امتیازات مکتب اسلام
دکتور یوسف القرضاوي
ترجمه ونگارش: فرزانه غفاری – محسن ناصری.
نظام عقیدتی اسلام امتیازاتی منحصر به فرد دارد که در مقایسه با مکتبهای دیگر بینظیر است:
1- وضوح و سادگی:
ایدئولوژی اسلامی ساده و روشن است و هیچگونه پیچیدگی یا ابهامی ندارد. عقاید اسلامی خلاصه میشود در این که برفراز این جهان زیبا و هماهنگ و همبسته و بهم پیوسته پروردگار یگانهای است که این جهان را آفریده و سازمان داده است، و هرچیز را در این جهان با نظامی دقیق اندازهگیری کرده و جایگزین ساخته است، و این الله یا پروردگار شریک و همتا و همسر و فرزند ندارد.
﴿بَل لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ كُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ ١١٦﴾ [البقرة: 116].
«بلکه هرآنچه در آسمانها و زمین است از آنِ او و در اختیار او است، و همه تسلیم و فرمانبردار او هستند».
اسلام عقیدهای است واضح و روشن و قابل قبول؛ زیرا عقل انسان همواره نوعی هماهنگی و همبستگی و یکپارچگی و پیوستگی را در ماورای این همه تنوع و فراوانی و گوناگونی میطلبد، و پیوسته در پی آن است که همه چیز را به یک علت بازگرداند. در مکتب توحید، از آن ابهامات و پیچیدگیهایی که در سهگانه پرستی و دوگانه پرستی و امثال آن وجود دارد، خبری نیست، و این شعار دیرینة ادیان و مذاهب دیگر است که در رابطه با پیچیدگیها و معماهایی که در عقایدشان موجود است، میگویند: آدم باید در رابطه با اعتقاداتش کور باشد!
2- فطریبودن:
معتقدات اسلامی از فطرت انسان بیگانه نیست، و با آن سرِ جنگ ندارد. بلکه از هر جهت با سرشت و فطرت انسان هماهنگ است، چنانکه دانههای کلید با دندههای قفل محکمی که آن را باز میکند، هماهنگی دارد. و این نص صریح قرآن است که میفرماید:
﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٣٠﴾ [الروم: 30].
«پس ثابت نگهدار صورت و روی خود را در برابر آیین حنیف اسلام، سرشت خدایی که انسانها را بر آن سرشته است، هیچ جابجایی در آفرینش خدا نباشد، این همان آیین تضمینکننده است اما بیشتر مردم نمیدانند».
در حدیث نبوی نیز این مطلب با صراحت کامل آمده است که: «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ (أي على الإسلام) فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَيُنَصِّرَانِهِ وَيُمَجِّسَانِهِ».
هر نوزادی بر فطرت اسلام زاییده میشود، و این پدران و مادرانند که این نوزاد را یهودی یا نصرانی یا مجوسی میگردانند، این حدیث مورد قبول همة محدثان است. (متفق علیه) و به روشنی بیان میکند که اسلام فطرت الهی است و نیاز به این که انسان مسلمان تحت تأثیر پدر و مادر باشد ندارد، در صورتی که صاحبان ادیان دیگر بیش از هرچیز تحت تأثیر تلقینات پدران و مادرانشان هستند.
3- ثبات و پابرجایی:
اسلام عقیده مشخص و ثابتی است که زیادی و کمی و تحریف و تبدیل در آن راه ندارد. بنابراین، هیچ فرمانروایی از فرمانروایان و هیچ مجمعی از مجامع علمی، و هیچ کنگرهای از کنگرههای دینی، حق ندارد که چیزی بر آن اضافه کند، یا از آن بکاهد، و هر افزایش و کاهشی به صاحبش برگشت داده خواهد شد.
رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید: «مَنْ أَحْدَثَ فِى أَمْرِنَا مَا لَيْسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ»
«هرکسی که در آیین ما چیزی پدید آورد که از آن این آیین نباشد مردود است».
این حدیث نیز مورد قبول همه محدثان است.
قرآن مجید نیز با لحن بازخواست، در این رابطه میفرماید: ﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ﴾ [الشوری: 21].
«یا این که اینان شریکانی دارند، برایشان دینی را بنها نهادهاند که خدا نسبت به آن إذن نداده است؟!».
روی این حساب بدعتهای گوناگون و افسانهها و خرافاتی که به بعضی از کتابهای اسلامی راه یافته یا در میان عوام مسلمانان شایع گردیده است، باطل و مردودند. و اسلام آنها را تائید نمیکند، و قابل استناد و پیروی نیست.
