نصيحتهاي‌ پدرانه‌ به‌ جوانان‌ اسلام‌ (قرضاوی)

«مقدمه مترجم‌»

مقاله مختصری كه‌ در دست‌ داريد، ترجمه فصل‌ چهارم‌ از كتاب‌  «الصحوة‌ الاءسلامية‌ بين‌ الجحود و التطرف‌»  (بيداری اسلامی، بين‌ افراط‌ و تفريط‌) تأليف‌ «دكتر يوسف‌ القرضاوی» میباشد..
در نظر داشتم‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ را به‌ طور كامل‌ ترجمه‌ كنم‌، ولی نظر به‌ اهميت‌ و ضرورت‌ محتوای اين‌ فصل‌ چكيده‌ و مختصر ـ كه‌ شامل‌ نصايح‌ و سفارشهای بجا و كارشناسانه‌ ای برای راهنمايی و ارشاد جوانان‌ كم‌تجربه مسلمان‌ میباشد ـ علی رغم‌ بی تجربگی ام‌ در اين‌ كار، به‌ ترجمه زودهنگام‌ آن‌ پرداختم‌ و اگر الله جل جلاله بخواهد، ترجمه كامل‌ آن‌ را نيز، متعاقباً برای استفاده عموم‌ علاقه‌ مندان‌، چاپ‌ خواهم‌ كرد..
از الله متعال توفيق‌ می طلبيم‌ كه‌ نصايح‌ سودمند كتاب‌ را آويزه گوش‌ قرار دهيم‌ و در حد توان‌، جهت‌ عمل‌ كردن‌ به‌ آن‌ كوشا باشيم‌، شايد كه‌ هدايتی در آن‌ واقع‌ شود..
«وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ»

فائـز ابراهيـم‌ محمد


نصيحتهای پدرانه‌ به‌ جوانان‌ اسلام‌

دکتور یوسف القرضاوی

در بحث‌ و مقاله اخير خود كه‌ مجله «الامة‌» در رمضان‌ سال‌ 1401 هجري‌، تحت‌ عنوان‌ «بيداري‌ جوانان‌ اسلامي‌» منتشر نمود، بعد از نشان‌دادن‌ و برشمردن‌ برخي‌ از نقاط‌ مثبت‌ و منفي‌ جوانان‌، در خاتمه‌، دو حقيقت‌ واضح‌ را مورد تأكيد قرار داده‌ام‌:

اول‌ اينكه‌: بازگشت‌ به‌ فطرت‌ و رجوع‌ به‌ اصل‌، پديده‌اي‌ است‌ درست‌ و طبيعي‌، و نشانه‌هاي‌ آن‌ كاملاً آشكار است‌.. اين‌ اصل‌ در سرزمين‌ ما، همان‌ «اسلام‌» است‌ كه‌ هرچند افراد كينه‌ توز و فراري‌ و گمراه‌ كننده‌، مردم‌ را از آن‌ فراري‌ دهند و گمراه‌ سازند، در ماهيت‌ آن‌ هيچ‌ تغييري‌ حاصل‌ نمي‌شود و اول‌ و آخرش‌ همان‌ خواهد بود؛ يعني‌ با اسلام‌ شروع‌ ميشود و با آن‌ هم‌ پايان‌ ميپذيرد، و هميشه‌ در ساعاتی كه‌ مشكلات‌ و سختيها، رنج‌ و گرفتاريها شديد ميشوند و رو به‌ فزونی مييابند، و راهها و بيراهه‌ ها درهم‌ آميخته‌ و از هم‌ ناشناخته‌ ميشوند، و يأس‌ و نوميدي‌ بر وجودها غالب‌ ميگردد و… در اين‌ مواقع‌ بحراني‌ است‌ كه‌ مردم‌، هيچ‌ كس‌ و هيچ‌ چيزي‌ را به‌ جز دينشان‌ نمی يابند، و همگی دوان‌ دوان‌، با شتاب‌ هرچه‌ تمامتر به‌ سوی آن‌ روی می آورند و به‌ آن‌ پناه‌ ميبرند و از آن‌، روحی قوي‌ و قوت‌ روح‌، زندگی اميدبخش‌ و اميد زندگی، روشنايی راه‌ و راه‌ روشن‌ و آشكار را میطلبند.

جامعه‌ های ما، ورود راه‌ حلها و قوانين‌ و روشهايی را كه‌ از شرق‌ و غرب‌ به‌ آن‌ سرازير شده‌ اند، تجربه‌ كرده‌ و همه‌ را به‌ كار برده‌ است‌. اما هرگز به‌ اهداف‌ مورد نظرش‌ در تزكيه‌ و پاكسازی افراد، در پيشرفت‌ جامعه‌، در مسائل‌ دين‌ و دنيا، و حتی در عمارت‌ و آبادانی دنيوی هم‌ نرسيده‌ است‌ و نتيجه‌اي‌ جز ضعف‌ و سرافكندگی و پراكندگی به‌ بار نياورده‌اند.. که آثار و نتايج‌ شومی آن امروز نيز كاملاً مشهود است‌!

پس‌ اينكه‌ رأی و نظر همه مردم‌ در تمام‌ سرزمينهای اسلامی، فقط‌ به‌ وجود راه‌ حل اسلامی و تطبيق‌ و اجراي‌ شريعت‌ اسلامی در تمام‌ شؤون‌ زندگی، برگشته‌ است‌ و همگی خواهان‌ حكومت‌ اسلامی هستند، و نيز اينكه‌، جوانان‌ در اين‌ زمينه‌، حالت‌ قدرت‌ و تندروی به‌ خود گرفته‌ اند و به‌ نرمی و تعادل‌ سياسی، و به‌ سياستی نرم‌ و آرام‌ ايمان‌ ندارند و بدان‌ رضايت‌ نشان‌ نمیدهند، چيز عجيبی نيست‌..

ديگری اينكه‌: پديده ای خشونت‌ و سختگيری كه‌ اين‌ جوانان‌ دارند، با خشونت‌ و تندی معالجه‌ و با تهديد نيز مقابله‌ نمیشود؛ زيرا خشونت‌، چيزی جز سختگيری، و تهديد چيزی جز اصرار و پافشاری بر خشونت‌ به‌ بار نمیآورد؛ همچنان‌ كه‌ با تشكيك‌ و متّهم‌ساختن‌ همديگر نيز برطرف‌ نمیشود؛ زيرا هيچ‌ كس‌ نمیتواند در پاكی و اخلاص‌ اين‌ جوانان‌، و راستی و صداقت‌ آنها با خود و پروردگارشان‌، شك‌ و ترديد داشته‌ باشد..

بلكه‌ معالجه‌ و مداوای حقيقی، تنها با نزديكي‌ آنها به‌ همديگر، حُسن‌ تفاهم‌ در ديدگاهها و نظرياتشان‌، حُسن ظن‌ نسبت‌ به‌ نيتها و موضع‌ گيريهايشان‌، كوشش‌ برای از ميان‌ برداشتن‌ فاصله‌ای كه‌ بين‌ آنها و جامعه‌ای كه‌ در آن‌ زندگی میكنند، همچنين‌ با برگزاری گفتگوهای علمی که به‌ طور نيكو و شايسته‌، صورت‌ میگيرد.. تا جايی كه‌ برای همه‌، تمام‌ مفاهيم‌ و موضوعات‌، روشن‌ و تبيين‌ شوند و همه شبهات‌ و ابهامات‌ برطرف‌، و موضع‌ نزاعات‌ و اختلافات‌ آزاد شوند و گروه‌ متّفق‌ بر چيزی، از گروه‌ مخالف‌ آن‌ مشخص‌ شود..

