زندگی نامه لبيد بن ربيعه عامري رضي الله عنه

نام و نسب:

نام او لبيد پسر ربيعه پسر عامر كلابي بود و شاعر پر آوازه ايِست كه در مطلع يك سروده مشهورش اين بيت وجود دارد:
عفت الديار محلها فمقامها بمنيً تأبد غولها فرجامها
در سر زمين مني محل ومقام آبادي ها ويران شد اما خاك ها وكوه ها بطور ابد باقي ماند.

كنيه او:

كنيه حضرت لبيد رضي الله عنه ابوعقيل بود و از جمله مؤلفة القلوب( آنانيكه بخاطرالفت وانس شان به اسلام براي شان صدقات داده ميشد) بوده است.

صفات ایشان:

او رضي الله عنه سوارکار دلير و شاعر چيره دستي بود و در جاهليت مدت زيادي شعر سروده؛ اما وقتي به دين اسلام مشرف شد شعر سراي را ترك وگفت: خداوند در بدل شعر سوره بقره وآل عمران را برايم داده است.
روايت شده كه او در مدت مسلمان بودن خود جز بيت ذيل ديگر هيچ شعر نسروده است:
ماعاتب المرء اللبيب كنفسه والمرء يصلحه الجليس الصالح
انسان خردمند هيچ كس را مانند خود سرزنش نميتواند وانسان را هم نشين خوب اصلاح ميكند.
بعضي گفته اند كه در اسلام بيت آتي را گفته است:
الحمد لله اذلم يأتني اجلي حتي كسيت من الاسلام سربالاً
حمد وثنا مرخداي را كه اجلم را نرسانيد تا جامه زيباي اسلام را پوشيدم.

گرویدن به اسلام:

روايت شده كه او همراي نماينده هاي از قومش نزد نبي اكرم صلي الله عليه وسلم آمد و مسلمان شد و اسلام خود را نيكو ساخت سپس نزد قوم خود برگشت و در اخير به كوفه رفت و در آنجا باقي ماند تا كه حيات را بدرود گفت.

عمر او:

حضرت لبيد رضي الله عنه شاعر دو زمانه ای بود كه در جاهليت و اسلام زندگي كرد و در جاهليت چون ديگر مصلحين اجتماعي مانند قيس بن ساعدة، زيد بن نوفل، زهير بن ابي سُلمي و عبدالمطلب پدر كلان رسول اكرم صلي الله عليه وسلم بود، آنان به خدا وروز قيامت و محاسبه اعمال و عذاب خداوندي ايمان داشتند وكوشش ميكردند قوم خود را به دين ابراهيم عليه اسلام باز گردانند.
حضرت لبيد مدت 120 سال عمر كرد كه 90 سال در جاهليت و30 سال در اسلام زندگي نمود.
بعضي گفته كه 160 سال عمر نمود وبعضي گفته كه 145 سال عمر كرد، خدا بهتر ميداند. بيشتر اين سال هاي عمر خود را در جاهليت سپري كرد ومصروف شعر سراي بود لذا از جمله شعراء زبده و از طبقه اول ميباشد واز جملهء آناني كه به شعر شان در لغت وادبيات استدلال ميشود. رسول معظم اسلام ازين شعر لبيد خيلي خوشش آمده وگفت: راسترين سخني كه شاعر گفته سخن لبيد است كه گفت:
الا كل شئ ماخلا الله باطل وكل نعيم لا محالة زائل
هان هرچيزي بغير از خدا باطل ونابود شدني است وهمه نعمت ها خواه و مخواه زائل ميشوند.

مشاجره او همراي عثمان بن مظعون:

لبيد پيش از ينكه مسلمان شود در صحن كعبه همراي جماعتي از قريش نشسته بود و به آنها شعر ميسرود درين حال وليد بن مغيره همراي عثمان بن مظعون رضي الله عنه آمدند. در آن روز حضرت عثمان بن مظعون رضي الله عنه از جمله مسلمانان مستضعف بوده ودر امان و پناه وليد بن مغيره قرار داشت، وقتي ديد كه برادران مؤمن او به انواع استهزاء ها و عذاب ها گرفتار هستند و او در آرامش زندگي ميكند ودر امان يك مشرك هست. لذا به ضمير خود گفت: بخدا قسم اين زندگي من در پناه يك مشرك در حالي كه برادرانم و اهل دينم در شكنجه و عذاب باشند شايسته ومطلوب نيست.
لهذا عثمان بن مظعون رضي الله عنه از وليد بن مغيره خواست كه از امان او بيرون شود و وليد در حرم اين مسئله را اعلان نمايد، سپس همراه وليد در حرم آمد آن جائيكه لبيد وديگران نشسته بودند.
وليد گفت: اي جماعت قريش اين عثمان آمده واز من خواسته كه از امانم بيرون شود شما گواه باشيد عثمان گفت: ابوعبد شمس (وليد) راست ميگويد و من از او خرسندم.
درين حال كه لبيد به آن مردان شعر ميسرود گفت: « الاكل شيء ما خلا الله باطل» هر چيز بغير از خدا باطل وفنا شدني است. عثمان بن مظعون فرمود: راست گفتي، لبيد در ادامه گفت: « وكل نعيم لا محالة زائل » وهر نعمتي خواه مخواه نابود شدني است. عثمان گفت: دروغ گفتي؛ چراكه نعمت بهشت هميشگي است ونابود نميشود. لبيد غضبناك شد وگفت: اي جماعت قريش آيا ميدانيد كه سخن اين شخص چقدر همنشين شما را اذيت نمود؟ يك مرد گفت: اين نادان است واز دين ما جدا شده از سخنش دلگير مباش. عثمان قول آن مرد را رد كرد تا اختلاف شان شديد شد وآن مرد بلند شده ودر چشم او ضربه وارد كرد كه زخمي گرديد.

