فاجعۀ ي حياء ستيزي
بي ترديد حياء فضيلتي است كه بي نياز از آنست تا ما در وصف آن چيزي بگوئيم. كافي است بدانيم تمام انبياء الهي، مصلحان تاريخ، فلاسفه و دانشمندان دنيا، حتي آنها كه ملتزم به هيچ عقيده اي و باوري هم نبوده اند حیاء را به عنوان يك فضيلت و ارزش بزرگ براي انسان به رسميت شناخته و ضرورت آن را براي جامعه ي بشري امري آفتابي دانسته اند، و فقط اين تمدن حيوان منش غرب است كه اين فضيلت بزرگ را به پاي بت شهوت و منافع پست مادي قربان كرده و بشريت را به سراشيب سقوط و پستي و تحريف انسانيت مواجه ساخته است.
هرچند جامعه ي افغاني يك جامعه ي سنتي است و حياء چون خون در رگ رگ آن ريشه دارد، با آن هم فقر و تهاجم فرهنگي، استعمارزده گي، بي توجهي در برابر تعاليم اسلام و اموري چند، سبب شده تا چالش هايِ جدي، ارزش و فضيلت حياء و آينده ي اخلاقييِ جامعه ي عفيف و پاكيزه ي ما را به مخاطره اندازد. بناءً، درين مقال كوشش برآنست تا ارزش حياء و نقش آن در تكامل انسان، نقشه هاي شوم شيطاني در گذر تاريخ براي نابودييِ فضيلت حياء و نشانه هاي بي حيايي در جامعه ي ما و اموري چند از اين دست، به بحث گرفته شود، بدان اميد كه خوانندگان معرفت در اين زمينه در روشنايي بيشتري قرار گرفته و براي شان سود مند افتد.
تعريف حياء:
حياءعبارت است از يک نيروی پايدار در نهاد انسان با حياء که او را از انجام آنچه زشت است، باز مي دارد، و در روبروشدن با زشتی حساسيت نشان می دهد، و از انجام آن، حالت انکسار و شکستگی بر وي دست مي دهد.
پس با حياء است که جامعه از زشتي ها پاک مي ماند و اخلاق، رو به زوال و پستي نمي نهد و عظمت و وقار انساني لكه دار نمي شود.
پيامبران الهي و حياء:
ارزش حياء را از اين جا نيز مي توان در يافت كه هر كدام از پيامبران الهي براي ترويج آن در ميان بشريت تلاش ورزيده و آن را در هدايت و تكامل بشر ضروري و الزامي دانسته اند، چنان چه ابومسعود انصاري از پيامبر صلی الله علیه وسلم روايت مي كند كه آن حضرت فرمودند:
« إن مما أدرك الناس من كلام النبوة الأولى : إذا لم تستح فاصنع ما شئت» (بخاري)
«از آن چه بشريت از سخنان پيامبران پيشين ]نيز[ آن را دريافته است، اينست که چون حياء نداشتي هرچه خواهي انجام بده!»
يعني بايد حياء داشت، ورنه انسان بي حياء از انجام هيچ ناروايي پروا نمي کند و دست به هر زشتييِ که هواي نفسش آن را مطالبه کند، مي زند.
جايگاه حياء در ميان اخلاقيات اسلام:
از آن جا كه حياء در تكامل و تعالي انسان، نقشي بس برازنده دارد، و از سويِ، اسلام بيش از هر مكتب و ديني، تشنه ي تعالي و تكامل بشراست، لذا اين آئين مقدس، بيش از هر دين و مكتبي به حياء ارزش قايل شده و با تمام توان در صدد آنست تا بشريت را به اين سعادت بزرگ آراسته گرداند. پيامبراسلام در حديثي که آن را عبدالله ابن عباس رضی الله عنه روايت کرده است، مي فرمايند:
«إن لكل دين خلقا وإن خلق الإسلام الحياء» (رواِِيت ازابن ماجه)
«هر ديني يک خلق برگزيده و ويژه دارد، خلق برگزيده و ويژه دراسلام، همانا حياءاست».
