محبت مسلمانان به همدیگر
اما دوستی مسلمانان نسبت به همدیگر محبتی است که اعجاز میکند و دلها را باهم پیوند میدهد و میان دلها اُنس و الفت پدیدار میکند، و نیز میان دلها کاخی رفیع و استوار بر پای میدارد که هیچ چیز آن را ویران نمیکند، و این پیوند از قبیل ارتباط خانوادگی، تعاون و یاری به یکدیگر و ایجاد برادری و دوستی است.
محبت است که شادی و لبخند را در دل ایجاد میکند، درونها را گشاده میگرداند و چهرهها را باز میکند، و انسان با لب خندان و رویی باز و گشاده با برادر دینی اش برخورد میکند.
و به راستی در این مورد راهنمائیها و ارشادهای رسول خدا صلی الله عليه وسلم فراوان است، زیرا رسول خدا صلی الله عليه وسلم میدانست، اُمتی که برادری محبت و تعاون و یاری آن را اداره و راهنمایی نکند، پایهها و اساس آن خراب و فروریزنده است و از بخشایش و یاری خداوند بزرگ بیبهره است، زیرا خداوند یار و یاور بندهای است که او برادر دینی اش را یاری نماید، و اینک با خواست خدا برخی از سخنان و احادیث رسول خدا صلی الله عليه وسلم را بیان خواهم کرد که راههای بزرگ و مهم و باارزش را برایمان ترسیم کرده است تا بدان راه محبت و دوستی و برادری را پیش گیریم.
و از آنجمله حدیثی است که مسلم از انس بن مالک رضی الله عنه و او از رسول خدا صلی الله عليه وسلم روایت کرده است که فرمود: «لاَ يُؤمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لِأَخِيهِ – أَوْ قَالَ لِجِارِهِ – مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ» «ایمان هیچیک از شما کامل نمیگردد مگر این که آنچه برای خود دوست میدارد، برای برادرش – یا همسایه اش – دوست بدارد».
اگرچه واژه «أَحَدُكُمْ» ویژه مخاطبین و شنوندگان است، اما مفهوم آن همه مسلمانان را در هر عصری و در هر زمانی شامل میشود.
و در روایت دیگر «لاَ يُؤمِنُ أَحَدٌ، أَوْ عَبْدٌ» آمده است که به صراحت و آشکارا بر این عمومیت دلالت دارد.
منظور از «أَخْ» = برادر در این حدیث، برادری اسلامی است که همه مسلمانان را از هر نژادی شامل است.
همانگونه که برخی روایات بدان دلالت دارد که «حَتَّى يُحِبَّ لِأَخِيْهِ الْمُسْلِمِ». بنابراین، مسلمانان با وجود تفاوت و اختلاف در ملیت و نژاد و سرزمین و زبان یک خانواده و یک ملتِ واحد به شمار میروند، (انما المؤمنونه اخوه)( ) «به راستی که مؤمنان – مسلمان – باهم برادرند».
و در روایت نسایی آمده است: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لِأَخِيْهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ مِنَ الخَيْرِ» «سوگند به خدا، ایمان هیچ یک از شما کامل نمیگردد مگر این که آنچه برای خود دوست میداری از کارهای خیر و نیک، برای برادرش نیز دوست بدارد».
و این قید و شرطی است که باید در حدیث آورده شود، زیرا کسی که میل و رغبت به شهوات و منکرات و مُحرمات دارد، هرگز ایمانش کامل نیست که آن را نیز برای دیگر برادران مسلمانش دوست بدارد، و نص صریح بر آن دلالت دارد که منظور از دوستداشتنی از نظر شرع کارهای خوب و نیک است، و این کارهای خیری است که منطبق با شریعت است، و کارهایی است که تماماً بهره و پاداش اُخروی دارند از قبیل: علمِ سودمند، عمل شایسته و عاقبت و سرانجام نیک، و اما از کارها و بهرههای دنیایی تنها چیزهایی حلال و نهی نشده را شامل است، مانند: توسعه و گسترش روزی حلال و پاک و داشتن فرزندان نجیب و باادب و نیکوکار و برخورداری از عمر دراز و دوری از زشتیها و آلودگیها و امثال آن.
