ساره پوکر امریکایی چگونه مسلمان شد؟
اشاره:
امام ابن القيم (رحمه الله) ميفرمايد: توحيد باعث گشوده شدن دروازه خيروسرور ولذت وشادي براي بنده ميشود. هنگامي که چشم بصيرت به يقين ميرسد وعقلها تسليم اين امر ميشوند که هيچ معبودبرحقي جز الله وجود ندارد واوست که يکتا وبي نياز است ومالک همه چيز است وتمام امور به او برمي گردد در اين هنگام است که شقاوت از جانها کنده ميشود وافسردگي از خرد فرو ميريزد وپريشاني از دل زائل ميگردد. اين همان چيزي است که (سارا پوکر) آمريکايي بعد از اسلام آوردنش آن را تجربه کرده است. او بازيگر ومانکن ومربي زيبايي اندام بوده است که بعد از اسلام به يک فعال حقوق بشر بدل شده است. او مدير بخش روابط عمومي جنبش عدالت ويکي از مؤسسين شبکه جهاني خواهران ميباشد….
“مانند هر دختري رؤياهايي در زندگي داشتم که هميشه در پي برآورده شدن آن بودم.
آرزوهايم را تا سن نوزده سالگي با خود داشتم تا اينکه در اين سال توانستم آنها را برآورده کنم؛ وچقدر از اين بابت خوشحال بودم هنگامي که توانستم به ايالت فلوريدا نقل مکان کنم. در شهر (ميامي) در منطقه (south beach) که محل سکونت ثروتمندان وهنرمندان بود ساکن شدم. مانند هر دختري به شدت براي حفظ اندامم براي اينکه خوش قد وقامت بمانم ميکوشيدم. تمام فکر وذکرمن اين بود که ارزش من به عنوان يک دختر در زيباييام تعيين ميشود. همواره در تمرينات آمادگي جسماني وزيبايي اندام شرکت ميکردم تا اينکه بر اثر تمرينات مداومي که داشتم توانستم در اين زمينه مدرک بگيرم وبه عنوان مربي دختران فعاليت کنم. آپارتمان من با ديد اقيانوس وبسيار شيک وبا شکوه بود. رفتن به ساحل وشنيدن تحسين ديگران که با ولع تمام به اندامم نگاه ميکردند جزئي از زندگيم شده بود. من توانسته بودم به آرزويم برسم اما…. سالها در حالتي شبيه به خود فريبي زندگي کردم غافل از اينکه هرچه بيشتر اسير مد وزيبايي ميشدم نمودار خوشبختي وسعادت من سير نزولي را ميپيمود. بعد از سالها فهميدم که من اسير دست وپا بسته مد واهتمام به تيپ خود شدهام.
به سوي ناکجا آباد
وقتي بين خوشبختي وزرق وبرق زندگيام فاصله افتاد براي فرار از واقعيت به مشروبات الکلي وپارتيهاي شبانه پناه بردم گاهي نيز به عنوان کسي که مدافع حقوق مستضعفين ميباشد در نقش فعال حقوق بشر فعاليت ميکردم، هر چند که در مورد ديانات وعقايد ديگران نيز تأملاتي داشتم. اما فاصله اين شکاف آن چنان بيشترشدبه طوريکه همانند درهاي عميق برايم جلوه ميکرد بعد از تفکر بسيار به اين نتيجه رسيدم که آنچه خود را به آن پناه ميدادم در واقع پناهگاههايي بود که به جاي علاج، سوهان روحم شده بود.
در هنگام يازده سپتامبر آن چه فکر مرا بيشتر به خود مشغول کرد حملات گستردهاي بود که مطبوعات وتلويزيون بر سر مسلمانان سرازير کردند به طوري که با اعلان جنگهاي صليبي به اوج خود رسيد. براي اولين بار در زندگيم کلمهاي به نام اسلام ذهن مرا به خود مشغول ميکرد. تا آن لحظه تنها چيزي که در مورد اسلام ميدانستم قيافه زنان محجبه وظلم مردان به زنان، تعدد زوجات ودر يک کلام جهاني که از آن بوي خلاف وترور ميآيد.