به‌ سوی مذاكرات‌ و گفتگوهای سازنده‌

در مسير اين‌ گفتگوها و مذاكرات‌، نصيحتها و سفارشهايی به‌ جوانان‌ تقديم‌ مي‌كنم‌ كه‌ اميدوارم‌ با اين‌ كار، غير از رضای ذات‌ الله ـ متعال‌ ـ چيز ديگری نخواسته‌ باشم‌..
همانگونه‌ كه‌ رسول‌ الله صلی الله عليه و سلم  به‌ ما آموخته‌ است‌: «دين‌، نصيحت‌ است‌؛ حال‌ چه‌ از طرف‌ الله باشد، يا رسولش‌، يا كتابش‌، يا ائمه ای مسلمين‌ و يا توده مردم‌».. همچنين‌ «مؤمن‌، آينة‌ مؤمن‌ است‌» و «توصيه‌ و سفارش‌ به‌ حق‌ و صبر، اسباب‌ و عوامل‌ نجات‌ و رهايی از خسران‌ و زيانكاريهاي‌ دنيا و آخرت‌ هستند»..

قصد من‌ از اين‌ نصايح‌ و سفارشها، قراردادن‌ چراغها و نشانه‌ هايي‌ بر فراز راه‌ است‌ تا ما را به‌ هدف‌ خود راهنمايی کند و لغزش‌ و انحراف‌ از مسير، يا دور خود چرخيدن‌، و يا قدم‌گذاشتن‌ در جهتی ديگر را از ما دور سازند:

به‌ تخصّصها احترام‌ بگذاريد

به‌ اين‌ جوانان‌ نصيحت‌ میكنم‌ كه‌ اولاً:

به‌ تخصصها احترام‌ بگذارند؛ زيرا هر علمی، اهل‌ مخصوص‌ به‌ خودش‌ را دارد و هر فن و حرفه‌ای، مردان‌ خاص خويش‌ را داراست‌. پس‌ همانگونه‌ كه‌ يك‌ مهندس‌ نمیتواند در امور طب‌ و پزشكی، نظر دهد و فتوا صادر كند، و يك‌ پزشك‌ هم‌ مجاز نيست‌ در هر قانونی حكم‌ كند ، بلكه‌ بالاتر، يك‌ پزشك‌ متخصص‌ در رشته‌ای، نمي‌تواند ـ همينطوری ـ در رشته‌ای ديگر دخالت‌ كند، برای علم‌ شريعت‌ نيز چنين‌ است‌ و شايسته‌ نيست‌ هر كس‌ كه‌ بخواهد، براي‌ مردم‌ فتوا صادر كند و دخالت‌ در علم‌ شريعت‌ را بر خود روا بدارد، با اين‌ ادعا كه‌ اسلام‌ به‌ گروه‌ خاصي‌ منحصر نمیشود و برخلاف‌ ساير اديان‌، طبقه‌ای به‌ نام‌ «رجال‌ دين‌» را قبول‌ ندارد و نمیشناسد.

آری! اين‌ درست‌ است‌ كه‌ اسلام‌ طبقه «رجال‌ دين‌» را هرگز به‌ رسميت‌ نمیشناسد، اما دانشمندان‌ و علمايی را میشناسد كه‌ در دين‌ تخصص‌ دارند.. همان‌ كسانی كه‌ قرآن‌ كريم‌ به‌ آنها چنين‌ اشاره‌ میكند:

(وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ).

[بايد كه‌ از هر قوم‌ و قبيله‌ای، عده‌ای بروند (و در تحصيل‌ علوم‌ دينی تلاش‌ كنند) تا به‌ تعليمات‌ دينی آشنا و مهارت‌ به‌ هم‌ رسانند، و هنگامي‌ كه‌ به‌ سوی قوم‌ و قبيله ای خود برگشتند (به‌ تعليم‌ مردمان‌ بپردازند و ارشادشان‌ كنند) و آنان‌ را (از مخالفت‌ فرمان‌ الله) بترسانند تا (خويشتن‌ را از عذاب‌ و عقاب‌ الله جل جلاله برحذر دارند و از گمراهی و ضلالت‌) خودداری كنند].

«قرآن‌» و «سنت‌» به‌ ما میآموزند آنچه‌ را كه‌ نمیدانيم‌، از اهل‌ آن‌، يعنی دانشمندان‌ و علمايی كه‌ فرزانه‌ و خبره‌اند، بپرسيم‌:

(فاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ) .
[از اهل‌ علم‌ و آگاهي‌ بپرسيد، اگر چنانچه‌ نمي‌دانيد] .

(وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ) .
[اگر آن‌ را به‌ پيامبر و حكّام‌ واگذار كنند، كسانی آن‌ را خواهند دانست‌ كه‌ اهل‌ حل و عقدند و آن‌ را درك‌ و فهم‌ میكنند] .

(فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيراً) . [از شخص‌ بسيار آگاه‌ و فرزانه‌ بپرس‌] .
(وَلاَ يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ) .  [و هيچ‌ كس‌ مثل‌ (الله آگاه‌ و دانا)، تو را باخبر  نمیسازد] .

رسول‌ الله صلی الله عليه و سلم  در مورد آن‌ شخصی كه‌ سرش‌ زخمی شده‌ بود، و بعضی از مردم‌ به‌ وجوب‌ غسل‌، با وجود جراحتش‌ فتوا دادند و بعد از غسل‌ جان‌ سپرد، چنين‌ فرمود:
«او را كشتند، الله آنها را بكشد! چرا زمانی كه‌ نمیدانستند، نپرسيدند؟ بدانيد كه‌ درمان‌ جهل‌ و نادانی، تنها سؤال‌ و پرسش‌ است‌».

زماني‌ كه‌ می بينيم‌ بعضی به‌ خود جرأت‌ میدهند و در قضايا و مسائل‌ مهم‌، بدون‌ اينكه‌ اهليت‌ و صلاحيتی در اين‌ كار داشته‌ باشند، فتوا میدهند و حكم‌ صادر میكنند، ترس‌ سراپاي‌ وجودم‌ را فرامیگيرد!

تمام‌ علمای قديم‌ و جديد، با اين‌ كار مخالف‌ بوده‌اند، و چه‌ بسا اين‌ افراد، گاهی پا را فراتر نهاده‌ و ديگران‌ را نادان‌ و جاهل‌ میخوانند؛ زيرا خود را ـ با خيال‌ خودشان‌ ـ مقلد نمی شمارند و حق خود میدانند كه‌ اجتهاد كنند؛ البته‌ اين‌ درست‌ است‌ كه‌ باب‌ اجتهاد براي‌ همه‌ باز است‌، اما بايد بدانند كه‌ اجتهاد شرايطی دارد كه‌ هيچ‌ يك‌ از آنها، اين‌ شرايط‌ را دارا نيستند!

علماء و محققين‌ گذشته‌، بر بعضی از علماي‌ هم‌ عصر خويش‌ كه‌ در فتوا دادن‌، متهورانه‌ و بدون‌ تأمل‌ و تدبر كافی، شتاب‌ به‌ خرج‌ میدادند، خُرده‌ و ايراد گرفته‌ و عيبجويی نموده‌اند؛ مثلاً گفته‌اند: «يكی از آنها در مسئله‌ای، فتوايی داده‌ است‌ كه‌ اگر براي‌ عمر رضی الله عنه گفته‌ میشد، به‌ خاطر آن‌، تمام‌ اهل‌ بدر را جمع‌ میكرد!».. همچنين‌ گفته‌ شده‌ است‌: «ناترسترين‌ و شجاعترين‌ شما در برابر فتوا، باجرأت‌ ترين‌ و شجاعترين‌ شما در برابر آتش‌ است‌!».

