ضرورت پيروى از انبياء عليهم السلام
پيام سيرت البنى صلى الله عليه وسلم
اگربه ترتيب منطقى درمورد اين موضوع صحبت شود، اولين سوالى که مطرح مى گردد اين است که چرا پيام سيرت يک نبى و پيامبر؟ چرا پيام کسى ديگرى نه؟ و در بين انبياء چرا تنها بنام سيرت سيدنا محمد رسول الله صلى الله عليه وسلم چرا پيامى ازسيرت ساير انبياء وپيشوايان سايرمذاهب نه؟
بحث روى اين سوال درآغاز به اين دليل هم ضرورى است تا ذهن ما در اين رابطه ، کاملاً مطمين گردد که ما از زنده گى و سيرت هيچ رهنمايى ازعهد قديم وجديد نمى توانيم هدايت حاصل نماييم، بلکه تنها و تنها از سيرت و زندگى يک نبى وپيامبرمى توانيم هدايت حاصل نماييم. ما اززنده گى وسيرت هيچ نبى وپيامبرديگرى نمى توانيم هدايت کامل بدست بياوريم، بلکه تنهااززنده گى وسيرت محمدرسول الله صلى الله عليه وسلم مى توانيم هدايت کاملى را بدست بياوريم که ما هم اکنون به آن محتاج داريم.
ضرورت به هدايت خداوندى:
حقيقت انکار ناپذيريست که سر چشمه و منبع علم ذات خداوند متعال است که اين کاينات را پيدا نموده است، جزذات خداوند متعال کسى ديگرى در مورد حقايق کاينات، و فطرت انسانى و حقيقت آن علم ندارد تنها ذات خالق و پيدا کننده بشريت است که مى تواند مخلوق خود را بشناسد. و مخلوق اگر چيزى مى داند ازگفتارخالق خود مى داند. ونزد خود مخلوق وسيله اى وجود ندارد که بتواند با آن حقيقت را درک نمايد. در اين موضوع فرق بين دو چيز را بايد به خوبى درک نمود. تا مباحث با هم خلط نه گردند، يک مقدار چيزها آن اند که شما مى توانيد آن را احساس کنيد، و معلومات حاصل شده توسط آن را به کمک فکر، استدلال مشاهدات و تجربات خود مرتب نموده، به نتايج جديدى در آن مورد دست يابيد،وضرورتى براى نازل شدن تعاليمى از بالا در مورد آن ديده نمى شود.
حال اين امر مربوط به دايره تدبر، غور جستجو تحقيق و اکشاف شما مى گردد، اين امر به شما واگذار شده تا اشياى موجود در اطراف خود را جستجو نموده، نيروهاى کارکن را در آن نشاندهى کنيد، قوانين کارفرما درآن را بدانيد، ودرراستاى ترقى وپيشرفت گام برداريد،گرچند دراين معامله نيزخالق شما همکارى با شما را ترک نه نموده، درطول تاريخ به شکل غير محسوس وبا يک تدريج شما را با دنياى خلق نموده خود آشناو متعارف مى سازد، در وازه هاى جديدى از واقعيت ها را براى شما باز مى کند.
گاه نا گاه سخنى را با يک روش الها مى به يکى ازانسانها رامى آموزاند که وى توسط آن چيز جديدى را ايجاد نموده يا قانون جديدى را در يافت مى نمايد، ولى به هرحال اين همه دردايره علم انسانى مى آيد که جهت آن ضرورتى براى ارسال نبى و کتابى ديده نمى شود. و معلوماتى که در اين دايره مطلوب است، ذرايع و وسايل آن را براى انسان فراهم نموده است.
اشياى ديگرى آن اند که از حواس ما بالاتر اند، چيز هاى که ما به هيچ صورتى نمى توانيم آن را درک کنيم. نه آن را مى توانيم اندازه کنيم، و نه مى توانيم با استعمال وسيله اى از وسايل علم خويش آن را بدانيم و معلوم کنيم، اگر فلسفى ها و ساينس دانان در مورد اين اشياء نظرى مى دهند، اين نظريات فقط و فقط مبتنى برقياس اند، که نمى توان آن را علم ناميد.
و اين حقايق اخير (Ultimate Relit ) چيزهاى اند که حتى افکار و نظريات استدلالى مطر ح شده در اين مورد را آنها يى هم يقينى نمى دانند، که آن را مطرح نموده اند. اگر اين افراد حدود علم خود را بدانند، نه خود مى توانند بر آن ايمان بياورند و نه هم کسى ديگرى را مى توانند بسوى آن دعوت نمايند.
ضرورت پيروى ازانبياء عليهم السلام:
علم اگربتواند سطح ضرورت پيروى انسانها از پيامبران رادرک کند، تنها با هدايت الله (ج) اين کار ممکن است، چون ذات او است که حقايق را مى داند، و وسيله ايکه خداوند متعال توسط آن علم را به انسانها مى دهد،همانا وحى است که تنها برپيامبران وانبيا نازل مى گردد.
تا حال هيچ گاهى چنين نشده است که الله (ج) کتابى را طبع نموده آن را دردسترس هرانسان قراردهد وبه آنها بگويد که اين کتاب را خوانده خود معلوم کنيد که حقيقت شما وکاينات چگونه است؟ و با در نظرداشت اين حقيقت عملکرد شما دردنيا چگونه بايد باشد؟
خداوند متعال براى رسانيدن اين علم به بنده گان خويش هميشه انبياء علهم السلام را وسيله قرارداده است. تا صرف به حيث تعليم دهنده باقى نمانده درعين حال آن را به مردم بفهمانند،مطابق آن عمل نموده آن را به مردم عملاً نيزنشان دهند، کسانى را که برخلاف آن گام مى بردارند، بسوى راه راست دعوت نمايند، وکسانى را که آنرا قبول نموده است به شکل يک چنان اجتماعى منظم سازند که هربخش زنده گى آنها نشاندهنده عملى اين علم باشد.
