مدیریت وقت

شخص مصروف کار ها را انجام می دهد

در یکی از شبها به سخنان برادر دکتور محمود ابو سعود رحمه الله که بخشی از خاطراتش با امام حسن البنا رحمه الله را روایت می کرد، گوش فرا داده بودم. امام به وی گفته بود: برو و با فلانی ببین و برایش بگو که استاد حسن البنا از تو قضیۀ فلانی را تقاضا دارد. در مسیر راه با فلانی نیز دیداری داری به وی از تعمیل کاری که باهم اتفاق نموده بودیم، یاد آوری نما. و ملاقات با مسؤولان در قضیۀ برادر فلانی را که از ما آنرا خواسته است، فراموش نکنی….

ابو سعود می گوید: در آوانیکه خود را آماده می کردم تا به مرکز عمومی بروم و کارهایی را که به سر رسانیده بودم، امام را از “جزئیات” آنها در جریان قرار دهم، مجموعۀ دیگری از خواسته ها و تکالیف در انتظار من بودند که مبین این بود که: تماس بگیر… کار نما…. کار فلانی و فلانی را انجام بده. درین حال که خستگی مرا تحت فشار قرار داده بود به امام گفتم:

جناب مرشد! چرا دیگران را بخاطر پیگیری برخی ازین کار ها نمی گماری؟
جناب ایشان پاسخ حکیمانه ای دادند که محور بحث کنونی ماست وی گفت: ای محمود! کارها را “کسی دیگری” جز آنکه مصروف است، انجام نمی دهد…

فرصت زیاد برای وقت

با تعداد زیادی بر می خوری که می گویند: وقت نداریم، کاش روز 48 ساعت می بود… کارها زیاد است و ساعت های روز برای انجام دادن آنها کفایت نمی کند… بلی گاهی این مقوله ها مطرح می شوند
ولی درست نیستند!

وقتیکه اقتصاد دانان غربی اساس نظریات شانرا بر بنیاد “وقت” کم می گذارند ما مسلمانها می گوییم: فراوانی در هر چیز مهم است: در روزی، در وقت و در تمام شئوون زندگی.

الله متعال جهان، انسان و زندگی را آفریده و میان آنها بگونۀ توازن را برقرار ساخته است که زندگی بطور عادی به پیش می رود و جز وقتیکه خود انسان در افساد آن نقش داشته باشد، معطل نمی شود. اگر انسان به منهج الله جل جلاله استقامت و پایداری داشته باشد کارها ضمن ناموسی که عهده دار موازنۀ زندگی است به پیش می رود و برای تمام بشریت کامگاری را به ارمغان می آورد.

بدون شک انسان جهت انجام دادن تمام کارهایش وقت کافی دارد لیکن نیازمند تنظیم آنست، اگر آنرا تنظیم ننماید وی مسؤول عدم انجام آن است نه وقت، طوریکه گمان آن می رود.

چگونه اسلام اوقات را تنظیم کرده است؟

کسیکه به زندگی مسلمان دقیق شود در عرصۀ تنظیم وقت وی نکات شگرفی را می یابد. وی در ساعت مشخص باید از خواب بیدار شود، در پنج وقت لازم است که نمازها را اداء کند و پس از آن بخاطر انجام کارهایش برود (زیرا مسلمانیکه از دینش آگاهی دارد، هرگز درکارش عقب نمی ماند)، وی در ساعت مشخص غذایش را می خورد و در اوقات دیگر به وجایبش در قبال خدمت جامعه ای که در آن زندگی می کند، می باشد. عَن أَبِي مُوسَى الْأَشْعَرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: “عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ صَدَقَةٌ قَالُوا فَإِنْ لَمْ يَجِدْ قَالَ فَيَعْمَلُ بِيَدَيْهِ فَيَنْفَعُ نَفْسَهُ وَيَتَصَدَّقُ قَالُوا فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ أَوْ لَمْ يَفْعَلْ قَالَ فَيُعِينُ ذَا الْحَاجَةِ الْمَلْهُوفَ قَالُوا فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ قَالَ فَيَأْمُرُ بِالْخَيْرِ أَوْ قَالَ بِالْمَعْرُوفِ قَالَ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ قَالَ فَيُمْسِكُ عَنْ الشَّرِّ فَإِنَّهُ لَهُ صَدَقَةٌ”. ( )

ابوموسی اشعری رضی الله عنه از پدر و پدر کلانش روایت کرده که پیامبر علیه السلام فرمودند: (بر هر مسلمان صدقه لازم می گردد، گفتند: اگر آنرا نیابد، فرمود: به دستانش کار کند به خود نفع برساند و صدقه بکند، گفتند: اگر نتواند و یا نکند فرمود: به نیازمند رنج کشیده کمک کند، گفتند: اگر آنرا نکرد، فرمود: به کار خیر و یا به معروف امر نماید، گفتند: اگر آنرا نکرد، فرمود: از شر و بدی خود را نگه دارد، این برایش صدقه محسوب می شود).
مال را به مصرف می رساند تا وجیبه اش در قبال جامعه را اداء نماید.
تلاشی را که به کار می برد برای رفع نیازمندی انسانی است.
و صرف وقت برای امر به نیکیهاست.

و در پایان نیکیها را بخاطری صرف می کند تا از بدیها جلوگیری کرده و از آنها خود داری نماید.
پرداختن به همۀ اینها بر انسان مسلمان لازم است.

اسرار وقت
وقتیکه چنین باشد و وقت در اسلام اینگونه اهمیت داشته باشد، پس بر جنبش های اصلاحی و جریانهای اسلامی، اتحادیه های دانشجویی و هر جریانی که بخاطر تغییر اوضاع بسوی بهتر شدن آن و خارج شدن از وضعیت عقب ماندگی کنونی هستند، لازم است تا سنجش خود را اعاده نموده، اولویت های خویش را مشخص نموده و وقت را از مهم ترین قوت خویش به شمار آورد.
اینکه چگونه وقت تنظیم می شود؟
جهت تنظیم بهتر وقت لازم است تا اسرار سه گانۀ آنرا بدانیم:

• ارزش وقت.
• پلانگذاری وقت. “تنظیم”
• اهتمام به وقت. ( )

(شخص مصروف، کار ها را انجام می دهد)

ارزش وقت

وقت زندگیست
بدون شک شناخت ارزش وقت نخستین گام استفاده از آنست، همانگونه که ارج نهادن به ارزش زندگی باعث بهره برداری از آن می شود.
مرد کار شخصی است که نسبت به وقتش حریص بوده و اوقاتش را در کتابچۀ یاد داشتش می نویسد و می تواند که بگوید: امروز ساعت فلانی چنین برنامه ای دارم، فردا ساعت فلان در ماه گذشته و در ساعت فلان چنان کاری را انجام دادم و در سال پیشرو و فلان روز چنین کاری انجام می دهم. این “برنامۀ” شخص منظمی است که به وقتش حریص است چون وقت نزد وی به مثابه تجارت، پیشه و کار است.
اما این امر نزد مسلمان بیدار گونۀ دیگریست زیرا وقت نزد وی به اساس دقیقه تنظیم و ترتیب یافته است که پابندی به آن فرض است، تا وقتیکه مسلمان به آن پابند نباشد وی مسلمان بیدار محسوب نمی شود: “إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا”. ( )
نماز بر مؤمنان در اوقات معين مقرر شده است.
وقت نزد وی تنها تجارت، پیشه و مال نیست بلکه وقت نزد وی عین زندگیست. زندگی در سایۀ ایمان “نه تنها” نعمت است بلکه از بزرگترین نعمتی است که خداوند جل جلاله بر انسان منت نهاده است. چنانکه الله متعال فرموده است: “أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا”. ( )
آيا كسى كه مرده[دل] بود و زنده‏اش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم راه برود چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكيهاست و از آن بيرون‏آمدنى نيست.

