقره گشته, آن بزرگوار گفت: الله اکبر. هدف او از گفتن این کلام این بود که دنیا هر اندازه که بزرگ شود با آنهم الله بزرگتر از آن است؛ پس ارزش آن را ندارد که بدان دل بست.
آری, این میزان حقیقی مؤمنی می باشد که خداوند قلبش را منور ساخته است. پس هر اندازه که الله متعال در دل انسان بزرگ تر باشد به همان میزان دنیا در قلبش بی ارزش می باشد و مال ودارایی را در خدمت دین الله قرار می دهد, وهر اندازه که دنیا در نگاهش بزرگ بنماید, به همان پیمانه عظمت الله در قلبش خورد می گردد.
روزی آن حضرت به بازار رفت در حالی که لباسی خشن در بر داشت و بیننده که در وهله اول به ایشان نگاه می کرد به این گمان می افتاد که شخصی چادرنشین(بادیه نشین) است، ایشان می خواست مقداری پارچه خریداری کند، به دکانی وارد شد و مبلغی که با خود داشت بدان مقداری پارچه بسیار کم بها خریداری نمود، در حالی که آن حضرت در آن زمان خلیفه مسلمین بودند.
روزی از آن حضرت پرسیده شد که چرا لباس پیوند زده را می پوشی؟ گفت: سبب خشوع قلب و اقتدای مردم می شوم. بدین شکل ایشان می خواستند که مسلمانان زندگی زاهدانه داشته باشند و از سویی که این نوع لباسها تواضع و فروتنی را در وجود انسان تقویت و خود بزرگ بینی و خود خواهی را در وجود خویش می کشت. روزی در نزد عمر بن عبدالعزیز رضی الله عنه در مورد زهد و زاهدان یاد کردند، ایشان فرمودند: زاهد ترین مردم در دنیا علی بن ابی طالب بوده است.
هارون بن عنتره از پدرش روایت کرده که گفته است: بر علی بن ابی طالب در منطقه خورنق وارد شدم, دیدم که او قطیفه ای را بالای خود افکنده و از شدت سرما می لرزد. گفتم: ای امیرالمؤمنین! خداوند برای تو و خانواده ات در بیت المال حق داده است, و تو برخودت اینقدر سخت می گیری؟! در جواب گفت: از این مال شما چیزی نمی خواهم, این قطیفه را با خود از مدینه آورده ام و با همان زندگی می کنم.
چه چیزی علی رضی الله عنه را واداشته بود که مانند فقیران زندگی کند در حالی که می توانست به خود فاخرترین لباس را خریداری کند؟! او مثال واضح و روشنی از زهد و ورع بود, او از مال دنیا دوری می گزید در حالی که بر حصول آن قادر بود؛ زیرا که او شاگرد مدرسه نبوی بود و بر زهد تربیه یافته بود, همان گونه که پیامبر صلی الله علیه وسلم مانند فقیران زیست در حالی که می توانست مانند بزرگترین ثروتمندان زندگی داشته باشد.
ابو مطر عمر بن عبدالله جهنی گفته است: علی رضی الله عنه را در لباسی دیدم که انگار یک بادیه نشین است, و در دست خود یک قمچین داشت, وارد بازار شد و با یک تاجر در مورد خرید یک لباس صحبت کرد که قیمت آن سه درهم بود, هنگامی که تاجر او را شناخت از وی چیزی نخرید, از نزد او به نزد تاجر دیگری رفت وهنگامی که او هم وی را شناخت از او هم نخرید, سپس نزد یک نوجوان رفت و از وی یک رخت را به سه درهم خریداری کرد, هنگامی که پدر جوان آمد و پسر داستان فروش را به وی باز گفت مرد یک درهم را گرفته به نزد وی آمده آن یک درهم را عرضه کرد وگفت: ای امیرالمؤمنی! این درهم خود را بگیرید. علی رضی الله عنه پرسید: این چه درهم است؟ گفت: قیمت قمیص دو درهم بود. گفت: نه, من به رضایت خود به همان قیمت خریدم و او هم به همان قیمت فروخت.
آن حضرت چنان لباس ساده می پوشید که از مظهرش چنان معلوم می گردید که انگار یک کوچی بادیه نشین است, وهنگامی که رخت خریداری می کرد که لباس بسازد رختی بسیار ارزان بها را انتخاب می کرد که این دلیل واضحی برای زهد پیشگی و تواضع می باشد, از سوی دیگر وقتی که می بیند تاجر او را شناخته است از وی خرید نمی کند تا برایش مراعات نکند, زیرا نمی خواهد که مقام و منصبش را به خاطر مصلحت های خصوصی اش استفاده کند.
این یک فهم دقیق و درست از عرصه های ورع و تقوی است, او خلافت را عملی صالح می دانست, هرگاه با خلافت عدالت همراه باشد, خلیفه از جمله کسانی خواهد بود که در روز او قیامت تحت سایه عرش خدا قرار می گیرد؛ از همین رو نمی خواهد که این عمل نیک را با مصلحت های دنیوی آلوده گرداند و او به جای آنکه پاداش به دست آورد گنهکار نگردد. او با این نوع سلوک عالی برای کسانی که بعد از وی آمدند نمونه و الگو قرار گرفت.
(ج) تواضع و فروتنی:
در مورد تواضع وفروتنی آن بزرگوار گفته شده است: در روزگاری که آن حضرت امارت مؤمنان را به عهده داشت، با یک درهم مقداری خرما برای خانواده اش خرید وآن را در کیسی حمل می کرد, شخصی پیش آمد و پیشنهاد کرد که من می خواهم این خرما را برای تان حمل کنم، در پاسخ فرمود: پدر فرزندان برای حمل آن اولی و احق می باشد. این در حالی که عمرش در آن زمان فوق شصت سال بود. غلام آزاد شده حضرت عباس رضی الله عنه گفته است: روزی علی را دیدم که دستها و پاهای عباس را بوسه می زند و با خیلی تضرع برایش می گوید: کاکا از من راضی شو.
ضرار صدائی در وصف علی رضی الله عنه گفته است: علی خوش داشت لباس کوتاه در بر کند و غذای خشن تناول نماید. درمیان ما طوری بود که انگار یکی از ما است, هرچیزی که از وی می خواستیم برای مان می داد, اگر از وی اطلاع می خواستیم برای مان اطلاع می داد, با وصف نزدیکی اش به ما به سبب هیبتی از آن برخوردار بود, با وی سخن گفته نمی توانستیم.
(د) جود وکرم:
درمورد کرم وسخاوت آن حضرت گفته شده است: روزی یک شخص نا شناس به نزد آن حضرت آمد وگفت: من به شما محتاج هستم حاجتم را مرفوع بدار خداوند حاجتت را رفع کند، آن حضرت برایش گفت: حاجتت را روی زمین بنویس که نمی خواهم ذلت سوالگری را در چهره ات ببینم. بعد از آنکه حاجتش را شنید یک دست لباس آراسته ای که داشت برایش بخشید، سپس فرمود: دینار ها را بیاورید، صد دینار آورده شد، همه را برایش بخشید، شخصی از نزدیکان آن حضرت که اصبغ نام داشت گفت: ای امیر المؤمنین! هم لباس برایش می دهی وهم صد دینار؟ فرمود: بلی، از پیامبر صلی الله علیه وسلم شنیده ام که می فرمود: «أنزلوا الناس منازلهم» برای مردم منزلت و جایگاه در خور قایل شوید، منزلت این مرد در نزد من همین است.
چیز بسیار انتباه آور در این حکایت این است که از سائل می خواهد خواستش را روی زمین بنویسد تا ذلت سوالگری را در چهره اش مشاهده نکند. امروزه چقدر از نیازمندان هستند که آب روی خویش را در برابر کسانی که می ریزند که از ایشان تکدی می کنند, گاه بعضی از تکدی گران در وقت تکدی زبان شان به سوال حرکت نمی کند و مشکل خود را بیان کرده نمی توانند.
(هـ) حیاء
در مورد حیاء آن حضرت ذکر شده است که گفت: از الله متعال حیایم میاید که گناهی از بخشایش وعفو من بزرگ تر باشد، یا جهالت جاهلی حلم وبردباری مرا متأثر سازد. وقتی انسان صفت حیاء را داشت این صفت وادارش می سازد که در وقت قدرت آن را بکار گیرد.
(و) شکر وسپاسگزاری:
در مورد صفت شکر در آن حضرت آمده است: هرگاه از بیت الخلاء بیرون می شد بطن خود را دست زده می گفت: چقدر نعمت بزرگی است اگر بندگان شکر آن را بدانند و به جای آورند. همچنان فرموده است: هرگاه بر دشمنت دست یافتی عفو وبخشش بر او را شکر آن بگردان که خداوند ترا بر او قادر ومسلط ساخته است.
(5) حضرت حسن بن علی ضی الله عنهما
حسن بن علی رضی الله عنهما که نواده پیامبر صلی الله علیه وسلم بود و در خانه نبوت تربیت یافته بود و از چشمه زلال و پاکیزه نبوت بهره گرفته بود در تمام عرصه های زندگی شخصی الگو ونمونه بود، او در رابطه به دنیا زهد اختیار کرده بود، با تأثر از جد و پدر ومادرش دنیا را جای ابتلاء و آزمون می دانست. یکی از بارز ترین نشانه های زهد طلبی وی آن است که هنگامی که بعد از شهادت پدرش به امارت مؤمنان انتخاب گردید و مسلمانان را دو پارچه دید به خاطر آن که مسلمانان را متحد سازد از خلافت دست برداشت تا از خونریزی در میان مسلمانان جلوگیری کند, در حالی که گذشتن از ریاست سخت تر از گذشتن از مال ودارایی است.
یکی دیگر از صفات بارز اخلاقی آن حضرت کرم و سخاوت است، محمد بن سیرین می گوید: اگر نیاز پیدا می شد از انفاق صد هزار دنیار ودرهم هم دریغ نمی داشت، روزی حضرت حسن در مدینه مردی را شنید که دعاء می کند واز الله متعال می خواهد که او را مالک ده هزار درهم بگرداند، فورا به خانه اش رفت و آن مبلغ را برای آن شخص فرستاد.
روزی دیگر غلامی را دید که در یک باغ قرص نانی در دست دارد و یک لقمه خود می خورد و یک لقمه را به سگی که در نزدش است می افگند، از وی پرسید: چه چیزی تو را بدین کار واداشت که چنین کنی؟ گفت: حیایم آمد که خود بخورم و سگ را گرسنه نگهدارم. حضرت حسن برایش گفت: از جایت تکان نخور تا آنکه بیایم، به نزد بادارش رفت و او را از وی خرید و باغ را نیز خرید، باز گشت و غلام را آزاد نمود و باغ را برایش بخشید.
در داستان دیگری آمده است که چند تن به مدینه آمدند که قصد حج داشتند و به نزد حضرت حسن رفته بر وی سلام کردند و از قصد خود او را با خبر ساختند، در آخر حضرت حسن به هریک از آنها چهار صد درهم داد، آنها گفتند که ما محتاج نیستیم باز هم مبلغ را باز نگرفت.
این در حالی که آنها محتاج نبودند واگر محتاج می بودند برای شان چه قدر می داد؟
در مورد حلم وبردباریش آمده است که شخصی از اهل شام وارد مدینه می شود، حضرت حسن بن علی رضی الله عنهما را می بیند که بر شتری سوار است و او را نمی شناسد، در حالی که از زیبایی اش به تعجب می افتد، در باره اش می پرسد می گویند که حسن بن علی است، آنگاه قلب او از بدبینی او مالامال می گردد، وبا حضرت علی حسد می ورزد که خداوند برایش چنین پسری نصیب فرموده است، به نزد حضرت حسن رفته از وی می پرسد: تو پسر علی هستی؟ در جواب می گوید: آری، من پسرش هستم.
شامی می گوید: به قدر کافی او و پدرش را دشنام دادم، وقتی سخنم تمام شد، حسن برایم گفت: گمان می کنم که غریبه هستی، گفتم: آری، گفت: به نزد ما بیا اگر به منزل نیاز داشتی از تو پذیرایی کنیم، واگر به مال نیازت افتاد برایت کمک نماییم، واگر نیاز دیگری هم داشتی همکاریت نماییم.
شامی می گوید: از نزدش رفتم، در روی زمین هیچ شخصی محبوب تر ودوست داشتنی تر از او برایم وجود نداشت، ودیگر در مورد آنچه من کرده بودم و او انجام داد فکر نکردم و از وی دور شدم.
در مورد صفت تواضع در آن حضرت آمده است که یک روز از راهی می گذشت چند کودک را دید که بین هم غذا می خوردند و از وی هم دعوت نمودند، دعوت شان را اجابت کرد وبعد آنها را به خانه اش دعوت نمود و غذا و لباس داد، وگفت: سخاوت از آنها بود؛ زیرا که از چیزی که در دست داشتند به من هم دادند وغیر آن را نداشتند، وما از چیزی که برای شان دادیم بدست میاوریم.
(6) امام ابو حنیفه رحمه الله
در مورد بعضی از مکارم اخلاق امام ابو حنیفه ذکر شده است که ایشان همسایه ای داشت که در طول روز همواره کار می کرد و چون شب می شد به خانه اش باز می گشت با خود مقداری گوشت ویا ماهی می آورد و پخته می کرد و با آواز بلند سرود می خواند تا آنکه به خواب می رفت، و اما ابو حنیفه آوازش را همواره می شنید و بر او هیچ اعتراض نمی کرد، یک شب آوازش را نشنید و دانست که گزمه او را دستگیر کرده است، اسبش را سوار شد و به نزد امیر کوفه رفت و از وی درخواست نمود که او و تمام کسانی را که در آن شب دستگیر نموده رهاکند، وقتی آن جوان از زندان بیرون شد امام ابو حنیفه برایش گفت: آیا در موردت کوتاهی کردیم؟
برایش مقداری پول داد که ایام حبسش را جبران نماید، با این کار عقل آن جوان را سر جایش آورد تا آنکه آن جوان از کرده هایش توبه نمود و بعد از آن به نزد آن امام آمده در مسائل مختلف دین تفقه حاصل کرد.
در مورد آن حضرت نقل شده که باری ابو جعفر منصور از وی در خواست نمود که به ملاقاتش برود، به نزدش رفت و منصور از وی بسیار به خوبی پذیرایی نمود و مقدمش را گرامی داشت و زمانی که از نزدش بیرون می شد برایش یک خریطه از پول را داد که در آن سی هزار درهم وجود داشت، امام ابو حنیفه با زیرکی برایش گفت: ای امیر المؤمنین! من در بغداد غریبه هستم و جایی ندارم که این مال را نگهداری کنم، بناء خواهش من آن است که این مال را در بیت المال نگهدارید، هرگاه که بدان محتاج شدم آن را می گیرم، منصور هم پذیرفت، و بعد از مدت کوتاهی امام وفات نمود، و در خانه اش اموال عاریتی که مردم گذاشته بودند چندین برابر مبلغی بود که منصور برایش پیشنهاد کرده بود، وقتی منصور از این داستان اطلاع یافت گفت: خدا ابو حنیفه را رحمت کند، نخواست پولی از من بگیرد؛ ولی با لطف ومهربانی آن را رد نمود.
(7) امام ابو یوسف رحمه الله
در مورد صفات اخلاقی امام یوسف رحمه الله آمده است که وی تمام شروط منصب قضاء را در خود جمع کرده بود، او دارای لهجه صریح وراست بود، از طمع گریزان بود، سکوت وخاموشی را به وجه نیکو التزام می کرد، شخص با وقار و با تأمل بود، عزت نفس داشت، دارای اخلاق کریمانه بود، طبع لطیف داشت، حلیم و بردبار بود، در حق ثابت واستوار بود، بخاطر خدا تواضع می کرد، به الله اعتماد کامل داشت، در اقامه حدود جدی بود، در بین اشخاص متخاصم مساوات را کاملا رعایت می کرد، و به دلائل هر دو جانب دعوا به خوبی گوش می داد، به اشخاص طرف دعوی روی دوستی خاص نشان نمی داد.
چنان اطلاعات فراوان وگسترده داشت که در تمام سفرهای هارون الرشید با وی همراه می بود؛ ولی هیچگاه به او سخن مکرر نگفته بود ومعلومات ناقص نداده بود.از لطایف کار ابو یوسف یکی هم آن است که روزی هارون الرشید با همسرش زبیده اختلاف پیدا کرد و به زنش گفت اگر تا غروب خورشید از قلمروم بیرون نشوی بر من طلاق باشی، بعد از گفته اش پشیمان گشت، پشت فقهاء نفر فرستاد تا برایش حیله ای پیدا کنند که زنش طلاق نشود، هیچ یک راه حل مناسب نیافت، موضوع را به ابو یوسف مطرح نمود او برایش گفت: حل این موضوع آسان است، به زنت بگو که امشب در خانه نخوابد بلکه در مسجد بخوابد و مسجد در ملک تو داخل نیست، زیرا که الله متعال می فرماید:” وإن المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا”، با پیدا شدن این راه حل هارون الرشید خیلی خرسند گردید.
در مورد صفات اخلاقی وموقف سلف صالح دلائل بسیار روشن و بی حسابی داریم که این کتاب حوصله نقل تمامی یا اکثر آن را ندارد وبه آنچه بیان گردید, بسنده می کنیم.
ارتباط اخلاق با ایمان، عبادات و معاملات
نخست: ارتباط اخلاق با ایمان:
ایمان یک نیروی حمایتی ونگهدارنده از پستی ها و حرکت دهنده به سوی نیکویی ها است، از همین رو, هنگامی که الله متعال بندگانش را به انجام کار های خیر دستور می دهد و از شر باز میدارد، آن را از خواستهای ایمان قرار می دهد که در ژرفای دلها ریشه دارند. خداوند متعال در این مورد در قرآن کریم به کثرت یاد آور شده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ ﴿119﴾ »[سوره توبه] (اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از خدا پروا كنيد و با راستان باشيد (119)).
نخست الله متعال بندگان خویش را به ایمان دعوت می کند وسپس ایشان را به تقوی و صداقت مکلف می گرداند.
در واقع امر پیامبر بزرگ مان با سخنان رسا و روشن خویش بیان داشته اند که ایمان قوی به طور حتم اخلاق قوی تولید می کند، و ضعف و فروپاشی اخلاق دلیل بر ضعف یا نبود ایمان در وجود انسان است و این امر بر اساس بزرگ بودن یا خرد بودن شر در وجود انسان سنجیده می شود…
پس انسان پر روی و کج رفتار؛ کسی که رذیلتها را بی پروا انجام می دهد و به هیچ کسی ارج قایل نیست و از هیچ شخصی هم حیاء ندارد، پیامبر اسلام – صلی الله علیه وسلم – در وصف حالش می فرمایند:« الحیاء و الإیمان قرناء جمیعا فإذا رفع أحدهما رفع الآخر» !!(یعنی: شرم وآزرم با ایمان پیوسته و جدایی ناپذیرند، هرگاه بساط یکی از آن دو برچیده شود بساط آن دومی نیز برچیده خواهد گردید).
شخصی که با همسایگان خویش برخورد زشت دارد و در حق شان اساءت می کند، دین در برابر وی ایستادگی نموده در موردش داوری می کند. در این باره پیامبر بزرگ مان – صلی الله علیه وسلم – فرموده اند:« والله لا یؤمن، والله لایؤمن، والله لا یؤمن، قیل: من یا رسول الله؟ قال: الذی لایأمن جاره بوائقه» (یعنی: سوگند به خداوند که از ایمان برخوردار نیست، سوگند به خداوند که ازایمان برخوردار نیست، سوگند به خداوند که از ایمان برخوردار نیست، پرسیده شد: چه کسی ای رسول خدا! فرمود: کسی که همسایه اش از شر زیان و آزار وی در امان نباشد».
پیامبر بزرگ مان را می بینیم زمانی که می خواهد به پیروان خویش بیاموزد که از زشت گوییها روی بگردانند و از حرفهای بیهوده و پرحرفی دوری گزینند، می فرماید:« من کان یؤمن بالله والیوم الآخر فلیقل خیرا أو لیصمت» (یعنی: هرکه به خداوند وروز آخرت ایمان دارد بایستی سخن خیر بگوید ویا خاموش باشد).