و از آنجمله فرمودة آن حضرت صلی الله عليه وسلم که ترمذی از عبدالله بن عمر رضی الله عنه روایت کرده است: «خَيْرُ الأَصْحَابِ عِنْدَ اللَّهِ خَيْرُهُمْ لِصَاحِبِهِ وَخَيْرُ الْجِيرَانِ عِنْدَ اللَّهِ خَيْرُهُمْ لِجَارِهِ» «نزد خداوند بهترین یاران نیکوکارترین ایشان است نسبت به دوستش و بهترین همسایگان بهترین و نیکوکارترین ایشان است در رابطه با همسایه اش».
و از جمله ارشادات آن حضرت صلی الله عليه وسلم روایت مسلم از ابوهریره است که «إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَيْنَ الْمُتَحَابُّونَ بِجَلاَلِى الْيَوْمَ أُظِلُّهُمْ فِى ظِلِّى يَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلِّى» «به راستی خدای تعالی در روز قیامت میفرماید: کجایند کسانی که به خاطر عظمت و بزرگی و اطاعتِ من همدیگر را دوست میدارند که امروز آنان را در سایه پناه خود جای دهم، روزی که هیچ سایه و پناهی جز سایه و پناه من موجود نیست».
و از آنجمله فرمایش رسول خدا صلی الله عليه وسلم است که مسلم از ابوهریره رضی الله عنه روایت کرده است: «أَنَّ رَجُلاً زَارَ أَخًا لَهُ فِى قَرْيَةٍ أُخْرَى فَأَرْصَدَ اللَّهُ لَهُ عَلَى مَدْرَجَتِهِ مَلَكًا فَلَمَّا أَتَى عَلَيْهِ قَالَ أَيْنَ تُرِيدُ قَالَ أُرِيدُ أَخًا لِى فِي هَذِهِ الْقَرْيَةِ. قَالَ هَلْ لَكَ عَلَيْهِ مِنْ نِعْمَةٍ تَرُبُّهَا قَالَ لاَ غَيْرَ أَنِّي أَحْبَبْتُهُ فِي اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ. قَالَ فَإِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكَ بِأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَبَّكَ كَمَا أَحْبَبْتَهُ فِيهِ» «که مردی از برادرش در روستایی دیگر دیدن کرد و خداوند فرشتهای را بر نگهبانی مسیر و راه او گماشت تا او را بپاید و چون فرشته او را دریافت، پرسید که میخواهی به کجا روی؟ مرد گفت: میخواهم به دیدن برادری که در این روستا است بروم، فرشته گفت: آیا ثروت و نعمتی نزد او داری که به خاطر جمعآوری آن نزد وی میروی؟ گفت: خیر، جز این که او را به خاطر رضا و خرسندی خدای عزوجل دوست میدارم، فرشته گفت: به راستی من فرستاده خدای بر تو هستم، و قطعاً خداوند ترا دوست میدارد آنگونه که تو او را دوست داری».
امام نووی / گفت: محبت و دوستداشتِ برادر دینی به خاطر رضای خدای تعالی فضیلت فراوانی دارد، و نیز سببی است که خداوند بنده اش را دوست بدارد و نیز مزیت و فضیلت دیدار صالحان و پارسایان را دربر دارد، و دلالت دیگر این حدیث آن است که گاهی انسانها نیز فرشتگان را میبینند.
