درد های جامعه ی اسلامی
منفذ سخن:
جامعه ،کانون و خانواده ی اول بشری است که طبیعتا مواصفات و ویژه گی های آن ، زاییده ی مواصفات از درون جوش خورده ی افراد آن می باشد ، زشت بودن و نیک بودن این کانون بستگی به افراد دارد؛ طوریکه دانشمندان جامعه شناس میگویند : ( الإنسان ابن بیئته ) هرانسان فرزند محیط و جامعه ی خود است ؛ همینطور جامعه هم مرکب و متشکل از افراد بشری میباشد که صلاح و زشتی آن موقوف به صلاح وزشتی افراد میباشد؛ بناء در بین جامعه وافراد یک گره محکم و گسستنی ناپزیر وجود دارد که اصلا بدون افراد بشری تصور جامعه امر مستحیل است.
در ساختار و شکل گیری یک جامعه ی مطلوب و قابل ارج گذاری ، مد نظر گرفتن زیر بنا های معنوی از مواد های اولیه به شمار می آید ، تا آنجای که در ایجاد یک جامعه ی ارزشمند به معنویات شدیدا ضرورت داریم به مادیات به آن حد ضرورت نداریم ، از همین ملحوظ است که پیامبر بزرگوار اسلام ( صلی الله علیه وسلم ) در نخستین مراحل دعوت خویش به اصلاح درونی و به تهذیب اخلاق و سامان بخشیدن سلوک و تعامل اجتماعی مردم مأمور و مکلف بود.
از نظر دانشمندان جامعه شناس ، مواصفات اخلاقی وسلوکی یک جامعه ، محک و معیار ارزشمندی و برتری آن جامعه است؛ طوریکه جامعه شناس فرزانه ی اسلامی ابن خلدون میگوید : جامعه ی که در آن فضایل حاکم نباشد ، شبیه باشگاه قبایل متقوقع است.
باید دانست که تحولات درونی انسان که منجر به اصلاح فرد و از آن منجر به اصلاح جامعه میشود، امر تصادفی نیست ؛ بلکه از راه دانش و تنور فکری تدریجا بوجود می آید ، ازینرو است که اسلام روی این نقطۀ محوری ( دانش آموزی ) سخت ترکیز میکند و حتا اولین پیام آسمانی پیشتر از همه از خواندن ( علم و دانش ) صحبت میکند ، و در جای دیگر می بینیم که قرآن کریم ، خشیت و ترس از خدا را به شکل انحصاری از شاخصه ها و خصیصه های علماء قلمداد میکند ( إنما یخشی الله من عباده العلماء ). بناء در شکل گیری جامعه ی ارزنده و فضیلت مند ، علم و دانش که منهل تمامی مواصفات و ویژه گی های نیک و پسندیده معنوی ویژه است ، سهم بسزای دارد.
شاخصه های متمایز جامعه ی اسلامی :
جامعه اسلامی از روز نخست ولادت خود ، بیشتر روی پایه های معنوی (توحد گرای ، فضایل ، مواصفات اخلاقی ، طهارت باطن وغیره ویژه گی های متمایز و ممتاز) پی ریزی شد ؛ طوریکه فرا خوانی پیامبر بزرگوار اسلام ( صلی الله علیه وسلم ) درمرحله ی مکی به همین نقطه ی حیاتی تأکید داشت که همه سعی و تلاش آنجناب مبذول ایجاد تحولات مثبت درونی بود تا ریشه های شرک ، تنوع و تعدد پرستی ، خرافات ، مفاسد ، واهمه ها ، رزایل و آلوده گی های اخلاقی حاکم در جامعه را که از منفذ فساد درونی بوجود آمده بود ، قلع و قمع بسازد و در جای آن یکتا پرستی ، مواصفات شایسته و فضایل را در عمق نفوس انسان ها جا دهد ، احاسیس و مشاعر پاک را که مستأصل در فطرت بشر است ، صیقل دهد؛ طوریکه موضوع آیات مکی اکثرا از همین قماش قضایا بحث وصحبت میکند.
