فداکاری و حماسه آفرینی در اندیشۀ امینه قطب
مقدمه
نگاهی گذرا به فداکاریهای بانوان مسلمان در سدههای معاصر نشان میدهد که ایشان با داشتن عواطف، ومهربانیخداداد، نقش کاملتری را نسبت به مردان در پرورش نوزادان واطفال دارند. چون بانوان از ظرفیتها وتواناییهای تعلیمی وتربیتی ویژهی برخوردارند که کمتر مردان آنها را دارند. این ویژگیها بهره مندی این قشر را در تبلیغ مکتب وتربیت دینی مردم، بالاتر برده است. عواطف سرشار، لطافت روح وروان، مهرورزی، احساسات بی شایبه همراه با پیوستگی وپیوند مداوم بانوان با کودکان ونوجوانان ونقش مادران، عاملی بیجایگزین در نفوذ، جذب وتبلیغ نسل نوخاسته است.
ازین که تمام نیروی درونی انسان تنها اندیشه وخرد نیست تا فقط در برابر قدرت استدلال تسلیم گردد، بلکه آدمی مجموعهی از عواطف واحساسات گوناگونى است که بخشی از روح او را شکل میدهد. اگر این عواطف به شیوه درست ومعقولی هدایت گردد، کاربرد ونفوذ پیام را دو چندان می سازد.
ازهمین جاست که دشمنان اسلام به این نکته درست پی برده اندکه زن مسلمان یک نیروی فعال واز اسباب قوت مسلمانان در جامعه اسلامی است تمام سعی وتلاش خویش را بخرچ داده اند تا آنرا عروسک ابزاری وبازی در دست مردان بوالهوس قرار دهند. تا از آن نسل گمراه وبی هویت به وجود بیاورند. برای رسیدن به این هدف شوم، هر راهی را پیمودهاند وهمه نقشهها را کشیدهاند. با وجود همه دام وتزویرها، خوشبختانه بانوان مسلمان با تمام آنها مبارزه نموده واز برادران وشوهران خود در سنگر توحید دفاع نمودند که فداکاری های ایشان صفحات نخستین تاریخ را رنگین ساخته است وکارنامههای ایشان الگوی واقعی تمام دوشیزگان جهان اسلام شده است.
یکی از شهکاری های بانوان اینست که در برابر موج تبلیغاتی دشمن، هوشیار بوده وبا سلاح تقوی، پرهیزگاری از حریم عفت وپاکدامنی خویش حراست نموده وهیچگاه تسلیم دشمن نه شده اند وچون کوه استوار ومحکم از آئین خویش دفاع میکنند. چنین زنان زیبا دلی که خویشتن را به زیور تقوی وپاکدامنی وعفت آراسته اند، به یقین که ستارۀ درخشان اقبال آدمی است که بر سر هر خانواده ای طلوع نماید، افراد آن را سعادتمند میسازد.
یکی ازین خواهران با سعادت محترمه امینه قطب، عضو سازمان خواهران مسلمان مصر است، شاعر وادیبی چون امینه قطب، به این صحنههای محنتبار گام نهاد ورنجهای بسیاری را در این راه متحمل شد ونمونهی بارزی از ثابت قدمی، فداکاری و وفاداری را از خود به یادگار گذاشت. علاوه بر این، چنان اراده نمود که در همدردی وفداکاری وپشتیبانی از مردان با ایمان که در مصیبتها ورنجهای بلند مدت به سر میبردند، ضرب المثل شود.
الگو گیری از فداکاریهای خواهران مسلمان، انسان را چنان با احساس بار می آورد که در راه رسیدن به هدف هر نوع ضرب وشکنجه ومشکلات را بر خود هموار می سازد، آنان قهرمانهایی بودند که انسانیت واقعی را به نمایش گذاشتند وثابت واستوار ماندند آنان اسیر شکم وخواهشات نبودند. آنها انسانهایی بودند که به زبان حال اعلان میکردند که شکم پرست، ثروت پرست، قدرت پرست، نفس پرست وقوم پرست نيستند ودر عمل به نمایش گذاشتند، تا مادامیکه همچون انسانهایی در جامعه بوجود نیاید، بشریت اصلاح نخواهد شد. اگر در کشوری چنین انسانهایی بوجود آیند که به همه نفع برسانند وخود را فراموش نمایند، این گونه انسانها قادر به اصلاح انسانیت خواهند بود وارمغان نیکویی خواهند آورد. در لابلای مقاله در خواهیم یافت که زنان پر افتخاری در مسیر تاریخ بودند که در راستای گسترش اسلام؛ دوشادوش برادران مسلمان شان فداکاری های پر افتخاری را انجام دادند که برای ایشان طاقت فرسا وبرای ما شگفت آور است، تعداد این خواهران کم نیستند که ایثار وفداکاریهای ایشان درج اوراق زرین تاریخ است.
مقالۀ حاضر که بمناسبت دوازدهمن سالگرد وفات خواهر مجاهد، امینه قطب ترتیب گردیده است کاوش فشردۀ از یک واقعۀ دل انگیز تاریخ زنان مسلمان حکایت دارد وکوشیده شده معلومات مفید ومؤثقی گرد آورده شود تا برای باز یافتن جایگاه خواهران وارزش انسانی آنان در عصر حاضر یک طرح واقعی را به منظر بکشد تا زنان جهانی وخواهران مسلمان ما بفهمند که هرگز اهمیت نقش زنان در تاریخ بیداری اسلامی کمتر از منزلت نقش مردان نبوده ، بلکه برازنده تر از آنست.
