انقلاب محمدى

داستان چنان انساني

سيرت حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه وسلم كدام داستان يا افسانه نيست، و نه داستان مردى است که در طبقه عام الناس طبقه بندى مى شود، بلكه در حقيقت اين داستان مربوط به چنان يك انقلاب عظيم و پاكيزه ايست كه مثال آن در تاريخ انسانى وجود ندارد، نقش مركزى مربوط اين سرنوشت انقلاب شخص نبى اكرم صلى الله عليه وسلم است.
به جز از نقش مركزى، ساير نقش ها اگر ابوبكر صديق است، يا حضرت عمر يا حضرت عثمان و يا هم حضرت على، اگر جعفر طيار است يا سيدالشهداء حضرت حمزه و يا حضرت بلال است يا ياسر وعمار و به همين گونه در جبهه مقابل ابوجهل است يا ابولهب، عبدالله بن اٌبى است يا كعب بن اشرف، از بين خانمها حضرت خديجه است يا حضرت فاطمه، حضرت عايشه است يا ام المساكين و در مقابل آنها خانم ابولهب است يا هند جگر خور، اينها همه يا معاونين و همكاران نقش مركزى اند، يا هم مخالف آن.
در نتيجه تعاون و كشمكش اين نقش هاى مختلف فصلى زرينى از تاريخ گشايش يافته كه هر گوشه و كنارآن مملو است از رايحۀ مطهرسيرت آن حضرت صلى الله عليه وسلم و انعكاس آن در بين مهاجرين و انصار به مشاهده مى رسد كه در صورت مجزا ساختن سيرت رسول الله صلى الله عليه وسلم از اين كشمكش ها، به درستى نمى توان آنرا فهميد.

او نه راهب بود و نه تارك الدنيا

رسول الله صلى الله عليه وسلم العياذ بالله نه راهبى بود تارك الدنيا، ونه هم براى آموختاندن يك دين وآئين محدودى آمده بودند، مسؤوليت ايشان تنها بيان نمودن چند طريقه عبادت و پرستش و چند سفارش و نصيحت اخلاقى نبود، بلكه به اساس توضيحات قران عظيم الشان هدف از بعثت رسول الله صلى الله عليه وسلم اين بود تا ايشان با آراسته ساختن اخلاق پاكيزه و حكمت خدا پرستانه جماعتى را برپا سازند كه تحت رهبري ايشان تپ وتلاش نموده، دين حق را درمقابل هر نظريه، فلسفه ومذهب ديگرى برهمه زنده گى بشرى غالب گرداند:
ویکون الدّین کله لله
براى درك درست اين موضوع به فرموده هاى برحق رسول الله صلى الله عليه وسلم در دوسه موقع مختلف نگاه مى اندازيم، اين كلمات گواهى مى دهند كه رسول الله صلى الله عليه وسلم دراولين دور حوصله شكن بعثت وتوظيف خوددرمكه مكرمه، براين امر بخوبى آگاه بودند كه وى كدامين كارهايى را به پيش خواهد بٌرد.
بزودى بعد ازآغاز كار دعوت، رسول الله صلى الله عليه وسلم خانواده بنو هاشم را به طعام دعوت داده زمينه تجمع آنانرا فراهم ساخت، رسول الله صلى الله عليه وسلم درجريان اين دعوت طعام ضمن صحبت خويش فرمودند: پيامى را كه من به شما آورده ام اگر آنرا بپذيريد، درآن بهترى دنياى شما نيزنهفته است و خيرآخرت شما هم. (بعد در دور كشمكش ابتدايې آن حضرت صلى الله عليه وسلم به مخالفين فرمودند: تنها همين يك كلمه است، اگر آنرا با من بپذيريد، توسط آن همه اقوام عرب را زير سلطه خود خواهيد آورد، وهمه مردم عجم درعقب شما خواهند آمد.)
بعد از آن روزى حضرت رسول الله صلى الله عليه وسلم دركنار ديواركعبه نشسته بودند، خباب بن الارت رضى الله عنه كه مورد تعذيب قريش قرار گرفته بود، آمده و خدمت رسول الله صلى الله عرض داشت: آيا براى ما ازبارگاره خداوند كمك نمى خواهيد؟رسول الله صلى الله عليه وسلم جواب دادند: قبل ازشما مردمانى گذشته اند كه براى آنها چاه ها حفرمى نمودند، اجسام آنانرادر زمين دفن نموده وبعد توسط اره جسم آنها را دو قسمت مى نمودند، با شانه هاى بزرگ آهنى درحالت زنده گى پارچه هايى ازگوشت وپوست آنها را جدا مى ساختند، ولى اين همه اذيت ها آنها را ازدين وايمان شان باز نمى گردانيد.
بعد از آن رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمودند: (قسم به خدواند اين كار را الله تعالى به شكلى به پايه اكمال خواهد رساند كه مسافرى سوار بر اسپ از صنعا (يمن امروزى) تا حضرموت به تنهايى سفر خواهد كرد، و بجز از ترس خدواند ترس هيچ كسى در دل وى جا نخواهد داشت.))
در دور مدنى رسول الله صلى الله عليه وسلم خطاب به عدى بن حاتم فرمودند: بخدا آن وقت قريب است كه شما بشنويد كه زنى به تنهايى از قادسيه حركت نموده درمكه مكرمه مناسك حج رابجا بياورد، واز كسى خوف وترس نداشته باشد. ازاين فرموده هاى رسول اكرم صلى الله عليه وسلم بخوبى مى توان درك كرد كه نقشۀ يى از نظامى مبتنى بر امنيت، اخوت، مساوات، عدل وانصاف در ذهن آن حضرت صلى الله عليه وسلم وجود داشت كه مطابق آن حتى يك شخص ضعيف وتنها نيز ازهرگونه ظلم وضرر محفوظ خواهد بود.