بدین سان پیامبر صلی الله علیه وسلم، با اتکا بر صدق ایمان وکمال آن، در غرس نهال های فضیلت وپرورش آن, گام به پیش می گذارد وکارش را ادامه می بخشد تا آن که به ثمر بنشیند….
در بسا موارد، شماری از مدعیان دینداری، در ادای عبادتهای مطلوب و عمده تساهل نشان می دهند، و در جامعه چنین وانمود می کنند که بر ادای آن حریص اند، ودر عین حال مرتکب اعمالی می شوند که اخلاق نیکو و ایمان واقعی از آن بیزار است…
پیامبر اسلام – صلی الله علیه وسلم – این طایفه از مردم را وعید می دهد و امت خویش را از فریب این چنین گروهی بر حذر می دارد.
زیرا تقلید کردن در شکل عبادتها از عهده هر کسی بر می آید حتی از کسی که روح آن را درک نکرده و به آن سطح هم دست نیافته است…
شاید یک کودک هم بتواند افعالی را که در نماز اداء می شوند تقلید کند و کلمات آن را هم تکرار نماید…
شاید یک تمثیل کننده هم بتواند در ظاهر امر خضوع نشان دهد و مهمترین مناسک را به خوبی؛ ولی به شکل تصنعی وساختگی اداء کند…
ولی نه این ونه آن، انسان را به سلامت یقین و پاکیزگی مقصد نایل نمی گرداند.
برای داوری در مورد اندازه فضیلت و زیبایی رفتار انسانی به مقیاسی نیازمندیم که اشتباه نکند، وآن اخلاق عالی است!
در این مورد روایت شده که مردی به نزد پیامبر – صلی الله علیه وسلم – آمده به ایشان گفت: « یا رسول الله! إن فلانة تذکر من کثرة صلاتها و صیامها و صدقتها غیر أنها تؤذي جیرانها بلسانها فقال: « هی فی النار» ثم قال: یا رسول الله فلانة تذکر من قلة صلاتها وصیامها، و أنها تتصدق « بالأثوار من الأقط» – بالقطع من الجبن – و لا تؤذي جیرانها. قال: « هي في الجنة» !( ای رسول خدا! فلان زن به سبب کثرت نماز وروزه و صدقه اش بر سر زبانها است؛ مع الوصف همسایگان خود را با زبان خود اذیت وآزار می دهد، فرمود:« جایگاه او دوزخ است » سپس آن مرد گفت: ای رسول الله! فلان زن به سبب قلت نماز وروزه اش بر سر زبانها افتاده است و جز اندکی از پنیر دیگر صدقه ای نمی دهد؛ اما به همسایگان خود اذیت وآزاری نمی رساند. فرمود: « جایگاه او بهشت است»!).
نگاه ژرف به پاسخ پیامبر – صلی الله علیه وسلم – به این سوال, نشان می دهد که اخلاق عالی تا کدام حد از ارزش برخوردار است و از سوی دیگر این امر را می رساند که صدقه یک عبادت اجتماعی است، به گونه ای که نفع آن به دیگران نیز می تواند رسید. از این رو, کاستی و تقلل در آن مانند کاستی در نماز وروزه قرار داده نشده است, در حالی که این دو در ظاهر امر عبادات شخصی پنداشته می شوند.
پیامبر – صلی الله علیه وسلم – به پاسخ گویی به یک سوال عارضی در بیان ارتباط اخلاق با ایمان حقیقی، و ارتباطش با عبادت صحیح و گردانیدن آن به حیث معیار ومحک صلاح ونیکویی در دنیا و نجات در آخرت، بسنده نکرده است.
موضوع اخلاق از آن خیلی مهمتر است، ارشاد پیهم و پند واندرز دهی پیوسته, امری ضروری است؛ تا در دلها واندیشه ها راسخ گردد.
دوم: ارتباط اخلاق با عبادات:
پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) مقصد بعثت وچارچوب های اساسی دعوت خویش را به وسیلۀ این سخن:« إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق» (مبعوث شده ام تا برتری های اخلاقی را به پایۀ کمال برسانم»، محدد کرده است.
چنان می نماید که رسالت اسلام، که راه خود را در دهلیز تاریخ زندگی ترسیم کرد، و صاحب این رسالت در راه نشر پرتو آن, تلاش های فراوانی به خرج داد، ومردم را به گرد آن جمع نمود آرزویی برای برآوردن جز تحکیم بخشیدن ریشه های فضیلت های آن, در میان مردم وروشن کردن افق های کمال فراچشم پیروان خویش, نداشته است تا به سوی آن آگاهانه گام بردارند و از روی علم ودانش راه خویش را به آن سوی بپیمایند.
وعبادت هایی که در اسلام فرض گردیده وپایه های ایمان را نیز تشکیل می دهند، حرکت های بی معنا و شعیره هایی مبهم نیستند؛ از آن نوع عبادت هایی که انسان را با غیبی مجهول وناشناخته مربوط سازند و او را به انجام کردارهایی پیچیده و حرکت هایی خالی از مفهوم ومعنا مکلف می گردانند.
هرگز چنین نیست؛ بل فریضه هایی که اسلام فرزندان خویش را بدان ملزم نموده وبه سوی آن فرا خوانده عبارت از تمرین های تکراری ای است که تا انسان عادت گیرد که بر اساس اخلاقی صحیح زندگی خود را به پیش ببرد و همواره بدین اخلاق متمسک وملتزم بماند؛ هرچند که شرایط و ظروف زندگی متحول ودگرگون شود….
آنها شباهت زیادی به تمارین ورزشی دارند که انسان به سوی آن با شوق ورغبت زائدالوصفی روی میاورند و از التزام و تمسک بدان تندرستی بدن و سلامتی زندگی را آرزو میدارند.
قرآن کریم و سنت مطهر به روشنی این حقایق را توضیح می دهند؛ به نمازی که خداوند دستور داده و آن را بر انسان ها فرض گردانیده، در عین حال حکمت اقامه آن را نیز بیان داشته است. چنانچه او تعالی می فرماید:« وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ »( سوره عنکبوت: 45). یعنی: نماز را برپا دار که نماز از فحشاء وزشتی باز می دارد.
دوری از رذایل و پاکسازی از سخن زشت و کارهای ناشایسته، حقیقت نماز را تشکیل می دهد، در حدیثی که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ از پروردگارش روایت می کند آمده است: « إنما أتقبل الصلاة ممن تواضع بها لعظمتی، ولم یستطل علی خلقي، ولم یبت مصرا علی معصیتي و قطع النهار في ذکري، و رحم المسکین و ابن السبیل والأرملة، ورحم المصار». یعنی: در واقعیت نماز را از کسی می پذیرم که به وسیله آن به عظمت من کرنش نشان دهد، وبر بندگانم تجاوز نکند، وبر نافرمانی از اوامرم اصرار نورزد، و روز را در یاد من سپری نماید، وبر مسکین و مسافر و بیوه و مصیبت زده مهربانی وترحم نماید» .
زکات فرضی یک جریمه مالی نیست که از انسان ها گرفته شود؛ بلکه در گام نخست غرس مفاهیم و احساس رأفت ورحمت و همدلی، و تقویت روابط شناخت و الفت بین طبقات مختلف جامعه است.
قرآن کریم بر هدف غایی بیرون کردن مال زکات با این قول الهی صراحت نموده می فرماید:« خذ من أموالهم صدقة تطهرهم وتزکیهم». [توبه: 103]. از دارایی شان صدقه بگیر تا ایشان را پاکیزه نمایی و پربرکت شان گردانی.
پس پاکیزه کردن نفس از چرک ها و آلودگی های نقص و کوتاهی و بالا بردن جامعه به سطحی بلند تا سرحد نجابت, حکمت نخست آن را تشکیل می دهد.
از همین روی پیامبر صلی الله علیه وسلم دلالت واژه «صدقه» را که بایستی شخص مسلمان ببخشاید، گسترش داده وفرموده است:« تبسمک فی وجه أخیک صدقة، وأمرک بالمعروف ونهیک عن المنکر صدقة، و إرشادک الرجل فی أرض الضلال لک صدقة، وإماطة الأذی والشوک والعظم عن الطریق لک صدقة، وإفراغک من دلوک فی دلو أخیک لک صدقة، و بصرک للرجل الردیء البصر لک صدقة» .
یعنی: تبسم تو در برابر برادرت صدقه است، امر کردنت به معروف و نهی کردنت از منکر صدقه است، رهنمایی کردنت شخصی را که راه را گم کرده برایت صدقه است، دور کردنت اشیای اذیت کننده ؛خار و استخوان از راه، برایت صدقه است، خالی نمودن آب از ظرف خود در ظرف برادرت برایت صدقه است، بینایی ات برای شخص نابینا, برایت صدقه است.
این آموزه ها در کویرگونه ومحیطی صحرایی که قرنهای متمادی در حالت خصومت و دشمنی و بدبینی زندگی به سر برده، اشاره به هدف هایی دارد که اسلامش ترسیم نموده، و عرب های دوره تاریک جاهلی را بدان سوی رهبری کرده است.
همچنان اسلام روزه را فرض گردانیده و بدان از این منظر که گویا محرومیتی مؤقت از بعض خوردنی ها وآشامیدنی می باشد، نگاه نکرده؛ بل آن را گامی به سوی محرومیت همیشگی نفس, از هوس های رام نشدنی وممنوع و خواست های زشت آن, می انگارد.
به خاطر اقرار واعتراف به این معنا, پیامبر بزرگ مان می فرماید:« کسی که سخن دروغ و عمل بدان را رها نکند خداوند را نیازی به این نیست که خوردنی ها ونوشیدنی های خود را کنار گذارد» !!
همچنان فرموده است:« لیس الصیام من الأکل والشرب، إنما الصیام من اللغو و الرفث فإن سابک أحدٌ، أو جهل علیک، فقل إني صائم». یعنی: روزه این نیست که از خوردن ونوشیدن خود داری کنی، بلکه روزه آن است که از سخن بیهوده و فحش, خود داری کنی، واگر کسی برایت دشنام گفت، ویا توهینت کرد, بگویی: من روزه دار هستم.
قرآن کریم ثمره و فر آورد روزه را بیان نموده می فرماید:« کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون»[ بقره: 183] یعنی: روزه بر شما فرض گردانیده شده همانگونه که بر امت های قبل از شما فرض گردانیده شده بود؛ تا پرهیزگار شوید.
گاه انسان چنین می پندارد که سفر کردن به سرزمین های مقدس که مردم توانا بدان مکلف شده اند، از جمله آن نوع فرایض اسلام به شمار می رود که بر تعدادی از پیروان اسلام فرض قرار داده شده است، وانسان این گونه سفر را یک سیاحت خالی از معانی اخلاقی پنداشته و گمان می کنند مثالی است از آن چیزی که احیانا ادیان از قبیل تعبدات غیبی را در بر می گیرند.
این یک اشتباه بزرگ است، چونکه خداوند متعال درپیرامون این شعیره می فرماید:« الحج أشهر معلومات….. یا أولی الألباب»[ 197] یعنی: وقت حج ماه هایی معلوم (شوال، ذوالقعده و ذو الحجة) است؛ وهر که در این ماهها بر خودش حج را فرض گرداند، و جامه احرام در برکند، پس باید از جماع وبد زبانی و از گناه وکشمکش خود داری ورزد؛ هرکار خیری که در حج انجام می دهید خداوند از آن آگاه است(وبرآن پاداش تان می دهد)، در حج توشه(نیازهای خوردنی ونوشیدنی و لباس) برگیرید؛ بهترین توشه (برای رفتن به آخرت) تقوی وپرهیزکاری است؛ پس ای خرمندان! از خداوند پروا داشته باشید.
بیان فشرده شماری از عبادت های اسلامی که در اسلام مشهور اند و به نام ارکان اساسی آن شناخته شده اند، نشان می دهد که در میان دین و اخلاق رابطه های نا گسستنی و استواری وجود دارد.
با آن که این عبادت ها در گوهر و مظهر خود از هم متفاوت اند؛ ولی در هدف غایی که پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه وسلم در قول خویش:« إنما بعثت لأتمم مکارم الإخلاق» ترسیم نموده اند، به هم پیوند می خورند.
پس نماز، روزه، زکات، وحج و امثال این قبیل طاعت ها وعبادت ها از آموزه های اسلام، به سان پله های کمالی اند که بدان باید دست یافت واز آن بالا رفت، واز سوی دیگر به سان جوی های زلالی هستند که زندگی را پاکیزه نگه میدارند و مقام ومنزلتش را به اوج می رسانند وبه سبب همین سجیت های خوشگواری که بدان طاعت ها ارتباط دارند ویا از آن ها نشأت می گیرند در دین الله متعال, از جایگاه شامخ برخوردار شده اند.
اگر انسان از این اسباب و وسائل عروج روحی وکمال انسانی استفاده نکند تا بدان واسطه قلب خویش را تزکیه و عقلش را صفا بخشد ورابطه وپیوندش را با الله و با مردم استوار گرداند در حقیقت در پرتگاه سقوط ونابودی قرار می گیرد. چنانچه پروردگار بزرگ مان می فرماید:« إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَى (74) وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى (75) جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ مَنْ تَزَكَّى (76) »{سوره طه}) در حقيقت هر كه به نزد پروردگارش گنهكار رود جهنم براى اوست؛ در آن نه مىميرد و نه زندگى مىيابد , و هر كه مؤمن به نزد او رود در حالى كه كارهاى شايسته انجام داده باشد براى آنان درجات والا خواهد بود, بهشتهاى عدن كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است جاودانه در آن مىمانند و اين است پاداش كسى كه به پاكى گرايد.)
سوم: ارتباط اخلاق با معاملات:
هرگاه معاملات مطابق اخلاق اسلامی و در چارچوب آموزه های اسلام اجراء گردد عبادت به شمار می رود و بنده از ثواب اخروی برخوردار می شود. هم قرآن کریم و هم سنت مطهر نبوی به سوی کسب حلال واخلاقمند دعوت کرده اند. الله متعال می فرماید:« وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا» (وروز را وقت تلاش و کوشش زندگانی گردانیده ایم). ومی فرماید:« فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» (وقتی که نماز خوانده شد، در زمین پراکنده شوید وبه دنبال رزق و روزی خدا بروید…)
وپیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در این مورد می فرماید: «در میان گناهان، گناهانی هستند که هیچ چیزی آنها را پاک نمی کند، مگر اندیشه ی همت گماردن در طلب معیشت» ومی فرماید:« التَّاجِرُ الصَّدُوقُ تَحْتَ ظِلِّ الْعَرْشِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ) . (بازرگان صادق و درستکار، در روز قیامت زیر سایه عرش قرار خواهد داشت). ومی فرماید:« إن الله يحب المؤمن المحترف» ( خداوند شخص مؤمن پیشه ور را دوست دارد).
رعایت عدالت و دوری جستن از ستم، در معاملات
گاهی معامله ای انجام می گیرد و مفتی نیز بر حسب ظاهر به صحت و درستی آن فتوا می دهد، اما در واقع یک نوع ظلم وخیانت در آن به کار رفته است که عامل آن در معرض خشم خدا قرار می گیرد و زیان بعضی از این ظلم و خیانت ها متوجه عام می شود، مانند:.
(الف) احتکار؛ یعنی: پنهان کردن ما یحتاج مردم به غرض نا یاب شدن وگرانبها شدن و فروش آن به قیمتی گزاف.
(ب) پنهان نمودن عیب کالا؛ فروشنده ای که عیب کالای خود را پنهان می کند و با همان عیب بر مشتری می فروشد.
(ج) نا متعادل بودن وزن و پیمانه؛ شخصی که کالا را به وزن سنگین و پیمانه پر می خرد و با وزن سبک و پیمانه ناقص می فروشد, مرتکب گناه بزرگ وخیانت عظیم می شود.
(د) نباید از نرخ روز عدول نمود؛ فروشنده باید جنس را با نرخ عادلانه روز خرید و فروش کند، نه این که کالا وجنسی را با نرخ پایین تر از نرخ بازار بخرد و صاحب کالا را بفریبد وبگوید نرخ بازار همین است، در صورتی که دروغ گفته وخود با بهای بیشتر از آن بفروشد. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است:ِِ« به پیشواز کاروانی که با کالای خود در راه ورود به شهر هستند نروید( به قصد اینکه پیش از وارد شدن به شهر و اطلاع یافتن از نرخ روز آنان را گول بزنید) و کالای ایشان را با نرخ پایین تر بخرید و با نرخ بیشتر به فروش برسانید».
(هـ) همچنین از اخلاقیات معامله و بازرگانی آن است وقتی که فروشنده و خریدار مشغول معامله جنسی هستند، صحیح نیست شخص دیگری بیاید و بدون اینکه خریدار جنس فروشنده باشد، به خاطر بالا بردن بهای جنس و تشویق نمودن مشتری, با پرداخت بهای بالاتر بگوید: من حاضرم این جنس را با بهای بیشتر بخرم» در صورتی که آن را نمی خرد، بلکه هدفش مغبون ساختن مشتری است، این خیانتی است درحق مردم و مجازاتش سنگین می باشد.
(و) لازم است فروشندگان اشخاصی خوش معامله باشند و دیگران را مغبون ومتضرر نسازند و جنس خود را با نرخ عادلانه روز به مشتری عرضه بدارند؛ زیرا که گذشت و آسانگیری در خرید و فروش مستحب می باشد. پیامبر صلی الله علیه وسلم در حق افرادی که معامله نیکو دارند دعای خیر نموده فرموده است:« خداوند رحم کند به کسی که در خریدن و فروختن و در داد وگرفت با گذشت و آسانگیر می باشد.» آن حضرت در جای دیگری به یکی از یاران خویش نصیحت می کند:« اسمح یسمح لک» ( بادیگران با گذشت باش تا با تو هم با گذشت رفتار شود).
پیامبر صلی الله علیه وسلم در حق کسی که در داد وستد آسانگیر باشد ونسبت به افراد تنگدست در دیر پرداختن وام خود, نظر مساعد نشان دهد و با گذشت باشد در معامله خود خیر دنیا و آخرت را مد نظر داشته باشد, می فرماید:« هرکس تنگدستی را مهلت دهد یامقداری از آن را به او ببخشد و صرف نظر کند، خداوند در فردای قیامت او را سهل و آسان محاسبه می کند»
تلاش برای کسب مال حلال ودوری از حرام
در روایتی از پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده است که می فرماید:« غذای خود را پاک وحلال گردان تا دعایت اجابت شود»
همچنین فرموده است:« هر کس مالی را از محل گناه و از وجه نا مشروعی به دست آورد و به وسیله آن صله رحم به جای آورد یا اینکه آن را در راه خدا صدقه یا انفاق نماید، حتما خداوند آن را برایش جمع آوری می کند، و سپس در آتش می اندازد».
ابن عباس رضی الله عنه گفته است: خداوند نماز کسی را که در شکمش حرام باشد، قبول نمی کند.
آیات و احادیث متعددی دال بر آنند که اسراف در خوردن و نوشیدن و سائر وجوه انفاق مانند مسکن، مرکب و خدمه حرام می باشد؛ زیرا انسان نیاز دارد که در تمام وجوه زندگی مصرف نماید که بدان محتاج می گردد. منظور از اسراف در خوردن آن است که از حد سیری تجاوز کند و باعث ثقیل شدن بدن گردد که ادای واجبات دینی در آن حال امکان پذیر نباشد. همچنین ضایع کردن مال هم حرام شمرده می شود؛ چه این ضیاع مال, با مصرف کردنش در وجوه حرام باشد یا با تلف کردن فزیکی آن ویا از روی مباهات و ریاء.
نشانه های اخلاق نیکو
اخلاق نیکو دارای نشانه هایی است که هرگاه در شخصی موجود گردد، دانسته می شود که آن شخص انسان خوش اخلاقی است. عمده ترین نشانه های اخلاق نیکو، نشانه های زیر است:
1ـ خود داری از افراط در مخالفت: شخصی که از مخالفت دوری می گزیند و سعی در مخالفت نمی ورزد جز در جایی که بسیار ضروری باشد، این دلیل بر اخلاق نیک .
