موقف امام اعظم ابوحنيفه رحمه الله در مورد قيام علیه حكام جابر

الحمدلله وكفي وسلام علي عباده الذين اصطفي وبعد:

امام ابوحنيفه رحمه الله رادمرد علم و عمل، شخصيتي كه ازجايگاه مؤثري دراجتماع برخوردار بود، هميشه بخاطرآگاهي مردم از قضاياي روز و به كرسي نشاندن حق، از هيچ گونه تلاشي دريغ نورزيد. ايشان به حق به گفتۀ اقبال كه ميگويد:
رمزقرآن ازحسين آموختيم زآتش او شعله ها افروختيم.

اثرات قيام امام حسين رضي الله عنه بالايش تأثيرعميقي گذاشته بود، ازينروحكومات جابروخودكامه ي اموي وعباسي راكه برجهان اسلام لميده بودند، حكومات استبدادي وغاصب ميدانست، حكوماتيكه ازخط مشي سياسي نبوت منحرف شده واين امانت را ازكسانيكه اهليت آنرا داشتند بوده بودند. امام ابوحنيفه رحمه الله بخاطربرگردانيدن خلافت به وارثان حقيقي آن در زمان امويها وعباسيها تلاشهاي پيگيري باتبليغ واكمال مالي قيام كنندگان، سهم خودرا ايفاء نمودند ودرين راه تكاليف زيادي را متحمل شدند كه منجربه زنداني شدن وشهادت شان گرديد، اماهرگزعقب نگشت وسرتسليمي دربرابرحكام ظالم فرونياورد.

بنابرين بجا خواهد بود تاروي نظريات ومواقف سياسي امام ابوحنيفه رحمه الله مكث كوتاهي داشته باشيم تا اين بخش زندگي آن جناب نيزبرجسته ترگردد.

اول: نظريات وموقف امام دربرابرسلطنت امويها: امويهاكه اساساًً نظام دولتداري اسلامي را تغييرداده و برخلاف روش شورائيت خلفاي راشدين كه ازمردم به ميل و رغبت خودشان و درآزادي كامل، بيعت ميگرفتند، نظام خلافت را دگرگون نموده و به پادشاهي عوض نمودند و شاه بدون درنظرداشت اراده ي مردم به جبرواكراه ازآنها بيعت ميگرفت.

اين امرسبب شد كه پايه هاي دولت مذكور ازهمان روزهاي آغازحاكميتش لرزان باشد زيرا علاوه برينكه خلافت را به ملوكيت تبديل نمودند، كساني راكه درميان مسلمانان ازمنزلت خوبي برخوردار بودند، ازترس اينكه مبادا دست به مخالفت زنند، تحقيرنمودند، بستند وكشتند، سيدنا حسين وسايراهلبيت راكه عَلَمِِ مخالفت راعليه نظام برداشته بودند به بدترين وفجيع ترين شيوه يي شهيد نمودند وبازنان ودختران اهل بيت به گونه ي كنيز برخورد نمودند. درمنابرمساجد از زمان معاويه بن ابوسفيان رضي الله عنهمابه به بعد دشنام وبدگويي حضرت علي كرم الله لزم بود وعلي الرغم عكس العمل مسلمانان دراين رابطه به خواست آنها التفاتي نمي شد چنانچه ام المؤمنين ام سلمه رضي الله عنها نامه ي را به اين شرح نوشت:

( إنكم تلعنون الله ورسوله علي منابركم، وذلك تلعنون علي بن أبي طالب ومن أحبه، وأشهدأنََ الله أحبه ورسوله). تا اينكه عادلترين امراي اموي ( عمربن عبدالزيزرحمه الله) آنراممنوع اعلام نمود.