این باور در دل زندگی پس از مرگ را رشد داده و روشنایی را پس از تاریکیها می افروزد، زندگی ای که لذت، تصور و احساس هرچیز را بگونۀ دیگری باز می گرداند که قبل از آن به آن آشنایی نداشت. قلبی که نور آن ایمان باشد در پرتو آن تمام چیزها طوری ظاهر می شود که گویا قبل از آن وجودی نداشته است.

جهت نگهداشت اینگونه زندگی که فرد فانی را به زندگی دایمی و قدیم می پیوندد و از آن به هستی نوپیدا و زندگی ظاهری متصل می سازد و از آن پس با کاروانیان ایمان و امتی که در مسیر تاریخ روانند می پیوندد که در هر عصری وجود خود را حفظ نموده اند. چنان زندگی و نعمتی که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم ما را توصیه نموده است که هر صبحگاهان شکر آنرا بجا آوریم: “الْحَمْدُ للهِ الَّذِي أحْيَانَا بَعْدَمَا أمَاتَنَا”. ( )
ستايش خدايي راست كه پس از مرگ، ما را زندگی دو باره بخشید.

مصلحان و مجددین در تاریخ اسلامی آنانی که امت را از غفلت بیدار ساختند، نبض زندگی را دریافته بودند لذا زندگی دیگران با بیداری آنان شکل بیداری را به خود گرفت. اگر زندگی دعوتگران معاصر مانند حسن البنا، مودودی، ابن بادیس و نجم الدین اربکان را مرور کنیم می یابیم که چگونه شب و روز شانرا سپری می کردند، آنان میان تدریس، تعلیم، دعوت و رهبری امت، توأمیت آورده بودند.
امام حسن البنا در وصایای دهگانه اش می گوید:

• قرآن بخوان یا به آن گوش ده و هیچ قسمتی از وقت ات را در چیز بی فایده صرف مکن.
• وجایب بیشتر از اوقات است پس دیگران را در استفاده از وقتش کمک کن و اگر کاری داری زود تر به انجام آن بپرداز.
بناءً وقت نزد آنها عین زندگیست.

مقیاس پیشرفت امتها
پابندی به وقت و ارج نهادن به ارزش آن از جمله عناصر پیشرفت امتها و عدم آن از جمله عناصر پسمانی امتها است.

• وقتی مردمی را دیدی که جوانان و کلان سالان شان در راه های عموی و قهوه خانه ها پایین و بالا می روند و نمی دانند که چرا آمده و چه باید بکنند، وقتی احساس گرسنگی کردند به روش خودشان بجایی می روند که چیزی را بخورند، شب شان همانند روزشان است و صبح شان چون شب شان و هدف آنها را نمی دانند، زمان آنها را اینطرف و آنطرف پرتاب می کند و نمی توانند که برایت بگویند: چرا اینجا آمده اییم و در آنجا چی می کنیم…
زمانیکه چنین مردمی را دیدی پس بدانکه آنان مردم مرده ای اند که زندگی ندارند. آنها مردم بینوایی اند که شاعری در حق شان گفته است:
وارحمنا للبائسین فإنهم موتی و نحسبهم من الأحیاء
رحم مان به بینوایانی می آید که مردگانی اند که گمان می کنیم زنده اند.

• آوانیکه به زیارت بعضی کشورهای فقیر رفتم، عدۀ از باشندگان آنجا را ازین جمع یافتم، بعد از تحقیق و جستجو پی بردم که سیاست استعماری ای که بالای آنها و کشورشان مدت زیادی سیطره دارد، در نفسهای آنان این توکل را زرع نموده است که این اشباح ایشانرا فراگرفته است، آنان برای ادامۀ زندگی شان دلیلی جز این ندارند که می خورند و تولید نسل می نمایند، اگر این حاکمان ظالم آنانرا در برخی کارهای جزئی مکلف بسازد مانند آله ای که غایه و هدفی را نمی شناسد، کار می کنند.
استعمار به این روش پلید توانست که آنانرا بخواباند و کشورشانرا اشغال نماید، سرمایۀ شانرا بستاند، داشته های شانرا چور نماید، عقول شانرا معطل نماید و طریقۀ زندگی را برایشان ترسیم نماید.
اینان آنگونه که استعمار می خواهد لباس می پوشند و حرکت می کنند و به توصیف تقدیر می پردازند که استعمار را بالایشان حاکم گردانیده که به برکت آن امور زندگی شان سهولت یافته است.

• هنگام بازدیدکمپ پناه جویان چی چیزی را دیدم؟
مردمانی را دیدم که در خیمه های شان در انتظار مرگ اند، در حالیکه در زمینی مناسب و نهر نیل و در مسافۀ نزدیک آن زندگی می نمایند، با خود گفتم: اگر اینها به رغم نادانی و وسایل ابتدایی شان قسمتی از آب نیل را در زمینی که “با دریای نیل” بیش از ده متر فاصله ندارد جاری سازند و هرچه را می خواهند کشت نمایند، از گرسنگی نمی میرند. به همین ترتیب اگر حکومت هم بجای اینکه آنها را درین کمپ بنشاند و بخاطر رساندن کمک برایشان از جهانیان خواهان کمک شود، آنها را به غرض کار تولیدی سوق دهد، حاصلي بدست می آورند که آنرا بخورند، همچنان در صورتیکه احساس اسلامی در درون آنها موجود باشد به علت بیکاری شان در انتظار مرگ نمی بودند.

درینجا خوب است هدایت رسول الله صلی الله علیه وسلم را که به شخصی مانند اینها گفته است، یاد آور شوم: ” لَأَنْ يَأْخُذَ أَحَدُكُمْ حَبْلَهُ فَيَحْتَطِبَ عَلَى ظَهْرِهِ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَأْتِيَ رَجُلًا فَيَسْأَلَهُ أَعْطَاهُ أَوْ مَنَعَهُ”. ( )
اگر یکی از شما ریسمانش را بگیرد و هیزم را بر پشتش بردارد، برایش ازین بهتر است که نزد کسی برود و از وی چیزی بخواهد، معلوم نیست که برایش می دهد و یا از دادن امتناع می ورزد.

