حسن البنا، رحلتی که پایان نیافت
این سطور که به رشته تحریر در میآید خیالبافی نبوده بلکه حقیقتی است که بیش از نیم قرن پیش رخ داده است و چه بسا بارها تکرار میشود، که میداند؟
مکان رخداد: قاهره منطقه حامیه.
زمان رخداد: بعد از نیمه شب 12 فوریهی سال 1949.
رخدادها:
در دل شب در حالیکه زمین و زمان زیر خیمهی سکون در خواب آرامش ساکت و بیصدا خوابیدهاند ستونی از عرابههای پلیس به حرکت در آمده و به یکی از خیابانهای حلمیهی شهر قاهره میرسد، خودروها توقف میکنند، سربازان مسلح از آن پیاده و دورادور خیابان را به محاصرهی خود در میآورند، و نگهبانی تشدید میشود، آن هم در اطراف خانهای کوچک در وسط خیابان، یکی از آن خودروهای پلیس به سمت این خانه پیش میرود، گروهی سرباز جسدی بیجان را از خودرو برداشته و با سرعت به طرف خانه میبرند، دروازه را میزنند، پیرمردی که بیش از نود سال داشت دروازه را باز میکند، تعدادی از افسران داخل خانه شده تا از نبودن کسانی دیگر مطمئن شوند، جسد را به داخل میبرند، اخطارهای جدی به پیرمرد میدهند: صدا نباشد، عزا نباشد، حتی نباید کسانی که در تجهیز میت تخصص دارند حاضر شوند، تنها خودت و اعضای خانوادهات، در ساعت 9 صبح باید دفن شود.
آن پیرمرد پدر متوفی بود، علیرغم این فاجعهی بزرگ و با وجود پیری شروع به آماده کردن پسرش برای دفن میکند، پدر پیر، خونی را که بر اثر گلولهها جسد را در خود پیچیده بود پاک میکرد.
صبح فرا میرسد سر وقت افسران بازمیگردند، هر چه زودتر پسرت را بیار و دفن کن، پدر نودساله فریاد میکشد: چگونه میتوانم آن را حمل کنم؟ باید سربازان او را حمل کنند، افسران قبول نمیکنند، ناچار باید اعضای خانواده آن را حمل کنند. متوفی چند دختر و یک پسر کوچک داشت.
جسد را خانوادهاش، همسرش و دخترانش بر دوش گرفته و به راه میافتند، تشییع کنندگان عبارتند از: تنها پدر پیر شهید که لرزان لرزان به دنبال جنازه به راه میافتد، و هر کس جرأت تشییع جنازه را به خود بدهد عاقبتش زندان است. جنازه وارد مسجد میشود تا بر آن نماز میت خوانده شود، میبینند مسجد هم خالی از خادم و غیره است، پدر پیر، خود نماز میت را به امامت شروع میکند مأمومین تنها زن و دختران شهید هستند، سپس بلند شده و جنازه را به سوی قبرستان برده و دفن میکنند، خانواده در میان حراست شدید به خانه باز میگردد، این، جنازهی امام شهید حسن البنّا بود، بسیاری از همسایهها را دستگیر میکنند آن هم نه به خاطر چیزی بلکه بخاطر گفتن تسلیت به این خانواده، محاصرهی خانه طول میکشد تا مبادا کسانی برای ادای تسلیت به خانه سر بزند. نه تنها خانه محاصره است بلکه آرامگاه شهید نیز در محاصره قرار گرفته است، تا مبادا مردم جسد او را بیرون آورده و جنایت بر ملا گردد، بلکه از این هم بیشتر، نیروهای پلیس در مساجد مستقر شدند تا بعد از ادای هر نمازی درِ مسجد را ببندند و کسی جرأت نکند بر میت نماز بخواند.
از سوی دیگر شاه مصر، مراسم سالروز تولدش را یک روز به تأخیر انداخت تا با هم پیالههایش شهادت این مرد را جشن بگیرند. یکی از روشنفکران نقل میکند که شاهد برگزاری جشنهایی در هتلهای ایالات متحده ی امریکا بود، هنگامی که سبب آن پرسیده شد روشن گردید که به مناسبت شهادت آن رادمرد بوده است.
هرچند حق آنست که دشمنان بر آن گواهی دهند چون در واقع مرکز تحقیق در فرانسه و آمریکا مشترکاً لیستی از اسامی یکصد شخصیت با نفوذ جهانی در قرن بیستم را تهیه نموده و در میان آن دو نفر از ممالک عربی بودند:یکی امام شهید «حسن البنا» و دوم جمال عبدالناصر.