امام ابوحنيفه وبيزاري از سياست نژادگرايي امويها: درپهلوي اينكه امويهانظام خلافت رادگرگون نمودند، فرهنگ منحط نژاد گرايي وعصبيت جاهليت رانيزدوباره زنده نموده وبه نژادعربيت اهتمام زيادي داشته مسلمانان سايرنژادها را ازبسياري حقوقي كه الله ورسولش برايشان داده بودند، محروم نمودند، سهم غنايم آنان باسهم عربها تفاوت داشت، آنان را برپرداخت ماليات مكلف ساختند، امامت را ازعجم ها گرفتند حتي فرد عجمي اجازه نداشت كه درحضورجوان عربي نمازجنازه را اداء كند، عرب ميتوانست با دوشيزي نومسلمان غيرعربي نكاح بندد وبه جاي اينكه پدرومادرويا اقارب ان درتماس شود، به شخص عربي كه با دودمان رابط داشت، تماس ميگرفت ولي عجمي ازين حق برخوردارنبود.

اين تعصب آنها منحصربه عجميها نماند بلكه دامنه اي، آن قبايل مختلف عربها را نيزفراگرفت وتمام مخالفت ها ونزا عهاي تاريخي بين قبيله هاي عدناني، قحطاني، يماني، حضرمي، ازد، تميم، كلب وقيس مجدداًً برافروخته شده حكومت، قبيله هارابجان هم انداخت وواليان درولايت مربوطه ي شان قوم خودرامورد تفقدقرارميدادند وديگران رامحكوم مينمودند ووضع چنان شدكه دريك مسجد دوامام بردومنبرجداگانه ايرادخطبه ميكردند وجماعت جداگانه را اداء مينمودند. اين وضعيت براي مسلمانان ودر رأس براي ابوحنيفه رحمه الله كه ازچشمه ي زلال اسلام سيراب شده بود. قابل تحمل نبود زيرا احياي تعصب مذكورباعث كندي فتوحات اسلامي وبدنامي اسلام گرديد چراكه عجمها فكرميكردند كه فتوحات اسلامي آنهارا بردگان اعراب مي سازد.
لذا ايشان نفرت وانزارخودرا دربرابرانحصارطلبي هاي بني اميه داشته وعقيده داشت كه اسلام امتياز نژادي رابرداشته وتنهاتقوي وپرهيزگاري موجب نزديكي به خداست وگاهي اين شعر راميخواند:

أبي الإسلام لاأب لي سواهُُ
إذا افتخروابقيس أوتميم.

حمايت امام ابوحنيفه از قيام زيدبن علي زين العابدين: عملكردهاي غيرشرعي، غيرمنطقي وظالمانه ي اكثرسردمداران اموي منجربه بروزبدبيني ها، ناآرامي وقيام عليه آنهاشد اگرچه درظاهراوضاع آرام معلوم ميشد ولي آين آرامش همانند آتش زيرخاك بود. وروز به روز علم مخالفت وانكارحاكميت امويها درگوشه وكناردولت آنان بيشترميشد كه قافله سالاراين قيامها زيدبن علي نواسه ي امام حسين رضي الله عنه وبرادرمحمد باقركه باحمايت وتأييدكامل امام ابوحنيفه دست بكارشد زيرا امام ابوحنيفه به اساس حديث: “افضل شهداء حمزه بن عبدالمطلب است، دوم شخصي كه دربرابرامام ستمگربرخيزد وبه نيكي امركند وازبدي برحذرش دارد وبراين اتهام كشته شود”.

عقيده داشت كه امامت ظالم وستمگرنه تنها باطل است بلكه بر ضدوي قيام لازم است ومي بايد عليه وي قيام صورت گيرد، مشروط برينكه انقلاب مفيد وموفقق امكان پذير باشد وجاي ظالم وفاسق را انسان عادل وصالح بگيرد ونتيجه قيام ، تنهانابودي روانها ونيروهانباشد.

ابوبكرجصاص تشريح مسلك امام را چنين بيان داشته است: “مذهب وي درقتال عليه ستمگران وائمه ي جوروستم شهرت به سزايي دارد. بنابرين اوزاعي گفته بود: هرسخني ازابوحنيفه راتحمل وبرداشت ميكرديم تا اينكه وي دست به شمشيربرد، يعني به قتال عليه ستمگران قايل گرديد وبراي ما دشواروتحمل ناپذيربود، ابوحنيفه ميگفت: امربه معروف ونهي ازمنكرنخست ازطريق زبان فرض است اما اگرراه راست رادرپيش نگرفت پس بكاربردن شمشيرواجب است.