خلفای راشدين‌ ـ با وجود اينكه‌ الله متعال به‌ آنها گشادگی و سعت علم‌ داده‌ بود ـ هر گاه‌ كه‌ با مسائل‌ و مشكلاتی روبه‌ رو میشدند، علماء و فضلای صحابه‌ را جمع‌ كرده‌ و با آنها مشورت‌ میكردند، و از نظريه‌ و رأيشان‌ میگشتند و راه‌ صواب‌ و بهتر را انتخاب‌ میكردند.. اصلاً از همين‌ فتواها و آرای دسته‌ جمعي‌ بود كه‌ «اجماع‌» در آن‌ عصر شكل‌ گرفت‌.

حتّی بعضی از آنان‌، از فتوادادن‌ خودداری میكردند. نه‌ جواب‌ میدادند و نه‌ به‌ ديگري‌ می سپردند، بلكه‌ میگفتند: «نمیدانم‌!».

«عتبة‌ بن‌ مسلم‌» گفته‌ است‌: «من‌ با ابن‌ عمر رضی الله عنهما، سی و چهار ماه‌ هم‌صحبت‌ بودم‌، اما در جواب‌ بيشتر آنچه‌ كه‌ از او پرسيده‌ میشد، میگفت‌: «نمیدانم‌!».

«ابن‌ أبی ليلي‌» نيز گفته‌ است‌: «من‌، صد و بيست‌ نفر از انصار را ديده‌ و درك‌ نموده‌ام‌؛ هرگاه‌ مسئله‌ای از يكی پرسيده‌ میشد، آن‌ را به‌ ديگری ارجاع‌ میداد، و آن‌ نيز به‌ كسی ديگر، تا جايی كه‌ به‌ همان‌ نفر اولی برمیگشت‌ و بين‌ آنها كسی پيدا نمیشد كه‌ حديثی را بازگو كند، يا سؤالي‌ را جواب‌ دهد، مگر اينكه‌ همواره‌ دوست‌ داشت‌، برادرش‌ پيشقدم‌ شود و آن‌ را به‌ او واگذار نمايد».
«عطاءبن‌ سائب‌» نيز گفته‌ است‌: «افراد زيادی را ديده‌ام‌ كه‌ اگر كسی از آنها درباره ای چيزي‌ سؤالی میكرد، به‌ هنگام‌ پاسخ‌ گفتن‌، حرف‌ میزد در حالی كه‌ تمام‌ اندامش‌ میلرزيد!».

و اگر كمی جلوتر بياييم‌ و به‌ تابعين‌ برسيم‌ و به‌ آنها نيز نظری افكنيم‌، سرور و فقيه‌ ترين‌ آنها، «سعيدبن‌ مسيب‌» را می يابيم‌ كه‌ هرگز به‌ فتوا نزديك‌ نمیشد و جوابی نمیداد، مگر اينكه‌ میگفت‌: «پروردگارا! مرا سالم‌ بدار، و ديگران‌ را نيز از من‌ سالم‌ نگه‌دار!».

و بعد از تابعين‌، ائمة‌ مذاهبی را ـ كه‌ هم‌ اكنون‌ نيز از آنها پيروی میشود ـ میيابيم‌ كه‌ اگر در مسئله‌ای خير و صلاحی نمیديدند، به‌ هيچوجه‌ تكبر نه میورزيدند و از گفتن‌ كلمة‌ «نمیدانم‌» ابايی نداشتند. در بين‌ آنها، «مالك‌» رحمه الله ؛  در اين‌ مورد از همه‌ شديدتر و سرسخت تر بود. او میگفت‌: «هر كس‌ در مورد مسئله‌ای سؤالی كند، شايسته‌ است‌ قبل‌ از اينكه‌ جوابی دهد، خود را با بهشت‌ و آتش‌ جهنم‌ روبه‌ رو كند، و ببيند چگونه‌ میتواند خود را از عذاب‌ آخرت‌ خلاص‌ نمايد، آنگاه‌ به‌ آن‌ پاسخ‌ گويد».

«ابن‌ قاسم‌» نيز گفته‌ است‌: «از مالك‌ شنيدم‌ كه‌ میگفت‌: من‌ در مورد مسئله‌ای، حدود چند سالی فكر كردم‌، ولی تاكنون‌ با هيچ‌ رأيی توافق‌ نكرده‌ و هيچ‌ حكمی درباره‌ اش‌ صادر نكرده‌ام‌».
«ابن‌ مهدي‌» نيز از او شنيده‌ كه‌ میگفت‌: «گاهی با مسئله‌ای مواجه‌ میشدم‌ و به‌ خاطر آن‌، يك‌ سال‌ تمام‌، شبها نه میخوابيدم‌!».

«مصعب‌» نيز گفته‌ است‌: «پدرم‌ مرا براي‌ مسئله‌ای نزد امام مالك‌ فرستاد و صاحب‌ آن‌ سؤال‌ نيز با من‌ بود، و او ماجرايش‌ را براي‌ مالك‌ بازگو كرد و سؤالش‌ را پرسيد، اما مالك‌ در جواب‌ گفت‌: در اين‌ مورد، جواب‌ خوب‌ و قانع‌كننده‌اي‌ ندارم‌، برويد و از اهل‌ علم‌ بپرسيد!».

«ابن‌ أبی إحسان‌» نيز گفته‌ است‌: «از مالك‌، بيست‌ و دو مسئله‌ پرسيده‌ شد، اما به‌ جز دو سؤال‌، هيچ‌ جوابی نداد؛ آن‌ هم‌ بعد از اينكه‌ چندين‌ مرتبه‌ ذكر «لا حول‌ و لا قوة‌ إلا باللّه‌» را تكرار نمود!».
ناگفته‌ نماند، من‌ با اين‌ سخنان‌ نمیخواهم‌ مانع‌ درس‌ خواندن‌ و تعليم‌ و تعلّم‌ جوانان‌ مسلمان‌ شوم‌؛ زيرا طلب‌ علم‌، بر هر كسی واجب‌ است‌ و بايستی از گهواره‌ تا گور، پايدار و مطلوب‌ بماند، بلكه‌ میخواهم‌ بگويم‌: مسلماً آنها هرچقدر هم‌ با درس‌ و مطالعه‌ سر و كار داشته‌ باشند، باز هم‌ در احتياج‌ به‌ اهل‌ علم‌ و تخصص‌ خواهند ماند، و نيز اينكه‌ برای علم‌ شريعت‌، ابزار و وسايلی است‌ كه‌ نتوانسته‌ اند به‌ آنها دست‌ يابند. همچنين‌ دارای اصولی است‌ كه‌ به‌ خوبی آنها را نشناخته‌ و فرانگرفته‌ اند، و نيز دارای فروع‌ و مسائل‌ جانبی است‌ كه‌ اوقات‌ و اعمالشان‌ به‌ آنان‌ فرصت‌ نمي‌دهد كه‌ تمام‌ تلاش‌ و كوشش‌ خود را صرف‌ آن‌ كنند، و هركس‌ به‌ كار خود مشغول‌ است‌ و برای كاری كه‌ برايش‌ خلق‌ شده‌، درست‌ و آماده‌ گشته‌ است‌.

من‌ نمیگويم‌ كه‌ اين‌ جوانان‌، دانشگاههايشان‌ را اعم از دانشگاههاي‌ نظری و علمی، همچون‌: ادبيات‌، اقتصاد، پزشكی (طب)، فنی و مهندسی (اینجینری)، جهت‌ پرداختن‌ به‌ درسهای ديني‌ و علوم‌ شريعت‌ ترك‌ كنند؛ آن‌ هم‌ بعد از اينكه‌ دوره‌ای از تخصص‌ خود را تمام‌ كرده‌اند و چند سالی را در دانشگاهها گذرانده‌اند، و حتی دارای نمرات‌ بالا و امتيازات‌ خوبی در رشته‌ هايشان‌ بوده‌اند. آنها نمیدانند يا خود را به‌ نادانی میزنند كه‌ طلب‌ اين‌ علوم‌ ـ بلكه‌ به‌ دست‌آوردن‌ نمرات‌ و درجاتي‌ بالا و برتر در اين‌ رشته‌ها ـ بر هر مسلمانی فرض كفايی است‌. آنها نمیدانند كه‌ مسابقه بين‌ آنها و مخالفين‌ و دشمنانشان‌ در اين‌ رشته‌ها به‌ اوج‌ خود رسيده‌ است‌، و هركس‌ نيتی پاك‌ داشته‌ باشد، در طلب‌ اين‌ علوم‌ دنيوی و تعمق‌ در آن‌، در حقيقت‌ در عبادت‌ و جهاد به‌ سر برده‌ است‌.