ازاين گفتارمختصر اين امر واضح مى گردد که غرض رهنمايى تنها محتاج سيرت يک نبى هستيم، هر فردغيرنبى اگر پيرو نبى نباشد، ولوهرقدرعالم متبحرباشد وياهرقدردانشمند بزرگ، نمى تواند رهنماى ما باشد، چون نزد وى علم حقيقى وجود ندارد، وکسى که علم حقيقى را نداشته باشد، نمى تواند ما را نظام زندگى درست وبرحقى اعطا نمايد.
دليل عدم کسب هدايت ازساير انبيا جز محمد صلى الله عليه وسلم:
حال مى آييم بسوى اين سوال که بزرگانى را که ما به حيث انبياء عليهم السلام مى شناسيم، و پيشوا يان مذاهبى را که مادرمورد آن گمان مى توانيم که شايد نبى باشند، چرا ازبين اين همه ما تلاش داريم تنها ازسيرت محمد صلى الله عليه وسلم پيامى بدست بياوريم؟ آيا اين عمل، ما ازروى کدام تعصب است يا دليل معقولى هم براى آن وجودارد؟
به نظرمن اين امريک دليل بسيارمعقولى دارد، انبيايى را که درقرآن مجيد ذکرشده اند، گرچه ماهمه آنها را به حيث نبى مى شناسيم ولى تعليم وسيرت هيچ يک ازايشان براى ما توسط کدام وسيله و منبع مستند وقابل اعتماد نه رسيده است، تا ما بتوانيم ازايشان پيروى کنيم.
حضرت نوح ،حضرت ابراهيم، حضرت اسحاق، حضرت يوسف، حضرت موسى، و حضرت عيسى عليهم السلام بدون شک همه نبى بودند، ومابرهمه ايشان ايمان داريم ولى کتاب نازل شده به هيچ کدام ايشان اکنون به شکل محفوظ نزد ما وجود ندارد، تا ما بتوانيم ازآن کسب هدايت نماييم، اين کتب وهدايات تا ما نه رسيده اند تا ما بتوانيم دربخش هاى مختلف زنده گى انفرادى واجتماعى خود ايشان را رهنماى خود بدانيم، اگرشخصى بخواهد برسيرت و تعليمات اين همه انبياءعليهم السلام چيزى بنويسد نمى تواند بيشترازچند صفحه بنوسيد وآن هم تنها با کمک قرآن. چون جزء قرآن عظيم الشان هيچ گونه مواد مستندى درموردزنده گى ايشان وجود ندارد.
تنها سيرت وتعليمات محمد صلى الله عليه وسلم محفوظ است!
آن چنان که ازلابلاى تاريخ هويدا است، ولواگرما به سوى سايرانبياء وپيشوايان مذهبى رجوع نماييم هيچ وسيله ومنبع مستند ودقيقى وجود ندارد که بتوان اززنده گى وتعليمات ايشان با يقين واطمينان رهنمايى حاصل کرد. و بعد ازآن ما جز اين چاره اى نداريم که بسوى نبى وپيامبرى رجوع کنيم که کتابى پاک ومنزه ازهرگونه تحريف ودستبرد وقابل اعتماد براى ما گذاشته باشد، وحالات زنده گى واعمال وى توسط منابع موثق و معتبرى براى ما رسيده باشد وما بتوانيم ازآن رهنمايى حاصل نماييم واين چنين شخصيتى درهمه دنيا تنها ذات محمد رسول الله صلى الله عليه وسلم مى باشد و بس.
درجه مستند بودن سيرت وسنت رسول الله صلى الله عليه وسلم :
حال به خصوصيت ديگرى نگاه کنيد که براساس آن رسول الله صلى الله عليه وسلم دربين همه انبياء و پيشوايان مذاهب مقام يکه تازى دارند وآن اينکه همان گونه که کتاب نازل شده بروى محفوظ است به همان گونه سيرت وى نيز محفوظ است، که ما مى توانيم درهربخش زنده گى ازآن رهنمايى حاصل کنيم همه کسانى که ازطفوليت تادم مرگ محمد صلى الله عليه وسلم را ديدند، وضع زنده گى او رامشاهده نمودند، اقوال وى را شنيدند، تقاريروى را استماع نمودند امرنمودن برامرى وکارى را ازوى شنيد ند، ونهى نمودن يا منع نمودن ازامرى وکارى را از وى استماع نمودند، تعداد بزرگى ازاين گونه اشخاص همه چيز را حفظ نمودند وبه ياد نگه داشتند وآن رابه نسل بعدى رسانيدند.
به نظرعدۀ ازمحققيق تعداد اين گونه اشخاص به يک صدهزارتن مى رسد که شنيده ها وديده هاى خود را به نسل هاى بعدى منتقل نمودند، رسول الله صلى الله عليه وسلم بعضى احکام را خود توسط ديگران نوشتند وآن را به بعضى مردم دادند يا آن را به کسى فرستادند که بعدا به مردم رسيد، کم ازکم شش تن ازاصحاب کرام طورى بودند که احاديث رسول الله صلى الله عليه وسلم را درحيات وى نوشتند و آن را به آن حضرت صلى الله عليه وسلم قرائت نمودند تا درآن غلطى باقى نماند.