پس حياء درپيکره ي اخلاقيات اسلام جايگاه سر را دارد. گويي پيامبر اسلام مي دانسته اند که آن چه آينده ي بشريت را بيش از هرچه تهديد مي کند، رزيلت بي حيايي است كه اين همه به حياء تأكيد كرده اند.
ارتباط حياء با ايمان:
بي شک که حياء پاسدار ايمان و حافظ ارزش هاي ايماني است، اگر حياء نباشد فاتحه ي ايمان نيز خوانده خواهدشد، چنان چه پيامبراسلام در حديثي که آن را عبدالله بن عمر رضی الله عنه روايت کرده است فرمودند:
«الحياء والإيمان قرنا جميعًا فإذا رفع أحدهما رفع الآخر (حاكم و بيهقى در شعب الإيمان)
«حياء و ايمان قرين و پيوست يکديگرساخته شده اند، پس هرگاه يکي از بين رفت ديگري نيز از بين خواهدرفت».
بنگر که اين فرموده ي پيامبر اکرم صلی الله علیه وسلم چگونه امروز به يک واقعيت عيني تبديل شده است، چنانچه تو ديدي جوامعي که حياء را از دست دادند، چه زودگوهر ايمان و فضيلت و پاکي را به پاي بت شهوت قربان کردند. (پس درودبي پايان ، نثار روح پاک حضرت محمد صلی الله علیه وسلم باد!).
شيطان و حياء:
از آن جا كه حياء چون حصاري انسان را از گزند دسيسه هاي شيطاني مصونيت مي بخشد، و تا آدمي از فضيلت حياء برخوردار باشد، شيطان وي را گمراه كرده نمي تواند، بناءً شيطان از همان آغاز خلقت آدمي، و از بدو دشمني اش با انسانيت، تمام توانش را بسيج نموده تا اين لباس ارزنده را از تن آدمي بكشد و وي را خار و زبون سازد. به همين سبب شيطان اولين نقشه اش براي انحراف و گمراهي آدمي را نقشه اي به منظور کشيدن لباس از تن آدم و حوا پي ريزي نمود؛ لباسي كه همواره سنبل و نماد حياء بوده و هست. به آيه ي 20سورة اعراف دقت کنيد:
«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا»(اعراف/20)
«سپس شيطان، آنان را وسوسه كرد تا عورت هاي پنهان از چشم آنان را بديشان نمايان گرداند».
و اين چنين، شيطان خواست تا ازيکسو آن ها را بي عزت و شرمگين سازد –که برهنگي چيزي جز بي عزتي و شرمساري نيست- و از جانب ديگر با نشان دادن شرمگاه هاي آنان به يکديگرشان، حساسيت شرم را از آنان دور کند و آب حياء را از چشم شان بريزاند، زيرا تا آدمي به حياء آراسته باشد شيطان او را به فحشاء و گمراهي کشانده نمي تواند.
دامي بس دقيق و حساس:
شيطان، آنان را به وسوسه گرفت و به گوش آدم خواند که:
«يَاآدَمُ! هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَى» (طه/20)
«اي آدم! آيا تو را به درختي که (خوردن از آن، به شما) جاودانگي و ملکي پايان ناپذير مي بخشد آگاه نکنم؟»
و علاوتاً، با سوگندهاي موكدي، خود را دلسوز و خيرخواه به ايشان نشان داد:
«وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنْ النَّاصِحِينَ» (اعراف/21)
«و به ايشان سوگند ياد کرد که من از خيرخواهان شمايم (و از اين راهنمايي ام قصدي جز خيرشما را ندارم)»
اين چنين، شيطان با نشان دادن باغ هاي سبز و سرخ و تطميع ايشان به دو چيزي که عشق به آن در جان آدمي ريشه دارد (يکي: عمرجاودانه و ديگري: ملک پايان ناپذير)از يك سو، و از جانب ديگر با پشته کردن قسم ها و سوءاستفاده از حس اعتمادي که از ايمان راستين در وجود آدم وحوا شگوفا شده بود، ايشان را به طمع انداخت و در دام فريبش گرفتارشان ساخت.