2ـ حیا وآزرم شدید: کثرت حیاء دلیل اخلاق نیک است و قلت آن نشانۀ اخلاق زشت. در روایات آمده است که پیامبر بزرگ اسلام ـ صلی الله علیه وسلم ـ از دوشیزه گان پاکدامن پرده نشین هم با حیاتر بوده است. پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه وسلم ـ حیا را شعبه ای از ایمان دانسته است. آن حضرت در حدیث دیگری فرموده است:« إِنَّ لِكُلِّ دِينٍ خُلُقًا ، وَإِنَّ خُلُقَ الإِسْلاَمِ الْحَيَاءُ» ترجمه: « هر دینی دارای اخلاقی است و اخلاق اسلام حیا می باشد».
3- دوری از تعقیب اشتباهات: کسی که از تعقیب اشتباهات دیگران خود داری کرده به رفع وازالۀ اشتباهات خویشتن مشغول می گردد، همان دلیل داشتن اخلاق نیکو است. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است:« مَنْ أَقَالَ عَثْرَةً أَقَالَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» ترجمه:« كسي كه عيب مسلماني را فاش نمايد خداوند متعال در روز قیامت خود آن شخص را رسوا می گرداند».
4ـ عذر پذیری و معذور شمردن: انسان همواره دچار اشتباهات می گردد؛ ولی بهترین شخص آن است که از اشتباهات دیگران درگذر شود، و عذرپذیر باشد، وکوتاهی های دیگران را نادیده گیرد. پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرموده است:« مَنِ اعْتَذَرَ إِلَى أَخِيهِ بِمَعْذِرَةٍ فَلَمْ يَقْبَلْهَا، كَانَ عَلَيْهِ مِثْلُ خَطِيئَةِ صَاحِبِ مَكْسٍ» ترجمه:« کسی که به نزد برادر مسلمان خود عذری آورد و او عذرش را نپذیرد، گناه او کمتر از گناه آنانی که اموال مردم را به غصب می گیرند، نخواهد بود».
5ـ تحمل اذیت وآزار: انسان هایی که درمیان مردم فعالیت های اجتماعی دارند، با مخالفت ها و اذیت وآزارهایی نیز مواجه می گردند؛ از این رو، لازم است در برابر مخالفت ها و آزارهای دیگران خویشتنداری نشان دهند، تنها با تحمل وبردباری است که انسان می تواند به اهداف خویش دست یابد. پیامبرـ صلی الله علیه وسلم ـ الگوی صبر وتحمل در برابر اذیت های دشمنان ومخالفان می باشد ولازم است که زندگانی آن حضرت را سرمشق وچراغ راه خویش قرار دهیم. وقتی که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ مورد اذیت وآزار مشرکین قرار می گرفت, خداوند متعال آن حضرت را به صبر وتحمل فرا می خواند، چنانچه در یکی از آیات فرموده است:« اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ» ترجمه: « در برابر گفته های آنها صبر پیشه کن و بنده مان داود را به یاد آر». وهمچنان فرموده است:« فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» ترجمه:« شکیبایی کن همان گونه که پیامبران اولو العزم شکیبایی کردند».
6ـ نقد پذیری و بازگشت از اشتباهات: شخصی که نقد را می پذیرد، از اشتباهات خود باز می گردد، به امور خود توجه می کند و در پی تصحیح اشتباهات خویش بر می آید، آن دلیلی واضح بر حسن اخلاق وی می باشد، پیامبر صلی الله علیه وسلم وصحابۀ کرام بهترین نمونه های نقد پذیری و مراجعۀ امور خود بودند، در مورد عمر بن خطاب ـ رضی الله عنه ـ روایت است که روزی بر سر منبر، سخنرانی می نمود ویک زن از جایش برخاست وسخن او را رد نمود، حضرت عمر که متوجه اشتباه خویش گشته بود در حضور همۀ مردم به اشتباه خود اعتراف نموده واز دیدگاه خویش بازگشت و نظر آن زن را تأیید نمود.
7ـ تلاش برای شناخت اشتباهات خویشتن و خود داری از جمع آوری اشتباهات دیگران: مؤمن واقعی آن است که در پی اشتباهات دیگران بر نیاید بلکه به شناخت ورفع اشتباهات خود بپردازد؛ هیچ کسی از اعمال دیگران مورد بازپرس قرار نمی گیرد؛ بلکه از اعمال خودش پرسیده می شود. خداوند متعال می فرماید:« وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» ترجمه: « و هيچ باربردارى بار [گناه] ديگرى را برنمىدارد».
8ـ خوش رفتاری در برابر بزرگان وخردسالان: مؤمن باید گشاده روی، خوش رفتار، ودارای برخوردی نیکو باشد، انسان باید با چهرۀ بشاش، محبت نسبت به دیگران را اظهار بدارد، پيامبر ـ صلی الله عليه وسلم ـ فرموده است:« كُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ ، وَإِنَّ مِنَ الْمَعْرُوفِ أَنْ تَلْقَى أَخَاكَ بِوَجْهٍ طَلْقٍ » ترجمه:« هر کار معروف( نيک) صدقه به شمار می رود، برخوردت با برادر مسلمانت با چهرۀ بشاش هم، نیکی به شمار می رود».
9ـ سخن نیکو با خرد وبزرگ : انسان مؤمن باید با دیگران از در شفقت و مهربانی پیش آمد نماید، به گونه یی که در حق خرد سالان شفیق ومهربان باشد و در برابر بزرگ سالان احترام کننده، پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ در این مورد فرموده است:« لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُوَقِّرْ كَبِيرَنَا وَيَعْرِفْ حَقَّ صَغِيرَنَا » ترجمه: «کسی که به بزرگ سال ما احترام نکند، ودر حق خرد سال ما مهربان نباشد از جملۀ ما نیست».
10ـ صدق گفتار وقلت کلام: انسان مؤمن باید در گفتار وکردار خود صادق باشد. صدق در گفتار وکردار اهل ایمان را از اهل نفاق جدا می کند. خداوند متعال در آیتی از قرآن کریم، مردم را به دو دسته تقسیم نموده است: یکی گروه صادق ودوم گروه منافق و فرموده است:« لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِنْ شَاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ» ترجمه:« وتا خداوند صادقان را بر اساس صدق شان پاداش دهد ومنافقان را اگر بخواهد کیفر دهد ویا ایشان را مورد بخشایش قرار دهد».
ضررها وعواقب اخلاق زشت
رسول الله –صلی الله علیه وسلم- هيچ کار خيری را نگذاشته مگر آنکه امت خود را بر آن تشویق ودستور داده، وهیچ کار زشتی نبوده مگر آنکه امت خود را از آن بر حذر داشته است، و از جملة اعمال نا پسندی که پيامبر -صلي الله عليه وسلم- امت خود را از آن برحذر داشته اخلاق بد مي باشد.
اسباب اخلاق زشت و ناپسند
اسباب اخلاق بد چهار چيز است:
1- جهل: جهل و ناداني، کار هاي نيک را بد، کار هاي بد را نيک، و کمال را نقص، و نقص را کمال جلوه ميدهد.
2- ظلم: ظلم، انسان را به نهادن یک چيز در غير محل آن واميدارد؛ مثلاً یک شخص را می بینی که در جاي رضا غضب ميکند، در جاي تواضع تکبر، در جاي سخاوت بخل، در جاي خود داری از پرمصرفی مصرف، در جاي درشتي نرمي، ودر جاي نرمي درشتي مي نماید.
3- شهوت حرام: شهوت حرام، انسان را به حرص و طمع و بخل و عدم عفت و پاکدامني و تمام پستي ها وادار مي سازد.
4- غصه و غضب: انسان را به کبر، حقد و حسد، ظلم و تجاوز می کشاند.
عواقب اخلاق زشت
• انسان بد اخلاق مورد نفرت مردم وخشم پروردگار واقع می شود.
• انسان بد اخلاق را مردم به اوصاف زشت ياد مي کنند، در حالي که خود اين سخنان را مي شنود، از حضرت عبد الله بن عباس ـ رضی الله عنه ـ روايت است که آن حضرت ـ صلي الله عليه وسلم ـ فرمودند: « ….. واهل دوزخ، آناني اند که الله تعالي گوشهاي شان را از مذمت مردم که از ايشان مي نمايند مملو گردانیده است { يعني آن قدر مردم آنها را مذمت ميکنند که زبان زد عام وخاص گرديده، و ايشان نيز از اين چيز باخبر هستند }» .
• انسان بد اخلاق، سبب جلب غمها ، تلخ کاميها، بد بختی ها وشقاوتها می شود. اولین کسی که از اخلاق زشت در رنج می افتد شخص بد اخلاق است وبعدا کسان ونزدیکانش در رنج وعذاب بوده در نهایت همۀ مردمی که با او آمد وشد می داشته باشند به نحوی از اخلاق زشتش متأثر می گردند.
• اخلاق بد، حلاوت وشيريني ايمان و نور اسلام را از بين مي برد.
اسباب تبدیلی اخلاق نیک به اخلاق زشت
اسباب زیادی وجود دارندکه سبب تغییر ودگرگونی اخلاق نیک به اخلاق زشت می گردند که مهمترین آنها عبارتند از:
1- قدرت (مقام ومنزلت): بسا اوقات قدرت ومنصب، بر اخلاق انسان تأثير منفی به جای گذاشته اخلاق وي را دگرگون می سازد و او را از دوستان قديمي اش متنفر مي سازد واخلاق ورفتارش تغییر می نماید.
2- بر کناري از قدرت: گاهي انسان را قدرت از دست رفته، به سمت اخلاق نا شايسته سوق مي دهد، و او را در اثر شدت تأسف و حزن ويا هم بخاطر قلت صبر، به غضب وروی آوردن به کارهای زشت وادار می سازد.
3- ثروت و پولداري: گاهي ثروت سبب طغيان و سرکشي انسان مي گردد. به تجربه ثابت شده که ثروت سبب سرکشی وطغیان خیلی ها شده است.
4- فقر و مستمندي: گاهی فقر، اخلاق را تغییر می دهد؛ زیرا بعضی از انسان های فقیر از شدت اندوه و تنگدستی دست به کارها و اعمالی می زنند که شایسته انسان مؤمن نیست. به طور اغلب دزدی، قطاع الطریقی، جیب بری وامثال این کارها در وهلۀ نخست در نتیجۀ فقر وتنگدستی رخ می دهد وبعد در نتیجۀ ممارست به خوی واخلاق بد تبدیل می شود.
5- غمگيني: غم واندوه زیاد عقل انسان را دچار اختلال ساخته قلب او را به خود مشغول می سازد و در نتیجه در اخلاق ورفتار وی نیز دگرگونی رخ می دهد.
6ـ همنشيني با بدان: وقتی انسان با انسان های بد اخلاق هم صحبت می شود، خواهی نخواهی از خوی ورفتار آنها متأثر می گردد. از همین روی پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ امت خود را به این امر متوجه ساخته آنها را از انتخاب رفیقان بد بر حذر داشته می فرماید:« الرَّجُلُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ مَنْ يُخَالِلُ» ترجمه:« هر شخصی بر دين رفيقش است؛ بايد هر يکی از شما متوجه باشد که با چه کسی دوستی ورفاقت می کند.
روشهای تربیه و پرورش اخلاق
اول: امکان حصول فضایل اخلاقی:
آیا کسب فضایل اخلاقی وتقویم اخلاق ممکن است؟ آیا می توان صفات نیک اخلاقی را کسب و از بدیها خود را رهایی بخشید؟
پاسخ به این سوال را در دو نکته ارائه می داریم:
(1) تعدیل و تقویم اخلاق به طور کل ممکن است. به تعبیر دیگر، کسب نمودن فضائل اخلاقی و دور کردن رذائل اخلاقی نیز امر ممکن می باشد. به این دلیل که شریعت اسلامی به آراسته شدن به اخلاق نیکو، دستور فرموده و از ملوث شدن به رذائل نهی کرده است و اگر این دو کار، از حیطه توان بشر بیرون می بود، شریعت اسلامی هیچگاهی به آن دستور نمی داد؛ زیرا امر کردن به انجام اموری که در توان انسان نباشد بیهوده وعبث به شمار می رود.
در فقه اسلامی قواعدی داریم که این امر را به صورت واضح متذکر شده است. در قواعد فقهی می خوانیم: « لاتکلیف إلا بمقدور» (تا زمانی که استطاعت نباشد مکلفیت هم نیست).
« لا تکلیف بمستحیل» ( در امر نا ممکن مکلفیت نیست).
از این دانسته می شود که مکلفیت های اخلاقی ممکن بوده و در حد توان انسان می باشد که اخلاق حمیده را در خود ایجاد و اخلاق رذیله را از خویشتن دور نماید. البته که استعداد وتوانایی های انسان در کسب صفات اخلاقی؛ چه خوب و چه بد در میان آنها متفاوت است. درست همان گونه که توانایی انسان ها در کسب علوم مختلف متفاوت می باشد.
(2) بعضی از افراد فطرتا همراه با صفات خاصی آفریده شده اند، به گونه ای که این صفت بر تمام جنبه های شخصی او سایه می افکند. رسول خدا صلی الله علیه وسلم عائذ بن منذر معروف به اشج، رئیس قبیله عبدالقیس را مخاطب قرار داده فرمود: « در وجود تو دو صفت است که الله متعال آنها را دوست می دارد: برد باری و دور اندیشی، اشج گفت: ای رسول خدا! آیا آن دو صفت از کسب خودم است یا خداوند جل جلاله مرا بر آن آراسته گردانیده است؟ فرمود: خداوند ترا بر آن دو صفت آفریده است» .
حاصل سخن آن که, هرگاه شخصی, صفتی از صفات اخلاقی را به صورت آفرینش در خودش داشته باشد، استحکام بیشتر و استمرار بر آن صفت, برایش سهل تر می باشد؛ زیرا که فطری بودن صفت بهترین کمگار بنده در حصول اخلاق عالی اسلامی, می باشد.
دوم: روشهای پرورش اخلاق نیکو:
حصول فضائل اخلاقی و پرورش نیکی ها با يكي از راههای ذیل ممکن است:
(1) کاستن آثار و عدم پیشرفت در اجرای اقتضاءات اخلاقی: این حکم در حصه اخلاق وخویهایی ممکن است که در هر انسانی از جمله غرائز به شمار است، مانند غضب. از همین رو, در حدیث شریف نقل شده است که شخصی نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: به من نصیحت کن. پیامبر صلی الله علیه وسلم برایش گفت: غضب مشو. شخص سوالش را چند بار تکرار نمود و پیامبر صلی الله وسلم هم برایش همین جواب را می داد که: غضب مشو.
علماء در شرح این حدیث گفته اند: مقصد از نهی کردن پیامبر صلی الله علیه وسلم از غضب نهی کردن اوست از اینکه به اقتضای غضب خود دست به عمل بزند، به این معنی که بایستی آثار غضب را از خودش دفع کند؛ چونکه ریشه کن کردن اصل غضب ممکن نیست.
مطلوب در خوی غضب این نیست که اصل غضب را ریشه کن سازیم؛ بل مطلوب آن است که بر غضب خویش سیطره داشته باشیم و آتش آن را فرو نشانیم و به خواست آن عمل نکنیم.
(2) پیراستن، تهذیب و دور نمودن صفات اخلاقی, از انحراف و تأثیرات زشت محیطی وتربیت نا سالم جامعه.
به گونه مثال: شخصی صفت شجاعت را در تجاوز بر حق دیگران، قتل بیگناهان، ریاء کاری و خود نمایی وماننده آن استعمال می کند، یا خوی سخاوت و کرم را در فخر فروشی، ریاء کاری و ذلیل گردانیدن دیگران به کار می گیرد.
این سجایا در اصل خود پسندیده اند؛ ولی به علت به کار گیری نا درست آنها و استعمال منحرف شان از مسیر صحیح و پسندیده شریعت اسلامی, مذموم شده اند. پس تقویم این دو صفت به این شکل ممکن است که اغراض پست و اهداف خسیس از برابر آنها دور گردیده و در جهت های درست به کار گرفته شوند. پس شجاعت را باید در جهت همکاری با ضعیفان و دفاع از مظلومان، سرکوب کردن ستمگران، جهاد در راه الله، نابودی باطل پرستان و کافران به کار بست و از به کار گیری آن در راستای اهداف خرد و پستی چون ریاء و خود نمایی و کسب جاه ومقام دنیوی, خود داری ورزید.
همچنین صفت سخاوت در جهتی توجیه گردد که مورد پسند الله متعال بوده وسیله کسب رضای او تعالی واقع شود. با این هدف مسلمان باید مال خود را در راههای خیر چون اکرام مهمان و کمک به همسایه، سرپرستی یتیم، همکاری با محتاجان، دستگیری بیوه زنان و سایر وجوه خیر به مصرف برساند.
(3) تبدیل کردن صفات زشت اخلاقی به سجایای نیک اخلاقی، مانند مبدل ساختن دروغگویی به صداقت، مبدل ساختن غدر به وفاء داری، ظلم وتجاوز به عدل وانصاف.
این تبدیلی ممکن می باشد و در اکثر حالات می توان صفات زشت اخلاقی را کنار گذاشت و به جای آن صفات زیبا و پسندیده اخلاقی را جایگزین کرد. این صورت را در وجود کسانی به خوبی مشاهده می کنیم که صادقانه به خدای متعال روی میاورند و از گناهان خویش توبه می نمایند.
همچنین زمانی که مردم مسلمان های نسل اول اسلام که قبلا همه بت پرست وجاهل بودند به محض آن که اسلام میاوردند در وجود شان انقلابی بزرگ رخ می داد به گونه ای که هرکدام آنها – که در زمان جاهلیت انسان های شقی و بد بختی بودند- در زمان اسلام به شخصیت های بزرگ و پر افتخاری تبدیل گردیدند. مثلا: ابوبکر رضی الله عنه مردی معمولی از مردم مکه بود، عمر بن خطاب رضی الله عنه درمیان قومش جوانی از طبقه متوسط بود، زید بن حارثه غلام آزاد شده بود، بلال و صهیب و عمار غلام های بالفعل بودند، خالد بن ولید قهرمانی درجه دوم در محدوده مکه بود نه بیشتر از آن، وقتی که اسلام آمد آن استعدادهای ناب و بزرگ را تقویت نمود و از ایشان شخصیت های جهانی وماندگار درست کرد.
سوم: ابزار بدست آوردن روشهای اخلاقی:
با وسائل وابزار گوناگونی می توان صفات حمیده را در خود غرس کرد و صفات زشت و نکوهیده را از خود ریشه کن ساخت. مهمترین این ابزار قرار ذیل است:
(1) علم: مقصد ما از علم شناخت فضایل اخلاقی وسجایای نیکویی است که اسلام به آنها امر نموده و بالمقابل شناخت رذایلی است که اسلام از ارتکاب آن نهی فرموده است. شناخت شخص مسلمان از فضایل و درک وی از رذایل برای او مهم و بنیادین می باشد.
بدون این شناخت ممکن نیست که بداند با کدام صفات خود را آراسته گرداند و از کدام صفات خود را پاک سازد.
خوشبختانه اسلام تکلیف پژوهش به خاطر شناخت این دو نوع صفات را از دوش مسلمین برداشته وخود این تکلیف را به عهده گرفته و آنها را از خلال نصوص دینی معرفی کرده است تا شخص مسلمان آنها را معیار قرار داده زندگی خویش را مطابق آن عیار سازد.
(2) درک نیاز انسانی از آراسته شدن به صفات نیکو و اجتناب از صفات زشت: این کافی نیست که ما صفات نیکو و صفات زشت را صرف بشناسیم؛ بلکه این هم مهم است که بدانیم ما نیاز داریم تا صفات نیکو را در خود بیافرینیم و صفات زشت را از خود دور کنیم؛ زیرا وجود اخلاق نیکو سبب افزایش ایمان و اخلاق زشت سبب ضعف ایمان و افتادن در جهنم می شود. این گونه معرفت سبب می شود که انسان خود را به چیزی آراسته کند که به نفعش می باشد واز چیزی دوری گزیند که به ضررش تمام می شود.
(3) حضور ذهن داشتن از درک نافع بودن اخلاق نیکو ومضر بودن اخلاق زشت: اگر ما نسبت به نافع بودن اخلاق نیکو و مضر بودن اخلاق زشت حضور ذهن نداشته باشیم، فراموش می کنیم و این فراموشی منجر به بی توجهی به ارزشهای اخلاقی می گردد و اثر آن را در نفس وسلوک انسان ضعیف می گرداند. به خاطر همین زود فراموشی, قرآن کریم ارزشهای اخلاقی را به طور مکرر به یادمان میاورد. پس تذکیر ویاد دهانی همیشگی ارزشهای اخلاقی و اینکه بنیاد آن ایمان و عقیده اسلامی است، عملکرد مسلمان را همیشه در چارچوب اخلاق اسلامی نگهمیدارد.
