ابوبكر صديق رضي الله عنه در ميادين جهاد

مورخين وسيره‌نويسان نوشته‌اند كه: ابوبكر صديق (رضي الله عنه) همراه با رسول‌الله(صلی الله عليه وآله وسلم) در غزوه‌ي بدر و تمام غزوات شركت نموده وهيچ يك از آنها را از دست نداده است، روز احد زماني كه همه پراكند شده بودند وي در كنار پيامبر(صلی الله عليه وآله وسلم) باقي ماند و  رسو‌‌ل‌الله(صلی الله عليه وآله وسلم)   پرچم عظيم روز تبوك را كه سياه رنگ بود، به ابوبكر سپرد.
ابن كثير گويد: تمام سيره نويسان و مورخين متفقند كه ابوبكر در تمام غزوات رسول الله(صلی الله عليه وآله وسلم) را همراهي نموده است.
آري! ايمان به خدا و محبت به رسولش چنان در قلب ابوبكر ريشه دوانده بود، كه از بذل و انفاق مالش اندك درنگي نكرد جان خود را نيز در خطر انداخت و در تمام ميادين جنگ همراه رسول الله(صلی الله عليه وآله وسلم) حضور به هم رسانيد و تا مرز شهادت پيش رفت.
اينك فقط به قسمتي از شخصيت جهادي ابوبكر و نقش او در ميدانهاي جنگ به صورت خلاصه اشاره مي‌كنم باشد كه ما بيش از پيش با صحابه و صدق و ايمان آنها آشنا شده و با تأسي به آنها بتوانيم ارزش دين را درك كرده و براي آن بها قائل شويم. و شاعر چه زيبا به برخي از نقش ابوبكر در دعوت پيامبر اشاره نموده و مي‌گويد:

ابوبكر آن كه شد يارش، رفيق غار و غمخوارش
چو بلبل مست گلذارش، زشوقش واله و شيدا
زصدقش‌صدق درحيرت، بشرجسم ملك‌ سيرت
همه جود و همه غيرت، كه قرآن گويدش أتقي
ابوبكر(رضي الله عنه) در ميدان بدر
در سال دوم هجري پيامبر با مشوره‌ي مهاجرين قصد كاروان تجاري مكه به سرپرستي ابوسفيان را نمود. ابوسفيان با زرنگي راه ساحل را پيش گرفت و كاروان را نجات داد. اهل مكه كه از اين ماجرا  باخبر شدند به رهبري ابوجهل با سپاهي قريب به 1000نفر جهت نجات كاروان تجاري مكه راهي مدينه شدند. پيامبر با اصحابش مشوره كرد كه چه كار كنند اولين كسي كه بلند شد ابوبكر بود و مشوره به جنگ داد و بعد از او عمر(رضي الله عنه)  بلند شد و نظر او را تأييد كرد.
پيامبر قبل از جنگ مي‌خواست وضعيت استراتژيكي منطقه و جبهه‌ي قريش را بررسي كند، در اين حركت تجسسي باز ابوبكر كما في السابق دركنار رسول الله(صلی الله عليه وآله وسلم) بود، پيامبر با ابوبكر در حال گشت وگذار در منطقه بودند كه با پيرمردي عرب ملاقات كردند. پيامبر از او در باره‌ي لشكر مكه و از محمد و يارانش پرسيد. پيرمرد گفت: به شما چيزي نخواهم گفت: تا نگوئيد از كدام گروه هستيد. رسول الله(صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود: هرگاه ما را خبردادي به تو مي‌گوييم. پيرمرد گفت: آيا اين به آن؟ پيامبر فرمود: بلي، او گفت: تا جايي كه به من خبر رسيده، محمد و يارانش در فلان روز حركت كرده‌اند. اگر صحيح باشد فعلاً در فلان منطقه‌اند.   ـ‌ مكاني كه در آن لحظه لشكر مسلمين مستقر بود- و به من خبر رسيده كه قريش در فلان روز حركت كرده‌اند. اگر راست باشد در حال حاضر در فلان منطقه مستقرند- مكاني كه لشكر مشركين دقيقاً در آن لحظه مستقر بود- سپس پيرمرد روي به پيامبر و ابوبكر كرده و گفت: چيزي كه مي‌خواستيد به شما گفتم، اكنون مرا خبر دهيد كه از كدام گروهيد. پيامبر جواب داد «ما از آبيم» و به راه‌شان ادامه دادند، پيرمرد مانده بود و مي‌گفت: منظورتان از آب چيست؟ آيا از آب عراق؟!!.

