آغاز فتوح اسلامی در افغانستان
در جبههی شمال:
هنگام ظهور اسلام، افغانستان در شرق، غرب، شمال و جنوب در دست شاهان و فرماندهان متعدد محلی با کیشها، زبانها و ثقافتهای داخلی که به مرور قرون رنگ بومی و محلی را گرفته بودند وجود داشت و سازمان اداری آنهم مرکزیتی نداشت.
هنوز ربع قرن از طلوع اسلام نگذشته بود و خلیفهی بزرگ حضرت عمر (رض) بر مسند خلافت اسلامی قرار داشت که لشکر جهانگیر عرب با روحیهی تازه و قوی اسلامی، امپراطوری کهنسال ساسانیان پارس را از پای درآورد. ویزدگرد سوم بن شهریار بن کسری آخرین پادشاه ساسانی، بعد از نبرد جلولا (سنه ۱۶هجری) و نهاوند (سنه ۲۱هجری) با آتش مقدس زردشتی از راه اصفهان و ری و کرمان به خراسان و مرو گریخت. و چنانچه گذشت درسنه ۳۱هجری درینجا کشته شد، و شعلهی زردهشتی بعد از قرنها خاموش گشت.
اولین سردار لشکر عرب احنف بن قیس تمیمی که درسنه ۱۸ یا ۲۲هجری به تعاقب یزد گرد گماشته شده بود، از راه طبسین به خراسان آمد و هرات را به جنگ کشود، و صحار عبدی را درآنجا به حکومت گذاشت و بعد ازآن مرو رود و بلخ و صفحات شمالی افغانستان را از نشاپور تا تخارستان گرفت و چون احنف مه مرو بازگشت، ربعی بن عامر را بر تخارستان حکمران گماشت.
درینوقت یزدگرد در ولایات شمال افغانستان هنوزهم به امید جلب امداد خاقان ترک و سغدیان گشت و گذاری داشت، بنابرین حضرت عمر (رض) بعد از شنیدن خبر فتح مرو و بلخ به احنف سردار لشکر عرب امر داد که از نهر آمو نگذرد و در مقابل قوای ماوراءالنهر و خاقان و بقیهی لشکریان شاه ساسانی مقاومت کند.
اما مردم بومی این حصهی خراسان که در بین زد و خورد قوای عرب و ساسانیان و ترکان خاقانی افتاده بودند، درین گیرو دار کمتر بهره گرفتند و گذاشتند تا این سه قوه اجنبی باهم زور آزمایی نمایند، تا بلاخره قوای احنف برهمه چیره آمد و یزدگرد که از پادشاه چین نیز استمداد کرده و پاسخ مثبتی نیافته بود در کارخود ضعیفتر گردید.
درماه آخر سنه ۲۳هجری حضرت عمر بن خطاب (رض) خلیفه نامور اسلام به ضرب خنجر (ابو لوء لوء) مرد نقاش و نجار و حداد مجوسی نهاوندی که از اسرای ایرانی و غلام مغیره بن شعبه بود شهید گشت، و حضرت عثمان بن عفان (رض) خلیفه سوم به جایش نشست. در عهد عثمانی وضع ولایات شمالی همان بود که در شرح نیزک و ماهوی سوری نوشتیم. چون درسنه ۳۱ هجری یزدگرد در مرو کشته شد؛ روابط فرماندهان بومی و ازآنجمله ماهوی سوری با فاتحان عرب دوستانه بود و ازسال ۲۸ یا ۲۹هجری عبدالله بن عامر بن کریز سرلشکر بیست وپنج سالهی عرب بر خراسان از طرف خلافت فرماندهی داشت. همان مرد باتجربه عرب، احنف بن قیس بعد ازسال ۳۰ هجری در دروازههای خراسان بامردم این سرزمین به شش هزار درهم صلح کرده بود.
