پروردگار چه نيازي به اين و آن دارد؟

اين را بخوانيد و بدانيدتا هميشه زنده بمانيد.
خداوند اعلان ميكند :

(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ)
بگو: خدا، یگانۀ یکتا است‌.
این یگانگی و احدیّت عقیدۀ دل و درون‌، و تفسیر هستی‌، و برنامۀ زندگی است . . . بدین خاطر این سوره متضمّن بزرگ‌ترین خطوط اصلی در حقیقت سترگ اسلام است‌…
(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ)
بگو: خدا، یگانۀ یکتا است‌.
واژۀ «‌أحد»‌: یگانۀ یکتا‌، از «‌‌واحد»‌: یک‌، دقیق‌تر است‌. زیرا واژۀ «أحد» بر معنی واژۀ «‌واحد» اضافه می‌کند که هیچ چیزی جز خودش با او نیست‌، و هیچ چیزی بسان او نیست‌.
یگانگی و احدیّت‌، یگانگی و احدیّت هستی است . . . جز حقیقت خدا حقیقتی در میان نیست. در هستی‌، وجود حقیقی جز وجو‌د خدا وجود ند‌ارد. هر چیز موجود دیگری، وجود خود را از آن وجود حقیقی دریافت می‌دارد، و حقیقت خود را از آن حقیقت ذاتی برمی‌گیرد. بدین خاطر یگانگی و احدیّت‌، یگانگی و احدیّت فاعلیّت است‌. جـز خدا فاعل عملی و کنندۀ ‌کاری‌، یا دست‌یازنده د‌ر کاری‌، در سراسر این هستی اصلاً وجود ندارد.
این عقیدۀ دل و درون‌، و تفسیر هستی نیز هست . . . زمانی ‌که این تفسیر جایگز‌ین شد و در دل جای ‌گرفت‌، و این تصوّر روشن‌ گردید، دل از هر گونه آمیختگی و از هر گونه آلودگی‌، و از هر گونه درآویختن و چنگ زدن به غیر این ذات یگانۀ یکتا دست بردار ميشود.
هیچ گو‌نه حقیقتی برای وجود، جز وجود الهی در میان نیست‌، و هیچ ‌گونه حقیقتی برای فاعلیّت جز فاعلیّت ارادۀ الهی وجود ندارد. پس دل چرا به چیزی بیاویزد و ببندد که وجود و فاعلیّت ندارد؟
وقتي كه دل نجات پيدا كرد ، به چه چیز رغبت ‌کند و چه چیز را بخواهد، او وقتی ‌که خدا را دارد چیزی را از دست نمی‌دهد؟ اصلاً از چه ‌کسی بترسد و بهراسد، وقتی‌ که فاعلیّتی جز فاعلیّت خدا وجود ندارد؟

این حقیقتی است ‌که قرآن توجّه مهمّ ‌و عنایت زیادی به بیان آن در جهان‌بینی ایمانی دارد. بدین خاطر قرآن پیوسته اسباب ظاهری را دور می‌اندازد و کارها را مستقیماً به اراده و مشیّت خدا حواله می‌دارد:
(وما رميت إذ رميت ولكن الله رمى).
و (‌ای پیغمبر! بدان گاه که مشتی خاک به طرف آنان پرتاب کردی و خاک به چشمان ایشان فرو رفت‌، در اصل‌) این تو نبودی که (‌خاک را به سوی آنان‌) پرتاب کردی (‌چرا که مشتی خاک از حیث کمیّت و کیفیّت آن توانائی را ندارد) بلکه خداوند (‌آن خاک را تکثیر و به سوی ایشان‌) پرتاب کرد (‌و به چشمان آنان رساند)‌. (‌انفال/‌‌١٧)
(وما النصر إلا من عند الله) .
پیروزی جز از سوی خدا نیست‌. (انفال/10)
(وما تشاءون إلا أن يشاء الله).
شما نمی‌توانید بخواهید، مگر این که خدا بخواهد. (انسان/30)
آیات زیاد دیگری در این راستا وجود دارد . . .

