تأثير افراد در پيشرفت ملتها
نویسنده: دکترمصطفی سباعی
ترجمه: عبدالصبور فخری.
جسم یک ملت به سان یک پیکر زنده است. درست مانند یک فرد؛ همانگونه که یک فرد دچار مشکلات می شود وبیماری وجودش را فرا می گیرد، همانسان یک ملت نیز دچار بیماری ها می شود وبه مشکلات فراوانی دچار می گردد وگاه بیماری های اجتماعی آن را درتور بد بختی زندانی می سازد وعوامل ناخوشی را برای جامعه سبب می گردد. همانگونه که حکومت ها سعی میدارند که افراد وگروه ها را ازبیماری بنیانکن وناسازگاری های نا ملایم وامراض خبیثه نگهدارد، همچنان قوانین وتمدن های پیشرفته انسانی به وقایه وپاسداری از ملتها وجوامع از بیماری های اجتماعی واخلاقی توجه می دارند.این به آن جهت است تا زیر بنای ملت وساختار آن استوار ودمساز باقی بماند ووظایف خود را با تمام قوت وتمامیت فعلیت بخشد وبتواند که در مقابل مصیبت ها با برومندی وشجاعت ایستادگی نماید. ودرزندگی با عزت وکرامت وخوشی ادامه حیات نماید ودرمیان مردم از احترام وخوشحالی برخوردار بماند واز حقوقش پاسداری صورت گیرد: دارای هدفی روشن وپاک ودارای اخلاقی بلند وآبرویی نیکو باشد.
شاید چیزی که ما را از حرکت موازی با کاروان زندگی متمدن ومحترمانه، عقب نگه داشته، آن بوده باشد که توجه ما به بیماری ها ونا بسامانی های جامعه مان، کمتر از توجه ما به مسئله ثروت وغذا وشؤون دیگر زندگی بوده است. تاهنوز که هنوز است درمیان ما کسانی یافت می شوند که اعتقاد به این دارند : تا زمانی به خواسته های ما احترام گذاشته نمی شود وجایگاه درخور خود را در میان ملت ها به دست نخواهیم آورد که تمام پدیده های رفاهیت وخوش گذرانی زندگی ملت ها ی متمدن امروزین را درخود ایجاد نماییم. این موضوع از ذهن ایشان به دور مانده که رفاهیت وخوشگذرانی از فراورده های تمدن است نه از زیربناهای ساختاری آن.
این ملتهایی که امروزه دارند به دانش وفن آوری ونیرومندی خودشان مباهات می کنند، درآغاز بیداری وپیشرفت خود ازبیماری های اجتماعی ای که جوامع شان را گلو گیر کرده بود، اغماض نکردند، چنانچه ما در ابتدای بیداری وپیشرفت خودمان داریم اغماض می نماییم … آنها نسبت به این مسایل مهم غفلت نورزیدند ولی ما داریم غفلت می ورزیم…
ملت مجموعه ای از مردم است ومردم شماری از اشخاص. هراندازه ساختار جسمی افراد جامعه سالم وبی عیب بار آید همان اندازه جامعه وملت بی عیب ونیرومند بار میاید، وهر قدر که اخلاق ورفتار سلوکی ملت نیرومند واستوار وپاکیزه باشد، همان قدر گرایش های آن درست وهدف هایش مستقیم بار میاید.
