نظام اخلاقي اسلام
تعریف اصطلاحات کلیدی
اول: نظام:
در لغت: نظام واژه عربی است به معنای نظم دهنده؛ ترتیب دهنده، گذاشتن اشیاء در کنارهم، در آوردن مهره ها در یک رشته. جمع آن انظمه، اناظیم، نُظُم می باشد . به نظر اخفش نظام رشته ای است که در آن مروارید در نظم آورده می شود. همچنان صاحب بن عباد نظام را به معنی به نظم آوردن مهره ها در یک رشته دانسته است. ابن سيده می گوید: هر سخنی یا چیز دیگری که در نظم و تألیف آورده شود آن را « نظام» نامند.
در اصطلاح: درلغتنامه ها برای نظام چند تعریف وجود دارد:
(1) نظام عبارت از مجموعه قوانین، قواعد، سنن، یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها نهاده شده است .
(2) مجموعه عناصری که بین خود، به شکل معینی پیوند می یابند ویک نوع کل واحد را به وجود می آورند.
(3) اجتماع اصول وقواعد مربوط به یک موضوع و مرتبط به هم به شکلی که تشکیل یک نظریه یا مکتب را بدهد.
نکات عمده در تعاریف فوق:
(1) وجود قوانین و زیربناها.
(2) استواری و انتظام امور روی زیربنا های از قبل تعیین شده.
(3) موجودیت عناصر به هم پیوسته.
(4) به وجود آمدن یک کل از اجزاء وعناصر مرتبط به یکدیگر.
(5) تشکیل نظریات و مکتبهای فکری ومعنوی از اجتماع اصول و قواعد مشخص.
دوم: اخلاق:
اخلاق در لغت: جمع خُلُق است که به معانی: شکل، طبع، نفس، مروءت، سلوک، سجیه و دین آمده است. این واژه در مقابل «خَلْق» قرار گرفته است. واژه نخست با بصیرت و دید باطنی ادراک می گردد؛ ولی واژه دومی با بصر و چشم ظاهری به مشاهده می رسد.
در اصطلاح: اخلاق در اصطلاح علماء چندین تعریف شده که بعضی از آنها را بیان می نماییم:
(1) مجموعه ای از عادت ها و رفتارهای فرهنگی پذیرفته شده میان مردم یک جامعه.
(2) از منظر امام غزالی: اخلاق یک وضع وحالت نفسانی استوار و راسخی است که فعل های آدمی از آن با سهولت و آسانی صادر می شود بی آنکه نیازمند به تفکر واندیشیدن باشد.
(3) از منظر داکتر علی عبدالحلیم محمود: “اخلاق (اسلامی) مجموعه ای از ارزشها و مبادی است که سلوک انسانی را نظم می بخشد؛ ارزشهایی که توسط وحی محدد گردیده و ضوابطی برای آن وضع شده که غایت وجود انسان در روی زمین را بر آورده می سازد”.
(4) داکتر عبدالمقصود عبدالغنی در تعریف اخلاق گفته است:« اخلاق علمی است که پدیده های سلوک انسانی را، بدون در نظر داشت نوع وشکل آن، از حیث منابع و سرچشمه ها، انگیزه ها وغایتها مورد مطالعه قرار داده ارزشها و قوانین عملی ای را که مراعات آن در سلوک انسانی لازم وضروری میباشد، مشخص می سازد، چنانچه که ابزار این الزام و التزام به سلوک خیّر را همراه با ابزار دوری از سلوک شریر، محدد می نماید».
(5) دکتور عبدالکریم زیدان اخلاق را چنین تعریف کرده است: « اخلاق عبارت از مجموعه ای از ارزشها و صفاتی است که درنفس انسان مستقر می گردد و در روشنایی و میزان همان صفات حسن وقبح اعمال در نظر انسان ظاهر می گردد و با در نظر داشت این شناخت از قبح وحسن اعمال، به بعضی از آنها اقدام می کند و از انجام دادن بعض دیگری اجتناب می ورزد».
سوم: نظام اخلاقی:
از لابه لای تعاریف ذکر شده در مورد « نظام» و « اخلاق» مفهوم « نظام اخلاقی» را به خوبی در میابیم. پس نظام اخلاقی مجموعه ای از عناصر و قوانین و ارزشهایی است که به وسیله دین یا عرف حاکم بر جامعه، در فرایند گذشت زمان، با هم پیوند نا گسستنی میابند و مردم جامعه از آن قوانین به طور انفرادی یا دسته جمعی پیروی می کنند.
نظام اخلاقی از نظر اسلام عبارت از ارزشهایی است که توسط وحی الهی محدد شده و ضوابطی را به خاطر تحقق و برآوردن هدف آفرینش انسان در روی زمین، وضع می کند. این ارزشها در طی زمانهای متمادی و به وسیله مربیان مسلمان، در اذهان مسلمانان ته نشین گردیده به خوی وعادت همیشگی مبدل می گردد که پس از آن، کنش ورفتار یک مسلمان مطابق این ارزشها و با تمام سهولت و آسانی صادر می گردد و نیازی به کوشش و إعمال ذهن و تفکر نمی باشد.