بادرنظرداشت آنچه ابوحنيفه ازمزاياي دين ميدانست سكوت وخاموشي دربرابرظالم راجرم نابخشودني مي پنداشت وقيام عليه ويرا درصورتيكه انسان صالح وواجد شرايط خلافت يافت شود واجب ميدانست. ازينروهنگاميكه زيدبن علي رضي الله عنه كه شخصيت فقيه وپرهيزگارزمانش بود وبه دعوت اهالي كوفه درسال 121هجري به آنجا فراخوانده شد، حمايت نمود كوفيان كه ساليان درازي رازيرظلم وستم امويان سپري نموده وحوصله ي شان بسررسيده بود، باورود زيدبن علي دروجودآنها روح جديدي پديدارگشت چون بعدازمدت مديدي اين نخستين شخصيت ممتازاهل بيت بودكه به مركزحاميان علي آمده بود، لذا آنان وجود شخصيت زيدبن علي رامغتنم شمرده وبه وي يقين دادند كه يكصد هزارتن دركوفه براي حمايت وي آمده اند وپانزده هزارتن بيعت نموده ودردفتر، نام نويسي كردند درين اثنا كه آمادگي هاي قيام بطورمخفي صورت ميگرفت والي اموي ازين طرح اطلاع يافت. زيد همينكه دانست حكومت مطلع گرديد درماه صفر122هجري قبل ازوقت به خروج پرداخت، چون زمان رويارويي فرارسيد، شيعيان علي رضي الله عنه دركوفه ازپشتيباني وي سرباز زدند. دراثناي نبرد جز18 تن، كسي ديگري باوي نبود، درين ضمن تيري بروي اصابت كردوزندگي اش را خاتمه بخشيد.

درين قيام امام ابوحنيفه رحمه الله باهمدردي كامل باوي بود، اوبازيد مساعدت مالي نمود ومردم را به حمايت ازوي نيزتشويق ميكرد، وي خروج زيد راباخروج رسول الله صلي الله عليه وسلم درغزوه ي بدرتشبيه كرد. به اين مفهوم كه اوعقيده داشت همانگونه كه درآن زمان، برحق بودن آنحضرت انكارناپذيربود، به همين ترتيب دراين خروج برحق بودن زيد بن علي نيزغيرمستبه وانكارناپذيراست.

امام وقتي پيام زيد مبني برينكه”شما ازمن حمايت كنيد” را دريافت، به نماينده زيد
گفت: اگريقين ميداشتم مردم ازحمايت وي دست برنمي دارندوصميمانه ازوي پشتيباني ميكنند، بدون شك باوي مي بودم وبه جهاد مي پرداختم زيرا اوامام برحق است. اما مرابيم ازآنست كه اين مردم باوي آنطورجفاكنند كه باجدش سيدناحسين رضي الله عنه نموده اند، البته باوي مساعدت مادي خواهم كرد.

امام ابوحنيفه ازتاريخ وروان شيعيان علي رضي الله عنه دركوفه آگاهي داشت، سيرت وكرداريكه اينها از زمان حضرت علي رضي الله عنه پي درپي اظهارميكردند، به همگان آشكاربود.

داود بن علي نواسه ي عبدالله بن عباس رضي الله عنهما نيزدرعين وقت، حضرت زيد را ازبي وفايي اين كوفي ها باخبرساخته واورا ازقيام برحذرداشت.

به امام ابوحنيفه روشن بود كه اين نهضت تنها دركوفه وجود دارد، سايرمناطق سلطنت بني اميه ازآن خالي است واين نهضت درجاي ديگري حامياني ندارد تا ازآن خواهان مساعدت گردد ودركوفه نيزطي شش ماه اين آتش نيمه خام وپخته تهيه گرديد ازينرو وي بامشاهده ي تمام آثارظاهري، اميدنداشت كه قيام زيدبه انقلاب مؤثري منجرشود، علاوه برآن غالباًً يك علت عدم قيام امام اين بود كه اوشخصاًً تا آن زمان رسوخ ونفوذ كاملي نداشت كه شركت اوبتواند ضعف وناتواني نهضت را كامل سازد.