1. شخصیت تاریخی امینه قطب
بانوان مصری از میراث سلف صالح خویش پیروی کرده، یاد وخاطره افتخارآفرین جانبازان راه خدا را پاسداری وبزرگ شمردند. زنان مسلمان به ویژه بانوان خانواده قطب بیشترین رنجها، تکالیف وآلام را در راستای نهادینه ساختن نهضت بیداری اسلامی متحمل شدند. ضمن همدردی با خوانوادههای مسلمان با انواع از قربانیها وایثارگریها مورد آزمایش قرار گرفتند که یاد واره ایشان سرمشق زندگی خواهران مسلمان ما در جهان اسلام است.
امینه قطب دختر ابراهیم قطب در ماه نومبر سال 1909م در دهکدۀ موشا شهرستان اسیوط مصر چشم به جهان هستی گشود. وی دوران کودکی را درزادگاهش سپری نمود وازمحیط سرسبز، دلکش وطبیعت زیبای آن تأثیر پذیرفت وتصویرها ومنظرههای زیبا آن در مشاعر واحساس وی خاطرههای زیادی را ترسیم نمود که باعث رشد دنیای ادبی وی شد.
مادرش «فاطمه حسین عثمان» زن پاکدامن واز خاندانی بلند مرتبه بود ودُو پسر وسه دختر بنام های نفسیه، سید قطب، امینه، محمد قطب وحمیده [به ترتیب ولادت] وبه همین دلیل، آن ها را جهت فراگیری علم ودانش به قاهره فرستاد كه هر کدام در مراحل تحصیلی به موفقیت های چشمگیری نایل شدند. بالآخره مادر ایشان درسال 1940م در روستای موشه درگذشت.
دکتور یوسف قرضاوی در مقاله بنام «الأمة الإسلامیة تودع ….محمد قطب» چنین نوشته است «محمد قطب یکی از اعضای خانواده محمد ابراهیم قطب بود وآنان چهار طیف از ادیبان بودند: سید، محمد، امینه وحمیده، آنها کل شان از اصحاب قلم، اهل علم، دانش، نور هدایت ودعوت بطرف اعلای کلمت الله شمرده می شدند.» زندگی خانوادگی قطب بی نهایت ساده وبسیار سطحی مثل طبقه متوسط جامعه بود. خانواده قطب همانند آل یاسر بسیار امتحانات وآزمایش های آلهی را سپری کرده وازآن موفق بدر آمدند. طوریکه معلوم است با شهادت سید قطب وزندانی شدن محمد قطب وخواهرانش نظام خانواده قطب به دروازۀ زندان کشانیده شد. وعلی الرغم چشیدن انواعِ از آلام وشکنجه ها در زندان، ثابتقدم ماندند واز عقیده وآئین خود دفاع کردند.
سید قطب درباره ی او می نویسد: «آن دختر آرام در خاطرات گذشته غرق شعر وشاعری بود که ثروت فکری واندیشه هایش بیش از سرمایه ادبی او بود. او غرق در آرمان های آینده ی دور و دست نیافتنی وگذشته ی پایان یافته ی خویش بود.» امینه در زمینه ی داستان نویسی نیز مهارت خاصی داشت. وی کتابی به نام «في تیار الحیاة» نویشت که شامل دوازده قصه بود. او آن را به دو برادرش سید قطب و محمد قطب هدیه کرد.
امینه نیز به خاطر برادرش سید قطب به زندان افتاد و مورد شکنجه مأموران زندان قرار گرفت. او پس از مدتی از زندان آزاد شد و قوی تر از گذشته، در راه اهداف والای خود تلاش کرد و کتابی به نام «فی الطریق» نگاشت.
توجه امینه به مسائل اسلامی در این کتاب کاملاً واضح است. وی در مقدمه ی آن می نویسد: «این کتاب که دومین مجموعه ی قصه های «في الطریق» است، حاصل اولین تلاش های من برای نگارش داستانهایی پاک و با هویت انسانی محسوب میشود؛ داستانهایی که عواطف اسلامی و هویت ایمانی خمیر مایه ی آن است».
امینه قطب در زندان با یکی از اعضای برادران مسلمان بنام کمال الدین سنانیری نامزد شد، وی در سال 1954م بندی شده بود وتا ایندم هفده سال را در زندان سپری کرده بود وپس از آزادی در سال 1974م با امینه قطب عروسی نمود وهفت سال را باهم (زندگانی زنا شوی) توأم با کارهای دعوت گذرانیدند سنانیری با پیشبرد اعمال دعوتی وبه توصیۀ مرشد اخوان به افغانستان سفر نموده ودر جهاد افغانستان سهیم شد پس از سپری کردن فرصت چندی در افغانستان دوباره به مصر بر گشت ودر خط مقدم دعوت قرار گرفت تا اینکه برای بار آخر به زندان انداخته شد ودر زندان به شهادت رسید وامینه قطب بقیۀ عمر را بدون همسر با خواهران مسلمان وبا زندگی دعوتی تداوم بخشید تا اینکه بیگاه روز یکشنبه در خانه اش هِرم در مصر به تاریخ18 نومبر سال 2007م دار فانی را وداع گفت وبه رحمت حق پیوست. اللهم ارحمها رحمة واسعة. همه انسانها خواهند مرد، اما مرگ ها در خود رنگ وبوی موفقیت ندارند بجز مرگی که برای هدف والای انسانی باشد.
2. تاثیر پذیری امینه قطب از برادرش سید قطب
بارزترین شخصیکه در عقاید وافکار امینه قطب تأثیر به سزایی داشته است برادرش سید قطب بوده که به منزله ی رهبر فکریاش به شمار می رود، چون پس از وفات پدرش ابراهیم قطب در سال 1919م سر پرستی خوانواده را او بهدوش گرفت سید قطب که یک نویسنده وادیب توانا بود کوشید اعضای خوانواده اش را متعهد به ندای اسلام تربیه نماید تا اینکه در سال 1954م به زندان افتاد وزمان زیادی را در زندان سپری کرد وسر انجام به شهادت رسید واز پشت میله های زندان نامۀ تاریخی برای خواهرش فرستاده واو را به صبر وپایداری در مسیر دعوت فرا خواند. چون این نامه (شادمانیهای روح) یکی از وصیت های مهم در راستای تربیۀجوانان بر مسیر حق بوده، جای دارد که جاهای مهم آنرا نقل کنیم:
آمنه عزیز! در این روزگار، عده ای چنان می پندارند که اعتراف نمودن به بزرگی مطلق پروردگار، به معنای تحقیر انسان و پایین آوردن ارزش و مقام او در این هستی است. تو گویی، خدا و انسان در عظمت و قدرت، ضد یکدیگرند و با هم در رقابت اند…!