تولد و پا گرفتن شهید
نام او حسن عبدالرحمن البنا و در محمودیه از توابع شهر بُحَیره واقع در کنار رود نیل در روز یکشنبه 25 شعبان سال1324 ه.ق مطابق 14 اکتبر سال 1906م متولد شد و در خانوادهای کشاورز جلگهنشین و متوسط و اصیل مصری بزرگ شد و خانوادهی او در یکی از روستاهای کنار رود نیل بنام «شمشیر» نزدیک شهر ساحلی رشید به زراعت مشغول بودند، روستای ایشان به رود نیل مشرف میشد و در برابر شهر ادفینا از توابع مرکز شهر فوه در شهر بحیره قرار داشت.
پدر بزرگ او عبدالرحمن یک مرد کشاورز و کشاورززاده و از زمینداران کوچک به شمار میرفت و پسر کوچک او به نام شیح احمد که پدر شهید حسن البنا است به خاطر علاقهی مادرش شغل کشاورزی را رها کرده و به طلاب روستا برای حفظ قرآن و فراگیری احکام تجوید پیوست. بعد از آن به فراگیری علوم شریعت در مدرسهی ابراهیم پاشای شهر اسکندریه مشغول شد و در اثنای درس با بزرگترین مرکز ساعت سازی شهر اسکندریه ارتباط و این صنعت را به خوبی فرا گرفت و بعد از فراغت از درس به حرفه و تجارت ساعتسازی مشغول گردید و به همین علت مشهور به «احمد ساعاتی» شد.
شیخ احمد خود را آماده کرد تا از علمای حدیث به شمار آید، و در این رشته تفوق پیدا کرد و او دارای آثار فراوانی است که در راه خدمت به سنت نبوی از خود به جا گذاشته است که مشهورترین آن کتابی به نام (الفتح الربانی فی تربیت مسند امام احمد بن حنبل الشیبانی) است. «حسن البنا» تحت حمایت او بزرگ شد و متخلق به بسیاری از اخلاق او گردید و نزد او حرفهی ساعتسازی و صحافی کتاب را فرا گرفت.
آغاز سفر:
«حسن البنا» در مدرسهی تحفیظ قرآن شهر محمودیه شروع به فراگیری کرد و بعد از انتقال از آن مدرسه، پدرش او را به شهری همجوار محمودیه فرستاد و مدتی کم در میان کاتبان آنجا ماند و نتوانست در آن مدت حفظ قرآن را به پایان برساند، چون علاقهای به ماندن در میان کاتبان نداشت و به همین علت نتوانست در آنجا به فراگیری کتابت و حفظ ادامه دهد و علیرغم مخالفت پدرش که بسیار حریص بود قرآن را حفظ نماید به مدرسهی آمادگی پیوست ولی بعد از اینکه «حسن» به پدر تعهد سپرد که در منزل کل قرآن را حفظ نماید.
بعد از اتمام دورهی آمادگی به مدرسهی معلمان ابتدایی در شهر دمنهور پیوست و در سال 1923 وارد دانشکدهی دارالعلوم در قاهره و در سال 1927 از آنجا فارغ التحصیل شد. ولی باید گفت: زمانی وارد دانشکده شد که دانشکده بیشتر از هر وقتی بر اثر تغییر و تحول ملتهب بود به ویژه بر اثر روشهای درسی که در آن زمان وارد دانشکده شده بود که دروس زیستشناسی و نظام حکومت و اقتصاد سیاسی بود ولی این دروس را توأم با دروس لغت و ادب و شریعت و تاریخ و جغرافیا به پایان رساند.
خودش کتابخانهای بزرگ داشت که دارای هزاران جلد در عناوین فوق و مزید بر آن چهارده مجلهی دورهای مانند: مجلات المقتطف، الفتح، المنار و غیر آن که در مصر منتشر میشد، بود و اکنون هم این کتابخانه در اختیار فرزندش استاد سیفالاسلام است. «بنا» نوزده سال را در مدارس ابتدایی در شهر اسماعیلیه و سپس در قاهره گذراند، و هنگامی که همچون یک مدرس در سال 1946 از شغل خود استعفا داد به رتبهی پنجم در کادر کارمندی دولتی رسیده بود، و بعد از استعفا مدتی کم در روزنامهی (اخون المسلمون) کار کرد، بعد از آن ماهنامهی «الشباب» را در سال 1947 منتشر نمود تا در این محل مستقلاً زندگی خود را تأمین نماید ولی با انحلال جماعت اخوان المسلمین در 8 دسامبر 1948، این ماهنامه نیز بسته شد.