اين بود منزلت رهبر جامعه بشري

اين بود منزل و مقامى كه رهبر همه جامعه بشرى صلى الله عليه وسلم براى رسانيدن جامعه عربى به آن در همه زنده گى تلاش كرد، جامعۀ ايكه در تاريكى هاى جهالت فرو رفته بود، ازنظم محروم بود، پايگاه جنايت شمرده مى شد، ومردم درشت وبى سواد آن بادرگير شدن با همديگر نيروى خود را برباد مى نمودند.
اساس وبنياد انقلاب محمدى صلى الله عليه وسلم بركلمه طيبه استوار بود، يعنى اين كه معبود اين همه كاينات وهمه نوع بشريكى است (البقرة، ۱۶۳) وآن ذات الله است. تنها پرستش ذات وى صورت مى گيرد، حكم وقانون تنها از وى خواهد بود ( البقرة، ۱۲۹) تقاضا وحاجت تنها از وى خواسته مى شود، دعا براى ذات وى صورت مى گيرد، نذرها همه درحضور وى تقديم مى گردد، حساب گيرندۀ اعمال وجزا وسزا دهنده تنها او است، زنده گى، مرگ، صحت ورزق، امن وعزت همه وهمه از جانب اوست، در زنده گى معبود ديگرى وجود نخواهد داشت، هيچ گونه رهبر مطلق از كدام پادشاهى، كدام حكمرانى، كدام خانواده يى، كدام شخص دولتمندى، كدام رهبرروحانى يا كشيشى، كدام ملك وخانى وخود نفس شخص انسان نمى تواند بر انسان حكمروايى كند، بجزالله هركس ديگرى اگر بخواهد خدايى وحكمروايى كند يا بخواهد راى ونظر خودرا تحميل كند ويا قانون خود را تطبيق نمايد، يا سر ديگران را درمقابل خود خم نمايد، يا ادعاى پوره نمودن حاجات ديگران را داشته باشد به يقين نقش طاغوت را ادا مى نمايد.
جزء دوم اين كلمهء انقلابى مى گويد كه الله (ج)، محمد صلى الله عليه وسلم را به حيث رسول وفرستاده خود مؤظف ساخته است، به وى ذريعه وحى علم هدايت، ضلالت، نيكى وبدى حلال وحرام را اعطا نموده است، آن حضرت صلى الله عليه وسلم الى يوم قيامت پيشوا، قايد، معلم وتزكيه كننده همه مسلمانان واسوه ونمونه براى همه مسلمانان قرار داده شده اند.
از ريشۀ اين كلمه انقلابى شجرۀ طيبۀ نظام عدل ورحمت ظهورنموده كه شاخه هاى آن درفضا انتشاريافت، وريشه هاى آن در زمين فرورفت.سايه هاى آن تا فاصله هاى زيادى گسترده شد وقسمت هاى ازبرگ وبار فكرى، مدنى واخلاقى آن تا دور دست ها وبه هر قوم وهرجامعه رسيد.
يكى از جوانب شکوهمند حيرت انگيز انقلاب محمدى اين است كه كسانى كه پيام آن حضرت صلى الله عليه وسلم را پذيرفتند، همه هستى وكاينات آنها تغيير نمود، ساختار ذهنى آنها، احساسات وافكار آنها، ذوق ودلچسپۍ آنها، دوستى ودشمنى آنها، معيار هاى اخلاقى آنها همه وهمه تبديل گشت. دزدان ورهزنان آمدند ونگهبان اموال مردم گرديدند، اشخاص زنا كارى آمدند و به محافظ نواميس وعصمت هاى ديگران مبدل گرديدند.
سود خوران آمدند وهمه آنچه راكسب نموده بودند درراستاى دين خداوند وخدمت خلق خداوند به مصرف رسانيدند، مجسمه هاى تكبر وغرورآمدند وبه نمونه ومثالى ازعجز مبدل گشتند، ودنيا دريك لحظۀ مشاهده كرد كه آنانى كه غلام خواهشات خود بودند خواهشات خود را زير پا نموده بسوى يك هدف ونصب العين بزرگ وعالى مى شتابند، افراد جاهل جامعه آمدند وچنان بسوى افق هاى علم پرواز نمودند كه همه جهان را غرق درورطۀ حيرت ساختند، گله بانان شترها به رهبران شفيق ومهربان انسانها مبدل شدند، ازطبقه زجركشيده غلامان وكنيزان چنان هستى هاى شجاع وغيورى نمودار شدند كه دشمنان با وجود آزمودن هرحربه ظلم وستم بالاى ايشان، موفق نشدند تا ضمير ووجدان آنها را تبديل ساخته وايمان آنها را شكست دهند.

