حقيقت مرگ

اين مرگ، به دست و پازدن مريض بيچاره، به گونه های زعفرانی کودکان معصوم , به قامت عرعرين جوانان، به چهره چين و چروک گرفته مردان سالمند و گيسوان سپيد مادران پير، نگاه رحمت نمی افگند؛

دوكتور عبد الصبور فخری

راهي كه بايد پيمودش

حقيقت آشکاری بر زندگی انسان فرمان ميراند ؛ حقيقتی که نه انکارش می توان کرد، نه فراموشش می توان نمود و نه راه گريزی از آن سراغ می توان داشت. و آن حقيقت افول  و فنا است؛ افول زنده جان ها و پايان هستی. انسانها می ميرند, چار پايان نابود می گردند، گياهان خشک می شوند, کوها به دشتستان های هموار مبدل می گردند و گلگشت های خرم به کوبر های سرابگونه.

چنانکه خداوند پاک می فرمايد:

{ إِنَّا أَنذَرْنَاكُمْ عَذَاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَ يَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنتُ تُرَاباً} [النبأ : 40]

ما شما را از عذاب نزديکی بيم ميدهيم آن روزی که انسان همه كارهائی را که کرده است می بيند، و انسان کافر فرياد بر ميآورد: کاش من خاک ميبودم!.

آری ، هر چيز ايامی در جهان فريب می گذارند و سپس محکوم مرگ ميگردد. بدينگونه همه کس و همه چيز اين سفر بی برگشت نا گزير را قهراً می پيمايد. انسان ، اين آفريده بر تر و جانشين خدا، در پيمودن اين راه پر امواج و پر هراس، با آفريدگان ديگر همسان است. آزاد نيست. سر نوشتش در دست خودش نيست. در دست نظام آفرينش حاکم بر هستی است. آنگاه که خدا انسان را از لجن متعفن درست نمود، از روح پاک خود در وجودش دميد و زندگيش بخشيد ، فرشتگان را به تعظيم وسجده اش فرمان داد  کسی در امر چگونه ساختن آن دخالت نداشت ؛ نه  فرشته ای، نه جنی،  نه شيطانی، نه عقل اولی، نه طبيعتی، نه خورشيدی، و نه مهتابی، تنها دست صنعت خدا دخالت داشت.

پس از آنکه او را آفريد، بر سرشت و سر نوشتش قانون ديگری را نيز حاکم گردانيد؛ قانون مرگ. نه مرگی چون خشکيدن گياهان و مردن چارپايان،بل انتقال و آغاز زندگی ای نوين. و نيز موجود سخت گير و سختکوشی را جهت قبض ارواح آنها مأمورکرد، نامش عزرائيل. عزرائيل در لحظه های واپسين زندگی از راه ميرسد، بی پرسان و بی هراس نهيب می کشد و خبر غروبی عظيم را بگوش بيچاره بيمار غنوده در بستر،طنين می افگند. مرگ دهنش را با آخرين قدرت باز نموده نيش های تيز و چشمهای خونين خود را بروی بيمار نشان ميدهد و لحظه ای بعد چنگال های پر توانش را در حلقوم او فرو برده در موره جان او را از ژرفای قلبش با قساوتی وصف نا پذير بيرون می آورد. اين مرگ، به دست و پازدن مريض بيچاره، به گونه های زعفرانی کودکان معصوم , به قامت عرعرين جوانان، به چهره چين و چروک گرفته مردان سالمند و گيسوان سپيد مادران پير، نگاه رحمت نمی افگند؛ همه روزه فاجعه تازه می آفريند، و هزاران خانواده را بر گليم غم می نشاند، شاهان و گدايان را يکسان رهسپار دخمه های تاريک قبرستان می سازد.

خطر هاي سر راه

ای فرزند آدم! خطر هايی سخت در سر راهت قرار دارند ؛ فقر تهديدت می کند, جهل تهديدت می کند ،حطام دنيا مسخت می سازد، مرگ در انتظارت لحظه شماری می کند، کنده گور، منکر و نکير، رستاخيز، حشر و انتظار حساب، گذرگاه صراط، و بالآخره سرنوشت باز  پسين سقوط در جهنم يا ورود به بهشت، همه امتحانهايی جدی و حتمی ای اند، که تو هر يک را ،آنچنانکه از مادر تولد يافته ای و بدين جهان پانهاده ای آنها را نيز خواهی پيمود.

آه ، ای بنده ناسپاس غافل فرو افتاده در چاه هوس ! ای نفس اماره ! آيا لحظه های واپسينی را، که دستها و پاهايت از حرکت باز می مانند ،و تيره های کشنده ايکه از تفنگ عزرائيل بسوی قلبت نشانه می روند و شگاف شگافش می سازند، بياد آورده ای ؟ آيا به صحنه های وحشتی که نگاهات بسوی آسمان دوخته می شوند ،زبانت از گفتار باز می ماند، توان اشاره و بيان را از کف می دهی و پنجه ها و ناخن های مرگ که تا عمق سينه ات فرو می روند، هيچ انديشيده ای ؟!

ای نفس سرکش ! با وصف همه نافرمانی ايکه در برابر خدا نموده ای، جنايتهايی که در حق بشريت مرتکب شده ای ، خون هزاران بيگناهی را که ريختانده ای، دستهايت که تا بازوان در گناه و جنايت غرق اند، اگر از کرده های زشت خود صادقانه ندامت کشی، بسوی پروردگارت مخلصانه باز گردی و از در انابت به درگاه خدا روی آوری، شايد که مشمول رحمت بيکران او تعالی قرار گيری و از تمام جنايتهايت در گذرد و بهشت برين را جايگاهت گرداند .

وما ذلك على الله بعزيز .

Afghan School Textbooks

Advertisement | Why Ads? | Advertise here

پوهنتون چینل

پوهنتون چینل درسره سبسکرایب او شریک کړئ

سبسکرایب Subscribe


Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

wasiclinic.com
Back to top button
واسع ویب