اضرار شیوع کذب و فریب در جامعه
جامعهای که در آن دروغ و فریب شایع گردد، به تبع آن امراض دیگری مانند: بیاعتمادی، بیرحمی، ضیاع وقت و دهها مرض دیگر نیز در آن انتشار مییابد که در نتیجة آن خشک و تر به پای هم میسوزند.
داستان چوپان دروغگو، یکی از داستانهای معروف زبان فارسی است که در آن به شکل زیبایی ضررهای دروغ به نمایش گذاشته شده است؛ این داستان حکایت چوپانی را به نمایش میگذارد که به منظور آزار و اذیت مردم و یا تمسخر اهالی قریه چند مرتبه فریاد برآورده و مردم را برای دور کردن گرگی که وانمود کرده خود را به گلهاش زده به کمک میطلبد و هر بار مردم با چوب و چماق به کمک او میآیند، اما زمانی که نزدش میرسند به آنان میگوید وقتی من سر و صدا کردم گرگ فرار نمود. بالآخره مردم متوجه دروغ او میشوند و روزی دیگر واقعاً گرگ به گلهاش حمله میکند و هر چه داد و فریاد میکشد کسی به کمکش نمیشتابد. چون همه فکر میکنند که او مثل دفعات قبل آنان را به دروغ فرا میخواند.
مفهوم این داستان در جامعة ما مثالهای زیادی دارد که همة ما بارها با آن مواجه شدهایم و همیشه از آن رنج میبریم. شایع شدن دروغ در جامعه ضررهای زیادی دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱- ایجاد بیاعتمادی
رشد بیاعتمادی در میان اعضای جامعه، یکی از پیامدهای عام شدن دروغ و فریب است، چون اگر انسان به طور مثال یکی دو بار از طرف یکی دو تن از اعضای فامیلش که با وی تعامل غیرصادقانه نمودند متضرر گردد، اعتمادش به همة اقارب خدشهدار میشود؛ به همین صورت اگر انسان از جانب برخی از دوستان و همکارانش فریب بخورد، دیگر به تمام دوستان و همکارانش بیباور میشود. در حالی که ممکن است خیلی از اقارب و بسیاری از دوستان وی مردمان صادق و خیرخواهی باشند.
۲- بیرحمی
شاید بهترین مثال این مورد در جامعة ما بیتوجهی مردم به فقرا و مستمندان باشد؛ شیوع پدیدة دروغ در میان کسانی که در کوچه و بازار دست به تکدی و سؤال میزنند و بسیاری از آنان در بیان نیاز و احتیاج خود دروغ میگویند، سبب شده است که مردم نسبت به فقرای واقعی هم بیتوجه شده و از کنار ضجه و نوحة مادرانی که در هوای سرد و یا گرم با اطفال خورد سال خود در مسیر جادهها و یا دروازههای مساجد ناله میکنند، با سنگدلی و بیرحمی کامل بگذرند. در حالی که چه بسا فقرای واقعی و مستمندانی هم در جامعة ما هستند که شبها و روزها را با اطفال خوردسال خود گرسنه به سر میبرند. اگر پدیدة دروغ شایع نمیبود و تنها مستمندان واقعی دست سؤال به سوی مردم دراز میکردند، مسلماً که وضعیت به این منوال نمیبود.
۳- ضیاع اوقات
با انتشار پدیدة دروغ و فریب در جامعه، اوقات زیادی از مردم ضایع میگردد، سادهترین مثال در این مورد این است که شما وقتی جهت خرید مایحتاج خود به بازار میروید، غالباً از دوکان اول و دوم خریداری نمیکنید، چون وقتی فروشندة کالا نرخ آن را میگوید شما نمیدانید که وی در بیان گفتة خود صادق است یا خیر، به همین دلیل از چند دوکان دیگر هم نرخ میگیرید تا قیمت کالا را دریابید.
این قضیه احیاناً تا جایی کشیده میشود که شخص چندین بازار را میگردد و حتی در مواردی روزها را صرف پیداکردن نرخ واقعی کالا میکند؛ در حالی که ممکن است بعد از گشتوگزار زیاد دوباره به همان دوکان اولی برگردد. حالا اگر در جامعه به جای دروغ صداقت حاکم میبود، مردم ما یحتاج خود را از اولین دوکان خریداری میکردند و نیازی نبود که این همه وقت را صرف پرسوجو از قیمت کالا بنمایند.