زیست شناس آمریکایی چگونه اسلام را انتخاب کرد؟/ هدایت شده ګان

او قصه اسلام آوردنش را به رشته تحرير در آورده است تا سرمشق کساني باشد که در جستجوي حقيقت هستند:

عدم فهم دين
هفت سال پيش به اسلام پيوسته است؛ درآغاز از طريق يکي از دوستانش در دانشگاه با اسلام آشنا شد. در دوره دبيرستان او عقيده داشت قرآن کريم کتاب يهود است ومسلمانان بت پرستاني بيش نيستند! اوهر گزرغبتي براي آموزش دين جديدي نداشت. تنها نظريه‌اي که درذهن داشت اين بود که: با توجه به اين که ايالات متحده آمريکا يک ابر قدرت درجهان به شمار مي‌رود پس همه چيز آن‌ها سرآمد تمام جهانيان است حتي دينشان.

او مي‌دانست که مسيحيت يک دين نمونه نمي‌تواند باشد؛ ولي معتقد بود که از بقيه اديان باقي مانده بهتر به شمار مي‌رود. او عقيده داشت که انجيل کلام الهي است اما از کلام بشر نيز خالي نمي‌باشد زيرا کساني که به تدوين اين کتاب پرداخته‌اند جملات ساخته وپرداخته خودشان را نيز وارد آن کرده‌اند؛ وهروقت که به خواندن انجيل مي‌پرداخت به نکاتي برمي خورد که واقعا ً با عصمت انبيا الهي در تعارض بود. چه بسا بسياري از مردم عادي در اين جهان به زندگي مي‌پرداختند وهر گز به فکرشان نيز خطورنمي‌کرد تا افعالي همانند همان افعالي که انبيا الهي در انجيل مرتکب شده‌اند را انجام دهندمانند همان افعالي که به پيامبرداوود وسليمان ولوط وبقيه انبيا الهي نسبت داده‌اند. او به ياد مي‌آورد وقتي به کليسا مي‌رفت کشيش خطاب به مردم مي‌گفت: اگر اين حال وروز پيامبران الهي درگناه باشد پس حال وروز ما مردم عادي چگونه است؟ کشيش از اين مقوله نتيجه مي‌گرفت که پس بايد مسيح به صليب کشيده مي‌شد تا تکفير گناهان ما باشد زيرا ما افرادي ضعيف هستيم که نتوانستيم نفس‌هاي خود را از آلودگي حفظ کنيم.

ابتداي ضد و نقيض‌ها
او در ذهنش سعي مي‌کرد مفهوم تثليث را درک کند؛ کوشش او اين بود که بفهمد که چگونه خداي او واحد نيست بلکه سه در يک جوهر واحد هستند؛ اولي که خالق جهان هستي است ودومي که براي آمرزش گناهان بشر خونش ريخته شد ودرمورد سومي که روح القدس باشد هميشه دچار سردرگمي بود زيرا وقتي او مي‌خواست براي خدا نماز بخواند تصوير خودساخته‌اي را درذهنش مجسم مي‌کرد ووقتي که براي مسيح مي‌خواست نماز بخواند شخصي را مجسم مي‌کرد که ريش وموهايش بور بود وچشمهايش آبي رنگ بود ولي در مورد روح القدس هيچ تصوير مشخصي در ذهنش نبود که او را تجسم کند فقط مي‌توانست او را خدايي تصور کند که در حول او معماهاي حل نشده فراواني وجود داشت زيرا نمي‌دانست وظيفه او به عنوان اله چيست؟ او در هنگام نماز احساس مي‌کرد که به سوي الهي واحد نماز نمي‌گذارد اما در موقع شدت وسختيها ذهنش متوجه خدايي مي‌شد که احساس مي‌کرد خالق تمام جهان هستي است زيرا احساس مي‌کرد اين بهترين گزينه مي‌باشد.

در جستجوي دين حنيف
هنگامي که در مورد دين اسلام به تحقيق مي‌پرداخت برايش مشکل نبود که مستقيما ً به سوي ذات اقدس الهي نماز بگذارد زيرا اين امري فطري بود؛ واهمه او از اين دين اين بود که شايد در اين دين موضوع ايمان به مسيح عليه السلام را بايد از ذهنش بيرون مي‌کرد. او در اين موضوع مدتهاي مديدي را به تأمل پرداخت. براي يافتن حقيقت ابتدا او به قرائت تاريخ مسيحيت پرداخت ووقتي که بيشتر در اين مسأله موشکافي کرد تشابهاتي را در عقايد مسيحيت وافسانه‌هاي يوناني قديم يافت که در دوره دبيرستان آن‌ها را ياد گرفته بود. مثلا ً تقديس وقرباني شدن حضرت مسيح به اين جريان شباهت داشت که در افسانه‌هاي يوناني آمده بود: اله با زني از جنس بشر متفق مي‌شود که مولودي را به وجود بياورند تا نصف صفات الهي را دارا باشد. او مي‌دانست که اين عقيده خيلي براي پولس که يکي از پادشاهان قديم يونان بود واجد اهميت بود زيرا او سعي مي‌کرد تا عقايد مسيحيت را به مردم يونان تحميل کند ومي دانست که ممکن است از جانب اطرافيان مورد قبول واقع نشود. پولس فکر مي‌کرد با اين روش مي‌تواند يوناني‌ها را به عبادت بکشاند.

