زندگی نامه ثمامه بن أثال رضي الله عنه
نام و نسب
ايشان ثمامه پسر أثال پسر نعمان پسر سلمه از قبيله بني حنيفه واقوام مسيلمه كذاب بودند.
لقب ایشان
لقب او رضي الله عنه ابو امامه يماني منسوب به يمامه بود.
جا۱يگاه ایشان
حضرت ثمامه سيدی از سادات و زعيم از زعماي بني حنيفه بوده و از شخصيت قوي و منزلت والاي خويش بهره مي جست، علاوه بر آن ابهت، مقام، ثروت و دليري او باعث گرديد كه قومش او را بقتل رسول خدا صلي الله عليه وسلم ترغيب و تشويق نمايند، لذا بمدينه آمد و منتظر فرصت مناسب بود تا رسول خدا را تنها بيابد و به قتل برساند تا حقد و كينه اش را فروكش نموده و قوم خويش را كه در مقابل اين قضيه برايش پول زيادي ميدادند خرسند نمايد.
اسارت
هنگامي كه بعضي از مسلمانان وي را ديدند كه در جاده هاي مدينه مي گردد نسبت به او دچار شك و ترديد شده و او را گرفتار نموده و به يكي از ستون هاي مسجد بستند، وقتيكه رسول معظم اسلام ثمامه را بسته ديد امر كرد كه رهايش كنيد، مسلمانان تعجب نموده وگفتند اي رسول الله او قصد كشتن شما را دارد، اما رسول رحمت، عفو، گذشت امر به آزادي او نمود تا به همه جهانيان ثابت شود كه او رسول رحمت و عفو و انسانيت ميباشد، اوست كه ميگويد: حقيقتاً من رحمت هدايتگر هستم و او آن پيامبري است كه خداوند عزوجل خطاب به او ميفرمايد: ( وما ار سلناك الا رحمةّ للعلمين) ترا نفرستادم مگر رحمتي براي جهانيان.
خداوند بزرگ راست گفت، يقيناً فرستادن محمد صلي الله عليه وسلم رحمتي است وقتي به پيام انسانيت او نگاه كنيم و نيز وقتي به شخصيت عالي او و طبعيت خوش و تصرفات ارزشمند او بنگريم براي ما واضح مي شود كه رسالت او رحمتي براي عالميان ميباشد.
ايشان صلي الله عليه وسلم اين مبدء و اساس را در طول حيات خويش در ساحه عمل تطبيق نمودند و اين صفت بارز او و نشانهء از افعال و كردار خوب او گرديد و مي خواست اين رحمت او شتابان به همه انسانيت سرايت نمايد گويا كه او صلي الله عليه وسلم نمونه از رحمت الهي بود كه هر جا ميرفت وهر جا مي نشست وهر كاري كه ميكرد سرايت مي نمود اين فطرت سليم مهرباني او كه خداوند سرشته بود، در موارد متعددي حتي همراه دشمنان آشكار گرديد.
آزادي
درين قضيه ثمامه بن أثال متجاوزانه آمده مي خواهد او را بقتل برساند، اما رهبر بشريت صلي الله عليه وسلم به وي مهرباني نموده واو را مي بخشد و به آزادي اش امر ميكند و براي ثمامه ميگويد: حالا چه ميگوئي؟ ثمامه گفت: اگر ثروت ميخواهي ميدهم واگر ميكشي يك مجرم را كشته ئي واگرنعمت ميدهي سپاسگذاري آنرا خواهي ديد.
گرویدن به اسلام
رسول معظم اسلام صلي الله عليه وسلم دعا نمود كه اي بار الها ! خوردن گوشت شتر برايم از كشتن ثمامه دوست داشتني تر است، و بار ديگر به رهاي او امر كرد و قيدها باز شده ثمامه آزاد گرديد و خارج از مدينه رفته غسل نموده و بدنش را پاك كرد، سپس به طرف پيامبر گرامي برگشت تا به دين اسلام مشرف شود و دست راست خود را بدست راست محمد مصطفي صلي الله عليه وسلم نهاده و به عمل به اسلام بيعت نمايد و از كيان اسلام حمايت كرده و محرمات آن را دور بيندازد، لذا آمد و اسلام را پذيرفت وگفت: اي رسول خدا صلي الله عليه وسلم روزي كه اينجا آمدم تو در نظرم بدترين انسانهاي روي زمين بودي و دينت را مبغوض ترين دين ها مي پنداشتم وشهر تو را بد ترين شهر ها فكر ميكردم؛ اما امروز بنظرم هيچ ديني از دينت بهتر وهيچ شهري از شهرت دوستداشتنی تر نمي باشد.