و اگر چنان می کردند، سخن خلیفه بزرگ عمربن خطاب رضی الله عنه را می فهمیدند آنجا که فرمود:
وقتی شخصی را می بینم “قیافه اش” خوشم می آید اما زمانيكه می گوید: پیشه ای ندارم، از نظرم می افتد.

• برخی کشورهای کوچک و کم نفوس اروپایی با همت بلند فرزندانش توانست که ضعف موارد و امکانات خویش را جبران نماید و با ابتکار خویش از زمین هایشان حاصلات زیاد بدست آوردند و آنرا به کشورهای دیگر صادر نمودند. آنها در صنعت و ساخت سلاح بجایی رسیدند که بازارهای جهانی به رقابت شان برخاست.
آیا کسی باور می کند که اینها از ارزش ندادن به وقت، بی پروایی و هدر دادن زندگی شان به اینجا رسیده اند…؟
و یا اینکه آنها به تجارت و کارشان ارزش قایل شدند و اوقات خود را احترام نمودند تا اینکه آقایی “جهانیان” و پیشرفت را از آن خود کردند؟

ترقی و پیشرفت خواست فطری جامعۀ بشری است و کسیکه چنین خواستی داشته آنرا از آن خود می سازد. استعمار هرگز قادر به اشغال سرزمینی که باشندگانش آنرا نخواهند، نمی باشد. مثالهای زیادی درین مورد داریم که بسیاری از دولتهای بزرگ کشورهای کوچک را اشغال نمودند ولی زمانیکه شهروندان آن به مقابل برخاستند و استعمار را نپذیرفتند، از تصرف آن عاجز ماندند.

هیچ قومی نمی تواند با مقاطعه و منع صادرات، کشور دیگری را پسمان سازد؛ زیرا ملت بیدار تحریم را فرصتی مناسب برای نوآوریها می شمارد.

بدون شک حاکم سرکش، برنامه های خطرناک، پلان های وارداتی، کشتن اطفال، تبعید مردان و هر آنچه از ظلم و ستم و طغیان حاکمان در ذهن می آید، نمی تواند ملتی را متلاشی سازد یا آنها را به کاروان عقب ماندگان بکشاند تا وقتیکه خودشان این مسیر را نپذیرند. آنچه در فلسطین می گذرد شاهد آن هستیم.

• کم بودن تعداد مسلمانان در مکه، ضعفت امکانات مادی، محاصره، تبعید، شکنجه تا سرحد مرگ، تبلیغات و راندن از منازل و ملکیت هایشان، هیچکدام اینها مانع تمثیل آنها به دولت نمونه ی که با تمامی دولتهای وقت مقابله می کرد، نشد، زیرا آنان با آن امکانات محدود بالای دشمنانِ زندگی شان غلبه یافتند، تصمیم تغییر و همت بلند آنها بالای ارادۀ تاریک و روحیۀ پسمانی، سایه افگند.
آیا کسی می پذیرد مسلمانانی که تعدادشا به صدها تن می رسید این پیروزیهای شگفت آور را با هدر دادن وقت و خواب دیدنها، ثبت تاریخ نمایند و یا اینکه آنان عمر خود را ثانیه ها حساب کردند و ثانیه ها را در جایش قرار دادند و این قول الله متعال را زمزمه می کردند: “إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ”. ( )
مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين و در پى يكديگر آمدن شب و روز براى خردمندان نشانه‏هايى [قانع كننده] است.
مراد از رد شدن شب و روز، وقت و مقصد از خردمندان، مسلمانان انگشت شماری بودند که بخاطر مصلحت جان، جامعه و بشریت در آن زمان حاکمیت داشتند.

• آیا مسلمانانی که تاتارها با ایشان جنگیدند در حالیکه دارای دولت بزرگ و نیرومند، سرزمین پهناور و سپاه زیاد بودند، در ردیف گروه نخست می آیند و یا قضیه گونه دیگریست؟
واقعیت اینست که نامها باهم شباهت دارد ولی تصامیم متفاوت است؛ چرا که مسلمانان نخست دارای تصمیم تغییر و در عین حال منضبط به وقت بودند اما “مسلمانان عصر تاتار” کسانی بودند که ارادۀ خود را از دست داده بودند و شب و روز شان یکسان بود و وقتیکه با تهاجم تاتار مواجه شدند، این سخن اطفال از زبان شان بیرون می شد: آیا امکان دارد که کسی بالای سرزمین های مسلمانان یورش برد؟

• بی تردید انسانی که ارزش خود و وقتش را می داند، می تواند معجزه ها بیافریند و وقت را کوتاه سازد، جاپان را می بینیم که وقت را کوتاه ساخت و با یک خیز خود را در ردیف صنعتی ترین دول رساند، مسیر نهضت و ترقی ای که اروپایی ها صدها سال پیمودند، در ده ها سال طی نمود. آیا کسی می پذیرد که جاپانیها در خواب و خواب دیدن بسر می بردند و یا اینکه شب و روز را بهم پیوستند و از هر دقیقۀ عمرشان سود بردند که هم کشور شانرا آباد کردند وهم خود را در میان ملل مترقی رساندند؟

زمانیکه جاپانیها این کار را می توانند آیا مسلمانان که مالک اسباب، زمین حاصل خیز، آمادگی روز افزون، ثروتهای زیاد، آگاهی شهر نشینی، داشتن تجربه و روش ربانی اند، از عهدۀ آن برآمده نمی توانند: ” تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ. ( )
بزرگوار [و خجسته] است آنكه فرمانروايى به دست اوست و او بر هر چيزى تواناست. همانكه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد و اوست ارجمند آمرزنده.

وقت زندگیست
وقت مقیاس پیشرفت امتهاست

چگونه از وقت خود بهره ببریم

دانشجویی که در دروسش غفلت می کند و اوقاتش را ضایع می کند، نتیجۀ کارش را امتحان می بیند. کارگری که وقتش را بیهوده صرف می کند، در آخر ماه چیزی را جهت رمق حیات خود و خانواده اش نمی یابد و امتی که اوقاتش را ضایع می سازد، خود را در ردیف سوم و چهارم پسماندگان می یابد.
حالا تمام صبقات ملت خود را می بینیم که چگونه از وقت بهره گیری می کنند:

• آن مردیکه در قهوه خانه ها پایین و بالا می شود در حالیکه زمین حاصل خیز در کنارش قرار دارد و وجدانش ویرا به حرکت نمی آورد تا به فکر آبادانی بیشتر و حاصل زیادتر باشد، نتیجۀ آن این می شود که سرزمین هایی که روزگاری مرکز غله جات و صادر کنندۀ خیراتها بود، مواد غذایی خود را از “سرزمین های” دیگر وارد کند.

• کارگرانی که زندگی شانرا در تظاهرات سیاسی محض سپری کردند و خواهان آزادی کار و بدست آوردن حقوق کارگران بودند، وقتی آنرا بدست آوردند، کارخانه ها تخریب شد و کارگران رانده شد.

• کارخانه هایی که ما در اختیار داریم همان خارکانه هایی است که از کشورهای دیگر وارد کرده اییم “این کارخانه ها” در آنجا تولید دارند ولی در اینجا رو به انجماد رفته و مدتی پس متوقف شده و توان رقابت با کالای وارداتی دیگران را ندارد.

