معرفت الله متعال سر چشمۀ علم حقیقی
قبل از آنکه بحث خود را در مورد تزکیۀ علم آغاز نماییم ، ضروری میدانیم که صحبت خیلی مختصری در مورد علم حقیقی داشته باشیم و بدانیم که این علم چگونه علمی است و وسایل و اسباب حصول آن چه چیزهایی میباشد .
علم ، اگر چه در بارۀ ساده ترین اشیاء باشد باز هم علم است و در برابر جهل قرار داشته و برای هر انسانی مرغوب و دوست داشتنی میباشد . ولی ازین حقیقت نیز نمیتوان انکار کرد که آن علمی که هر انسانی بیشترین تشنگی معنوی را نسبت به آن احساس میکند و بر هر علم دیگری آنرا ترجیح میدهد ، شناخت چند قانون طبیعت و کشف اسرار کائنات نیست . بلکه این علم عبارت از جوابهای درست و اطمینان بخشی است که در برابر سؤالهای مربوط به ماورای طبیعت ارائه میگردد . این سؤالهای اگرچه با زندگی مادی انسان پیوند مستقیم ندارد و از دریافت جواب درست آن ظاهرا کدام فائدۀ مادی بدست آورده نمیتواند ، اما با وجود آن هر انسان با فکر و اندیشه ای در پی حل این سؤال ها برآمده و قبل از هر امر دیگری میخواهد آنرا بداند .
شاید این سخن در نظر کوتاه نظران کمی عجیب معلوم شود ، لیکن اگر با دقت به تحلیل و تجزیۀ فکر و ذهنی هر انسان حقیقت بین بپردازیم مشاهده مینماییم که حل مناسب و درست این سؤالها حایز نخستین ترجیح فکری میباشد .
وقتی بخود مینگرد نخستین سؤالی که در مورد خودش احساس میکند چنین نخواهد بود که جسمش از چند بخش و اعضاء تشکیل شده است ، بلکه نخستین سؤال او این خواهد بود که : او را چه کسی بوجود آورده است ؟
در مورد آبی که مینوشد و نعمتهایی که درین خوان کرم برایش نهاده شده است نخستین سؤال اینست که : آن ذات کیست که این همه خوان کرم را بدون هیچگونه استحقاقی برا انسان گسترانیده است ؟
این ذات کریم از چه صفاتی برخوردار است ؟
رابطۀ او با انسان بر کدام اساس استوار است ؟
وقتی النسان به زمین مینگرد ، به سقف نیلگونی که بالای سرش قرار دارد و به ستارگان و آفتاب و مهتاب خیره میشود ، حتما میپرسد که چه ذاتی این همه مخلوقات عجیب و غریب را آفریده است ؟
مقصد او ازین آفرینش ؟
البته باید تذکر داد که طرح این سؤالها نتیجۀ وهم پرستی و اسطوره گرایی نیست بلکه فی الواقع تفکر درست همین است و این سؤالهایی است که حل درست آن روح و روان انسان را اطمینان بخشیده و راه زندگی را برای انسان روشن میسازد . اگر انسان به حل درست این سؤالها نایل شد ، سایر اسرار کائنات را یکی پی دیگری میگشاید و به سعادت ابدی سرافراز میگردد . اما اگر به حل درست و صحیح این پرسشها قادر نگردید ، تا آخرین لحظۀ زندگی در صحرای حیرت سرگردان خواهد ماند .
حقیقت این موضوع را میتوان در یک مثال خیلی ساده بیان کرد . شما تصور کنید که شخصی وارد خانۀ میشد ولی نمیداند که این خانه به چه کسی تعلق دارد ؟
از تمام اشیای موجود در خانه استفاده نموده و آنها را زیر و رو میکند ولی نمیداند که این تصرفات او مطابق رضایت صاحب خانه است یا خیر ؟
او از نعمتهای این خانه لذت میبرد ولی نمیداند که آیا در برابر این نعمتها مسئولیتی هم متوجۀ او میباشد یا خیر ؟
نمیداند که با صاحب خانه چه تعلقی دارد ؟
آیا برای همیشه درین خانه باقی میماند و یا برای چند روزی در آنجا مهمان است ؟
و دهها سؤال دیگر .
توجه بفرمایید ! آیا باور کرده میتوانیم که انسان بافکر و اندیشه ای به چنین محل آراستۀ داخل شده و بدون هیچ تکلفی از نعمتهای آن استفاده نماید و در هر گوشه و کنار آن به کاوش و جستجو پرداخته گنجینه های مخفی آنرا استخراج نماید …. ولی این احساس برایش دست ندهد که مالک این مکان چه کسی است ؟
بلی ! در مورد دزدی که بقصد سرقت وارد خانه میشود شاید چنین تصوری ممکن باشد اما در مورد انسان شرافتمند و اندیشمندی هرگز چنین تصوری به ذهن ما خطور نخواهد کرد .
پس معلوم میشود که سؤالهای مربوط به ماورای طبیعت که در ذهن انسان تداعی میگردد ، برخاسته از فطرت سلیم انسانی بوده ود با دریافت جواب صحیح این پرسشهاست که روح و ضمیر انسان مطمئن گردیده و راه حصول علم حقیقی در برابرش باز میگردد .
زمانیکه انسان خالق و مالک حقیقی کائنات را شناخت در حقیقت کلید علم حقیقی را بدست آورده است و این دریافت ، نقطۀ آغاز تفکر درست و اساس قدمهای بعدی در جهت کاوش و تحقیق بیشتر در مورد کائنات قرار میگیرد . بعد از آنست که جهان را به صورت درست میشناسد و جایگاه خود را درین کائنات عظیم به صورت درست تعین مینماید .