با دور انداختن همۀ اسباب ظاهری‌، و برگرداندن همۀ امور به اراده و مشیّت خداوند یگانه‌، آرامش به دل می‌افتد، و جهت یگانه‌ای‌ که از آن آنچه مورد علاقه و رغبت است درخواست می‌گردد مشخّص و شناخته می‌شود، و از آن از آنچه مورد ترس و هراس است امن و امان خواسته می‌شود، و در برابر کارآها و اثرگذارها و سببها و علّتهای ظاهری‌ که در اصل حقیقتی و وجودی ندارند، دل بدان می‌آرامد.

چيزي كه وجود حقيقي ندارد!

آخر رو کردن به موجودی که وجود حقیقی ندارد، و اصلاً در هستی ‌کارآ نیست چه فائده‌ای دارد؟
انحرافاتی که قبلاً گریبانگیر اهل کتاب گشته است‌، و عقائد و جهان‌بینیها و اندیشه‌ها و زندگی ایشان را تباه کرده است‌، نخستین چیزی ‌که از آن نشأت و سرچشمه گرفته است‌، پوشیده شدن شکل و صورت توحید خالص و یگانه ‌پرستی سره است‌. به دنبال این پوشیده شدن‌، سائر انحرافات بروز کرده است و روی نموده است‌.

این برنامه، برنامۀ آزادی است …
زمین در آن‌ کوچک است‌.
زندگی دنیا کو‌تاه است‌. بهره‏مندی زندگی دنیا ناچیز است‌. آزاد شدن و رها گردیدن از این سدّها و مانعها هدف و امید است . . . امّا آزاد شدن و رها گردیدن در اسلام بدین معنی نیست که ‌گوشه‌گیری و سستی و بیزاری جستن و گـریز پیدا کردن در پیش گرفته شود…
بلکه آزاد شدن و رها گردیدن به معنی تلاش پیوسته و دائمی‌، و مبارزه مستمرّ و همیشگی برای ترقّی و پیشرفت همۀ انسانها، و آزاد نمودن زندگی بشری به طور کلّی است . . . بدین خاطر کار انسانها خلافت و رهبری با همۀ سختیها و دشواریهائی است که دارند، همراه با آزاد شدن و روان ‌گردیدن با همۀ ارکان و اصولی است ‌که دارند، همان‌ گونه که قبلاً گفته‌ایم‌.
آزاد شدن و رها گردیدن از راه صومعه‌، سهل و ساده است‌. ولی اسلام آن را نمی‌خواهد و نمی‌پسندد. زیرا خلافت در زمین و رهبری بشریّت، گوشه‌ای از برنامۀ الهی برای آزادی و رهائی است‌. این راه‌، سخت‌تر و دشوارتر است‌، و لیکن این راهی است که انسانیّت انسان را تحقّق می‌بخشد. یعنی پیروزی دمیدن جان از جهان بالا به‌ کالبد انسان را پیاده می‌کند . . . این آزادی و رهائی است‌. آزادی و رهائی روح و پرواز آن به سوی منبع الهی خودش‌، و پیاده کردن حقیقت آسمانی خودش است‌. روح به کار می‌پردازد در میدانـی که آفریدگار کار بجایش آن را برایش برگزیده است . . .

(اللَّهُ الصَّمَدُ)
خدا، سرور والای برآورندۀ امیدها و برطرف‌کنندۀ نیازمندیها است‌.
معنی لغو‌ی «‌صَمَد» سرور مقصود و مطلوبی است‌ که کاری بدون اجازۀ او انجام نمی‌گردد و برآورده نمی‌شود. یزدان سبحان، سروری است ‌که سروری جز او وجود ندارد. او یگانۀ یکتا در الوهیّت است و همگان بندگان او هستند. برای برآورده کردن حاجتها و نیازها تنها بدو رو می‌شود و مقصود و مطلوب او است‌. پاسخ‌دهندۀ نیازمندان و برآورندۀ نیازمندیهایشان او است و بس. خدا است ‌که هر کاری را با اجازۀ خودش انجام می‌دهد و برآورده می‌کند، و کسی ‌کار را با او انجام نمی‌دهد و برآورده نمی‌کند . . . این صفت از اوّل پیدا و محقّق است‌، زیرا خدا یکی و یگانۀ یکتا است‌.

(لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ)
نزاده است و زاده نشده است‌.
حقیقت خدا ثابت و ابدی و ازلی است‌. حالی پس از حالی دامنگیر او نمی‌گردد، و وضعی پس از وضعی بر او عارض نمی‌شود. صفت حقیقت او کمال مطلق در همۀ احوال و اوضاع است‌. تولّد یافتن و زادن‌، بردمیدن و پرسیدن و امتداد یافتن است‌. وجودی افزایش می یابد و فزونی می‏‎گیرد، به دنبال نقص یا عدمی ‌که داشته است‌. این چیز در حقّ خدا محال و ناشدنی است‌. گذشته از این‌، چنین چیزی مقتضی زوجیّت است‌. زوجیّت هم بر همسانی و همگونی استوار می‌گردد، و این هم محال و ناممکن است‌. بدین جهت صفت «أحد» متضمّن نفی پدر و فرزند است . . .
(وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ)
و کسی همتا و همگون او نمی‌باشد.
یعنی‌ کسی همسان یا همگون او نیست، نه در حقیقت وجـود، و نه در حقیقت فاعلیّت و کارآئی‌، و نه در هیچ صفتی از صفات ذاتی‌. این نیز در «‌أحد» بودن تحقّق می‌پذیرد و پیاده می‏‎گردد، امّا این هم جنبۀ تأکید و توضیح و تفصیل دارد . . . این بخش هم نفی عقیدۀ ثـنویّت و دوگانه ‌پرستی می‌کند، ثنویّت و دوگانه ‌پرستی‌ای که گمان می‏‎برد خدا خداوندگار خیر است‌، و شرّ نیز برای خو‌د خداوندگاری دارد که -‌ به گمان آنان – ‌با خدا مخالفت و دشمنانگی می‌ورزد، و اعمال خوب خدا را به اعمال بد تبدیل می‌کند و در زمین فساد پراکنده می‌کند و تباهی می‌ورزد.
پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ‌روز خود را با خواندن ایـن سوره – در نماز سنّت صبح -‌ می‌آغازید . . . این آغاز کردن معنی و مفهوم ویژۀ خود را داشت . . .

خداوند مالك مطلق است
هر کس‌ که در آسمانها است و هـر کسی‌کـه در زمین است اعم از انس و جنّ و ملائکه‌، و كسانی‌ کـه گنهکار یا پرهیزگارند، همه و هـمه در دست سلطه و قدرت خدا قرار دارند. پس هر کس از آفـریدگان خـدا قدرت و قوّتی دارد، تحت سلطه و فرمانروائی او قرار دارد:
(ألا إن لله من في السموات ومن في الأرض).
آگاه باشید، هر کس (‌و هر چیز ) که در آسمانها و زمین است از آن خدا است‌.
خدائی‌ که حرکت و سکون را در دست قدرت دارد، و خدائی‌ که شب را پدید می‌آورد تا مردمان در آن آرام گیرند و بیاسایند، و روز را روشن می‌گرداند تا مردمان در پرتو آن رهنمون شوند و به تلاش و تکاپو بپردازند، و خدائی‌ که مردمان را بینا می‌کند و محیط را برایشان روشن می‌گرداند تا ببینند، و خدائی که‌ کلیدهای حرکت و سکون را در دست دارد.

 

د ښوونکي لارښود کتابونه

Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

Atomic Habits
Back to top button
واسع ویب