• سربازی که هموطنانش بخاطر وی تمام چیز را قربانی نمود برایش سلاح خریداری کرد و امتیازات مختلفی را برایش داد ولی با آنهم ماندن با عقبماندگان را پسندید نه وطنی را آزاد کرد، نه از انسان شریفی را نجاد داد بلکه غرض ریشه کنی ملتش گماشته شد: ” فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ”. ( )
پس قوم خود را سبك‏مغز يافت [و آنان را فريفت] و اطاعتش كردند چرا كه آنها مردمى منحرف بودند.
احزابی که عادت کرده اند تا با زور بالای ملت شان حکومت کنند و بالای فرزندان شان حاکمیت داشته باشند، چگونه به این جایگاه رسیدند؟ آنها توانستند که جوانان را از میدان تولید بیرون کنند و از آنها در برابر کسانی که از یک پوست بودند، بحیث جاسوس استفاده نموده و بیانیه های بی مایۀ بنویسند. درآمد در این حکومت متناسب اندازۀ اذیت است.

آیااینها به همطرازان شان در کشورهای دیگر آنانی که به وقت ارزش قایل شدند و منزلت آنرا دانستند و آنرا در راه کار و آبادی و پیشرفت به کار بردند، می رسند.
و آیا به آن همطرازان و برادران شان در امت اسلامی که روزی از بهترین مردمی بودند که بخاطر
مردم بیرون شده بودند، می رسند؟
ما کجا و آموزه های دینی ما کجا که الله متعال به فجر، ضحی، شمس، عصر، شب و روز بخاطر دلالت اهمیت وقت در زندگی مسلمان و جامعۀ اسلامی، سوگند خورده است.
مراکز تحقیقاتی غرب صدها تحقیق علمی نوشته و صدها گردهمایی هایی را جهت تنظیم وقت را به این هدف به راه انداخت که وقت از عناصر مهم سرمایه مانند مال و انسان است. این تحقیقات و اندیشه ای که به آن “مردم را” فرا می خواند اهمیت به سزایی دارد و نقشی عمده ای را در افزایش تولید و کامیابی مؤسسات و پیشرفت امت در زمینۀ مادی و قانونگذاری بازی می کند.

اما با در نظرداشت این اسباب و اسباب مهم، عمیق و شامل تر دیگر، “مسؤولیت” مسلمان سنگین تر است، زیرا الله متعال فرموده است: ” وَسَخَّر لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَآئِبَينَ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَار وَآتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا َ”. ( )

و خورشيد و ماه را كه پيوسته روانند براى شما رام گردانيد و شب و روز را [نيز] مسخر شما ساخت. و از هر چه از او خواستيد به شما عطا كرد و اگر نعمت‏خدا را شماره كنيد نمى‏توانيد آن را به شمار درآوريد.
پیامبر علیه السلام فرموده اند: “
و در جای دیگری می فرماید: ” وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا”. ( )
و اوست كسى كه براى هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا بخواهد سپاسگزارى نمايد شب و روز را جانشين يكديگر گردانيد.

پیامبر علیه السلام فرموده اند: ” لَا تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يُسْأَلَ عَنْ عُمُرِهِ فِيمَا أَفْنَاهُ وَعَنْ عِلْمِهِ فِيمَ فَعَلَ وَعَنْ مَالِهِ مِنْ أَيْنَ اكْتَسَبَهُ وَفِيمَ أَنْفَقَهُ وَعَنْ جِسْمِهِ فِيمَ أَبْلَاهُ”. ( )
هرگز دو پای انسانی در قیامت از جا تکان نخواهد خورد تا اینکه از او پرسیده شود: از عمرش که در چه راهی فنا نموده است و از علمش که چه قدر به آن عمل نموده است. واز مالش که از کجا به دست آورده و در چه راهی خرج نموده است واز جسمش که در چه راهی پوسیده نموده است.
همچنان فرموده اند: “اغْتَنِمْ خَمْسًا قَبْلَ خَمْسٍ: شَبَابَكَ قَبْلَ هَرَمِكَ، وَصِحَّتَكَ قَبْلَ سَقَمِكَ، وَغِنَاكَ قَبْلَ فَقْرِكَ، وَفَرَاغَكَ قَبْلَ شُغْلِكَ، وَحَيَاتِكَ قَبْلَ مَوْتِكَ”. ( )
پیش از آنکه پنج چیز به تو روی آورد، پنج چیز را غنیمت بدان: جوانی ات را پیش از پیری ات، تندرستی ات را پیش از بیماریت، توانگری ات را پیش از فقرت، فراغتت را پیش از گرفتاریت و زندگیت را پیش از مرگت.
فراغت نعمتی است که بسیاری مردم از آن غافل اند، نه شکر آنرا بجا می آورند و نه قدرش را می دانند چنانکه

پیامبر علیه السلام فرموده اند: “نِعْمَتَانِ مَغْبُونٌ فِيهِمَا كَثِيرٌ مِنْ النَّاسِ الصِّحَّةُ وَالْفَرَاغُ”. ( )
دو نعمت است که بسیاری از مردم قدرش را نمی دانند: سلامتی و فراغت.
پس فارغ بودن از کار، نعمت بزرگی است که اگر بنده از آن انکار نماید و دروازۀ هوا و هوس را به رُخش باز نموده و زیر فرمان شهوات قرار گیرد، خداوند ویرا نا آرام ساخته و صفای قلبش را از وی می رباید.
رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرموده اند: ” لَيْسَ يَتَحَسَّرُ أَهْلُ الْجَنَّةِ إِلَّا عَلَى سَاعَةٍ مَرَّتْ بِهِمْ لَمْ يَذْكُرُوا اللهَ فِيهَا”. ( )

بهشتیان به هیچ چیزی به اندازۀ ساعتی که آنرا بدون یاد الله متعال سپری کرده اند، حسرت نمی خورند.
مراد از ذکر در اینجا کلمه ای است که به زبان عظمت خداوند بیان می شود و تولیدی است که باعث سعادت امت و بلند رفتن شوکتش می شود.
شاعری گفته است:

دقات قلب المرء قائلة له
إن الحیاة دقائق و ثوان

طپش و ضربان قلب انسان به وی می گوید: زندگی عبارت از دقایق و ثانیه هایی است که سپری می شود.
وقت از نظر اسلام تمام مراحل زندگی را شامل می شود بنابرین مسلمان در روز قیامت تنها از عبادت و ذکرش مورد محاسبه قرار نمی گیرد بلکه از عمرش (عمر ساعات محدود است) محاسبه می شود که آیا آنرا در راه مصلحت خودش، مصلحت بنده ها و کشور به کار برده و یا آنرا در راه های بی فایده ضایع نموده است؟
از جوانیش مورد بازپرس قرار می گیرد که رمز قوت و بخشش است، چگونه به آن می اندیشد، آیا آنرا در راه های مادیات صرف کرد یا در تشکیل خانواده و جامعۀ صالح؟

از سرمایه اش پرسیده می شود که چگونه آنرا بدست آورد و چگونه به مصرف رساند؟ از هر لحظۀ زندگیش پرسیده می شود که آیا آنرا در چارچوب صحیح گذرانده است یا در راه های بیهوده و آیا در امر آبادانی مصرف کرده یا آنرا در خدمت شیطان گذاشته است؟

به سلف صالح این امت گوش می نهیم تا ببینیم که چگونه از وقت بهره گرفتند:
حسن بصری رحمه الله فرموده است: کسیکه امروزش مانند دیروزش باشد، گول خورده است و کسیکه امروزش بدتر از دیروزش باشد، منفور است.
همچنان گفته است: کسیکه روزی از عمرش را در انجام دادن حقی یا ادای فریضه ای، یا بلند بردن جایگاه، یا توصیفی که آنرا بدست آورده، یا خیری که اساسش را بنها نهاده و یا علمی که آنرا آموخته، سپری نکند در حقیقت روزش را هدر کرده و بالای خود ستم کرده است.