چون تاسال 120هجري امامت اهل الرأي مدرسه ي عراق را حماد به عهده داشت وامام ابوحنيفه درآن روزگارتنها حيثيت شاگردي اورا دارابود دروقت قيام زيد، ازامامت ابوحنيفه برمدرسه عراق كم وبيش يك ونيم سال گذشته بود كه تاآندم بمقام “فقيه اهل شرق” نايل نشده بود.

امام ابوحنيفه و عدم پذيرش مناصب مهم امويها: در روزگاريكه پايه هاي دولت اموي لرزان بود وازخراسان تابه عراق شورشهايي عليه آنها به حركت افتاده بود، مروان بن حمار شخص زيركي چون يزيد بن عمربن هبيره را بحيث والي كوفه تعيين نمود. موصوف كه ازاوضاع به خوبي آگاه بود به اين خلاء متوجه شد كه دولت آنها ازحمايت علماء برخوردارنيست لذا درصدد اين شد تا باتقررعلماي برنفوذ اين خلاء راپرنموده ودولت متبوعش را ازفروپاشي نجات دهد. وي درين ميان علمايي مانند قاضي بن ليلي، ابن شبرمه، داود بن هند وغيره را فراخوانده بعد ازاعزاز واكرام تمام شان رابرخدمات ومناصب مهم دولتي مقررنمود.

اما زمانيكه ازامام ابوحنيفه رحمه الله باكمال اعزازودلجويي خواست كه رياست خزاين ومهربرداري دفتروالي راپذيرا شود، ايشان باصراحت كامل ازپذيرش پست هاي مذكور اباورزيدند، ابن هبيره ويرا به زندان كشاند وبه ضرب شلاق تهديد كرد. سايرفقهاء به امام پيشنهاد كردند تابرخود رحم كند، زيرا مانيزازين خدمت ناخوشنوديم اما لاجرم آنراقبول كرده ايم، نونيزآنرابپذير.

اما امام درپاسخ گفت: اگر ازوازمن بخواهد كه درواززه هاي مساجد واسط را براي اوبشمارم نخواهم پذيرفت، چه رسد به اينكه اوميخواهد حكم قتل آدمي را صادر كند ومن فرمان آنرا مهركنم. قسم به خدا من درين مسؤوليت سهيم نخواهم شد.

ابن هبيره ازامام ابوحنيفه نقاضا نمود تاپست قضاء را بپذيرد ولي امام صاحب ازآنجائيكه حيثيت قضاء را دردولت اموي نديده بود ازپذيرش آن مقام نيزخودداري نمود زيرا نظروي درمورد قوه عدليه اين بود كه بخاطرتأمين عدالت، قوه عدليه نه تنها بايد ازمداخله وتشبت قواي اجرائيه مستقل باشد، بلكه قاضي بايد اين اختيار راداشته باشدكه اگرشخص خليفه برحقوق مردم تجاوزكند، حكم خودرا درباره وي نيزبتواند اجراء كند چنانچه فرموده اند:”اگرخليفه مرتكب جرمي شود كه باحقوق انساني ارتباط داشته باشد، درباره وي بايد قريب ترين قاضي” قاضي القضات تنفيذِِِ حكم كند.

چون ابن هبيره ازپذيرش مناصب پيشنهاديكه براي امام كرده بود، مأيوس شد قسم ياد كرد كه اُُورا مورد ضرب شلاق قرارخواهم داد، امام نيزدرجواب قسم خورده گفت: ضرب شلاق اودردنياازتعميل كيفردر روز رستاخيزبرايم بيشترسهل است، قسم به خدا من هرگزقبول نخواهم كرد، حتي اگرمراقتل كند. بالآخره ويرا به بيست الي سي ضرب شلاق محكوم ساخت، دربعضي روايات آمده كه اورا پيش روي عوام روزانه ده، ده شلاق زجراًً مي زدند.
با اين حال امام ابوحنيفه رحمه الله زجروتكاليف آنانرا نسبت به عذاب آخرت ترجيح داد.