به قول فصیحی گماشتهگان ابن عامر در خراسان عبارت بودند از حاتم بن نعمان در مرو، شاهجان و احنف بن قیس در مرو رود، عبدالله بن حازمه بلخی در سرخس و خلید بن عبدالله حنفی یا اوس بن ثعلبه لیثی در هرات. حضرت عثمان بن عفان (رض) خلیفه سوم درسال ۳۵ هجری در خانه خود واقع مدینه از طرف بلوائیان محصور و با وضع دردانگیزی کشته شد، درسالهای بعداز ۳۱ تا شهادت حضرت عثمان. خراسان تحت امارت همان عبدالله بن عامر و سر لشکریان عرب بوده و به پیروزیهای دیگری هم نایل آمدند، بدین موجب:
۱- کشایش ابر شهر و طوس و ابیورد و نساتا سرخس و مرو از طرف امیر بن احمر یشکری فرماندهان عبدالله ابن عامر درسنه ۳۱ هجری که «براز» (پسر ماهویه سوری شاید، چون ماهویه در نزد مورخان عرب، ابو براز است) مرزبان مرو شاهجان به دادن ۲ ملیون و ۲۰۰ هزار (الفی الف و ماتی الف) درهم با حاتم بن نعمان باهلی گماشته ابن عامر صلح نمود، اما درینوقت سرمای شدید آمد و لشکریان امیر بن احمر بیرون مرو بودند، مردم مرو ایشانرا در خانههای خویش جای دادند و قصد کردند که آن سپاه را فرو گیرند. چون اهل بازار و عیاران مرو این سگالش کردند، براز بن ماهویه سالار و دهقان شهر خبر یافت و نخواست که این تدبیر مردم جامهی عمل بپوشد.
وی سرلشکر عرب را آگهی داد و لشکریان امیر بسیار مردم از مرو را بکشتند و خانهها را غارت کردند، تاهمه مردم شهر گرد آمدند و کسان اندر میان کردند و مالی بپذیرفتند و آن فتنه فرو نشست.
۲- یک لشکر دیگر عرت به قیادت یزید جرشیزام نشاپور، باخرز و جوین را فتح کرد.
۳- درینوقت در سرخس خراسان را دویه (زادویه؟) مرزبان بود که از طرف ابن عامر عبدالله بن خازم به جنگ وی رفت به بعداز کشتن وی سرخس را کشود و دختر رادویه که میثاء نام داشت بهدست ابن خازم افتاد.
۴- درسنه ۳۲ هجری احنف بن قیس، باذان مرزبان مرورود که خاندانش از عصر کسری مرزبانی داشت محاصره کرد، ولی باذان برادرزاده خود ماهک را بهحیث ترجمان و فرستادهی خود با نامهی پیش احنف فرستاد و باپذیرفتن باژ شصت هزار درهم صلح را پیشنهاد کرد که امیرالجیش احنف آنرا پذیرفت. بهشرطیکه همواره باذان و دیگر سرداران (اساوره) لشکر اسلام را یاوری کنند. پاسخ نامهی باذان با این شروط و ثبت نامهای شاهدان، روز شنبه ماه محرم سال ۳۲ هجری صادر گشت، چون احنف با مرویان صلح نمود و چهار هزار لشکر خودرا بهسوی تخارستان سوق داد و در مرورود به قصر احنف آمد و به سه صد هزار درهم با مردم آنجا صلح نمود.
ولی مردم تخارستان و جوزجان، تالقان و فاریاب سی هزار نفر بهمقابل وی فراهم آمدند، که احنف ایشانرا نیز تا «رسکن» دوازده فرسخی قصر احنف پس راند و بر نیروی پنج هزاری خویش بر جوزجان و بلخ نیز چیره آمد و به گرفتن باژ چهارصد هزار درهم با مردم آنجا صلح کرد، و پسر کاکای خود بشر بن متشمس را حکمران آنجا مقرر کرد.
همچنین احنف چهارهزار مرد عربی و هزار مرد عجمی را به سرلشکری حاتم بن نعمان باهلی به حرب هیطالان (یفتلیان) سوق داد و دژ احنف را در مرو بنا نمود و مرورود را به صلح گرفت.