عمر بن عبدالعزیز رحمه الله می گوید: شب و روز بخاطر تو هستند پس در آنها کار کن.
عبدالله بن مسعود رضی الله عنه فرموده است: به هیچ چیزی به این اندازه پشیمان نشده ام که روزی آفتابش غروب کند که باعث کوتاهی عمرم شود ولی عمل “نیکم” زیاد نشود.
امیدوارم که کسی به این گمان نباشد که سلف این امت تنها مشغول نماز، روزه و ذکر بودند، هرگز چنین نبوده زیرا آنان در تمام میدانها فعالیت داشتند آنگونه که پیامبرعلیه السلام ایشانرا توصیه می کرد که: خداوند از شخصی راضی می شود که وقتی کاری را انجام می دهد آنرا بشکل بهترش انجام دهد.
کارهایی را که انجام می دادند آنرا بخاطر حصول ثواب انجام می دادند، زیرا عملی که هدف از آن حصول ثواب باشد، عبادت محسوب می شود، از این رو زمام امور بدست شان افتید و “زمین” را بگونۀ بهتری آباد کردند. عمربن خطاب رضی الله عنه بیکاری و ضیاع وقت را بد می پنداشت و می گفت: از آن شخص بدم می آید که ویرا بیکار می بینم که نه در امورد دنیا تلاش می کند و نه هم در امور آخرت. ( )

آنان تنها مردان سخن و وصیت نبودند بلکه دارای روش بالایی بودند، صحت را پیش از بیماری، و زندگی را پیش از مرگ غنیمت می شمردند و از وقت بهره می بردند و آنرا غنیمت می دانستند.
کسیکه از سهم مسلمانان در میدانهای علوم بشری مانند فزیک، کیمیا، ریاضیات، الجبر، مثلثات، فلک شناسی، جغرافیه، تاریخ، طب، دواسازی و غیره آگاه باشد، پی می برد که مسلمانان ارزش وقت خود را درک کرده بودند و “دیدیم که” چگونه با وقت شان رقابت کردند که “با این رقابت شان” ثروت علمی ای گذاشتند که اساس پیشرفت بشری گشت.

قاضی ابراهیم بن جراح شاگرد ابویوسف می گوید: به عیادت ابویوسف رفتم ویرا بیهوش یافتم، چون به هوش آمد برایم گفت: ای ابراهیم درین مسئله چی می گویی؟
گفتم: درین وضعیت نیز “در جستجوی حل مسایل هستی؟
گفت: پروا ندارد، به این امیدواری می آموزانیم تا شاید باعث نجات کسی شود.

امام ابن جریر طبری شیخ مفسرین، محدثین و مورخین رحمه الله یکی از معدود کسانی در استفاده از وقت بود، وی در تدریس و تعلیم، نوشتن و تألیف نمونۀ زمانش بود که تألیفاتش با داشتن امتیاز نوآوری و دقیق بودن به تعداد شگفت انگیزی می رسید که مجموع تصنیفات امام ابن جریر در حدود 359 هزار ورق می رسد.
این دستآورد بدون استفاده از وقت و درک اینکه چگونه آنرا پر نماید، حاصل نمی شد. ( )

امام ابوالفرج ابن جوزی می گوید: انسان باید ارزش و منزلت وقتش را بداند و هیچ لحظۀ آنرا در مواردی که مفید نیستند، صرف نکند، افضل را چه موارد زبانی باشد یا عملی بر مفضول مقدم کند. مردمان زیادی را دیدم که وقت را در چیزهای شگفت انگیزی سپری می کنند! اگر شب دراز باشد، آنرا در سخنان بی فایده، خواندن کتاب غزل و و جادو می گذرانند اما اگر روز طولانی شود، آنرا در خواب سپری می کنند. اما معدود کسانی را سراغ دارم که به مفهوم زندگی پی برده اند، آنان در فکر اندوختن توشه و آمادگی برای سفرند، خداوند در تمام مراحل زندگی با انسان می باشد، پس قبل از اینکه وقت را از دست دهید بخاطر استفاده از آن رقابت نمایید. ( )

دکتر یوسف قرضاوی یکی از پیشوایان دعوت در عصر حاضر در پیوند به ضیاع وقت می گوید: کسیکه وقتش را می کُشد در حقیقت خودش را می کُشد، این جریمۀ انتحار نرمی است که مردمانی را که وقت شانرا بیهوده ضایع می کنند به چشم می بینند و به گوش می شنوند ولی در برابر آن جرم مجازات نمی شوند. ( )
ابن قیم می گوید: ضیاع وقت سخت تر اس مرگ است؛ زیرا ضیاع وقت رابطۀ ترا از خدا و خانۀ آخرت قطع می کند اما مرگ رابطۀ ترا از دنیا و اهل آن.

آیا به امتی که چنین تعلیمات و توجیهات الهی، پیشرفتهای بزرگ و الگوهای بی نظیر دارد، مناسب است که خود را در منتهای توکل بسپارد نه پلانی بسازد و نه کار موقوتی را انجام دهد و ایمانش ویرا به مغیبات محض و قدریۀ تنبل ببرد که تمام چیزها را به اساس اراده تفسیر می کنند در حالیکه اراده در اصل از انسان شخص متحرک و مثبت گرا می سازد.

امتهای بیدار پلانهای پنج ساله و دهساله را وضع می کنند که حال و آیندۀ شانرا با زمان پیوند دهد و به اساس آن خود و مردم خویش ش را ارزیابی می نمایند. اگر می خواهیم زمین را اصلاح و پل را سرپای و کارخانه را بگشاید، مدرسه اساسگذاری کند و زندانها را طی یکسال منهدم کند پس در آن وقت درست نیست که تا دوسال ادامه یابد.

در قدم نخست با زندگی به سر می بریم ، نبضش را می سنجیم و زندگی را با وقت پیوند می دهیم اما در قدم دوم، ما می نشینیم و زندگی را می گذاریم که بشکل عادی به پیش رود “چون خود را با پلان تعیین شده عیار ساخته ایم”.