چه چيز باعث شد كه ثمامه بدين اسلام مشرف شود و اين كلمات شگفت انگيز را بزبان آورد؟
بخشايش وگذشت اسلام
درين ترديدي نيست آنچه كه سبب ايمان آوردن ثمامه گرديد مشاهده عملي گذشت در اسلام بود، مسئله اي كه او را وادار نمود به قناعت و رغبت خود به اسلام بگرود تا كه ايمان ثابت و يقين راستين ازين گرايش متولد گرديد كه درآن هيچ شك و ترديدي راه ندارد، اين ايماني است كه هر گاه به قلب انسان داخل شود آنرا منشرح ساخته وهمه چيز آسان ميشود و انسان به تمام معنا بطرف خدا رو ميآورد.
خداي عالم درين مورد ميفرمايد: ( فمن يرد الله ان يهديه يشرح صدره للاسلام) ( ) كسي را كه خداوند بخواهد هدايت كند سينه اش را به پذيرش اسلام فراخ مينمايد. ونيز ميفرمايد: (أفمن شرح الله صدره للإ سلام فهو علي نور من ربه فويل للقاسية قلوبهم من ذكر الله اولئك في ضلال مبين) ( ) كسيكه خداوند سينه اش را به پذيرش اسلام فراخ كرد او در روشنائي از جانب پروردگار خود زندگي ميكند پس واي بر آنانيكه از ياد خدا دل هايشان سخت ميشود وآن گروه در گمراهي آشكاري بسر ميبرند.
دين اسلام هيچ كس را به پذيرش خود مجبور نميكند چرا كه خداوند وظيفه پيامبر و دعوتگر را به تبليغ وياد آوري منحصرنموده آن جائيكه ميفرمايد: (فذكرانما أنت مذكر لست عليهم بمٌصيطرِ) سوره غاشيه ـ آنان را ياد آوري كن تو فقط ياد آوري كننده هستي وبر آنها چيره نميباشي. اين آزادي انتخاب باين خاطر است كه ايمان امر قلبي ميباشد و محال است كه جبر و اكراه در وجدان، عقل و قلب انسان اثر گذارد.
لهذا رسول اكرم صلي الله عليه وسلم در تمام مراحل و شيوه هاي دعوت به سوي خدا حكمت و اندرز نيكو را رعايت مي نمود و هيچ كس را به پذيرش اسلام مجبور نميكرد، نتيجه اين سياست حكيمانه بود كه مردم گروه گروه به اسلام ميگرويدند در حاليكه اين ايمان شان ناشي از قناعت واطمينان بود؛ لذا دعوتگران راه حق و هاديان نيكوي گرديده و تعاليم اسلام ونور هدايت آن را به تمام روي زمين گسترش دادند، خداوند در شأن اي مؤمنان راستين ميفرمايد :
( خيرامة اخرجت الناس) اينها بهترين امتي اند كه به خاطر رهنمائي مردم بيرون شده اند. از جمله آن بهترين ها ثمامه بن أثال رضي الله عنه بود كه هم چون كوه بلند وبزرگي گرديد وبسوي اسلام دعوت مينمود واز كيان اسلام دفاع ميكرد چنانچه بيان خواهد شد.
دعوتگری حضرت ثمامه رضي الله عنه
ثمامه ايمان آورد وبا نبي اكرم صلي الله عليه وسلم بيعت نمود و اجازه خواست تا بمكه رفته اداء عمره نمايد ومسئوليت ديني خود را عملي كند، همينكه بمكه رسيد مشركين به اطراف او جمع شده چونكه از شخصيت وجايگاه اونزد قومش باخبر بودند برايش گفتند: آيا صبائي ( ) شده ودين پدرانت را ترك كرده اي؟ ثمامه گفت: من سخنان شما را نمي دانم اما خاطر نشان ميكنم كه به پروردگار اين خانه (كعبه) سوگند ياد نمودم كه از طرف يمامه هيچ نفعي بشما نرسد تا كه همه تان پيرو محمد گرديد.
بعد از آن بحيث سفير اسلام و نماينده رسول معظم اسلام صلي الله عليه وسلم بطرف قوم خود در يمامه رفت تا مسؤليت ديني خود را اداء نموده و وجيبه دعوت را انجام دهد، بنا به موقعيتي كه نزد قومش داشت كه سخنش را رد نمی کردند؛ لذا از صادر كردن گندم به قريش و اهل مكه منع كرد تا اينكه قحطي ومشكلات اقتصادي دامنگير مشركين گرديد و نزديك بود از گرسنگي بميرند، پس به رسول خدا صلي الله عليه وسلم چنين نوشتند : آنچه ما از تو ديديم اين بود كه به صله رحم امر ميكردي و ما را هم تشويق مينمودي، حالا ثمامه صدور گندم را بطرف ما قطع نموده و ما را متضرر ساخته است اگر ممكن است كه اين مانع مواد خوراكي ما را برداري چنين كن. رسول اكرم صلي الله عليه وسلم نامه ی به ثمامه چنين نوشت: اي ثمامه اين مانع خوراكي را از قومم بردار.