(4) تقویت معانی ومفاهیم ایمان به الله، ایمان به آخرت وایمان به رسالت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم: در این صورت انسان یقین پیدا می کند که از این جهان می رود و از تمام اعمال خود مورد بازپرس قرار می گیرد و ارزشهای اخلاقی از جمله اعمال است، آنگاه برای درست نمودن اخلاق خود در تطابق با بنیادهای ایمان وعقیده اش تلاش می ورزد. هر اندازه که تقوی و عقیده در قلب قوی تر شود نفس انسانی برای پذیرش ارزشهای اخلاقی آماده تر می گردد.
(5) قیام به اعمال نیکو: انجام اعمال نیکو و قیام به کردارهای خدا پسندانه سبب می گردد که اخلاق خوب قوام بیشتر پیدا کند ونفس انسانی را آماده می سازد تا اخلاق پاکیزه را به زودی و آسانی بپذیرد واخلاق زشت ونکوهیده را از خود کنار گذارد و علم بدون عمل در این راستا کافی نمی باشد. در قرآن کریم آمده است:” قدأفلح من زکاها” (کامیاب کسی است که نفسش را پاک گرداند). در قرآن کریم نیامده که به کامیابی کسی می رسد که شیوه ها وکیفیت تزکیه نفس را بیاموزد. پس باید تزکیه نفس عملا صورت گیرد و انسان اعمالی را انجام دهد که تزکیه نفس را در پی داشته و وسیله رهایی از بیماری ها و رذایل اخلاقی گردد.
(6) ادای عبادات فرضی ونفلی: ادای انواع عبادات فرضی ونفلی یکی دیگر از ابزارهایی به شمار می رود که در تقویم اخلاق و گسترش آن در وجود انسان مؤثر واقع می شوند؛ زیرا عبادات نفس انسانی را تزکیه می کند و بدست آوردن اخلاق پسندیده و ترک اخلاق و عادات نا پسند را آسان می سازد. بنا بر این, عبادات بهترین وسیله پاکی، تزکیه و تقویه اخلاق نیکو می تواند بود. الله متعال می فرماید: « وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ» ( یقینا نماز از بی حیایی و کارهای زشت باز میدارد).
الله متعال در مورد زکات فرموده است:« خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا» ( از اموال شان زکات بگیر تا ایشان را پاک سازی و بدان صدقه پر برکت شان گردانی).
همین طور روزه باعث تقویت اخلاق نیکو و حج نیز سبب دوری از زشتی ها می گردد و هریک از این شعایر مدرسه ای از آموزش اخلاق به شمار می روند. قرآن کریم اشاره دارد به اینکه « انسان در اصل بیتاب و حریص آفریده شده؛ به گونه ای که اگر آسیبی برایش رسد بیتاب می شود و چون خیر وخرمی ای برایش دست دهد بخیل می گردد مگر نمازگزاران که بر نماز خود مداومت نشان می دهند و آنانی که در دارایی شان برای گدایان و محرومان حقی نمایان جدا کرده اند» .
(7) رویا رویی با خویی که انسان خواستار دوری از آن است: وقتی انسان می خواهد از خویی خودش را رهایی بخشد بایستی برخلاف خواست و تقاضای آن خوی عمل کند، این روش را می توان به نام مقابله و تضاد با شیطان نامید. شیطان همواره برای بنده اعمال زشت را مزین می سازد و اگر او بر عکس خواست شیطان عمل کند نا امیدش می گرداند و دیگر از تزیین و آراستن اعمال زشت برای بنده کناره گیری می کند. در این چنین حالی انسان می تواند به طور کلی, ترصدگاه شیطان را در نفس خود ویران سازد.
مانند دوا در برابر میکروب که به مرور زمان می تواند جایگاه تولد میکروب را هم نابود سازد و حوزه تربیت آن را به ویرانه مبدل سازد که مجالی برای تربیت نداشته باشد. به طور مثال: شخصی به نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم شکایت کرد که قلبش سخت است؛ آنحضرت برایش توصیه کرد که بر سر یتیمان دست نوازش بکشد و به مسکینان نان بدهد.
در حدیث دیگری آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم خطاب به صحابه فرمودند: « هرگاه یکی از شما خشمگین شد و ایستاده بود فورا بنشیند، اگر خشمش فرو نشست که خوب در غیر آن تکیه بزند»
(8) تکلف در کسب خوی نیکو: یکی دیگر از راه های کسب اخلاق نیکو آن است که بنده در کسب ارزشهای اخلاقی کمی تکلف نشان دهد و نفس خود را به اجرای آن وادار گرداند. اگر می خواهد صفت بردباری کسب نماید سعی کند با تکلف هم که می شود آن صفت را انجام دهد و این کار را تا زمانی انجام دهد که نفس وی بدان عادت نماید و در نفس وی به سجیه و طبیعت مبدل گردد.
(9) آمیزش با مسلمانان خوش اخلاق و با شخصیت: بی هیچ تردیدی همنشینی با اشخاص مسلمانی که دارای اخلاق نیکو اند بهترین وسیله در راستای پاک سازی اخلاق و تزکیه نفس انسان می تواند بود؛ زیرا همنشینی با انسان های صالح برخوردار از اخلاق نیکو در نفس انسان تأثیر فوق العاده داشته او را به سوی اقتباس از فضایل می کشاند، چنانچه از قدیم الایام گفته اند که طبع از طبع دیگران رنگ می گیرد. سعدی گفته است:
با بدان کم نشین که بد مانی خو پذیر است نفس انسانی
همچنان در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت شده که فرموده است:« لا تصاحب إلا مؤمنا و لا یأکل طعامک إلا تقی»یعنی( همنشینی جز با مؤمن مکن و غذایت را جز پرهیزکار نخورد).
(10 داشتن الگوی نیکو: انتخاب قدوه و الگو برای انسان یکی از مهمترین ابزار در جهت تقویم و تزکیه اخلاق است. بهترین نمونه برای مسلمان، زندگی و شخصیت حضرت پیامبر صلی الله علیه وسلم است. الله متعال فرموده است:« لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا» یعنی: بی تردید در وجود رسول الله برای شما الگویی نیکو است، برای کسی که رضای الله و خوشبختی روز آخرت را آرزو کند، وخداوند را به کثرت یاد نماید.
پس از آن حضرت, زندگانی صحابه کرام و دیگر سلف صالح نیز برای مسلمانان امروزین الگو ونمونه است.
(11)ترک محیط فاسد و پناه بردن به محیط سالم: وقتی انسان محیط فاسد را ترک می کند و به محیط سالم پناه می برد مانند کسی است که محیط آلوده با مکروبها و بیمارزدگی را ترک می کند وبه حیطی می رود که آنجا از بیماریها به دور است، بدون شک از بیماری نجات میابد. بدون شک محیط پاک از آلودگیها وبیماریها و انحرافات اخلاقی و فکری سبب تقویت ارزشهای اخلاقی می گردد و از تبارز اخلاق نا پسند جلوگیری می نماید.
برای انسانهای عاقل لازم نیست که خود شان را در معرض سیلاب مفاسد اخلاقی قرار دهند و حجت آورند که گویا شخصیت قوی دارند و از تأثیرگذاری مفاسد جامعه ترسی ندارند. چنانچه در حدیثی روایت شده که شخصی صدتن را کشت و بعد به نزد عالمی رفت و با او در مورد توبه اش مشورت نمود، عالم برایش مشوره داد که توبه اش زمانی قبول می شود که از محیطی که در آن زیست دارد بیرون شود و به سرزمین دیگری برود.
(12) میل صادقانه به تمام صفات نیکو, وحقیر نشمردن صفات زشت: مسلمان باید به هرصفت از صفات نیکو رغبت نشان دهد و در صیانت و حفاظت و تقویت آنها سعی نماید و از صفات قبیح و زشت هرچند کوچک باشد دوری گزیند؛ زیرا شخص مسلمان هیچ یک از صفات نیکو را بی ارزش نمی پندارد ودر برابر هیچ یک از صفات زشت ونکوهیده بی تفاوت نمی باشد. حضرت عدی فرزند حاتم طائی گوید که از پیامبر صلی الله علیه وسلم شنیدم که می گفت: «از آتش جهنم خود تان را نگهدارید هرچند که با نیمی از خرما باشد».
(13) عادت دادن نفس بر قبولی نصائح انسان های دیندار: بر مسلمان لازم است که نفس خود را بر قبولی نصیحت انسان های متدین مشاهده نماید. به همین لحاظ صحبت با نیکان، عمل پسندیده و ضروری دانسته می شود. از همین روی بود که حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه می گفت: «الله مهربانی در حق کسی کند که عیبهایم را برای من هدیه نماید». بدون هیچ تردیدی نصیحت کننده صادق که می خواهد شخص نصیحت شده را بر عیبهایش آگاه گرداند باید مورد ستایش و شادباش قرار گیرد. اگر کسی گژدمی را که روی لباست نشسته برایت نشان دهد آیا از وی سپاسگزاری می کنی و به صورت فوری آن گژدم را از خود دور می افگنی پس عیبها هم مانند گژدمند که باید از کنار مان دور افگنده شوند تا برای ما آسیب نرسانند.
فصل سوم
مکارم اخلاق
مبحث نخست:
مکارم اخلاق فردی
اول: اخلاص
تعریف
تعریف نخست: منظور از اخلاص، جويا شدن رضايت الله جل جلاله در عمل و پاک کردن قلب و مقصد از شائبه هاي شخصي يا دنيوي است؛ يعني انسان جز به خاطرجلب رضاي خدا و منزلت اخروي, كاري را انجام ندهد.
تعریف دوم: امام ابوالقاسم قشيري مي گوید: « اخلاص يعني : منحصر كردن طاعت و عبادت برای خدا به وسيله نيت، چنانكه هدف بنده از طاعت و عبادت، تقرب محض و خالص باشد نه تصنّع و خودنمائي يا كسب ستايش و تعريف و تمجيد مردم, و هر شائبه اي غير از قصد تقرب، مخلّ اخلاص است. »
اخلاص يكي از ثمره هاي توحيد كامل، و به معناي منحصر كردن عبادت بر پروردگار عز و جل واستعانت از او تعالی است: «اياك نعبد و اياك نستعين » «تنها تو را عبادت مي كنيم و تنها از تو ياري مي طلبيم» سوره فاتحه/5.
اخلاص در قرآن کریم:
الله متعال مي فرمايد: ((وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاة وَيُؤْتُوا الزَّكَاة وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَة)) [البينة:٥] ترجمه:« در حالى كه فرمان نيافته بودند جز آنكه خدا را بپرستند، و ايمان و عبادت را براى او [از هرگونه شرك] خالص كنند، و حق گرا باشند، و نماز را برپا دارند، و زكات بپردازند؛ و اين آيين استوار و ثابت است».
در جاي ديگر ميفرمايد: ((إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا (145) إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا)) [النساء،١٤6] ترجمه: « بى ترديد منافقان در پايين ترين طبقه از آتش اند ، و هرگز براى آنان ياورى نخواهى يافت مگر كسانى كه [ از گناه بزرگ نفاق ] توبه كردند ، و [ مفاسد خود را ] اصلاح نمودند ، و به خدا تمسّك جستند ، وعبادتشان را براى خدا خالص ساختند؛ پس آنان در زمره مؤمنان اند، وخدا به مؤمنان پاداشى بزرگ خواهد داد» .
و در جای دیگری فرموده است:« إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا» یعنی:( به زبان حال به ایشان می گویند) ما شما را تنها به خاطر ذات خداوند خوراک می دهیم و از شما پاداش و سپاسگزاری نمی خواهیم.
همچنان فرموده است:« الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى . وَمَا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَى . إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى . وَلَسَوْفَ يَرْضَى» یعنی: آن کسی که دارائی خود را (در راه الله خرج می کند و) می دهد تا خویشتن را (به وسیله این کار، از کثافت بخل) پاکیزه بدارد، هیچکس بر او حق نعمتی ندارد وتا (بدین وسیله به نعمتش پاسخ گوید و از سوی او آن) نعمت جزا داده شود… بلکه تنها هدف او جلب رضای ذات پروردگار بزرگوارش می باشد. قطعا (چنین شخصی از کارهایی که کرده است) خشنود خواهد شد.
اخلاص در سنت نبوی شریف:
پیامبر صلی الله علیه وسلم مي فرمايد: (إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّات، وإَنمَا لكل امْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ و رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ، وَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْيَا يُصِيبُهَا أَوِ امْرَأَةٍ يَتَزَوَّجُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ) [متفق عليه].
ترجمه: « همانا هر عمل انسان به نيت او وابسته است، و هر کس نتيجه ي نيت خود را در ميابد، اگر هجرت کسي به خاطر خدا و رسولش باشد پس او ثواب هجرت به سوي خدا ورسولش را درميابد، و اگر هجرت او به خاطر کسب اغراض و منافع دنيوي يا به خاطر ازدواج با زنی باشد پس هجرت او به خاطر چیزی می باشد که به خاطرش، هجرت کرده است ».
آن حضرت، در حديث ديگري مي فرمايد: « إِنَّ اللَّهَ لاَ يَنْظُرُ إِلَى أَجْسَامِكُمْ وَلاَ إِلَى صُوَرِكُمْ وَلَكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ »[مسلم] ترجمه: « همانا خداوند ـ جل جلاله ـ، به اجسام و چهره هاي شما نمي نگرد، بل که به قلبهای شما مي نگرد».
بر مسلمان واجب است که در هر عمل نيکی که انجام ميدهد اخلاص داشته باشد، تا مورد قبول و پذيرش الله ـ جل جلاله ـ قرار گيرد؛ الله ـ جل جلاله ـ از بنده اش عملی را می پذيرد که خاص براي او تعالی بوده باشد، پيامبر اکرم – صلی الله علیه وسلم – مي فرمايد: (إِنَّ اللهَ لَايَقبَلُ مَنَ العَمَلِ إِلّاَ مَا کَانَ لَهُ خَالِصاً وَ ابتَغَى بِهِ وَجهَهُ)( ) « قطعا خداوند عملی را نمي پذيرد مگر آن که خالص براي او انجام شده باشد، و با آن رضايت او طلب شود».
اخلاص از نزد سلف صالح:
ابراهيم بن ادهم رحمه الله مي گويد: « شهرت طلب نه خدا را شناخته و نه او را تصديق كرده است». ومی گويد: «در دنيا همچون يك شب خرسند نشدم كه در مسجدي از مسجدهاي شام خوابيده بودم و از درد شكم رنج مي بردم، شب هنگام مؤذن به مسجد وارد شد و از من خشمگين شد و پايم را گرفت و مرا كشيد تا از مسجد بيرونم كرد!»
خرسندي ابراهيم بن ادهم از اين بود كه آن مرد او را نشناخته و بدون در نظر گرفتن موقعيت و منزلت او پايش را گرفته و همچون مجرمي او را از مسجد بيرون كرده است.
سالم بن عبدالله در يك نامه نصيحت گونه به عمربن عبدالعزيز نوشته است: «بدانکه ياري خدا به بنده خود, بر اساس نيت است؛ آنكه نيتش كامل باشد، ياري خدا بر او تكميل مي گردد و آنكه نيتش براي خدا ناقص باشد، ياري خدا براي او ناقص مي گردد.»
آثار ونتایج اخلاص
اخلاص داراي آثار پاكيزه و زيبایی در روان و زندگی است كه به صورت خلاصه آنها را ذكر مي كنيم:
1- آرامش رواني: اخلاص به صاحب خود آرامش رواني و اطمينان خاطر مي بخشد. خداوند در مثال قرآني، مؤمن يكتاپرست را به برده اي تشبيه كرده است كه داراي يك آقاست و مي داند آقايش از چه چيزي خشنود و از چه چيزي ناخشنود مي شود، پس تمام هم و غم خود را مصروف رضاي او و پيروي از آنچه كه او دوست دارد مي كند.
و در اين مثال مشرك را به برده شركا تشبيه كرده است كه هميشه بر سر او در حال منازعه و كشمكش هستند و هر يك از شركا او را به چيزي خلاف نظر شريك ديگر امر مي كند و هر يك از آنها از وي چيزي مي خواهد كه ديگري آن را نمي پسندد پس همت و استعداد او متفرق و قلبش دگرگون مي شود. (سوره زمر/ 29)
بدين ترتيب انسان مؤمن با انحصار عبوديت براي خدا, از هلاكت بندگي ديگران آزاد مي گردد.
2- قدرت روحي: اخلاص به انسان قوت روحي بزرگي مي بخشد كه نشأت گرفته از علو هدفي است كه نفس خود را براي آن خالص كرده و اراده خود را براي آن آزاد كرده است و آن عبارت است از رضايت و پاداش الهی.
شيفتگان دنيا و آزمندان مقام و منصب و شهرت, در مقابل نيم نگاه دنياداران و بخشندگان آرزوهاي خويش بلافاصله خود را مي بازند و ضعف خود را آشكار مي كنند، اما آنانی كه نفس خود را به خدا فروخته اند با خستگي ناپذيری و قدرت عجز ستيز، مسير بندگي را مي شكافند و به جلو مي شتابند و به هدف مي رسند و بوسيله تجرد و اخلاص خود را از هر قدرت مادي قوي تر مي پندارند.
3- دوام كار: اثر ديگر از آثار اخلاص، استمرار بخشيدن آن به حركت دعوتگر است. آنكه بخاطر ريا يا آرزوهاي شهواني و شكم، كار مي كند چنانچه به آن نرسد دست از كار برمي دارد. آنكه جهت كسب مقام و منصب و شهرت كار مي كند به محض اينكه احساس كند كه رسيدن به آنها دشوار است، سستي، سنگيني و تنبلي در كار، او را فرا مي گيرد. آنكه بخاطر امير يا رئيس كار مي كند، در غياب رئيس، يا كار را انجام نمي دهد يا آنرا همراه با بي توجهي و سهل انگاري انجام مي دهد. اما آنكه براي خدا كار مي كند پيوسته به كار ادامه مي دهد و سستي و تنبلي و راحت طلبي در سراي عزم و اراده او آشيانه نمي سازد زيرا مراقب و صاحب كار او خداست و خدا هرگز غايب نمي شود.
4- تبديل مباحات و عادات به عبادات: اخلاص كيمياي اعمال است كه بر هر عملي نهاده شود اگرچه آن عمل مباح يا عادي هم باشد آنرا تبديل به طاعت و عبادت مي كند. در حديث آمده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم به سعد رضي الله عنه گفت : «در هر انفاقي كه بخاطر خدا باشد حتي لقمه اي كه در دهان همسرت بگذاري خداوند در قبال آن تو را پاداش مي دهد.» متفق عليه.
5- كسب ثواب بدون انجام يا تكميل كار: يكي از بركات اخلاص اين است كه فرد مخلص اگر چه كار را تكميل نكرده و يا توانايي تكميل آنرا نداشته باشد، پاداش كامل آنرا بدست مي آورد. خوب است در اينجا به سخن خداوند گوش فرا دهيم: {ومن يخرج من بيته مهاجرا الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع أجره علي الله و كان الله غفورا رحيما} «وهركه از خانه خود بيرون آيد و بسوي خدا و رسول هجرت كند و سپس مرگ او را دريابد اجر او بر عهده خداست، و خداوند بسي آمرزنده و مهربان است.»
نساء/100 و نسائي و ابن ماجه از ابي درداء روايت كرده اند كه از پيامبر به ايشان رسيده است: «كسي كه باقصد قيام الليل بر بستر قرار گيرد اما خواب بر چشمان او چيره شود و تا صبح بيدار نگردد، اجر و پاداش قيام الليل را به عنوان صدقه و هديه الهي كسب مي كند.» و در صحيح مسلم آمده است كه پيامبر خدا فرموده است: «كسي كه صادقانه از خداوند طلب شهادت كند خداوند او را به مقام شهدا مي رساند اگر چه بر بستر خود فوت كند.»