موقعی كه‌ رسول‌ الله صلی الله عليه و سلم  مبعوث‌ گرديد، هر يك‌ از صحابه كرام‌ ـ رضی اللّه‌ عنهم‌ ـ برای خود حرفه‌ و شغلی داشت‌ كه‌ از طريق‌ آن‌ كسب‌ روزی و معاش‌ میكرد، و همه‌ را آزاد گذاشت‌ كه‌ در شغلهايشان‌ بمانند و هرگز خواستار آن‌ نشد كه‌ از كارشان‌ دست‌ بردارند و تمام‌ هم و غم و كوشش‌ خود را ـ صرفاً ـ در تعليم‌ و دعوت‌ و تبيلغ‌ اسلام‌ منحصر كنند؛ مگر اينكه‌ كسی برای كاری مهم و بزرگی خواسته‌ میشد، كه‌ البته‌ در آن‌ موقع‌ بر او واجب‌ میگرديد كه‌ خود را برای قيام‌ و انجام‌ هر چه‌ بهتر آن‌، آماده‌ و وادار سازد.

چيزی كه‌ مرا بيش‌ از اين‌ میترساند، شهوات‌ درونی است‌ كه‌ به‌ دنبال‌ اين‌ تغييرات‌، يعنی تغيير درس‌ و رشته‌ ظاهر میشوند و تنها برای خودنمايی و رياست‌ و كسب‌ مقام‌ باشد و باعث‌ شود كه‌ در صدر مجالس‌ و حلقات‌ بنشينند و خود را برتر و بالاتر از همه‌ بپندارند. چه‌ بسا صاحبان‌ اين‌ شهوات‌ در وجود خود، اصلاً آن‌ را احساس‌ نكنند و متوجه آن‌ نشوند، اما در اعماق‌ درونشان‌ مسكن‌ گزيده‌ و ريشه‌ دوانيده‌ است‌. در اين‌ صورت‌، وجودشان‌ به‌ يك‌ بازنگری و بازرسی دقيق‌ احتياج‌ دارد؛ زيرا نفس‌ سركش‌، طبيعتاً هميشه‌ به‌ شهوات‌ گرايش‌ دارد و زشتيها را تزيين‌ كرده‌ و مردم‌ را شديداً به‌ بديها فرامیخواند.   همچنين‌ راههای غامض‌ و پيچيده‌ای كه‌ شيطان‌ میتواند از طريق‌ آن‌ به‌ درون‌ انسان‌ نفوذ پيدا كند، بسيار و پراكنده‌اند. بدين‌ ترتيب‌، كسي‌ موفق‌ است‌ كه‌ بر سر دوراهي‌ بايستد و قبل‌ از گام‌ گذاشتن‌ در آن‌، اهداف‌ و نيتها و اقدامات‌ خود را بررسی كند و از خود بپرسد: آيا اين‌ برای دنياست‌ يا برای آخرت‌؟! آيا اين‌ برای الله است يا برای مردم‌؟! تا خود را فريب‌ ندهد و راه‌ روشن‌ و آشكار پروردگارش‌ را دنبال‌ كند و به‌ پايان‌ برساند.

(وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ) .
[و هركس‌ به‌ الله تمسك‌ جويد، بدون‌ شك‌ به‌ راه‌ راست‌ و درستی رهنمود شده‌ است‌] .

راه‌ خداترسان‌ و افراد ميانه‌ رو را برگيريد

زمانی كه‌ فهميديم‌ هر علمی، مردان‌ و اهل‌ خاص خود را داراست‌، پس‌ نصيحت‌ بعدی من‌ به‌ جوانان‌ مسلمان‌ اين‌ است‌ كه‌ ثانياً:

علوم‌ دينی و شريعت‌ را از علمای متعمد و مطمئنی دريافت‌ كنند كه‌ «علم‌» و «تقوا» و «اعتدال‌»، در آنها با هم‌ جمع‌ شده‌ و هيچگونه‌ فاصله‌ای بينشان‌ وجود نداشته‌ باشد.

پايه‌ و اساس‌ علوم‌ شريعت‌ عبارت‌ است‌ از: «كتاب‌» و «سنّت‌».. وليكن‌ هركس‌ بخواهد آن‌ دو را درك‌ كند و بفهمد، به‌ هيچوجه‌ از تفسير مفسران‌، شرحِ شارحان‌، و فقه‌ فقهاء بی نياز نمیشود؛ زيرا آنها كسانی هستند كه‌ هر كدام‌ به‌ نوعی به‌ كتاب‌ و سنت‌ خدمت‌ كرده‌ و اصول‌ و فروعش‌ را به‌ خوبی در جايگاه‌ واقعی شان‌ قرار داده‌ و درهم‌ نياميخته‌ و برايمان‌ ميراث‌ بزرگی برجای نهاده‌اند كه‌ هيچ‌ كس‌ با آن‌، جز افراد مغرور و نادان‌، به‌ مخالفت‌ و انكار نپرداخته‌ است‌.

كسی كه‌ مدعی علم‌ كتاب‌ و سنت‌ است‌، در حالی كه‌ به‌ علمای امت‌ طعنه‌ زده‌ و عيبجويی میكند، نمیتوان‌ او را در تعاليم‌ دينی مورد اطمينان‌ و اعتماد قرار داد، و كسی كه‌ به‌ جای قرآن‌ و حديث‌، از علماء و كتابهايی استفاده‌ میكند كه‌ سست‌ و متروكند و دارای دلايلی غيرمستعمل‌ و بیاساس‌ هستند، به‌ تحقيق‌ اصل‌ دين‌ و مصدر قوانين‌ و تشريع‌ را مُهمل‌ و بيكار گذاشته‌ و بدون‌ استفاده‌ رها كرده‌ است‌.

در بين‌ علمای دينی، افراد زيادی پيدا میشوند كه‌ در يكی از شاخه‌های فرهنگ‌ و معارف‌ اسلامی (همچون‌ علوم‌ تاريخي‌، فلسفه‌ و يا تصوف‌ و…) تخصص‌ دارند، اما هيچگاه‌ خود مستقيماً با كتاب‌ و سنت‌ پيوندی برقرار نكرده‌ و با آنها ـ به‌ طور مستقيم‌ ـ سر و كار ندارند.

هر يك‌ از اين‌ افراد بايستی در امور و كارهای مخصوص‌ به‌ خود به‌ خدمت‌ گرفته‌ شوند، و نبايد به‌ آنها برای فتوا و صدور احكام‌ اعتماد كرد؛ زيرا اهل‌ آن‌ نيستند و صلاحيت‌ آن‌ را ندارند كه‌ علم‌ شريعت‌ را از آنان‌ دريافت‌ كنند.