به جزم می توان گفت که اسلام بیشتر از هر آئین ودینی، درجامعه، به توازن قوای مختلف، توجه می کند ومی خواهد که ساختار ملتها بر اساس بنایی استوار وشکست ناپذیرساخته آید که از سستی وفروپاشی واختلال درامان بماند… این آئین، نظاممندشدن زندگی مادی مردم را چنان به بینش می گیرد که مکتب های اقتصادی خودشان را به آن وقف کرده اند… از دیگر سو، سازنده گی اخلاق اجتماعی را چنان زیرتوجه می گیرد که دعوت های اخلاقی به پایه آن نمی تواند رسید، هم چنان درپاکسازی روحی وپیرایش روان به اندازه ای تلاش میورزد که سمند ادیان روحی در برابرش زانوی تسلیم وکرنش به زمین می ساید…
آری، اسلام میان این پهلوها پیوند میاورد وآشتی. تا آن اندازه که مسلمان واقعی را می بینی که درتمام پهلوهای زندگی از نیرویی بزرگ برخوردار است: نیرومند در روح وروان، نیرومند دراخلاق، نیرومند دربدن، وبالآخره نیرومند در تمام چیزها یی که این واژه می تواند حامل مفاهیم باشد.چه زیباست سخن پیامبر – صلی الله علیه وسلم- که می فرماید:« مسلمان نیرومند، درنزد خداوند، از مسلمان نا توان ، ارزشمند تر وخوشایند تر است».
تردیدی نیست که ما درزنده گی امروزین خویش، با بیماری های اجتماعی بنیانکنی دست وگریبان هستیم، که نمی توان توأم با آن، به سوی پیشرفت گام برداشت ومسیر خویش را بی درد سر به سوی منزل مقصود پیمود. پدیده های این بیماری ها گوناگون است؛ هم درفرد وجود دارد، هم در خانواده وهم در اقشار ملت … وبر طیف های مختلفی از مردم سایه سیاهش را می گسترد؛ که هم دانشمند به آن دچار می شود وهم نادان ، هم بزرگ وهم خرد، هم شهری وهم روستایی.
از آن روست که پیهم سخنرانی ها ودرسها ی خود را در راستای شناسایی این بیماری ها وپیداکردن راه های درمان از آن، به کار خواهیم بست؛ موضوع را چنان مطرح خواهیم ساخت که سخنی باشد از روح به سوی روح واز دل برای دل!! وآن بر مردم حق دارد که بدان توجه کنندوبا وجود اختلاف در باور ها وگرایش ها ومقام ها ، به آواز آن گوش فرادهند تا ممکن است که این بیداری نوین درمسیری قرار گیرد که نه درآن فرورفتگی وجود داشته ونه کژراهه.
بایستی گام های نخستین سازندگی اخلاق اجتماعی خویش را از اصلاح فردآغاز کنیم.چه، فرد خشت اول سازندگی درکاخ بزرگ جامعه است، همه دعوت های اصلاحگر کار خود را از فرد آغاز می کنند نه از جمهور مردم… اگر در هر شهر ودهکده ای بتوان ده تن را اصلاح وتربیه نمود، همان ها به حیث معلمین وپیشوایان تقوا وهدایت واستقامت عمل خواهند کرد واین امر سبب خواهد شد که شئون شهر استقامت پذیرد وزندگی اجتماعی اش پیراسته شود…
پیامبر- صلی الله علیه وسلم- درمکه مدت سیزده سال در دعوتگری گذرانیدودر آن مدت افرادی از امت خود را زیر تربیه داشت، چون از این نوع افراد نیکوکار نزدش شمار قابل ملاحظه ای پیداشد، آنگاه روی به تشکیل دولتی نیکو وتمدنی نیکو آورد…ابوبکر وعمر وعلی وعثمان وابن مسعود ومانند آنها بودند که کاخ بزرگ دولت اسلامی وتمدن عربی مسلمان وپیشتاز را پایه گذاری نمودند.آنها بودند که پیامبر –صلی الله وعلیه وسلم به هنگام تربیت شان دردره های مکه وخانه ارقم ویا حیاط کعبه، گرد میامد وروح شان را استوار تر می ساخت، روانشان را جلا می بخشیدوپالایش می نمود، اخلاق شان را پیراسته می کرد، تا آن حد که زمانی آن حضرت به پروردگارش می پیوست درتاریخ بشریت ازخود جایگاهی بزرگ حاصل کرده بود..ودررهبری انسان آن روز سهمی قابل ملاحظه ونافراموش شدنی گرفته بود.