6- ياري و ضمانت الهي: يكي از ثمرات اخلاص مورد تاييد خدا قرار گرفتن و مشمول كفايت او شدن است؛ امداد الهي بر حسب مقدار تجرد و از خود گذشتگي و صفاي قلب براي خداست. هرگاه بنده اي مخلص به حق عليه ديگران يا در درجه اول عليه نفس خود قيام كند كسي قدرت مقاومت در مقابل او را ندارد اگر چه اهل آسمان و زمين و كوهها عليه او به توطئه بپردازند. خداوند خواسته او را تضمين مي نمايد. خلاصه مطلب اينكه در مقابل انحصار توحيد ربوبيت و الوهيت براي خدا هيچ قدرتي توانايي استقامت ندارد و آنكه اين دو توحيد را در انحصار خداوند قرار دهد پيروز است، اگر چه دشمنان گروه گروه بر او بتازند. امام احمد رضي الله عنه از حضرت عايشه اينگونه روايت مي كند كه ايشان فرمودند: «آنكه براي رضايت خداوند، مردم را برنجاند، خداوند مردم را براي او كفايت مي كند و كسي كه براي رضايت مردم خداوند را برنجاند خداوند او را به مردم مي سپارد.»
7- حصول یاری الله متعال: يكي ديگر از ثمرات اخلاص، اين است كه خداوند با ياري خود مخلص را ياري مي رساند و با چشماني كه خواب نمي روند او را نگهباني مي كند و آنگاه كه مشكلات و بحرانها و بلاها و رنجها بر فضاي حيات او سايه مي افكنند، خداوند دعايش را اجابت مي كند و ندايش را پاسخ مي گويد.
8- نجات جامعه و استقامت حيات: فراموش نكنيم که نتيجه و ثمر اخلاص فقط خاص قيامت نيست؛ يعني ما اخلاص را فقط بدين خاطر نمي خواهيم كه: اعمالمان نزد خدا قبول گردد و در قيامت بهشت خدا نصيب ما شود و از آتش جهنم نجات يابيم و بس، علاوه بر همه اينها و مهمتر از همه، اخلاص مطلوب است تا كارهاي دنيا استقامت و اصلاح يابند، و خير و سعادت بر جامعه سايه افكند و عدل برپا گردد و ابر سياه ظلم و سايه ظالم از آسمان حيات برچيده شود…
انگيزه هاي اخلاص
در اينجا به مسائلي اشاره مي كنيم كه پويندگان راه خدا را بر اخلاص نيت و عمل براي خدا ياري مي دهد و آن مسائل عبارتند از:
1- علم راسخ: اولين ياور و محرك انسان در اين زمينه اين است كه شخصي با علم يقيني در اعماق خود به اهميت اخلاص به عنوان يك ضرورت ديني و ثمرات آن در دنيا و آخرت پي ببرد و بداند كه حق تعالي عملي را بدون اخلاص نمي پذيرد هر چند شكل و شمائل آن زيبا باشد.
2- همنشيني با مخلصان: از جمله چيزهايي كه مقام اخلاص را تقويت مي كند، همنشيني و مجالست با اهل اخلاص و زندگي در ركاب آنان است تا الگو و سرمشق قرار گيرند و سالك با اخلاق آنان متاثر شود. زيرا الگو قرار دادن ايشان صلاح و مشابهت با آنان رستگاري است. رسول الله صلي الله عليه و سلم در اين مورد مي فرمايد: «مثال همنشين شايسته و همنشين بد همانند صاحب مشك و صاحب كوره است. صاحب مشك يا از مشك خود به تو هديه مي كند و يا از او مي خريد و يا حداقل بوي خوش آن به مشام تو مي رسد. اما صاحب كوره يا لباس تو را مي سوزاند و يا حداقل بوي بد آن تو را آزار مي دهد.» متفق عليه
3- مطالعه سيره مخلصان: يكي ديگر از چيزهايي كه انسان را در راه اخلاص كمك مي كند، مطالعه سيره مخلصان و آشنايي با زندگي ايشان جهت متاثر شدن به آنها و الهام گرفتن از هدايت ايشان است. فضل و بركت و رحمت خداوند تبارك و تعالي به ما اين است كه در فرهنگ و تمدن و ميراث ديني ما «الگوهاي مخلص» بسياري وجود دارند كه هر كس زندگي آنان را مطالعه كند، ناخودآگاه و بي اختيار از ايشان متاثر مي شود.
4-مبارزه با نفس: يكي از پشتوانه هاي اخلاص عبارت است از مجاهدت و منظور ما از مجاهدت توجيه اراده است بسوي مبارزه با نفسي كه انسان را به انحراف امر مي كند و مقاومت در مقابل اميال شخصي و دنيوي تا اينكه نفس براي خدا خالص مي گردد: «والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و إن الله لمع المحسنين» «كسانيكه جهت رضايت ما تلاش كنند و در راه پيروزي دين ما جهاد كنند آنان را در راههاي منتهي به خود رهنمود مي گردانيم و قطعا خدا با نيكوكاران است.» عنكبوت/69
5- نيايش و پناه بردن به خدا: چيزي كه اين مسائل را تقويت و بازوي سالك راه خدا را محكم مي گرداند، پناه بردن به خدا در تمام امور است: «اياك نعبد و اياك نستعين» «تنها تو را مي پرستيم و تنها از تو ياري مي طلبيم» فاتحه/5 حقيقت توحيد عبارت است از محصور كردن عبادت و استعانت براي خدا. آنگاه كه وسائل مادي انساني و قدرت او ناتوان مي ماند يا اراده او سست مي گردد، جز يك راه در پيش روي انسان نيست، آن را بوسيله دعا مي كوبد و فضل و بركت خدا را مي طلبد و او هم اهل پاسخ است.
دوم: محبت و دوستی
(الف) : قواعد کلی محبت با خداوند جل جلاله
بایستی خداوند جل جلاله را نسبت به همه چیز و همه کس دوست داشت، ولازم است محبت او تعالی بر نفس انسانی چنان سیطره افکند که هیچ محبتی نتواند از آن پیشی گیرد و هیچ یک از لهو ولعب دنیا قلب آدمی را از محبت الله جل جلاله به خودش مشغول نگرداند. در اینجا به ذکر چند قاعده کلی در پیرامون محبت می پردازیم:
(1) محبت خداوند از نشانه های ایمان است, چنانچه الله متعال می فرماید: « وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» (وکسانی که ایمان آوردند از هرکسی خداوند را بیشتر دوست دارند».
(2) از موجبات محبت خداوند اتباع سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم می باشد: « قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» (بگو: اگر خدا را دوست میدارید, پس از من پیروی کنید, تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهان تان را ببخشاید».
(3) نشر سنت سلام گفتن به خاطر کسب مودت و محبت: «عن أبي هريرة عن النبي صلى الله عليه و سلم قال :« وَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ لاَ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا وَلاَ تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا أَوَلاَ أَدُلُّكُمْ عَلَى شَىْءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوهُ تَحَابَبْتُمْ؟ أَفْشُوا السَّلاَمَ بَيْنَكُمْ » یعنی: ( تا آنگاه که ایماندار نشوید در بهشت داخل نمی گردید، و تا باهم محبت نکنید ایماندار نمی گردید، آیا به چیزی شما را رهنمایی نکنم که هرگاه انجامش دادید با هم محبت می ورزید؟ سلام گفتن را در میان خود تان منتشر وعام بسازید.
(4) محبت خالصانه سبب نجات در آخرت می شود:« عَن أَبِي هُرَيْرَةَ ، أَنّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قَالَ : سَبْعَةٌ يُظِلُّهُمُ اللَّهُ فِي ظِلِّهِ يَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ …. وَرَجُلانِ تَحَابَّا فِي اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَى ذَلِكَ وَتَفَرَّقَاعلیه …» ( از ابو هریره روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: هفت گروه اند که خداوند آنها را زیر سایه خویش قرار می دهد؛ روزی که هیچ سایه ای جز سایه او نیست…. و دو شخص که به خاطر خدا دوستی می کنند؛ بر اساس همین امر گرد میایند و بر همین از همدیگر خویش جدا می شوند….)
(5) دوستی با دوستان خدا و بدبینی با دشمنان خدا: در حدیث شریف ذکر است که« أَنَّ مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ ” سَأَلَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ أَفْضَلِ الْإِيمَانِ قَالَ: ” تُحِبَّ لِلَّهِ تُبْغِضَ لَلهُ، وَتُعْمِلَ لسانك فى ذكراً لِلَّهِ قَالَ: وما مع ذاك يا رَسُولَ اللهِ قَالَ: وأن تُحِبَّ لِلنَّاسِ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ، وَتَكْرَهَ لَهُمْ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ، وَأَنْ تَقُولَ: خَيْرًا أَوْ تَصْمُتْ “. یعنی: معاذ بن جبل -رضی الله عنه- از پیامبر خدا – صلی الله علیه وسلم- در مورد بهترین ایمان پرسید: آن حضرت فرمود: اینکه به خاطر خدا دوست بداری و به خاطر خدا بد ببینی، و زبانت را به ذکر الله مشغول بداری، معاذ گفت: ای رسول الله! و با آن چه کاری؟ فرمود: به مردم چیزی دوست داشته باشی که به خودت دوست داری، وبه آنها چیزی را بد ببینی که به خود بد می بینی، واینکه سخن نیک بگویی ویا خاموش باشی».
(6) برادرانی که یکدیگر خویش را به خاطر خدا زیارت می کنند محبت خداوند را حاصل می کنند، چنانچه در حدیث قدسی آمده است که: « قَالَ اللَّهُ تعالی: وَجَبَتْ مَحَبَّتِي لِلْمُتَحَابِّينَ فِيَّ، وَالْمُتَجَالِسِينَ فِيَّ، وَالْمُتَبَاذِلِينَ فِيَّ، وَالْمُتَزَاوِرِينَ فِيَّ”یعنی: خداوند متعال فرموده است: محبت من لازم گشته به کسانی که به خاطر من باهم دوستی می کنند، و به خاطر من به همدیگر همنشینی می کنند، وبه خاطر من به یکدیگر خود بخشش می کنند، و به خاطر من یا همدیگر دیدار می کنند .
(7) زهد در دنیا باعث محبت خداوند می شود: « عن سهل بن سعد رضي الله عنه : أن النبي صلى الله عليه و سلم وعظ رجلا فقال : «ازهد في الدنيا يحبك الله عز و جل و ازهد فيما في أيدي الناس يحبك الناس» .( در دنیا زهد پیشه کن خداوند دوستت میدارد، به آنچه که در دست مردم است چشم نداشته باش مردم دوستت میدارند).
(8) محبت خالصانه و للهی سبب شرینی ایمان می گردد: « عن أنس رضي الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم : لا يجد أحدكم حلاوة الإيمان حتى يحب المرء لا يحبه إلا لله وحتى يكون أن يقذف في النار أحب إليه من أن يرجع في الكفر بعد إذ أنقذه الله منه وحتى يكون الله ورسوله أحب إليه مما سواهما»یعنی: از انس – رضی الله عنه روایت است که گفت: پیغمبر خدا – صلی الله علیه وسلم- فرموده است: یکی از شما شرینی ایمان را نمی چشد تا آنکه یک شخص را دوست بدارد و دوستی اش با او جز به خاطر خدا نباشد، وتا آنکه انداخته شدنش به آتش برایش از اینکه به کفر باز گردد خوش آیندتر نباشد، (مخصوصا) بعد از آنکه خداوند او را از آن نجات داده است، وتا اینکه الله و رسولش برای وی از سوای آنها محبوتر نباشند.
(9) کسی که مورد محبت الله قرار گیرد در میان انسانها نیز محبوب و دوست داشتنی می شود:« عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْدًا نَادَى جِبْرِيلَ: إِنِّي قَدْ أَحْبَبْتُ فُلَانًا فَأَحِبَّهُ، قَالَ: فَيَقُولُ جِبْرِيلُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ: إِنَّ رَبَّكُمْ أَحَبَّ فُلَانًا فَأَحِبُّوهُ، فَيُحِبُّهُ أَهْلُ السَّمَاءِ، قَالَ: وَيُوضَعُ لَهُ الْقَبُولُ فِي الْأَرْضِ، وَإِذَا أَبْغَضَ عَبْدًا فَمِثْلُ ذَلِكَ».(یعنی: از ابو هریره رضی الله عنه روایت است که پیامبر –صلی الله علیه وسلم – فرموده است: هرگاه الله متعال بنده ای را دوست بدارد به جبریل می گوید، من فلان شخص را دوست خود گرفتم پس تو دوستش بدار، گفت: جبریل به اهل آسمان می گوید: پروردگارتان فلان شخص را دوست خود گرفته شما هم دوستش بدارید، گفت: او در زمین هم قبول میابد، وهرگاه شخصی را بد ببیند هم همانطور می شود.
(ب): کسانی که خداوند دوستشان می دارد:
(1) نیکوکاران:
خداوند محسنان ونیکو کاران را دوست می دارد. الله متعال در چندین جای قرآن در مورد نیکوکاران فرموده است: « وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» (ونیکی کنید که الله نیکو کاران را دوست میدارد)، همچنان فرموده است:« الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»(آن کسانی که در حال خوشی وناخوشی وثروتمندی وتنگدستی، به احسان و بذل و بخشش دست می یازند، وخشم خود را فرو می خورند، واز مردم گذشت می کنند، (بدین وسیله در صف نیکوکاران جاگزین می شوندو) خداوند هم نیکو کاران را دوست می دارد).
(2) توبه کنندگان و پاکیزه گان:
الله متعال می فرماید:« إن اللّه يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ»(یعنی: خداوند توبه کنندگان و پاکیزه گان را دوست می دارد). ومی فرماید:« لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ»(ای پیغمر!) هرگز در آن (مسجد ضرار) نایست نماز مگذار، مسجدی(مانند مسجد قبا) که از روز نخست بر پایه تقوی بنا گردیده است سزاروار آن است که در آن برپای ایستی ونماز بگزاری. در آنجا کسانی هستند که می خواهند(جسم وروح) خود را (با عبادت درست) پاکیزه دارند وخداوند هم پاکیزه گان را دوست می دارد).
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است:« إِنَّ اللَّهَ طَيِّبٌ يُحِبُّ الطِّيبَ ، نَظِيفٌ يُحِبُّ النَّظَافَةَ ، كَرِيمٌ يُحِبُّ الْكَرْمَ ، جَوَّادٌ يُحِبُّ الْجُودَ ، فَنَظِّفُوا أَفْنِيَتَكُمْ وَسَاحَاتِكُمْ وَلاَ تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ ، يَجْمَعُونَ الأَكْبَاءَ فِي دُورِهِمْ»( یعنی: خداوند پاک است و پاکیزه گی را دوست می دارد، کریم است و کرم را دوست می دارد، بخشنده است و بخشندگی را دوست می دارد، پس حویلی ها ومیدان های خود را پاکیزه سازید و همانند یهود نباشید که خاشاک را در خانه های خود گرد می آورند).
(3) کسانی که در راه الله در یک صف جهاد می کنند:
الله متعال می فرماید:« إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ»( یعنی: خداوند کسانی را دوست می دارد که در راه او متحد و یک پارچه در خط وصف واحدی می رزمند، انگار دیوار سربی بزرگی هستند).
(4) پرهیزکاران:
الله متعال در این مورد می فرماید:« بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ»(آری! کسی که به عهد و پیمان خود وفا کند، وپرهیزکاری پیشه نماید( محبت و رضایت خدا را فرچنگ آورده است) زیرا خداوند پرهیزکاران را دوست می دارد).
(ج) : کسانی که خداوند دوستشان نمی دارد:
رسیدن به محبت الله متعال برای فرد مؤمن، خود هدفی بزرگ می باشد. بنده به این هدف بلند آنگه می تواند رسید که صفاتی را حاصل نماید که او را لایق محبت خداوند بگرداند و از صفاتی خودش را پاکیزه دارد که سبب بغض و بدبینی الله تعالی در حق او می گردد. در اینجا لازم است صفاتی را یاد آور شویم که بنده را در مهلکه بغض و بدبینی خدا قرار می دهد:
(1) بد اخلاقان: پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده اند:« وإن أبغضكم إلي وأبعدكم مني مساوئكم أخلاقا الثرثارون المتشدقون المتفيهقون»(مبغوض ترین شما در نزد من، ودور ترین تان از من بداخلاق های شمایند؛ انسان های پرگوی پرتکلف از حد گذرنده در سخن).
(2) ظالمان: الله متعال فرموده اند: «والله لا یحب الظالمین»( وخداوند ستمگران را دوست نمی دارد).
(3) تجاوزکاران: همچنان می فرماید:« وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ»( تجاوز نکنید، خداوند تجاوزگران را دوست نمی دارد).
(4) متکبران: ومی فرماید:« نَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»( وخداوند هیچ متکبر مغروری را دوست نمی دارد).
(5) خائنان: همچنان فرموده است:« إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْخَائِنِينَ»(خداوند خائنان را دوست نمی دارد).
(6) مفسدان: الله متعال می فرماید:« وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ»(وخداوند فساد پیشگان را دوست نمی دارد).
(7) معاندان: پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است:« عن عائشة قالت قال رسول الله صلى الله عليه و سلم : إن أبغض الرجال إلى الله الألد الخصم»( از عائشه رضی الله عنها روایت است که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: مبغوض ترین مردان به نزد الله دشمن سختگیر کینه دل است).
سوم: راستي
تعریف: راستی و صدق در لغت یعنی مطابقت حکم با واقعیت، و در اصطلاح اهل عرفان و دعوتگران: صدق یعنی گفتن حق در جایی که هلاکت در پی داشته باشد. وهم گفته آمده است: در جایی راست بگویی که جز با دروغ گفتن رهایی نیابی. امام قشیری در تعریف صدق گفته است: صدق آن است که در احوالت شائبه، و در اعتقاد وباورهایت تردید، و در کردارت عیب وجود نداشته باشد. به این مفهوم که از چیزی که اطلاع می دهی مطابق حقیقت باشد.
مفهوم و حقيقت راستي:
راستی دارای مفاهیم وسیع وگسترده ای است که مهم ترین آن را در نکات ذیل وبه طور خلاصه ذکر می کنیم:
(1) واضح ترين مفهوم راستي مربوط به سخن گفتن است. راستي در اين جا به اين معنا است که آنچه شخص خبر مي دهد مطابق با واقعيت باشد و از گفتن آنچه خلاف آن است خود داری کند. دروغگو دراين مفهوم کسي است که سخنانش مطابق با واقعيت نباشد.
(2) مفهوم ديگر راستي مربوط به نيت وانگيزه است. هنگامي که انسان به انجام کاري نيت مي کند بايد انگيزه اش را ازتمايلات ناروا پاک سازد تا کارش صادقانه وخالص به انجام رسد.
(3) جامه عمل پوشاندن به عزم وتصميم يکي ديگر از مفاهيم راستي است. انسان گاه بنا برفطرت خدا دادي وگاه بنابر ترغيب شدن به کارهای خير و آگاه شدن از فضايل آن اراده به انجام کارهاي نيک مي کند، اما هنگامي که لحظۀ کمربستن به آن فرا مي رسد، سستي به خرج مي دهد و ازعمل به آن سرباز مي زند، اين کار خلاف راستي است. داشتن عزم وارادۀ راستين به کارهاي نيک درمفهوم راستي شامل است.
(4) به همين ترتيب مطابقت ميان اعمال ظاهر واحوال باطن شامل مفهوم راستي است. يعني نبايد اعمال بيروني انسان برچيزي دلالت کند که وي در باطن به آن متصف نیست. تلاش درجهت هماهنگي ميان ظاهر و باطن يکي از مفاهيم راستي است. اگر کسي خود را درظاهر شجاع يا سخي بنماياند و درباطن آن چنان نباشد، آن ظاهر دروغين خلاف واقعيت باطني اوست، واين خلاف راستي میباشد.
جايگاه ومنزلت راستي در اسلام:
1- پاي بندي به راستگويی وچنگ زدن به راستکاري از پايه هاي استوار اخلاق اسلامي است. اين ويژگي اخلاقي سبب بالا رفتن منزلت انسان مسلمان مي گردد هم درپيشگاه خالق وهم درنگاه مخلوق.
