فضایل اخلاقي امام ابو حنیفه رح
امام ابو حنیفه رحمه الله
در مورد بعضی از مکارم اخلاق امام ابو حنیفه ذکر شده است که ایشان همسایه ای داشت که در طول روز همواره کار می کرد و چون شب می شد به خانه اش باز می گشت با خود مقداری گوشت ویا ماهی می آورد و پخته می کرد و با آواز بلند سرود می خواند تا آنکه به خواب می رفت، و اما ابو حنیفه آوازش را همواره می شنید و بر او هیچ اعتراض نمی کرد، یک شب آوازش را نشنید و دانست که گزمه او را دستگیر کرده است، اسبش را سوار شد و به نزد امیر کوفه رفت و از وی درخواست نمود که او و تمام کسانی را که در آن شب دستگیر نموده رهاکند، وقتی آن جوان از زندان بیرون شد امام ابو حنیفه برایش گفت: آیا در موردت کوتاهی کردیم؟
برایش مقداری پول داد که ایام حبسش را جبران نماید، با این کار عقل آن جوان را سر جایش آورد تا آنکه آن جوان از کرده هایش توبه نمود و بعد از آن به نزد آن امام آمده در مسائل مختلف دین تفقه حاصل کرد.
در مورد آن حضرت نقل شده که باری ابو جعفر منصور از وی در خواست نمود که به ملاقاتش برود، به نزدش رفت و منصور از وی بسیار به خوبی پذیرایی نمود و مقدمش را گرامی داشت و زمانی که از نزدش بیرون می شد برایش یک خریطه از پول را داد که در آن سی هزار درهم وجود داشت، امام ابو حنیفه با زیرکی برایش گفت: ای امیر المؤمنین! من در بغداد غریبه هستم و جایی ندارم که این مال را نگهداری کنم، بناء خواهش من آن است که این مال را در بیت المال نگهدارید، هرگاه که بدان محتاج شدم آن را می گیرم، منصور هم پذیرفت، و بعد از مدت کوتاهی امام وفات نمود، و در خانه اش اموال عاریتی که مردم گذاشته بودند چندین برابر مبلغی بود که منصور برایش پیشنهاد کرده بود، وقتی منصور از این داستان اطلاع یافت گفت: خدا ابو حنیفه را رحمت کند، نخواست پولی از من بگیرد؛ ولی با لطف ومهربانی آن را رد نمود.