4- استدلالیبودن:
ایدئولوژی اسلام، یک ایدئولوژی کاملاً استدلالی است و هرگز برای اثبات اصول عقایدش از تحکم و تحمیل و قبول اجباری بهره نمیگیرد، چنانکه بعضی از مکتبهای دیگر میگویند: در رابطه با عقایدت کور باش! یا این که میگویند: نخست ایمان بیار، سپس بدان! یا این که میگویند: اول هردو چشمت را ببند، بعد دنبال من بیا!
یا این که میگویند: تقوی یعنی نادانی، بلکه کتاب آسمانی اسلام به صراحت میگوید: ﴿قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١١١﴾ [البقرة: 111]. «بگو: برهانتان را بیاورید، اگر راستگویانید».
هیچیک از علمای اسلامی چنین سخنی را نخواهد گفت که آن فیلسوف و قدیس مسیحی اوگوستین گفت: من به این مطلب ایمان میآورم، چون که محال عقلی است! بلکه علمای اسلامی متفق القول میگویند: ایمان تقلیدی پذیرفته نیست!.
اسلام در پایهریزی اصول عقاید فقط قلب و وجدان را مخاطب قرار نمیدهد و فقط به این دو اکتفا نمیکند، بلکه برای اثبات هریک از اصول عقاید دلایل محکم و برهانهای روشن و استدلالهای ساده و همه کس فهم دارد که زمام خِرَدها را در دست میگیرند، و به دلها راه پیدا میکنند. علمای اسلام میگویند: عقل پایه و مبنای نقل است، و نقل صحیح با عقل صریح مخالفتی ندارد.
اینست که میبینیم قرآن مجید در رابطه با خداشناسی دلایلی و شواهد بسیاری از جهان آفرینش و جسم و جان انسان و تاریخ بشر بر میشمرد و در پرتو آنها وجود خدا، و یگانگی خدا، و کمال مطلق الهی را به اثبات میرساند. همچنین وقتی که در بارة رستاخیز و قیامت سخن میگوید برای اثبات ممکنبودن آن به آفرینش نخستین انسان و آفرینش انسان و زمین و زندهگردانیدن زمین پس از مُردنش، استدلال میکند، و برای بیان حکمت وجود رستاخیز، عدل الهی را در رابطه با پاداش نیکوکاران و کیفر تبهکاران، دلیل میآورد:
﴿لِيَجۡزِيَ ٱلَّذِينَ أَسَٰٓـُٔواْ بِمَا عَمِلُواْ وَيَجۡزِيَ ٱلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ بِٱلۡحُسۡنَى ٣١﴾ [النجم: 31].
«تا کیفر دهد کسانی را که بد کردند با کردار خودشان و پاداش دهد، کسانی را که نیکی کردند با بهترین پاداش».
5- عقیده میانهرو:
اسلام عقیدهای میانهرو و وسط است که در آن افراط و تفریط نمییابی: عقیدهی اسلامی حد وسط است میان عقیدة کسانی که به طور کلی ماورای طبیعت و هرچه حواسشان درک نکند را منکر میشوند. و عقیده کسانی که برای جهان بیش از یک خدا قائل شدهاند. و حتی حلول روح خدا را در کالبد پادشاهان و فرمانروایان، بلکه در بدن بعضی جانوران و گیاهان مانند گاو یا درخت به خصوص باور کردهاند.
اسلام انکار ملحدانه، و چندخدایی جاهلانه، و شرک سادهلوحانه هرسه را مردود دانسته است. اسلام برای جهان یک خدا را اثبات میکند که جز او خدای دیگری نیست: ﴿قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٤ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ٨٥ قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ ٨٦ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٨٧ قُلۡ مَنۢ بِيَدِهِۦ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيۡهِ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٨ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ ٨٩…﴾ [المؤمنون: 84-89].
«بگو: از آنِ کیست زمین و ساکنان آن اگر میدانید؟ خواهند گفت: از آنِ خدا است، بگو: پس آیا متمرکز نمیشوید و به خود نمیآیید؟ بگو: پروردگار و صاحب اختیار آسمانهای هفتگانه و صاحب عرش عظیم کیست؟ خواهند گفت: از آن خداست. بگو: پس آیا تقوا نمییابید؟ بگو: کیست آن که زمام و سررشتة همه چیز به دست او است و او به همه کس پناه میدهد و خود او تحت حمایت هیچکس نیست، اگر میدانید؟ خواهند گفت: از آن خداست، بگو: پس مانند جادوشدگان به کجا کشانیده میشوید؟!».