اين گونه است صله رحم، عفو وگذشت، قومش او را اذيت نموده، تكذيب كرده به تمسخر گرفته آماده گي قتل او و خنثي كردن دعوتش را گرفتند، اما او پيامبر بشريت صلي الله عليه وسلم آنها را مي بخشد وكينه نسبت به آنها در دل ندارد، وقتي آنها محتاج ميشوند بشكل ناشناخته با آنان برخورد نمي كند بلكه به سفير خود مي نويسد كه صدور مواد غذائي را منع مكن.
حضرت ابن عباس رضي الله عنه فرمود: خداوند (جل جلاله) قوم قريش را به قحطي وگرسنگي گرفتار نمود تا كه خود مرده، سگ ها وعلهز را مي خوردند، كس پرسيد: عِلٌهِزَ چيست؟ ابن عباس گفت: آنان پشم گوسفند و شتر را با خون تر نموده وبريان كرده مي خوردند. ابوسفيان براي پيامبر صلي الله عليه وسلم گفت: ترا بخدا سوگند بحال ما رحم كن آيا خداوند ترا رحمتي براي عالميان نفر ستاده؟ گفت: بله چنين است ابوسفيان گفت: بخدا قسم پدران را به شمشير وپسران را به گرسنگي كشتي، اين قول خداوند نازل گرديد: (ولورحمناهم وكشفنا ما بهم من ضرِللجو في طغيانهم يعمهون و لقد اخذناهم بالعذاب فمااستكانوا لربهم وما يتضرعون)
اگر به آنها رحم نمائيم و اين مشكل شان را رفع كنيم باز هم به طغيان وسركشي خود سرگردانند ما آنها را به عذاب گرفتار كرديم آنها بسوي خداوند كرنش نكرده وبه تضرع نپرداختند.
اين كرامت وبزرگي براي حضرت ثمامه رضي الله عنه است كه خداوند عزوجل عمل او را تائيد نمود وآيه قرآن را نازل فرمود كه تا روز رستاخيز تلاوت شود و بدانيم كه آنچه ثمامه انجام داد دليل بر بزرگ منشي، قوت يقين، غيرت شديد، ثبات بر اسلام دفاع از حريم اسلام وكيان امت مسلمه ثمامه رضي الله عنه بود.
ارتداد اهل يمامه
روز ها و سال هاي سپري شد ورسول گرامي صلي الله عليه وسلم به رفيق اعلي پيوست، پس بناي محكم اسلام به تزلزل آمد، اطرافيان اسلام پراكنده شدند و هر روز امر اسلام بوخامت ميگرائيد و پيروان دشمنان افزايش ميافت، وبعضي قبايل عرب از اسلام مرتد شده ومنكر شرايع اسلام گرديده و نماز و زكوة و غيره را ترك نموده و دوباره به جاهليت سابق خود بر گشتند. بعضي از آن مرتدين از اعطاي زكوة انكار ورزيده و منكر وجوب اداء آن به خليفه اسلامي گرديده وگفتند: ما زكات را به كسي ميداديم كه نمازش براي ما آرامش ميآفريد وحالا او وفات نموده است باين قول خداوند فقط رسول الله صلي الله عليه وسلم را مراد داشتندچنانچه خداوند خطاب به پيامبر ميفرمايد: (خذمن اموالهم صدقة تطهرهم وتزكيهم بها وصل عليهم ان صلاتك سكن لهم)
از اموال شان صدقه وزكوة را بگير تا آنها را پاك وتزكيه نمائي وبراي شان نماز بخوان حقيقتاً نمازت به آنها آرامش ميآفريند. از جمله قبايل عربي مرتد شده از اسلام قبيله بنوحنيفه بود كه مسليمه كذاب مدعي نبوت در بين شان قرار داشت. مسيلمه كذاب براي رسول خدا صلي الله عليه وسلم نامه چنين نوشت:
از طرف مسيلمه رسول خدا براي محمد رسول الله اما بعد: يقيناً نصف زمين از آن من ونصفش از آن توست. رسول معظم اسلام در جوابش چنين نوشت: از طرف محمد رسول خدا براي مسيلمه كذاب اما بعد: محققاً زمين از آن خداست به هر بنده خود كه بخواهد ميدهد و عاقبت نيكبختي از پارسايان ميباشد.