و از آنجمله فرمودة دیگر رسول خداست که امام احمد و ابویعلی و حاکم با اسناد صحیح از ابی مالک اشعری رضی الله عنه روایت کرده اند که گفت: رسول خدا صلی الله عليه وسلم فرمود: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَاعْقِلُوا وَاعْلَمُوا أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عِبَادًا لَيْسُوا بِأَنْبِيَاءَ وَلاَ شُهَدَاءَ يَغْبِطُهُمُ الأَنْبِيَاءُ وَالشُّهَدَاءُ عَلَى مَجَالِسِهِمْ وَقُرْبِهِمْ مِنَ اللَّهِ. فَجَاءَ رَجُلٌ مِنَ الأَعْرَابِ مِنْ قَاصِيَةِ النَّاسِ وَأَلْوَى بِيَدِهِ إِلَى نَبِىِّ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَقَالَ يَا نَبِىَّ اللَّهِ نَاسٌ مِنَ النَّاسِ لَيْسُوا بِأَنْبِيَاءَ وَلاَ شُهَدَاءَ يَغْبِطُهُمُ الأَنْبِيَاءُ وَالشُّهَدَاءُ عَلَى مَجَالِسِهِمْ وَقُرْبِهِمْ مِنَ اللَّهِ انْعَتْهُمْ لَنَا – يَعْنِى صِفْهُمْ لَنَا – فَسُرَّ وَجْهُ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- لِسُؤَالِ الأَعْرَابِىِّ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- هُمْ نَاسٌ مِنْ أَفْنَاءِ النَّاسِ وَنَوَازِعِ الْقَبَائِلِ لَمْ تَصِلْ بَيْنَهُمْ أَرْحَامٌ مُتَقَارِبَةٌ تَحَابُّوا فِى اللَّهِ وَتَصَافَوْا يَضَعُ اللَّهُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ فَيُجْلِسُهُمْ عَلَيْهَا فَيَجْعَلُ وُجُوهَهُمْ نُوراً وَثِيَابَهُمْ نُوراً يَفْزَعُ النَّاسُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يَفْزَعُونَ وَهُمْ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ الَّذِينَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ». رسول خدا صلی الله عليه وسلم فرمود: «ای مردم بشنوید و بیندیشید و بدانید که به راستی خدای تعالی را بندگانیست که نه از پیامبرانند و نه از شهیدان که پیامبران و شهیدان بر جایگاه و منزلت و قربت آنان به خدا تعالی رشک میبرند، و آرزو دارند از آن جایگاه و منزلت برخوردار باشند.
مردی از اعراب – که دورتر از مردمان بود – روی زانوانش ایستاد و دستش را بلند کرد و اشاره نمود و گفت: یا رسول الله صلی الله عليه وسلم ! آیا انسانی از انسانها است که نه از پیامبران و نه از شهیدان است، و حال این که پیامبران و شهدا بر منزلت و جایگاه آنان رشک میبرند و آرزوی این قربت را دارند؟ پس ایشان را بر ما توصیف فرمای. رسول خدا صلی الله عليه وسلم از سوال مرد اعرابی شادمان گردید و فرمود: ایشان مردمانی غریب و گمنام هستند که پیوند و وابستگی خانوادگی باهم ندارند، و به خاطر رضا و خرسندی و فرمانبرداری از خدای تعالی است که همدیگر را دوست میدارند و باهم صمیمی و یکرنگند، خدای تعالی در روز رستاخیز تختها و صندلیهایی از نور برایشان نهاده است و آنان برآن صندلیها و تختها مینشینند، و خداوند صورت ایشان را غرق در نور کرده و جامهای از نور بر تن ایشان پوشانیده است، و در روز رستاخیز همه در بیم و هراسند، و آنان ترسی و هراسی ندارند و ایشان دوستان خدایند و هیچ بیم و هراسی برایشان نیست و نیز اندوهی ندارند».
و از ابی ادریسِ خولانی روایت است که گفت: وارد مسجد دمشق شدم، در همان لحظه جوانی را که دندانهای سفید و براقی داشت، دیدم و مردمان پیرامونش بودند و چون در مسألهای اختلاف پیدا میکردند نظر خود را با او میگفتند و از رأی و نظر او بهرهمند میشدند، پس در باره او سؤال کردم، گفتند: این جوان معاذ بن جبل است.
چاشت روز بعد که برای نماز آمدم، آن جوان را دیدم که در گزاردن نماز چاشتگاه از من پیشی گرفته و او را در حال نمازخواندن یافتم، پس در انتظار ماندم تا نمازش را به پایان بُرد، سپس از مقابل نزد او رفتم و بر او سلام کردم و گفتم، به خدا سوگند ترا به خاطر رضای خداوند دوست میدارم، چند بار گفت: آیا فقط برای خدا مرا دوست میداری؟ در پاسخ گفتم: آری، فقط برای رضای خدا، و نه به خاطر هدف و خواستِ دیگر. گوشة عبایم را گرفت و مرا به سوی خود کشید و گفت: شاد و خرسند باش به راستی که از رسول خدا صلی الله عليه وسلم شنیدم که فرمود: خدای تبارک و تعالی میفرماید: به کسانی که به خاطر رضای من همدیگر را دوست میدارند، دوستی و محبت خویش را واجب گردانیدم، و نیز به کسانی که به خاطر رضای من باهم همدمی و همنشینی میکنند و بهم یاری میرسانند و به دیدار هم دیگر میروند و در راه من میبخشند محبتم را لازم و قطعی گردانیدم( ).