بعد از آنست که با مطالعه در آفاق و انفس ، صفات این مالاک و خالق را شناخته و این صفتها را معیاری برای شناخت خیر و شر و حق و باطل قرار میدهد .
بعد از آنست که روش پسندیده در زندگی را از روش ناپسند تمیز میکند و حتی قدمی فراتر نهاده میداند که سعادت و شقاوت انسانها و عروج و نزول امتها مطابق کدام اصول و قوانینی صورت میگیرد .
مفهوم درست معرفت الله جل جلاله :
از تفصیلات گذشته تا حد زیادی واضح گردید که علم حقیقی که روح و روان انسان را اطمینان و سکون میبخشد از معرفت الله متعال آغاز می یابد . اکنون لازم است مفهوم درست معرفت الله متعال را نیز بدانیم . تذکر این نکته را بخاطری ضروری میدانیم که معمولا با شنیدن کلمۀ معرفت همان مفهومی در ذهن انسان تداعی میگردد که ارباب تصوف مدعی آن میباشند و عبارت از مشاهدۀ ذات و انوار تجلیات او میباشد .
اما مطلب ما ازین کلمه هرگز چنین نمیباشد. بکله مراد ما از معرفت الله متعال عبارت از شناخت آن مسایل متعلق به الله جل جلاله است که در حیطۀ ادراک انسان داخل بوده و انسان توان شناخت آنرا داشته باشد و بعد کسب این معرفت روح و عقل او مطمئن گردد . معرفت همین است و بیشتر از آن نه ممکن است و نه کسب آن ضروری میباشد .
این مسایل را میتوان در نکات ذیل خلاصه نمود:
1 – با دلایل تفصیل دانستن و یقین داشتن به این امر که الله متعال موجود و مالک تمام کائنات است .
2 – صفات او تعالی را با تمام تفصیل و وضاحت شناختن .
3 – شناخت اینکه الله جل جلاله چه کرداری را میپسندد و کدام کار ها را نمیپسندد
4 – شناخت این امر که بعد از مرگ با انسانها تحت کدام قوانین محاسبه میکند و با بنده های نیک و بد خود چگونه معامله میکند .
اگر معرفت این نکات همراه با دلایل تفصیلی برای انسان حاصل گردید به گونۀ که اطمینان قلبی برایش حاصل گردید . ، پس از ان ضرورتی به مسایل دیگری در باب معرفت ندارد . اما اگر از شناخت و فهم این نکات محروم ماند ، چنین شخصی از معرفت الهی بی بهره است اگرچه بنابر تصور و خیال خود هر لحظه انوار و تجلیات را مشاهده نماید .
مسلک درست در کسب معرفت :
در باب کسب معرفت هر یک از فلاسفه ، متکلمین و ارباب تصوف رای زنیهایی کرده اند . فلاسفه عقل را رهگشای هر سالک میداند و به کشف و جدان عقیدۀ ندارد و ارباب تصوف پای استدلال را چوبین خوانده و عقل را درین مسیر کاملا بیچاره میداند و متکلمین نیز عقل را بیکاره خوانده تفکر انسان را درین موارد بیجا خوانده اند .
به نظر ما اگر چه مطمئن ترین ذریعه برای کسب معرفت وحی الهی است که بالای پیامبران گرامی نازل گردیده است . اما عقل و فطرت انسانی کاملا بیچاره و بیکاره هم نمیباشد .
توضیح اینکه در معرفتی که بوسیلۀ عقل و فطرت انسان حاصل میگردد امکام خطاء وجود دارد اما طریقۀ را که انبیای کرام بنیاد گذاشته اند از هر گونه خطاء و لغزش مبرا میباشد .
بنیاد طریقۀ انبیای کرام بر عقل و فطرت انسانی مطابقت دارد اما عقل و وجدان درین مسیر به تنهایی کاری را از پیش برده نمیتوانند بلکه وحی الهی رهنما و رهگشای آندو میباشد .
لذا با اطمینان گفته میتوانیم که در طریقۀ انیبا علیهم السلام هیچگونه خطری وجود ندارد .
انیباء علیهم السلام معرفت الهی را بوسیلۀ وحی الهی بدست می آورند و این معرفت در اصطلاح قرآنی (العلم) خوانده شده است .
(العلم) است که سرچشمۀ علوم انسانی بوده و راه فلاح حقیقی در دنیا و آخرت را در برابر انسان میگشاید و روح و ضمیر او را مملوء از اطمینان و سکون میگرداند . هم دنیای او را آراسته میسازد و هم آخرت او را منور میگرداند .
علمیست که از هرگونه آمیزش با دانستنیهای بشری و التباس مبرا بوده و از مداخلۀ شیاطین جنی و انسی محفوظ است .
علمیست که در مورد عظمت و پاکیزگی آن خود شهادت داده و میفرماید :
عبس 13-16
علمیست که رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد ارزش معنوی آن میفرماید :
إن هذا القرآن حبل الله و هو نول المبین و الشفاء النافع و عصمة من تمسک به و نجاة من تبعه .
یقینا این قرآن ریسمان محکم الله و نور رهگشا و شفای نافع است و وسیله عصمت برای کسانی است که به آن تمسک جوید و نجات است برای کسانیکه از آن پیروی کند .
خلاصۀ تمام این سخنان این میشود که قرآن حکیم اولین ذریعۀ کسب معرفت الهی میباشد و با تفکر و تدبر در آن میتوان به معرفت صحیح دست یافت .
اما تدبر در قرآن چه شرایطی دارد ؟
این موضوعیست که در شمارۀ آینده خدمت خوانندگان عزیز تقدیم میگردد .
قاضي عبد البصير مؤمن حکيمى، نويسنده افغان مقيم در پشاور و همکار اصلاح انلاين است.