حرمت و قدر حجاب را باید دانست!
من هم از بدحجابی تجربه دارم، هم از حجابی و هم از نقابی… اگر قرار باشد یکی از این سه حالت را از زندگی ام حذف کنم همان دوران بدحجابی خواهد بود.
شاید خواهرانی که حجاب شرعی به تن نمیکنند آنچه میگویم را عمیقا درک نکنند ولی امتحانش شرط است.
حجاب هم نیکوست ولی با نقاب بیشتر به این پی میبری که واقعا جایگاه اصلیت بهشت بوده است، عزت را حس میکنی، از احساسش نپرس که من با هر بار بستنش از شور و شوق شُکر، اشک در چشمانم حلقه میزند، دلم ناخود آگاه دعا میکند که یا رب این توفیق را از من نگیر و من را به جاهلیتم برنگردان…
اگر نقاب و حجاب باعث پسرفت و عقب مانی است اگر پوشیدنش جبر است پس من چرا چنین چیزی نمیبینم!
این منم که منحیث یک بانوی مسلمان با شوق آن را به تن میکنم، این منم که با حجاب و نقابم همه راه های موفقیت را با انرژی طی میکنم… اگرهم بنابر زندگی در ملک کفر، بخاطر حجابم از انجام دادن امری منع شوم، با کمال امید این را میدانم که در منع شدنم خیریست و پاداش صبرم ضایع نخواهد شد، و ناکامی های گذشته ام هم سببش جهل و بدحجابی خودم بوده، نه حجاب کردنم…
من با هر بار پوشیدن حجاب و نقابم این را به خود یاد آوری میکنم که من دارم آیه های قران را در عمل پیاده میکنم، پس باید حرمتش را بدانم… این را به خود یاد آوری میکنم که من نیز در جاهلیت بسر میبردم، الله بود که من را از قعقرا تاریکی ها بیرون کرد؛ پس نباید بخاطر این توفیق تکبر و غرور بورزم و خواهران بی حجاب و بد حجابم را به چشم حقارت بیبینم… این را به خود یاد آوری میکنم که حجاب و نقابم تنها پارچه سیاه رنگی نیست که تنم را بپوشاند، بلکه حجابیست برای پوشاندن نگاهم، زیتنم، خواهشات نفسانی ام، خنده هایم، طرز راه رفتنم، افکار ناجورم و غل قلبم… این را بخود یاد آوری میکنم که از برکت حجاب و نقابم است که کسی من را از روی ظاهرم قضاوت کرده نمیتواند.
این را به خود یاد آوری میکنم که حجاب و نقابم سدی است بین من و نامحرمان، پس باید فاصله خود را از آنها حفظ کنم. یادم است باری برای یاد گیری کمک های اولیه به یک مرکز صحی مراجعه کردم، داشتن سندش جبری بود و ورکشاپ هم مختلط… معلمی که قرار بود برای مان آموزش بدهد به همه گفت به این بانو (من) دست نزنید (یعنی هنگام تمرین، مردان با من همکار نشوند). این جمله شاید برای آنها مسخره معلوم میشد، ولی برای من هنوز یک دنیا ارزش دارد، این یعنی من خاص ام، به اصطلاح انگلیسی، رزرو شده ام برای آنهایی که لیاقت داشتنم را دارند و به ارزش و قدرم پی میبرند، من را به چند لحظه ی محدود و برای خوش گذرانی نمیخواهند، و حق این را ندارند که حتی بی نیت هم لمسم کنند…
آن لحظه (و همین الآن) حیثیت و مقام ملکه های کفر و جواهرات گرانبها نزدم به پشیزی هم نمی ارزید؛ چون آن لحظه زیبایی عملم همچون آفتاب می درخشید، قدر حجاب و نقابم نزدم افزوده شده بود، آسمانی شده بودم و با زمینی ها قابل مقایسه نبودم… الحمدلله رب العالمین…
خواهران پاداش حجاب را دست کم نگیرند، اگر بطریق شرعی حجاب بپوشند و نزاکت های آن را مراعات کنند، از زمانی که بیرون از منزل استند و تا دوباره به منزل برمیگردند در حساب شان پاداش افزوده شده میرود، از حساب کردن آن همه ما قاصریم، با این حساب بعید است حتی مردان آرزوی چنین پاداشی را نکنند؛ و اما تو خواهری که به پوشیدن حجاب اهمیتی نمیدهی، چطور؟! همین امروز خودت را اصلاح کن، “بعضا بعدا به هرگز تبدیل میشود.”
بالای ما بانوان همچون مردان واجبات ‘ثقیلی’ از جمله جهاد، کسب نفقه و اشتراک در نماز جماعت فرض نگردیده است، پس همین اند واجباتی (از جمله حجاب) که الله بالای ما فرض ساخته را با کمال اشتیاق و حسن عمل انجام بدهیم. “درست است که بعضا بنده دچار ضعف و سستی میشود ولی خوبی مسلمان های نیکوکار این است که به اشتباهات خود اصرار نمی ورزند، توبه میکنند و آن را اصلاح میسازند.”