همچنين‌ بينشان‌ كسانی هستند كه‌ با هنر و فن بيان‌ و دعوت‌ و تبليغ‌ و سخنرانی، به‌ خوبی آشنا و مسلّط‌ هستند و قدرت‌ نفوذ كلام‌ را هم‌ دارند و بر شنوندگان‌ نيز، تأثير میگذارند و حتی دلهای تك‌ تكشان‌ را به‌ لرزه‌ درمیآورند و تكان‌ میدهند، اما در اينجا نبايد اشتباه‌ كرد؛ چون‌ اين‌ بدان‌ معنی نيست‌ كه‌ آنها اهل‌ علم‌ و تحقيق‌ هم‌ هستند و آنچه‌ را كه‌ میگويند، از روی تحقيق‌ میگويند و چيز راست‌ و ثابتي‌ را ارائه‌ میدهند، بلكه‌ بيشتر آنچه‌ میگويند، سخنانی درهم‌ آميخته‌ از فاسد و محكم‌، بی ارزش‌ و استوار، درست‌ و نادرست‌، اصيل‌ و دخيل‌، خرافه‌ و حقيقت‌ و… می باشد، و اكثر اين‌ مسائل‌، بر آنان‌ مشتبه‌ است‌ و بدين‌ صورت‌، بدون‌ علم‌ و آگاهي‌ فتوا میدهند و مردم‌ را گمراه‌ كرده‌ و خود نيز گمراه‌ میشوند و نتيجتاً با اين‌ كارشان‌، مراتب‌ و درجات‌ را نيز درهم‌ می آميزند؛ به‌ گونه‌ای كه‌ كوچك‌ را بزرگ‌، بزرگ‌ را كوچك‌، ساده‌ را سخت‌ و سخت‌ را ساده‌ جلوه‌ میدهند، و شنوندگانی كه‌ مورد تأثير سخنانشان‌ واقع‌ میشوند، به‌ حُسن‌ اسلوب‌ و روش‌ و سحر و افسون‌ گفتارشان‌ اعتقاد پيدا مي‌كنند: سخنان‌ و اندرزهايشان‌ چه‌ نيكوست‌!! چه‌ خوب‌ است‌ آنها را برگيريم‌ و بشنويم‌ و حفظ‌ كنيم‌!!

البته‌ اينكه‌ وعظ‌ و سخنرانی، خود يك‌ فن و هنر است‌ و فقه‌ و تحقيق‌، فن و هنري‌ ديگر، بركسی پوشيده‌ نيست‌؛ اما اين‌ هرگز درست‌ نيست‌ كه‌ اگر كسی بتواند يكی را به‌ زيبايی انجام‌ دهد، بنابراين‌ ديگری را هم‌ به‌ خوبی ادا میكند!

همچنين‌، علم‌ هيچ‌ عالمی پذيرفته‌ نمیشود، مگر اينكه‌ با عمل‌ به‌ آن‌ همراه‌ شود.. و به‌ عبارت‌ ديگر: در هر كسی كه‌ ادعای عالم‌بودن‌ را میكند، «علم‌» و «عمل‌» بايستی در او يكجا جمع‌ باشند. اين‌ همان‌ چيزی است‌ كه‌ ما از آن‌ به‌ «ورع‌» و «تقوا» تعبير مي‌كنيم‌. تقوايی كه‌ اساس‌ آن‌ ترس‌ از خداوند ـ متعال‌ ـ است‌، و ترس‌ كه‌ ثمرة‌ علم‌ حقيقی و راستين‌ میباشد:

(إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ) .
[ تنها بندگان‌ عالم‌ و دانشمند، از الله جل جلاله ترسی آميخته‌ با تعظيم‌ دارند ] .

اين‌ همان‌ ترس‌ و خشيت‌ است‌ كه‌ عالم‌ را از اينكه‌ گفتار و سخنانش‌ را بدون‌ علم‌ و آگاهی به‌ الله نسبت‌ دهد، بازمیدارد و نمیگذارد علمش‌ را در خدمت‌ نظام‌ و سلطه‌ای ديگر ـ غير از نظام‌ اسلام‌ و سلطة‌ الهی ـ محدود كند و دينش‌ را به‌ دنيا بفروشد!

سومين‌ صفتی كه‌ بايد در اين‌ عصر، در وجود كسی كه‌ از او علم‌ اخذ و دريافت‌ میشود، نهفته‌ باشد و در كنار دو صفت‌ پيشين‌ قرار گيرد، «اعتدال‌ و ميانه‌روی» است‌. صفتی كه‌ فقط‌ مخصوص‌ دين‌ اسلام‌ است‌ و اديان‌ ديگر فاقد آنند.

ما در اين‌ عصر، دو گروه‌ متضادی را كه‌ در دو نقطه مقابل‌ هم‌ قرار گرفته‌ اند و از منتسبين‌ به‌ علم‌ هم‌ هستند، میشناسيم‌: يكي‌ «افراطیها» و ديگري‌ «تفريط‌ كنندگان‌»، يا «غلوكنندگان‌» و «دوری گزيدگان‌»، و همچنانكه‌ «حسن‌ بصری» رحمه الله؛  گفته‌ است‌: «اين‌ دين‌، بين‌ غلوكنندگان‌ در آن‌ و دوری گزيدگان‌ از آن‌، ضايع‌ و تباه‌ میشود!».

در بين‌ آنان‌ كسانی را می يابيم‌ كه‌ تا جايی پيش‌ میروند كه‌ بر مردم‌ همه‌ چيز را حرام‌ میكنند، و در مقابل‌، كسانی پيدا می شوند كه‌ همه‌ چيز را مباح‌ می پندارند!

و نيز افرادی را می بينيم‌ كه‌ باب‌ اجتهاد را به‌ طور كلی میبندند و تقليد از عين‌ مذاهب‌ را واجب‌ میدانند، و در نقطه‌ای ديگر با افرادی مواجه‌ می شويم‌ كه‌ از همه مذاهب‌ عيبجويی كرده‌ و اجتهاداتشان‌ را به‌ ديوار میكوبند!

همچنين‌ در ميانشان‌ افراد ديگری يافت‌ می شوند كه‌ فقط‌ متمسك‌ به‌ ظاهر نصوص‌ هستند، بدون‌ اينكه‌ به‌ مقاصد و محتوای آن‌ نظر كنند و قواعدش‌ را رعايت‌ نمايند، و در برابرشان‌ تأويل‌كنندگاني‌ را می بينيم‌ كه‌ نصوص‌ را اين‌ دست‌ و آن‌ دست‌ میكنند و از آن‌، خمير نرم‌ و شكل‌ پذيري‌ میسازند و به‌ هر شكل‌ از معانی و مضامينی كه‌ بخواهند، درمیآورند!

و اما گروه‌ مطلوب‌ و مورد اطمينان‌، گروه‌ وسطی و معتدل‌ آنهاست‌. گروهی كه‌ بين‌ عقلی كه‌ سالم‌ و عالم‌ باشد و قلبی كه‌ خاشع‌ و خداترس‌ است‌، جدايی نمی آورد، و بين‌ واجب‌ مورد نظر و وضع‌ موجود و واقع‌ زندگی، سازگاری برقرار نموده‌ و آنها را اصلاح‌ و با هم‌ جمع‌ میكنند، و بين‌ آرزوهای خواص‌ و رنجها و دردهاي‌ عوام‌ نيز، تميز قائلند و قلمرو اختيارات‌ خود را همراه‌ با وسعت‌ و حدود احكام‌ و ضرورياتش‌ را به‌ خوبی میدانند و تساهل‌ و آسانگيری، آنها را به‌ از بين‌ بردن‌ موانع‌ و فواصل‌ بين‌ حلال‌ و حرام‌، وادار نمی سازد. همچنين‌ احتياط‌ و محكم‌كاری، آنها را به‌ تشدد و سختگيری بر بندگان‌ الله وانمیدارد.
الله جل جلاله، پيشوای حديث‌ و فقه‌ و تقوا، «سفيان‌ ثوری» را رحمت‌ كند، آنگاه‌ كه‌ گفت‌: «آن‌ علمی كه‌ آسانگير و تخفيف‌ دهنده‌ است‌، تنها اهل‌ ثقه‌ آن‌ را میدانند؛ زيرا همه‌ كس‌، علم‌ تشديد و سختگيری را خوب‌ و نيكو می پندارند!!».