من که در دفاع از حقوق زنان گوي سبقت را از بقيه ربوده بودم ويکي از فعالان در زمينه عدالت اجتماعي بودم به طور تصادفي با يک فعال حقوق بشر آمريکايي که در زمينه دفاع از حقوق مسلمانان در مقابل حملاتي که به آنها ميشد سابقه خوبي داشت آشنا شدم.
او براي تحقق عدالت اجتماعي واصلاح مجتمع فعاليت ميکرد.
از مهمترين برنامه هايش در آن سالها اصلاح قانون انتخابات، حقوق شهروندي وقضايايي متعلق به عدالت اجتماعي بود. من که در اين سالها به آنها پيوسته بودم تازه فهميده بودم که عدالت وآزادي واحترام مختص گروهي خاص از مردم نميباشد؛ بلکه فهميدم مصلحت يک فرد مکمل مصالح اجتماع ميباشد، واين برخلاف عقايد سابقم که از گروه يا عدهاي براي اعاده حقوق از دست رفته شان حمايت ميکردم. براي اولين بار فهميدم که بشر به طور مساوي خلق شدهاند. روزي به کتابي دست يافتم که اکثر آمريکاييها به آن با ديد منفي مينگرند.
قرآن کريم کتابي کامل
از ابتدا که شروع به خواندن قرآن کريم کردم متوجه روش بسيارساده وفهم سريع آن شدم. تعجب من زماني بيشتر شد که قرآن با بلاغت کامل حقيقت خالق هستي وجهان آفرينش را بيان ميکرد. درمورد رابطه بين خالق ومخلوق به طور مفصل موشکافي شده است. در قرآن بدون اينکه احتياج به واسطه يا کاهن يا کشيش داشته باشي به طور مستقيم قلب وروح را مخاطب قرار ميدهد. من هنوز مسلمان نبودم اما کار کردن مستقيم با اين فعال حقوق بشر باعث سعادت ورضاي عميق من نسبت به کارهايي بود که انجام ميداديم.
کارهايي که در واقع پياده کردن پيام راستين اسلام به طور عملي در زمينه حقوق انسان وعدالتهاي اجتماعي بود. من عملا ً در اين زمينه مسلمان بودم اما مسلمان نشده بودم! يک بار واز روي کنجکاوي تصميم گرفتم با لباس محتشم وحجاب وارد محله مان شوم؛ گرچه مسلمان نبودم همانند يکي از عکسهايي که بر روي يکي از مجلات ديده بودم روسري تهيه کردم وپوشيدم. با اين لباس درست در جايي که تا ديروز اکثر مردان بيشتر مرا در حالت نيمه برهنه يا لباسهاي تنگ ديده بودند راه رفتم. عابرين پياده ومغازه داران خيره به من نگاه ميکردند آنها احساس ميکردند چيزي در حال تغيير است. ديگر از آن نگاههاي آتشين هرروز که همچون گرک گرسنه که به شکارش مينگرد خبري نبود.
ناگهان احساس کردم کوهي از روي دوشم برداشته شد؛ ديگر مجبور نبودم ساعتهاي متوالي روبروي آينه به آرايش بپردازم ويا با تمرينهاي طاقت فرساي زيبايي اندام خود را متوازن نگاه دارم بالاخره احساس کردم که آزادي خود را به دست آوردم.
من ازبين تمام مناطق؛ اسلامم را در منطقهاي يافتم که سمبل لختي وبرهنگي در بين شهرهاي جهان به حساب ميآيد علي رغم اينکه با پوشيدن حجاب خوشحال بودم اما دوباره حس کنجکاويم تحريک شد وچون عدهاي از زنان را ديده بودم که نقاب ميپوشند من هم تصميم گرفتم صورتم را با نقاب بپوشانم. يادم ميآيد روزي از شوهر مسلمانم (که بعد از چند ماه از اسلام آوردنم) با او ازدواج کرده بودم پرسيدم: آيا لازم است نقاب بزنم يا فقط بر حجاب اکتفا کنم؟ شوهرم گفت: تا آنجا که من ميدانم علماي اسلام برفرضيت حجاب اتفاق نظر دارند اما در مورد نقاب اجماع ندارند بلکه اختلاف نظر وجود دارد.