آنانی که دولتها را ساختند وتمدن ها را تشکیل دادند، پرده های جهل را دریدند وکرانه های دانش را درنوردیدند، یا مسیر تاریخ را دگرگون ساختند ودرزندگی امت خویش یا زندگی انسانیت، بزرگ ترین تأثیر به جای گذاشتند، افرادی بوده اند که از اراده ای استوار واخلاقی درست وزندگی ای پیراسته از آفت های روانی وخصلت های کشنده ، برخوردار بودند.
با طرح این موضوع نمی خواهم که از نقش جمهور وسواد اعظم انکار ورزم ونسبت به حقی که دارد وفعالیتی که درجریان سازندگی داشته چشم پوشی نمایم، چه، جمهور بنیاد تمام جریان ها ی اصلاحی وانقلاب های مفید اجتماعی، تشکیل می دهد. ولی سواد اعظم همیشه نقش بدن را داشته ومحتاج به خرد وتدبیر گر ومغز متفکر می باشد. درست مانند یک موتر که ازهیچ پاره وپرزه ای مستغنی نمی تواند شد ولی به هیچ وجه بدون راننده روشن نمی گردد…
اگر جریانهای اصلاح طلب کسانی را دریابد که رسالتش را حمل نمایدومبادیش را به نشربرساندودیدگان ملت ها را با رهنمایی های روشنگر خود روشن سازد، آن ملتها می توانند که راه خود را به سوی خیر باز نمایند ودرتاریخ کاری سرنوشت ساز را به راه اندازند…
برای ساختن فرد نیکو ابزاری درنظر گرفته شده چون: مدرسه وانستیتوت وپوهنتون ومسجد وعبادتگاه وباشگاه وانجمن..وغیره. ازاین رو می توان گفت: که مدرسه ومسجد وانجمن همه دارای رسالتی همانند اند که شخص را به سوی یک هدف راه می نمایند. چه در مسجد روح انسان ساخته آید، درمدرسه عقلش ودر انجمن اخلاقش … از این لحاظ وجود این مؤسسات سه گانه در پهلوی هم ، از نیازهای زندگی اجتماعی درست به شمار است.
اگر جامعه ای یکی از این عناصر سازنده را فاقد گردد، به اختلال واضطراب دچار می شود.هیچگاه مدرسه از مسجد مستغنی نمی تواند شد وانجمن از مدرسه … آنانی که به این گمان هستند که مسجد در زندگی وساختار جامعه جایگاه اساسی ندارد آنها در واقع طرفدار ساختن جامعه ای اند که عقل دارد وروح نه. ایشان در پندار خویش به اشتباه افتاده اند. درست مانند کسانی که امروزه بگویند مدرسه درساختار جامعه از نقشی برخوردار نیست ومی توان وضع انسانیت را با وسیله مسجد وانجمن سامان بخشید واز مدرسه چشم پوشید… روحی که از عقل برخوردار نباشد زنده نمی ماند. عقل وروح نمی توانند کار مثبتی انجام دهند تا آنکه اخلاقی وجود داشته با شد تا آن دو را به سوی کارهای اجتماعی ثمربخش وپر منفعت ره نماید…
اگرادعا کنیم که نقش اول سازندگی فرد صالح با مسجد وعبادتگاه بوده است اشتباه نکرده ایم. چه، آن از مدرسه وانجمن پیشتر قرار دارد. بلکه در سپیده دم زندگی تمدنی مان، درتاریخ اسلامی، نقش مدرسه وباشگاه را نیز بازی نموده است… روزی که پیامبر- صلی الله علیه وسلم- وارد مدینه گردید ونخستین کاری که انجام داد واولین سنگ زیرینی را که در راستای دولت سازی گذاشت وبدان حرکت تاریخ را دگرگون ساخت، بنای مسجد نبوی بود…مسجد نبوی به سان کمپنی صنعتی ای بود؛ کمپنی ای که قهرمانانی بزرگ تولید نمود که به وجود شان اصلاح جاویدان انسانی افتخار می نماید…ابوبکر وخالد وسعد وعمر وعلی وهمانند آنها کسی جز شاگردان همین مسجد نبوی، نبودند؛ مسجدی که درزندگی پیامبر- صلی الله علیه وسلم- هم نقش عبادتگاه را داشت هم درنقش مدرسه قرار داشت وهم درنقش باشگاه وانجمن.مدرسه های اسلامی که درقرون وسطی پرچمدار دانش وتمدن بود، کارش را از مسجد آغاز کرده بود. مسجد ها درواقع امر مدارسی بودند که صبحگاهان طلبه در کناره های آنها گرد میامدند که آموزش بگیرند وشامگاهان به اتاق های آن بازگشته استراحت می کردند… تاریخ برای ما از نقش مساجد بزرگ اسلامی چون مسجد مدینه منوره، مسجد قرطبه، مسجد الازهر ومسجد نبوی، حکایت ها دارد؛ که ستون های آن عبارت از تکیه گاه علماء ودانشمندان بود.علمایی که طلبه در ماحول ایشان به طور حلقات درسی گرد میامدند.حتی گفته شده که مسجد قرطبه دارای چندهزار ستون بود درحالی که برهر ستونی یکتن عالم ودانشمند تکیه نموده درگرد وی شماری از شاگردان نشسته کسب فیض می کردند….