بعد ازوفات رسول الله صلى الله عليه وسلم تقريبا (٥٠) تن ازاصحاب کرام حالات زنده گى واقعات واقوال وى را بصورت تحريرى جمع آورى نموده واين ذخيره علمى را به مردمى رسانيدند،که بعداخدمت بزرگ جمع وترتيب احاديث را انجام دادند، سپس آنعده ازاصحاب کرام که معلومات سيرت را زبانى روايت نموده اند، تعداد آنها نيزازديدگاه بعض محقيقين به صدهزارتن مى رسد، واين تعداد ازاين ديدگاه نيزتعجب آورنيست که رسول الله صلى الله عليه وسلم اخرين حجى را که ادا نمودند، که آن را (حجة الوداع) نيزمى نامند درآن (١٤٠) هزار تن موجود بودند، به اين ترتيب (١٤٠) هزار تن رسول الله صلى الله عليه وسلم را در حالت اداى آخرين مراسم حج ايشان مشاهده نمودند واداى طريقه حج را از وى آموخته ،تقارير ايشان را استماع نمودند که آن حضرت صلى الله عليه وسلم درموسم حج ايراد نموده بودند.
پس چگونه ممکن است که به اين تعداد مردم، بعد ازاشتراک با رسول الله صلى الله عليه وسلم درچنين مراسم مهم وتاريخى حج، وقتى به مناطق خود برگشته باشند، دوستان،اقارب وهموطنان شان ازآنها درموردحالات سفرواحکام حج نبى کريم صلى الله عليه وسلم نه پرسيده باشند.
از اين جا مى توان فهميد که بعد از رحلت شخصيت عظيمى چون محمد صلى الله عليه وسلم مردم با چه اشتياقى حال و احوال واحکام واقوال اورا ازمردمى که او را ديده بودند و ارشادات و رهنمايى او را شنيده بودند، مى پرسيدند.
رواياتى که ازاصحاب کرام به نسل هاى بعدى رسيده بودند، درمورد آن ازهمان نخست اين روش اتخاذ شده بود که هرشخصى که حرفى را به رسول الله صلى الله عليه وسلم منسوب مى کرد، بايد واضح مى ساخت که آن سخن را از چه کسى شنيده است، و به همان ترتيب ازپايين به بالا بايد واضح مى شد که آن شخص ازچه کسى وبعد اوازچه کسى شنيده تا اين سلسله به شکل حلقه هاى زنجيرالى رسول الله صلى الله عليه وسلم مى رسيد، واطمينان حاصل مى شد که روايت مذکوراز حضرت رسول الله صلى الله عليه وسلم بطوردرست منتقل شده است.
اگرهمه حلقه هاى روايت با هم پيوست نمى بودند، روايت مشتبه خوانده مى شد، اگر دريکى ازاين حلقه هاى مسلسل راوى شخص بى اعتمادى ظاهرمى گرديد آن گونه روايت نيزمورد قبول واقع نمى شد. اگربا دقت بنگريد، مشاهده مى کنيد که حالات زنده گى هيچ فرد ديگرى به اين شکل مرتب نه گرديده است. اين امتيازرا تنها محمد صلى الله عليه وسلم دارند که هيچ گفته اى پيرامون وى بدون سند ومنبع پذيرفته نشده است ودر سندهم تنها به اين موضوع توجه صورت نه گرفته است که روايت سلسله وار حديث به رسول الله صلى الله عليه وسلم برسد، بلکه دراينجا نيزدقت شده که همه راويان اين سلسله افراد قابل اعتمادى اند يا خير؟
و به همين منظورحالات راويان نيزبه طورمکمل آن مورد تحقيق قرارگرفته، ودرمورد آن کتاب هاى مفصلى نوشته شده اند که ازآن هويدا مى گردد که چه کسى ازبين روايات قابل اعتمادبودوچه کسى نه؟ سيرت وافعال چه کسى چگونه بودوحافظه ويا د داشت چه کسى درست بود وازکدام يک نه؟چه کسى با آن شخص ملاقات نموده و چه کسى بدون ملاقات باوى وتنها با ذکرنام وى روايتى را بيان مى دارد، به اين ترتيب درمورد روايات احاديث آنقدر معلومات وسيعى جمع آورى گرديده که حتى امروزهم مى توان درمورد يک حديث قضاوت کرد که آيا ازمنابع قابل اعتمادى به مارسيده است يا خير؟
با نگريستن به اين همه آيا درتاريخ بشرى چنان شخصيت ديگرى را مى توان دريافت که حالات زنده گى وى به اين شکل مستند نقل گرديده باشد؟ و آيا مثالى را ازاين گونه سراغ داريم که براى تحقيق حالات زنده گى يک فرد، درمورد حالات و وضع آن هزاران تن تحقيق صورت بگيرد که در مورد آن يک فرد روايتى را بيان نموده باشند؟
دانشمندان امروزى يهودونصاراى به تمام قدرت و توان تلاش مى ورزند تا صحت احاديث نبوى صلى الله عليه وسلم را مشتبه نشان دهند که علت اصلى اين کارهمان حسدى است که در موردکتاب هاى دينى و پيشوايان دينى ايشان هيچ گونه سندى وجود ندارد، و به دليل همين حسد است که آنها در معامله انتقاد بر اسلام قرآن و محمد صلى الله عليه وسلم ديانت دارى علمى ( Intellectuality) را هيچ مد نظر نمى گيرد.