امتیاز جامعه ی اسلامی از جوامع دیگر درفضایل واخلاق ( معنویات ) است ، اخلاقی که با معنای وسیع وپی گیرش مطرح باشد ؛ چون اخلاق در عبادات، اخلاق در تعامل وبرخورد ، اخلاق در معاملات ، اخلاق در تعلیم وموارد پژوهشی ، اخلاق در اندیشه وعقیده ، اخلاق در سیاست ، اخلاق در تنفیذ شریعت واحکام ، اخلاق در سلوک ، اخلاق در… روی این ملحوظ دانشمندان اسلامی بویژه امام فارابی جامعه ی را که با این مواصفات متصف باشد بنام مدینه ی فاضله یاد کردند ، زیرا آنها این قضیه را درک کرده بودند که زیر بنای یک جامعه ی سالم عناصر مادی نیست بلکه اساس برای شکل گیری یک جامعه ی مطلوب عناصر معنوی است.
روی همین پی ریزی دقیق و زیر بنای محکم و مدبرانه بود که جامعه ی اسلامی در خیلی عمر کم ، در تمام جوانب و پهلو ها از جوامع دیگر متمایز شد و در قمه ی ترقی و پیشگامی رسید که جهان تا آنوقت نظیر و مثیل آنرا ندیده بود و سرچشمه ی تمدن کنونی غرب ، (در جانب مادی) گردید؛ اما ازینکه این تمدن انسان ساز چگونه در دامن ضیاع افتاد ؟ و ما تا چه وقت دست به زیر ذقن گذاشته به آن اظهار تحسر می کنیم؟ و یهود چگونه آنرا ربود و به آن تجارت کرد تا آمریکای کنونی در حوزه ی تمدنی به عنوان پرچمدار تمدن عرض اندام کند؟ این بحثی است طولانی و جداگانه و قصه ی است المناک.
متاعب جامعه ی اسلامی به تهاجم فکری و فرهنگی غرب بستگی دارد:
جامعه ی اسلامی از اواخر قرن 18 م به اين طرف ، قطعا با تهاجم فکری و فرهنگی غرب ، دامنگیر پاره ی از متاعب ومعضله ها شد که البته این معضله ها به شکل تصادفی و غیر مترقبه نبوده است ، بلکه از جریانهای تاریخی چنین بر می آید که در تأثير اين تهاجم خطرناك ، خود مسلمانها نيز رول داشتند ، عده ي با مواجه و مبارزه ي بي پلان و غير منظم رول بازي كردند و عده ي ديگر كه از قماش ضمير فروش بودند ، با هماهنگي كامل با غرب ، رول بازي كردند و عده ي با تقليد گام به گام غرب – دانسته و ندانسته – رول بازي كردند، و عده ي ديگر هم از اينكه دخيل در قضيه نباشند ، بي موقف باقيماندند ، و اين امر در ذات خود عامل قوي براي تأثير اين تهاجم زهر آگين بود ، در اين ميان مردان راستين و با درك چون سيد جمال الدين افغاني وشاگرد فرزانه اش امام محمد عبده و در تعاقب ایشان شخصیت های فرهیخته ونوابغ سیاسی چون امام حسن البناء وسید قطب شهید وجود داشتند كه ميخواستند قايق اين امت نبايد در گرداب تاريك غرب غرق شود ، ونباید شاخصه های متمایز وویژگی های ارزشمند این امت در نتیجه ی تهاجم فکری وفرهنگی غرب وهمنوا های آن در شرق ، به انحطاط گراید و به قهقرا سقوط کند.