در مقام بیان اوصاف خدا نیز عقیده اسلامی حد وسط را گرفته است: نه آنچنان در تجرید صفات خدا اصرار ورزیده است که فقط صفات سلبیه بماند که نمیتواند مفهومی را برسانند، و نه بیم و امیدی در دل انسان میافکنند! چنانکه فلسفة یونانی چنین کرده است، و وقتی میخواهد خدا را توصیف کند، فقط میگوید: چنین نیست. چنان نیست… بدون آن که چیزی در رابطه با صفات ثبوتیة خدا بگوید و انعکاس و بازتاب آن صفات ثبوتیه را در جهان آفرینش بیان کند.
از سوی دیگر خداشناسی اسلام از بعضی دیگر آفات عقیدتی که در ایدئولوژیهای دیگر از جمله در آیین یهود موجود است، نیز برکنار است، و حاضر نیست خدا را به چیزی تشبیه کند. چنانکه آنان آفریدگار جهان را مانند یکی از مخلوقات و مانند یک انسان معمولی به حساب آوردهاند، و خواب و خستگی و استراحت را برای او مطرح کردهاند، و از جایگاه و پایگاه او و قهر و آشتی او سخن گفتهاند… و… و به تشریح صحنة پیکار خدا با بعضی از پیامبرانش پرداختهاند که بالآخره پروردگار نمیتواند خودش را از چنگ آن پیامبرش خلاص گرداند و ناگزیر میشود به این که با اعطای یک لقب جدید به پیامبر دلاورش از معرکه بگریزد !!
اما نظام عقیدتی اسلام به طور کلی تنزیه و تقدیس خدا را از همانندی آفریدگانش به عنوان یک اصل ثابت بیان میکند: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١﴾ [الشوری: 11]. «همانند او هیچ چیزی نیست، و او است شنوای بینا».
﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ ٤﴾ [الإخلاص: 4].
«و برای او هیچگاه شبیه و مانندی نبوده است!».
با وجود این، به تفصیل، به بیان صفات ثبوتیه و مثبت و کارآمد برای خدای یکتای بیهمتا میپردازد.
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ كُرۡسِيُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا ئَُودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ ٢٥٥﴾ [البقرة: 255].
«الله که خدایی جز او نیست و «حی» و «قیوم» (زنده و پاینده) است، نه خواب سبک او را میگیرد و نه خواب سنگین، هرآنچه در آسمانها و هرآنچه در زمین است، در اختیار او است، کیست آن که بتواند نزد او واسطگی کند، مگر به اذن او، هرآنچه را که در حال حاضر انسانها با آن روبرو هستند و هرآنچه از این پس با آن روبرو خواهند شد میداند، و آنان به چیزی از علم و دانش او احاطه نیابند، مگر به آنچه خود او بخواهد، «کرسی» او آسمانها و زمین را در بر گرفته است، و او «علی» و «عظیم» (بلندمرتبه و بزرگ)است.
﴿إِنَّ بَطۡشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ ١٢ إِنَّهُۥ هُوَ يُبۡدِئُ وَيُعِيدُ ١٣ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلۡوَدُودُ ١٤ ذُو ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡمَجِيدُ ١٥ فَعَّالٞ لِّمَا يُرِيدُ ١٦﴾ [البروج: 12-16].
«به راستی که گرفت پروردگار تو بسیار سخت و شدید است که او آغاز میکند و بازمیگرداند. و هم او «غفور» و «ودود» است. صاحب عرش مجید، کننده هر کاری است که اراده کند».
اسلام، حد وسط است میان شیوة تسلیم کودکانه و چسبیدن به عقاید پدران و مادران و نیاکان، و به ارثبردن افکار و اندیشهها از آنان چنانکه آب و ملک و مستغلات و املاک را از آنان به میراث میبرند که: ﴿إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ ٢٣﴾ [الزخرف: 23]. «ما پدرانمان را بر فرهنگ، و رسم و رسومی یافتهایم، و ما نیز به پیروی از آثار آنان مشغول هستیم».
از یک سو، و از سوی دیگر شیوة پر چون و چرای لجوجانة کسانی که میخواهند تمام جزئیات را در رابطه با هر چیزی بشناسند، حتی در مسألة خداشناسی! در جایی که هنوز از چند و چون روح خودشان که در اندرون کالبد جا گرفته است، بیخبرند و از جزئیات مربوط به زندگی و مرگشان اطلاع چندانی ندارند، و از درون هیچیک از انواع نیروها و انرژیهای طبیعی که محیط زیست آنان را تشکیل داده است خبری ندارند. آنوقت با این اوصاف چگونه میتواند عقل انسان طمع آن را داشته باشد که نسبت به حقیقت ذات خدا شناخت حاصل کند. آخر چگونه یک موجود نسبی و محدود میخواهد حقیقت ذاتی را که وجود مطلق و نامحدود است بشناسد؟!