وقتی با پروردگارت وعده داشته باشی از وی کمک می خواهی و در برابرش می ایستی و در یک شبانه روز پنج وقت نماز را اداء می نمایی، پس در قسمت پاسداری وقت با دیگران نیز چنان باش، آیا درست است که در هر وعده ات یک ساعت یا دو ساعت تأخیر کنی؟ آیا ارزش مادی وقت خود و دیگران را که منتظر تو اند، سنجیده ای؟ و آیا با خود تصور ارزش معنوی “ضیاع وقت” و آنچه باعث خستگی، بی پروایی و شکست می شود را کرده ای؟
آیا می پذیری گروه های بیدارگر و پیشگام که گمان می رود مسؤولیت تغییر احسن را به دوش گیرند، در کارشان کامیاب می شوند در حالیکه نسبت به وقت بی پروا هستند؟

زمان می گذرد و منتظر نمی ماند

الله متعال فرموده اند: “كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا”. ( )
روزى كه آن را مى‏بينند گويى كه آنان جز شبى يا روزى درنگ نكرده‏اند.
ضرب المثل انگلیسی است که می گوید: بلند رفتن و پایین آمدن آب منتظر کسی نمی باشد.
اگر نتوانی وقت را به اساس پلان و برنامۀ محدد خودت تنظیم کنی، از تو فرار می کند و از دستت می رود.
انسان با گذشت روزها خوشحال می شود حال آنکه هر روزی که می گذرد اجل نزدیک می شود.
وقت می گذرد و بر نمی گردد. ( )
الله متعال فرموده اند: “وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كذَلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ”. ( )
و روزى كه رستاخيز بر پا شود مجرمان سوگند ياد مى‏كنند كه جز ساعتى [بيش] درنگ نكرده‏اند [در دنيا هم] اين گونه به دروغ كشانيده مى‏شدند.

در جای دیگری فرموده اند: “حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا”. ( )
تا آنگاه كه مرگ يكى از ايشان فرا رسد مى‏گويد پروردگارا مرا بازگردانيد. شايد من در آنچه وانهاده‏ام كار نيكى انجام دهم نه چنين است.

حسن بصری رحمه الله از آن با سخن بلیغش چنین تعبیر کرده است: هر روزی که بامدادش می دمد، منادیی صدا می زند: ای فرزند آدم! من مخلوق جدید هستم و گواه بر اعمال تو پس از من بهرۀ خود را بگیر، زیرا من وقتی رفتم تا روز رستاخیز بر نمی گرم.

حسن بصری می گوید: ای فرزند آدم! تو روزهای معدودی هستی که با گذشت هر روز قسمتی از تو نیز می رود و احتمال آن می رود که با رفتن بعضی تمام آن برود.
وقت همانند تیر است وقتی از کمان جدا شود امکان برگشت دو بارۀ آن نمی رود.

وقت سرمایۀ گرانبها و کم پیداست

انسانهایی را می بینیم که به تمام معنی به چیزهای گرانبها چه مال باشد و یا ثروت اهتمام می نمایند تا آنجا که انرژی بشر به آن به مثابه مصدر مهم دیده و غرض ازدیاد آن، برنامه های عملی و روابط انسانی راصرف می کنند. اما مردمان اندکی اند که عین اهمیت را به وقت بحیث مصدر آنچنانی ، قایل باشند در حالیکه یکبار از دست دادن آن به مثابه از دست دادن همیشگی آنست؛ چرا که اگر مال ضایع شود، بدست آوردن دو بارۀ آن ممکن است، کالا مفقود می شود و تولید کارگاه از سر گرفته می شود ولی وقت می رود و بر نمی گردد و منقرض می شود و منتظر کسی نمی ماند.
حسن بصری رحمه الله می گوید: مردمانی را سراغ دارم که به وقت شان بیشتر از آنچه شما به درهم و دینار تان حرص دارید، رغبت داشتند.

وقت مصدر نیکبختی و بدبختی است

در صورتیکه مسلمان وقت را در برنامه اش جهت حصول رضای پروردگارش و خدمت برادرانش اختصاص دهد، در دنیا خوشبخت و در آخرت کامیاب می براید اما اگر آنرا ضایع کند، عمرش ضایع شده و تلاشش هدر می رود. ابن قیم رحمه الله می گوید: وقت انسان در حقیقت امر عمر وی است؛ زیرا وقت یا مادۀ زندگی دایمی است که ویرا برخوردار از نعمتهای “بهشت” می کند یا مادۀ زندگی تنگ است که ویرا وارد عذاب دردناک می سازد.
همچنان گفته است: وقت حیثیت تماشاچی را به خود نمی گیرد بلکه یا دوست صمیمی است و یا دشمن سرسخت.

حسن بصری رحمه الله می فرماید: کلمه ای که آنرا از حجاج شنیدم که از کنار این چوب بیان داشت، مرا بیدار کرد، اگر ساعتی از عمر انسان در غیر آن چیزیکه بخاطر آن آفریده شده، صرف شود، سزاوار آنست که حسرتش در روز قیامت فزونی یابد.

فصل سوم

برنامه ریزی وقت

در صورتیکه وقت در اسلام چنین جایگاه دارد و گذشتگان امت اهمیت و بهره گیری آنرا درک کرده اند پس چی شده است که امروز مسلمانان بیشتر از امتهای دیگر آنرا ضایع می کنند و با عمر خود تقصیر می نمایند.
وقت نفس کشیدنی که بخاطر پاسداری آن توجه نمی شود و آسان ترین چیزیکه آنرا ضایع می نمایی همین است.

مشکل در کجاست و آنرا چگونه درمان نماییم؟
آنگونه که ابن قیم رحمه الله تشخیص نموده مشکل در ضیاع قلب و ضیاع وقت است و درمان آن توجه همزمان به هر دو می باشد البته این کار با برنامه ریزی زندگی انسان و وقتش ممکن می باشد. وقت کمیاب ترین سرمایه است اگر ادارۀ آنرا نتوانستیم ادارۀ چیزهای دیگر را هرگز نمی توانیم. ( )

دقیقا آنگونه که شرکتها در اخیر هر سال فایده و ضرر، تولید و نوعیت خود را می سنجند، شخصیت های جدی، جریانهای اسلامی، اتحادیه های دانشجویی و احزاب سیاسی نیز چنان می کنند، پس باید برای وقت نیز برنامه سازی نموده و کمیتۀ ارزیابی ویژه ای ایجاد شود که چنین پرسشی را مطرح نماید که: امسال چه کار و چگونه می کند و برنامه اش برای سال پیشرو چیست و عناصر آن کدام است؟ پس از آن برنامه اش را تاریخ وار پیریزی کند.

کاریکه برنامه اش به اساس عنصر وقت و عنصرش به اساس محاسبه نباشد، کدام ارزشی ندارد ولی “با آنهم” هر تلاشگر پاداشش را می یابد.