جامعه ی اسلامی به شکل ساده وتصادفی بوجود نیامده است تا غرب امپریالست واستعمار سیاه وهواداران آن به شکل عادی این جامعه را ببلعند، بلکه در مسیر ایجاد وپدید آوردن این جامعه ی ربانی، بهای زیادی و قربانی بالاتر ازتصور بخرچ رفته است ، بناء منحل ساختن و واژگون نمودن این جامعه در واقع یک توهم و قطعا یک خیال غیر تحقق پزیر است ، طوریکه مفهوم حدیث پیامبر بزرگوار اسلام است که فرمودند (جماعتی از امت من تا برپا شدن قیامت در راه حق مبارزه و جانفشانی میکنند) پس جامعه ی اسلامی تا آنوقت وجود دارد که این جماعت موعود وجود دارد و این جماعت بزرگ تا قیام قیامت وجود دارد، بناء انحلال کلی این جامعه و یا از بین بردن تصور اسلامی به شکل کلی و عمومی امریست مستحیل و غیر ممکن.
پیامد های نهضت علمی اروپا برجهان اسلام :
باید اعتراف نمود که نهضت علمی در اروپا و بیرون رفتن آن از تاریکی های قرون وسطی و رهای آن از نظام متحجرانه ی کلیسا در نتیجه ی رنگ گیری از محیط اسلامی اندلس، در بیداری ملت غرب خیلی کار آمد بود و دست آورد خوبی برای غرب داشت ، و این نهضت در نتیجه ی گسترش دعوت اسلام و بنای مراکز علمی توسط فرمانروایان و دانشمندان اسلامی در اندلس ، بوجود آمد ، اما این نهضت و دکتورین های سیاست این نهضت – بعد از گذشت یک زمان انکشافی کافی که تقریبا 8 قرن بود – در تضعیف جامعه ی اسلامی و در انحطاط مسلمانان رول بسزای داشت.
انقلاب کبیر فرانسه از فرا آورد های نهضت علمی اروپا است، و این نهضت علمی گسترده که باعث تحول بزرگ در همه ی ابعاد زندگی مردم اروپا شد، اساسا برگرفته شده از دانشمندان اسلامی و از مراکز علمی اسلامی اندلس بود ، اما سوق دادن این تحول و انقلاب به سوی فساد از دو منبع و منهل الهام میگرفت که یکی ارشادات و رهبریت مخفی مفکوره ی فرا ماسونری بود که البته در آنوقت این جنبش به صورت منظم شکل نگرفته بود فقط هسته های فکری آن وجود داشت ، و منبع دوم آن طبعیت جامعه ی پیشا انقلاب که احساسات حین انقلاب با آن گره خورده بود.
شاگردان مکتب ابن سبأ بیدار شدند ( فرا ماسونری ):
سوال اینجاست که چرا و چگونه این نهضت و دکتورین های سیاست آن که دست پرورده ی جامعه ی اسلامی بودند و در دامن جامعه ی اسلامی زاده شدند ، بر علیه جامعه ی مذکور قرار گرفتند و در تضعیف این جامعه از استخدام هیچگونه وسیله ی ممکن دریغ نکردند؟
البته این نهضت خود بخود و بالذات مرتکب این جنایت نشده است بلکه توسط دست های پلید در این راستا استعمال شده و پای دکتورین ها به گونه ی ناخود آگاه به این مبارزه کشانیده شده است.
رشد و انکشاف این نهضت، شاگردان مکتب عبد الله بن سبأ را به تاریخ پدرکلان شان برگرداند و در تاریخ پدر بزرگ خویش انواع نیرنگها و اقسام دغل ها و نفاق را دیدند که پدر بزرگ شان با استفاده از این نیرنگها چگونه توانست تا جامعه ی اسلامی را دست خوش اختلافات و کشمکش های درونی ساخت که از رشد دعوت و تمدن اسلامی جلوگیری نمود.