نظام اخلاقی اسلام، در پی آن است تا پدیده های سلوک انسانی را به بحث و کندوکاو قرار داده سرچشمه ها، انگیزه ها و غایتهای سلوک انسانی را مشخص، وارزشها وقوانین عملی آن را بسازد و ابزارهای الزام سلوک و کردار نیکو را همراه با ابزار دوری از سلوک و رفتار زشت، تعیین وتشخیص کند. نظام اخلاقی اسلام صرف به آگاهی دهی از سلوک پسندیده و نا پسند بسنده نمی کند؛ بلکه برای آن روشهای عملی نیز ترسیم می نماید.
هریک از این دو نظام، یکدیگرش را تکمیل می کند. نباید نظام اخلاقی و نظام عملی اسلام را جدای از همدیگر دانست؛ بلکه هردو پیوسته به یکدیگر می باشند. انسان در تمام برخوردهایش نسبت به تعهد جانشینی وشرایط آن که به الله متعال سپرده، مرتبط می باشد و در تمام فعالیت هایی که در زندگی دنیوی انجام می دهد، مورد آزمون قرار گرفته و در آخرت نیز در معرض باز پرس واقع می شود.
نظام اخلاقی اسلام – چه نظری و چه عملی – هر دو فعالیت انسان را تشکیل می دهند و هر دو عبادت به شمار می رود. انسان در صورت درست انجام دادن آن، پاداش می گیرد و در حال انجام ندادن یا نادرست انجام دادنش، مؤاخذه می شود. حتی نظام های دیگر مانند نظام اقتصادی وسیاسی و عسکری نیز بدون اخلاق قوام نمی یابند.
از سوی دیگر نظام اخلاقی با تصور اعتقادی و عقیده توحیدی پیوندی استوار دارد؛ بل نظام اخلاقی بر گرفته از بینش اعتقادی است. شخصی که شهادتین را بر زبان میاورد و به مدلول آن باور راستین دارد، در عمل خود، خداوند متعال را مراقب خویش می پندارد، به اخلاق نیکو التزام می ورزد؛ زیرا که الله متعال با علم و سمع و بصر خویش با او است که محسنان را پاداش می دهد و بدکاران را کیفر می فرماید. اما شخصی که توحید مدار نیست مثل ملحدان و شکاکان، به این التزام پایبند نمی باشند.
امروزه آنچه از التزام که در زندگی غربیان به مشاهده می رسد، چیزی که آنها را به این التزام وامیدارد ترس از قانون است. چونکه عقوبتها در نزد آنها خیلی سنگین و جرمانه ها فوری وکمرشکن می باشد.
قانون در آن کشورها غالبا یکسان، تطبیق می گردد. پولیس به شکایت فرزند علیه پدرش ترتیب اثر می دهد، به شکایت همسر علیه شوهرش وقع می گذارد، اگر کمره های مخفی نباشد تجارتخانه ها به سرقت خواهد رفت؛ ولی التزام اخلاقی در اسلام ناشی از احساس مراقبت الهی است، هرچند که شخص تنها باشد.
در یک کلام می توان گفت که « اسلام یک نظام مترقی اخلاقی است وقضایای آن کلی، مطلق و پیش بینی ناپذیرند واز قواعد یکسانی در تمام تاریخ پیروی می کند. نظام اخلاقی اسلام بر مبنای « وحی، عقل و فطرت» استوار است و اصول فراوانی برای آن در آیات و احادیث نبوی صلی الله علیه وسلم ذکر شده است.
نظام اخلاقی اسلام تمام امتیازهای نظام اخلاقی برتر را دارا است ودر آن خلل ونا سازگاری دیده نمی شود. بر حسب تعریف اسلام وساختاری که در قضایای اخلاقی اسلام ارائه می کند، در میان بایدها ونبایدهای نظام اخلاقی ومیان هستهای موجود در طبیعت، پیوستگی وارتباط وجود دارد وموازین عقلی از ترکیب قضایا ونتیجه گیری آن حمایت می نماید.
این نظام، غایت انگار است وبه رستگاری انسان می اندیشد ولذت های پایدار انسان ها را تأمین می کند. …. مکتب اخلاقی اسلام قاعده نگر است وقواعد خویش را هماهنگ با منافع دنیوی واخروی تنظیم می کند» .
نظام اخلاقی از یک جامعه تا جامعه دیگر ، از یک تمدن تا تمدن دیگر واز یک دین تا دین دیگری متفاوت است؛ آنچه را یک جامعه پسندیده ونیکو می خواند شاید جامعه دیگری آن را نا پسند ونکوهیده تلقی نماید و بدان احساس عار داشته باشد.
به گونه مثال: در جوامع جاهلی قبل از اسلام ستم روا داشتن و غصب اموال مردم و تجاوز به حقوق دیگران، از عناصر شجاعت ومردانگی تلقی می گردید در حالیکه اسلام آن را نکوهش می کند و عامل بربادی شیرازه جامعه ومخالف عدالت انسانی می داند.
مثال دیگر: امروزه در جوامع غربی و جوامع پیرو تمدن غربی به سوی اخلاق جنسی با قوت تمام دعوت صورت می گیرد و آن را جزء دست آوردهای قابل افتخار خویش می دانند در حالیکه این خوی واخلاق از منظر نظام اخلاقی اسلام، عملی زشت و ویرانگر شناخته شده است وباعث انتشار فحشاء و روسپیگری در جوامع بشری می گردد و هر فسادی را تولید می کند و نسل انسانی را به تباهی ومرگ تدریجی سوق می دهد.