در آن هنگام حجاب من شامل عبايي بود که از گردن تا پاهايم را ميپوشاند ويک روسري که سر را به جز صورتم ميپوشاند. يک سال ونيم از اين جريان گذشت، ديگر بيشتر از اين طاقت نياوردم، شوهرم را از تصميم آگاه کردم. من ميخواستم نقاب بپوشم تا به اين طريق بيشتر به خدا نزديک شوم. زيرا عقيده داشتم هرچه حشمتم افزايش يابد اطمينان قلبيام بيشتر ميشود.
شوهرم به طور کامل از تصميم من حمايت کرد به طوريکه همان روز مرا براي خريد نقاب همراهي کرد.
من هنگامي نقاب پوشيدم که هرروزاخبار جديدي از هجوم سياست مداران، ليبراليسمها وافراد واتيکان برحجاب به گوش ميرسيد فقط به خاطر اينکه به قول خودشان از حقوق زن دفاع کنند. تبليغات مسموم آنها تا جايي پيش رفته که اخيرا ً يکي از مسئولين مصري حجاب را ارتجاع ناميده است.
من براي اين هجوم همه جانبه که به يکي از شکلهاي عفاف زنان مسلمان روا داشته اند، هيچ تعبيري نمييابم جز اين که بگويم اين نشانه آشکار نفاق است. متأسفانه حکومتهاي غربي وهمان سازمانهاي به اصطلاح حقوق بشر زنان را از تعليم وکار منع ميکنند فقط به خاطر اينکه محجبه هستند.
محروميت زنان محجبه نه فقط در نظامهاي ديکتاتوري تونس، مغرب، مصر که در بسياري از کشورهاي غربي همانند فرانسه، هلند، وبريتانيا که خود را مهد دموکراسي مينامند رو به تزايد است.
من هنوز به عنوان يک فعال حقوق زنان به فعاليت ميپردازم ولي با اين تفاوت که من اکنون مسلمان هستم که سائر زنان را به مبارزه براي اعاده حق وحقوق خود همچنين پشتيباني از شوهرانشان وحفظ دينشان فرا ميخوانم. از آنها ميخواهم که فرزندانشان را طوري تربيت کنند تا شعلههاي هدايت در فراه راه تاريک جهل وظلم قرار بگيرند تا بتوانند همواره حامي مظلومان باشند وسد راه لغزشهايي که در غرب موجود است باشند.
از خواهران مسلمانم ميخواهم از پوشيدن نقاب وحجاب هيچ ترديدي از خود نشان ندهند بلکه در اين راه ثابت قدم باشند واز هيچ راهي که باعث نزديکي به خداوند ميشود فروگذار نکنند. در جامعهاي که من در آن زندگي ميکنم اغلب زنان غربي وتازه مسلمان به پوشيدن نقاب روي آوردهاند.
بعضي از آنها مجرد هستند وبعضي نيز متأهل ميباشند که از جانب خانواده اشان هيچگونه حمايتي نميشوند. نقطهي اشتراکي که ما با هم داريم اين است که ما با اراده خودمان به نقاب روي آوردهايم.
وهيچ فرد يا احدي نميتواند ما را از اين تصميم محروم کند. متأسفانه در اين زمان در محاصره انواع واقسام وسايل ارتباط جمعي مختلف قرار گرفته ايم که برهنگي را به هر طريق تبليغ ميکنند.
نصيحت من به ساير زنان عالم اين است که فضائل حجاب را بيشتر بشناسند، بايد بدانند که حجاب به انسان سعادت وآرامش قلبي عطا ميکند کما اينکه من نيز از اين نعمت برخوردار شدهام.
برهنگي سمبل آزادي شخصي من بود در حاليکه حيا وعفت مرا از بين ميبرد اما الآن حجابم سمبل آزادي من است؛ يک زن با حجابش ميآموزد که کيست وهدفش چيست وچگونه ميتواند خالق هستي را خشنود سازد.
از کتاب: بسوی نور (جلد د وم)