بیداری یهود در قرون وسطی باعث شکل گیری انجمن فراماسونری ( حرکت ماسون و یا تجمع ماسونیست ها ) شد و این انجمن سری و مخفی با مقررات ویژه به منظور دینی ، سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی خاص ایجاد گردید ، اگر ماسونی ها مدعی هستند که حرکت آنها خیلی قدیمی و کهن است اما تاریخ دقیق پیدایش و شکل گیری منظم آن مشخص نیست بلکه ظاهرا این تشکیل مخفی و وحشت آفرین بعد از قرن 17 و 18 رونق یافته است ، و این دعوای آنها که خیلی قدیمی اند ، کاملا درست است که ریشه ی این حرکت به عبد الله بن سبأ برمیگردد.
آراء و تحقیقات بلا حدود نشان میدهد که هدف اساسی این حرکت فقط تخریب و از بین بردن تصور اسلامی و منحل ساختن جامعه ی بزرگ اسلامی از راه نابود کردن عقیده ی خدا پرستی میباشد، از همین لحاظ است که شعار مخفی آنها تقدیس شیطان میباشد ، حتی سمبول آنها نیز به شکل خیلی ماهرانه به صورت شیطان ترتیب شده است، طوریکه بعضی از دانشمندان گفته اند که رهبران بزرگ این حرکت با شیطان تماس مستقیم دارند و برنامه ی این حرکت را به شکل مباشر از شیطان اخذ میکنند.
این حرکت مخفی قطعا بنیاد سیاست و برنامه ی اقتصادی آمریکا و انگلستان را وضع نموده و تمامی تحولات و تغیرات سیاسی ، اجتماعی و دینی کشورهای مزبور بدست رهبران این حرکت صورت میگیرد، بناء توانستند با پالیسی سیاسی و نیرنگهای متنوع از دریچه ی این دو کشور، خلافت عثمانی را به خاک بنشانند و دولت اسرائیل را در سرزمین فلسطین تأسیس نمایند.
ایجاد کشور آمریکا ترکیب و شکل گیری آن به شکل کنونی اش و پی ریزی سیاست کهنه ی انگلستان ، از نخستین ابتکارات این حرکت بود که آنرا به شکل ابزار اولیه برای رسیدن به هدف خود استعمال نمود و پیامد این دو ابتکار سقوط خلافت عثمانی بود که در نتیجه ی سقوط این محور تجمع جهان اسلام، دولت اسرائیل در فلسطین تأسیس شد و حرکت استعماری تنصیر و استشراق و امثال آن شکل گرفت و پا به عرصه ی فعالیت نهاد.
سقوط خلافت عثمانی ، وجود کشور اسرائیل و فعالیت حرکت های استعماری با عناوین مختلف باعث متزلزل شدن و فروپاشی جامعه ی اسلامی گردید که با مرور زمان ابزار تخریب، رشد نمود و متنوع گردید تا اینکه جامعه ی بشری پا به صحن عصر نوین گذاشت که این ابزار تازه تر و پیشرفت تر و پر خطر تر گردید.
این تزلزل و انحطاط که پیامد و دست آورد ابتکارات انجمن ماسونی بود ، در جامعه ی اسلامی امراض بی شماری را بوجود آورد که از ابزار و وسایل فوق الذکر زننده تر و کاری تر بود.
رویدست گرفتن هویت ها و کاربرد ها :
غرب به رهبری مخفی فراماسونری ها، در مسیر منحل ساختن جامعه ی اسلامی از هویت های مختلف به شکل کاربرد های قوی استفاده کرد و میکند، گاهی با هویت اقتصادی وارد میدان مبارزه میشود ، گاهی با هویت نظامی ، گاهی با هویت سیاسی ، گاهی با هویت تکنالوجی معاصر ……. و اخیرا با هویت فرهنگی وارد میدان شده است، اما از علایم برجسته شکست آن کاملا ملموس است.