2- انسان راستگو با مواظبت براين خصلت شايسته سرانجام به مقام صديقان مي رسد. صديقان کساني هستند که ازهمۀ بندگان نيکوکارخداوند بجز پيامبران، درجۀ بالا تردارند.پیامبراکرم – صلی الله علیه وسلم- دراين باره فرموده است: “راستي را ازدست ندهيد! زيرا راستي راه به نيکوکاري مي برد ونيکوکاري راه به بهشت، وشخصي که پيوسته راست مي گويد وراستگويي را پیشۀ خود مي کند سرانجام درنزد خداوند درشمارصديقان نوشته مي شود… وبپرهيزيد از دروغ! چراکه دروغگويي به فجور مي انجامد وفجور به آتش دوزخ، وشخصي که پيوسته دروغ مي گويد وبه دروغگويي خود را عادت می دهد، درنزد خداوند دروغگوي نوشته مي شود”.
3- امام مالک – رحمه الله- در کتاب مؤطا از صفوان بن سلیم روایت می کند که از پیامبر -صلی الله علیه وسلم- پرسیده شد: آیا مؤمن بزدل می باشد؟ فرمود: بلی، سپس پرسیده شد: آیا مؤمن بخیل و تنگ چشم می باشد؟ فرمود: بلی، سپس پرسیده شد: آیا مؤمن دروغگو می باشد؟ فرمود: نه.
این حدیث نشان می دهد که دروغ گفتن خوی مؤمن نمی تواند باشد؛ ولی گاه ممکن است به شکل عارضی و نا گهانی از مؤمن هم دروغ صادر شود.
عالی ترین درجۀ راستی:
بالاترين درجات راستي صادق بودن درخصال ايماني ومقامات ديني مانند محبت خداوند جل جلاله، ترس از او تعالی، توکل بر او، رضا وخشنودي در برابر او و اميد به فضل واحسان اوست. رسيدن به حقيقت هريک ازاين مقامات ومراعات مقتضاي هرکدام، کاملترين مفهوم راستي است.
علل وانگیزه های راستی:
صداقت وراستی دارای انگیزه ها وعللی است که مهم ترین آنها عبارتند از:
(1) دین: زیرا که دین او را به صداقت دستور می دهد، و برآن تشویق می کند و از دروغ باز می دارد.
(2) عقل.
(3) مروت که مانع دروغ می گردد.
(4) حب آراسته شدن به صداقت و کسب شهرت بدان.
انواع راستی:
(1) صدق در سخن در تمام احوال و اوضاع.
(2) راستی در وفا کردن به تصمیم وعزیمت با قوت تام و به دور از تردد.
(3) صدق در نیت واراده، و آن عین اخلاص است.
(4) صدق در کردار، این نوع با اخلاص و کمال یقین همراه است؛ زیرا که صاحب آن عمل خویش را برای پروردگارش خالص می گرداند و به وعده های الهی اطمینان دارد و در برابر طاعت خویش نه پاداش می خواهد و نه سپاسگزاری.
(5) صدق در مقامات دین، مانند: صدق در خوف، صدق در رضا، صدق در رجاء، صدق در مجاهده وصدق در توبه و امثال آنها.
برایند و نتائج راستی:
مهمترین نتائج صداقت عبارتند از:
(1) الله متعال برای انسان صادق، آرامش روانی و اطمینان قلبی، نصیب می فرماید، حضرت حسن بن علی رضی الله عنهما از پیامبر – صلی الله علیه وسلم- روایت کرده است که آن حضرت فرمودند: « از چیزی که ترا در شک وتردید می افکند به نفع چیزی که مترددت نسازد، بگذر؛ زیرا که صداقت آرامش است و دروغ تردد وبی قراری ».
(2) الله متعال بر سر، مال وفرزندان صادقین برکت می افکند، چنانچه آن حضرت فرموده است:« هردو بایع ومشتری اختیار(فسخ بیع را ) دارا هستند، تا زمانی که از هم جدا نشده اند، اگر راستگویی کنند و (عیبت را ) بیان دارند، در فروش آنها برکت افکنده می شود، واگر دروغ گفتند و عیبها را پنهان کردند برکت فروش شان نابود خواهد شد.
(3) خداوند غم و اندوه صادقین را برطرف می دارد و از مصیبتها نجاتش می دهد، چنانکه به کعب بن مالک و رفیقهایش پس از غزوه تبوک رخ داد.
(4) خداوند برای صادقین کامیابی ای نصیب می کند که با درجه شهداء برابر است. چنانچه پیغمبر بزرگ مان می فرماید:« کسی که از الله متعال با صدق دل شهادت را طلب کند، او تعالی برایش درجه شهادت نصیب می کند هرچند که در میان خانواده اش بمیرد».(به روایت مسلم).
(5) خداوند متعال صادقین را در دنیا به سوی عمل نیک رهبری می کند و در آخرت گناهانشان را می بخشاید.
(6) صداقت در دنیا و آخرت نجات را سبب می گردد.
چهارم: امانتداری
معنای لغوی امانت:
امانت در زبان عربی آرامش و اطمئنان را گویند، و امین کسی است که بر او باور واعتماد شود، و در موردش اطمئنان موجود باشد، و مقصد آن حفظ و امان وایفای یک حق را میگویند. ضد امانت، خیانت است.
معنای اصطلاحی امانت:
(1) تعريف نخست: امانت یک خوی ثابت در نفس است که انسان از گرفتن چیزی که از وی نیست خود داری می ورزد در حالی که شرایط تجاوز بر آن برایش مهیا باشد و از طرف مردم هم مورد ملامتی و تقبیح قرار نگیرد.
(2) تعريف دوم: رعایت وادای حقوق هر ذی حقی به طور کامل و بدون نقص، به ترتیبی که انسان فرایض و واجبات را ادا کند وحقوق بنده گان خدا را بجا آورد، کاری که به او سپرده شده باشد آنرا با شایستگی انجام دهد، اگر حفاظت مالی به وی سپرده شده باشد در آن خیانت نورزد و قصد وی در جامعه حفاظت و نگهداری حقوق و ارزشهای خداوندی و افراد جامعه باشد.
عناصر امانتداری:
امانتداری دارای سه عنصر است:
(1) تعفف(پارسایی) از گرفتن یا نسبت دادن چیزی به خود که از وی نیست.
(2) باز سپردن چیزی صاحبش.
(3) توجه به نگهداری چیزی که بر آن امین قرار داده شده و کوتاهی نکردن در نگهداری آن.
اهمیت امانتداری:
(1) امانت در شریعت اسلامی یک مسؤولیت بزرگ و مهم شمرده شده است. وبه حاکم و زمامدار حکم گردیده تا امانت ها را به اشخاص با اهلیت و امین بسپارد. چنانچه خداوند متعال می فرماید: (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا) ترجمه: خداوند متعال شما را فرمان می دهد تا امانت ها را به صاحبان آن بدهید.
(2) از جانب دیگر خداوند جل جلاله مؤمنان را امر می کند که در امانت ها خیانت نورزند، چنانچه می فرماید: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ) ترجمه: ای کسانیکه ایمان آورده اید! به خداوند و پیامبر خیانت نکنید؛ و در امانتهای خود خیانت روا مدارید، در حالیکه می دانید.
(3) به همین قسم در مورد اهمیت حفظ وادای امانت احادیث نبوی زیادی ذکر گردیده که در یک حدیث مبارک پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده اند: (لا إيمان لمن لا أمانة له ولا دين لمن لا عهد له). یعنی: کسی که امانت را نگهداری نکند، ایمان ندارد، و کسی که با عهد خود خلاف ورزی کند، دین ندارد.
(4) پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیث دیگری صفت خوب امانت را به کسی بشارت داده است که شخص مؤمن و امین بوده باشد، چنانچه می فرماید: ( المؤمن من أمًنه الناس علی أموالهم و أنفسهم) مؤمن کسی است که مردم وی را در اموال و در نفسها یشان امین بدانند.
انواع وعرصه هاي تطبیق امانت:
باید بدانیم که امانت در ساحات مختلف زندگی بکار برده می شود و انواع و اقسام گوناگون دارد که از جمله انواع واقسام زیر را میتوان ذکر نمود:
(1) اموال ودارایی ها: یکی از انواع امانت آن است که انسان از گرفتن مالی که از وی نیست خود داری کند و اگر در نزدش موجود بود به صاحبش باز گرداند. مانند: وامها، میراثها، ودیعتها، عاریتها، وصایا و رهنها وغیره.
(2) عرض وآبرو: یکی دیگر از انواع امانت آن است که انسان از تعرض به عرض وناموس وشخصیت انسان دیگری خود داری نماید و از تجاوز به زبان در حق وی دوری گزیند. مانند: قذف و غیبت و تهمت وغیره.
(3) اجسام وارواح: یکی از انواع امانت آن است که از اذیت رساندن به دست، به اشخاص دیگر خود داری صورت گیرد. مانند: قتل، جرح، ضرر رساندن، واذیت کردن.
(4) علوم ودانستنی ها: یکی دیگر از عرصه های امانتداری عرصه علم ومعرفت انسانی است که شخص باید معارف ودانسته های خود را بدون تحریف وتبدیل و تغییر به دیگران برساند و سخنان را به صاحبان آن نسبت دهد و از نسبت دادن سخن به غیر صاحبش دوری گزیند.
(5) ولایت: از امانت است که هرگاه برای کسی صلاحیت کاری داده می شود حق آن را به شکل درست اداء کند ویا مسؤولیت به عهده کسی گذاشته شود که از ادای آن بدر آمده بتواند. و شخص مسؤول خود را حافظ اموال و اجسام وارواح وعقول ودین مردم وحفظ اسرار دولت بداند ونگذارد که چیزی از رازهای دولت به دست دشمن افتد.
(6) گواهی دادن: از امانت است که شخص گواهی به حق داده و آنچه را که دیده و شنیده است بدون تغییر ودگرگونی ونقصان اظهار بدارد تا حق به حقدار برسد.
(7) داوری وقضاء: امانتداری در قضاء آن است که احکام وداوریها طوری صادر شود که عدالت تأمین گردد و حق ذی حق ضایع نگردد.
(8) کتابت: باید نوشتن مطابق همان چیزی باشد که صاحب سخن آن را می خواهد، و مطابق اصلی باشد که از آن کاپی برداری می کند، و در آن زیادت ونقصان و تغییر ودگرگونی نباشد، و اگر از نظر لفظ تغییر وارد می کند باید مضمون سخن مطابق اصل باشد.
(9) اسرار ورازها: باید توجه شود که اسرار ورازهایی که برای شخص گفته می شود حفظ گردد و از افشای آن خود داری گردد و رازداری صورت گیرد.
(10) نامه ها: باید نامه با تمام امانت داری بدون تحریف وتبدیل به اصحاب آن رسانده شود بی آنکه در آن نقص وکوتاهی رخ دهد؛ خواه این نامه ها لفظی باشد، یا نوشتاری ویا عملی.
فواید امانتداری در جامعه:
- وفا نمودن به امانت سبب بالا رفتن اعتبار و باور جامعه نسبت به شخص امین میگردد.
- در جامعه احساس امن و امان و اطمئنان تقویت می شود.
- در جامعه همه امور به صورت خوب و درست انجام میابد.
- شناخت و رعايت امانت از هر نوع درگیری، غدر و ضياع حقوق جلو گیری می نماید.
- ادای امانت سبب رضای خداوند و محبت و خوشحالي بنده گان او می گردد.
پنجم: صبر و شکیبایی
تعريف صبر
صبر نيروی اراده است که انسان را براي تحمل سختي ها، دردها ومشقتها آماده ميسازد و او را از بيقراري، فرياد، شور و هيجان، ترس و طمع وديگر تمايلات نفسي و غريزي باز ميدارد.
اهميت صبر:
از آنجايي که خداوند متعال مرگ و زندگي را براي امتحان آفريده است، هر انسانی در حيات خود ناگزير به انواع مشکلات، مصايب ونا خوشیها وسختیها مواجه ميگردد. وقتيکه سيل حوادث ناگوار زندگي بر انسان هجوم مي آورد، روشنايي صبر پيشروي مسلمان متجلی گرديده، مؤمن و مسلمان واقعي با سلاح صبر به مقابله ابتلاءات وپيشامد هاي تلخ زندگي، مي شتابد.
فهم درست از صبر و توقع نصرت دنيوی واجر اخروی آن، مسلمان را از جزع و فزع و بيقراری در برابر مشکلات و مصايب باز ميدارد. صبر جوهر مردانگي انسان در برابر دشواريها و مصيبتها را صیقل میدهد و محک صدق و کذب انسانها ميباشد. خداوند متعال مي فرمايد: (وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ) ترجمه: و همه گونه مي آزماييمتان تا از ميان شما مجاهدان و صابران را معلوم بداريم.
همچنان کسب رزق وروزی به صبر نیاز دارد، برخورد و رفتار با مردم به صبر نیاز دارد، قیام به مکلفیتهای دینی محتاج صبر است، دوری از زشتی ها و اعمال نا شایسته به صبر احتیاج دارد، جهاد در راه خدا بدون صبر نمی شود، مقابله با سختی های زندگی بدون صبر ممکن نیست، و دیگر اعمال زندگی نیز به صبر نیاز دارند.
فضائل صبر:
صبر فضيلتهاي زيادی دارد که بطور نمونه، به فضايل آتي اشاره مي نماييم:
1- صبر از صفات پيامبران است. چنانچه خداوند متعال صبر ايوب عليه السلام را ستايش نموده مي فرمايد: (إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ) ترجمه: ما او را شکيبا يافتيم، چه نيکو بنده اي که تواب بود.
2- صبر از اخلاق انسانهاي با ثبات وصاحبان عزم راسخ است. قرآنکريم مي فرمايد: (وَلَمَنْ صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ) ترجمه: هر کس که شکيبايي و گذشت پيشه کند، بيگمان اين از کارهاي سترگ است.
3- صبر دليل صدق ايمان است. سوره “العصر” به اين امر دلالت دارد.
4- صبر کليد گشايش مشکلات انسان است. پيامبر اسلام مي فرمايد: (واعلم أن النصر مع الصبر) یعنی: بدان که پیروزی با صبر همراه است. صبر وسيلۀ رسيدن به قيادت و زعامت در دنيا و امامت در دي
5- فضایل ومنزلت صبر تا آنجا می رسد که خداوند متعال اجر و ثواب صبر کنندگان را بي حساب وعده داده است. چنانچه قرآنکريم مي فرمايد: (إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ) ترجمه: همانا پاداش شکيبايان بي حساب و به تمامي به آنان داده خواهد شد.
6- خداوند صابران را دوست میدارد، چنانچه در سوره آل عمران آمده است:« والله یحب الصابرین» (خداوند صابران را دوست میدارد).
7- خداوند صابران را مدد می رساند و معیت خود را نصیب شان می گرداند، الله متعال می فرماید:« واصبروا إن الله مع الصابرین»
انواع واقسام صبر
علمای اسلام صبر را به سه دسته تقسیم کرده اند: صبر از، صبر بر، و صبر در. اول: صبر از انجام دادن فعل زشت و افتادن در جال شیطان. دوم: صبر بر درد ورنج و مشکلات زندگی. سوم: صبر در جایی که هراس و ترس در پی دارد.
عرصه های تطبیق صبر
اول: صبر بر طاعتها وعبادتها:
در اسلام طاعات و اوامر زيادي است که اداي آن به صبر نياز دارد. طاعات بصورت عموم به فرايض و نوافل تقسيم ميگردد که خداوند آن را در اين آيت مبارک جمع نموده و به اجراي آن امر کرده است: (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى) . ترجمه: خداوند به عدل و احسان و اداي حق خويشاوندان فرمان مي دهد. البته همه اين طاعات به صبر ضرورت دارند.
عبادات اسلامی از جملۀ طاعات اسلام است و نماز در رأس اين عبادات قرار دارد که اداي آن صبر و استقامت ميخواهد.
زيرا نماز فريضه اي است که در یک شبانه روز پنج بار تکرار میگردد و خداوند مؤمنان را در ادای آن به صبر و شکیبایی امر نموده است. چنانچه مي فرمايد: (وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا ) ترجمه: و خانواده ات را به نماز فرمان ده و در آن صبورانه بکوش.
پس اداي نماز موضوع ساده و آسانی نيست؛ زيرا اداي درست این فریضه، اخلاص و صبر و فدا کاري ميخواهد؛ توقف کار و مشغوليت های زندگی روزانه پنج بار براي اداي نماز عمل دشواری است، مگر براي مؤمن راستين که با صبر واخلاص و خشوع و تجرد خويشتن را براي اداي نماز هاي پنجگانه فارغ ميسازد و کار و بار خود را توقف داده به مناجات پروردگار خويش مي شتابد.
به همين ترتيب اگر به ساير عبادات نظر کنيم مي بينيم که اداي هر يکي به انواع صبر و فداکاري ضرورت دارند. مثلا انجام فريضۀ حج، اداي فريضۀ صوم و يا روزه، اداي فريضۀ زکات و ديگر شعاير اسلامي به صبر و استقامت معنوي و مادي احتاج دارند.
دوم: صبر بر جهاد:
جهاد در راه خدا از موارد ديگری است که مستلزم صبر قوي و فداکاري به جان ومال در راه خدا مي باشد. به همين دليل قرآنکريم سخت ترين مراتب صبر را در جهاد بيان نموده است، آنجا که مي فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) ترجمه: اي مؤمنان شکيبايي و پايداري ورزيد و آمادۀ جهاد (و ساير عبادات) باشيد، و از خداوند پروا کنيد، باشد که رستگار شويد. در اين آيت مراتب ومراحل صبر با کلمات (صبر، مصابره، مرابطه) بحيث شرط حصول کاميابي و رستگاري تأکيد گرديده است که خود اعجاز قرآنکريم را نشان ميدهد.سوم: سوم: صبر بر تحصیل علم:
همچنين صبر و استقامت در راه تحصيل علم، تحقيق و تفکر در کاينات و مخلوقات خداوند از موارد ديگر صبر بر طاعات در اسلام شمرده ميشود که صبر طولاني، ارادۀ محکم و تحمل فراوان ضرورت دارد. از همين جهت است که تحصيل علم و استنباط احکام شرعی در اسلام بنام (اجتهاد) که بمعناي سعي و تلاش مي باشد، نام گذاري شده است.
و اين درجه را تنها کساني حاصل مي نمايند که از نیروی صبر و استقامت قوي بهره مند باشند. چنانچه قرآنکريم مي فرمايد: (أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَةِ اللَّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آَيَاتِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآَيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ) ترجمه: آيا ننگرسته اي که کشتيها به نعمت الهي در دريا روانند، تا به شما از آيات خويش بنماياند؛ بيگمان در اين برای هر شکيبای شاکری ما يه های عبرت هست.اين آيت دلالت بر آن دارد که تحقيق و تفکر در پديده هاي کوني انسان را به وحدانيت خداوند رهنمايی ميکند. همچنان دلالت بر آن دارد که پژوهش و تفکر علمی و استفاده از نتايج آن تنها با صبر قوی و ايمان استوار بدست می آيد .
به اين ترتيب ملاحظه نموديم که طاعات و عبادات اسلامي به صبر و استقامت ادا مي شود ومسلمان صبر کننده در نتيجۀ صبر خود برای انجام اين طاعات و عبادات به سعادت و کاميابی دنيا و حصول اجر و ثواب در آخرت نايل مي گردد.
چهارم: صبر در برابر گناهان
صبر در برابر گناهان و خواسته های نا مشروع نفس برای مسلمان يک جهاد و مبارزۀ پيگير و دوامدار است. مسلمان در اين مبارزۀ دوامدار به صبر و ارادۀ قوی ضرورت دارد تا بتواند در مقابل انواع خواسته ها و کششهای نفسی و مادی که پيشروی مسلمان قرار ميگيرد و با شيوه هاي گوناگون مزين ساخته ميشود صبر کند و با آن مبارزه نمايد.
خداوند عز وجل انواع معاصي را در اين آيۀ مبارک جمع نموده و از ارتکاب آن نهي ميکند: (وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ) ترجمه: و از نا شايستگی و کار ناپسند و سر کشي باز مي دارد. اجتناب از همه اين معاصي باز هم به صبر ضرورت دارد. سخت ترين صبر در برابر گناهان و عادات نا پسند است که در ميان مردم به رسم و رواج عمومي تبديل گرديده است، خصوصا گناهان زباني که به نُقل مجالس تبديل گرديده است. از قبيل: غيبت، دروغ، رياء، خود ستايي، سخن چينی و امثال آن که با سهولت و آساني در ميان مردم تکرار ميشود و به عادت روز مره مبدل گرديده و از امراض مهلک جامعه محسوب ميشوند که در برابر آن به صبر و مقاومت جدی ضرورت است.