آسان‌ بگيريد و سختگير نباشيد

نصيحت‌ بعدی من‌ به‌ اين‌ جوانان‌ اين‌ است‌ كه‌ ثالثاً:

از سختگيری و غلو خودداری كنند، و خصوصاً با عوام‌ مردم‌ كه‌ نمیتوانند همانند خواص‌ ـ يعنی اهل‌ ورع‌ و تقوا ـ باشند، جانب‌ آسانگيری و ميانه‌روی را پيش‌ گيرند.

چه‌ ايرادی دارد كه‌ شخص‌ مسلمان‌ در مسئله‌ای يا در همه مسائل‌، راهی را كه‌ به‌ احتياط‌ نزديكتر و از عيب‌ و نقص‌ دورتر است‌، پيش‌ بگيرد.. البته‌ نبايد طوری شود كه‌ هميشه‌ راه‌ آسانتر را ترك‌ كند و دائماً راه‌ احتياط‌ را برگيرد؛ چون‌ در اين‌ صورت‌، دين‌ «مجموعه‌ای از احتياطات‌» خواهد شد كه‌ جز شدت‌ و سختگيری، ثمره‌ای ديگر به‌ دنبال‌ نخواهد داشت‌، در حالی كه‌ الله جل جلاله برای بندگانش‌، هميشه‌ آسايش‌ و گشايش‌ میخواهد..

هر كس‌ به‌ نصوص‌ قرآن‌ و سنت‌ و رهنمودهاي‌ پيامبر صلی الله عليه و سلم  و اصحاب‌ كرامش‌ ـ رضی اللّه‌ عنهم‌ ـ نظری افكند، آنها را پيوسته‌ دعوت‌كننده به‌ آسانگيری و دفع‌ كننده فشار و تنگی میيابد، و می فهمد كه‌ ايشان‌ بر بندگان‌ الله، مشكل‌ پسند و سختگير نبوده‌اند.

در اين‌ مورد، از قرآن‌ كريم‌ همين‌ آيات‌ ما را كافی است‌ كه‌ بعد از آيات‌ «روزه‌» میفرمايد:

(يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ) .
[الله -تعالی- آسايش‌ شما را ميخواهد و خواهان‌ زحمت‌ و سختی شما نيست‌] .

و در آيات‌ «طهارت‌» و «وضو» میفرمايد:

(مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ) .
[ الله نمیخواهد شما را به‌ تنگ‌ آورد و به‌ مشقت‌ اندازد] .

و به‌ دنبال‌ آيات‌ «نكاح‌» میفرمايد:

(يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا) .
[ خداوند میخواهد (با وضع‌ احكام‌ سهل‌ و ساده‌) كار را برشما آسان‌ كند (چراكه‌ میداند انسان‌ در برابر غرايز و اميال‌ خود، ناتوان‌ است‌) و انسان‌ ضعيف‌ آفريده‌ شده‌ است‌] .

و در آيات‌ «قصاص‌»، بعد از اجازه عفو و صلح‌ و آرامش‌ در آن‌ میفرمايد:
(ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ) . [اين‌ تخفيف‌ و رحمتی است‌ از سوی پروردگارتان‌] .

از سنت‌ نيز، همين‌ مقدار احاديث‌ برايمان‌ كافي‌ است‌ كه‌:

ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  از رسول‌ الله صلی الله عليه و سلم  روايت‌ كرده‌ است‌: «شما را از غلو در دين‌ الله برحذر میكنم‌. همانا كسانی كه‌ قبل‌ از شما بودند، به‌ خاطر غلو در دين‌ هلاك‌ شدند».

عن ابن مسعود رضي الله عنه أن النبي صلى الله عليه وسلم قال: (هلك المتنطعون) قالها ثلاثا {رواه مسلم}.

ابن‌مسعود رضی الله عنه نيز روايت‌ میكند كه‌ رسول الله فرمود: «سختگيران‌ و مشكل‌ پسندان‌ هلاك‌ شدند، و اين‌ را سه‌ بار تكرار فرمود».   اين‌ سختگيران‌، در گفتار، در عمل‌، يا در رأی و انديشه‌ نيز شامل‌ میشود.

و آنچه‌ ابوهريره رضی الله عنه  روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌: «فردی اعرابی در مسجد ادرار كرد، مردم‌ بر عليه‌ او برخاستند و به‌ او فحش‌ و ناسزا گفتند، اما رسول‌ الله صلی الله عليه و سلم  فرمود: او را رها كنيد! سطلی پر از آب‌ روی ادرارش‌ بريزيد. همانا شما آسانگير مبعوث‌ شده‌ايد، و هرگز سختگير انتخاب‌ نشده‌ايد».

و از رهنمودهايش‌ است‌ كه‌: «هرگاه‌ بين‌ دو امری قرار میگرفت‌، انتخاب‌ نمیكرد مگر آسانترينش‌ را؛ به‌ شرطی كه‌ گناهی در آن‌ نباشد».

و هنگامي‌ كه‌ معاذ رضی الله عنه  به‌ عنوان‌ پيشنماز و امام‌ جماعت‌ گروهی انتخاب‌ شده‌ بود و نماز و قرائتش‌ را طول‌ داد، به‌ او فرمود:

«آيا دنبال‌ فتنه‌ هستی و میخواهی مردم‌ را به‌ فتنه‌ بيندازی، ای معاذ؟!».. و اين‌ را سه‌ بار تكرار فرمود. اين‌ بدان‌ معنی است‌ كه‌ سختگيری بر مردم‌ و واداشتن‌ دائمی آنها به‌ جديت‌ و محكم‌كاری، برابر با به‌ فتنه‌ انداختن‌ آنهاست‌.

موقعی كه‌ به‌ انسان‌ اجازه‌ داده‌ میشود كه‌ بر نفس‌ خويش‌ برای انتخاب‌ راه‌ كاملتر و سالمتر سخت‌ بگيرد، دليل‌ نمیشود كه‌ او میتواند بر همه مردم‌ نيز سختگير باشد؛ زيرا باعث‌ تنفر و فرارشان‌ از دين‌ الله، (از جايی كه‌ اصلاً انتظارش‌ نمیرفت‌) میشود.. به‌ همين‌ جهت‌ بود كه‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم هنگامی كه‌ برای خود و به‌ تنهايی نماز میگزارد، از همه مردم‌ بيشتر طول‌ میداد، اما زمانی كه‌ پيشنماز مردم‌ میشد، از همه‌ بيشتر تخفيف‌ میداد و بسيار سريع‌ الصلاة‌ بود، و در اين‌ مورد میفرمود:

«هرگاه‌ كسی از شما برای مردم‌ نماز بگزارد، بايد تخفيف‌ دهد و طول‌ ندهد؛ زيرا در بين‌ آنها، افراد پير و ضعيف‌ و ناقص‌ هم‌ هستند. اما زمانی كه‌ برای خود نماز به‌ پا میدارد، هر چقدر میخواهد طول‌ دهد».

و از ابی قتادة‌ رضی الله عنه  روايت‌ شده‌ كه‌ پيامبر صلی الله عليه و سلم  فرموده‌ است‌: «من‌ داشتم‌ برای اقامه نماز می ايستادم‌ و می خواستم‌ آن‌ را طول‌ دهم‌، اما گريه ای كودكی را شنيدم‌. پس‌ آن‌ را تخفيف‌ دادم‌ و از طول‌دادن‌ آن‌ خودداری كردم‌؛ چون‌ خوب‌ نيست‌ بر مادرش‌ رنج‌ و سختی تحميل‌ شود».