بي ترديد، اين نقشه ي شيطاني، نقشه ي عادي نه؛ بلكه يك نقشه ي بس خطرناك و اغواكننده بود.
عاقبت چه شد؟
سرانجام وسوسه هاي شيطاني کارگر افتاد و سبب شد تا عزم آدم سست شود و حکم خدا را از ياد ببرد، چنان چه خداوند فرموده است:
«وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» (طه/115)
(و همانا ما قبلاً به آدم توصيه و سفارش کرديم ولي او فراموش کرد، و عزم استواري برايش نيافتيم).
و بالآ خره، آدم و حوا كه وسوسه هاي شيطاني هوش از هوش بي هوش، و دستور خداوند را از ياد شان برده بود، از درخت ممنوعه خوردند و اين تخطي سبب شد تا لباس بهشتين از تن شان فروريزد و ايشان خود را غرق در درياي خجالت بينند و در جستجوي راه نجاتي دست و پاكنند و براي اولين بار هدف شيطان محقق گردد:
«..فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ »
«پس هنگامي كه از آن درخت چشيدند ، شرمگاه هاي آنان براي شان نمايان شد، و (لباس عزت از تن شان فروريخت، ولخت وعريان شدند، آنگاه از نهايت شرم به فكر پوشاندن شرمگاه هاي خويش بر آمده و) شروع به جمعآوري برگ هاي (درختان) بهشت و افكندن شان بر روي خود كردند».
سرانجام، شيطان به هدفش رسيد و اولين دسيسه اش به ثمر نشست و توانست تا آدم و حوا را از مقام عزت به حضيض ذلت بكشاند:
«فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ..» (اعراف/22).
«پس شيطان آن دو را آهسته آهسته از درجه و مقام والايشان فرود آورد و از شاخسار اطاعت به چاهسار معصيت انداخت».
خداوند جل جلاله ماجراي فريب خوردگي آدم و حوا از شيطان را براي ما بار بار در چندين سوره ي قرآن مجيد بيان کرده است، تا ما فرزندان آدم و حوا آن را بار بار بخوانيم و از آن ماجرا عبرت بگيريم، و فريب نقشه هاي شيطان را که براي کشيدن لباس و حجاب ما نيز، در سر دارد نخوريم، و به هيچ قيمتي لباس و حجاب را از دست ندهيم. به همين سبب، او تعالي به دنبال همان آيات، بعد از ذکر آن ماجرا، نخست ما را به ارزش لباس آگاه مي کند:
«يَابَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا» (اعراف/27).
« اي فرزندان آدم! به راستي لباسي را -که شرمگاه هاي تان را بپوشاند و (مايه ي) زينت شما باشد- براي تان نازل کرديم..».
آن گاه خطاب به ما-فرزندان آدم- مي گويد:
«يَابَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمْ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنْ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا»(اعراف/27)
«اي فرزندان آدم ! زنهار تا شيطان شما را نفريبد ، همان گونه كه پدر و مادرتان را (فريفت و) از بهشت بيرونشان كرد و لباسشان را از (تن) ايشان بيرون ساخت تا شرمگاه هايِ شان را بديشان نشان دهد» .