۵- لشکر کشی بسیار مهم دیگر ابن عامر سپهسالار عرب بر هرات، بادغیس و پوشنگ بود،که درسنه ۳۲ هجری به قیادت خلید بن عبدالله حنفی روی داد. درینجا مورخان عرب نام فرمانروای هرات را نمیبرند، و تنها اورا بهعنوان (عظیم هرات) میشناسند. هراتیان با این لشکریان عرب مقاومت و پیکار کردند تا که خود ابن عامر حکمدار خراسان نیز بر هرات تاخت و فرمانروای هرات را با قبول یک ملیون درهم مجبور به صلح نمود، و این عهدنامه را به او سپرد:
«بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما امر بن عبدالله بن عامر عظیم هراه و بوشنج و بادغیس: امره بتقوی الله و مناصحه المسلمین و اصلاح ماتحت یدیه من الارضین. و صالحه عن هراه سهلها وجبلها علی ان یوء دی من الجزیه ما صالحه علیه وان یقسم ذالک علی الارضین عدالأ بینهم. فمن منع ماعلیه فلا عهد ولا ذمه. وکتب ربیع بن نهشل و ختم ابن عامر».
بعد ازین معاهده صلح که با باذان هرات امضا شد، ابن عامر درسنه ۳۲ هجری بهحضور حضرت عثمان (رض) رفت و بر خراسان سه نفر را گماشت. احمد بن قیس، حاتم بن نعمان باهلی و قیس بن هیثم، واین که درآخر یادشد در تخارستان پیش رفت و بلاد آنرا به صلح کشود و چون به سمنگان رسید، مردم آن مقاومت کردند و قیس آیشانرا محاصره کرد وبا زور وعنف برآن چیره گشت.
جنبش قارن خراسانی
مردم خراسان بعد ازقتل یزدگرد و عقبنیشنی قوای فرماندهان ماوراءالنهر چارهی جز این ندیدند که با قوای متجاوز درآویزند و سرزمین خودرا از تاختتازیان نو وارد حفظ کنند. زیرا اکثر این مردم درعصرهای قبل از اسلام دارای مراکز اداری محلی و فرماندهان بومی بوده و به کلی تحت سیطرهی شاهنشاهان سرزمینهای غربی و شرقی خود نرفته اند.
درسنه ۳۲ هجری چون عبدالله بن عامر از خراسان به دربار خلاف رفت، مردم ناحیت های طبسین وبادغیس، هرات و قهستان به قیادت یکی از سرداران این سرزمین که قارن نامداشت بر تازیان مقیم خراسان شوریدند و قیس که تا سمنگان پیش رفته بود با سراسیمهگی برگشت. چون درینوقت عبدالله بن خازم سندی را به امیری خراسان از ابن عامر حاصل داشته بود، بنابران قیس به بهانهی آن از مقابله با قارن منصرف گردید و پیش ابن عامر رفت.
عبدالله بن خازم که مرد آزموده و دلاوری بود با چهارهزار لشکریان خویش که هریکی برسر نیزهی خود پارچهی روغندار افروختهیی داشت، شبانگاهان برلشکر قارن شبیخون برد و عدهی از ایشانرا کشت که درآنجمله خود قارن نیز در میدان جنگ سر داد و قوای عرب اسیران فراوانی گرفت. درسنه ۳۳ هجری احنف و خود عبدالله بن عامر نیز بیامد ودرشهر مرکز گرفت و با مردم آنجا صلح کرد.
درعصر خلافت حضرت علی (رض) (حدود ۳۷هجری) جعده بن هبیره مخزومی که پسر خال حضرت علی و شوهر دختر وی (رض) بود به مرو آمد و براز بن ماهویه دهقان مرو به تمام دهقانان مرو نامه نوشت تا خراج را به جعده بپردازند. وی درخراسان فتح های بسیاری نمود و بعداز او عبدالرحمن بن ابزی خزاعی که مرد خردمند وپاکدین بود، ودر خراسان رسمهای نیکو نهاد وبا مردم نیکویی کرد، ازحضور حضرت علی (رض) به مرو حکمران شد.
منبع: آغاز فتوح اسلامی در افغانستان – تاریخ افغانستان بعداز اسلام (عبدالحی حبیبی)
تهیه کننده: وسیم احمد ادیب