ميگويند: به ابن هبيره اطلاع دادند كه ابوحنيفه نزديك به مرگ است، اوگفت: آيا ناصحي نيست تااورا تفهيم كند كه ازمن مهلت بخواهد، هنگاميكه اين گفته ي ابن هبيره به امام صاحب رسيد گفت: مرا رهاكنيد تا با رانم به مشوره بپردازم. ابن هبيره باشنيدن اين پيشنهاد اورا از زندان رها ساخت واونيزكوفه رابه قصد مكه ترك گفت ودرآنجا به مدت شش سال به تدريس حديث وفقه پرداخت وتاوقتيكه سلطنت بني اميه سرنگون نشد، بازنگشت البته اين ماجراء درسال 13هجري رخ داده است.

پايمردي امام اعظم ابوحنيفه رحمه الله دربرابرحاكم مستبدي چون ابن هبيره بيانگرايمان راستين وتصميم قاطع وي درمبارزه اش برضد حكام جابرواحقاق حق وعدالت بود كه آنهمه تحقيرواذيت حكومتيان، نتوانست اورا ازمسيرحق وعدالت وآرمان آزاديخواهي اسلامي دورنمايد!

زيرا هواهاي نفساني وخُزَعبلات نمي توانند برابرمردهاي نفس شكن چيره شوند وكاخ معنويت وارزشهاي آنانرا تسخيرنمايند.
دوم: ابوحنيفه و سلطنت عباسيها: پس ازآنكه درسال 132هجري سلطنت امويها سقوط نمود وقدرت بدست عباسيان افتيد واولين شاه آنها”ابوالعباس سفاح” به اريكه ي قدرت تكيه زد، امام صاحب باجمعي ازعلماء وارد كوفه گرديد وپس ازگفت وشنيد خطبه ي را درحضورسفاح ايراد نمود كه درآن آمده است: “ستايش خدايي راكه حق رابه نزديكان پيامبرش برگردانيد وجوروظلم را ازمادوركرده وزبان مانرابراي حق بازگردانيد، باتوبخاطرامرالله متعال وبه شرط وفاء به پيمانت، بيعت مينماييم”.

ابوالعباس نيزباتأييد سخنان امام ابوحنيفه ازاوشان توصيف نمودند. امام صاحب بعدازبيعت باسفاح به مكه ي مكرمه برگشت ووقتيكه آرامش نسبي درشهرهاي عراق برقرارشد، درزمان سلطنت ابوجعفرمنصوردومين خليفه ي عباسي وارد كوفه شدند وبارديگر به تدريس علوم پرداختند.

درين دوره كه بارديگر سلسله ي خون ريزيها شدت يافت وخانواده ي سادات وعلويان هدف تيرهاي انتقام ظالمانه ي منصوريان قرارگرفتند وبهترين فرزندان آنان به ويژه آن ذوات مكرمه كه بيشترممتازبودند زياده ترموردبي رحمي وستم انديشي قرارگرفتند. حق وعدالت ازهم پاشيد وجاي آنرا بي عدالتي ها فراگرفت.

علماء وآنا نيكه سوزدين در دل داشتند وضعيت را تحمل كرده نتوانستند وبرضد آن عَلم مخالفت را برداشتند.
درين ميان امام ابوحنيفه رحمه الله دركوفه وامام مالك درمدينه كه ازسرشناس ترين علماي وقت بودند درحلقات درسي خويش ازمظالم ونابسامانيهاي روز پرده برميداشتند، حق را ابرازداشته وخلافت ظالمانه ي منصور راغير شرعي ميدانستند چنانچه امام مالك رحمه الله درجواب كسانيكه ميگفتند: ” ما با منصوربيعت نموديم” شجاعانه فتوي دادند كه “بيعت شما جبري بوده وبيعت جبري اگر باقسم وطلاق زن نيز همراه باشد، بازهم باطل است”. اين فتوي باعث قطع دست وي ازشانه اش گرديد كه توسط والي مدينه جعفربن سليمان اِعمال شد.

