آيا اسلام با دانش وتمدن مبارزه مي كند

در برابر اين طرز فكر غلط، تصور باطل ديگرى نيز وجود دارد. گروهى مى پندارند كه لازمه تسلط برنامه مذهب بر زندگى آن است كه دانشهاى مادى از اجتماع رخت بربندند وبشر از نتايج سودمند اين دانشها بى بهره بماند!

اين اشتباه- با اينكه اشتباهى بزرگ ودر عين حال كودكانه ومضحك است- متأسفانه در غرب ودر تاريخ مدنيت آن متكى بر واقعيت تاريخى ممتدى است، از همين جهت آن چنان امواج اين طرز تفكر غلط گسترش يافته است كه آقاى دالس ناگزير شده است فصل طولانى نيازهاى روانى ما را در كتاب خود بگنجاند وآن غريو خطر را- كه قسمتهايى از ان ذكر شد- به گوش جهانيان برساند، ولى در برنامه صحيح دينى وضع بدين منوال نيست.

دين دشمن دانش وتمدن يا اساسا چيزى در برابر اينها نيست، بلكه فقط چهار چوبى است كه دانش وتمدن بايد داخل آن قرار گيرند ومحورى كه بايد بر گرد آن دور زنند، وخلاصه برنامه اى كه بايد از آن پيروى كنند. وميان تمام اديان، اسلام وسيعترين آزاديهاى فكرى وروانى را در برابر اين جهان مادى وهمه قوانين ونيروها وذخيره هاى آن به بشر عطا كرده است تا بشر در قلمرو پهناور اين عالم، رشته كار و ابتكار را از دست ندهد وجانشين خداوند در زمين باشد.

اين يكى از مواد ايدئولوژى اسلامى درباره كيفيت ارتباط خدا با انسان است، ومركزيت انسان در اين عالم وحدود مشخصات ومميزات او.([1])

از همين جهت بود كه در سايه تعاليم زندگى ساز تمدنى پديد آمد، آن چنان درخشنده ووسيع كه تا سر حد امكانات مادي، وتا آنجا كه ابزار ووسايل آن روزگار اجازه مى داد كليه لوازم ابتكارى يك تمدن كامل را دارا بود.

اسلام، از يك سو پيشرفت وترقى وسايل وابزار مادى را- كه دائما در تطور وروبه تكامل است- مى پذيرد وحتى آن را رهبرى مى كند واز سوى ديگر مراقب است كه اين تكامل وپيشرفت از جاده فطرت منحرف نشود وبا طبيعت انسان ومميزات گرانبهاى وى به مبارزه برنخيزد، وآن چنان كه در تمدن جديد مى بينيم وكارل بدان معترف است، انسانيت انسان را پايمال وسركوب نسازد.

به شهادت تاريخ، مبتكر وپديدآورنده روش تجربى در علوم اسلام است.([2]) اين برنامه وسيع واين آيين بود كه با عنايت شديد خود نسبت به جهان واقعيت ومحسوس اين روش را به جهانيان آموخت وپس از چند قرن اروپا آن را از دانشگاههاى اندلس كسب كرد.

به اعتراف بريولد ودوهرنج كه خود از نويسندگان غرب اند، همين روش تجربى اسلام بود كه روژه بيكن ([3]) وفرانسيس بيكن ([4]) (كه به دروغ پدر روش تجربى لقب گرفته است) پايه هاى نظريات خود را بر اساس آن بنا نهادند ومكتبى جديد در علوم تأسيس كردند.([5])

اسلام طرح اساسى زندگى بشر را به دانش نامتناهى پروردگار كه از شائبه نادانى ونارسايى وهوس ورزى مبراست، واگذار مى كند، زيرا اوست كه جهان وجهانيان را آفريده، وقوانين طبيعى ونيروهاى باطنى را در آنها به وديعت نهاده است. واوست كه انسان را وجود بخشيده واستعداد كار وعمل در اين جهان پهناور را در نهاد او ذخيره كرده است. واوست يگانه داناى اسرار خلقت انسان وجهان. بنابراين، اوست تنها كسى كه مى تواند برنامه اى جامع وكامل براى انسان معين كند وزندگى فردى واجتماعى وى را با اين برنامه كه از دانشى لايزال سرچشمه مى گيرد اداره نمايد.

