دعوت حضرت محمد(ص) هرگز نميميرد!
بی گمان، قلم مرا در تعمق پیرامون تراژیدیّ اساءۀ ادب به ساحت مقدس پیامبرعلیه السلام وامی دارد ،گو اینکه قلم،باریزش اشک دیده اش در صحن ماتمکدۀ کاغذ،سخت نالان است وآنچنان می لرزد که نزدیک است عبارات درهم وبرهم شوند و تأکید می دارد که وی بعنوان یک جماد متحرک، در قبال اساءۀ ادب به ساحت مقدس پیامبرعلیه السلا م اندوه و حزنش کمتر از اندوه و حزن امت شان نیست.قلم،دوست داران آنحضرت را در قهقرای مصیبت وعزاداری سرتاسری می بیند اگر چنانچه راه حلی را برای این کارننگین تکرار شده نجویند،وبی گمان آن راه حل میسر نیست مگر در بازگشت صادقانۀ شان در قول وعمل به کتاب خداوند و سنت پیامبرش علیه الصلاة والسلام.
بی تردید من باقلمم در حزن و اندوهش شریکم، وآنچه قلم برآن تأکید می ورزد و من نیز بدان میفزایم اینست که این تراژیدی دلخراش وقوع یافته، صادقانه و قاطعانه به زبانی دیگر تأکید می کند براینکه دعوت حضرت محمد(صلى الله عليه وسلم )هرگز نمیمیرد،بلی! هرگزنمیمیرد.
اجازه دهید تا باهم از دل پرسنگلاخ قرن ها عبورکرده و به قرن اول اسلام درست هنگامیکه پیامبرعلیه السلام این سرای فانی را ترک گفتند سرزنیم که چگونه این حادثۀ المناک ،اضطراب و زلزلۀ مُدهشی در روی زمین بپا کرد تا جائیکه سست باوران زیادی را در ورطۀ تزلزل عقیده انداخت و شهرها و دهات تازه مسلمان را به ارتداد از دین شان واداشت و چنین نمودار ساخت که گویا همگی واپس به شرک روی آورده و نسبت به حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم ) کافر شده اند و قدرت خواهان و فرصت طلبان را واداشت تا به دروغ ادعای پیامبری نمایند و باطلگرایان از دادن زکات ،خود داری ورزیده و شورش و بغاوت کنند. بلی! همۀ اینها در لحظات وایام اندکی صورت گرفت.
اما چه نتیجۀ درپی داشت؟
نتیجۀ موثری که آثارش تا امروز به عنوان سخنی برخاسته از زبان مرد صادق ،مومن و ثابت قدم به ثبات کوهها (حضرت ابوبکرصدیق ) ماندگاراست.
حمايت ازدين
سخنی که صدیق اعظم از روی صدق وثبات، عزم وایمان برزبانش آورد وعقل ها وخرد ها را به خود باز گردانید،و آن اینکه :«هرکه حضرت محمد (ص)را پرستش می کرد ،بداند که ایشان در گذشته اند و هر که خدا را پرستش می کرد بداند که خداوند زنده ایست که هرگز نمیمیرد».او تنها به کلمات اکتفاء نکرد بلکه توأم با گفته ،فوراً به حمایت عملی دین الهی قیام کرد تا که امن و ایمان به بهترین حالتی که داشت برگشت. و با این کارش برای نسل ها ثابت ساخت که «دعوت حضرت محمد(ص)نمرده است»
بلی! زیرا دعوت توحیدی و عقیده و اسلامی که رحمت عالمیان با خود آورده بودند، پایدار و ماندگار است، اگر دعوت آنحضرت مرده بود، حضرت ابوبکر هرگز نمیتوانست جلو آن همه امواج طوفنده را چون کوهی شامخ با ایمان و یقین بگیرد و خاموش شان سازد.
هر چند پیامبر علیه السلام براساس سنت الهی جاری در میان مخلوقات وفات یافتند:«انک میت وانهم میتون»(تو وفات کردنی هستی وآنان [نیز] وفات کردنی هستند)زمر30 ،اما با روح،وحی و دعوت شان تا آخرین نسل این امت زنده و ماندگارند.