براي اينكه بانظريات امام ابوحنيفه رحمه الله درباره ي قيام عليه نظام ستمگرخوبترآگاهي حاصل نماييم، بهتراست به قيام محمد بن نفس زكيه نيز گذرمختصري داشته باشيم:

محمد بن عبدالله “محمد نفس زكيه” وبرادرش عبدالله كه ازفرزندان امام حسن بن علي رضي الله عنهم بودند درسال 145هجري هنگاميكه امام ابوحنيفه به اوج نفوذ ورسوخ رسيده بود عليه منصورقيام نمودند.

اين نهضت از زمان بني اميه مشغول فعاليت بود، حتي زماني شخص منصورباتعداد كثيري ازمردم كه درصدد قيام وشورش عليه سلطنت اموي بودند، بدست نفس زكيه بيعت كرد.

با تأسيس سلطنت عباسي، اينها دعوت شانرا بطور زيرزميني گسترش مي دادند، داعيان آنها درخرسان، الجزاير، ري، طبرستان، يمن وافريقاي شمالي پخش شدند، نفس زكيه مركزخودرا درحجازتأسيس كرد، برادرش شهربصره رادرعراق به عنوان مركزدعوت خوداعلام داشت، دركوفه نيزبقول ابن اثير، يكصدهزارشمشيرزن به حمايت ازوي آماده ي قيام بودند.

منصور ازين حركت آگاهي داشت وازآن احساس خطرميكرد زيرا دعوت نفس زكيه متوازي با دعوتي پيش مي رفت كه منتج به روي كارآمدن دولت عباسي شده بود وسازمان وي كمترازسازمان دعوت عباسي نبود. به همين علت منصور چندين سال بخاطرازبين بردن وشكستن آن دعوت ميكوشيد وبراي سركوب ساختن وي اقدامات شديدي اتخاذ كرده بود. هنگاميكه در رجب 45هجري نفس زكيه عملاًً ازمدينه قيام خودرا شروع كرد، منصور درحال اضراب شديد، نوسازي بغداد رابه قصد كوفه ترك گفت وتا پايان اين نهضت بيم داشت كه آيا سلطنت اوباقي خواهد ماند ياخير، بسا اوقات حواسش مختل مي شد وميگفت:” به خدا نمي دانم چه كاري كنم” اطلاعات سقوط ازبصره، فارس، اهواز، واسط، مداين وسواد پي درپي مي آيد وازهمه ي اطراف خطربغاوت وخيزش درپيش است دوماه كامل يك دست لباس به تن داشت، بربسترنمي خوابيد، اگرتمام شب را بالاي مصلي سپري كرد.

براي فرار ازكوفه اسپهاي تيزگامي را آماده نگهداشته بود، اگربخت باوي ياري نميكرد، اين نهضت سلطنت او ودودمان عباسي را سرنگون مي ساخت.

عكس العمل امام ابوحنيفه رحمه الله به ارتباط قيام محمد نفس زكيه كاملاًً روشن بود چون ايشان باشوروهلهله، صريحاًً ازآن حمايت وپشتيباني نموده ومردم را به حمايت زكيه وابراهيم فراميخواند وتشويق به بيعت مي نمود. وي قيام با ابراهيم را باثوابي 50 يا70 برابرحج نفلي قرارداد.

وبه شخصي بنام ابواسحق الفزاري گفت: برادرت كه ازابراهيم حمايت ميكند اين عملش نسبت به جهاد توباكفار افضل تراست. مفهوم صريح اين اقوال عبارتند ازينكه به عقيده امام، سعي وكوشش براي بيرون كشيدن نظام داخلي جامعه ازتسلط قيادت منحرف نسبت به نبرد وستيز با كفار خارجي فضيلت بيشتردارد.