ابوداود از ابی امامه رضی الله عنه روایت کرده است که رسول خدا صلی الله عليه وسلم فرمود: «مَنْ أَحَبَّ لِلَّهِ وَأَبْغَضَ لِلَّهِ وَأَعْطَى لِلَّهِ وَمَنَعَ لِلَّهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الإِيمَانَ» «کسی که به خاطر خدا دوست بدارد، و به خاطر خدا خشم گیرد و به خاطر خدا نیکی و احسان و به خاطر خدای باز دارد، به راستی ایمانش را کامل گردانیده است».
بخشش و یا خودداری از آن از پیامدهای دوستداشتن و خشمگرفتن است، زیرا دل فرمانروای جسم است، پس اصلاح دل اِصلاحِ جسم است و فساد دل سبب فساد و تباهی جسم است.
پس هرکس که دوستداشتنش به خاطر خدا و خشمگرفتنش به خاطر خدا و بخشش یا دریغورزیدنش برای رضای خدا باشد، نه به امید پاداش به کسی میبخشد و نه به خاطر چشم داشت ستایش ایشان و نه به خاطر محبوبیت و انگشتنما شدن میانِ مردمان، (بلکه تنها رضای خدا را درنظر دارد). و دریغورزیدن او به خاطر کینه و دشمنی بر سر مال دنیا نیست و به خاطر علاقه و دلبستگی به مال و ثروت نیست، بلکه از کسی دریغ میورزد که او را از فرمانبردن و اطاعت از دستورِ خدا باز دارد. بنابراین، با این کار ایمانش را کامل گردانیده است و به مقام مؤمنی راستین دست یافته است، و فرمان خدای تعالی را بکار برده است که (قل ان صلاتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين) ( ). «بگو در حقیقت نماز من و سایر عبادات من و زندگی و مرگ من برای خدا، پروردگار جهانیان است».
هنگامی که این دوستی و محبت او را وا میدارد که به برادر دینی اش در نیازمندیهای دنیوی یاری برساند، چه برسد به این که از او دریغ ورزد و یا این که به او ستم رساند یا او را بیازارد، رسول گرامی صلی الله عليه وسلم آن را چنین بیان فرموده است: «لاَ تَحَاسَدُوا وَلاَ تَنَاجَشُوا وَلاَ تَبَاغَضُوا وَلاَ تَدَابَرُوا وَلاَ يَبِعْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَيْعِ بَعْضٍ وَكُونُوا عِبَادَ اللَّهِ إِخْوَانًا. الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لاَ يَظْلِمُهُ وَلاَ يَخْذُلُهُ وَلاَ يَحْقِرُهُ. التَّقْوَى هَهُنَا، التَّقْوى هَهُنَا – وَيُشِيرُ إِلَى صَدْرِهِ – بِحَسْبِ امْرِئٍ مِنَ الشَّرِّ أَنْ يَحْقِرَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرَامٌ دَمُهُ وَمَالُهُ وَعِرْضُهُ»( ). «به همدیگر حسد نورزید و رقابت ناروا نکنید و باهم دشمنی مکنید و بر خرید و فروش یکدیگر خرید و فروش ننمایید. ای بندگان خدا! برادر همدیگر باشید، در حقیقت مسلمان برادرِ مسلمان میباشد، به او ستم نمیکند او را خوار نمیگرداند و او را حقیر و کوچک نمیشمارد، تقوی و پرهیزگاری اینجاست – و به وسینة مبارکش اشاره فرمود – با توجه به موقعیت هر انسانی زشت و ناروا است که برادر مسلمانش را تحقیر کند و کوچک شمارد، و تمام آنچه که به مسلمان تعلق دارد بر مسلمان دیگر حرام است: از جمله ریختن خون او، خوردن مال و ثروت او و سخنگفتن از ناموس او».
هیچ تردیدی نیست که این صفتها و خصلتهای نیک که رسول گرامی صلی الله عليه وسلم در این حدیث صحیح ترسیم فرموده است، محبت و دوستی را تقویت و نیرومند و پابرجا میگرداند.