معروف و آشکار بودن ابعاد مختلف زنده گى رسول الله صلى الله عليه وسلم :
تنها اين امر که سيرت رسول الله صلى الله عليه وسلم از منابع مستند براى مارسيده است، از خصوصيات امتيازى سيرت آن حضرت صلى الله عليه وسلم نيست، بلکه خصوصيت ديگر اين سيرت اين هم است که در سيرت النبى صلى الله عليه وسلم هربُعد زنده گى وى باآنقدر تفصيل مهيا است که درمورد زنده گى شخص ديگرى در تاريخ بشرى ديده نمى شود. خاندان وى چگونه بود، زنده گى وى قبل ازنبوت چگونه بود، نبوت چگونه برايش سپرده شد، وحى چگونه بروى نازل مى گرديد، دعوت اسلام را چگونه منتشرساختند، با مخالفت ها ومزاحمت ها چگونه مقاومت مى کردند، رفقا و اصحاب خود را چگونه تربيت دادند، در منزل خود چگونه مى زيستند، وروش وى با خانم هايش (امهات المومنين) واوادهايش چگونه بود، معامله وى با دوستان ودشمنانش چگونه بود،چگونه اخلاق را تعليم مى دادند، اخلاق ناب ايشان صلى الله عليه وسلم خودچگونه بود، در مورد چه چيزى حکم فرمودند و از چه چيزى منع نمودند، کدام کارى را آن حضرت صلى الله عليه وسلم با وجود مشاهده نمودن مانع نه گرديدند، وکدام امرى را مشاهده نمودند ومنع فرمودند،اين همه با تفصيلات نکته نکته آن، در کتب سيرت و احاديث موجود است، آن حضرت صلى الله عليه وسلم يک جنرال نظامى نيزبودند، وهمه غزوه هاى که تحت قيادت ايشان انجام شده اند معلومات مفصل آن را مى توان دريافت کرد، آن حضرت صلى الله عليه وسلم يک حاکم و پادشا، نيز بودند، و همه حالات و معلومات حکومت دارى ايشان را مى توان دريافت آن حضرت صلى الله عليه وسلم يک قاضى نيز بودندودريافت تفصيل همه آنچه که دربارگاى قضاى وى انجام شد، ممکن است. و مى توان درک کرد که در کدام قضيه آن حضرت صلى الله عليه وسلم چگونه فيصله فرمودند، آن حضرت صلى الله عليه وسلم به بازارها نيزمى رفتندو مشاهده مى کردند که مردم معاملات خريد و فروخت را چگونه انجام مى دهند! کارى را که غلط مى پنداشتند از آن منع مى فرمودند و کارى را که درست مى ديدند، آن را تائيد و توثيق مى فرمودند، خلاصه اينکه هيچ بخشى از زنده گى نيست که آن حضرت صلى الله عليه وسلم در مورد آن هدايات تفصيلى نه داده باشند.
به همين دليل است که ما بدون هرگونه تعصب بى جا، و با علم و يقين کامل مى گوييم که از بين همه انبياء و پيشوايان مذاهب تنها محمد صلى الله عليه وسلم شخصيتى اند که بشريت براى کسب رهنمايى وهدايت مى تواند بسوى او رجوع کند، چون کتاب نازل شده بروى با الفاظ اصلى آن تا حال موجود است، و سيرت جناب ايشان با آن همه تفصيلات لازمى که براى هدايت و رهنمايى بشر مطلوب است از منابع نهايت معتبر و مستند نزد ما رسيده است.
حال مشاهده مى کنيم که سيرت آن حضرت صلى الله عليه وسلم براى ما چه پيامى دارد و براى ما چه هدايتى مى دهد؟
پيام آن حضرت صلى الله عليه وسلم براى تمام بشريت است:
اولين چيزى که در دعوت آنحضرت صلى الله عليه وسلم به نظر مى رسد، اين است که رسول الله صلى الله عليه وسلم هرگونه تبعيض رنگ، نسل ( نژاد) زبان و وطن را نظر انداز نموده، انسان رابه حيث انسان مخاطب مى سازد، چند اصلى را پيش کش مى کند که درآن خير و فلاح همه بشريت نهفته است. هر کسى که اين اصول را بپذيرد، مسلمان است و فردى از امت جهانى اسلام شمرده مى شود، خوا سياه رنگ باشد، يا سفيد، باشندۀ شرق باشد يا غرب ، عربى باشد يا عجمى، درهرکنج دنيا که انسانى وجود دارد، ودرهرنسل يا قومى به دنيا آمده باشد، به هرزبانى که تکلم مى نمايد وخواه جلد و پوست بدن وى هررنگى داشته باشد، همه و همه مخاطبين دعوت رسول الله صلى الله عليه وسلم مى باشند، اگرافرادى ازاين قبيل اصول وضع نموده رسول الله صلى الله عليه وسلم را مى پذيرند، با حقوق کاملاًًًً مساويانه شامل امت مسلمه مى گردند، وهيچ گونه تبعيض اعلى وادنى، هيچ گونه امتياز طبقاتى يا نسلى و هيچ گونه افتراق لسانى قومى، يا جغرافيايى که بعد ازتشکيل و حدت عقيدوى، يک انسان را از انسان ديگرى جدا مى سازد، در بين اين امت وجود ندارد.