در دبيرستان نيز مسائلي وجود داشت که او از فهمش عاجز بود. دو مسأ له بود که هميشه برايش آزار دهنده بود: مسأله اول: تناقض واضح در متن عهد قديم وعهد جديد.

او هميشه طبق دستورالعملهاي ده گانه که ازنظر او از مسلمات بود عمل مي‌کرد. فرمانهاي ده گانه الهي پيام واضحي بود که خداوند بندگانش را به عمل به آن دستور داده بود اما عبادت غير خدا مانند مسيح خرق تمام فرمان‌هاي الهي بود که به آن دستور داده بود زيرا طبق فرمان اول خداوند هيچ شريکي در پرستش نداشت؛ واين عقيده او را در اين مسأله که چرا خداوند خودش فرمان خودش را نقض کرده بود برايش قابل فهم نبود…

مسأله دوم در خصوص توبه بود؛ زيرا در عهد قديم آمده است که خداوند از بندگانش خواسته است که براي پاک شدن از گناهانشان توبه کنند اما در عهد جديد اين مسأله زياد مهم نبود زيرا حضرت مسيح خودش را قرباني کرده بود تا گناهان مردم مورد آمرزش قرار بگيردبنابراين پولس مردم را به توبه از گناهان فرا نخواند بلکه اعلام کرد که خداوند با اعدام مسيح بر گناهان بندگان پيروز شده است. واين در رساله پولس واضح است زيرا طبق عقيده او با مرگ مسيح خداوند برتمام پليديها غلبه کرده است. (سبحانه و تعالی عما يصفون) مردم براي ارضاي خداوند به عمل نيک دعوت نمي‌شوند. پس چه مشوقهايي براي مردم وجود دارد تا آن‌ها انسان‌هايي نيکوکار باشند؟

ما اگر حتي از مربيان مهد کودک هم بپرسيم به ما خواهد گفت: حتما ً بايد به کودکان تعليم داده شود که براي هر عمل آن‌ها نتيجه‌اي وجود دارد. آن‌ها همواره از والدين کودک مي‌خواهند تا فرزندانشان را بر اين اصل تربيت کنند. اما در مسيحيت چون اعمال انسان‌ها هيچ عاقبتي ندارد آن‌ها همانند کودکاني مي‌مانند که از نظر تربيتي فاسد هستند که کارهايي مرتکب مي‌شوند که غير مسرت بخش است اما درهمان وقت نيز از آن‌ها مي‌خواهيم که خداوند را دوست بدارند. پس غريب نيست که زندان‌ها در غرب مملو از نوجواناني است که والدين آن‌ها هيچ کنترلي بر سلوکيات آن‌ها ندارند. اين به معناي آن نيست که در اسلام ما به خاطر اعمالمان وارد بهشت مي‌شويم زيرا طبق قول پيامبر اسلام صلي الله عليه وسلم هيچ بنده‌اي عملش او را نجات نخواهد داد بلکه اين رحمت خداوند است که او را وارد بهشت خواهد کرد. اين مسائل باعث شده بود که او هرگز به حقيقت خداوند پي نبرد؛ اگر مسيح خدايي مستقل نبود بلکه جزيي از خدا محسوب مي‌شد پس چه دليل داشت که او قرباني شود؟ طبق کتاب مقدس او به عبادت مي‌پرداخته است، او براي چه کسي عبادت مي‌کرده؟ اگر هم طبيعتي مستقل از خداوند داشته پس بايدعقيده توحيد را ترک مي‌کرديم که اين برخلاف مطالب موجود در عهد قديم بود. اين مسائل باعث شد که او بفهمد هرگز دينش را نفهميده است به خاطر همين سعي مي‌کرد زياد در مورد اين مسائل فکر نکند.

