آیا رسول الله صحابه را از نوشتن حدیث نهی کرده بود؟
اينكه پيامبرﷺ امر نفرموده كه احاديث را بنويسند و بنابر بعضي از احاديث صحيح از نوشتن آنها نهي كرد دليل بر عدم حجيت آنها نيست بلكه، همانطور كه در بحث كتابت سنت گفتيم، نظر به اندك بودن افرادي كه نوشتن بلد بودند، مصلحت در آن بود كه همه دست به دست هم داده و قرآن مكتوب و تدوين نمايند. و اينكه همگي تلاش و سعي خود را صرف حفظ كتاب خدا نمايند، مبادا چيزي از آن ضايع شود يا با چيزهاي ديگر مخلوط گردد.
و قبلاً روشن ساختيم كه نهي كردن پيامبر از نوشتن احاديث فقط از اين جهت بود كه مانند تدوين قرآن رسمي نباشد. اما (گاهي) نويسنده اي براي خود آنها را نوشته كه اين امر در عهد رسول خدا به ثبت رسيده.
و حجيت فقط در نوشتن خلاصه نمي گردد همانطور كه گفته مي شود: اگر سنت حجيت داشت پيامبرص دستور مي داد كه آن را بنويسند. حجيت با چيزهاي زيادي به اثبات مي رسد از جمله: تواتر، نقل انسانهاي عادل و موثق و نوشتن.
خود قرآن نيز در زمان ابوبكر تنها بر اساس نوشته هاي روي تكه هاي چوب و پوست و غيره جمع آوري نگرديده و تنها به آن نوشته ها اكتفا نكردند بلكه براي هر آيه اي به تواتر رسيده كه اصحاب هر آيه اي از آن را حفظ مي كردند و نقل و بازگو كردن مطلبي از طريق حفظ كردن كم اهميت تر از نوشتن نيست. مخصوصاً نزد عرب كه از نظر داشتن قوه حافظه معروفند و در اين مورد چيزهاي عجيبي از آنان نقل كرده اند. گاهي يكي از آنان قصيده اي را فقط با يكبار (خواندن يا گوش دادن) حفظ مي كرد. همچنانكه در مورد ابن عباس گفته اند كه او قصيده اي (طولاني) از عمر بن ابي ربيعه را تنها در يك جلسه حفظ كرد. بعضي از آنان، سخناني را كه در يك مجلس گفته مي شد بازگو مي كردند بدون اينكه حتي يك حرف از آن راجابجا كنند.
و ابن عساكر از زهري نقل مي كند كه عبدالملك نامه اي طولاني در دو صفحه به اهل مدينه فرستاد و در آن آنها را به خاطر موضعشان در مقابل فتنه ابن زبير سرزنش كرده بود و آن را در مسجد براي مردم خواند. سعيد خواست كه از محتواي آن با خبر شود. از شاگردانش در اين مورد پرسيد و در اندك مدتي پاسخ او را دادند. زهري به او گفت: اي ابا محمد آيا مي خواهي همه آنچه را كه در آن است بداني؟ گفت: بله. گفت: بدون اينكه حرفي از آن جابجا شود، همه آن را برايش بازگو کنید.
و نمونه هاي اين چنيني از شافعي و غير او نيز وجود دارد. و اعتماد و اطمينان آنها به قوه حافظه شان اساسي ترين چيزي بود كه در نقل و مدارسه احاديث به آن اعتماد مي كردند. و مي دانيم كه اعتماد به قوه حافظه بيشتر از اعتماد به كتاب دانشجو و دانش آموز را ياري مي دهد. صاحب الشبهه در تذكري نوشتن علوم را مكروه دانسته و گفته به دليل توكل و اعتماد به نوشته و كتاب نبايد اين نيروي عجيب خدادادي تضعيف شود.
حافظ بن عبدالبر بعد از يادآوري نظر صحابه و تابعين در مورد كراهت نوشتن علم آورده: ((هر كس در اين مورد با ما سخن بگويد، بداند كه بر راه و روش عرب رفته است چون حفظ كردن جزء سرشت آنهاست و حفظ كردن (مطالب) مخصوص آنهاست. و كساني همچون ابي عباس، شعبي، ابن شهاب، نخعي، قتاده و كسانيكه مانند آنها بوده و همچون آنان (داراي حافظه اي قوي بودند) از نوشتن خودداري مي كردند و بر حفظ تاكيد مي كردند و هر كدام از آنها به يكبار گوش دادن اكتفا مي كردند. مگر نشنيده اي از ابن شهاب كه مي گويد: من به بقيع سر مي زنم و گوشهايم را مي بندم مبادا كه چيز بدي وارد آن گردد. به خدا سوگند چيزي هرگز به گوشم نرسيده كه آن را فراموش كرده باشم.
و از شعبي نيز چنين مطلبي نقل گرديده است و اينان همگي عرب بودند. پيامبرص فرمود: (ما امتي بي سواد هستيم، نه مي نويسيم و نه شمارش مي كنيم) و مشهور است كه عرب قوه حافظه مخصوص دارد.