چرخش مسیر غرب در مشارف قرن 21 به سوی افول و انحطاط ، بزرگترین دلیل شکست غرب در راستای این مبارزه است ، هیچ یکی از ابزار ها و هویت های فوق نتوانست که درد آنرا درمان کند و یا آنرا به هدف نهائی اش برساند ، اما نباید انکار کرد که مبارزه ی غرب بر علیه جامعه اسلامی بی اثر نبوده است ، بلکه مبارزه ی آن در پهلو های مختلف زندگی مسلمانان اثرات منفی از خود بجا گذاشته است، و این اثرات حیثیت مرض های مزمن و بیماری های زمینگیر کننده را دارد که اگر سعی و تلاش حرکت ها و جنبش های اصلاحی که با در نظرداشت ظروف و جریانها از عمق جامعه ی اسلامی برخواست، نمی بود ، ممکن این جامعه راه خود را به سوی خرابه می برد.
تمامی درد ها و بیماری های که جامعه ی اسلامی از آن رنج میبرد، ولیده ی مبارزه ی سه قرن متوالی حرکت فراماسونری یهودی است؛ اگر غرب عیسوی عملا در میدان مبارزه وارد شده است و یا شرق ماتریالست در این راستا جهود و تلاش به خرچ داده است ، در هر صورت در ماورای طرح ها و گونه های مبارزه ، این حرکت مخفی یهودی قرار دارد که مورد الهام گیری برای هر مبارز است.
– جهل در مورد اسلام و یا بی تفاوتی در مورد تعالیم اسلامی ، یکی از پیامد های خطرناک جریان مبارزه ی گسترده ی فراماسونری در جامعه ی اسلامی است، و همچنان عدم درک درست و سالم تصور اسلامی جزوه ی این جهل است.
این هم یکی از سلاح های زهر آگین جنبش فراماسونری در خدمت استعمار یهودی است که با انواع نیرنگها و شعار ها و با استخدام ابزار و وسایل مختلف ، سعی میکند تا در وازه ی بصیرت و معرفت اسلام را به روی مسلمانان ببندد ، تعالیم و مفاهیم اسلامی را برای مسلمانان مورد ها و امور تافه جلوه میدهد ، طوریکه یکتن از رهبران بزرگ و پر آوازه ی حرکت تنصیر بنام زویمر، در گرد همآی بین المللی اعضای جنبش تنصیر در قدس ، گفت: ( من از دعوتگران تنصیر نمی خواهم که مسلمانان را به سوی عیسویت دعوت بدهند و آنها را یکسره عیسوی بسازند ، بلکه توقع و خواست من از دعوتگران تنصیر این است که باید نسل جدید کشور های اسلامی را با عناوین مختلف از اسلام جدا بسازند و دور نگهبدارند تا در بین اسلام و نسل جدید هیچ رابطه ی وجود نداشته باشد ، و مؤثر ترین وسیله در این راستا سهل انگار به بار آوردن نسل جدید در قبال تعالیم و آموزه های اسلام است)، و هیچ تردیدی وجود ندارد که جنبش تنصیر یکی از عمله های استعمار یهودی بوده و از جمله ی ابتکارات فراماسونری در حیطه ی مبارزه برعلیه تصور و جامعه ی اسلامی است.
با در نظر داشت جریان و واقعیت های که در عمق جامعه ی اسلامی است، می توان گفت که این گویا و خطه ی زویمر کارگر افتاده که اکثرا مسلمانان تنها به اسم و رسم مسلمان اند و علاقمند به آموختن اسلام نیستند و یا هم خیلی سطحی می آموزند که اسلام را به جزئیات خلاصه نمودند، در حالیکه درک اسلام با بصیرت از وجایب بزرگ هر فرد مسلمان است ، طوریکه در آموزه های دینی از سلف نقل است که گفتند: ( إن الله لایقبل عنکم دینکم و عملکم إلا بالبصیرة .)
آموختن و درک درست اسلام فریضه ی است که بدیل و قائم مقام ندارد ، اسلام دین علم و عمل است که قبل از عمل علم را مطرح میکند و آموختن را فرض به هر فرد گردانیده است ، طوریکه پروردگار می فرماید ( فاعلم أنه لا إله إلا الله …) در این آیت کریمه علم را حتی از توحید مقدم کرده است ، بناء هیچ عملی بدون علم و معرفت قبول درگاه الهی نمیشود.