با این همه، اسلام راه بررسی و مطالعة جهان آفرینش و اندیشیدن در بارة آن را به روی انسان نمیبندد. رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید: در باره آفرینش الله جل جلاله بیندیشید و در باره ذات الله نیندیشید که هلاک میشوید!
این حدیث نبوی با عبارات گوناگون و از طرق مختلف نقل شده است که همة آنها از جهت سند ضعیفند، اما تعدد روایات و آمدن آن در همة کتابها به آن قوت میبخشد. از این گذشته چنانکه سخاوی در کتاب «المقاصد الحسنة» گفته است معنا و مضمون حدیث صحیح است. قرآن مجید نیز میفرماید: ﴿قُلِ ٱنظُرُواْ مَاذَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ﴾ [یونس: 101]. «بگو: بنگرید که در آسمانها و زمین چه موجوداتی بسر میبرند».
﴿أَوَ لَمۡ يَتَفَكَّرُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۗ﴾ [الروم: 8]. «و آیا نیندیشیدهاند در بارة وجود خودشان؟!».
اسلام، در زمینة تنظیم روابط مسلمانان با پیروان ادیان و مذاهب دیگر، و رابطة ایدئولوژی اسلامی با ایدئولوژیهای دیگر نیز حد وسط و راه اعتدال را برگزیده است. اسلام هرگز نمیپذیرد که در مکتبهای دیگر ذوب و هضم شود، بلکه با قاطعیت تمام، مسلمانان را به ثابتماندن بر عقاید اسلامی و محکم پیوستن و چسبیدن به مبانی اعتقادی خودشان دعوت و توصیه میکند:
﴿فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۖ إِنَّكَ عَلَى ٱلۡحَقِّ ٱلۡمُبِينِ ٧٩﴾ [النمل: 79].
«پس بر خدا توکل کن که تو برحق مبین هستی».
﴿فَٱسۡتَمۡسِكۡ بِٱلَّذِيٓ أُوحِيَ إِلَيۡكَۖ إِنَّكَ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٤٣﴾ [الزخرف: 43]. «پس با تمام وجود دستگیر شو به آنچه به سوی تو وحی شده است که تو بر صراط مستقیم هستی».
اما در عین حال، در برابر ایدئولوژیهای آسمانی دیگر تعصبی نشان نمیدهد: ﴿ٱللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمۡۖ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡۖ﴾ [الشوری: 15].
«الله پروردگار ما و پروردگار شماست، کردارهای ما از آنِ خودمان و کردارهای شما از آن خودتان» و بلکه در برابر ایدئولوژیهای مخالف سعة صدر و برخورد منصفانه دارد: ﴿لَكُمۡ دِينُكُمۡ وَلِيَ دِينِ ٦﴾ [الکافرون: 6]. «دین شما از آنِ خودتان و دین من از آن خودم».
﴿لِّي عَمَلِي وَلَكُمۡ عَمَلُكُمۡۖ أَنتُم بَرِيُٓٔونَ مِمَّآ أَعۡمَلُ وَأَنَا۠ بَرِيٓءٞ مِّمَّا تَعۡمَلُونَ ٤١﴾ [یونس: 41]. «کردار من از آن خودم و کردار شما از آنِ خودتان، شما مبرا هستید از آنچه من میکنم و من هم مبرا هستم از آنچه شما میکنید».
اسلام به یاران و پیروانش نهیب میزند که از دعوت جهانیان به سوی اسلام غفلت نورزند: ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ﴾ [فصلت: 33]. «و چه کسی گفتارش نیکوتر است از آن کسی که مردم را به سوی خدا دعوت میکند؟».
اما هرگز به این هم رضایت نمیدهند که حتی یک نفر را به قبول اسلام مجبور گردانند: ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّۚ﴾ [البقرة: 256]. «هیچگونه اجباری در دین نیست، راه رشد و کمال از بیراهة سقوط و تباهی مشخص و جدا گشته است».
اسلام هرگز نمیپذیرد که مسلمانان سهلانگاری کرده و با کسانی که با اسلام مبارزه میکنند، و بر سر راه آن سنگاندازی میکنند، طرح دوستی بریزند، هرچند که آنان از خویشاوندان و نزدیکانشان باشند: ﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ﴾ [المجادلة: 22]. «نخواهی یافت مردم را که به خدا و روز واپسین ایمان داشته باشند و با کسانی که با خدا و رسولش سر ستیز دارند طرح دوستی بریزند، هرچند که آنان پدرانشان باشند یا فرزندانشان یا برادرانشان یا خاندانشان».