ولى با اين حال، اسلام فكر وبينش بشرى را نيز بيكار ومهمل نمى گذارد وهمچون كليسا اين نيروى عظيم را كه بايد سرمايه كار وابتكار گردد محكوم بيكارى وركود نمى كند وبه دست اهمال نمى سپرد. وفقط مراقب است كه اين وسيله سعادتبخش دستخوش هوس وانحراف وناسنجيدگى وتوقف وسقوط نگردد. براى آن روشى تعيين مى كند وآن را از انحراف وگمراهى باز مى دارد وبدين ترتيب، در عين آزادى كاملى كه بدان مى بخشد، آن را از كجروى وخطا نيز مصون مى سازد.

وسرانجام در سايه برنامه بى نقص وجامعى كه آفريدگار انسان وماده، آن را ترتيب داده است وبه ضمانت طرز فكر اسلامى كه ارزش بى نهايت آدمى را بدو گوشزد كرده واو را بنده خدا وجانشين او در قلمرو وسيع جهان معرفى مى كند، انسان به عاليترين مقام مادى خود يعنى حكرانى بر ماده ارتقا مى يابد.books

مكتب واسطه

 از آنچه گذشت به خوبى روشن مى شود كه مطلوب نهايى دالس (على رغم كتمان وغرض ورزى خود او) چيزى جز اسلام نيست.

آري، فقط اسلام است كه مى تواند بشر را از از حالت توحش ولگام گسيختگى تمدن صنعتى (به تعبير دكتر كارل) واز دام كمونيزم (به تعبير دالس) رهايى بخشد. وفقط ما، يعنى پيروان اين آيين هستيم كه مى توانيم اين تحول وانقلاب تاريخى را در جهان به وجود آوريم.

تمدن صنعتى كه امروز بشر را از هر سو احاطه كرده است مهمترين خواصى را كه در وجود انسان نهفته است پايمال مى سازد ودر همان حال كه براى او تسهيلات مادى فراهم مى آورد با حياتى ترين اركان سرشت انسانى وى مبارزه مى كند- بگذريم از اينكه همين تسهيلات مادى نيز در پاره اى موارد به زيان او تمام مى شود.

اين موضوعى است كه الكسيس كارل، اين دانشمند بزرگ، در چند جاى كتاب ارزشمندش بدان اشاره كرده است.

واسلام از يك سو با نظريه مثبت خود درباره جهان وموقعيت آدمى در آن واز سوى ديگر با روش عملى وبرنامه زندگى ساز خود ثابت مى كند كه نه با صنعت وپيشرفت آن مخالف است ونه با تسهيلات مادي. ولى در عين حال به اين تمدن وفرآورده هاى آن از دريچه اى ديگر مى نگرد وارزش واقعى وبى كم وكاست هر چيز را با ميزانى خاص معين مى كند.

نتيجه اين ارزيابى اين مى شود كه انسان با ايمان برتر از هر چيز در جهان ماده وعزيزترين موجودات است، وهيچ پديده اى در جهان نمى تواند بر او حكومت كند وافكار وادراكات واوضاع ومقررات زندگى او را رهبرى نمايد.

اسلام، در نهاد انسان، ارزش واقعى وشخصيت انسانى وى را پا برجا مى سازد وروان او را از پستى وذلتى كه داروين وكارل ماركس وافرادى از اين قبيل به او داده اند نجات مى بخشد، ودر اين وقت است كه انسان احساس برترى مى كند وخود را حكمفرماى ماديات وتمدن مادى مى بيند.

وقتى كه انسان به كمك روح ايمان، خود را حكمفرماى ماديات احساس كرد از آزادى واقعى در چهارچوب عقيده دينى به طور كامل بهره بردارى مى كند وبه نام مقام اراده واختيار نائل مى گردد. بنابراين، آزادى واختيار مهمترين موضوعى است كه در تمدن مادى از انسان سلب شده ودر نتيجه آدمى به برده اى اسير وموجودى گرفتار ماشينيسم وافكار ناشى از آن درآمده است.

آزادى واختيار به انسان با ايمان اين فرصت را مى دهد كه در تمدن كنونى هر چه را كه براى او زيان آور است حذف كند وآنچه را شايسته او ومتناسب با نيازهاى اوست پرورش دهد.

هم چنان كه حكمفرمايى وتسلط او بر ساير پديده هاى جهان اين موقعيت را در اختيار او مى گذارد كه بتواند خود را از شرايطى كه با شرافت انسانى او سازگار نيست، رهايى بخشد واز وسايل توليدي، در صورتى كه موجب درهم كوبيدن شخصيت او باشد، چشم پوشد. زيرا ابزار توليد ونظامهاى گوناگون كار هرگز داراى مقام قداست نيستند تا نتوان تغييرشان داد يا از آنها چشم پوشيد، بلكه اينها همه وسيله هايى براى بهره بردارى انسان وبالا بردن ميزان استفاده اويند.