اما باورمن این است که هراندازه ما انسانها،کبریایی مطلق وعظمت پروردگار را احساس ودرک کنیم به همان نسبت هم، احساس قدرت وارزشمندی خواهیم کرد؛ زیراآفریدهی این پروردگاریم!
آنهاییکه گمان میکنند با انکار خداوند و با کوچک شمردن او می توانند خود را بالا بکشند، آدم های بی خاصیت و بی عرضهی هستند که افق دیدشان آن قدر کوتاه و محدود است که به زحمت پیش پای خود را می بینند و چنین می پندارند که انسان به هنگام ضعف و ناتوانی به موجودی ماوراء خود، به نام خدا پناه می برده است و اکنون که در اوج قدرت و توانایی است دیگر به او نیازی ندارد و تو چه می دانی؟!
شاید هم قدرت و مکنت، پرده ای است بر دیده و دل آنان که به هنگام عجز و ناتوانی برداشته می شود! اما درست این است وبسیار به جاست که، آدمی زاد هر اندازه توان و سلطه ی بیشتری داشته باشد، بیشتر هم، کبریایی مطلق پروردگار را احساس و درک می نماید؛ زیرا آن گاه که نیرو و قدرت بیشتری در خود می بیند، بایستی منبع آن را هم فراموش نکند! آنهایی که به کبریایی مطلق خداوند ایمان وباور دارند، نه تنها خود را کوچک و تحقیر شده نمی پندارند، بلکه احساس عزت وسربلندی هم می کنند؛ چون به نیرویی که بر تمام هستی مسلط است، تکیه دارند ونیک می دانند که میدان جولان و اعتلای آنان در همین کره ی خاکی و در میان این مردم است و با عظمت بی مثال ذات پروردگار، هیچ تصادم وتضادی نخواهد داشت وهمین ها با ایمانی عمیق، صاحب تکیه گاهی محکم و عظیم، از عزت و کرامت هستند و کسانی که فاقد چنین پایگاه و جایگاهی باشند، آنهایی هستند که همچون بادکنکی آن قدر باد کرده اند که پیش پایشان را نمی بینند و تمام افق های هستی را گم کرده اند.
خواهرم! گاه بردگی، خود را در لباس آزادی می نمایاند به این صورت که آزادی یعنی: رهایی از هر قید وبندی، رهایی از هر قانون وعرف وعادتی، ورهایی از هرگونه تعهدات انسانی در این جهان و…! شما هم البته میدانی که بین آزادشدن انسان اززنجیرهای زبونی وذلت وفشار ورهایی ازتعهدات وپایبندی های انسانی ومسؤولیت هایش، فرق بزرگی وجود دارد؛ چون اولی، رستگاری حقیقی است ولی دومی دست کشیدن از اصول و بنیان هایی است که پایه ی انسانیت انسان، و مایه ی رهایی او از غل و زنجیرهای سنگین حیوانیت اند.
این نوع آزادی که آمیخته با شهوات حیوانی است، یک «آزادی نقاب دار» است، چون در واقع، بردگی در مقابل آرزوها و خواسته هایی که انسانیت، عمر طولانی اش را در راه مبارزه با آنها سپری کرده تا از کویر سوزان و کشنده ی جبر شهوات، فرار کند و به قله ی بلند آزادی اصیل و انسانی خود برسد…! راستی چرا انسان ازاین که نیازهایش راآشکارکند شرم دارد؟چرا؟!
زیرا به طور فطری احساس می کند که تعالی یافتن و فراتر رفتن از این نیازها اولین مرتبه ی انسانیت بوده و رها شدن از قید و بندهای آن آزادی حقیقی است و کنترل انگیزه های حیوانی و نیز تسلط بر عوامل ضعف و زبونی، هر دو، در کرامت بخشیدن به انسان و تکریم او، مثل هم اند!
آمنه عزیز! چقدر برایم سخت است حتی اگر به ذهنم هم خطور کند که آیا می توان با استفاده از یک وسیلهی نامشروع، به هدفی پاک و مقدس دست یافت؟! چون اهداف پاک، از قلبی نورانی و روحی پاک نشأت می گیرند؛ پس چگونه صاحب این قلب و این روح، برای رسیدن به مقاصد خویش، دست به چنین کاری می زند و یا حتی به ذهنش هم خطور می کند؟! مگر ممکن است برای عبور کردن از دریاخانه، از باتلاق و لجن زاری بگذریم بدون اینکه از آلودگی ها وگل ولای آن لجن زار، بر بدن ما باشد؟! بر همین منوال، اگر وسایل نامشروع را بکار گیریم، درون مان را آلوده ولکه دار کرده ایم وآثار این آلودگی بر روح وروان، نیز به هدفی که به آن نائل گشته ایم، آشکار و ماندگار خواهد شد.
بی گمان، در جهان «معنا »، «روح»، «وسیله» هم؛ بخشی از هدف است ودر جهان روح هیچ نوع تجزیه شدن وبخش نگری پذیرفته نمی شود تا بتوان هدف را از وسیله جدا نمود. فطرت انسان خود به خود اگر هدفی را عالی وپاک تشخیص داد، دیگر نمیتوان استفاده از وسیلهی ناپاک ونامشروع برای دست یابی به آن استفاده نمود؛ بلکه به گونهی فطری، حتی به ذهنش هم خطور نمی کند که: «هدف وسیله را توجیه میکند». واین در حالی است که در غرب، چنین دیدگاهی، بسیار نا حکیمانه وبیخردانه است وجود دارد!! البته جای شگفتی هم نیست، زیرا غرب با عقل وذهن، زندگی میکند ودر عالم ذهن هم، جزئی نگری و بخش کردن امور ممکن است!!