دربين اين سپاهيان رضا كار انقلاب محمدى، دسپلين ونظم وضبط آن گونه بى مثال بود كه حتى وقتى آنان دربين اداى نماز به تحويل وتغيير قبله مكلف شدند، فوراً رٌخ خود را ازبيت المقدس بسوى كعبه برگرداندند، وقتى شراب بر آنها حرام ساخته شد، آنها حتى پياله ايرا كه دردست ونزديك لب خود داشتند، بدورافگندند، وقتى زنان آنها از زبان رسول الله صلى الله عليه وسلم حكم حجاب را شنيدند، به عوض كارگرفتن ازليت ولعل، فوراً سرها وسينه هاى خود را پوشانيدند.
اگراز يكى از آنها چه مرد و چه زن كدام گناهى برخلاف احكام الله ورسول وى، سر مى زدخود بۀ جرم خويش اقرار نموده وپافشارى مى نمودند تا رسول الله صلى الله عليه وسلم برآنها سزا نافذ نموده آنها را پاك سازند.وقتى ازآنها كمك مالى طلب مى شد، كسى ازآنها لوازم و سامان منزلش را آورده در مسجد انباركرد، كسى هم اشتران باربه سامان آلات تجارتى را متوقف كرد ومزدورى هم چند خرماى كسب كرده درنتيجه مزدورى يك روزه خود را تقديم كرد.

يكى از بزرگترين احسانهاى پيامبرآخرالزمان صلى الله عليه وسلم بر تمدن انسانى اين است كه ايشان همه رشته ها وروابط انسانى را بر اساس بنياد محكمى استوارساختند، مسؤوليت هاى با همى را واضح ساخت، حقوق وفرايض هركدام را مشخص نمودند ودر معاشرۀ نمونوى خود رابطه وتعلق بين والدين و اولاد، برادران وخواهران، زن وشوهر، استاد وشاگرد، اميروغريب همسايه وهمسفر، حاكم ورعيت را شكل خوب واحسن عطا كرد.

