پيامبر اسلام درنگاه امپراطور روم

در ادوار تاريخ هميشه رهبران بزرگ در ابعاد مختلف زندهى بشر و در جهت دادن تاريخ اثر گذار بوده اند. كسانى در عرصه انديشه و فكر, عده اى در عرصه علم و صنعت, جمعى در عرصه سياست و مديريت و بهمين گونه گروه هاى ديگر در ابعادى ديگر.
بشريت امروز نيز ازين قاعده مشتنى نيست.و رهبران بزرگ كتله هاى عظيمى از جامهه بشرى را بخود وابسته دارند, سرنوشت شان را رقم مى زنند و كاروان زندگى را جهت مى دهند و در اذهان مانديشه ها حكومت مى كنند.ازميان همهء رهبران بزرگ دنيا در عصر حاضر( و بهمين گونه در گذشته) طبق  تحقيقاتيكه از طرف دانشمندان صورت گرفته يگانه كسيكه بيشترين تاثير را روى بشر داشته و دارد و سيطره اش از همگان عميق تر و قلمرو حاكميتش گسترده تر است, حضرت محمد صلى الله عليه وسلم رهبر بزرگ بيش از يك و نيم مليارد مسلمان عالم است.براى شناختن اّن حقيقت بزرگ و نگين هستى راه هاى گونا گونى وجود دارد از جمله اّن ها مطالعهء ابعاد گسترده و ممتاز شخصيت شان, بررسى كارنامه هاى درخشان و خدمت عظيم شان در عرصه هاى مختلف براى بشريت, ميزان محبت و نفوذش در قلب ها و انديشه ها و…من درين مقال كوتاه بر اّنم تا از يك بعد ديگر به موضوع به پردازم, و اّن اعتراف منصفانه و ناشى از تحقيق يكى از بزرگترين مخالفانشان كه بزرگ ترين نماد قدرت علم و روحانيت در عالم مسيحيت عصر پيامبر (ع) است.
او”هرقل” است هم امپراطوريكه تاز اّن زمان كه چندى قبل امپراطور فارس راشكست داده بود, و هم دانشمند و رهبر مذهبى مسيحيان. اين اعتراف حق نگرانه را امام بخارى در اولين صفحات كتاب مستند و گرانسنگ خود( صحيح البخارى) به روايت ابوسفيان اّورده است و اّنهم در زمانيكه هنوز مسلمان نشده بود و رهبرى سپاه قريش, سرسخت ترين دشمنان پيامبر را به عهده داشت, توضيح اينكه يكى از نامه هاى رسول خدا براى سلاطين اّن زمان در دعوت شان  با اّئين نو پاى اسلام نامه  زيباى بود براى همين  هرقل امپراطور روم كه با بيانى رسا و دلپذير اورا به اسلام فرا ميخواند, هر قل بعد از دريافت اّن نامه قبل از گشودن اّن بر اّن شد تا در باره حضرت محمد صلى الله عليه وسلم تحقيقاتى را انجام دهد, تا به بيند اّيا ايشان همان پيامبر موعودند كه پيامبران قبل مژده يى ظهور اّن را داده و نشانه هايش را بر شمرده بودند يانه؟
او درين هنگام در بيت المقدس اّمده بود تا با زيارت اّن ديار مقدسه شكرانه پيروزى كه بر امپراطورى فارس داشت, ادا نمايد, ابوسفيان را كه به منظور تجارت در اّن جا اّمده بود احضار نمود و سوال و جواب هاى چندى ميان او و ابوسفيان صورت گرفت كه هم قناعت و اعتراف اورا برانگيخت( هرچند بخاطر مخالفت در باريانش و به منظور حفظ قدرتى كه برايش خيلى شيرين بود مسلمان نشد) و هم تابلوى زيباى شد از اّن وجود ممتاز و پاكيزه.
گفتگوى ابوسفيان با هرقل امپراتور روم:

بيش ازين شمارا در انتظار نگذشته و توجه شما را به اّن گفتگو جلب نموده و توضيح اّن گفتگو ها را به خاطر نبود مجال به عهدهء خود شما مى گذارم.هرقل: او در ميان شما از چگونه نسبى برخوردار است؟

ابوسفيان: او صاحب نسب بزرگى است.امپراطور: اّيا قبل از او كسى چنين ادعاى داشته است؟

ابوسفيان: نه خيرامپراطور: اّيا از پدران او كسى پاد شاه بوده است؟

ابوسفيان: نه خيرامپراطور: اّيا مردمان شريف ( صاحبان ثروت و قدرت) از او پيروى مى كنند يا ضعيفان شان؟ ابوسفيان: بلكه ضعيفان شان.امپراطور: اّيا زياد مى شوند يا كم؟