آمنه! خواهر عزیزم، دیگر از مرگ هیچ هراسی ندارم، حتی اگر همین اکنون فرا رسد؛ از این زندگی بهره ای بسیاربرده ام، مقصودم آنست که بدان بسیار بخشیده ام. چه بساکه فرق نهادن میان ستانیدن وبخشیدن بسیار دشوار باشد.زیرادردنیای روح آندورا معنی ومفهوم یگانهی است. هرگاه چیزی بخشیدهام، درحقیقت آن را باز ستانیده ام؛ نه آن که کسی چیزی به من داده باشد مقصودم اینست که شادی ام نسبت به آنچه بخشیده ام، کمتر ازشادی آنانیکه آن راگرفته اند نبوده است.ازمرگ هیچ هراسی ندارم، حتی اگر همین اکنون فرا رسد؛ چون هرچه که درتوان داشتم وازدستم برمیآمد انجام دادهام وخیلی چیزها هستندکه اگرزنده بمانم دوستدارم آنها را نیزبه انجام برسانم؛ اما اگر نتوانستم انجامشان دهم؛ غم وغصه دلم را نمیگیرد چون کسان دیگری هستند که این کار را انجام دهند.
اگر این موضوعات شایستگی بودن وماندن را داشته باشند، هرگز نمی میرند؛ زیرا مطمئنم ناظری که بر این هستی نظارت میکند، اجازه نمی دهد هیچ خیری ویا فکر مفیدی بمیرد و از بین برود. ازمرگ هیچ هراسی ندارم، حتی اگر همین اکنون فرا رسد، زیرا در راه خیر ونیکی آنچه در توان من بود و از دست من بر می آمد انجام داده ام، از خطاها وگناهانم نیز پشیمانم وآنها را به خدای رحمان می سپارم. و به مهربانی، رحمت و رأفتش امیدوارم. تنبیه وسرزنش او، برایم نگران کننده نیست؛ زیرا سزایش هرگونه که باشد درست و بجاست. من هم عادت کرده ام که عواقب کارهایم را به عهده بگیرم وتحمل کنم ودر روز حساب هم، نتایج خوب وبد اعمالم را می پذیرم…!
3. داستان فداکاری امینه قطب برای شوهر دعوتگرش
داستان ازدواج امینه قطب با شهید کمال الدین سنانیری جالب وشگفتانگیز است؛ او زمانی که در زندان به سر میبرد با همسر آیندهاش آشنا شد.
طبق گذارش تحقیقی خبرنگار تلویزیون عربی «دعوت» رامیمحمدکه در نومبر 2016م به مناسبت سالگرد وفات امینه قطب تهیه شده با عنوان «عظماء الظّل(7)»منتشر شد وبا استقبال گرم مردم مواجه شد، داستان چنین نگارش یافته است: «با وقوع حادثه منشیة البکری در اسکندریه، جمال عبدالناصر حاکم نظامی مصر، در سال ۱۹۵۴م، برادر مجاهد کمال الدین سنانیری را با تعدادی از اعضای برجسته اخوان به شمول مفکر اسلام سید قطب، عبد القادر عوده، یوسف طلعت، محمدهنداوی دویر ومحمود عبد اللطیف بازداشت وبه زندان افگند. ودر همان سال کمال الدین سنانیری را به همراهِ دیگران به صورت تشریفاتی محاکمه و وي را به اعدام محکوم کرد، سپس این حکم به اعمال شاقه و۲۵ سال حبس تخفیف یافت، ۵ سال از این دوران گذشته بود که بدلیل وضعیت بد جسمی به بیمارستان منتقل شد در آنجا با سید قطب ملاقات نمود. که در این ملاقات خواهر سید قطب (یعنی امینه قطب) را از او خواستگاری کرد، امینه قطب برای ملاقاتِ سید قطب به زندان مي آيد و سید قطب نیز جریان را برای او بازگویی میکند، امینه قطب بدون تردید قبول میکند، وعقد ازدواج آن دو در جریان یکی از ملاقاتها در زندان آنهم در شرایطی سخت که مسخرهی سربازان طاغوت را به همراه داشت، انجام گرفت.
ودر ملاقات دیگرى با كمال الدين در زندان موقف او را مي ستايد واز او حمايه مي كند. وبرايش مي گويد: «منتظرت می مانم ولی تو سعی کن در برابر طاغوتیان مقاومت کنی وکاری نکنی که اللّه ازتو ناراضی باشد.»
سبحان اللّه؛ امیدبه زندگی که در بین دعوتگران چگونه است؟ هنوز ۲۰ سال از محکومیتش باقی مانده است… وقصد ازدواج دارد وخواهر پاکدامن سیدقطب راخواستگاری میکند…ای خواهر مسلمان متوجه فداکاری شو!! سبحان اللّه… درذهن توچه میگذرد، این بانوی مؤمنه تابیست سال دیگر اسیر است ومعلوم نیست در این بیست سال چه رخ می دهد… مگر میشود؟
امینه قطب با این کارش درس هاي از فداكاري وحماسه آفريني را به ما مي آموزد كه منحصر به آنست و در حالی که او در اوج جوانی بود وکسی هم او را به این انتخاب مجبور نکرده بود، بایست 20 سال نه 20 روز یا حتی 20 ماه! صبر میکرد تا همسرش از زندان آزاد شود وبا او ازدواج كند.