وقت بیشتر از مال اهمیت دارد و لازم است بخاطر استفادۀ بهتر از آن، اهتمام بیشتری به آن نماییم به ترتیبی که نخست پلان سالانه را تهیه نماییم که شامل مهم ترین قضایایی باشد که بایست انجام شوند، در قدم دوم پلان ماهوار را مفصل تر ترتیب می نماییم و در آن کارهای سالانه را تقسیم می نماییم و نمی گذاریم که هفته ای بدون اینکه پلان هفته آینده را در بر بگیرد و در خلال هفته انجام شود، به پایان برسد،
هر انسان موفق، اندیشمند زیرک جماعتی که به خود ارج قایل است و امتی که می خواهد به اوج ترقی برسد، باید پلان روزانه و هفته وار داشته باشد.

پلان و وقت

در نشستی که با اندیشمند اسلامی ای داشتم، اطلاع یافتم که پلان زیبایی را بخاطر “تنظیم بهترکارها” با در نظرداشت اشخاص تهیه دیده و هر چیز را در جایگاهش قرار داده است. در مورد برنامه و منهج نظری، عملی و تطبیقی سخن زده، در رابطه به استقلالیت، تخصص و کارهای مؤسسات و همچنان کمیته های سیاسی، تربیتی، رسانه ها سخن برده، در مورد دانشجویان و اتحادیه های دانشجویی و در باب هرچیزی سخن نو و ابتکاریی دارد.
پس از چند سال در دیداری که با همان دانشمند داشتم مرا در جریان پلانش قرار داد، آنرا توضیح داده و “مطالبی را” بر آن افزود. دانشمند مذکور برای هر چیز جایی را در نظر گرفته ولی یکی از عناصر پلان را از یاد برده که عبارت از وقت می باشد؛ لذا پلان وی مرده تولد گردید.

ارزش انسانی که به بهترین شکل و قیافه پیدا شده اما تحرک و انتاج ندارد چیست؟
ارزش درختی که سایه دارد ولی دانه و میوه ندارد چیست؟
ارزش نبات تابستانی که در زمستان کشت شود چیست و نبات زمستانی که در تابستان در انتظارش باشیم چیست؟

و ارزش پلان و تنظیمی که آنرا به وقت پیوند ندهد، چیست؟

دانشمند محترم!
هرگز چنین نیست، ارزش پلانگذاری در این نیست که افکار را در روی کاغذ بنویسیم بلکه “پلانگذاری واقعی” آنست که افکار را به پارچۀ متحرکی عوض کند که مکمِّل یکدیگر باشد و از مجموع آنها کارگاهی ساخته شود که به چرخش بیاید یا زمینی که حاصل دهد یا شهری که پیشرفت نماید و یا انسانی که وقت را در تمام جوانب در نظر گرفته و در مسابقۀ رشد و شگوفایی گوی سبقت را از دیگران بگیرد.

پلانگذاری راز کامیابیست

پلانگذاری راز حقیقی کامیابیست؛ زیرا وقتی می خواهی اساس دانشگاه نمونه ای را بگذاری که حاوی علوم بشری و مضامین علمی تخصصی باشد؛ ناگذیر هستی تا بخش ابتدایی آنرا در جریان سه سال تأسیس نمایی، متوسطه را در طول سه سال بعدی و پس از آن به کارهای دانشگاه بپردازی تا دور اولش در جریان پنج سال فارغ گردند. این نکته بیانگر آنست که پلانی را که بخاطر تأسیس دانشگاه گرفته ای یازده سال را در بر می گیرد.
اما در صورتیکه بخش اول را تأسیس نمایی و در همانجا مکث نمایی یا موعد این مرحله را از سه سال به ده سال بیفزایی، پروژه ات آسیب می بیند و تلاشها و اموالی را که درین راه به مصرف رسانیده ای، هدر می رود.

اگر پلانی را جهت بهتر شدن اوضاع امت از طریق فعالیت دانشجویان طرح نمایی مکلف هستی نخست به مرحلۀ ابتدایی اهتمام نمایی بعد از آن به مرحلۀ ثانوی که مرحله ای است که شخصیت دانشجویان مذکر و مؤنث می باشد و پس از آن نوبۀ دانشگاهیان و اساتید می رسد.

برای هر مرحله اهداف، وسایل، وقت مطلوب، زمینه های لازم مادی، برنامه های تربیتی دانشجو و استاد و لایحۀ چگونگی فعالیت دانشجویان، و تعمیم این تجربه به اقطار دیگر جامعه در نظر گرفته شود.

زمانیکه پلان را ببا در نظرداشت وقت توأم با با نرمش و سعۀ صدر رعایت گردد، به این معناست که بیداری امت کار ممکن است و در صورتیکه پلان ساخته شود اما ساکت گذاشته شود یا عاملی از عوامل کامیابی مانند مال، افراد و وقت به هدر رود، این موضوع به آن می ماند که طاقت و توانایی از بین نرفته بلکه پلان به حرکت نیامده است.
این کار در تمام قضایای مهم صدق می کند؛ هر پروژۀ مهم ممکن است که آنرا ادارۀ کارآرا یا هیئت جدی یا احیاناً انسانهای جدی آنرا به سر رسانند چرا که بسیاری پروژه ها و پلانها را یک فرد به ثمر رسانده است.
در اوایل دهۀ شصت قرن بییستم، حرکت اسلامی به مشکلات نهایت جدی ای مواجه بود که با کشتارگاه 1954 در مصر آغاز یافت و در سال 1965 تکرار شد اما با آنهم حرکت اسلامی سختی های زیادی را تجربه کرد و در مناطق دیگر ی راه پیدا کرد.

پرسشی که مطرح می شود اینست که: راه بیرون رفت چیست؟
پرسش مورد بحث را که به کار زیاد نیاز دارد، تعداد معدودی از افراد که از جاهای دور و دارای ویژگیهای متفاوت بودند، خواندند.
هدف آنها الله جل جلاله بود، اما هر فرد هدف خاص خود را دارد، هدف بعضی مال بود که می خواستند به هر وسیلۀ ممکن آنرا بدست آورند “تعس عبدالدرهم” هدف عده ای ارضای شهوت می باشدکه می خواهند از هر راه ممکن آنرا ارضا نمایند چه راه شریف باشد یا راه خسیس و پست و هدف تعدادی خواهشات نفسانی بود “أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ”. ( )
آيا آن كس كه هواى [نفس] خود را معبود خويش گرفته است ديدى.
و هدف برخی جاه طلبی می باشد تا بالای دیگران فخر فروشی کنند: “كُلُّ النَّاسِ يَغْدُو فَبَايِعٌ نَفْسَهُ فَمُعْتِقُهَا أَوْ مُوبِقُهَا”. ( )
تمام مردم صبحگاهان در حالی خود را در معرض فروش قرار می دهند که یا خود را نجات می دهند و یا به هلاکت می اندازند.