بهترين معالج تعصبات نژادى :
اگردقت کنيد احساس خواهيد کرد که از ُيمن وبرکت محمد صلى الله عليه وسلم نعمت بزرگى نصيب بشريت گرديده است.
بزرگترين چيزى که انسان را تباه ساخت همين امتيازاتى است که بين طبقات مختلف انسانها بوجود آوردده شده است. گاهى او را بخش قرارداده و از نسل کم اصل معرفى مى نمايند و حقوقى را که برهمن (پيشوايان مذهبى هندى) دارد وى از آن مستفيد نيست، گاهى او را قابل فنادانسته اند چون وى هنگامى درامريکا وآستراليا به دنيا آمده است که مردم بيرونى مى خواستند اين زمين ها را ازوجود ساکنان اصلى آن پاک سازى نمايند، گاهى او را به برده گى گرفته ازاوغلامى ساختند او را همچو جانوران به کار ثقيل مى گمارند. واين همه فقط براى اينکه اودر افريقا به دنيا آمده است ورنگ اوسياه است.
خلاصه اين که تعصبات وتبعيضات رنگ، نژاد، قوم و وطن از قديم ترين زمانه ها تا اکنون، براى جامعه بشرى وسيله مصيبت بارى گرديده بود،جنگ هاى بزرگى بربنياد اين تعصبات درگرفته، وبراساس همين تبعيضات وتعصبات کشورى برکشورديگرى تجاوز نموده و آن را تصرف نمو ده است.
براساس همين تعصبات قومى، قوم ديگرى را چوروچپاول نموده نسل هاى کاملى را فنا و برباد نموده است نبى کريم صلى الله عليه وسلم اين امراض مهلک را چنان معالجه فرموده اند که حتى دشمنان اسلام پذيرفتند که اين امتيازات رنگ، نژاد و وطن را با چنان موفقيتى که اسلام حل نموده است کسى ديگرى نتوانسته حل نمايد.
مرحوم ((مالکم ايکس)) رهبرمعروف شهروندان افريقايى نژاد امريکا، که روزگارى علمبردارشديدترين تعصب سياه پوستان عليه سفيد پوستان بود، وقتى بعدازقبول اسلام به سفر حج رفت، ومشاهده کردکه مردم ازشرق وغرب شمال و جنوب، داراى نژادها و رنگ هاى مختلف ازممالک مختلف وتکلم کننده گان به لسانهاى مختلف براى اداى مناسک حج مى آيند، همه يک نوع لباس احرام برتن دارند همه به يک زبان (( لبيک اللهم لبيک))مى گويند همه با هم يکجاطواف مى کنند، دريک جماعت و با اقتداء عقب يک امام در کنارهم نماز ادا مى کنند، اين جا بودکه رهبرافريقايى نژادان امريکا فرياد بر آورد که اين است حل درست وجامع تبعيض رنگ ونژاد، نه آنچه که ما تاحال انجام داده ايم.
مرحوم (مالکم ايکس) توسط اشخاص ظالمى به قتل رسيد، ولى سوانح خود نوشت وى به شکل نشرشده آن وجود دارد.
شما ميتوانيد مشاهده كنيد كه موصوف چى اثرى عميقى ازحج برداشته بود، درحاليکه حج تنها يك عبادت ازعبادات اسلام است. ولى اگرشخصى با چشمان بازتعليمات اسلام را بشكل مجموعى اّن نگاه كند درهيچ جاى نمى تواند بگويد كه اين موضوع به نفع فلان قوم يا قبيله يا كدام نژاد وطبقه است. همه دين گواهى ميدهد كه براى همه انسانها است. وازديدگاه دين همه انسانهاييكه كه اصول اّنرا قبول دارند يكسانند، حتى با غير مسلمين نيزآنگونه برخورد نمى كنند كه سفيد پوستان با سياه پوستان نموده اند، يا برخورديكه اقوام اشغالگرواستعمارى با اقوام محكوم انجام داده اند. حال مى بينيم كه كدام اصول است كه رسول الله صلى الله عليه وسلم اّنرا براى بهبود بشريت ارائه ميدارد ودربين اّن چه پيامى است كه نه تنها ضامن بهبود بشريت است بلكه همه انسانها را دريك تار وحدت جمع نموده از اّنها يك امت ميسازد.
• تصور وسيع وحدانيت خداوند:
مقدمترين اصول ازين جمله پذيرفتن وحدانيت خداوند است، تنها به اين معنى نه كه خداوند وجود دارد ونه به اين معنى كه الله (ج) يكى است بلكه به اين معنى كه خالق مالك مدبر وحاكم واحد اين كاينات الله (ج) تعالى است هيچ ذات ديگرى در همه كاينات چنين نيست كه حاكميت اقتدارنزداوباشد وحق امرنمودن ونهى نمودن را داشته باشد، كه با حرام گردانيدن وى چيزى حرام وباحلال گردانيدن وى چيزي حلال گردد، اين صلاحيت ها را جز ذات وى كسى ديگرى ندارد. زيرا ذاتيكه كه خالق ومالك است تنها او حق دارد كه بنده گان خود را در دنيا خلق كرده خويش براى چيزى كه بخواهد اجازه دهد و از چيزى كه بخواهد منع نمايد. دعوت اسلام اين است كه الله (ج) تعالى را با اين حيثيت بپذيريد. وخداوند را به اين حيثيت بپذيريد كه ما جزاوبنده گان كسى ديگرى نيستيم وكسى حق ندارد كه خلاف قانون وى بر ما حكم براند .