بعد از عقد امینه قطب وکمال الدین سنانیری ملاقات هاي مملو از مشقت را در طول دوران زندان داشتند، ونامههای حماسی وعاشقانه ومجاهدانهى بین آن دو رد و بدل می شد، نامه هایی که قلبِ کمال الدین و سایر مجاهدین را بیش از پیش قوت می بخشید.
امینه قطب یک بار در “زندان قنا”با او ملاقات کرد؛ زهره خواهر کمال الدین سنانیری هم با او بود؛ زهره نتوانست خاموش بماند وسختی راه ومشکلاتی را که از زمان سوار شدن بر قطار از قاهره تا رسیدن به زندان قنا، تحمل کرده بودند، بازگو یی کرد و ماجرا را برای سنانیری بیان داشت…اینجابودکه کمال الدین سنانیری ازپشت میلههای زندان روبه امینه قطب کرد وگفت: «زمانی طولانی سپری شده ومن ازسختی بیمناکم وچنانکه در ابتدای ارتباط مان گفتم، ممکن است بیرون آیم، اما فعلاً اینجا هستم؛ اکنون تو آزادی کامل داری که آن تصمیمی را که برای آیندهات مناسب میبینی، اتخاذ کنی ونمیخواهم وراضی هم نیستم، مانعی در مسیر خوشبختیات باشم».
کمال الدین سنانیری، نامزادش را آزاد میگذارد که هر تصمیمی می خواهد بگیرد، چرا معلوم نیست که او جان سالم از زندان بدر خواهد برد یا نه!؟ وگفت که تو مختاری که آزاد باشی چرا که طاغوتیان حکم آزادی من را عذر خواهی از آنان قرار داده اند که هرگز نخواهم پذیرفت حتی اگر تکه تکه شوم، امینه قطب خواست جواب دهد اما زندان بانان به او اجازه ندادند، پس برگشت ودر قصیده ونامه ای خطاب به او نوشت: «همسر محبوبم، اجازه بده در این مسیر شریکت باشم»، آن قصیده و نامه ها چنان در کمال الدین تاثیر گذاشت که تا آزادی کاملش از زندان بنیاد محکم و پولادین بود، کمال از زندان آزاد شد وازدواج به صورت رسمی صورت گرفت، وامینه وکمال الدين توانستند به لطف اللّه متعال به همدیگر برسند، تا شرین ترین سالهای عمر شان را با هم بگذرانند، اما تنها با گذشت چند سال کمال بار دیگر زندانی شد، و امینه هم فهمید که دیگر بازگشتی برای او نیست، پس قصیدهای جاودانه برای او سرود، قصیدهای که زبان زد خاص و عام گشت.
بهرحال، امينه قطب در انتظار نامزاد زندانی اش نشست تا او از زندان بیرون آمد وبا وي عروسي كرد. اما طاغوتیان به این عروس وداماد مهلت ندادند و برای بار دوم همسر وی را دستگیر کردند و به زندان افگندند و زیرشکنجه قرار دادند تا كه در برابر طاغوتیان تن به خواری و ذلت بدهد كه ممكن نبود.
گویا او با این کارش یاد وخاطرهی مجاهدانی را زنده میکند که با امید واعتماد به وعدهی آلهی، تاریکی زندان را به جان تحمل کردند. او در این پیوند مبارک روشنایی را در نهایت تاریکی احساس میکند و صبر وتحمل را بر او آسان میسازد. چرا چنین نباشد که او شاعری است که پیش از همه چیز به خدا ایمان دارد وچه بسا رؤیاهایش را ترسیم کرده است وآفتاب وستارگان وهوا ونسیم زندگی را احساس میکند و به لحظات زیبایی میاندیشد که پیش از جهان کنونی، روحش در آن آرام میگیرد.
ودر چهارم سپتامیر۱۹۸۱ بار دیگر کمال الدین سنانیری به زندان انداخته شد وتحت شکنجههای طاقت فرسا وجانکاه قرار گرفت؛ تا اینکه در ۶ نومبر همان سال به شهادت رسید. خواهر مجاهد، بعد از شهادت با مجموعه قصایدی همسرش را مورد خطاب قرار داده که در آن از زیباترین حماسهی محبت به شوهر بزرگوارش یاد کرده است ودر مقدمه کتابش «رسائیل إلی شهید» میگوید: «همهی این نامهها را بعد از آن شب که دستگیرت کردند، نوشتم… بعد از این که خانه را ترک کردی و برنگشتی… اینها اوّلین نامههایی هستندکه یقین داشتم هرگزآنها را نخواهی دید ونخواهی خواند وجواب نخواهی داد؛ ولی با این یقین،آنرا نوشتم،آنگاهی که ازپیشم رفتی، رفتنی که برگشتی نداشت، نتوانستم اشکهایم راکنترول کنم. این نامهها به سوی توست، در آن خانهای که برایش تلاش کردی و سرانجام، به آن راه یافتی. این نامههای تبریکی است که به سوی تو میفرستم تا اینکه تو را ملاقات کنم، بعد از آن مسیر طاقت فرسا و ناهموار، به راستی که این نامهها نشان وفاداری و پیمان بر ادامهی راه است، همراه با قافلهای که در طول زمان حرکتش به سوی آن جایگاه بلند، از حرکت باز نه ایستاده است. این نامه خطاب به تو و کسانی است که در این مسیر حرکت میکنند، هر چند در راه، خارها باشد. از اینکه اشکها نامهها را سرشار کرده، مرا معذور دار؛ چرا که مرا رها کردی تا مسیر را تنها طی کنم؛ آنها اشکهای جدایی است تا که به اذن خدا تو را نزد آن جایگاه بلند همراه با قافلهی واصل شدگان ملاقات کنم.» این بود واقعهای از یک عشق و محبتی تاریخی در یک زندگی دیندارانه…ازخدای متعال خواستارم که زندگی همهی مامسلمانان را در محور اطاعت از قرآن و سنّت رسول الله صلى الله علیه وسلم قرار دهد تا بتوانیم در قیامت در محضر الله تبارک وتعالی سربلند باشم آمین.