و اين چنين، اين آيات هدف از بيان داستان فريب خوردگي آدم و حوا از شيطان را روشن مي كند، و آن اين كه: آن ماجرا درس عبرتي باشد براي ما فرزندان آدم، و تجربه ي تلخ پدر بر سر ما تكرار نشود و آن، دشمن ديرينه –با نقشه ها و ترفندهاي ديرينه اش- را بشناسيم و هيچ گاهي فريب آن را نخوريم.گوناگونييِ نقشه هاي شيطان:
شيطان، همواره در گذر زمان با استفاده از نقشه ها و دسيسه هاي گوناگون در تلاش بوده و هست تا از هر راه ممكن آدمي را اغوا نموده و لباس را از تن وي بكشد. حتي وي از احساسات ديني بشر، نيز بدين منظور بهره جسته و آز آن سوء استفاده كرده است. نمونه اش مشرکان عرب قبل از اسلام اند، که هنگام طواف کعبه، شيطان لباس را به اين بهانه از تن آنان مي کشيد که آخر! اين لباسي است که با آن گناه کرده ايد، چگونه روا باشد تا هنگام طواف کعبه آن را به تن داشته باشيد؟ چنان چه بسياري از ايشان فريب اين وسوسه را خورده و هنگام طواف كعبه، براي اين كه از لباس گنه آلود –به گمان باطل خود- به دور باشند، لباس را از تن خويش كشيده و به صورت لخت و عريان طواف مي كردند، و زنان مي کوشيدند اين کار را در تاريكييِ شب انجام دهند تا زياد شرمنده و خجل نشوند. تا آن که پيامبراسلام بعد از فتح مکه در اولين باري كه زمينه ي ادايِ حج، براي مسلمانان فراهم شد، حضرت ابوبکر رضی الله عنه را مسئول كاروان حج تعيين كرده و به وي وظيفه دادند تا در هنگام مراسم حج براي همه ي زائران کعبه اعلان کند که:
«..أَلَا لَا يَحُجُّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِكٌ وَلَا يَطُوفُ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ» (صحيح البخاري)
«هان آگاه شويد! ازين پس هيچ مشرکي حق ندارد حج كند و نيز هيچ کس حق ندارد به صورت عريان طواف نمايد».
چنان چه خداوند جل جلاله نيز، در ادامه ي همان آيات سوره ي اعراف به اين گمراهي مشرکان به اجمال اشاره کرده و آن را تقبيح نموده است:
«وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»(اعراف/28).
«و چون كار زشتى انجام دهند (و به دستور شيطان برهنه به دور کعبه طواف کنند) مىگويند پدران خود را بر آن يافته ايم و خدا ما را بدان فرمان داده است. بگو قطعاً خداوند به كار زشت فرمان نمىدهد آيا چيزى را كه نمىدانيد به خدا نسبت مىدهيد».
بدين گونه، الله جل جلاله آن كار احمقانه ي شان را به فاحشه تعبير نموده و آنان را در برابر اين كار زشت كه به تقليد از پدران، آن را انجام مي دادند، و علاوتاً بر خدا افتراء نموده و آن را دستور الهي نيز قلمداد مي كردند، مورد سرزنش قرار مي دهد و آن را رد مي كند.
نقشه هاي مدرن:
آيا در عصر حاضر هم شيطان براي کشيدن لباس از تن آدمي پلان هايي دارد؟ پاسخش –متأسفانه- بلي است. وي در عصر حاضر با ترفندهاي جديد و مدرني به سراغ انسان – به ويژه زن، که برهنگيي وي براي شيطان موفق آميزتراست- آمده است.
انسان معاصر را اين گونه وسوسه مي کند که آخر، الآن عصر آزادي و تمدن است، چرا بايد خود را به اين چند متر تکه زنداني سازي؟ چرا زيبايي هاي بدنت را به نمايش نگذاري و همگان را شيفته و اسير خود نسازي؟ چرا از ظاهر شدن به حالتي كه در آن تولد شده اي خجالت بكشي؟… و ازين قبيل چراها.
تأثير اين نقشه ها:
بشريت امروز نيز چون بشريت ديروز – بلكه بيشتر از آن- فريب وسوسه هاي شيطان را خورده و برق آن وسوسه ها چشمش را خيره و عقل را از وي گرفته است، و در نتيجه يِ آن، تمدن بزرگي چون تمدن غرب، كوركورانه در پي تحقق اهداف شيطان افتاده و براي نابوديي ارزش بزرگ حياء، حجاب و عفت، آلت دست شيطان شده و همان كرده است كه شما مي بينيد. چنان چه اگر شما اندکي به اوضاع اخلاقي کشورهاي که از نور اسلام بي بهره اند دقت کنيد از آن همه فحشاء و حرمت شکني شگفت زده خواهيد شد.