لبيد همراه نماينده هاي قيس:

آنگاه كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم،عليه قبيله قيس دعا نموده وگفت: پروردگارا ! بر فشار شديد خود عليه مضر بيافزا، لذا مصيبت، قحطي وخشكسالي دامنگير شان گرديد وگرسنگي ومشقت آنها را رنج ميداد، آنان نزد رسول الله صلي الله عليه وسلم آمدند تا معذرت خواهي كنند وخواهان عفو و بخشش شوند، لبيد نيز از جمله آن نماينده ها بود، لبيدبلندشده و اشعارذيل راسرود:
اتيناك يا خيرالبرية كلها لترحمنا مما لقينا من الازل
اتيناك والعذراء تدمي لبانها وقد ذهلت ام الصبي عن الطفل
فان تدع بالسقيا وبالعفوترسل السماء لناوالامريبقي علي الأصل
اي بهترين همه مخلوقات! نزد تو آمديم تا بحال ما رحم كني كه ازين مشكلات دائمي رهاي يابيم، نزد تو آمديم در حالي كه از پستان دوشيزه ها بعوض شير خون مي چكد ومادران اطفال ، فرزندان خود را فراموش كرده اند. اگر براي ما آب را دعاكني وما را به بخشي، آسمان براي ما آب ميباراند وامور زندگي ما به حال اصلي و عادي خود بر ميگردد.

حالت او بعد از اسلام:

نماينده هاي از قبيله بني كلاب كه تعداد شان سيزده مرد بوده و ولبيد از جمله شان بود به مدينه نزد رسول معظم اسلام صلي الله عليه وسلم آمدند و همه بدين اسلام مشرف شدند و لبيد نيز مسلمان شد و مسلماني خود را نيك ساخت. از وقتيكه حضرت لبيد رضي الله عنه مسلمان شد، شعر سراي را ترك كرد مگر قصيدهء كه قبل از اسلام آنرا تنظيم ميكرد وبعد از اسلام آنرا تكميل نمود.
يا بعد از اسلام قصيده را سرود كه در آن هيچ بيهوده گوئي نباشد، از جمله شعريكه بعد از مسلمان شدن سرود قصيده ذيل است كه در مرثيه برادرش اربد گفته است:‌
ملامت ميكنم آنچه را به تو رسيده اما چه فكر ميكني از اين مسافرين كه رحلت كردند چي كس باز گشته است؟
آيا از آنچه به اين جوان رسيده ناله وفريادي داري؟ به چه كسي را اين مصيبت ها نرسيده است؟ قسم به دينم تو زننده را نميداني ونيز آنكه پرنده ها را اذيت ميكند نميداني اما بدان كه خداوند خالق همه چيز است.
انسان مثل ستاره اي است كه روشنائي او بعد از درخشش نابود ميشود نيكوئي در سايه تقوا و پارسائي پوشيده است ودارائي ومال دنيا فقط براي آبادي زمين بوده و در دست ما امانت است.
روزي حضرت عمر بن خطاب براي حضرت لبيد گفت: برايم از اشعارت بسرا ! گفت: بعد از اينكه خداوند سوره بقره و آل عمران را برايم آموختاند ديگر شعر نميگويم.
حضرت عمر رضي الله عنه معاش لبيد را كه دو هزار درهم بود به دوهزار و پنجصد افزايش داد اين امتياز تا زمان حضرت معاويه(رضی الله عنه) ادامه يافت حضرت معاويه براي حضرت لبيد گفت: اين دوهزار حق تواست اين پنجصد براي چيست؟ حضرت لبيد رضي الله عنه تصميم گرفت كه آن مبلغ را كم كند اما حضرت معاويه گفت: بايد من درحالي بميرم كه اين پنجصد اضافه از تو باشد چرا كه اين امتياز توست.
از جمله اشعار خوبش در اسلام اين بيت نيز بود:
وكل امريء يوماً سيعلم سعيه اذا كشفت عندالإله الحاصل
هركس روزي سعي وكار خود را ميداند آنگاه كه دست آوردها نزد خدا آشكار شود.