بی ربط نیست شعر شاعری را در مورد نقل کنیم که می گوید:
گفتم که چرا رفتی تدبیــــر نهاین بود گفتا چه توان کرد تقــدیر چنین بود
گفتم که نهوقت سفرت بود چنینزود گفتا که مگو مصلحت حق چنین بود
این بانوی مجاهد!! واین همسر مهربان نیز قلم روان، شیوا،گوارا، پر مهر ومحبتش را بدست گرفته قصایدی را نویشت، مجموعهی از قصایدی که در دیوانش آمده است که آن را به همسر شهیدش وسایر کسانی که با وجود موانع فراوان در مسیر حق پایداری میکنند، تقدیم کرده است. در قصیده «هل ترانا نلتقي» وصال دو زوج را توصیف میکند که عقیده آنان را به هم پیوند داده است واحساس مسؤلیت وسنگینی رسالت آن دو را به هم نزدیک کرده است تا با صبر وبردباری ومجاهدت به سمت هدفی که شرعاً بر آنان محول شده است، حرکت کنند. او چنین سروده است:
هل ترانا نلتقـي أم أنهـا كانت اللقيا على أرض السراب؟! ثم ولَّت وتلاشـى ظلُّهـا واستحالت ذكـرياتٍ للعـــذاب
هكذا يسـأل قلبي كلمــا طالت الأيام من بعد الغيـــــــــــاب فإذا طيفك يرنـو باسما وكأني في استمــــــــــــــــاع للجـواب
ترجمه قصیده:
«از نگاه تو آیا روزی به هم خواهیم رسید یا اینکه این دیدار چون سرابی بود که زود ناپدید شد؟
سرابی که از نظر پنهان شد وسایهاش از میان رفت وتنها خاطرههای آزاردهندهاش باقی ماند.
هر چند که از زمان جدایی فاصله میگیرم وروزها به درازا میکشد قلبم همواره این سوال را از من میپرسد.ناگهان تو را در خواب خندان میبینم گویی که منتظر جواب نشستهام.
آیا در مسیر حق دست در دست هم نگذاشتیم تا خیر وبرکت به این سرزمین ویران بازگردد؟
آنگاه در راه پر از خار و خاشاک با هم حرکت کردیم واز تمام علایق دل کندیم.
عشق را در اعماق قلب خود دفن کردیم وبا خشنودی وامید به پاداش گام برداشتیم.
برای حرکت با هم عهد کردیم سپس تو در رفتن با شتاب دعوت حق را اجابت کردی.
هنگامی که پروردگار کریمم منرا در بهشت برین خطاب کند…
ودیداری در میان نعمتهای دایمی صورت گیرد با سربازان خدا و شادمان از همراهانی که جسم وجانشان را فدا کردند و بدون شک و تردید دعوت حق را اجابت نمودند.
آنگاه قلبت را از خواب غفلت بیدار کن که وصال همیشگی در آن سرا خواهد بود.
ای کسی که به دیار ابدی رفتهای از این که زبان به شکایت گشودهام عذرم را بپذیر در خواب تو را دیدم که مرا سرزنش میکردی!
وقتی از من جدا شدی قلبم مجروح شد و سرگردان و حیران ماندم.
حال به تنهایی و با سرگردانی میگردم و راه دراز را با غم و اندوه میپیمایم…
در حالی که شب ترسناک و وحشتناک است و امواج عذاب در آن به هم میخورند.
دیگر در شبهای من نوری نمیدرخشد نور همهی شهابها رفته است.
اما من همچنان ادامه خواهم داد همچنان که مرا در گرداگرد مشکلات میدیدی.
سربلند به راهم ادامه خواهم داد و در سخن یا جواب هیچ ضعفی به خود راه نمیدهم.
خونهای پاک و معطر مرا به سوی خود میکشد و همهی درّهها را برای رفتن روشن کرده است.»
داستان ازدواج امینه قطب با برادر شهید کمال الدین سنانیری از جمله داستان های واقعی ایست که دست نوشت تقدیر بوده واز رخدادهای زندگی او جدا نیست، اما این رخدادها در شعر او به صورت تصاویر مستند وپیاپی به نظر نمیرسد بلکه به مثابه عامل محرکی است که احساسات را برمیانگیزد وباعث میشود که شاعر دست به ابداع بزند. علاوه بر استعداد فطری؛ رخدادهای گوناگون زندگی وی هم تأثیر شگرفی در رویکرد ادبی وی داشته است. که این تأثیر بر داستان های زندگی اش برجستگی دارد چون موصوف داستان نویس برجستهای بود وداستان نویسی بر شعر او برتری داشت، ازینرو بایست داستان فداکاری ها وحماسهی وفاداری وی را با آب طلا نویشت تا برای خواهران وبرادران کنونی ونسلها ماچراغی درخشنده وتابان بر فراز راه ایشان باشد.
4. ویژگیهای بانوی فداکار درین داستان
رویداد مهمی که در زندگانی امینه قطب رخ داده ودر داستان انعکاس یافته این را می رساند که ویژگیهای یک بانوی مسلمان وفداکار در چند نکات زیر خلاصه می شود:
1- همدلی: بانوان در زندگی مشترک درک متقابل از همدیگر می داشته باشند وهر اقدام را به سبب عشق وعلاقه به یکدیگر انجام می دهند، این ویژگی سبب بالا رفتن لذت و رضایتشان در زندگی خواهد شد ومیل به وفاداری در آنها افزایش مییابد.