اما در عین حال دست نیکوکاری و مددرسانی را از مخالفانش، فقط به حساب این که اسلام را نپذیرفتهاند دریغ نمیکند و بر حقوق ملتهای غیر مسلمانان تجاوز نمینماید: ﴿لَّا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَلَمۡ يُخۡرِجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٨﴾ [الممتحنة: 8]. «الله تعالی شما را بازنمیدارد از کسانی که با شما به خاطر دینتان کارزار نکردهاند و شما را از خانههایتان بیرون نگردانیدهاند که با آنان نیکی کنید و بر پایة قسط عمل کنید که الله اهل قسط را دوست دارد».
مکتب اسلام گمان و پندار را در اثبات عقاید مردود میشناسد، دیگر چه رسد به شک یا وهم، خدای متعال فرموده است: ﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكۡثَرُهُمۡ إِلَّا ظَنًّاۚ إِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيًۡٔاۚ﴾ [یونس: 36]. «و پیروی نمیکنند بیشتر آنان مگر گمان و پندار را که پندار و گمان به هیچ روی انسان را از حق بینیاز نمیگرداند».
الله متعال فرموده است: ﴿إِنۡ هِيَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ﴾ [النجم: 23]. «اینها نیستند مگر نامهایی که شما و پدرانتان نامگذاری کرده اید، خدا برای این نامگذاریهای شما هیچ دلیلی فرو نفرستاده است، پیروی نمیکنند، مگر پندار و گمان را و آنچه هوای نفسانی میطلبد».
﴿وَمَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡٔٗا ٢٨﴾ [النجم: 28]. «و نیست برای آنان راجع به این موضوع دانشی، پیروی نمیکنند، مگر پندار و گمان را و پندار به هیچ روی، انسان را از حق بینیاز نمیگرداند».
با وجود این، در مورد ارادات ناخودآگاه ذهنی که اندیشه و تخیل انسان از آن در امان نیست، آسان میگیرد و حتی گاهی گذشتن اینگونه مطالب تردیدآمیز را از ذهن انسان نشانهای از هشیاری و بیداری عقل و علامتی از آرامش روحی و علم یقینی انسان میشمرد. بعضی از یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به پیامبر فرمودند: یا رسول الله! ما در اندرون خودمان چیزهایی مییابیم که اگر ذغالِ افروخته شویم برایمان آسانتر است از آن که آن چیزها را بر زبان بیاوریم! منظورشان مطالب جسته گریختهای بود که در رابطه با مسائل الوهیت در ذهن آنان وارد میشده است. رسول الله صلی الله علیه وسلم با صراحت و قاطعیت تمام فرموده: آیا واقعاً چنین چیزها را در اندرون خود یافتهاید؟ این ایمان صریح و محض است. این حدیث را بخاری و غیر او روایت کردهاند.
حاکم نیشابوری آورده است که روزی ابن عباس و ابن عمر یکدیگر را ملاقات کردند. ابن عباس گفت: کدام آیه در قرآن مجید امیدبخشتر است؟ ابن عمر گفت: کلام الله جل جلاله که میفرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ رَبِّ أَرِنِي كَيۡفَ تُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِن لِّيَطۡمَئِنَّ قَلۡبِيۖ﴾ [البقرة: 260]. «و آن هنگام که ابراهیم گفت: پروردگار من! به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده میگردانی؟ گفت: مگر ایمان نداری؟ گفت: چرا، اما برای این که دلم آرام و اطمینان گیرد».
الله با همان پاسخ مثبت و مؤکد ابراهیم که عبارت از اقرار به ایمان بود خشنود گردید. و آنچه به ذهن ابراهیم آمده بود تحت تأثیر وسوسههای شیطانی بود.
اینها وسوسههای شیطانی است که به سرعت با الهام فرشتگان از دل مؤمن بیرون رانده میشود. این یک هالة بخصوصی است که نمودار میشود و اندکی بعد ناپدید میگردد. حالت خاصی است که در درون انسان پدید میآید، و با تسلیم جان و دل به خدا و پناهآوردن به هدایت الهی و تلاوت آیات قرآن از میان میرود: ﴿وَمَن يَعۡتَصِم بِٱللَّهِ فَقَدۡ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ١٠١﴾ [آل عمران: 101].
«هرآنکس که به خدا پناهنده شود به سوی صراط مستقیم راهنمائی شده است».
﴿۞وَمَن يُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰۗ وَإِلَى ٱللَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ ٢٢﴾ [لقمان: 22].
«و هر آنس که روی دل به خدا کند و با تمام وجود تسلیم خدا گردد، در حالی که نیکوکار باشد، به آن محکمترین دست گیره، دست گرفته است و به سوی خداست فرجام کارها».