اگر دعوت حضرت محمدعلیه السلام میمرد،هرگز مردی نادان و کینه مند از فاصلۀهزاران هزار کیلومتری جزیرة العرب نمی توانست از نو،به تکرار تراژیدی اساءۀادب دست زند ،و اگر واقعاً میمرد ،امت آنحضرت نمی توانستند در قول وعمل و با استفاه از نوشتار و تصویر با آچنان موجی خشمگین وهیجان بی مانند،مردانه از ساحت پیامبر شان دفاع کنند.
اگر دعوت حضرت محمدعلیه السلام میمرد تواین دشمنی های حسدمندانه نسبت به ایشان را از گمراهان گمراه کننده نمی دیدی ،اگر میمرد تو این همه بکار بستن شیوه های گوناگون در انحراف و ارتداد امت محمدی را از جانب دشمنانش مشاهده نمی کردی ، اگر دعوت ایشان میمرد،دهان های که در بارۀ آنجضرت به حق باز می شود ،بسته می شد و میمرد، با وجود آنکه آنها هر چند از عربی و حتی از ایمان به دین آنحضرت بیگانه اند ،اما خداوندی که هرچه را به نطق می آورد، آنها رابه عنوان شاهد و گواه به نطق آورده است تابه پاکی و عظمت آنحضرت شهادت دهند.
شواهدی اززبان خودشان
اینک برخی ازآن گواهیها را به صورت فشرده که بیش ازین مجال نیست به عنوان مشت نمونۀ خروار تقدیم شما خواننده می کنم:
*«توماس کارلایل»نویسنده انگلیسی در کتابش (قهرمانان) چنین زبان به حق می گشاید:«به یقین در قلب این انسان بزرگ،ژرف اندیش،صاحب روح بلند، مملو از رحمت، خیر، نیکی و خردمندی؛ اندیشه هایی است که به هیچ وجه با اندیشه های که وابسته به طمع دنیا است مشابهت ندارد، و نیت ها وانگیزه هایی است برخلاف سلطه جوئی وجاه طلبی. با تأکید می گویم که من حضرت محمد(ص) را بخاطر پاکی طبعش ازریاء و خودسازی دوست دارم، او با سخنان آزاده و روشنگرش قیصرهای روم وکسراهای عجم را مخاطب می سازد،آنانرا به واجبات شان درقبال دنیا وآخرت ارشاد می کند».درین سخنان بامن تأمل کن و خطوطی چند بر زیراین عبارت بکش: «باتأکید می گویم که من حضرت محمد(ص) را.دوست دارم»
*شاهد دیگر،اسمش «آن بیزیت » است که درکتابش (زنده گی وتعالیم حضرت محمد)می گوید: « کسی که زنده گی وشخصیت حضرت محمد را تحقیق وبررسی کند و بداند که چگونه زیستند و چسان به مردم آموختند؟ محال است که عظمت ایشانرا به عنوان پیامبرِ بزرگ از پیامبران الهی ، در قلبش احساس نکند…دربارۀ مردی که در عنفوان جوانیش درحالی که هنوز عمرش از 24سالگی تجاوز نکرده است با زنی بیوه ای که عمرش از او بیشتر است ازدواج کند و تا آخرین لحظات حیات وی (مدت26سال) با وی وفادار باشد، وسپس بعد ازینکه عمرش از پنجاه- که دیگر نیروی شهوتی برای انسان باقی نمی ماند- عبور کند،اقدام به ازدواج های دیگر کند، آیا این باورکردنی است که گفته شود او بخاطر اشباع تمایلات و شهواتش ازدواج نموده است؟ چنین حکمی در زندگی اشخاص،عاقلانه نیست .اگر به عوامل آن ازوداج ها دقت کنی خواهی یافت که هر کدام یا بخاطر ایجاد همپیمانی با قبایل و یا به خاطر منافع مشابه دیگر بوده که در تمام آنها مصلحت دین و پیروانش را مدنظر داشته است».
*«برناردشو» دانشمند انگلیسی می گوید: «یقیناً جهان ،به متفکری مثل حضرت محمد نیازمبرم دارد؛ به مردیکه همواره دینش را در جایگاه احترام وتعظیم قرار میداد.به حق، دین او قوی ترین دینی است که قدرت هضم تمامی مدنیت ها را تا ابدالابد درخود دارد.من بسیاری از مردم خود را می بینم که آگاهانه آن را پذیرفته اند.بدون شک ،این دین درین قارۀاروپا به زودی مجال گسترده اش را خواهد یافت.براستی در قرون وسطی ، رجال دین (رهبران مذهبی کلیسا) تصویر مشوّه و کریهی ازدین حضرت محمد را در اذهان اروپائیان ترسیم نموده و آن را دشمنی برای مسیحیت معرفی کرده اند، در حالیکه او نجاتبخش بشریت است .به نظرمن اگر رهبری جهان امروز را بدست گیرد، در حل مشکلات ما موفق خواهد شد و صلح و سعادت را که بشر به آن چشم دوخته به ارمغان خواهدآورد».