انقلابى كه دراجتماع عرب وآن هم درنتيجه انقلابى كه دردرون افراد واقع شده بود، بسيار حيرت انگيز است، حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وسلم وقتى كه درمدينه منوره بنياد دولت اسلامى را بنا نهاد، تقريباًٌ ١٥٠ کيلومتر مربع ميل مساحت داشت. در مدت كوتاه هشت، نُه سال اين دولت اسلامى وسعت يافته تقريباً يک و نيم ميليون کيلومتر مربع رسيد.بگونه ايكه درآن از كشمكش طبقاتى خبرى نبود، درآن فخر برنسب وتعصب نسل ونژاد ازبين رفته بود، جامعه ايكه درآن جاهل وعالم، امير وغريب باهم برادرگشتند، جامعۀ كه درآن سطح جرايم با صفر برابر بود، جامعه ايكه درآن مردم ظلم كننده بريك ديگر، خيانت كننده گان درمال و وظايف دولتى ورشوت خوران وجودنداشتند. جامعه ايكه درآن هركدام به درد يكى ديگر مى خوردند، وهركدام برادرخود را كمك مى نمود، واين همه خاكۀ بود از يك جامعه جديد.

اين انقلاب پاكيزۀ و زيباى محمدى، به گونه اى نيامده كه برمردم جبر وتشددصورت گرفته باشد، براى قبول نمودن پيام اين انقلاب كسى را قتل ننمودند، كسى را به زندان نيانداختند، برپشت كسى شلاق قمچين نباريدند، براى اين كاردهشت ووحشت نيافريدند، بلكه روح اين انقلاب محبت با انسانيت بود، وحضرت رسول الله صلى الله عليه وسلم با شفقت فراوان وبه گونه يك معلم درابتدا ۱۳ سال درمكه مكرمه وبعد ده سال درمدينه منوره دراين مورد به فعاليت پرداخت.
در دور مكي آن حضرت صلى الله عليه وسلم دشنام شنيدند، نشانۀ طعن وطنزقرار گرفتند، لت وكوب شدند، براى سه سال همراه بافاميل وخانواده درشعب ابى طالب تحت محاصره قرار داشتند، اما با وجود آن هم با نرمى ومحبت به دعوت مردم پرداخت. رفقاى آن حضرت صلى الله عليه وسلم بر ريگستانهاى جوشنده ازگرما خوابانده مى شدند، بر سينه هاى آنها سنگ هاى بزرگ گذاشته مى شد، در زير كمر آنها قوغ هاى آتش به سردى مى گراييد، درگردن كسانى ازآنها ريسمان انداخته دركوچه ها وسرك هاى مكه كشانده مى شدند، كسى را با ضربه هاى شلاق نيم جان مى ساختند، وكسى را هم شكنجه نموده جان آنها رامى گرفتند.

بعد از آن رسول الله صلى الله عليه وسلم به مدينه منوره آمده با شرارت هاى يهوديان وخيانت هاى منافقين روبرو شدند. تا حديكه بارها توطئه قتل ايشان چيده شد كه رسول الله صلى الله عليه وسلم هربار از آن جان به سلامت مى بردند.ولى با وجود آن تعداد زيادى از يهوديان ومنافقان با آزادى كامل وجود داشتند وبه شرانگيزى هاى خود ادامه مى دادند.

انقلاب بى مثال

اگر رسول الله صلى الله عليه وسلم مجبور به پياده نمودن لشكر اسلام در ميدان جنگ گرديدند، به اين دليل بود علم برداران نيروهاى مخالف جاهلى خود بارها به ميدان آمدند.
سه جنگ بزرگ بدر، احد واحزاب در دروازه هاى مدينه منوره براه افتيدند، تنها يك جنگ آخر كه درمرحله اول آن مكه و در مرحله دوم آن حنين وطايف فتح شدند، به اين دليل ناگزيړ بودند كه اگر اين مناطق كه مراكزنيروى جنگى وفعاليت هاى نظامى دشمن شمرده مى شد، اگر اين مراكزرا به حال خودشان مى گذاشتند، معلوم نبود سلسله اين جنگ ها تا چه هنگامى ادامه مى يافت، به همين گونه هدف از براه انداختن غزوه بنومصطلق و غزوۀ خيبر اين بود تا جلو فعاليت هاى خطرناك خاينانه وسازشى را سد نموده باشند.