و از سوي ديگرامام راعقيده برآن بود كه برپا نمودن خلافت به شيوه ي خلفاي راشدين وجيبه ي هرفرد به ويژه علماي دين كه قيادت ديني جامعه را به عهده دارند، ميباشد. بايد اذعان نمود كه درمسئله ي قيام، امام ابوحنيفه رحمه الله تنها نبود بلكه سايرامامان واكابراهل دين همفكر وهمنظروي بودند واين چيزيست كه ابوبكرصديق رضي الله عنه دراولين خطبه اش پس ازاحراز خلافت فرمودند:” ازمن اطاعت كنيد تا وقتيكه من ازپروردگاروپيامبرش اطاعت كنم اگرمن ازخداوند وپيامبرش نافرماني كردم، اطاعتي ازمن برشمانيست.
حضرت عمرفاروق رضي الله عنه فرموده اند: ( كسيكه بدون مشوره ي مسلمانان باشخصي بيعت كند، اخذ كننده ي بيعت، هم خود وهم كسي راكه به وي بيعت داده است، فريفته است وخودراخودبسوي مرگ مي كشاند.

قيام امام حسين رضي الله عنه دربرابريزيد كه برخلاف روش اسلامي تعيين شده بود، ازسوي هيچ كدام ازاصحاب كرام وفقهاي موجود آن وقت حرام تلقي نشد بلكه آنانيكه ويرا ازقيام بازميداشتند دليل ايشان اين بود كه آنان مردم عراق را قابل اعتماد وثابت قدم نمي دانستند ازينروبه آنجناب ميگفتند: شما درقيام خويش موفق نخواهيد شد وخودرا به مخاطره مي اندازيد.

روي اين علت است كه امام ابوحنيفه رحمه الله فرموده اند:” قيام عليه حكومت فاسد وناجايزنيست، اما قبل ازين اقدام بايد بررسي شود كه بعد از سرنگون شدن نظام فاسد، امكانات استقرار يك نظام صالحي وجود دارد ياخير؟

لذا زمانيكه زيد بن علي درعهد اموي ومحمد نفس زكيه درعهد عباسي به قيام زدند، چون آنان اشخاص مورد پسند امام بودند، حقانيت واهليت شان نيزملموس بود، ازآنان حمايت نمود.

به اساس حمايت امام ابوحنيفه رحمه الله ازقيام محمد نفس زكيه وبرادرش ابراهيم وجلوگيري حسن بن قحطبه سپه سالار منصور( كه بدست امام توبه نمود ه بود) ازجنگ باآنان، در دل منصورنسبت به امام صاحب بدبيني ايجاد شد وبهانه ي رابكاربرد وازوي تقاضانمود تاپست قضاء را بپذيرد، چون امام ازپذيرش آن بطورمكررمعذرت خواست، منصورويرا شلاق هازد وبه زندان انداخت تاآنكه درآنجا به شهادت رسيد وبه اين ترتيب طبق حديث: “أَلا إِنَّ أَفْضَلَ الْجِهَادِ كَلِمَةُ حَقٍّ عِنْدَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ”. با اظهار كلمه ي حق دربرابرزورگويان ستمگر درجه ي جهاد وشهادت رادربهترين شكل آن صاحب شد.
روحش شاد باد

پیشنهادات:
1- از آنجاییکه امام ابوحنیفه رحمه الله یکی از امامان حقگو و ثابت قدم بود و در برابر حکام زورمند عصرش ابرو خم نکرد و از اظهار کملۀ حق نهراسید، بایست درین عرصه به نقش قدم وی گام برداشت و جهت اصلاح حکام دست بکارشد.

2- در پیشگاه الله متعال راعی و رعیت جوابگو هستند تا اگر یکی به بیراهه می رود دیگری ویرا به راه راست رهنمون شود تا بدینوسیله همگی از ورطۀ هلاکت نجات یابند.

3- بهتری امت رسول الله صلی الله علیه وسلم اینست که شرعاً اجازه ندارند که در مقابل نابسمانیهای اجتماعی و سیاسی سکوت اختیار نمایند بلکه وجیبه دارند تا با استفاده از روشهای مختلف برای زدودن غبارهای فساد و بی عدالتی از جامعه دست بکار شوند
والسلام

مآخذ:
1- ابوزهره، محمد، ابوحنيفه حياته- وعصره – آراؤه وفقهه، ص: 80، دارالفكرالعربي، مصر
2- مودودي، ابوالأعلي، خلافت وملوكيت، ص: 152-154، بنگاه انتشارات ميوند، كابل، 1385.
3- ابن قتيبه، عيون الأخبار، ج: 2، ص: 61، چاپ اول، مطبعه دارالكتب مصر، 1347ه.
4- توكلي، محمد رؤف، چهارامام اهل سنت وجماعت، ص: 60، چاپ: هفتم، انتشارات توكلي، ايران، 1384ش.
5- ابوحنيفه، حياته – عصره – ، ص: 4.
6- ابوبكرالجصاص، أحكام القرآن، ج: 1، ص: 81، مطبعه بهيه، مصر، قاهره، 1347ش.