و از این قبیل حدیثی است که مسلم از ابوهریره رضی الله عنه آن را روایت کرده است که رسول خدا صلی الله عليه وسلم فرمود: «حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ سِتٌّ، قِيْلَ: مَا هُنَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: إِذَا لَقِيتَهُ فَسَلِّمْ عَلَيْهِ وَإِذَا دَعَاكَ فَأَجِبْهُ وَإِذَا اسْتَنْصَحَكَ فَانْصَحْ لَهُ وَإِذَا عَطَسَ فَحَمِدَ اللَّهَ فَسَمِّتْهُ وَإِذَا مَرِضَ فَعُدْهُ وَإِذَا مَاتَ فَاتَّبِعْهُ».
«حق مسلمان بر مسلمان شش چیز است، گفتند یا رسول الله صلی الله عليه وسلم آنها چه میباشند؟ فرمود: چون به او رسیدی سلام کن. هنگامی که ترا دعوت کرد، دعوتش را بپذیر. و چون ترا نصیحت کرد، نصیحت و اندرز او را بپذیر. و هنگامی که عطسه کرد و خدای را سپاس گفت، او را دعا کن (و بگوی يَرْحَمُكَ اللّهُ) و چون بیمار شود از او عیادت کن، و چون فوت کرد جنازه اش را تشییع کن.
از نشانههای این محبت آن است که به حال و وضعیت برادر دینیات بسیار توجه نمایی و دربرآوردن آنچه که میخواهد، تلاش کنی و او را یاری نمایی. اگر در این موارد تلاش و کوشش به عمل آوردی، به راستی به شایستهترین و بزرگترین طاعات و عبادات به درگاه خداوند تقرب جُستهای.
و پا از این فراتر نمیگذارم، و تنها به آنچه از ابن عباس روایت است بسنده میکنم، و آن این است که ابن عباس در مسجد پیامبر صلی الله عليه وسلم معتکف بود، مردی نزد او آمد و سلام کرد، سپس نشست، ابن عباس به او گفت ای فلان! ترا اندوهگین و دلتنگ میبینم، آن مرد گفت: آری، ای پسر عموی رسول خدا صلی الله عليه وسلم ! فلانی بر من حقی و طلبی دارد و سوگند به حرمت و بزرگی این مَرقد (تربت پاک رسول خدا صلی الله عليه وسلم ) توان و قدرت پرداخت آن را ندارم، ابن عباس گفت: آیا میخواهی در بارهای تو با او گفتگو کنم؟ گفت: آری، اگر دوست داری که حرف بزنی، ابن عباس کفشش را پوشید و از مسجد بیرون آمد، آن مرد گفت: آیا فراموش کردهای در چه موقعیتی قرار داری؟ (اعتکاف) ابن عباس در حالی که اشک در چشمانش پدیدار شده بود جواب داد: خیر، یادم نرفته است، اما از صاحب این مرقد صلی الله عليه وسلم شنیدم – هرچند از شنیدن آن بسیار نگذشته است – که فرمود: «مَنْ مَشَى فِيْ حَاجَةِ أِخِيِهِ وَبَلَغَ فِيْهَا كَانَ خَْيراً لَهُ مِنْ اِعْتِكافِ عَشَرَ سِنِيْنَ وَمَنْ اِعْتَكَفَ يَوْماَ اِبْتِغاءَ وَجْهِ اللّهِ تَعَالَى جَعَلَ اللّهُ بَيْنَهُ وَبَيْنَ النَّارِ ثَلَاثَةَ خَنَادِقَ، كُلُّ خَنْدَقٍ أَبْعَدُ مِمَّا بَيْنَ الْخَافِقَيْنِ».
هرکس به دنبال نیاز برادرش رود و برای رفع آن تلاش نماید، این کار از اعتکافِ ده سال ثوابش بیشتر است، و اگر کسی روزی برای رضای خدا اعتکاف کند خداوند به اندازه سه خندق میان آن شخص با دوزخ فاصله ایجاد میکند و او را از دوزخ دور میدارد، و فاصله هر خندق دورتر از فاصله مشرق و مغرب است.
چه چیزی است که انسان را به این حدیث بزرگ وابسته میگرداند که به راستی آن حدیث دعوتِ روشن و آشکاری است برای استواری و ثابتماندن پایههای دوستی و محبت و سر و سامان دادنِ اسلام به پیوندهای برادری هرچه زیباتر و شایستهتر.