اگر من پیرامون تأثیرات مثبت مسجد در درمان اخلاق ، سخن بگویم، از مسیر موضوع عمومی مان که همانا سخن گفتن در موزد اخلاق اجتماعی اسلام است به دور نرفته ام. امروزه یکی از پایه ها وزیربنای روانشناسی اجتماعی، درمان دین است. درسایه تمدن امروزین، دکتران، علاج شمار زیادی از بیماری ها را که مردم بدان مبتلا می گردند در دینداری جست وجو کرده اند…
چه، غمها واندوه ها واضطراب اعصاب، خود خواهی وگوشه گیری وجنایات اخلاقی وغیره …به توسط یک فضای روحی ای که مسجد آن را تهیه می دارد، درمان میابد ومردم مبتلا بدان رهایی میابند… از آن رو هنگامی که وقت نماز فرامی رسید، پیامبر- صلی الله علیه وسلم- به بلال دستور می داد که اذان کند، وبرایش چنین می گفت: « بلال دلهای ما را با آن( اذان) آرامش بخش» .. این سخن دارای معنی ودرس اخلاقی وروانی عمیقی است که صدور آن از کسی جز آموزگار بزرگ بشریت ،حضرت محمد –صلی الله علیه وسلم- ممکن ومیسور نیست. ..
گفته شده ه هرگاه آنحضرت- صلی الله علیه وسلم- بامشکلی روبه رو می شد ویا اندوهی به وی می رسید، روی به نماز می کرد… ابراهیم بن ادهم که از جمله زاهدان بزرگ وصالحان نامور به شمار می رفت، از حالت خویش در هنگام نماز قصه می کند:« ما درلذتی قرار می داشته باشیم که اگر شاهان از حال مان اطلاع میا فتند برسر آن باما به جنگ بر می خاستند»
این راحت، این اطمینان وآرامش واین لذت است که دنیای بیمار امروزین ما وجامعه خرد شده زیر بار غمها وکاستی ها ی ما، بدان سخت نیاز مند است…
باور قاطع دارم که سیاستمداران وسر دمداران امروزین، با آنچه از فقدان مقیاس های حق طلبی وعدالت خواهی وکرامت انسانی، دست وگریبان هستند، درمان روشنی نخواهند یافت، جز آنکه حکام ورهبران ملت ها، لذت عبادت را بچشند وآرامش روح را درپیشگاه پروردگار بزرگ خویش دریابند…
ای خواننده عزیز!! آیا روزی از روزها عبادت واقعی ای را تجربه کرده ای که تأثیر آن را درروح وروان واخلاق خویش حس کرده باشی؟ اگر چنین کاری را تا امروز نکرده ای با ایستادنی اخلاصمندانه وخاشعانه در برابر پروردگار خویش به سوی اوتعالی بشتاب، تا مصداق سخن پروردگارجهان جامه عمل بپوشد« إن الصلاة تنهی عن الفحشاء والمنکر»