رسول الله صلی الله علیه وسلم در دوران جوانی ونوجوانی
نبی اکرم -صلى الله علیه وسلم- در دوران جوانی و نوجوانی، بهترین ویژگیهای موجود در طبقات مختلف مردمان را دارا بودند. از نظر اندیشمندی و خردمندی و دقتنظر و عمق بصیرت در سطح بالایی قرار داشتند؛ و از ژرفنگری و زیرکی و استقلال فکری و شناخت درست هدف و وسیله برخوردار بودند. با استمداد از سکوتهای طولانی خویش، به تأملات طولانی و تفکر عمیق و پرداختن به ژرفای حقایق، نائل میشدند، در پرتو خرد سرشار و فطرت بیآلایش خویش؛ به مطالعه منشور طولانی و پردامنه زندگنی بشر، و امور اجتماعی و اوضاع و احوال مردم میپرداختند؛ خرافات را بخوبی باز میشناختند و از آنها فاصله میگرفتند؛ و با بصیرت کامل در کار خویش و در کار دیگران به همزیستی با همنوعان ادامه میدادند. اگر راه و رسم نیکویی را مشاهده میکردند، در آن شرکت میجستند ؛ در غیر اینصورت، به همان زاویه عزلتی که برای خویش اختیار کرده بودند، باز میگشتند.
شراب نمینوشیدند؛ از گوشت حیواناتی که در آستانة بتان قربانی میشدند تناول نمیکردند، در جشنها و محفلهایی که برای بتان تدارک میشد، حضور پیدا نمیکردند. از همان اوان نوباوگی، از این معبودهای باطل نفرت داشتند، و هیچ چیز درنظر ایشان ناخوشایندتر از بتان نبود؛ حتی تحمل شنیدن سوگند خوردن جاهلیان را به لات و عزی نداشتند.
بیشک، دست قضا و قدر الهی نیز نگهدار ایشان بوده است؛ چنانکه هرگاه انگیزههای درونی و نفسانی ایشان را وامی داشتند به اینکه برخی از برخورداری دنیوی را تجربه کنند، یا هرگاه که نسبت به پیروی بعضی آداب و رسوم ناپسندیده رضایت خاطری احساس میکردند، عنایت ربانی دخالت میکرد و ایشان را از آن دسترسیها و دست اندازیها بازمی داشت.
رسول الله -صلى الله علیه وسلم- میفرمایند: «به هیچیک از چیزهایی که در میان اهل جاهلیت معمول و مرسوم بود، گرایش پیدا نکردم مگر دوبار، و هر بار خداوند میان و من آن چیز مانعی ایجاد کرد، و من از آن گرایشی که پیدا کرده بودم صرفنظر کردم، تا آنکه مشمول اکرام الله جل جلاله شدم و به رسالت مبعوث شدم. شبی از شبها به نوجوانی که با من در بلندیهای مکه گوسفند میچرانید، گفتم: کاش از گوسفندان من مواظبت میکردی تا من به مکه بروم و با جوانان مکه به قصهگویی و افسانهپردازی و خوشگذرانی شب را به صبح برسانم! گفت: چنین کنم! بسوی مکه به راه افتادم. به نخستین خانه در شهر مکه رسیدم. آوای موسیقی از آن خانه به گوش میرسید.
گفتم: چه خبر است؟ گفتند: جشن عروسی فلان کس با فلان کس است! نشستم که به موسیقی گوش فرادهم. خداوند درپوشی بر گوشهایم قرار داد. مرا خواب در ربود، و آنقدر در خواب ماندم تا آنکه حرارت آفتاب فردای آن شب مرا از خواب بیدار کرد. نزد رفیقم بازگشتم. پرسید: چه شد؟ آنچه را که اتفاق افتاده بود برای او بازگفتم. دیگر شبی نیز دوباره همان تقاضا را از رفیقم کردم، و به شهر مکه وارد شدم، و همان پیشامد شب نخستین دوباره برای من روی نمود… و به این ترتیب، هیچگاه من به کار ناپسندی گرایش پیدا نکردم» .
بخاری از جابر بن عبدالله روایت کرده است که گفت: در اثنای تجدید بنای کعبه، رسول الله -صلى الله علیه وسلم- همراه عباس برای آوردن سنگ رفتند. عباس به ایشان گفت: دامان جامهات را برگردنت بیافکن تا سنگهایی که بر شانه میگذاری تو را آزار ندهند! در گیرو دار کار، بر زمین افتادند و چشمانشان به آسمان خیره شد و از هوش رفتند. وقتی به هوش آمدند، میگفتند: دامان جامهام! دامان جامهام! و جامه خویش را بر تن پیچیدند. به روایت دیگر، از آن پس دیگر هیچگاه عورت ایشان توسط هیجکس رؤیت نشد.
نبی اکرم -صلى الله علیه وسلم- در خاندان خویش، از جهت خصلتهای پسندیده، اخلاق کریمه، و سر و وضع برازنده ممتاز بودند. از همه افراد خاندانشان جوانمردتر، خوشاخلاقتر، نوعدوستتر، بردبارتر، راستگویتر، نرمخویتر، پاکدامانتر، نیکوکردارتر، وفادارتر و امانتدارتر بودند، چنانکه خویشاوندان همگی ایشان را «امین» لقب داده بودند؛ زیرا، همه ویژگیهای برازنده، و خصلتهای پسندیده، در وجود مبارک ایشان فراهم آمده بود، و آن چنان بودند که امالمؤمنین خدیجه -رضی الله عنها- میفرمود: رنج کسب و کار را بر خویشتن تحمیل میکردند؛ و به درماندگان و بینوایان رسیدگی میکردند؛ و از میهمانان پذیرایی میکردند؛ و در راه حق و فضیلت همیاری و همکاری داشتند.
از خورشيد نبوّت، ترجمه فارسی «الرحيق المختوم»
برگردان: دکتر محمدعلي لساني فشارکي