2- رازداری، یکی از ویژگیهای بانوی وفادار رازدار بودن آنست. او باید بداند که رازهای همسرش مانند رازهای خود وی هست ونباید این مسائل را با کس دیگری درمیان بگذارد ودر غیاب همسرش هرگز چیزی به کسی نگوید یا کاری نکند که با آگاه شدنش آزرده خاطر وناراحت شود. و نباید رازهای خویشتن را از همسرش مخفی کند. بخاطر داشته باشدکه این تعهد مشترک ودوجانبه است وهرکدام از زوجین باید رازدار ومورد اعتماد دیگری باشند.
3- محبت: اگر خودتان را دوست داشته باشید، می توانید همدم خویش را نیز دوست داشته باشید. در این صورت همیشه خوشحال وراضی خواهید بود. چون روحیهی شما بر همسرتان نیز تأثیر بسزایی خواهد داشت، در واقع این جذاب ترین ظاهری است که می توانید برای او داشته باشید!!محبت ودوستی بیش از حد نسبت به شریک زندگیتان باعث فدا کاری های میشود که هر گز آنرا تصور نخواهید کرد ولی برای لذت بردن از زندگی وداشتن حس وفاداری با شریک زندگی خود نیاز به خود گذری در زندگی مشترک ودرک متقابل خواهید داشت.
4- آراستگی: آرایش ظاهری زن باعث خوشنودی مرد میگردد، البته که همه انسانها از نگاه ظاهری زیبا نیستند ولی انسان نظیف در هر سیمایی، زیبا جلوه میکند، لباس مرتب وبرازندهی بپوشید واز پوست، چهره واندام خود بخوبی مراقبت کنید تا همیشه بدرخشید. یک زن واقعی نیاز به جواهرات واشیای زینتی ندارد زیرا زیبایی در سادگی است، زیاد آرایش نکنید، چون آرایش بیحد باعث تغیر شکل وسیمای تان گشته وقهوارهی بدی را به تصویر میکشید، به دنبال تأیید دیگران نباشید وخودتان را باور داشته باشید. چون مردان همیشه به دنبال بانوان اعتماد به نفس هستند، نه اینکه تعریف دیگران را در قبال داشته باشد.
5- صداقت: صداقت ودرستکاری در بین زن وشوهر سبب تقویت وفاداری در بین آنها نیزمی شود و راهِ هر خیانتی بسته میشود. مردان پروژه نیستند! حقیقت اینست که مردان تغییر ناپذیرند ودوست ندارند که شما بخواهید افکار، اعمال، رفتار آنها را طوریکه دوست دارید؛ تغییر دهید. همان طوریکه خود ما دوست نداریم کسی روی مغز ماکار کند و افکار واندیشه…ما را تغییر دهد.
6- اخلاص در عمل: یک زن واقعی از نیروی خود جهت داشتن لحظات خوش ومثمر استفاده می کند. مانند: عبادت، خیاطی، آشپزی، نقاشی، نویسندگی و… تنها راه ورسم سادهی آن اینست که یکزن واقعی درعمل باشید وهمواره یک طرف قوی برای مرد زندگی تان ترسیم کنید.
7- تعهد صادقانه به شریک زندگی: وفاداری یعنی اجتناب از هر رابطهی که می تواند رابطه ی زن وهمسر؛ را تحت الشعاع قرار بدهد.و وفاداری به همسر باید برای همیشه باشد وهیچ پیش شرط وتبصره ای نباید در این رابطه قایل باشید. یک زن واقعی می داند که باید وقت خود را بیشتر به روی موارد حیاتی زندگی خود متمرکز کند، او همیشه می داند که کدام معیارها در برنامه زندگیش اولویت اجرایی دارند.
5. شناسایی کمال الدین سنانیری
محمد کمال الدین بن محمد علی السنانیری 11مارچ سال 1918م در قاهره به دنیا آمد، ازدوران کودکی علاقمند تحصیل علم ودانش وکسب درجات عالی بود و از دانشكده طب فارغ و مدتی در وزارت صحت مصر مشغول به کار شد؛ سپس تصمیم به استعفا گرفت وتمام تلاش وهمت خود را بر کارهای ویژه پدرش وقف کرد.
او انسانی فعال، پر تحرک، خوش اخلاق و نرم مزاج بود، روزها را، روزه میگرفت.سنانیری در سال 1941م به اخوانالمسلمين پیوست ویکی از مهم¬ترین رهبران ویژه جماعت بود. او ازدواج کرده وصاحب چند اولاد بود بعد ازینکه در سال 1954م به همراه تعدادی از اعضای اخوان به زندان افتاد وبه 25 سال زندان محکوم شد زنی نخستینش در محکمه بر ضد وی دعوا کرد وطلاقش را گرفت وبا فرزندانش از کمال الدین سنانیری جدا شدند، وتا سال ۱۹۷۳م در زندان ماند تا اینکه رهایی حاصل کرد. وهمراه خواهر استاد سید قطب، امینه قطب شاعربانوی مؤمنه در سال 1974م ازدواج کردند که درین وقت امینه قطب 47سال عمر داشت وکمال الدین سنانیری 56سال داشت. پس از ازدواج دائره دعوت خویش را وسعت بخشیده به همراه دکتور مصطفی مشهور خواستند حرکت اخوان المسلمین را جهانی بسازندکه درادامۀ سفر های ایشان؛ سفری به پشاور پاکستان داشتند که درین سفر همراه ایشان دکتور عبد الله یوسف عزام یکی از رهبران اخوان المسلمین اردن حضور داشت وهدف سفر هم احوالگیری از صفوف مجاهدین افغان بود، او از مجاهدینی بود که در جهاد افغانستان بر ضد قشون سرخ شوروی جنگید، وعضو برادران مجاهد عرب بودکه در افغانستان جهاد میکردند وبنام انصار عرب یا «عربهای افغان» یاد میشدند، آنان خود را به خوی ورسم مردم افغانستان تطابق داده بودند وبیننده زمانی که به آنان نگاه میکرد، میانگاشت که آنان بهراستی شهروندان افغانستان هستند. آنان در جهاد، شجاعت و پرهیزگاری، مثالهای بودند که زندگی آنان به نمونه والگو مبدل شده بود. داستان انصار عرب در افغانستان از آستانه سال۱۹۸۰م یعنی از هنگام دخول شورویها شروع میگردد، همه آنان به کشور شان برگشتند تا سال آینده دوباره مراجعه کنند. اما به مجرد برگشت به مصر از طرف حکومت طاغی بازداشت وتحت شکنجه زندان بانان در سال ۱۹۸۱م به عمر 63 سالگی به درجه شهادت نایل شد.