*«مویر» دانشمند انگلیسی در کتاب خود(تاریخ محمد) می نویسد: «همانا محمد پیامبر مسلمان ها بخاطر اخلاق شریف و رفتارنیکش، از همان خورد سالی به اتفاق اهل شهرش به لقب «امین» مسمی گردید.
هرکه بدقت در تاریخ با عظمتش بنگرد، حضرت محمد را در طلیعۀ پیامبران الهی و متفکران عالم قرار خواهد داد».
*«لامارتین» دانشمند فرانسوی در کتابش (تاریخ ترکیه ) می نويسد: «هرگاه اصول و ضوابطی که نبوغ انسان به آن سنجیده می شود عبارت از هدف بلند و نتايج تعجپ آور و حيران کن والنتائج المذهلة لذالک – با وجود کمبود وسایل باشد، چه کسی جرأت کرده می تواند تا کسی از بزرگان تاریخ را با پیامبر خدا حضرت محمد مقایسه کند؟».
*«مهاتماگاندی» در گفتاری در جریدۀ«بینج اندیا» می گوید: «خواستم تا ویژه گیهای این مرد را که بدون شک قلوب ملیون ها انسان را در تملک خویش دارد بدانم،بی هیچ تردیدی به قناعت کامل دست یافتم که تنها شمشیر نبوده که اسلام از طریق آن این جایگاه بزرگ را بدست آورده ،بلکه این ساده زیستی پیامبر اسلام و دور بودنش از تکلف،با دقت و صداقتش در وعده ها بوده است که این جایگاه را به اسلام بخشیده است».
*«گستاولوبون» دانشمند فرانسوی می گوید: «اگرمعیار شناخت بزرگی و ارزش مردان، کارهای بزرگ شان باشد، بی تردید محمد از بزرگترین مردانی است که تا کنون تاریخ در خود دیده است . دانشمندان غربی تدریجاً به طرف انصاف نسبت به محمد میروند، با وجود آنکه تعصب دینی چشمان بسیاری ازمورخین را ازاعتراف به بزرگی شان کورکرد ه است».
*«زویمر» خاورشناس مشهور کاناديی در بارۀ حضرت محمد برخلاف آنانکه مانند آنکه کاریکاتور رسم نموده و یا آن هولندی که فیلم ساخته است انصاف را فراموش کرده اند، به نیکی شهادت داده می گوید: «بی تردید،محمد که از بزرگترین رهبران دینی مسلمان ها بوده است ،این گفته درحق وی صادق می آید که گفته شود او یک اصلاحگر توانا، سخنوری فصیح،رادمردی دلیر و متفکری بزرگ بوده است . روا نباشد که به وی صفاتی غیر ازین نسبت شود، قرآنی که وی آنرا آورده و تاریخ درخشانش هر دو،به درستی این امر گواهی میدهند».
ازانتشاراسلام می ترسند
گمان می کنم عبارات صریح فوق که درین باب لمحۀ شتابزدۀ بیش نیست ،در رد هر آنکه بساحت قدسی حضرت محمد(ص) اساءۀ ادب روا میدارد مناسبتر باشد، بویژه اینکه این همه توصیف های منصفانه برخاسته ازدهان کسانی از ابنای قوم خود آن اهانتگران است .
در آخر این نکته گفتنی است که دنمارک بخاطر رعبش از گسترش موج اسلامگرائی در اروپا-بویژه بعد از هشدارهای مکرر متفکران و رهبران مذهبی کلیسا- سازمانی را تشکیل داده و آنها را به جلوگیری از رشد اسلامگرائی در اروپا ،فراخوانده است
روی همینست که تأکید می کنم که:
«دعوت حضرت محمد(ص)نمرده است،نمرده است، نمرده است».
نویسنده:سناءمحمدشاذلی
مترجم:استاد ضیاءاحمدفاضلی