در مسأله نبوت نیز نظام اعتقادی اسلام حد وسط را در نظر گرفته است. نه پیامبران را تا مقام خدائی بالا برده است که مردم به بندگی آنان روی آورند یا مانند خدا از آنان مدد جویند. چنانکه پیروان ادیان و مذاهب دیگر با پیامبران خودشان چنین رفتار کردند. و نه آن بزرگواران را تا سطح آدمهای بیفرهنگ و لاابالی پایین آورده است که آن جنایات هولناک و کارهای ناهنجار و زشت از قبیل شرابخواری و شهوترانی و حتی کشتن انسانهای بیگناه را برای کامگرفتن از زن دلخواهشان به آنان نسبت دهد، چنانکه در سرگذشت پیامبران در تورات ملاحظه میکنیم.
پیامبران از دیدگاه ایدئولوژی اسلامی انسانهای برگزیدهای هستند که خداوند، با آگاهی از نهاد پاکشان و آمادگی و استعدادشان، پیامهای وحی خود را بر آنان فرو فرستاده است. ﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ﴾ [الأنعام: 124].
«الله جل جلاله داناتر است بر این که رسالت خویش را کجا قرار دهد».
الله جل جلاله پیامبران را الگو و نمونة عملی برای پیروانشان قرار داده است، و از گناهان ناپسند و کارهای زشت آنان را بازداشته تا تهدید و وعید خدایی شامل آنان نشود که: ﴿۞أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَكُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٤٤﴾ [البقرة: 44].
«آیا مردم را به نیکی فرمان میدهید و خودتان را فراموش میکنید، با آن که تلاوت آیات کتاب آسمانی میکنید؟ پس آیا عقلتان را به کار نمیاندازید؟!».
و تا بتوانند اهلیت برخورداری از عهد خدا با حضرت ابراهیم علیه السلام را پیدا کنند که خدا فرموده است: ﴿قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ ١٢٤﴾ [البقرة: 124].
«عهد من ستمگران را شامل نمیگردد».
«اراده» و «اختیار» انسان یکی از آن مسائلی است که همواره عقل بشر برای رسیدن به یک نظریة قاطع در رابطه با آن حیران و سرگردان بوده است، و فلاسفه و علمای اخلاق و روانشناسان و کارشناسان و متخصصان امور تربیتی از زمانی که انسان فلسفه را آغاز کرد تاکنون بر سر آن گفتگوها و کشمکش داشته و دارند دیدگاه اسلام در مسألة «جبر و اختیار» نیز یک دیدگاه معتدل و میانه و هماهنگ با فطرت دست نخوردة انسان و واقعیتهای مشهود و ملموس است. انسان در گردونة عملکردهای اختیاریش آزاد است و مسؤول و باید از جانب خود و عملش پاسخگو باشد. میتواند انجام بدهد و میتواند انجام ندهد. میتواند اقدام کند و میتواند خودداری کند، این مطلب به طور بدیهی برای انسان محسوس است. نص صریح قرآن مجید نیز همین است.
﴿فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡۚ﴾ [الکهف: 29]. «پس هرکه خواهد ایمان بیاورد و هرکه خواهد کفر ورزد».
﴿إِنَّ هَٰذِهِۦ تَذۡكِرَةٞۖ فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِيلًا ١٩﴾ [المزمل: 19]. «این یک هشدار و یادآوری است، پس هرکه خواهد راه به سوی پروردگارش بگیرد».
﴿لِمَن شَآءَ مِنكُمۡ أَن يَتَقَدَّمَ أَوۡ يَتَأَخَّرَ ٣٧﴾ [المدثر: 37].
«برای آن کسانی از شما که بخواهد پیشتاز باشد یا عقبگرد نماید».
﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَيۡهَاۖ﴾ [الجاثیة: 15].
«هرکس کار نیک کند به نفع خود و هرکه بد کند به زیان خویش کرده است».
﴿لَا تُكَلَّفُ نَفۡسٌ إِلَّا وُسۡعَهَاۚ﴾ [البقرة: 233].
«الله جل جلاله هیچکس را جز به اندازه ظرفیتش تکلیف نکند».
و صدها آیة دیگر در قرآن که همه یک زمان «آزادی» و «مسؤولبودن» انسان و پاسخگو در برابر کردارش را بیان میکنند. بازهم قرآن مجید به آوردن این همه تعبیرات و دلایل و شواهد برای اثبات «اختیار» و «مسؤولیت» انسان اکتفا نکرده است و با تمام قدرت به جبری مسلکان حمله کرده است که روی چه حسابی گناه شرک و وبال اعمالشان را به گردن قضا و قدر و «سرنوشت» میگذارند؟! و مشیت الهی را به عنوان «دلیل» مطرح میکنند: ﴿سَيَقُولُ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَكۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن شَيۡءٖۚ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ حَتَّىٰ ذَاقُواْ بَأۡسَنَاۗ قُلۡ هَلۡ عِندَكُم مِّنۡ عِلۡمٖ فَتُخۡرِجُوهُ لَنَآۖ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَخۡرُصُونَ ١٤٨﴾ [الأنعام: 148].