«مسلم‌» در صحيح‌ خود، صورتی ديگر از اين‌ تخفيف‌ را بيان‌ كرده‌ است‌: «او يك‌ سوره كوتاه‌ خواند».
و از عايشه‌ ـ رضی اللّه‌ عنها ـ روايت‌ شده‌ كه‌: «رسول‌ الله صلی الله عليه و سلم  آنها را از روی رحمت‌ و رأفت‌ به‌ ايشان‌، از وصال‌ (پی در پی روزه گرفتن نفلی) نهی فرمود. گفتند: ولی تو ای پيامبر، خودت‌ آن‌ دو را به‌ هم‌ وصل‌ میكنی! فرمود: من‌ مثل‌ شما نيستم‌. همانا پروردگارم‌، شبانه‌ مرا طعام‌ و آشاميدنی میدهد».

اگر قرار باشد كه‌ تساهل‌ و آسانگيری در هر زمانی مطلوب‌ باشد، حقيقتاً در زمان‌ ما، نظر به‌ آنچه‌ كه‌ از سستی در دين‌، ضعف‌ در ايمان‌ و يقين‌، و غلبه زندگي‌ مادی بر مردم‌ مشاهده‌ و لمس‌ میشود، لزوم‌ آن‌ بيشتر است‌ و بيشتر طلبيده‌ مشود.. تمام‌ بلاها و مصيبتهايی كه‌ هم‌اكنون‌ گريبانگير ما شده‌، به‌ خاطر منكرات‌ و زشتكاريهای زيادی است‌ كه‌ همچون‌ قاعده‌ای در زندگی درآمده‌ و هر آنچه‌ خلاف‌ آن‌ باشد، شاذ و خارج‌ از قاعده‌ گرديده‌ است‌ تا جايی كه‌، آن‌ كسی كه‌ دينش‌ را به‌ دست‌ گرفته‌ است‌، انگار آتشی شعله‌ور و سوزان‌ به‌ دست‌ گرفته‌ است‌! تمام‌ اينها مقتضی تسامح‌ و آسانگيری است‌، و بايستی شديداً از سختگيری و محكم‌كاری زياد، خودداری كرد. به‌ همين‌ جهت‌ فقهاء بر آن‌ هستند كه‌: «مشقت‌ و سختی، آسانگيری را به‌ دنبال‌ دارد. امور، زمانی كه‌ دشوار و تنگ‌ میگردند، باز میشوند و به‌ دنبال‌ آن‌ آسايش‌ می آيد، و همه بلاها باعث‌ تخفيف‌ و آسانگيری میشوند».

با روشی نيكو و حكيمانه‌ دعوت‌ كنيد

باز هم‌ به‌ اين‌ جوانان‌ متدين‌ نصيحت‌ میكنم‌ كه‌ رابعاً:

از راه‌ و روشی كه‌ قرآن‌ كريم‌ در دعوت‌ به‌ راه‌ الله و مجادله‌ با مخالفين‌ ترسيم‌ نموده‌، پيروی كنند. اين‌ روش‌ در آيات‌ پايانی سوره «النحل‌» به‌ صورت‌ خطاب‌ به‌ رسول‌ الله صلی الله عليه و سلم  آمده‌ است‌ تا ما نيز بعد از او به‌ هدايتش‌ رهنمون‌ شويم‌:

(ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) .
[(ای پيامبر!) مردمان‌ را با روشی حكمت‌ آميز و اندرزهای نيكو و زيبا به‌ راه‌ پروردگارت‌ فراخوان‌، و با ايشان‌ به‌ شيوه هرچه‌ نيكوتر و بهتر گفتگو و مجادله‌ كن‌!].

از تأمل‌ در اين‌ آيه كريمه‌ دريافت‌ میشود كه‌ فقط‌ در امر به‌ جدال‌ با شيوه‌ای نيكو محدود نشده‌ است‌، بلكه‌ دستور داده‌ شده‌ كه‌ با آن‌ روشی كه‌ نيكوتر و بهتر است‌، مجادله‌ شود. در واقع‌ در اينجا دو روش‌ برای مذاكره‌ و مناقشه‌ عرضه‌ گشته‌ است‌ كه‌: يكی «نيكو» و ديگری «نيكوتر» از آن‌ میباشد، كه‌ بر شخص‌ مسلمان‌ واجب‌ است‌ با شيوه‌ای كه‌ نيكوتر و بهتر است‌، مجادله‌ كند؛ زيرا اين‌ روش‌، جاذب‌ قلبهای بيزار و فراری است‌ و نزديك‌كننده وجودهايی است‌ كه‌ دور از هم‌ هستند و از يكديگر فاصله‌ گرفته‌اند.

از مواردی كه‌ «نيكوتر» است‌، میتوان‌ ذكر مواضع‌ اتفاق‌ و همفكری بين‌ دو طرف‌ جدال‌كننده‌، و رفتن‌ از آن‌ به‌ مواضع‌ اختلاف‌ را اشاره‌ نمود كه‌ شايد ـ همانگونه‌ كه‌ الله میفرمايد ـ بر آن‌ اتفاق‌ حاصل‌ آيد:

(وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
[با اهل‌ كتاب‌ جز با روشی كه‌ نيكوتر باشد، بحث‌ و مجادله‌ نكنيد مگر با كسانی از ايشان‌ كه‌ ستم‌ میكنند (و از حد اعتدال‌ در جدال‌، خارج‌ شوند) و بگوييد: به‌ تمام‌ آنچه‌ از سوی الله بر ما و بر شما نازل‌ شده‌ است‌، ايمان‌ داريم‌. معبود ما و معبود شما يكی است‌، و ما تنها تسليم‌ فرمانبردار او هستيم‌] .

اما در مواضع‌ اختلاف‌، حكم‌ آن‌ به‌ سوی الله در روز قيامت‌ برمیگردد و پرداختن‌ به‌ آن‌، در آن‌ روز انجام‌ میگيرد:

(وَإِن جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ. اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ).
[و اگر با تو به‌ مجادله‌ پرداختند، پس‌ (با ايشان‌ بحث‌ و جدال‌ مكن‌ و) بگو: الله از كارهايی كه‌ میكنيد، آگاهتر از هر كسی است‌. الله متعال در روز قيامت‌ ميان‌ شما درباره‌ آنچه‌ اختلاف‌ ميورزيد، حکم (فیصله) میكند].

بنابراين‌، زمانی كه‌ اين‌ روش‌ مجادله مسلمان‌ با غير مسلمان‌ باشد، پس‌ جدال‌ مسلمان‌ با مسلمان‌، در حالی كه‌ هر دو دارای وحدت‌ عقيده‌ و اخوت‌ دينی هم‌ هستند، چگونه‌ خواهد بود؟!

بعضی از برادران‌، بين‌ صراحت‌ در حق‌، و خشونت‌ در روش‌ گفتار آن‌، آميزش‌ برقرار میكنند و با شيوه‌ای تند و خشن‌ سخن‌ میگويند، با اينكه‌ بينشان‌ هيچ‌ ملازمتی وجود ندارد. اصولاً مبلّغ‌ و دعوتگر دانا و باتجربه‌، كسی است‌ كه‌ ديگران‌ را با نرمترين‌ شيوه‌ و رقيقترين‌ عبارات‌ دعوت‌ میكند، بدون‌ اينكه‌ هيچگونه‌ تفريطی در مضمون‌ آن‌ به‌ وجود آورد.

بعد از مشاهده واقعی پی میبريم‌ كه‌: اسلوب‌ تند و خشن‌ و سختگيرانه‌، مضمون‌ نيك‌ و زيباي‌ مطالب‌ را از بين‌ می برد، و به‌ همين‌ جهت‌ در حديث‌ وارد شده‌ است‌: «كسی كه‌ امر به‌ معروف‌ میكند، بايستی شيوه امركردنش‌ نيز معروف‌ باشد».