انتقاد ثمامه از ارتداد قومش
بعد از وفات رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وسلم امر مسيلمه كذاب بوخامت گرائيد و قوم خود را به ارتداد از اسلام تشويق كرد و اكثريت قومش مرتد شدند بغير از ثمامه بن أثال كه عليه قوم خود جهاد ومبارزه نموده و با مسلمانان همكاري ميكرد وآنان را از پيروي مسيلمه نهي مي نمود و به تمسك به اسلام امر ميكرد.
حضرت ثمامه رضي الله عنه در مورد مسيلمه كذاب ميگفت:
دعانا الي ترك الديانة والهدي مسيلمه الكذاب أذجاء يسجع
فيا عجبا من معشرقد تنابعوا له في سبيل الغي والغي اشنع
مسيلمه كذاب آنگاه كه سخنان موزون ميگويد ما را به ترك تدين وهدايت فرا ميخواند پس تعجب بحال كسانيكه درين مسير ضلالت وگمراهي شنيع از او متابعت ميكنند.
ثمامه رضي الله عنه در انتقاد از ار تداد قومش گفت:
اهم بترك ا لقول ثم يرد ني الي القول انعام النبي محمد
شكرت له فكي من الفعل بعدما رايت خيالاً من حسام مهند
قصد ميكنم سخن نگويم اما انعام نبي اكرم محمد صلي الله عليه وسلم مرا به سخن گفتن واميدارد، از او سپاسگذاري ميكنم كه مرا از زنجير ضلالت رهانيد بعد از اينكه بفكر وخيال شمشير برنده هندي بودم.
و نيز فرمود: اي قومم: ازين مسئله تاريك كه هيچ روشني ندارد بپرهيزيد چرا كه اين شقاوتي است كه خداوند نصيب كسي ميكند كه بآن بگرود.
خلاصه اينكه دوا مدار آنها را از ارتداد نهي نموده و به گرويدن به اسلام و ثبات آن امر ميكرد؛ اما اين دعوت او مؤثر واقع نشد چراكه چشم هاي آنان كور نشده بود بلكه قلب هاي آنان كه در سينه هاي شان قرار دارد كور شده بود.
لذا از دعوت مسيلمه متأثر شده وشيطان بردل هاي آنان مسلط گرديد، دشوار بود كه آنها بطرف اسلام برگردند واز مسيلمه منصرف شوند و دروغ، عقيده باطل و دعوت فاسد او را بر ملاكنند.
مبارزه ثمامه عليه قومش
ثمامه عليه قوم خود مبارزه ميكرد وآنها را بر ثبات به اسلام تشويق مينمود، عدهء كمي كه دوباره مسلمان شدند آنها را به لشكر مسلمانان تحت سر كرده گي خالد بن وليد رضي الله عنه كه براي جنگ با مرتدين آمده بودند ملحق نمود.
ثمامه رضي الله عنه اين همه تلاش را براي اين ميكرد تا مجاهد در راه خدا، دعوتگر مخلص و رهنما به سوي خير و هدايت و روشنائي محسوب گردد، بعد از اينكه سخترين دشمني را به رسول خدا و شهر و دينش داشت، اين تطور وقتي رونما گرديد كه او يقين حاصل نمود محمد صلي الله عليه وسلم فرستاده بر حقيست و دعوت و پيام او حق است. خداوند ميفرمايد:( قد جاءكم من الله نور وكتاب مبين يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ويخرجهم من الظلمات الي النور بإذنه ويهديهم الي صراط مستقيم)
يقيناً از جانب خداوند نور وكتاب واضحي براي شما آمده است كه كه خداوند بواسطه آن كسی را كه پيرو رضايت خداوند باشد به راه سلامتي رهنمون ميسازد واز تاريكي ها بسوي روشنائي بإذنش بيرون ميكند و بسوي راه راستين هدايت مينمايد.
سرانجام مرتدين
حضرت خالد بن وليد نيرو وتوان خودرا در جنگ با مرتدين بكار بست و بعضي آنها را از قله كوه غلطانيد وخانه هاي بعضي را سوزانيد و در مدت يكسال اكثر آنان به اسلام عودت نمودند و بيرق اسلام بر تمام محلات يمامه گسترش يافت و مسيلمه كذاب توسط وحشي كشته شد آن وحشي كه حضرت حمزه بن عبدالمطلب رضي الله عنه را شهيد كرده بود. وحشي بعد از اين ميگفت: بهترين مردمان را در جاهليتم كشتم وبدترين مردم را در اسلامم كشتم.
خداوند از حضرت ابوبكر خوشنود باد، آن شخصيتي كه به جنگ مرتدين امر نمود وعمل او مقبول وسعي او مشكور باد خداوند از سر لشكر اسلامي درين پيكار و از تمام اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وسلم راضي باد وآنان را در جنت برين جاي دهد
پايان
نوشته: عبدالقادر ابراهیم
ترجمه: عبدالخالق احسان