«کسانی که مشرک گردیدهاند، خواهند گفت: اگر خدا میخواست ما مشرک نمیشدیم و نه پدران ما و نه از سرِ خود و بدون حکم خدا چیزی را حرام میکردیم، این چنین تکذیب حقایق کردند کسانی که پیش از اینان بودند تا آن که مزة عقوبت ما را چشیدند، بگو: آیا دانش نزد شما هست که به ما ارائه دهید؟ شما پیروزی نمیکنید، مگر پندار و گمان را، و نیستید شما جز این که بر خداوند دروغ و افترا میبندید».
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا عَبَدۡنَا مِن دُونِهِۦ مِن شَيۡءٖ نَّحۡنُ وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن دُونِهِۦ مِن شَيۡءٖۚ كَذَٰلِكَ فَعَلَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ فَهَلۡ عَلَى ٱلرُّسُلِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ ٣٥﴾ [النحل: 35].
«و گفتند آن کسانی که مشرگ گردیدند: اگر خدا نمیخواست به جز او چیزی را نمیپرستیدیم. نه ما و نه پدران ما، و از خودسری (خودبخود) و بدون حکم خدا چیزی حرام نمیکردیم، هم این چنین کردند کسانی که پیش از اینان بودند، پس آیا وظیفة پیامبران جز رسانیدن پیام بنحو احسن چیز دیگری هم هست؟».
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ قَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنُطۡعِمُ مَن لَّوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ أَطۡعَمَهُۥٓ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٤٧﴾ [یس: 47].
«و هرگاه به آنان بگویند اتفاق کنید از آنچه خدا روزیتان کرده است، کسانی که کفر پیشه کردهاند به کسانی که ایمان آوردهاند گویند: آیا قوت و غذا دهیم کسی را که اگر خدا میخواست خودش به او قوت و غذا میداد؟ نیستید شما مگر در گمراهی آشکاری!».
البته «انسان» در واقع کاملاً آزاد و از هر جهت اختیاردار نیست، آنگونه که هر کاری که میخواهد انجام بدهد، و هرچه را که اراده میکند اجرا کند، اگر چنین بود که خدا بود!
هیچکس نمیتواند -هرچند و به هراندازه که بخواهد از آزادی انسان دفاع کند- محدودیت اراده و اختیار بشر را انکار کند. مگر نه همین است که منادیان آزادی بشر، عامل وراثت یا محیط، یا هردوی آنها را تعیینکنندة سرنوشت انسان میدانند، بعضی از فیلسوفانشان گفتهاند: «انسان آزاد است، اما در میدانی پر از زنجیرهای ریز و درشت» حتی ماتریالیستهای دیالتیک نیز انسان هر عصر و زمانی را محکوم ابزار تولید و پدیدههای اقتصادی دانستهاند، و انسان را به پایینترین درجة جبر تنزل دادهاند و او را بندهای سرافکنده در برابر مظاهر مادی و اقتصادی قرار دادهاند نه آقا و حاکم بر مظاهر ماده، چنانکه اسلام بیان کرده است.
اسلام، این حقیقت را که همة اندیشمندان بر آن اتفاق نظر دارند، با ترتیبی والاتر و بالاتر برای انسان تبیین فرموده است. از دیدگاه اسلام، انسان آزاد است و اختیار دارد، اما در محدودة سنتها و قوانین تغییرناپذیری که خدا برای جهان هستی مقرر داشته است، و آن قوانین را با علم و حکمت و مشیت خودش در همة کائنات جاری و ساری میگرداند، و انسان نیز جزئی از اجزاء جهان هستی است. انسان آزاد است، زیرا خدا خواسته است و میخواهد که انسان آزاد باشد انسان میتواند بخواهد و اراده کند؛ زیرا خدا مقرر فرموده است انسان بتواند بخواهد و اراده کند: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ﴾ [الإنسان: 30].
«و اراده نمیکنید و نمیخواهید مگر آنچه خدا اراده کند و بخواهد».
قرآن مجید، همانطور که از یک سو آزادی ارادة انسان را مطرح میسازد از سوی دیگر، ارادة نافذ خدا قدرت قاهرة الهی را بیان میکند:
﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَأٓمَنَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ كُلُّهُمۡ جَمِيعًاۚ﴾ [یونس: 99].
«و اگر پروردگار تو میخواست همة ساکنان زمین، جملگی، بدون استثناء ایمان میآوردند».
﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا ٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ﴾ [الکهف: 23-24].