خداوند را بحيثيتى بپذيريم كه سرماجزنزداو،براى خم شدن نزد كسى ديگرى افريده نشده است. بحيثيتى بپذيريم كه مرگ و زنده گى ما كاملاً در دست اوست هر وقت بخواهد ميتواند ما را مرگ بدهد وهرگاه بخوهد ما را زندگى اعطا ميفرمايد. اگرمرگ ازجانب اوبيايد هيچ نيروى دنيا نمى تواند ما را نجات دهد واگر زندگى عطا نمايد هيچ نيروى دنيا نميتواند هلاك نمايد اين است تصورخدا در اسلام.:
حال اگرما بجزخدا تحت حكم كسى ديگرى قدم مى گذاريم يا برغبت خود بشكل خودمختار هرجا دل مان خواست برويم ، به اين معنى خواهد بود كه عرابه زندگى ما برخلاف سمتى ميرود كه عرابه همه كاينات به اّن سمت درحركت است، واين يك تصادم است كه بين ما ونظام كاينات بميان مى اّيد.
اگرازجانب ديگرى به قضيه نگاه كنيم طبق اين تصورنظام درست حيات براى انسان تنها اين است كه اواطاعت خداوند را بجا بياورد زيرا كه اومخلوق است والله خالق،بحيث مخلوق اّزادى وى نيزغلط است وبنده گى كسى ديگرى جزخالق را قبول نمودن نيزاشتباه است.
ازين دو راه هرراه را كه اختياركند متصادم با حقيقت خواهد بود. وخساره را كه ازين تصادم با حقيقت بميان مي اّيد متحمل اّن خود تصادم كننده مى باشد واز حقيقت هيچ چيزى كاسته نخواهد شد.
• دعؤت بسوى بنده گى رب:
دعوت رسول الله صلى الله عليه وسلم اين است كه اين تصادم را خاتمه دهيد، قانون وضابطه زندگى شما نيزبايد همان باشد كه همه كاينات به اّن استواراست، نه خود را قانون سازبدانيد ونه اين حق كس ديگرى را بپذيريد كه درزمين خدا بربندگان خدا قانون خود را تطبيق نمايد. قانون برحق تنها قانون خداوندجهان است بقيه همه قوانين باطل اند.
• دعوت بسوى اطاعت ازرسول الله صلى الله عليه وسلم:
درينجا نكته اى ديگرى ازدعوت رسول الله صلى الله عليه وسلم ظاهرميشود وآن هم همانا بيان قاطع وى است كه من نبى خداوند هستم وذات خداوند جل جلاله قانون خود را براى بشريت توسط من فرستاده است، من خود نيز پابند اين قانون هستم وهيچ اختياررد وبدل دراّن ندارم ومن ماموربرپيروى ازاّن هستم. من ازجانب خوداجازه اختراع چيزى جديدى را ندارم.
اين قراّن قانونى است كه برمن ازجانب خداوند نازل شده است وسنت من قانونى است كه من به اساس حكم وارشاد خداوند اّنرا برشما تطبيق مى نمايم ومن از اولين كسانى هستم كه در مقابل اين قانون سرتسليم خم ميكنم (انا اول المسلمين) بعدازاين همه انسانها را دعوت ميدهم تا پيروى ساير قوانين را ترك نموده ازاين قانون پيروى نمايد.
• رسول الله صلى الله عليه وسلم مستحق اطاعت بعد ازخداوند:
كسى نبايد شك نمايد كه رسول الله صلى الله عليه وسلم چگونه مى تواند ازسنت خود پيروى نمايد، درحاليكه سنت قول وفعل خود آنحضرت صلى الله عليه وسلم است،حقيقت اين است كه طورى كه قران ازانب خداوند بود ،به همان گونه آنحضرت صلى الله عليه وسلم بحيث رسول برچيزى كه حكم مى نمودند وازكاريكه منع مى فرمودند يا راه هايرا كه اومتعين مينمود، آنهم ازجانب خداوند مى بود .
نام اين همه سنت رسول الله صلى الله عليه وسلم است وخود وى نيزازآن به آن گونه پيروى مى نمودند كه براى همه اهل ايمان لازم بود.اين امرهنگامى بيشترواضح ميشود كه صحابه كرام دريك موضوع ازآن حضرت صلى الله عليه وسلم ميپرسيدند كه آيا اين سخن را به حكم خداوند مى فرماييد يا نظرخودتان است. وايشان جواب ميدادند كه حكم خداوند نه بلكه نظر من است، بعد از معلوم شدن اين امر، صحابه كرام با آن حضرت صلى الله عليه وسلم اختلاف
نظرنموده، نظريات خود را د رمورد پيشكش مى نمودند و رسول الله صلى الله عليه وسلم نظر خود را ترك نموده پيشنهاد ايشان را مى پذيرفتند، به اينگونه اين موضوع درمواقعى نيزروشن مى شود كه رسول الله صلى الله عليه وسلم درموضوعى با اصحاب كرام مشوره مى نمودند اين مشوره بذات خود دليل بود برين امركه دراين موضوع ازجانب خداوندحكم نيامده است. زيرادرموضوعى كه حكم الله (ج) مى بود،سوال مشوره پيدا نه مى شود. اين گونه مواقع درزمان حيات رسول الله صلى الله عليه وسلم بارها پيش آمده است كه تفصيلات آنرا ازاحاديث شريف ميتوان دريافت. حتى اصحاب كرام رضى الله تعالى عنهم مى فرمايند كه ما هيچ كسى را بيشتر ازرسول الله صلى الله عليه وسلم،مشوره كننده نيافتيم
.اگردقت كنيم ميتوان درك نمود كه اين امرنيزازسنن رسول الله صلى الله عليه وسلم است كه درموضوعى اگرحكم الله (ج) نباشد درآن مشوره صورت گيرد،ورسول الله صلى الله عليه وسلم نظرشخصى خود را براى مردم قابل عمل كرد مطلق قرارندهد، به اينگونه رسول الله صلى الله عليه وسلم براى امت خويش كاركردن ازطريق شورى را ترتبيت داد، وبه مردم فهماند كه درموضوعى اگر حكم الهى باشد ازآن بى چون چرا اطاعت نموده ودرصورت نبودن حكم الهى حقى ازادى نظروآزادى راى را بدون خوف وخطراستعمال نمايند.