جز اين ها معركه هاى خورد ديگر يا براى سركوبى دزدان ورهزنان بود، يا هم شكل درگيرى هاى مرزى را داشت، وكمال اين جاست كه نبى امن ورحمت درخلال اين جنگ هاازيك سو تدابيرى را اختيار نموده بود كه تعداد كمى از افراد دشمن بۀ هلاكت برسند واز جانب ديگر براى ميدان جنگ نيز ضابطه ها وقوانينى را وضع نموده نشان دادكه شكل جنگ هاى خدا پرستان چگونه مى باشد.در همه عرصه نه ساله فعاليت هاى جنگى مجموعاً ۷۵۹ تن از افراد دشمن هلاك شدند، يعنى سالانه ۸۴ تن ومجموع تلفات جانى مسلمانان دراين مدت نه ساله ۲۵۹ تن بود وبه اين ترتيب تعداد تلفات دوجانبه درمدت هشت – نه سال ۱۰۱۸ تن بود.

آيا كدام انقلاب جهان، وبه خصوص در جهان متمدن امروزى مى تواند مثالى ازچنان تغير بزرگ را با چنين تلفات اندك ارائه نمايد؟ درجهان متمدن امروزى انقلاب به شكل يك عفريتى نازل مى گردد ودرآن واحد هزاران تن را لقمه اجل مى سازد، بعد هم حكومت هاى انقلابى بر تخت جبر وتشدد نشسته، بگونه مسلسل به قتل عام مردم مى پردازند، آنها را به زندان مى اندازد، به شكنجه وتعذيب آنها مى پردازد، وسالهاى سال فضاى خوف ودهشت بر كشور ومردم طارى مى باشد. اين گونه انقلابات جبرى وخون ريزانه فطرت انسانى را مسخ نموده است.
با درنظرداشت رحمت وبركت انقلاب محمدى، وقتى به ساير نظريات وفلسفه هاى انقلابى مى نگريم، بوضوح مشاهده مى شود كه اين همه نظريات وفلسفه ها اشكال مختلفى ازباطل اند.

مقصد ما از مطلعه سيرت

پس هدف و مقصد ما از مطالعه سيرت نبوى بايد اين باشد كه ما پيام رسول الله صلى الله عليه وسلم، ذكروعبادت رسول الله صلى الله عليه وسلم، اخلاق رسول الله صلى الله عليه وسلم، نظم وتنظيم رسول الله صلى الله عليه وسلم، فعاليت ها وكارنامه هاى رسول الله صلى الله عليه وسلم، طريقه كار رسول الله صلى الله عليه وسلم وپلان وتدبر رسول الله صلى الله عليه وسلم را درك نموده خود را براي اين امر آماده سازيم كه درقدم نخست در داخل وجود خودمان انقلاب محمدى آغازگردد وبعد نه تنها كشور وجامعه خود بلكه همه نوع بشر را از سعادت ها وبركت هاى انقلاب محمدى بهره مند سازيم. راه حق براى ما تنها اين است كه رسول الله صلى الله عليه وسلم را درهمه زنده گى انفرادى واجتماعى خود به حيث پيشوا، قايد، اسوه ونمونه پذيرفته وهيچ شخصيت فيلسوف، انقلابى، مصلح، سياست مداريا قانون دان را به حيث رهبر ورهنماى دايمى خود نپذيريم، به پيروى ومتابعت از وى نپردازيم، ورنه همه زنده گى ما درنزد خدواند رايگان به شمار خواهدرفت.
——————————————————————————-
( از كتاب سیدِ انسانیت، ص ۷۔۱۳)

نوشته: نعیم صدیقی
برگردان: احمد ضياء رحيمزى

د نصاب کتابونه

Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

د ښوونکي لارښود کتابونه
Back to top button
واسع ویب