شناخت اسلام

در اين اثنا او با شخصي مسلمان که شوهر آينده‌اش محسوب مي‌شود آشنا مي‌شود. در دانشگاه با او به بحث وگفتگو مي‌نشيند آن دانشجو از او خواسته بود مفهوم تثليث را برايش توضيح دهد؛ اما او بعد از چند بار تلاش نتوانسته بود آن را به او بفهماند به خاطر همين دستش را به علامت تسليم بالا مي‌برد ومي گويد اوعلم خداشناسي ندارد تا در اين مسائل وارد باشد. اما آن دانشجو به او مي‌گويد آيا حتما ً بايد دانشمند علم لاهوت باشي تا بتواني اساس دينت را شرح بدهي؟ اين تجربه براي او خيلي تلخ بود به خاطر همين سعي کرد از روي تعقل بينديشد که آن خدايي که مورد پرستش است کيست؟ او سخنان آن شخص را که در مورد وحدانيت خداوند بود را پيش خود تجزيه مي‌کند. او اعتراف مي‌کند که سخناني که آن شخص در مورد وحدانيت خداوند وهمچنين ارسال پيامبران براي هدايت مردم امر معقول بوده است زيرا مردم طي قرون متمادي منحرف مي‌شده‌اند وخداوند نيز براي هدايت مردم به راه راست پيامبرانش را براي هدايت مردم به سوي آن‌ها گسيل مي‌داشته است. در ادامه گفتگوهايي که او با آن شخص داشت به اومي فهماند که هدف او ازسؤالات مختلفي که درمورد اسلام پرسيده است اين نيست که مسلمان شود بلکه براي بالا بردن معلومات عمومي است. آن شخص نيز به او پاسخ مي‌دهد: من نيز تورا مسلمان نمي‌کنم بلکه اين‌ها را بيان مي‌کنم تا جامعه‌اي که من در رشد کرده‌ام را بهتر بشناسي وبرمن است که به عنوان يک مسلمان اين مسائل را برايت بيان کنم تا به درک بهتر در مورد اسلام برسي. وحقيقتا ً او را به اسلام دعوت مستقيم نکرد بلکه اين خداوند بود که قلب او را به سوي دين حق باز کرد.

کينه يهود وتحريف قران
در اين مدت يکي از دوستانش کتاب ترجمه شده‌اي از قرآن کريم که در يکي از کتابخانه‌ها پيدا کرده بود را به او هديه داد. او هرگزنمي‌دانست کسي که اين کتاب را ترجمه کرده است يک يهودي عراقي است که هدف او دور کردن مردم از دين مبين اسلام بود؛ به خاطر همين هنگام مطالعه آن کتاب گزينه هايي را مي‌يافت که لرزه براندام او مي‌انداخت، او آن‌ها را با علامتهايي مشخص مي‌کرد تا براي رفع شبهه از دوست مسلمانش آن‌ها را بپرسد. وقتي اين مسائل را با آن شخص در ميان نهاد وسؤالات متعدد خود را بيان کرد آن شخص با آرامش آن موارد را برايش بيان کرد. معاني حقيقي آيه‌ها را برايش توضيح مي‌داد وشأن نزول هرآيه را برايش مشخص کرد. او سپس ترجمه‌اي راستين از قرآن کريم را به او هديه داد.

هرگز فراموش نمي‌کند هنگامي که به مطالعه آيات قرآن مي‌پرداخت قانع شده بود که اين آيات ازيک مصدر نازل شده است. هروقت که به آيات رحمت مي‌رسيد واين که خداوند قادر است هرگناهي را ببخشد به جز شرک او به گريه مي‌افتاد. اين گريه او نبود بلکه ندايي بود که از اعماق قلبش برمي خواست، اشکهاي شوقي بود که فهميده بود بلاخره او حقيقت را يافته است. او در آن دوران بود که به کلي متغير گشت؛ درحين مطالعه از حقايق علمي که در قرآن موجود بود شگفت زده بود از رشد ونمو جنين که در قرآن به طور دقيق بيان شده است تا امور علمي ديگر که در هنگام مطالع قرآن با آن برخود کرده بود. در آن هنگام او تازه مدرک خود را دررشته ميکروب شناسي دريافت کرده بود. ديگر براو مسلم شده بود که اين کتاب از جانب خداي متعال نازل شده است تصميم گرفت مسلمان شود او مي‌دانست که اين تصميم او زياد آسان نيست ولي مطمئن بود که هيچ ديني نافع‌تر از دين اسلام نمي‌تواند باشد.

به سوي نور
او مي‌دانست گام اول براي دخول به دين اسلام شهادتين مي‌باشد. او فهميده بود که خداوند مسيح را براي هدايت بني اسرائيل فرستاده است تا آن‌ها را به راه راست هدايت کند. در اين که بايد به عبادت خداي واحد بپردازد هيچ شکي نداشت فقط مفهوم اين که چرا بايد از پيامبر اسلام حضرت محمد صلي الله عليه وسلم پيروي کند برايش مشخص نبودزيرا هنوز حضرت محمد را نشناخته بود. او همواره سپاسگزار کساني است که در اين هفت سال او را با سيره حضرت محمد آشنا کردند وفهميد که خداوند او را ارسال کرده است تا اسوه‌اي براي مردم باشد و بتوانند در تمام شئونات زندگي از او پيروي کنند. در آخر از خداوند مي‌خواهد تا تمام بندگانش را به راه راست هدايت کند تا همانطورکه پيامبر اسلام به آن دستور داده است زندگي کنند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ماخذ: کتاب به سوی نور (جلد دوم).

Advertisement | Why Ads? | Advertise here

پوهنتون چینل

پوهنتون چینل درسره سبسکرایب او شریک کړئ

سبسکرایب Subscribe



ترنم یوتیوب چینل

نوې ویدیو هره ورځ

سبسکرایب Subscribe


Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

wasiclinic.com
Back to top button
واسع ویب