از اين واقعه مشخص مي‌شود كه: چقدر ابوبكر به پيامبر نزديك بوده و اينگونه ابوبكر درسهاي زيادي از رسول الله(صلی الله عليه وآله وسلم) گرفت.

ابوبكر در ميدان بدر در كنار رسول الله(صلی الله عليه وآله وسلم) كه در سايه‌‌باني بالاي تلَّي كه مشرف بر ميدان جنگ بود، قرار داشت مانده و با شمشيري از نيام كشيده رسول الله(صلی الله عليه وآله وسلم)  را محافظت مي‌نمود. كسي به پيامبر نزديك نمي‌شد مگر اينكه ابوبكر به او هجوم برده و او را از پيامبر خدا دور مي‌كرد.

در جنگ بدر، پيش از شروع جنگ پيامبر دست نياز به پروردگارش بلند كرد. و به بارگاه او تضرع وزاري نمود:«بارالها! آنچه به من وعده دادي برآورد. كن. بارالها! اگر اين گروه مسلمان هلاك شود، هيچ‌وقت در زمين عبادت نخواهي شد». پيامبر آنقدر دعا و استغاثه كرد كه ردايش افتاد. ابوبكر رداي پيامبر را برداشت در حالي كه و بر دوشش مي‌گذاشت، گفت: «مناجاتت با پروردگار برايت كافي است. او آنچه به تو وعده داده برآورده خواهد كرد و الله براي تو كافي است».

ابوبكر از اين موقف رسول الله(صلی الله عليه وآله وسلم) درسي مهم از خود سازي و اصلاح  نفس، اخلاص و توجه تنها به خداوند گرفت و توانست بعد از وفات رسول الله(صلی الله عليه وآله وسلم) امت را از انحراف و فروپاشي نجات داده و به سوي عزّت و كرامت رهبري نمايد.

زماني كه جنگ شدّت گرفت رسول الله(صلی الله عليه وآله وسلم)  از سايه‌بان فرماندهي پائين آمد و مسلمين را بر ادامه‌ي قتال تشويق كرد و خودش شخصاً با شجاعترين وجه بر دشمنان خدا و دينش حمله نمود بازهم ابوبكر در وسط كار زار دوشا دوش پيامبر شمشير ‌مي‌زد و به بهترين وجه درخشيد.