سخاوتمندي :

اهل ادب گفته اند: لبيد در زمان جاهليت واسلام انسان شريفي بود و نذر كرده بود كه هر صبح يك شتر را بكشد و مرد را طعام بدهد.
سپس به كوفه سكني گزين شد، حضرت مغيره بن شعبه رضي الله عنه ميگفت: همينكه صبح طلوع ميكند لبيد را به مروت وسخاوت او ياري رسانيد. روايت شده كه روزي لبيد(رضی الله عنه) صبح نمودو هيچ چيزنداشت درراه خدامصرف كند و وليدبن عقبه كه درآن وقت والي كوفه بود ازين ماجرا خبر شد به مردم سخنراني ايراد كرد وگفت: شما نذر ابوعقيل (لبيد) را ميدانيد وحالا به مشكل گير آمده لذا برادر خود را به وفا به عهدش ياري رسانيد.
وخودش به تعداد صد شتر نزد حضرت لبيد فرستاد ومردم هر يك به اندازه توان خود كمك كردند تا كه هزار شتر نزد او جمع گرديد، حضرت لبيد رضي الله عنه براي حضرت وليد نامه نوشت واز او قدرداني كرد.

گفتار حضرت عائشه در باره لبيد:

آنگاه كه حضرت عائشه(رضی الله عنها) از فقر وتنگدستي لبيد با خبر شد كه بازهم چقدر سخاوت وعزت نفس داشته گفت:
خداوند بحال لبيد رحم كند آنجا كه می گوید:
ذهب الذين يعاش في اكنا فهم وبقيت في خلفِِ كجلد الأجرب
لا ينفعون ولا يرجي خير هم ويعاب قائلهم وإن لم يطرب
آنانيكه در اطراف جهان ميزيستند، رفتند من در بين آنهاي ماندم كه مانند پوست گرگ هستند كه هيچ نفعي نمي رسانند واميد خير شان نيست وگوينده شان اگرخوش آواري نكند ملامت ميشود.
سپس حضرت عائشه رضي الله عنها فرمود: اگر او در زمانه ما زندگي ميكرد چي ميگفت؟

در گذشت:

بعضي گفته اند كه او رضي الله عنه در كوفه زمان امارت وليد بن عقبه دوران خلافت حضرت عثمان رضي الله عنه وفات نمود وقبل از مرگ در سن هفتاد وهفت سالگي اين شعر را سرود:
باتت تشكي الي النفس مجهشه وقد حملتك سبعاً بعد سبعيناً
فان تزادي ثلاثاً تبلغي املاً وفي الثلاث وفاءٌ لثمانينا
نفسم گريه كنان شكايت ميكند در حالي كه هفتاد وهفت ساله شدم اگر سه سال ديگر زياد شود نفسم به آرزوي خود ميرسد ودر آن صورت هشتاد ساله ميشوم.
بعد از آن زنده ماند تا نود ساله شد اين شعر را گفت:
كأني وقد جاوزت تسعين حجة خلعت بها عن منكبي ردائيا
در حقيقت نود بار حج نمودم كه در آنها ردا وعباي خود را از شانه بيرون كردم.
سپس به حيات خود ادامه داد تا يكصد وده ساله شد اين شعر را سرود:
اليس في مائة عاشها رجل وفي تكامل عشر بعد ها عمرُ
آيا در زندگي مردي كه صد سال حيات داشته وده سال اضافه شود عمر خوبي نيست.
بعد از آن نيز زنده ماند تا يكصد وبيست ساله شد اين بيت را گفت:
ولقد سئمت من الحياة وطولها وسؤال هذا الناس كيف لبيد
به تحقيق از زندگي وطولاني بودن آن خسته شدم وسؤال ازين مردم چگونه است اي لبيد؟
چنانچه قبلاً كفته شد در مورد عمر او اختلاف وجود دارد .
حضرت لبيد رضي الله عنه اين عمر طولاني را به شعر سراي گذرانيد وگوهر هاي گرانقيمتي را از خود بجا گذاشت وميراث عربي واسلامي خوبي از اشعار ومثل وسخنان حكيمانه خود به ارث گذاشت واشعارش جاويدان باقي ميماند تا شعراء واديبان از آن مستفيد شوند.
خداوند از وي خوشنود باد ودر جنت برين جايش دهد.

نوشته: عبدالقادر ابراهیم
ترجمه: عبدالخالق احسان

Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

د ښوونکي لارښود کتابونه
Back to top button
واسع ویب