اما آنانی که قضیۀ پروژه را درست درک کردند، هدف آنها تنها رضای الله متعال می باشد البته الگوی آنها درین عرصه سردار ما محمد صلی الله علیه وسلم می باشد که آنگاه که قومش خواستند با پیشکش نمودن مال، قدرت و زن، با وی سازش نمایند، آنجناب بدون کدام ترددی فرمود: سوگند به الله اگر آفتاب را بدست راستم بگذارند و مهتاب را بدست چپم تا از این کار دست بردار شوم، هرگز از آن دست بردار نمی شوم تا اینکه خدواند مرا پیروز گرداند یا درین راه بمیرم. ایشان در مسیر وی گام بر می دارند چون فریاد شان مبنی بر اینکه: پیامبر الگوی ماست و الله متعال برایشان فرموده است: “قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ”. ( )
بگو در حقيقت نماز من و [ساير] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانيان است. و سنت پیامبر علیه السلام: “

آن کسی رهیاب می شود که خواهشات نفسانی اش تابع چیزی باشد که من آورده ام.
تفائل و فال نیک گرفتن موقف انسان هوشیار است که در وقت مصیبت خود و دیگران را نجات می دهد و وقتی آثار خیر را در قومی می بیند به رشد آن می پرداز و زمانیکه آثار بدیها را می بیند، به درمان آن پرداخته و بجای آن نیکی را غرس می نماید.
شخصی که به نیک فالی عادت کرده است خود را در مقابل سختیها و موانعی که با آن بر می خورد، خورد نمی کند و در مقابل دشمن هر قدر که قوی باشد، شکست را نمی پذیرد، معاونت خدای توانا را با خویشتن احساس می کند، طبق هدایت آن ذات در حرکت می باشد، وقتی دستش از کار ماند، قوت خالق را با خود دارد، و زمانیکه سیر و حرکتش بگونۀ است که الله متعال با وی می باشد، پس شعارش نیز فرمودۀ الله تعالی می باشد که در حدیث قدسی آمده است: ” أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي بِي إِنْ ظَنَّ بِي خَيْرًا فَلَهُ وَإِنْ ظَنَّ شَرًّا فَلَهُ”. ( )
من به گمان بنده ام بنده ام هستم، اگر خوش گمان بود با وی نیکی می کنم. و اگر بدگمان بود، براساس آن با او رفتار می کنم. یعنی به خواسته او با او عمل می کنم.

این شخص همان انسانی است که الله متعال به وی شرافت بخشیده و بار امانت دعوت و دین را به دوش وی گذاشته است: ” وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ”.
و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم.

رسول الله صلی الله علیه وسلم باری دخترش فاطمه را می بیند که گریه دارد، برایش می گوید: “..
فرزند چی چیز ترا واداشته که گریه کنی؟ گفت: چهره ات زرد و خسته است، لباست پاره … پس پیامبر علیه السلام برایش گفت: گریان مکن، خداوند پدرت را کمک می کند و این دین در جایی که شب و روز می آید، می رسد.

پیامبر علیه السلام فرموده اند: “
کسیکه بگوید: مردم هلاک شدند، در حقیقت وی آنها را هلاک ساخته است.
گاهی یک کلمه محو کنندۀ تلاش، هلاک کنندۀ نفس، از بین برندۀ برکت می باشد و گاهی زیبا جلو دهندۀ فال، اشاعۀ خیر، و بنا کنندۀ فرد و جامعه می باشد چنانچه پیامبر علیه السلام کلمات فال گونه را در حق اشخاصی فرموده اند: به به عبدالله بن مسعود رضی الله عنه معلم جوان گفته است، به ابوعبیده بن جراح رضی الله عنه امین این امت، به خالدبن ولید رضی الله عنه شمشیر بران الله بالای مشرکین، کلماتیکه که در موقعش ارائه شد و از آنها قیادات های بزرگ انسانیت ساخت.

بدون شک نیک فالی برعکس نا امیدی، و شکست روحس است و مؤمن هیچگاهی نا امید نمی باشد: ” وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ”. ( )

و از رحمت‏خدا نوميد مباشيد زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت‏خدا نوميد نمى‏شود.
الله متعال فرموده اند: ” وَمَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ”. ( )
چه كسى جز گمراهان از رحمت پروردگارش نوميد مى‏شود.
احساس مسؤولیت می نمایند
مسؤولیت تکلیفی است که خداوند متعال ما را آنگاه که آسمان و زمین را بیافرید، به آن مکلف ساخته است: “إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا”. ( )
ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود.
پیامبر علیه السلام اینگونه تأکیده نموده اند: “أَلاَ كُلُّكُمْ رَاعٍ وَكُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ”. ( )
آگاه باشید هریک شما حیثیت شبان را دارید و هریک شما از زیر دستان خویش مسؤولید.

اين مسؤولیتی است که سردار مان رسول الله صلی الله علیه وسلم را بیمار ساخت: “….”. ( )
سورۀ هود و امثال آن مرا پیر ساخت.

این “مسؤولیتی است” که بستر خلفاي راشدین را جمع کرد “و نگذاشت که در آن آرام بخوابند” عمر را هنگام روز در مرزهای مدینه می یابی که در انتظار پیام آور است تا ویرا از اوضاع جبهات اطمینان دهد و از طرف شب ویرا در حالی می یابی که خدمت زنی را می نماید که طفلی را زاده و پرستار ندارد یا بخاطر برآورده کردن زنی است که شوهرش را فرا می خواند تا عزت و آبروی ویرا نگهدارد و یا در حال گفت و گو با دوشندۀ شیر و دخترش است و آنگاه که به ادای نماز بر می خیزد این آیۀ شریف را می خواند: “وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ”. ( ) و بازداشتشان نماييد كه آنها مسؤولند، اشک می ریزد، چرا اشک نریزد در حالیکه خود را در برابر هر فردی مسؤول می پندارد، نه تنها این بلکه خود را در برابر بزی که به علت درست نبودن راه در سرزمین عرق پایش می شکند، مسؤول می داند.
آنکه احساس مسؤولیت می نماید، تنها در قبال خود و خانواده اش احساس مسؤولیت نمی کند بلکه خود را در برابر دین و تمام مسلمانان در سرزمین هایشان مسؤول می داند.

در سال 1961 برای نخستین بار وقتی گروهی از نخبگانی که هدف شان حصول رضای خدا و الگوی شان رسول الله صلی الله علیه وسلم بود، با فال نیکی که نا امیدی را به دلهایشان راه نمی دهند، در برابر دین خود احساس مسؤولیت می نماید. این جریان با گشایش نخستین گردهمایی اسلامی دانشجویان در سال 1961 در بریتانیا آغاز به کار کرد، در سال 1962 در (فوسیس) اتحادیه دانشجویی را تأسیس کردند، در سال 1963 این اتحادیه را در امریکا و کندا … و در سال 1964 با گروه های دیگری از اتحادیه های دانشجویی در اروپا، مراکش، اندونیزیا، پاکستان، نیجریا، دانشگاه ام درمان اسلامی سودان تماس گرفتند و به تأسیس اتحادیۀ جهانی اسلامی دانشجویی پرداختند که نقش خود را در دعوت بسوی الله جل جلاله پس از آنکه جریان عملگرای اسلامی قربانیهایی را در مناطق مختلف “جهان” اسلام متحمل شدند، دست به کار شدند.

Atomic Habits

Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

د ښوونکي لارښود کتابونه
Atomic Habits
Back to top button
واسع ویب