ابوسفيان: اّن ها روز به روز زياد مى شوند.امپراطور: اّيا قبل از ادعاى نبوت شما اورا متهم به دروغگويى مى كرديد؟ ابوسفيان: نه خيرامپراطور: اّيا خيانت مى ورزد؟

ابوسفيان: نه خير اما با او پيمان صلحى بسته ايم نميدانيم در اّينده با پيمانش وفادار مى ماند يا خير؟امپراطور: اّيا با او جنگيديد؟ ابوسفيان: بلىامپراطور: جنگ به نفع كى بوده است؟

ابوسفيان: گاهى به نفع او و گاهى به نفع ما.امپراطور: او شما را به چه چيز دستور مى دهد؟

ابوسفيان: به عبادت خداى يگانه و پرهيزار شرك و به رها كردن خط مشى پدران و به نماز و صداقت  و راستى و عفت و پاكدامنى.

امپراطور با شناخت و دركيكه از پيامبرى و  پيامبر موعود از روى كتب اّسمانى قبل داشت و چشم براه ظهور اّن از ميان امت مسيحى بود, لازم ميدانست تابه طرح اّن سوالها به پردازد و حقيقت موضوع را براى خود روشن سازد, لذا علت طرح اّن سوال ها را به ابوسفيان چنين توضيح داد:

از تو در باره اى نسبش پرسيدم. تو گفتى او از نسب عالى برخوردار است, همه پيامبران چنين بوده اند,

از تو پرسيدم اّيا كسى قبل از او چنين ادعاى داشته است؟ تو گفتى نه باخود گفتم اگر مى داشت ميگفتم او مردى است كه اين ادعا) (نبوت) را از افرادپيش از خود ياد گرفته است.

از تو پرسيدم اّيا از پدرانش كسى پادشاه بوده است؟ تو گفتى نه با خود گفتم اگر از پدران او كسى پاد شاه مى بود.

مى گفتم او مردى است كه از اين طريق مى خواهد به پادشاهى پدر برسد. از تو پرسيدم اّيا قبل از ادعاى نبوت اورا متهم به دروغ گويى مى كرديد؟

گفتى نه من ميدانم او كه به مردم دروغ نمى گويد به خدا هرگز دروغ نخواهد گفت,

از تو پرسيدم اّيا اشراف( صاحبان قدرت و ثروت) از او پيروى مى كنند يا افراد ضعيف؟ گفتى افراد ضعيف حقيقت همينست كه هميشه ضعيفان( محرومان از قدرت و سرمايه) پيروان پيامبران بوده اند.

از تو پرسيدم اّيا ياد مى شوند يا كم؟ گفتى اّن ها روبه ازديادند, سرنوشت د اين همين است كه تا وقتيكه به تكامل لازم برسد پيروانش روبه ازدياد اند.

از تو پرسيدم اّيا بعد از ورود به اسلام كسى بخاطر نفرت از اّن مرتد مى شود؟ گفتى نه… حال ايمان همين است كه وقتى نور اّن در ژرفاى دل فرو رود ديگر صاحبش به هيچ قيمتى اّن را رها نمى كند.

از تو پرسيدم اّيا خيانت مى ورزد؟ گفتى نه پيامبران چنين اند, هيچگاه خيانت نمى ورزند. از تو پرسيدم به چه چيز شما را دستور مىدهد؟ گفتى به عبادت خداى يگانه و پرهيز از شرك و رها كردن راه و سم اجداد و به نماز و راستى و پاكدامنى.

امپراطور كه ديگر مطلوبش راباز يافته بود و در رسالت اّن حضرت هيچ شكى برايش باقى نماند, سخت تحت تأثير قرار گرفت و احساساتش را چنين ابراز كرد: ” اگر اّنچه تو در بارهء او گفتى راست باشد به زودى جاى اين دو پايم را مالك خواهد شد, من مى دانستم كه او ظهور مى كند اما گمان نمى كردم از شما باشد اگر مى دانستم كه خود را با او رسانده مى توانم باز حمت هم كه شده شرف ملاقات اورا در ميافتم اگر من نزد او مى بودم پاهايش را مى شستم”.

امپراتور پيامبر را تائيد مى كند:

سپس نامهء اّن حضرت را خواسته و اّن را خواند. در ان اين مضمون نوشته شده بود:” به نام خداوند بسيار بخشنده و هميشه مهربان اين نامه از جانب محمد بندهء خدا و فرستاده اى اوست به هر قل بزرگ روم. سلام بركسيكه از هدايت پيروى كند.