در اين صورت وقتى ثابت شد كه انسان اشرف موجودات وعزيزترين آنهاست، بايد همه چيز را در جهان بر وفق طبيعت او به وجود آورد وابزار توليد را آن گونه ايجاد كرد كه در عين زيادى وفراوانى محصول، به حيثيات انسان نيز لطمه وارد نسازد وشخصيت او را در هم نكوبد.

اگر روزى افكار وارزشهاى تازه اى بر اساس برنامه زندگى ساز اسلام به وجود آيد وانسان در سايه ايمان بر تمدن صنعتى وهمه پديده هاى ناشى از آن تسلط وبرترى روحى بيابد وآزادى واختيارى را كه نتيجه طبيعى اين برترى وتسلط است به دست آورد در آن روز، آري، فقط در آن روز شناسايى بيشتر انسان نيز در ضمن طرح كلى زندگى داراى ارزش وفايده خواهد بود. وفقط آن روز مى توان به فرياد دالس پاسخ گفت وبرنامه مطلوب او را كه پدران روحانى و خود او از پيدا كردن وپيشنهاد آن عاجز بودند با همان خصوصيات ونشانه ها به بشريت تقديم كرد.

خوشبختانه سرشت طبيعى انسان با قوانين طبيعت هماهنگ وسازگار است وجهان آفرينش نيز همچون فطرت انسانى داراى نيروى حركت وابتكار وروبه رشد وترقى است بنابراين، ديرى نخواهد گذشت كه تمدن كنونى تكامل بيابد وخواه ناخواه با نيازهاى حقيقى انسان متناسب گردد. در آن صورت فقط آن قسمت از اين تمدن با بشر ناسازگار خواهد بود كه اساسا با سرشت طبيعى او متضاد باشد.

بديهى است كه اين قسمت نيز بايد از اين تمدن حذف شود واين كارى است كه جز از برنامه آسمانى اسلام از هيچ چيز ديگرى ساخته نيست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) اين موضوع را به تفصيل در كتاب خصائص التصور الاسلامى ومقومانه مطالعه كنيد.

(2) اين گواهى صريح تاريخ را – راجع به مه لوازم يك تمدن كامل از فرهنگ واخلاق وصنعت وتجارت وادبيات وغيره، نه تنها راجع به روش تجربى علوم- در گفته هاى نويسندگان ودانشمندان غربى به خوبى مى توان مشاهده كرد. خلاصه گفته هاى آنان در چند جمله اين است كه غرب در ظلمت جانفرساى جهل ونادانى وبدبختى ودر آستانه سقوط حتمي، همچون موجودى محتضر بود كه انوار علم ومعرفت ومدنيت اسلام بر آن تابيد وفروغ زندگى بخش تعاليم اين آيين به او جانى تازه وجنب وجوشى بى سابقه داد وپس از آن به كمك سرمايه هاى مادى ومعنوى كه از اسلام گرفته بود توانست در جاده ترقى وتكامل گام نهد وبا تلاش وپشتگار، براى خويش افتخاراتى بزرگ كسب كند.

براى اطلاع بيشتر از اين حقيقت آشكار تاريخى وپى بردن به تمدن علمى مسلمين، وبازشناختن وضع جهالت بار اروپا در قرون وسطى ودانشگاههاى مفتضح غرب ومعلومات كم ارزشى كه در اين دانشگاهها تدريس مى شد وآشنايى اجمالى با دانشگاههاى مدن مسلمين وانوار دانشى كه از اين دانشگاهها به جهان آن روز منتشر مى گشت وبالاخره آگاهى از نقش جنگهاى صليبى در تجديد حيات علمى وادبى اروپا، رجوع كنيد به كتاب تاربخ علوم تاليف پيرر وسوصفحات 117 اتا 128 وصفحه 136 وكتاب حوادث بزرگ تاريخ نوشته ويليام 1. دويت صفحه 62 وكتابهاى بيشمار ديگرى كه در اين باره چاپ شده است.-م.

(1) Rogcr Bacon  (1294 – 1214) راهب انگليسى ومخترع اتاق تاريك.- م.

(2)   F.Bacon (1625 – 1560) ابتدا وكيل دعاوى بود وكم كم به مقام صدر اعظمى انگلستان نائل آمد ودو كتاب بسيار مهم او به نام درباره ارزش وترقيات علوم وارغنون جديد فوق العاده مورد توجه قرار گرفت.-م.

(3)   رجوع كنيد به كتاب هذا الدين، ص 70 -74

ماخذ: کتاب جاهلیت قرن بیستم

د ښوونکي لارښود کتابونه

Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

Back to top button
واسع ویب