نتیجه گیری
در نتیجه میتوان گفت که امینه قطب خواهر مبارزی است که به خاطر عقیده وآرمانش فداکاریهای فراواني از خود بهجاي گذاشت به ویژه سالهای که در سوگ برادر شهیدش سیدقطب وخواهر زادهی نوجوانش رفعت بکري وسالیان درازی را در انتظار آزادی همسرش از زندان بود. وباقی عمر را در سوگ شوهر شهیدش -که به خاطر امت جام شهادت را نوشیده بود- شکیبا وپایدار ماند.
هر زماني كه اشعاروی را مورد مطالعه قرار داده شود آشكار مي گردد که بسیاری از آنها به ماجرای از دست دادن همسرش باز میگردد؛ این مصیبت برای مدتها در ذهنش ماندگار بوده وتمام وجودش را به خود مشغول کرده است. او این احساس را حتا در بسیاری از اشیای پیرامونش نیز میدیده است گویی آنها هم همراه شاعر از این حادثه متأثر شدهاند واین شدت تأثیر فقدان همسر محبوبش را میرساند چون از دوری همسرش بیتاب است؛ همسری که همسنگر دعوتی او بود وتنها امید او در رویارویی با مشکلاتش بود، اما او اکنون در جهان دیگری است. درداستان زندگی واشعار وی چند نکته ارزندگی بیشتری داردکه به عنوان نتایج کلی مقاله میتوان در زیر فشردۀ از آن را فهرست نمود:
1- بانوی مسلمان چون امینه قطب از جمله خواهرانی است که انسانیت وضعف وقوتش را در ورای اسلامش پنهان نمیکند احساساتش را بی مورد بکار نمیاندازد، احساسیکه گاه بر واقعیت دردآور پیروز میشود؛ هنگامیکه بار سنگین بردوشش فشار میآورد زبان به شکایت میگشاید اما بر زمین نمیافتد، زیرا نیروی ایمان که از زیر لایههای یأس ونا امیدی سر برمیآورد او را حفظ میکند.
2- سوگواری امینه قطب طعم ویژهای دارد که از قدرت شاعری، حس همسری و مسلمانی او سرچشمه میگیرد؛ اندیشهی او سرشار از اصلاح و دعوت به سوی خدا است. این سوگنامۀ محبوبی است که قلب امینه را شکار خود کرده وودر وادی زندگی دوام نداشته است.
3- او همواره از خداوند ثبات وپایداری وآمرزش گناه طلب میکرده واز خداوند انتهای زندگی را بر سبیل حق وهدایت خواسته است. چون یقین داشته که نعمتهای جاودانی خداوند وزندگی سرشاری از خوشی وآرامی در کنار پارسایان ومجاهدان خواهد بود.
4- خوشا به آن خواهر مسلمانی که در مقابل حملات سخت دشمنان ایستادگی نمود ودر راستای اعتلای کلمه حق ثبات وپایداری از خود نشان داد وسر انجام موفقیت خویش را با فداکاری رقم زد.
5- خوشا به آن کسی که حیا وعفت خویش را سخت به دندان گرفت. وبه آن قلعه شامخی که در مقابل طوفان باطل باشکوه تمام ایستادگی نمود، خوشا به آن خواهری که کتاب خداوند را بدست داشته وپرچم بیداری امت را به اهتزاز در آورده است این کلام الله تبارک وتعالی را برایش هدیه میکنیم: سلام خداوند که صابرین ومؤمنین را به آن بشارت داده است بر او باد.﴿سَلامٌ عَلَيكُم بِمَاصَبَرتُم فَنِعمَ عُقبَىٱلدَّارِ﴾ (الرعد: ۲۴) به سبب آن صبری که پیشه ساختید بر شما سلام و درود باد و بهترین پاداش بهشت است، براي معلومات بيشتر كتاب پیام اسلام به بشریت سرگردان، محمد قطب را مطالعه نماييد.
6- حماسهی وفاداری در ذهن خواهران مسلمان لانه ابدی داشته وخواهر مسلمان ما را بر طرف این فداکاری سوق میدهد به شرط آن که زرق وبرق دنیا دیدگان حقیقی خواهران ما را کور نسازد ودنبال ابزار فانی دنیا چشم نه دوزند، طوريكه خواهر ما امینه قطب در چنین اظهار نظر می کند: «پیوند همسری من با مجاهد بزرگ کمال الدین سنانیری در حالی برقرار شد که او همچنان در زندان سرکردۀ مبارزات بیامان برعلیه حکومت استبدادی وطاغوتی مصر بود؛ حکومتی که خود تصمیم گرفته بود وبه نوکرانش مأموریت سپرده بود تا جلو مبلغان اسلام را خواه به طریق قتل، وخواه به طریق خاموش کردن آنها در زندانهای مادام العمر؛ بگیرد». یعنی ازدواج امینه قطب با کمال الدین سنانیری آگانه وبا علاقهی آنان انجام گرفته وحماسهی وفاداری آن خواهر مسلمان در زندگی واقعی از رویداد های نادر وبیمثال عصر ما بر شمرده میشود.
پوهنیار شریف الله غفوری، استاد فاکولته زبان وادبیات پوهنتون تخار