و در همان حال، اسلام برای انواع خدمات عمومی که مسلمانان جهت خدمت به همدیگر فراهم میآورند، عالیترین پاداش را نهاده است، و این ابن عباس است که اعتکاف را در مسجد رسول خدا صلی الله عليه وسلم رها میکند در حالی که کاملاً به ثواب بزرگ آن و درجات عالی آن واقف است، اما به خاطر دستگیری از برادری که از او یاری میخواهد، از این ثواب عظیم دست میکشد.
ای خواننده گرامی! به راستی پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم به ما آموخت که دیگران را دوست بداریم و چگونگی این دوستداشتن را برای ما روشن فرموده است، و نیز راهکارهای مفید برای استواری و دوام آن دوستی ترسیم و بیان فرموده اند. آنحضرت صلی الله عليه وسلم به ما لبخندزدن و تبسم را آموخت، زیرا لبخند بیانگر محبتی است که در دل ما پنهان است.
مگر رسول خدا صلی الله عليه وسلم گوینده این قول نیست که «وَتَبَسُّمُك فِيْ وَجْهِ أَخِيْكَ صَدَقَهٌ» «لبخند تو در روی برادرت بسان صدقه و احسان است» و آیا این فرمودة رسول خدا صلی الله عليه وسلم نیست که «إنَّكُمْ لَا تَسَعُونَ النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ وَلَكِنْ لِيَسَعْهُمْ مِنْكُمْ بَسْطُ الْوَجْهِ وَحُسْنُ الْخُلُقِ»؟ «پس شما نمیتوانید با ثروت و اموال خویش خوب به مردمان برسید، ولی گشادهرویی و خوی نیک شما برای ایشان مفید و سودمند است، مگر به ما نیاموخت که محبت ما تنها برای خدا و در راه او باشد؟
این محبت راستین و بیشائبه است که در دل لبخند را ایجاد میکند و لبها به واسطه آن باز میشود و در پی آن با برادر دینیات با روی گشاده و درخشان رویاروی میگردی، به راستی که ثروت به تنهایی برای جلب محبت مردمان و دلجویی از آنان کافی و بسنده نیست، زیرا اثری که لبخند دارد آنچنان است که مال و ثروت توان و قدرت آن را ندارد. لبخند توان آن دارد که به دل راه یابد و بر احساسات و عواطف چیره گردد.
به راستی که رسول ناصح و دلسوز صلی الله عليه وسلم ترا به خوشرویی فرا خوانده است تا بر محبت و دوستی چیره شوی و مالک آن گردی، و مردمانی هستند که هرگز نمیخندند و چون با مردمان دیگر رویاروی میگردند، چهره درهم میکشند و تبسم نمیکنند، اینان به نیکی عادت ندارند و بدان توجه نمیکنند، و به راهنماییهای راد مرد بزرگ بشریت و سرور مسلمانان – رسول خدا صلی الله عليه وسلم – نیز توجه ندارد، بیگمان پیامبر عظیم الشأنِ ما بزرگترین مربی و آموزگار بشریت است، و آن حضرت صلی الله عليه وسلم میدانست که پیوند محبت پایدارترین و استوارترین پیوندها در زندگی انسان است هم او صلی الله عليه وسلم با فطرت خدادادی و بدانچه که خدای او را ادب آموخت – و چه نیک ادب آموختنی – میدانست که محبت و مهربانی و دوستی و برادری به تنهایی میتواند که جامعهای نیرومند و متحد و پابرجا بسازد. بنابراین، تو را به سوی محبتی که دلها را صیقلی میدهد و صاف میگرداند، فرا میخواند، پس محبت در تو میجوشد و تو وسیلهای میجویی تا دوست بداری و دوستت بدارند، پیامبر صلی الله عليه وسلم نیز از تو خواست که با گشادهرویی و لبخند با برادرت برخورد کنی. به راستی این لبخند و گشادهرویی اثری سحرآمیز دارد، خوشرویی و مهربانی با مردمان را بیازمای و امتحان کن، و چون بر لبت خندهای خوش باشد، هرگز از این تجربه و آزمایش پشیمان نخواهی شد.
به راستی این لبخند از آن توانایی برخوردار است که انسانهای اخمو و ترشرو را رامت گرداند، و بدانوسیله به درون انسانها راه مییابی و به دل آنان نفوذ میکنی، در نتیجه ارتباط و همبستگی ایجاد میگردد.
از کتاب: محبت پیامبر در قلب یارانش