عوامل تأثیر گذاری
شیخ حسن البنا در محضر تعداد زیادی از شیوخ و اساتید بهره گرفت. از آنجمله پدرش شیخ احمد و شیخ محمد زهران صاحب امتیاز مجلهی اسعاد و مدرسه الرشاد در شهر محمودیه که حسن البنا برای مدتی کم در آنجا بود، و همچنین شیخ طنطاوی جوهری صاحب تفسیر«الجواهر». و مسئولیت تحریر اولین روزنامهای را که اخوان المسلمون در سال 1933 صادر کرند به عهده گرفت. حسن البنا بعد از فارغ التحصیل شدن از مدرسهی دار العلوم در سال 1927 به عنوان مدرس در یکی از مدارس ابتدایی شهر اسماعیلیه شروع به کار کرد، و در سال 1928 جماعت اخوان المسلمین را تأسیس کرد، ولی قبل از تشکیل و تأسیس آن خود را از گروهها و جمعیتهای دینی مانند: «جمعیة الأخلاق الأدبیة» و «جمعیة منع المحرمات» در محمودیه و «طریقت حصافیه» متعلق به صوفیه در شهر منهور بیرون کشیده، و همچنین در تأسیس«جمعیة الشبان المسلمون» مشارکت کرد و یکی از اعضای آن جمعیت بود.
اما جماعت اخوان المسلمین را که او تأسیس کرد شروع به نشو و نما، ازدیاد و انتشار در میان اقشار مختلف جامعه نمود و در اواخر دههی چهل به صورت قویترین نیروی اجتماعی سیاسی و سازمانیافته در کشور مصر در آمد، کما اینکه دارای شعبات زیادی در ممالک عربی و اسلامی بود.
همواره شهید بنا بر این نکته تأکید میکرد که:
جماعت او یک حزب سیاسی نبوده بلکه تفکری است که تمامی معانی اصلاحی را با هم جمع کرده و سعی و تلاش او بر بازگشت به اسلام صاف و راستین و قرار دادن آن به عنوان یک برنامهی کامل و شامل زندگانی است.
روش اصلاحی او بر تربیت و پیشرفت در ساختار تغییر مورد دلخواه پایه گرفته و در تشکیل «فرد مسلمان» و سپس «جامعهی مسلمان» و بعد از آن «حکومت مسلمان و دولت و خلافت اسلامی و بالاخره رسیدن به مقام اسوه و استادی برای جهانیان» خلاصه میشود.
«بنا» از سالهای 1928 لغایت 1949 یعنی مدت بیست و دو دهه اخوان المسلمین را رهبری کرد و در این مدت درگیر کشمکشهای زیادی با احزاب سیاسی به خصوص احزاب «الوفد» و «السعدی» گردید. ولی در آن روزگار که بعد از جنگ جهانی دوم قضیهی ناسیونالیستی و ملیگرایی از مسایل داغ روز بود، بیشترین توجه جماعت را متوجه قضیهی ملی مصری کرد و اعلام کرد: باید مصر خود را از فراکسیون استرلیتی بیرون کشد تا از این طریق فشار بر بریتانیا وارد شده و مطالبات ملت مصر را برآورده سازد، و به همین خاطر اخوان کنفرانسهایی تشکیل داد و مردم را برای تظاهراتهای زیادی سازمان داد تا از این راه به مطالبهی حقوق بپردازند و در موازات آن دست به کشتن ژنرالهای بریتانیایی و سربازان اشغالگر بویژه در کانال سوئز زد.
امام بنا برای قضیهی فلسطین اهتمامی خاص قائل بود و آن را مشکل تمام جهانیان میدانست، و پیوسته میگفت: انگلیس و یهود تنها یک زبان میدانند، آن هم زبان شورش، قدرت و خون است و حقیقت توطئهی غربی- صهیونیستی علیه مسلمانان را به خوبی درک کرده بود، و مسلمین را فرا خواند تا قطعنامهی شماره 1947 سازمان ملل متحد را که محتوی تقسیم سرزمینهای فلسطینی بود، نادیده گرفته و خطاب به مسلمین به طور عام و به اخوان به طور خاص اعلان جهاد در راه آزادسازی سرزمینهای اشغالی فلسطین نمود، تا باری دیگر تحت حمایت و سلطهی مسلمین در آمده و همچون گذشته یک سرزمین عربی اسلامی باقی بماند و گفت: اخوان المسلمین حاضرند جان و مال خود را در راه بقا وجب به وجب سرزمین فلسطین نثار نمایند تا آنروز که خداوند خود وارث زمین و زمینیان میشود.