• تصورآزادى حقيقى:
اين موضوع تصوريست ازآزادى براى جامعه بشرى كه جزدين حق، هيچ كسى آن را به جامعه نه داد، وآن اينكه بنده گان الله (ج) تنها بنده گان الله (ج) باشند نه بنده گان كسى ديگرى، حتى بنده گان رسول الله صلى الله عليه وسلم نيزنباشند، دين اسلام انسان را جزءازبنده گى الله(ج ) ازهربنده گى ديگرى آزاد نموده است، وخدايى انسان برانسان را براى هميشه ختم نمود، دركناراين بزرگترين نعمتى را كه اين پيغام براى بشريت عطاكرد،بالا دستى قانون است كه اختيار رد وبدل يا پيچ و تاب دادن آن را براى كدام شاهى ديكتاتوريا مجلس قانون سازديموكراتيك يا كدام قومى كه اسلام را پذيرفته است، ندا ده است.
اين قانون ارزشهاى مستقل (Permanent Values) را به انسان مى دهدكه با تبديل نمودن آن هيچ گاهى كسى خيررا به شروشررا به خيرنميتواند تبديل نمايد.
• تصور جواب دهى درحضور الله (ج) :
سخن سومى را كه رسول الله صلى الله عليه وسلم به بنده گان خداوند گفت اين است كه شما درمقابل الله (ج) جواب ده هستيد، شما را درين دنيا همچوشتربى مهارنگذاشته ايم كه هرچه دلتان خواست انجام دهيد ودرهركشت زارى كه دلتان خواست بچريد وكسى ازشما بازخواست كننده نباشد، بلكه شما ازيك يك حرف تان وازهمه زندگى اختيارى خويش درمقابل خالق ومعبود خود جواب ده هستيد، شما بعد ازمرگ برخواهيد خواست ودرمقابل پروردگارخويش براى باز پرس ايستاده خواهيد شد. واين امرچنان نيروى بزرگ اخلاقى است كه اگردرضميرانسان جاگزين شود حالت وى همچوشخصى خواهدبود كه هميشه محافظى درکنار اوست واورا دربرابر اراده اش بسوى هربدى متوجه ميسازد وازهراقدامى بدى بازميدارد.
اگركدام پوليس گرفتاركننده وحكومت سزادهندهء بيرونى موجود باشد يانه درداخل انسان محتسبى نشسته مى باشد كه اوازترس گرفتاري، چه درتنهاى ودرجنگل درتاريكى ودشت نمى تواند از خداوند نافرمانى نمايد.
هيچ وسيله بزرگ تروبيشترازاين براى اصلاح اخلاقى انسان وپديد آوردن شخصيت مستحكم دروى وجود ندارد. شما اگرازبسا وسايل ديگربراى آراستن اخلاق انسان تلاش نماييد بيش ازاين چيزى نخواهيد توانست كه براى كسى بگوييدكه نيكويى دردنيا مفيد وبدى متضرركننده است. شخصى كه احساس جواب دهى درمقابل خداوند ج را داشته باشد، درزنده گى وى دوبخش شخصى وعمومى نمى تواند وجود داشته باشد اگراو روش ايمان دارانه را ازخود مى كند، دليل آن اين نيست كه يك سياست خوب است، بلكه ايمان دارى وصداقت جزئى ازوجوداومى گردد.
اوگاهى فكرهم نميتواند كه ازاوعمل بى ايمانى سرزده مى تواند، عقيده وى اورامياموزاند كه اگربى ايمانى كند ازسطح حيوانات نيزپايان ترخواهد آمد. چنانچه درقرآن مجيد مى فرمايد:
لَقَدْخَلَقْنَاالْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ
به يقين كه ما انسان را دربهترين حالت آفريد ه ايم ولى بعد اورا به پائين ترازپائين ترها فرستاديم.
به اين گونه با رهنماى رسول الله صلى الله عليه وسلم ،انسان نه تنها يك قانون دايمى ناقابل تبديل وداراى ارزشهاى اخلاقى بدست مى آورد، بلكه براى اخلاق وشخصيت انفرادى وملى خوداساسى را مى يابد كه هيچ گاهى متزلزل نمى شود.ومحتاج اين امرنيست كه اگرحكومت موجود بود، پوليس بود، محكمه بود،براه راست برود درغيرآن به شكل مجرم زندگى كند.
