مسلمانان سخت نیازمند برادری اسلامی
رابطه یا پیوندی که این افراد را- ولو دو تن باشند- با هم وصل میکند، باید پس از پیوند عقیده، پیوند برادری بخاطر الله باشد. معنای محبت بخاطر الله در میان شان شکل پیدا کرده و در پته ها و مراتب آن بالا میروند تا به آن درجۀ برسند که سلف صالح و پیشینان نیکوکار ما بدان رسیده بودند.
آنان چنان بودند که اگر یکی به دهن برادر دینی خود لقمه نانی را میگذاشت، طعم ولذت آنرا در دهان خود احساس میکرد، اگر به مال ضرورت میداشت دست خود را بدون اجازه به جیب برادرش فرومیبرد.. اگر برادرش از او جدا می شد چینین احساس میکرد که چیز دوست داشتنی ای را از دست داده است…
تخم چنین رابطه اگر درست سرپرستی شود تا نبات آن سرزند، سپس ساقۀ آن قویتر گردد تا میوه وحاصل دهد.. در روز رستاخیز چنین برادری و پیوند به مثابۀ نور و وقایه ای برای صاحبش میباشد: ” در روز رستاخیز از جمله بندگان الله متعال مردمی اند که نه پیغمبر اند و نه شهید، ولی پیغمبران و شهدا از مقام آنها نزد الله متعال رشک می برند. صحابه گفتند: ای فرستادۀ الله(صلی الله علیه وسلم) لطف نموده خبر دهید که اینها کی ها اند؟
پیغمبر(صلی الله علیه وسلم) فرمود: آنها قومی اند که یکدگر را صرف بخاطر الله دوست میدارند نه بخاطر خویشاوندی و نه بخاطر دادوستد مال و دارائی.. به الله سوگند که روهای آنها نورانی بوده و ایشان بر (منابر) نور اند.. آنگاه که مردم دیگر احساس خوف کنند آنها را خوفی نیست ، و اندوگین نمی شوند آنگاه که مردم اندوه گین شود”. [روایت ابوداود]
در روز قیامت پروردگار آنها را با این ندای ملکوتی ندا میزند: کجاست آنهاییکه یکدیگر را صرف بخاطر جلال من دوست میدارند؟ امروز آنها را در سایه خویش جا میدهم که سایه دیگری جز سایه من نیست”. [ روایت مسلم]
وظیفۀ این محیط زیست هرچند کوچک هم باشد این است که افراد آن باهم تعهد نمایند که بریکدیگر تطبیق و عملی کردن آنچه قبلا ذکر شد را آسان سازند…
در بخش اصلاح وتزکیه نفس یکدگر را در ادای طاعات و عبادات یاری داده متابعت وپیگیری کنند: متابعت حفظ و تلاوت قرآن، پیگیری روزۀ نفلی، شب زنده داری ونمازتهجد، ادای نمازهای پنجگانه در جماعت، همچنان خود رامحاسبه کردن، متابعت خواندن و مطالعه، به زیارت قبور رفتن، و در درسهای علمی شرکت کردن… و از غیره کارهای نیک پیگیری کنند.
زیرا انسان میتواند با خود وعده شکنی نماید ولی مشکل است با دیگران وعده خلافی کند.. درینجا مثالی را خدمت تان تقدیم می نمایم: فردی با خود نیت می بندد که برای پند و عبرت گرفتن، ونرمی قلب و به یادآوردن حالات قبر وآخرت، به زیات قبرستان برود.. ولی چون وقت رفتن فرا میرسد، دیده میشود که امروز را به فردا وفردا را به پس فردا گذاشته وبرای هر تأخیر عذر های مقبولی می یابد، ولی اگر خود را با برادران دیگر وابسته کرده و برای زیارت قبور، به روز و وقت معین وعده شود، مشکل است که به وعده خویش وفا ننماید، شکی نیست که این از برکت های کار دسته جمعی برای فرمانبرداری الله متعال بوده و خالی از سود و نفع نیست.
اگر به تنهایی کاری را فراموش نمایم برادرم به یادم می آورد، و چون بیاد آوردم مرا در ادای آن کمک میکند، بنابرین نفس آدمی به متابعت و پیگیری نیازمند است. الگو و نمونه خوب اینگونه تعاون و همکاری در زندگی صحابه(رضی الله عنهم) موجود است. اصحاب گرانقدر پیغمبر عبدالله بن رواحة و معاذ بن جبل (رضی الله عنهما) و دیگران، هرگاه از برادرانشان احساس سستی عزم می نمودند با محبت ودوستی باهم میگفتند: “بیایید که لحظه ای باهم نشسته و ایمان خود را تازه کنیم”.[امام احمد از انس بن مالک با اسناد حسن روایت کرده است.] احوال یکدیگر را جویا شده، همدیگر را نصیحت میکردند و با بهترین عزم و اراده از هم جدا میشدند که این فرمودۀ پیغمبرگرامی(صلی الله علیه وسلم) در آنها تحقق می یافت: “… دو مردی که همدیگر را تنها برای الله دوست میدارند، براساس آن دوستی با هم یکجا و از هم جدا می شوند”. [بخش از حدیث متفق علیه که در باره هفت کسی که الله در روز آخرت آنها را درسایه وپناه خویش جا میدهد که درانروز به جز سایه او دیگر سایه ای نیست]
در بخش دعوت دیگران به اسلام، یکدیگر را به دعوت کسانیکه در دور و پیش آنها قرار دارد توصیه و کمک می نمایند، از راه تهیه فضای سالم برای مدعو یا دعوت شده، پس از مطالعۀ محیط و اطرافیان او و اندیشیدن در بارۀ بهترین اسلوب و روش دعوتی مؤثر، حکیمانه تلاش وعمل میکنند.. زیرا کسی که به یک محیط معین از لحاظ مؤثریت مناسب است شاید به دیگری مناسب نباشد، و کسی که اینجا مفید است شاید در جای دیگر سودمند واقع نشود.. برای دعوت فلان شخص تنها زید مناسب است ولی برای دعوت دیگری شاید عمرو مفیدتر و مناسبتر باشد…و هکذا.
مثلا من برادرم را بسوی کار دسته جمعی دعوت نمیتوانم، پس از یکی از برادران کمک میجویم که او را دعوت کند…وهکذا..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از کتاب: راه های نجات