«مبادا هیچگاه بگویی که من فردا فلان کار را انجام خواهم داد! مگر آن که خدا بخواهد».
﴿إِنَّ رَبَّكَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُۚ﴾ [الإسراء: 30].
«پروردگار تو روزی را برای هرکه بخواهد فراخ میگرداند و در این کار اندازهگیری میکند».
﴿يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُۖ﴾ [فاطر: 8].
«هرکه را خواهد گمراه میگرداند، و هرکه را خواهد هدایت میفرماید».
﴿قُلۡ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ﴾ [النساء: 78].
«بگو: همة اینها از جانب خداست».
قرآن حق هر مطلبی را از هر جهت ادا کرده است و حقیقت الوهیت را آنچنان که باید و شاید آشکار ساخته است. چنانکه از قدر انسان نیز نکاسته است، و به راستی که قرآن با فراگیری و شمول و وسعت دیدگاهش سراسر جهان و کتابی برای همه دورانها و زمانها است.
استاد دکتر محمد عبدالهادی ابوریده ضمن حواشی خود بر کتاب تاریخ فلسفه در اسلام نوشتة «دیبور» (ص 69) مینویسد: «قرآن کتابی است که روی سخنش با انسانیت و جهان انسانها به طور کلی است و با زندگی همة نژادها و ملتها تطبیق میکند، و بیانگر مسائل همة اقوام و ملل است. انسان با ایمان و پارسایی که در اعماق جانش احساس میکند که آفریدهای از آفریدگان خدا است و نتیجه میگیرد که از خودش نیرو و توانی دارد، و میفهمد که باید خوبیها را به خدا نسبت دهد و بدیها را به خودش، یا اینطور مطلب را دریابد که هر پدیده و هر حادثهای با یک رابطة متافیزیکی نه مادی با خدا ارتباط دارد.
تعبیرات مناسب همین دیدگاه و طرز تفکر را در قرآن مییابد مثلاً: ﴿مَّآ أَصَابَكَ مِنۡ حَسَنَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٖ فَمِن نَّفۡسِكَۚ﴾ [النساء: 79]. «هرآنچه به تو رسد از خوبیها، از آنِ خدا است، و هرآنچه به تو رسد از بدیها، از آنِ خودت است».
﴿قُلۡ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ﴾ [النساء: 78]. «بگو: همة اینها از جانب خدا است».
آن انسان دینداری هم که به کارهای نیکش افتخار میکند، و به مسؤولیتش در قبال کردار و رفتارش اعتراف دارد، در قرآن مجید تعبیراتی خواهد یافت که احساس شخصیت و حس اعتماد به نفس او را ارضاء و تقویت کند، و مطلب را برای او با عدالتی که در ذهن او است گره بزند. مانند این آیات: ﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَيۡهَاۖ﴾ [الجاثیة: 15]. «هرکس کار شایستهای انجام دهد به سود خودش است و هرکس کار بدی کند به زیان خود است».
﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾ [الزلزلة: 7-8].
«پس هرکس انجام داده باشد کار خوبی را به سنگینی ذرهای، آن را خواهد دید. و هرکس انجام داده باشد کاری بدی را به سنگینی ذرهای، آن را خواهد دید».
از سوی دیگر آن آدم گناهکاری که در بهرهبرداری از اختیار و آزادی عملش زیادهروی کرده است، در پرتو بیان قرآن مجید مییابد که اگر توبه و اِنابه کند، میتواند به سعادت خود امیدوار، و دارای روحیهای آرام و استوار گردد. مثلاً در قرآن این آیه را میخواند:
﴿۞قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ٥٣﴾ [الزمر: 53].
«بگو: ای بندگان من که بر خویشتن زیاده زیان رسانیدهاند، از رحمت خدا ناامید نشوید که خدا همة گناهان را میآمرزد، و هم اوست که غفور و رحیم است».
آن اندیشمندی نیز که دیدگاه فلسفی متافیزیکی عمیقی دارد، مطالبی متناسب با نظراتش در قرآن مجید خواهد یافت…
حتی آن زیانکار بدبختی هم که خود را تباه شده و از دست رفته میپندارد و به این نتیجه رسیده است که شومی و بدبختی بر پیشانی زندگانی او رقم زده شده است و صف حالش را در قرآن مییابد…
به این نتیجه میرسیم که قرآن روی سخنش نه با سادهلوحان است، و نه با کسانی که اصرار میورزند فقط به یک چیز بنگرند، و تنها یک جنبه را در نظر بگیرند، بلکه روی سخن قرآن مجید با انسانیت تحولپذیر و شتابنده به سوی مدارج کمال و اوج اندیشة انسانی است که به سوی یک دیدگاه مشترک میان همة انسانها به پیش میرود.