عبدالرحمن پسر ابوبكر(رضي الله عنه) كه از شجاعترين مبارزان عرب و مشهورترين تيراندازان بود، در اين معركه همراه مشركين بر عليه مسلمين مي‌جنگيد، پس از مسلمان شدن به پدرش گفت: روز بدر تو در تيررس من قرار داشتي امّا من به قسمتي ديگر از لشكر رفتم تا مجبور نشوم با تو مبارزه كنم ابوبكر به او گفت: امّا اگر تو گير من مي‌افتادي قطعاً تو را مي‌كشتم و از تو صرف نظر نمي‌كردم.
سبحان الله! چه چيزي باعث شده كه پدر بخواهد پسرش را بكشد، آيا چيزي جز ايمان خالصانه بخدا و عشق و علاقه‌ي شديد به رسول الله(صلی الله عليه وآله وسلم) مي‌تواند چنين نيرويي ايجاد كند.
ابوبكر(رضي الله عنه) در غزوه‌ي احد
مسلمين در مرحله اول در غزوه احد بر مشركين پيروز شدند، امّا چون غفلت ورزيدند خالد بن وليد كه وضعيت را كنترل مي‌كرد ـ و هنوز مسلمان نشده بودـ با گروه سواره‌ نظام سپاه مكه كوه احد را دور زده و از پشت‌سر به مسلمانان حمله كرد صحابه كه كاملاً غافلگير شده ‌بودند پراكنده شدند، لحظات بسيار حساس و سختي بود، ابوبكر صديق(رضي الله عنه) اولين كسي بود كه صفها را شكسته و خود را به پيامبر رساند و شجاعانه با تعدادي از صحابه از پيامبر دفاع نمود.
ابوسفيان بعد از جنگ سه بار فرياد كشيد آيا محمد در ميان شماست؟ پيامبر نگذاشت جواب او را بدهند. سپس سه بار پرسيد آيا ابوبكر در ميان شماست؟ باز پيامبر صحابه را از جواب دادن منع كرد. و باز سه بار تكرار كرد آيا عمر در ميان شماست؟ و چون جوابي نشنيد به سپاهش باز گشت و با  خوشحالي گفت: اينها كشته شده‌اند.
از اين سخن ابوسفيان كه در آن وقت فرمانده سپاه مشركين بود، معلوم مي‌شود كه پايه‌هاي حكومت اسلامي بر اين سه نفر استوار بوده است.
آنگاه كه مشركين براي بار دوم در احد شكست خورده و پا به فرار گذاشتند، ابوبكر(رضي الله عنه) يكي از هفتاد نفري بود كه به تعقيب آنها پرداخت ودر شأن آنها آيه‌ي /172 آل عمران نازل شد.
ابوبكر(رضي الله عنه) در غزوه بني مصطلق پرچم‌دار مهاجرين بود، در غزوه خندق با دامن خود خاك مي‌كشيد و بعد از آن كه پيامبر اعلان حمله بر يهود بني قريظه كه پيمان شكني كرده بودند، نمود در كنار رسول الله(صلی الله عليه وآله وسلم) بر آنها حمله كرد.
ابوبكر(رضي الله عنه) در صلح حديبيه با يقين وآرامش كامل معاهده بين رسول الله(صلی الله عليه وآله وسلم) و مشركين را كه ظاهراً به ضرر مسلمين بود، پذيرفت و آنگاه كه عمر(رضي الله عنه) اعتراض كرد، در جواب او گفت:  گواهي مي‌دهم كه او رسول خدا و حق با اوست و هيچگاه با دستور خدا مخالفت و آن را نقض نمي‌كند.
ابوبكر(رضي الله عنه) درسال فتح مكه دوشادوش پيامبر وارد مكه شد.
در غزوه حنين زماني كه همه پراكنده شدند و وضعيت آنقدر وخيم بود كه پيامبر   فرياد زد: « اي مردم كجا مي‌رويد، به سوي من بيائيد، من پيامبر خدايم، من پيامبر خدايم، من محمد فرزند عبدالله هستم…اي گروه انصار، من بنده‌ي خدا و رسول اويم».
در مرحله‌ي اول جنگ وضعيت مسلمين چنين بود كه فقط پيامبر و تني چند از صحابه كه ابوبكر در رأس آنها قرار داشت، ماندند و مقاومت مي‌كردند.
آنگاه كه رسو‌‌ل‌الله(صلی الله عليه وآله وسلم) اراد‌ه‌ي تبوك نمود به علت دوري راه وكثرت مشركين، مسلمانان را به انفاق در خدا تشويق نمود و آنها را به اجر عظيم وعده داد، هر كس به اندازه‌ي توان خود كمك مي كرد. ابوبكر صديق(رضي الله عنه) باز هم از همه سبقت گرفت وتمام دارائي خود را بخدمت پيامبر آورد، عمربن خطاب روايت مي‌كند كه : رسول الله ما را به انفاق امر نمود، در آن وقت دارائيم خوب بود با خودم گفتم امروز از ابوبكر سبقت مي‌گيرم، نصف دارائيم را برداشتم وبخدمت رسول الله آمدم، پيامبر فرمود: يراي خانواده‌ات چقدر باقي گذاشتي؟ گفتم: همين اندازه، در آن روز ابوبكر هر چه داشت برداشت پيش پيامبر آمد، پيامبر پرسيد: براي خانواده‌ات چقدر گذاشتي؟ گفت نام الله ورسولش را گذاشتم، عمر (رضي الله عنه) گويد: گفتم ابداً در هيچ چيز از تو پيشي نخواهم گرفت.

نويسنده:حافظ عبدالواحد دهواری/ منبع : اصلاح انلاین

Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

wasiclinic.com
Back to top button
واسع ویب