اما بعد من تو را به دعوت اسلام فرا مى خوانم  مسلمان شو تا در امن و امان باشى خداوند پاداشت را دو چندان خواهد داد, اگر نه پذيرفتى بدان كه گناه رعيت تو( چون از تو پيروى مى كنند) برگردن تو خواهد بود” در ادامه اى نامه اين اّيت نوشته شده بود:”يا اهل الكتاب تعالوالى… اى اهل كتاب! بيائيد گرد كلمه اى جمع شويم كه ميان ما و شما برابر است و اّن اينكه احدى جز خدا را نه پرستيم و هيچ چيزى را شريك او نسازيم و كسانى از ما بغير از خداوند ديگرانى را به خدايى نگيرند, اگر اّن ها روگردانند پس ( اى مسلمانان!) بگوئيد: شما شاهد باشيد كه ما مسلمانيم”ابوسفيان مى گويد ما از محضر او مرخص شديم من درميان راه به همراهانم گفتم:

كار اين مرد به جاى رسيده است كه پاد شاه روم از او مى ترسد من هميشه يقين داشتم كه او بر ما غلبه خواهد كرد تا اينكه شرف ايمان نصيبم شد.امپراطور به اين هم بسنده نكرد و چنانچه امام بخارى در ادامه مى نويسد نامهء به يكى از هم كسان همترازش در علم به روم فرستاد و اورا در جريان موضوع گذاشت او در پاسخش ظهور پيامبر اسلام را تأئيد كرد.

در نتيجه امپراطور بر اّن شد تا مسلمان شود او نا چار بود تا مسلمانيش را با بزرگان روم و اعضاى كابينه درميان گذارد لذا اّنان را در قصرش جمع كرد و از فراز تختش خطاب به اّنها گفت: ” اى بزرگان روم! اّيا دوست داريد از رستگارى ورشد و از ماندگار شدن پاد شاهى تان بهره مند شويد؟ بدانيد كه اين در ايمان به اين پيامبر ميسر است”.

اين سخن ناگمانى بر بزرگان روم گران اّمد راوى اضافه مى كند كه همچون خران وحشى به طرف دروازه ها پريدند تا مردم را از مرتد شدن پادشاه از اّئين مسيحيت باخبر سازند, اما سر انجام امپراطور چه شد؟

او كه برسر دو راهى قرار گرفته بود چارهء نداشت جز اينكه يكى از اّن دو را انتخاب كند يا مسلمان  يا پادشاهى را او همچون بسيارى از سلاطين و ثروتمندان عمل كرد كه وقتى عقيدهء شان با سلطنت و ثروت شان در تعارض واقع مى شود, اّن را فداى سلطنت و ثروت شان مى سازند بزرگان روم را صدا زد و سخنش را به ايشان چنين توجيه كرد كه من مى خواستم بدين وسيله شما را امتحان كنم تا ببينم چقدر بر دين خود استوار هستيد.

اّنها همگى برايش بسجده افتادند و از گمان سوء عملكرد شان معذرت خواستند.

اين بود پايان كار هرقل.

هرچند او مسلمان نشد اما ازين موضوع مى توان چنين نتيجه گيرى كرد كه مثلث بزرگ دنياى مسيحيت ( قدرت, علم و روحانيت) يعنى امپراطور كه به عنوان رهبر در هر سه مقام قرار داشت, پيامبرى حضرت محمد صلى الله عليه وسلم را تصديق كرد و تنها اونه كه به شهادت قراّن و تاريخ فراوان بوده اند. يهودان و مسيحيان كه بر حقانيت پيامبرى حضرت محمد صلى الله عليه وسلم اّن چنان علم داشتند كه به فرزند بودن فرزندان خود اما اين  مطامع فريبندهء دنيا, تكبر, جاه طلبى و قوم پرستى بود كه ايشان را نگذاشت تا مسلمان شوند و همين است  راز مسلمان نشدن اّن دسته از اهل خرد و انديشه كه  بعد از درك حقانيت اسلام بازهم از پرتگاه گمراهى خود را كشيده نتوانستند.

پس براى مسيحيان امروز چه نيكو است كه با اتكاء دلايل فراوان حقانيت حضرت محمد صلى الله عليه وسلم  و از جمله اّن تحقيق تاريخى رهبر كبير شان مسلمان شوند و بر مسلمان ها چه زيبا است تا از اين واقعه يى تاريخى كه و حقانيت نبوت پيامبر شان اين همه امپراطور بزرگ روم را تحت تأثير قرار داد طوريكه نتوانست از اّن اعتراف  حق گرايانه خود دارى كند غريو شادى سردهند و ازين پس پيروان خوبى براى پيشواى والامقام خود شوند.

پوهيالى ضياء احمد فاضلى، استاد فاكولته شرعيات هرات 

د نصاب کتابونه

Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

د ښوونکي لارښود کتابونه
Back to top button
واسع ویب