مصیبت بزرگتر از همه این است که پاره ی از مسلمانان اسلام را به شکل سطحی آموختند و در مغز قضیه دست نیافتند ، بناء این طبقه باعث ایجاد مشکلات فراوان در جامعه گردیدند که اسلام را به جزئیات منحصر ساختند و درک نکردند که اسلام نظام است ، شریعت است ، جهاد است ، سیاست و دولت است و ….
هستند پاره ی از مسلمانان که تا کنون حلال را از حرام فرق نکردند ، از حدود الهی تعدی و تجاوز میکنند ، در قبال فرائض از اهمال کار میگیرند و اقتراف به محارم را کار خیلی عادی و ساده فکر میکنند ، در مورد احکام الهی جاهل هستند ، مقلد و عقب روی آراء و نظریات خویش و یا هم مقلد نظریات و اطروحات شرق و غرب هستند، بناء می بینیم که هر عمل آنها یک هیکل و شکل بلا روح است که حتی در نفس خود آنها هیچ تأثیری خلق نمیکند.
در زمینه ی جهل در مورد اسلام ، کدام فورمول و تقسیم بندی که استاد شهید عبدالقادر عوده دارد ، خیلی رسا ومعقول است که مسلمانان را در قبال تعالیم و معارف اسلامی به سه طبقه ی مشخص تقیسم نموده است:
طبقه ی اول آنعده مردمی اند که اسلام را به صورت درست و با هویت اصیل اش نیاموختند، بلکه به شکل تقلیدی و سنتی درک کردند و با محافظه کاری پیش میروند که این روش تقلیدی جز جمود و تکروی دیگر فرا آوردی ندارد، ازینرو می بینیم که این طبقه در قبال قضایای معاصر موقف ردی و رویکرد اعراضی دارند؛ و هر آن قضیه ی که در متون و حاشیه ی قرائت های آنها وجود نداشته باشد و یا بر خلاف برداشت جمودی آنها باشد، سریعا به دامن مخالفت و اعراض دست می اندازند، بناء آنها هیچ نوع نوآوری و ابتکار را که حتی از عمق جامعه ی اسلامی هم برخواسته باشد، قبول نمیکنند.
در شکل گیری این طبقه و بعدا در نیروی گیری آن ، استبداد فضای حاکم در جامعه ی اسلامی که زاییده ی نیرنگهای مرجع فوق شیطانی است ، رول بزرگی داشت و دارد.
طبقه ی دوم آنعده مردمی اند که آموخته ها و قرائتهای آنها در بیرون از مرز جامعه ی اسلامی صورت گرفته است و به عنوان قماش روشنفکر در جامعه مطرح شدند که آنها در واقع حتی از کنار تعالیم اسلامی هم گذر نکردند و به سوی تعالیم اسلامی با دید حقارت و توهین مینگرند و طبقه ی اول را به نام رویکرد ارتجاعی و متحجر می شناسند؛ و این طبقه بیشتر مورد تأیید و حمایت حرکت های استعماری قرار دارند و برای طرح افکار استعماری خویش از طریق این طبقه و استواری آنها در جامعه ، با ابزار و وسایل مختلف بستر سازی میکنند.
بناء این دو طبقه در یک روبروی و جبهه گیری خیلی خطرناک قرار دارند که هر یک به جان یکدیگر حیثیت گرگ گرسنه را دارد و دو ضدی است که اصلا تصور جمع شدن آنها باهم ، غیر ممکن است.
هریکی از این دو طبقه طبیعت و شاخصه های خاص خود را دارد که به اساس این شاخصه های متمایز از هم جدا میشوند و خط فکری آنها حتی در قضایای جذوری واصولی هم از هم متفاوت است؛ موقف و نظر طبقه ی اول در قبال طبقه ی دوم کاملا خصمانه است که از دید آنها طبقه ی دوم لباس دین را از تن خود بیرون کشیدند، و موقف طبقه ی دوم در قبال طبقه ی اول بالمثل بوده که با دید حقارت و مسخره آمیز به سوی آنها می بینند، این دو تصور متفاوت لباس یک فرهنگ را به تن کرده است.