و اگر به مطالب گذشته ورع و پرهيزگاري را به كسي كه كتابي در حديث تدوين كرده بيفزاييم و اينكه هيچگاه اجازه نداده در اين كار وهم و خطا دخالت داشته باشد. درك خواهي كرد كه چرا ابوبكر نسخه هاي نوشته حديث را آتش زد، اگر اين جريان واقعاً صحيح باشد و از او سرزده باشد. والا ذهبي در مورد آن مي گويد كه: درست نيست. و اين صحيح است و دل بيشتر به اين اطمينان دارد.
اما خودداري بعضي از آنان از گفتن حديث بدليل شدت احتياط در دين بوده كه مبادا چيزي از رسول خداص نقل كنند و در آن دچار خطا و اشتباه گردند. همچنانكه زبير به اين امر تصريح كرده است.
اما كساني همچون ابن عباس، ابن مسعود و ابي هريره كه داراي قوه حافظه ي قوي بودند بدون هيچ مشكلي حديث مي گفتند.
مگر نمي بيني كه زيد بن ثابت، همان كسي كه راضي نبود از او حديث بنويسند دليل خود براي اين كار را چگونه بيان مي كرد؟ آيا نمي دانيد، شايد هر چيزي كه من به شما گفته ام مثل آن چيز نباشد؟ (يعني من دچار خطا و اشتباه شده باشم)
پس امتناع بعضي از آنان از نوشتن يا روايت احاديث فقط از جهت احتياط در دين بوده است. با اين وصف اخبار مربوط به كتابت حديث از جانب صحابه و تابعين متواتر است. تواتري معنوي كه هيچ جوينده حقي مجال انكار يا شك در آن را ندارد.
و تو (خواننده عزيز) اگر مي خواهي در اين مورد بيشتر آگاهي كسب كني به نوشته هاي ابن عبدالبر در ” جامع بيان العلم” و ” تقييد العلم” اثر الخطيب مراجعه كن. اما اين سخن كه گفته مي شود تاخير در تدوين سنت موجب از بين رفتن اطمينان در ضبط و ثبت آن گرديد و مجالي براي ظن در آن وارد شد و در دين خدا ظن جايز نيست.
اين سخن كسي است كه از تلاش علما و مبارزه آنان با تحريف و وضع خبر ندارد. و بنابراين سنت از دوران صحابه تا پايان قرن اول هجري كه زهري به دستور عمر بن عبدالعزيز آن را تدوين كرد، غالبا از طريق ضبط (در سينه ها) و حفظ آن و گاهي موقع هم از طريق نوشتن نقل گرديده. زنجيره حفظ و صيانت از سنت آنقدر به هم متصل و محكم بوده كه امكان پاره شدن آن هرگز وجود نداشته است و شك كردن در آن اصلاً صحيح نيست.
اما اگر دسيسه هايي در كار بوده تا (احاديث) دروغين را وارد سنت كنند، علما در مقابل آن ايستاده اند و آنچنان آن را بيان كرده اند كه مجالي براي شك و ترديد باقي نگذاشته اند تا جايي كه دل انسان آنقدر به سنت مطمئن مي شود كه به درجه يقين برسد.
با اين اوضاع و احوال ما نمي گوييم كه: احاديث آحادي كه بيشتر احاديث سنت، احاديث مقطوع به آن است مفيد علم هستند كما اينكه بعضي از علما اين را گفته اند. بلكه مي گوييم: آنها مفيد ظن هستند و ظن به ضعيف نمودن لجبازي و سرسختي كمك مي كند و اين براي اينكه حجت باشد و به آن اعتماد شود براي ما كافي است. و اما ادعايي كه مي گويد وجود ظن در احكام ديني جايز نمي باشد، اين مربوط به اصول دين است كه اگر كسي آنها را انكار كند يا در آنها شك نمايد كافر است.
اين اصول از جمله وحدانيت خداوند، صداقت پيامبر در پيامبريش، اينكه قرآن كلام خداست و همچنين در اركان اسلام مانند نماز، زكات و غيره و مانند آن چيزهايي كه از ضروريات دين هستند مي باشد و اين ادعا در مورد فروع دين درست نيست چرا كه اگر از طريق ظن ثابت گردند هيچ مانعي وجود ندارد. اين نظريه مخالف نمي تواند ادعا كند كه تمامي احكام دين از طريق قرآن ثابت مي شود. چرا كه احكامي كه از خود قرآن گرفته شده و در قرآن قطعي است. در مقايسه با احكامي كه از طريق اجتهاد از نصوص قرآن گرفته مي شود، اندكند.
چون در قرآن عام و خاص، مطلق و مقيد، مجمل و مبين وجود دارد، همه اينها فهم قطعي از نصوص قرآن را بعيد مي سازد و اين در علم اصول يك امر مسلم و بديهي است. به جاست كه سخن شافعي را به ياد آوريم كه در مناظره با كسي كه در آن زمان منكر حجيت سنت بود، عمل به شهادت را مثال زد و عمل به شهادت راهي ظني در اثبات حكم مي باشد چون احتمال كذب يا خطاي شاهد در آن وجود دارد. آيا مجالي براي اين سخن كه مي گويد ظن راه درستي براي اثبات احكام نيست باقي مي ماند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع: کتاب: سنــت و جايگاه آن در شريعت اسلامي
نویسنده: دکتور مصطفی السباعی