مگر نه اينست که امروز فحشاء در جهان کفر تا آن جا بيداد مي کند که روسبي گرايان اتحاديه ها راه انداخته و حمايت موكد دولت ها و قوانين شان را نيز بدست آورده اند؟ مگر نه اينست که ازدواج در حال ازبين رفتن است و روابط جنسي و فحشاء به صورت آزاد، اکثريت نزديک به کل ايشان را به خويش آلوده ساخته است؟
مگرنه اينست که ويروس ايدز مليون ها نفر را به کام مرگ کشانده و هم اکنون مليون ها تن مصاب به آن، براي مرگ شان لحظه شماري مي کنند؟ آيا مگر بيشترين عامل انتشار آن، روابط نامشروع و فحشاء نيست؟
امروز کار شيطان تا آن جا کارگر افتاده که حتي هنر و ادبيات هم در خدمت فحشاء وبرهنه گي قرار گرفته است و همواره هنر و ادبيات نيز برکوره ي آن مي دمد و آن را شعله ور و شعله ورتر مي گرداند.
فضيحت تا به كجا؟
اين كه فاجعه ي بي حيايي در غرب چقدر به فضيحت گرائيده را مي توان از خاطره ي يك جوان افغانييِ برگشته از آلمان –درچندسال قبل- اندازه گيري كرد. وي چشم ديدش را در محفلي در هرات که ده ها جوان مسلمان در آن حضور داشتند، از يک صحنه ي دلخراش در آلمان چنين حكايت مي كرد كه: يک شرکت آلماني اعلان نمود هرکه در فلان تاريخ دم فروشگاه ما برهنه حاضرشود، 50% کالارا ارزانتر دريافت خواهدکرد. وي مي گفت در تاريخ موعود صف طويلي از برهنگان، دَم آن فروشگاه صف کشيده بودند تا کالا را 50% ارزانتر دريافت کنند.
بلي جوان عزيز! تو چه فکر مي کني؟ آيا غير ازين است که آن فريب خوردگان اين عمل ننگين را خدمتي براي بشريت مي دانند تا به گمان خود آنسان را از اسارت لباس آزاد سازند؟
ما به كجا مي رويم؟
متأسفانه، دورنماي اخلاقي کشورما –به ويژه وقتي که مردم خود را مصاب به فقر فرهنگي، استعمارزده گي، و محروم از تربيت درست اسلامي مي بينيم- تاريک به نظر مي رسد، مگراين که خداوند -برخلاف ظاهر- اراده ي ديگر داشته باشد و براي اين ملت بيداري و تربيت اسلامي بخشد.
نمونه ي آن تراژيدي در شهرما–که هرچند به نظر کساني ممکن است مهم به نظر نرسد، اما به نظر اربابان انديشه چيزي نيست جز نشانه ي آغاز يک سير نزولي – از يک محفل عروسي است، و آن اين که هنگامي که نوبت رقص عروس و داماد فرارسيد و عروس و داماد مي بايست به حکم تقليد کورکورانه از غرب در حضور حاضرين مي رقصيدند، تا متمدن به نظرآيند، درين اثنا که شرم بر داماد غالب آمده بود، نمي توانست با خانمش در حضور تماشاچيان برقصد، اما خانمش که خود باختگي هاي شرايط حاضر، چندان حيائي به وي نگذاشته بود، نه تنها که خود مي رقصيد، بلکه با کمال گستاخي با تَـه بالاکردن دست هاي شوهرش، وي را نيز به رقص تشويق مي کرد. (انا لله و انا اليه راجعون).
پس شما اي خوانندگان با معرفت! قدر اسلام –اين دين عزت و پاکي- را قبل از آن که آن را از دست دهيد و اسير شهوت و شيطان شويد، بدانيد و حامل اين پرچم پرافتخار درشعار و عمل شويد و شما که در ساحل نجاتش قرار داريد، دست غرق شده گان را بگيريد و فرشته ي نجات اهل غريق شويد!
با تشکر از ماهنامه قافله، نشریه تربیتی جمعیت اصلاح