قرائت طبقه ی اول از روی باورها ، ارزش ها و فرهنگ دیرین جامعه است ، بناء اتکای آن تنها به جامعه بوده و هست و بود آن به همین جامعه خلاصه میشود و از بیرون جامعه هیچ الهام نمیگیرد ، اما متکای طبقه ی دوم با تفاوت قرائت و برگیری ، در بیرون از مرز این جامعه قرار دارد و از بیرون الهام میگیرد و سعی هم براین است که تا طبقه ی دوم راه مباشر برای مسموم ساختن افکار باشد، اما جنبش های استعماری به رهبری مخفی فراماسونری ها ، با بستر سازی برای این تضاد و با ایجاد این نوع فضاء هردو طبقه را به شکل مباشر و غیر مباشر مورد استفاده قرار داده تا به هدف نهائی برسد، طوریکه طبقه ی اول را با محروم نگهداشتن و با زنده ساختن احساس کمی در نفوس شان در خط تضادی و در موقف ردی و اعراضی در برابر هر نوع نو آوری ها وقضایای معاصر به درد بخور قرار داده است تا این جامعه را به عقب نگهداشته راه رشد آنرا مسدود سازند ، و همچنان طبقه ی دوم را در گرداب جهل مطلق و مسمومیت فکری نگهداشته و در مرکب قدرت و غرور سوار نموده است تا فضای متزلزل و پرتشنج برای همیش وجود داشته باشد.
طبقه ی سوم ، عامه ی مسلمانان اند که نه از تعالیم اسلامی بهرمند هستند و نه در قرائت ها و آموزه های بیرون از مرز سهم دارند، این طبقه در قضایا و مواردی که به ارزشها و باور محوری جامعه و به آموزه های دینی مربوط میشود، به طبقه ی اول مراجعه میکند ، اما در مواردی که به قضایای معاصر ، به افکار مسموم و قوانین وارد شده … مربوط میشود به طبقه ی دوم مراجعه میکند.
طبقه ی سوم کاملا بیچاره است، از اینکه در جهل نگهداشته شده است، راه صواب را تشخیص کرده نمیتواند که به رهبری کدام یکی از این دو طبقه سرتسلیم خم کند.
بناء به همین اسلوب استحکام بخشیدن به عفریت جهل در مورد اسلام عزیز به شکل تسلسلی جریان دارد و خلایا با گذشت زمان بیشتر شده میرود و حوادث آفرینی بخاطر بقای این فضاء هر روز بیشتر میشود.
در وجود چنین فضاء طبیعی است که امراض گوناگون بروز و نمو کند ، جامعه به سوی تزلزل و تشنج بگراید، طوریکه می بینیم در این جامعه فقر مادی و معنوی بیداد میکند، ظلم به اشکال مختلف اش و اصرار به معاصی ، ضعف در باورمندی و ایمان ، تقلید کورکورانه از هر مکتب و مدرسه های خرافی وارد شده ، ترک امر به معروف و نهی از منکر، اهمال و بی تفاوتی در قبال تربیه و پرورش نسل جدید ، زیر پا کردن ارزشها ی اخلاقی ، عنصریت و برخورد های قومی و نژادی به گونه های مختلف ، تزلزل در نظام ، نشأت چندگانگی در فرهنگ و تصور، مکر و غل و غش ، تنوع در گرایش ها… این همه درد های است که جامعه ی اسلامی از آن رنج میبرد.
بناء قشر روشن و آگاه مسئولیت دارد تا این جامعه را از این منجلاب تیره و تاریک با کمال تدبیر و دقت نجات دهد ، و راه های بیرون رفت از این معضله ها را دقیقا مشخص نموده برای حاکمیت اسلام بستر سازی نمایند.
شبیر احمد راقب