یوسف علیه السلام الگوی صبر در برابر گناهان:
به داستان حضرت يوسف عليه السلام توجه نماييد که چگونه در قصر عزیز مصر در مقابل کششها، فشارها و تهديدات زن عزيز مصر، صبر و مقاومت نشان داد و در اين امتحان سخت پيروزمندانه وسر بلند بیرون شد تا اينکه صبر و استقامت يوسف عليه السلام برای هميش ثبت تاريخ انسانيت گرديد.
ابن قيم جوزی از صبر يوسف عليه السلام اينچنين نتيجه گيری نموده است: “سوره يوسف را خواندم.. وتأمل نمودم که صبر يوسف در مقابل خواسته های نا مشروع نفس، عظمت او را جاودان گردانيد. بخود گفتم: عجبا! هرگاه يوسف عليه السلام خواستۀ نفس را قبول ميکرد نتيجه چه مي بود؟! اما او در مقابل هوای نفس مقاومت کرد و به اين ترتيب صبر يوسف عليه السلام برای هميش سرمشق وافتخار انسانها گرديد که همه اين عظمت و افتخار نتيجه صبر چند لحظه بود”.
پنجم: صبر در برابر مصيبتها:
حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه گفته است: “هر مصيبتی که عايد حالم گرديد، با سه چيز خدا را شکر نمودم؛ اول آنکه مصيبت عايد شده در دنيايم بود نه در دينم. دوم آنکه اين مصيبت از آنچه برايم رسيد بزرگتر نبود. سوم آنکه با صبر کردن در مقابل مصيبت اجر کمايي نمودم”.
صبر در برابر مصیبت نشان صدق ایمان است:
صبر بر مصيبت از نشانه های صدق ايمان و رضای کامل به قضا و قدر خداوند است. وقوع مصيبت از جانب خداوند يا عقوبت و مجازات انسان است و يا امتحان و آزمايش که در هر دو حالت بايد به دامن صبر پناه برده شود. دين مقدس اسلام مؤمنان را در حالات مبتلا شدن به مصايب و درد و رنج ناشي از مصيبتها، به صبر توصيه نموده و در مقابل برايشان اجر و پاداش عظيم وعده داده است. خداوند متعال مي فرمايد: (وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ، الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ) ترجمه: و همواره شما را به نوعی از ترس و گرسنگی و زيان مالی و جانی و کمبود محصول مي آزماييم و صابران را نويد بده. همان کسانی که چون مصيبتی به آنان رسد گويند: إنا لله و إنا إليه راجعون، ما از خداييم و به خدا باز مي گرديم. بر اينان درود پرورگار شان و رحمت او باد و اينانند که رهيافته اند.
از اين آيت قرآنی چنين مي فهميم که خداوند متعال مؤمنان را به مصيبت ترس، گرسنگی، کمبود اموال و دارایی و گرفتن جان امتحان ميکند. و همچنان اين نص قرآنی دلالت بر آن دارد که مسلمان با صبر و رضايت در مقابل مصيبتهای وارد شده مستحق عالي ترين قدر و منزلت و ثواب و پاداش ميگردد.
ابتلاء وامتحان سنت الهی است:
ابتلاء و امتحان انسان به مصایب، سنت خداوند است و بسا اوقات بندگان مخلص خود را به مصيبت و مشقت گرفتار می کند. چنانچه پيامبر اسلام مي فرمايد: (من يرد الله به خيرا يصب منه) يعني: خداوند به کسي که ارادۀ خير کند، او را به مصيبت مبتلا ميسازد). همچنان در حديث ديگری چنين آمده است: (ما يزال البلاء بالمؤمن و المؤمنة في ولده و ماله حتی يلقی الله وما عليه خطيئة) . يعني: همواره هر مرد مؤمن و هر زن مؤمن در فرزند و مال خويش دچار ابتلاء و امتحان است تا وقتيکه بخداوند بپيوندد و گناهان وی بخشيده شده باشد.
از فضل ومرحمت خداوند به بندگانش این است که قانون صبر و قناعت و رضايت در برابر درد و رنج مصيبتها برای مسلمان دو نتيجه بار می آورد که هر دو به خير و منفعت مسلمان است:
1- پاداش عاجل که عبارت از کفارۀ گناهان و آمرزش لغزشهای انسان ميباشد.
2- پاداش اخروی مصیبت که بحیث ثواب وفضل ورحمت خداوند براي مؤمنان داده میشود.
ادب مؤمن در وقت مصيبت:
بايد بدانيم که انسان وقتی پاداش دنيوی و اجر وثواب اخروی را نصيب ميشود که آداب اسلامي را در هنگام مبتلا شدن به مصيبت مراعات نمايد. هرگونه مظاهر واشکال جزع و فزع در وقت مصيبت از قبیل کندن موی و روی، يخن پاره کردن، اظهار افسردگی، تغيير عادت در چهره، لباس و امثال آن از نظر اسلام مردود است. اسلام آداب استقبال مصيبت را مشخص ساخته است که گفتن کلمه (إنا لله و إنا إليه راجعون) ميباشد. همچنا پيامبر اسلام مؤمن را در وقت مصيبت ارشاد مي نمايد که بگويد: (اللهم اؤجرني بمصيبتي و اعقبني خيرا منها) . بار خدايا ! بمن در مصيبتم اجر نصيب بگردان و بهتر از آن بمن ارزاني کن.
به اين ترتيب هرگاه يک مؤمن با اينچنين ادب در مقابل مصيبتی که به وی عايد ميشود برخورد نمايد، شامل صبر جميل ميشود که علمای اسلام صبر جميل را چنين تعريف نموده اند: صبر جميل به آن صبری گفته می شود که بدون جزع وفزع باشد و به کسی شکايت نکند. و يا اينکه مؤمن در وقت مصيبت حالت طبیعی وعادی خود را از دست ندهد و بدون تغيير در چهره ولباس و روش قبلي اش با ديگران برخورد نمايد.
ششم: تواضع
مفهوم تواضع:
تواضع در زبان عربي عاجزي وخشوع را مي گويند، و در اصطلاح علم اخلاق تواضع اینچنین تعریف گردیده است:
فضيل بن عياض گفته است: تواضع تسليم شدن به حق وقبول آن است، اگر چه آنرا از يک طفل بشنوي وقبول نمايي.
ابن مبارک مي گويد: تواضع آن است که خود را با آن کسی که از نعمت های دنيا نسبت به تو کمتر است، برابر بشماري، وبداني که تو در دنيا نسبت به وي بهتر نيستي. و همچنان خويشتن را با شخصي که در دنيا نسبت به تو بالا تر است يکسان بداني تا آنکه وي را در امور دنيا نسبت به خود بهتر نشماری.
تواضع ضد کبر و خود بزرگ بيني است وشخص متواضع به اساس معيار های دنيايی خود را از کسی برتر نمي داند، به هرکس نزديک مي باشد، با ديگران مهربان است، با درمانده گان و بيچاره گان رابطه خوب دارد، خدمت ديگران را مي نمايد و خدمتگذاری مردم برايش ناپسند معلوم نمي شود. خداوند متعال مي فرمايد: (تِلْكَ الدَّارُ الْآَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ)1ترجمه: آری، این سرای آخرت را تنها برای کسانی قرار می دهیم که ارادۀ برتری جویی در زمین و فساد را ندارند، و عاقبت نیک برای پرهیز گاران است.
سبب رانده شدن و بد بخت گرديدن شيطان همين خود بزرگ بيني بود، آن وقت که امر شد تا آدم عليه السلام را سجده کند، از تواضع کار نگرفت و دعوای بزرگی کرد که به لعنت ابدي گرفتار شد.
خداوند جل جلاله پيامبر خود محمد صلي الله عليه وسلم را به مهربانی و دلسوزی نسبت به مسلمانان امر فرموده است که به تواضع دلالت مي نمايد. خداوند متعال مي فرمايد: (وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ) . ترجمه: و بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند بگستر.
پيامبر اسلام در بارۀ مردمان متواضع مي فرمايد: (طوبي لمن تواضع في غير مسکنة).1 یعنی: خوشا به آن کسی که بدون ذلت و مسکنت، تواضع و عاجزی اختيار نمايد.
نشانه های تواضع
برای اينکه تواضع حقیقی را بشناسيم، و خود را بدان آراسته نماييم، از بزرگ بینی و ذلت نا روا خود را نگهداريم، لازم است چند نشانۀ تواضع را شناسایی کنیم. نشانه های تواضع به شرح ذیل است:
1- انسان متواضع براي شخص خود خشم نمي گیرد، از همين سبب روايت گرديده که رسول خدا صلي الله عليه وسلم هيچ گاهي بخاطر شخص خود انتقام نگرفته اند. خشم و غضب آن حضرت تنها براي خدا جل جلاله و دين بوده است. چنانچه فرموده اند: (مازاد الله عبدا بعفو إلا عزا و ماتواضع أحد لله إلا رفعه الله).1 یعنی: خداوند عزت ومرتبت شخص عفو کننده را بیشتر می سازد، وکسی که برای خدا تواضع نماید، خداوند قدر ومنزلت وی را عالی میگرداند.
2- انسان متواضع هميشه براي خدمت آماده است، خدمت ديگران ثمرۀ لازمي تواضع مي باشد، کسي که خدمت نمودن به ديگران را عيب بداند، يقينا به مرض و درد تکبر و خود خواهي گرفتار است. پيامبر صلي الله عليه وسلم فرموده اند: (من کان في حاجة أخيه کان الله في حاجته).2 یعنی: کسی که نیاز برادر خود را روا نماید، خداوند نیاز وی را روا میدارد.
3- انسان متواضع همه صفات کمال را به خداوند جل جلاله منسوب مي نمايد، هرگاه نيکي را در وجود خود احساس نمايد، آنرا فضل و توفيق خداوند محسوب مي کند. بناء مغرور نمي شود و خويشتن را از عجب نگهميدارد.
4- انسان متواضع پست و دني نمي باشد، هيچگاه ذلت را براي خود نمي پسندد، اگر به اعتبار مال و منصب خود را از ديگران برتر نمي بيند، به همين ترتيب با اين اعتبارات خويشتن را از کسي کمتر هم نمي داند، و با داشتن يقين به خداوند جل جلاله از جابران نمي انسان متواضع با انگيزۀ بزرگي به نظر و موقف نا درست خود اصرار نمي ورزد، هر وقت واز هر زباني که حق بيرون شود آنرا مي پذيرد.
5- انسان متواضع خود را از فرا گرفتن علم بي نياز نمي بيند، همواره در تلاش ازدياد علم و دانش خود مي باشد.
6- انسان متواضع مورد محبت مردمان است، به مردم نزديک است، نظر وي محترم شمرده مي شود و در جامعه از احترام و مقبوليت برخور دار است.
7- زشت نشان دادن و بد رنگ نمودن شکل و صورت نشانۀ تواضع نيست، و اين هم لازمي نيست که انسان متواضع حتما لباس کهنه و چرکين بپوشد، بلکه از مسلمان خواسته شده که منظر زيبا وآراسته داشته باشد. خداوند جل جلاله جميل و زيبا است، زيبايي را دوست دارد، و پيامبر صلي الله عليه وسلم ارشاد فرموده که اثر نعمت هاي خداوند در مسلمان معلوم شود. قبول نکردن حق و مردمان را به نظر سبک ديدن کار خلاف تواضع است، اما پوشيدن لباس زيبا و پاک نگهداشتن خود هر گز با تواضع منافات ندارد.
نمونه های عملی از خوی تواضع:
(1) تواضع پیامبر صلی الله علیه وسلم:
صحابه کرام در مورد خوی تواضع در پیامبر صلی الله علیه وسلم گفته اند: زمانی که پیامبر صلی الله علیه وسلم با شخصی مصافحه می کرد رویش را به طور کامل به طرف شخص مقابل می گردانید، و تا زمانی که آن شخص دست خود را پس نمی کشید آنحضرت دستش را پس نمی کشید، و در جایی می نشست که مجلس بدانجا ختم می شد، وهمواره بشاش و خندان می بود. روزی یک شخص به نزد آن حضرت آمد و از شدت هیبت به خود می لرزید، آنحضرت به وی گفت: برخود آسان بگیر! من پادشاه نیستم بلکه فرزند زنی هستم که در مکه گوشت خشک کرده می خورد ، پیامبر صلی الله علیه وسلم بر الاغ سوار می شد در حالی که اسبهای زیادی هم می توانست به آسانی در اختیارش قرار گیرد. زمانی که خندق را حفر می کردند آن حضرت روی شانه های خود خاک را از داخل خندق برداشته به بیرون حمل می کرد، هنگامی که آن حضرت درخانه اش می بود خود لباسهایش را می دوخت و در خدمت خانواده اش قرار می داشت، زمانی که آنحضرت مکه مکرمه را فتح می کرد و ظفرمندانه وارد شهر می شد سرش را از روی تواضع به زیر افکنده بود تا آنجا که نزدیک بود پیشانیش بر زین اشتر اصابت نماید.
(2) تواضع صحابه:
الف: تواضع ابوبکر رضی الله عنه: زمانی که ابوبکر صدیق رضی الله عنه خلیفه بود شامگاه می رفت به خانه زنی کهن سال و مشکلات زندگیش را مرفوع می ساخت و بیرون می شد، آنحضرت درحالی که خلیفه بود، می رفت گوسپندان وبزهای مردم را می دوشید، روزی یکی از اشخاص مؤلفه القلوب به نزد حضرت ابوبکر آمد وگفت به کمک کن، حضرت برایش از مال صدقه یک قطعه زمین بخشید و سپس آن را نوشت و گفت: برو نزد عمربن خطاب و او را بر این امر شاهد بگردان، شخص به نزد حضرت عمر رفت و او را از این امر اطلاع داد و خواست که با وی برود و شاهد باشد، حضرت عمر امر حضرت ابوبکر را گرفت و پاره نمود وگفت: آن زمان که ما برای شما به عنوان مؤلفه القلوب کمک می کردیم از آن رو بود که اسلام ضعیف بود و حالا اسلام قوی گردیده لازم نیست که برای شما کمک شود، آن شخص به نزد حضرت ابو بکر آمد وگفت: تو خلیفه هستی یا عمر؟! ابوبکر رضی الله عنه گفت: اگر خدا بخواهد او می تواند خلیفه باشد.
ب: تواضع عمر رضی الله عنه: در خلافت آن حضرت اشتران مال صدقه را نزد آن حضرت آوردند خود بر خاست و اشتر را شست وشوی می داد، شخصی گفت: ای امیر المؤمنین لازم نبود که خودت این کار را می کردی، به یکی ازغلامهایت دستور می دادی این کار را انجام می داد، فرمود: مگر نمی دانی هر شخصی که امری از امور مسلمین را به عهده می گیرد در مقابل آنها به مثابه غلام در برابر بادارش می باشد؟! داستان دیگری از تواضع آن حضرت آن است که یک شب احوال مسلمین را تفقد می کرد و چراغی را در بیرون شهر مشاهده کرد و با غلامش بدانجا رفت دید زنی آتشی افروخته و دیکی را روی آن گذاشته و چند تن کودک در اطرافش از گرسنگی زوزه می کشند، پرسید: چرا این کودکان می گریند؟ زن گفت: گرسنه هستند. پرسید در دیک چیست؟ زن جواب داد: هیچ، آب است، آنها را فریب می دهم تا بر آنها خواب غلبه کند و غذا را فراموش کنند، کسی به دادمان نمی رسد، حتی عمر! حضرت عمر دوان دوان به بیت المال باز می گردد و مقدار آرد و روغن با خود می گیرد و روی دوش خودش می گیرد و با سرعت به نزد آنها می رود و خود برای شان غذا پخته می کند و برایشان توزیع می کند تا آنکه همه کودکان خندان به خواب می روند.
ج: تواضع علی بن ابی طالب رضی الله عنه: در تاریخ آمده است که یکی از فرزندان علی رضی الله عنه که محمد حنفیه نام داشت، روزی از پدر خود پرسید: پدر جان بهترین مسلمین کیست؟ آنحضرت جواب داد: ابوبکرصدیق، محمد پرسید: بعد کیست؟ پاسخ داد: عمر بن خطاب. محمد گفته است: ترسیدم که اگر بپرسم سپس کیست، شاید بگوید عثمان بن عفان، بناء خودم گفتم: سپس شما هستید. ولی آن حضرت در جوابش گفت: فرزندم من یکی از مسلمانان هستم.
د: تواضع فرزندان علی رضی الله عنهم: باری میان حضرت حسین و محمد بن حنفیه فرزندان علی بن ابی طالب رضی الله عنهم اختلاف رخ داد و انقطاع بین هر دو طولانی شد، محمد بن حنفیه به برادرش حسین رضی الله عنهما نامه نوشت: برادرم تو از من و مادرت از مادرم بهتر هستید، و پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: بهترین مردم کسی است که در سلام گفتن از دیگران پیشی گیرد، هر زمانی که نامه ام برایت می رسد بر خیز وبه سلام من اقدام کن تا در این امر هم بهتر بودن خود را ثابت سازی.
هفتم: شرم وحياء
تعریف حیاء:
حیاء عبارت از تغيير نفسي ای است که در حالت احساس عيب، به انسان پيش مي آید. به بیانی دیگر، حياء همان خويي است که انسان را به ترک امور بد تشويق مي نمايد، و صاحب خود را از تقصير وکوتاهی منع مي کند. به سخنی دیگر: حیاء یعنی: انقباض نفس و خود نگهداری آن، به این مفهوم که: شخص با حیاء نمی تواند فعل رذیلت و عمل زشت را مرتکب شود، انسان با حیاء نمی تواند که خود را در معرض اهانت خدا و مردم و حتی خودش ببیند. بناء حياء انسان را بسوي کمال و همت بلند سوق مي دهد و از کردار پست و رذايل باز مي دارد.
فرق بین حیاء وخجالت:
حياء همين است که گفته شد، اما آن نوع خجالت و کم دلي که برخي به آن دچار هستند که آنها را از کارهاي خوب باز مي دارد و در وقت ضرورت به خوبي ها امر و از بدي ها منع کرده نميتوانند، در فرا گرفتن علم خجالت مي کشند. اين حالت حياء نيست، بلکه تنها در عرف به آن حياء گفته مي شود، و اين يک کمزوري است، صفت مذموم است و بايد انسان خود را از آن رها نمايد.
ضد حياء (وقاحت، بذاء) چشم سفيدي است، که شخص به گفته هاي نا شايست و کردار هاي سبک و شرم آور، و امور بي حيايي دست مي زند.
فضایل حیاء:
پيامبر صلي الله عليه وسلم در بارۀ حياء رهنمود هايي کرده که از جمله موارد زير را مي توان ذکر نمود:
1. عن ابي هريرة رضي الله عنه، أن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال: (الإيمان بضع و سبعون، أو بضع و ستون شعبة، فأفضلها قول لا اله إلا الله، و أدناها إماطة الأذي عن الطريق، والحياء شعبة من الإيمان).1یعنی: ابو هریره رضی الله عنه روایت نموده که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: ایمان هفتاد و اند و یا شصت و اند شاخه است که بلند ترین آن گفتن کلمۀ لا اله الا الله و پایین ترین آن دور ساختن نا پاکی و اذیت کننده ها از راه است، و حیا شعبه و یا شاخه ای از ایمان است.
- عن انس (رضي الله عنه) قال: قال رسول الله صلي الله عليه وسلم: ما کان الفحش في شيء إلا شانه و لا کان الحياء في شيء إلا زانه.1یعنی: انس رضی الله عنه روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: فحش و نا سزا در هیچ امری نمی رسد مگر اینکه آنرا نا شایست می سازد، و حیا به هیچ چیزی نمی رسد مگر اینکه آنرا زیبا و مزین می گرداند.
-
عن عمران بن حصين، رضي الله عنهما، قال: قال رسول الله صلي الله عليه وسلم: الحياء لا يأتي إلا بخير).2 یعنی: عمران بن حصین رضی الله عنهما روایت نموده که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: حیا جز خوبی بار نمی آورد.
انواع حياء
حياء به اعتبارات مختلف دارای انواع زیاد است، مانند حياء فطري ، حياء کسبي، حياء شرعي و حياء عرفي، و هم چنان به اعتبار اينکه حياء از چه کسي ظاهر مي شود.