7- همان اثر، ج: 1، ص: 81.
8- طبري، تاريخ الأمم والملوك، ج: 5، ص: 482-505، المطبع‌‌ة الإستقام‌ة، مصر، قاهره، 1939.
9- احكام القرآن، ج: 1، ص: 81.
10- مكي، الموفق، مناقب الإمام أعظم أبي حنيفه ، ج: 1، ص: 260، دائرة المعارف حيدرآباد، 1321ه- ق.
11- همان اثر، ج: 1، ص: 260.
12- تاريخ الأمم والملوك، ج: 5، ص: 478و491.
13- خلافت وملوكيت، ص: 239-240.
14- ابلاغ، عنايت الله، امام اعظم ابوحنيفه ونظريات آنهادرعقيدت اسلامي، ج: 1، ص: 409، مترجمان: فضل من الله فضلي، ومحمدحنيف حنيف بلخي، مؤسسه علمي دارالمعرفة، چاپ: چهارم، پشاور، 1378ش.
15- مناقب الإمام اعظم أبي حنيفه ، ج: 2، ص: 100.
16- خلافت وملوكيت، ص: 230-231.
17- تحفة الأمان في سيرة النعمان، ص: 64، مترجم: برهان الدين كشككي، كابل- افغانستان.
18- سيوطي، أبي الفضل جلال الدين عبدالرحمن، تبييض الصحيفة في مناقب أبي حنيفه، ص: 23، تعليق: ازمخمد عاشق الهي البرني، المدينة المنورة، 1404ق.
19- امامان اهل سنت، ص: 166.
20- ابوحنيفه حياته وعصره…، ص: 35،.
21- تحفة الأمان في سيرة النعمان، ص: 65.
22- البداية والنهاية، ج: 1،ص: 84، مطبعة السعاد،ة. – مقدمه ي ابن خلدون، ج: 3، ص: 191، مطبعه مصطفي محمد، مصر.
– طبري، تاريخ الأمم والملوك، ج: 6، ص: 155-156. 23
24- ابن الأثير، كامل في التاريخ، ج: 5، ص: 18، ادارة الطباعة المنيرية، مصر، 1356ه- ق. – تحفة الأمان في سيرة النعمان، ص: 66.
25- تاريخ الأمم والملوك، ج: 6، ص: 155-163.
26 يافعي، مراة الجنان وعبرة اليقظان، ج: 1، ص: 299. – دائرة المعارف حيدرآباد، 1337ه ق.
27- الكردري، ابن البزار، مناقب الإمام أبي حنيفة، ج: 2، ص: 72، – مكي، مناقب الإمام أبي حنيفه، ‍‍ج: 2، ص: 84.
28- أحكام القرآن، ج: 2، ص: 81.
29- خلافت وملوكيت، ص: 242.
30- ابن هشام، سيرة ابن هشام، ج: 4، 311. – البداية والنهاية، ج: 5، ص: 248.
31- بخاري، محمد بن اسمعيل، صحيح البخاري، كتاب المحاربين، باب رجم الحبلي من الزنا، ص: 44.
نسايي، سنن النسايي، باب فضل من تكلم بالحق عندسلطان جائر، ج: 1، ص: 34. 32-
33- الموصلي، أحمد بن علي بن المثنى أبو يعلى الموصلي التميمي، مسند أبي يعلى الموصلي، ج: مسندأبي سعيد الخدري، ج: 2 ، ص: 32 .
http://www.ahlalhdeeth.com.

نويسنده: محقق عبدالرحمن”حكيمزاد”

Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

Back to top button
واسع ویب