بنیانگذاران اخوان در 6 مارس سال 1948 قرار صادر و در آن، علیه یهود تجاوزگر اعلان جهاد دادند، و امام بنا گردانهایی از اخوان را به عنوان مجاهد به سوی فلسطین اعزام و در جنگ 1948 شرکت کردند و همین تصمیم اخوان سبب گشت حکومت مصر در آن زمان اقدام به انحلال جماعت اخوان در دسامبر1948 نماید و همین اقدام حکومت مصر سبب شد تا میان اخوان و حکومت نقراشی زد و خورد بوجود آید.
«بنا» پیرامون قضیهی نهضتی که به مدت دو قرن مسلمین را به خود مشغول کرده و در پی چارهجویی و پیروزی بر آن بودند، دارای افکار تیزبینانهای بودند و موفقیت در این نهضت را رهین دو مسئله میدانستند: یکی قیام رهاییبخش ملتهای مسلمان برای رهایی از قیود استعمار و تقلید و تبعیت کور از اروپا و دیگری، دستیابی به پیشرفتهای علمی که رسیدن به آن بر مسلمانان واجب است. در اینباره میگویند: «تا روزی که خود را از قید و بند دخالت بیگانه رها نسازیم احوال ما مسلمین اصلاح نخواهد شد.» و در پیامی دیگر میگویند: «امت اسلامی نمیتواند بدون دستیابی به دستاوردهای علمی قیام کرده و افکار خود را حاکم کند.» بر این عقیده بود: پیروی از اروپا در عادات، مانع بزرگی است بر سر راه قیام و استقلال. این است که میگوید: «آیا این یک امر متناقض و عجیب نیست از یک طرف با صدای بلند رهایی خود را از اروپا خواسته و با شدت رفتار آن را محکوم کنیم ولی از طرفی دیگر به دیدهی تقدس به سنتها و عادات آنان نگریسته و کالاهای آنان را برتر از کالای خود بدانیم؟!
او شخصیت زن را از مهمترین مسائل اجتماعی دانسته و در بدو تأسیس جماعت اخوان بخشی از جماعت را به نام «الاخوات المسلمات» تشکیل داد و تأکید او بر این بود: اسلام تمامی حقوق شخصی و اجتماعی و سیاسی زن را برای او قائل ولی همزمان با آن، ضوابط و مقرراتی را برای بهرهمندی از آن حقوق وضع کرده است.
هیچگاه امام بنا مردم را برای برپایی یک حکومت دینی تئوکراسی و تکحزبی به تعبیری که اروپا در قرون وسطی از آن داشت فرا نخوانده است، بلکه مسلمین را برای اقامهی حکومت اسلامی بر اساس شورا، آزادی، عدالت و مساوات فراخواند. با صراحت تمام قوانین مصوب نمایندگان منتخب مردم در مجلس را پذیرفته و این شیوهی قانونگذاری را نزدیکترین نظام به اسلام میداند. معتقد بود که اگر این قوانین چنانچه هست عملاً اجرا شود تحقق مبادی سهگانهی حکومت اسلامی را نوید خواهد داد که عبارت است از: «مسئولیت حاکم» و «وحدت امت» و «احترام به ادارهی امّت»
تألیفات او :
به غیر از مجموعه مقالاتی که تحت عنوان: «رسائل الإمام شهید حسن البنا» گردآوری شدهاند، کتب و تألیفاتی دیگر از وی باقی نمانده است، ولی این مجموعه در کل، مرجعی اساسی برای آشنایی با نگرش و برنامهی جماعت اخوان است و از او نوشتههای دیگری نیز به جا مانده است که چندین مرتبه زیر عنوان «مذاکرات الدعوة و الداعیة»(خاطرات امام حسن البنا ترجمهی ایرج کرمانی) به چاپ رسیده است. ولی این یادداشتها در برگیرندهی تمام مراحل زندگانی او نیست و این هم در سال 1942 متوقف میشود. همچنین او دارای تعداد زیادی مقالات و بحثهای کوتاه بوده که در روزنامهها و مناسبتهای مختلف اخوان در دهههای سی و چهل به اضافهی مجله فتح اسلامی که برای اولین بار زیر عنوان «الدعوة إلی الله» نوشته شد، منتشر شده است.
منبع: پايگاه انترنيتي نوگرا
ترجمه: عبدالله عبداللهی