(1) حياء فطري: آن است که خداوند انسان را در وقت پیدایش متصف به حیاء آفریده باشد، اين نوع حياء يک طبع و خوي عالي و توفيق بزرگ خداوندی است. اين قول پيامبر صلي الله عليه وسلم هم همین نوع حیاء را بازگو می کند که به يکي از اصحاب (اشج بن عبدالقيس) فرمودند: (إِنَّ فِيكَ لَخَصْلَتَيْنِ يُحِبُّهُمَا اللهُ عَزَّ وَجَلَّ وَرَسُولُهُ ” قَالَ: وَمَا هُمَا؟ قَالَ: ” الْحِلْمُ، وَالْأَنَاةُ “، قَالَ: أَشَيْءٌ اسْتَفَدْتُهُ، أَمْ شَيْءٌ جُبِلْتُ عَلَيْهِ؟ قَالَ: ” بَلْ شَيْءٌ جُبِلْتَ عَلَيْهِ ” فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَبَلَنِي عَلَى مَا أَحَبَّ).1 یعنی: بدون شک در تو دو خصلت وجود دارد که خداوند ورسولش آنرا دوست دارند. (اشج) گفت: آنها چه اند؟ فرمودند: حلم و تأنی، اشج گفت: آيا از قديم اين خصلت ها بمن داده شده يا اینکه این خصلتها را تازه بدست آورده ام؟ فرمودند: بلکه از قدیم این خصایل به تو داده شده. سپس اشج گفت: همه ستايشها ذات خداوند را که مرا با اين خصلتها پيدا نموده است که او تعالي آنرا خوش دارد.
(2) حياء کسبي: آن است که انسان آنرا به اراده خود بدست آورده باشد، زيرا که به وسعت علم خداوند ايمان دارد، نعمت هاي خداوند و تقصيرات و کوتاهي هاي خود را بياد مي آورد، به دين خدا ايمان دارد، وآنچه دين آنرا نا جايز دانسته انجام نمي دهد.
در حديثي آمده است: (أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ).1 (اين يک قسمت از حديث متفق عليه است که عمر بن خطاب روايت نموده) يعني: بندگي خدا را طوري بجا بياور که گويا او را مي بيني، هرگاه تو وي را نمي بيني، او تعالي ترا مي بيند.
هرکسي که اينچنين حياء نداشته باشد، براي وي در انجام دادن کار هاي بد هيچ مانعي وجود ندارد. (إِذَا لَمْ تَسْتَحِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ)2 یعنی: ما دام که حیا نکردی هرچه خواستی انجام بده.
(3) حياء شرعي: آن است که انسان را به کارهاي نيک دعوت و از کارهاي ناروا باز مي دارد.
(4) حياء غير شرعي: اين گونه اوصاف در حقيقت حياء نبوده، بلکه کم دلي، خجالت و يک نوع ضعف است که در عرف مردم به آن حياء گفته شده، انسان در نتيجه آن برخي مکلفيت هاي خود را انجام نمي دهد، مثلا به دين خدا دعوت کرده نمي تواند و يا در نتيجه کم دلي از مسايل ضروري سوال کرده نميتواند.
عائشه رضي الله عنها مي گويد: خداوند به زن هاي انصار رحمت کند، حياء آنها را از فهميدن مسايل ديني منع نکرد.1 در اينجا مراد از حياء، همان حياء عرفي است که اين نوع حياء مذموم است وصاحب آن در برخي امور نا موفق مي باشد.
انواع حیاء به اعتبار کسی که از وی حیاء باید کرد:
حياء به اعتبار اينکه از چه کسي باید انجام يابد، به سه نوع تقسيم مي شود: حياء از خداوند، حياء از مردم، حياء از خويشتن.
1. حياء از خداوند متعال: به اين طور که عظمت خدا و رحمت او همراه با تقصير خويشتن به ياد آيد، و در اجراي اوامر و ترک نواهي، از خداوند حياء صورت بگيرد و رضاي خدا طلب شود. در حديث شريف آمده است: (استحيوا من الله حق الحياء).2 از خداوند طوریکه شایسته است حیا کنید.
2. حياء از مردم: مثلا انجام گناه بصورت علني، بر زشتی و دشواري آن تأثير مي گذارد. پيامبر -صلي الله عليه وسلم- فرموده اند: هر يکي از امت من بخشيده مي شود، مگر مجاهرين بخشيده نمي شوند، مراد از مجاهرت اين است که يک شخص شبانگاه کاري(گناهی) را انجام مي دهد، خداوند بر وي پرده نموده است، در صبح وي ميگويد: اي فلان! من شب چنين کاري را انجام دادم، در شب خدا بر وي ستر نموده، و در روز وي ستر و پردۀ خدا را از بالاي خود دور مي نمايد.
3. حياء از خويشتن: این حیاء مربوط انسان های شریف عزتمند بلند همت است که خود شان را به دونی نمی افگنند و از تقصیر و کوتاهی خود داری می ورزند. شخصی که در برابر عملی زشت قرار می گیرد و یا فرصت ارتکاب گناه را میابد، هر چند که دیگران او را نمی بینند ولی نسبت همت بلند و اخلاق متعالی ای که دارد از خودش حیاء می کند که تن به ارتکاب گناه دهد. شخصی که از خود حیاء کند از دیگران حتما حیاء می کند.1
فوايد حياء:
در حياء فوايد زيادي وجود دارد که برخي فوايد مهم آن قرار آتي بيان مي شود:
1. حياء اخلاق اسلام است، از زيد بن طلحه روايت گرديده که پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمودند: (إن لکل دين خلقا و إن خلق الإسلام الحياء)1 بدون شک هر دين يک خوي و اخلاقی دارد که خوي واخلاق اسلام حياء است. با داشتن حياء و يا به وسيله حياء انسان در بارۀ حقوق خداوند تقصير نمي ورزد، زيرا از وسعت علم و عظمت خداوند حياء مي نماید، نعمت هاي او تعالی را به ياد مي آورد، بنا بر آن مسئوليت هاي خود را بجا ميکند و از محرمات خود را حفاظت مي نمايد.
- حياء زيبايي است، در حديث فوق الذکر خواندیم که: حياء با هيچ چيزی يکجا نمي شود مگر اينکه آن را زينت مي بخشد. انسان با حياء صاحب وقار است، هرکس با احترام با وي تعامل مي کند، و انسان بي حياء شخص سبک وبی مقدار است، نه در خانواده اش کسي به او به نظر احترام مي بيند و نه در قريه و جامعه از احترام برخوردار می باشد.
-
حياء سبب ازدياد نعمت هاي خداوند و دفع آفتها مي گردد، و بي حيايي و فسق عذاب را به همراه دارد. خداوند متعال مي فرمايد: (وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ)2 ترجمه: و چنین نبود که پروردگارت شهرها را هلاک نماید در حاليکه اهل آن در صدد اصلاح بوده باشند.
در جاي ديگر مي فرمايد: (وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا)1 ترجمه: و هنگامیکه بخواهیم شهر و دیاری را هلاک سازیم، ثروتمندان آنرا (به طاعت) امر مي کنيم، مگر آنها در آن شهر فسق و فساد را ترويج مي کنند (از طاعت سر پيچي مي کنند) وعده عذاب بر آنها متحقق مي شود، پس ما آنرا ويران و تباه مي کنيم. معلوم است که نيکی از حياء و فسق از بي حيايي سرچشمه مي گيرند.
هشتم: سخاوت وبخشندگی
معنای لغوی سخاوت:
سخاوت در زبان عربی به معنای (کرم و جود) آمده است. یعنی مصرف کردن و نفقه نمودن مال و خود داری از بخل.
معنای اصطلاحی:
مصرف کردن و دادن مال به اندازۀ توان برای مستمندان ومستحقان، در وقت ضرورت را سخاوت گویند. پس سخاوت صفت کریمانه ای است که انسان نفس خود را به انفاق مال عادت بدهد، از بخل و تنگ چشمی بپرهیزد و با خوشی و اخلاص مال اصلی خود را در راه نیک و کمک به محتاجان و بیچاره گان خرج نماید.
علماء گفته اند: سخاء خویی است وسط در میان دو خصلت زشت: یکی بخل و تنگ چشمی، و دوم اسراف و بد خرجی.
سخاوت در قرآنکریم:
(1) سخاوت صفت مؤمنان است: اسلام مردم را به انفاق و سخاوت تشویق می کند و از بخل و تنگ چشمی منع می نماید. قرآنکریم مسلمانان را چنین توصیف می کند: (الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ). ترجمه: آنها که اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق می کنند، مزد شان نزد پروردگار شان است.
(2) هموار شدن راه برای امور خیر: همچنین خداوند جل جلاله می فرماید: (فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَی). ترجمه: پس آنکس که در راه خدا انفاق کند و پرهیز گاری پیش گیرد و جزای نیک الهی را تصدیق کند ما او را در مسیر آسانی قرار می دهیم.
(3) کسب اعتدال در مصرف: قرآن کریم مسلمان را آگاه می سازد که در مصرف نمودن مال خود اسراف نکند واز مال ودارایی خود برای فقیران و مساکین و در راه خدا حصه قایل شود. (وَآَتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا ). ترجمه: و حق نزدیکان را بپرداز، و همچنان حق مستمند وامانده در راه را ؛ و هرگز اسراف تبذیر مکن.
(4) مالی که در راه الله جل جلاله انفاق می شود صدها برابر نمو می کند: الله متعال می فرماید: {مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ} ترجمه: مَثَل (صدقات) كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مىكنند همانند دانهاى است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشهاى صد دانه باشد؛ و خداوند براى هر كس كه بخواهد (آن را) چند برابر مىكند، و خداوند گشايشگر داناست.
(5) پیروزی وموفقیت در گرو ریشه کن کردن انگیزه های بخل است: او تعالی فروده است:{ فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ} ترجمه:« پس تا مىتوانيد از خدا پروا بداريد و بشنويد و فرمان ببريد و مالى براى خودتان [در راه خدا] انفاق كنيد و كسانى كه از خست نفس خويش مصون مانند آنان رستگارانند»
(6) انفاق در حال مخفیانه و آشکارا ممکن است، او تعالی فرموده است:{ إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئَاتِكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ} ترجمه:« اگر صدقهها را آشكار كنيد، اين، كار خوبى است، و اگر آن را پنهان داريد و به مستمندان بدهيد، اين براى شما بهتر است؛ و بخشى از گناهانتان را مىزدايد، و خداوند به آنچه انجام مىدهيد آگاه است.»
(7) الله متعال می فرماید:{ إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ} ترجمه:« اگر خدا را وامى نيكو دهيد آن را براى شما دو چندان مىگرداند و بر شما مىبخشايد و خدا[ست كه] سپاسپذير بردبار است داناى نهان و آشكار [و] ارجمند سنجيدهكار است».
(8) او تعالی می فرماید:{ هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَمَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ} ترجمه:« شما همان [مردمى] هستيد كه براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شدهايد پس برخى از شما بخل مىورزند و هر كس بخل ورزد تنها به زيان خود بخل ورزيده و [گرنه] خدا بىنياز است و شما نيازمنديد و اگر روى برتابيد [خدا] جاى شما را به مردمى غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود».
سخاوت در احادیث نبوی:
(1) عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: السَّخِيُّ قَرِيبٌ مِنْ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنْ الْجَنَّةِ قَرِيبٌ مِنْ النَّاسِ بَعِيدٌ مِنْ النَّارِ وَالْبَخِيلُ بَعِيدٌ مِنْ اللَّهِ بَعِيدٌ مِنْ الْجَنَّةِ بَعِيدٌ مِنْ النَّاسِ قَرِيبٌ مِنْ النَّارِ وَالجَاهِل السَخِيّ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ عَالِمٍ بَخِيلٍ یعنی: پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم فرموده اند که شخص سخاوتمند به خداوند نزدیک است، به جنت نزدیک است، به مردم نزدیک است و از دوزخ بدور است. و(برعکس) شخص بخیل از خداوند دور است، از جنت دور است، از مردم دور است و به دوزخ نزدیک است. و بدانید که یک جاهل سخاوتمند نزد خداوند عز وجل بهتر از یک عالم بخیل است.
(2) جابر بن عبد الله – رضي الله عنهما – : قال : سمعتُ- رسولَ الله -صلى الله عليه وسلم- يقول:{ ولا صاحبِ كنْز لا يفعل فيه حقَّه إِلا جاء كنزُهُ يوم القيامة شجاعا أَقرعَ يتبعهُ فاتحا فَاهُ ، فَإِذا أَتاه فَرَّ منه ، فيناديه : خُذْ كَنْزَك الذي خَبَّأْتَهُ ، فأنا عنه غنيٌّ ، فإذا رأى أن لابدَّ له منه سلك يده في فيه فيقضَمُها قضم الفحل} یعنی: … وهیچ صاحب گنجینه ای نیست که حقوق شرعی آن را نپرداخته باشد، مگر در روز قیامت این گنجینه او به صورت مار و اژدهای پیر نزد وی می آید و با دهان گشاده او را دنبال می کند، پس هرگاه از آن بگریزد، ندائی را می شنود که می گوید: بگیر این گنجینه ات را که نهان کرده بودی، من از آن بی نیازم پس چون دید که رهائی ندارد و باید آن را انجام بدهد بناچار دست خود را در دهان آن اژدها می گذارد و او آن را می شکند همچون شتر مست و آن را می جود”.
(3) رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:{ يَقُولُ ابْنَ آدَمَ : مَالِي مَالِي مَا لَكَ مِنْ مَالٍ إِلا مَا أَكَلَتْ فَأَفْنَيْتَ ، أَوْ لَبِسْتَ فَأَبْلَيْتَ ، أَوْ تَصَدَّقَتْ فَأَمْضَيْتَ} ترجمه:” بنده می گوید: مال من، مال من!! بیگمان او را مال خود سه چیز دارد: آنچه می خورد که فانی ونابود می گردد، یا آنچه می پوشد که کهنه و فرسوده می شود یا آنچه که می بخشد که حقیقت مالک آنست و تنها ان از آن وی است. و غیر ان هرچه باشد او می رود و آن را برای دیگران می گذارد.
(4) عن ابن مسعود قال قال النبي صلى الله عليه وسلم:{ أيكم مال وارثه أحب إليه من ماله قالوا يا رسول الله ما منا أحدٌ إلا ماله أحب إليه قال فإن ماله ما قدم ومال وارثه ما أخر} .ترجمه: ” کدامیک از شما مال وارثش را از مال خودش بیشتر دوست دارد؟ گفتند: ای رسول خدا! هیچ یک از ما نیست مگر اینکه مال خودش را بیشتر دوست دارد. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: بیگمان مال او آنست که پیش از خودش در راه خداوند خرج کرده و پیش از خودش فرستاده است و مال وارثش آنست که نگه داشته و به تأخیر انداخته است!!.
(5) عن أبي هريرة قال : أتى رسول الله صلى الله عليه و سلم رجل فقال : يا رسول الله أي الصدقة أعظم ؟ قال : أن تصدق و أنت صحيح شحيح تخشى الفقر و تأمل البقاء و لا حتى إذا بلغت الحلقوم قلت لفلان كذا و لفلان كذا إلا و قد كان لفلان .
ترجمه: از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که گفت: مردی به حضور رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: ای رسول خدای پاداش کدام صدقه و احسان بزرگ تر است؟! یعنی بزرگ ترین احسان چیست؟
فرمود:« آنست که تو در حالی دست به صدقه و احسان بگشایی که تندرست و سالم هستی ونسبت به مال خود بخل داری و از فقیر شدن می ترسی و به ثروتمند شدن امیدواری ومهلت نمی دهی به اینکه روح به گلو برسد و در آستانه مرگ قرار بگیری آنوقت از روی ناچاری بگوئی به فلان آنقدر بدهید و به فلان آن مقدار بدهید و فلان کس نیز سهمش فلان مقدار است».
(6) آن حضرت فرموده است:{وَصَدَقَةُ السِّرِّ تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ، وَصَدَقَةُ الْعَلَانِيَةِ تَقِي مِيتَةَ السُّوءِ، وَصَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ إِلَى النَّاسِ تَقِي صَاحِبَهَا مَصَارِعَ السُّوءِ: الْآفَاتِ والْمُهْلِكَاتِ، وَأَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِي الدُّنْيَا هُمْ أَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِي الْآخِرَةِ، وَالْمَعْرُوفُ يَنْقَطِعُ فِيمَا بَيْنَ النَّاسِ، وَلَا يَنْقَطِعُ فِيمَا بَيْنَ اللهِ وَبَيْنَ مَنِ افْتَعَلَهُ} یعنی:« صدقه پنهانی آتش غضب و قهر پروردگار را خاموش می گرداند، و صدقه آشکارا از مرگ زشت نگهمیدارد، اعمال نیکو در حق مردم صاحب خود را از هلاکت گاههای بد نگهمیدارد: آفتها و هلاکتها، آنهایی که در دنیا اهل معروف ونیکی اند در آخرت نیز اهل معروف ونیکی اند، نیکیها در میان مردم قطع می گردد ولی در میان الله و کسی که انجامش داده قطع نمی شود.
(7) قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: ” حَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بالزَّكاةِ، وَدَاوُوا مَرْضَاكُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَاسْتَقْبِلُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاءِ “. یعنی:« اموال تان را با پرداخت زکات بیمه کنید و بیمارانتان را با دادن صدقه واحسان درمان کنید و با دعا و زاری در پیشگاه خداوند به مقابله امواج بلاها بشتابید و با آنها رو به رو شوید.»
(8) قال رسول الله صلى الله عليه و سلم : {ما نقص مال من صدقة ولا عفا رجل عن مظلمة إلا زاده الله بها عزا فاعفوا يعزكم الله ولا فتح رجل على نفسه باب مسألة إلا فتح الله عليه باب فقرـ}. یعنی: در هیچ مالی به سبب صدقه نقصان وکاستی وارد نشده است، هیچگاهی شخصی ستمی را مورد بخشایش قرار نداده مگر آنکه الله متعال بدان واسطه به عزتش افزوده است، پس بخشایش کنید که الله شما را عزیز دارد، وهیچ گاه مردی بر خودش دری از درهای تکدی را نگشوده مگر آنکه الله بر وی دری از تنگدستی را گشوده است.
(9) عن أبي هريرة قال قال رسول الله {صلى الله عليه وسلم} ما من يوم يصبح العباد فيه إلا ملكان فيقول أحدهما اللهم أعط منفقاً خلفاً ويقول الآخر اللهم أعط ممسكاً تلفاً. یعنی: از ابو هریره رضی الله عنه روایت است که گفت: پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: هیچ روزی نیست که بر بندگان صبح فرا رسد مگر آنکه دو فرشته قرار دارند ویکی از آنها می گوید: خدایا برای انفاق کننده عوض بده و دومی می گوید: خدایا برای بخیل تلف نصیب فرما.
(10) قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: { الصدقة على المسكين صدقة وعلى ذي القرابة ثنتان صدقة وصلة}. یعنی: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده اند: صدقه واحسان نسبت به بینوا ومسکین یک صدقه است ولی صدقه نسبت به خویشاوندان مسکین دو صدقه است: یکی صدقه احسان و دیگری صله رحم.
فواید سخاوت:
• با سخاوت وکرم نفس اطمئنان و راحت میابد.
• صدقه و سخاوت سبب رضایت خداوند وخورسندی انسان ها ونزدیک شدن به جنت میگردد.
• نفس پاک و صفا می شود و اوصاف زشت بخل و شح از آن دور میگردد، و کسی که از بخل و شح خود را نگهدارد خوشحالی برایش نصیب میشود، چنانچه خداوند جل جلاله می فرماید: (وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). ترجمه: و کسانیکه از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده اند رستگارانند.
• سخاوت در جامعه تعاون، مناصرت، تراحم و ترابط بمیان می آورد، دست قوی را به طرف ضعیف میکشاند و غریب را به کرم مالدار وصل می سازد که سر انجام یک جامعة یکپارچه بوجود می آید.
• سخاوت انسان را از حرص و طمع باز میدارد.
• سخاوت از فقر وبیچارگی جلوگیری میکند، از اسراف داراییها منع میکند و بالاخره عامل مؤثری در مقابل قیمتی و چور وچپاول قرار میگیرد.