• بكارگيرى اخلاق دردنيادارى بجاى رهبانيت:
دعوت رسول الله صلى الله عليه وسلم درسى ديگرى برايمان مى دهد آن اين كه اخلاق براى گوشه نشينى راهبان نيست ونه هم براى خانقاهاى درويشان. بلكه بكارگيرى اخلاق براى هربخش زنده گى دنيوى ضرورى است، رسول الله صلى الله عليه وسلم آن بلندى اخلاقى وروحانى را كه جهانيان دربين فقرا ودرويشان تلاش مى كردند ،برمسند حكومت وكُرسى محكمه نشانيد، آن حضرت محمد صلى الله عليه وسلم دركاروبارتجارت بكارگيرى ديانت وخداترسى را آموزانيد، رسول الله صلى الله عليه وسلم به سپاهيان پوليس وارتش درس تقوا وپرهيزگارى داد،پيامبرصلى الله عليه وسلم اين غلط فهمى انسانها را دورساخت كه تنهاآن شخص دوست وولى خداونداست كه دنيا را ترك نموده تنها به ذكرالله الله اكتفا نمايد، محمد صلى الله عليه وسلم فرمودند كه ولايت اين نيست، بلكه اصل ولايت اين است كه شخصى درحالت حاكم بودن ، قاضى بودن،جنرال ارتش بودن،قوماندان پوليس بودن،تجاروصنعت كاربودن، بشكلى يك دنيا دارواقعى ظاهرگرديده درهرآن موقع ديانت دارى وخدا ترسى خود را ثابت سازد كه ايمان وى دچارامتحان مى گردد، به اين گونه محمد صلى الله عليه وسلم اخلاق وروحانيت را ازگوشه هاى رهبانيت وگوشه نشينى بيرون آورده درميدانهاى اقتصاد، اجتماع، سياست، عدالت، صلح و جنگ اّن را درخشانيد،ودراينجاحكم روايى راستين اخلاق پاكيزه را استوارساخت.
بركات هدايت آن حضرت صلي الله عليه وسلم:
اين فيض وبركت رهنمايى آن حضرت محمد صلى الله عليه وسلم بود كه اشخاصى را كه درآغاز نبوت وى دزدان ورهزنان بودند، درحالى ترك نمود كه ايشان به حيث امانتدارومحافظ اّبرو، جان و مال خلق الله (ج) مطرح گرديده بودند،كسانى را كه ازحق تلف كننده گان ديده بودآنها رابه حق ادا كننده گان،محافظ حقوق وگيرنده گان حقوق مبدل ساخته ترك نمود،قبل ازآن حضرت صلى الله عليه وسلم، دنيا حكمايى را مى شناخت كه با ظلم و زوررعيت خود را تحت فشارنگه ميداشتند، وبازنده گى دركاخ هاى بلند دعواى خدايى مى نمودند ولى رسول الله صلى الله عليه وسلم اين دنيا راباحاكمانى آشنا ساخت كه دربازارها به شكل انسانهاىعام گشت وگذارمى نمودند وبابرپا نمودن عدل وانصاف بردلها حكومت مى راندند، قبل ازوى صلى الله عليه وسلم دنيا ارتشهايى را مى شناخت كه با دخول به كشورى هرسو قتل عام برپا مى كردند، قريه ها را به آتش مى كشيدند، زنان قوم شكست خورده را بى آبرومى ساختند،آن حضرت محمد صلى الله عليه وسلم اين دنيا را با ارتشهاى اّشنا ساخت كه اگر به شهرى فاتحانه داخل مى شدندجزبرارتش دشمن با كسى دست درازى نه مى نمودندوحتى خراج به دست آمده ازشهرهاى فتح شده را به آنها مسترد مى كردند. تاريخ بشرى مالامال ازداستانهاى فتح شهرها ومملكتها است،ولى مثال فتح مكه را شما درتاريخ نخواهيد يافت، شهريكه مردم آن سيزده سال بررسول الله صلى الله عليه وسلم ظلم وستم نموده بودند ،دخول فاتحانه وى به آن شهرطورى بود كه سرمبارك نزد الله (ج) خميده و پيشانى مبارك باكوهان شترش پيوست مى نمود، درطرزالعمل آن حضرت صلى الله عليه وسلم شايبه اى ازكبرو غروروجود نداشت، همان مردمى كه سيزده سال برآن حضرت صلى الله عليه وسلم ظلم وستم مى نمودند، آنانى كه وى را به هجرت مجبورنمودند وآنانى كه بعدازهجرت نيزهشت سال مسلسل با وى برسرپيكاربودند،هنگامى كه بعدازشكست ومغلوبيت نزد وى صلى الله عليه وسلم آمدند واز وى صلى الله عليه وسلم تقاضاى رحم وكرم نمودند آن حضرت صلى الله عليه وسلم بجاى اخذ انتقام ازايشان فرمودند كه (لا تثرب عليكم اليوم اذهبوا فانتم تلقا) امروز شما مورد هيچ گونه ملامتى و مذمت قرارنخواهيد گرفت، برويد شما آزاد هستيد!!!اگر شخصى مى خواهد بفهمد كه چه اثرى ازاين روش رسول الله صلى الله عليه وسلم برامت وى مرتب گرديده است ، ميتواند اوراق تاريخ را نگاه كند هنگامى كه مسلمانان به اندلس (اسپانيايى امروز) داخل شدند چه روشى داشتندوهنگامى كه مسيحيان برآنها غلبه حاصل كردند باآنها چگونه معامله كردند،درهنگامى جنگهاى صليبى وقتى مسيحيان داخل بيت المقدس شدند با مسلمانان چگونه برخورنمودند ووقتى كه مسلمانان بيت المقدس را دوباره گرفتند روش شان با مسيحيان چگونه بود؟
وصلى الله عليه وعلى آله وصحبه اجمعين ط