«امام‌ محمد غزالي‌» در كتاب‌ «امر به‌ معروف‌ و نهی از منكر» در «إحياء العلوم‌ الدين‌» میگويد: «امر به‌ معروف‌ و نهی از منكر نمی شود مگر اينكه‌ در آنچه‌ كه‌ امر و نهی میكند، دلسوز و مهربان‌، نرم‌ و آسانگير، صبور و بردبار و فقيه‌ و دانا باشد».

از مطالب‌ ديگری كه‌ در همين‌ باب‌ ذكر میكند، اين‌ است‌ كه‌: مردی به‌ مجلس‌ مأمون‌، خليفة‌ عباسي‌ وارد شد و او را امر به‌ معروف‌ و نهی از منكر نمود و سخنان‌ درشتی به‌ او گفت‌ و با شيوه‌ای تند و خشن‌ با او صحبت‌ كرد، و اصلاً از مقامش‌ نترسيد و چيزی باعث‌ ترسش‌ نشد كه‌ برای هر مقامی، گفتار مناسبش‌ را بگويد. لذا مأمون‌ كه‌ فردی فقيه‌ و دانا هم‌ بود، گفت‌: ای مرد! كمی نرمتر باش‌ و مدارا كن‌! همانا الله كسی را مبعوث‌ ساخت‌ كه‌ از تو بهتر بود، و به‌ سوی كسی روانه‌ نمود كه‌ از من‌ بدتر و شرورتر بود، اما به‌ او امر میكند كه‌ با او، با آرامش‌ و نرمش‌ سخن‌ بگويد. موسی و هارون‌، برانگيخته‌ شدند و هر دو از تو بهتر بودند و به‌ سوی فرعون‌ رفتند كه‌ او نيز از من‌ بدتر بود، و همانگونه‌ كه‌ الله جل جلاله به‌ آن‌ دو امر فرموده‌ بود، به‌ او سفارش‌ كردند:

(اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ، فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى) .
[به‌ سوی فرعون‌ برويد كه‌ به‌ راستی سركشی كرده‌ است‌، سپس‌ به‌ نرمی با او سخن‌ بگوييد، شايد متذكر شود و بترسد].

و اين‌ چنين‌، مأمون‌ با دلايل‌ روشن‌ خود بر آن‌ مرد و خشونت‌ و دشمنی اش‌ پيروز شد و هيچ‌ جوابی در مقابلش‌ نيافت‌. از چيزهای ديگری كه‌ الله به‌ موسی عليه السلام  ياد داد، اين‌ بود كه‌ دعوتش‌ را در پيشگاه‌ فرعون‌ با اين‌ گفتار نرم‌ و رقيق‌ شروع‌ كند:

(فَقُلْ هَل لَّكَ إِلَى أَن تَزَكَّى ، وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى؟) .
[ پس‌ بگو: آيا ميل‌ داری (از آنچه‌ اكنون‌ در آن‌ هستی) رها و پاك‌ گردی و تو را به‌ سوی پروردگارت‌ رهبری كنم‌ تا تو (از او) انديشناك‌ و بيمناك‌ گردی؟! ] .

هر كس‌ بر گفتگو ومذاكره موسی عليه السلام  با فرعون‌ كه‌ در قرآن‌ كريم‌ آمده‌ است‌، آگاه‌ شود، میفهمد كه‌ موسی عليه السلام سفارش‌ الله را به‌ خوبی حفظ‌ و رعايت‌ كرده‌ و آن‌ را با تمام‌ دقّت‌، علی رغم‌ تكبر و سركشی و قدرت‌ و سلطه فرعون‌ و هجومها و تهديدهايش‌، اطاعت‌ نمود. چنانچه‌ اين‌ جريان‌ در سورة‌ «الشعراء» بيان‌ شده‌ است‌.

و هر كس‌ بخواهد از سيرت‌ رسول‌ الله صلی الله عليه و سلم  و سنتش‌ در اين‌ مورد درس‌ بياموزد، بايد به‌ رهنمودهايش‌ توجه‌ كند: «آسانگيری و عطوفتی كه‌ با خشونت‌ و سختگيری مخالف‌ است‌، و رحمتی كه‌ با قساوت‌ منافات‌ دارد، و نرمش‌ و مدارايی كه‌ زير بار درشتی و تندخويی نمیرود!».

آری! چگونه‌ و چرا اين‌ طور نباشد، در حالی كه‌ الله جل جلاله او را چنين‌ توصيف‌ میفرمايد:

(لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ) .
[بی گمان‌ پيامبری از خودتان‌ به‌ سويتان‌ روانه‌ شده‌ كه‌ هرگونه‌ درد و رنج‌ و بلا و مصيبتی كه‌ به‌ شما برسد، بر او سخت‌ و گران‌ می آيد. به‌ شما عشق‌ می ورزد و اصرار به‌ هدايت‌ شما دارد، و نسبت‌ به‌ مؤمنان‌ دارای محبت‌ و لطف‌ فراوان‌ و مهربانی زيادی است‌ ] .

و سيمای علاقه‌ و پيوندش‌ با اصحاب‌ و يارانش‌ را چنين‌ ترسيم‌ می نماید ومی فرمايد:

(فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ) .
[ از پرتو رحمت‌ الهی است‌ كه‌ تو با آنان‌ نرمش‌ نمودی، واگر درشت‌ خوی و سنگدل‌ بودی، از اطراف‌ تو پراكنده‌ می شدند ] .

فردی از يهود، زبانش‌ را در تحيت‌ و سلام‌كردن‌ بر پيامبر صلی الله عليه و سلم  با چرندياتی آلوده‌ كرد و به‌ جای «السلام‌ عليكم‌» (سلام‌ بر شما باد!)، گفت‌: «السام‌ عليكم‌» (مرگ‌ بر شما باد!). در اين‌ هنگام‌ عايشه‌ ـ رضی اللّه‌ عنها ـ خشمگين‌ شد و او را به‌ باد دشنام‌ و ناسزا گرفت‌! اما رسول‌ الله صلی الله عليه و سلم  در جوابش‌ كلمه «السلام‌» را بر آن‌ اضافه‌ نكرد و فقط‌ فرمود: «و عليكم‌!» (بر خودتان‌ باد!). سپس‌ به‌ عايشه‌ ـ رضی اللّه‌ عنها ـ فرمود: «الله، مدارا و نرمی را در تمام‌ امور دوست‌ می دارد»؛   يعنی الله جل جلاله در امر دين‌ و دنيا، چه‌ در گفتار و چه‌ در عمل‌، نرمش‌ و عطوفت‌ را دوست‌ می دارد.

و از همان‌ عايشه‌ ـ رضي‌ اللّه‌ عنها ـ روايت‌ شده‌ كه‌ فرمود: «الله ، مهربان‌ و آسانگير است‌ و مهربانی و آسانگيری را دوست‌ می دارد، و بر نرمش‌ و آسانگيری می بخشد آنچه‌ را كه‌ بر خشونت‌ و تندخويی نمی خشد».

باز هم‌ از عايشه‌ ـ رضي‌ اللّه‌ عنها ـ روايت‌ شده‌ كه‌ فرمود: «مدارا و نرمش‌ با هر چيزی همراه‌ شود، آن‌ را زينت‌ بخشیده و زيبا می سازد، و اگر از هر چيزی جدا شود، آن‌ را معيوب‌ و ناقص‌ و زشت‌ می سازد». با اين‌ عموميتی كه‌ آمده‌، شامل‌ همه‌ چيز می شود.

از جرير بن‌ عبداللّه‌ رضي الله عنه  نيز چنين‌ روايت‌ شده‌ كه‌: «رسول‌ الله صلی الله عليه و سلم  را شنيدم‌ كه‌ می فرمود: هر كس‌ مدارا و رقّت‌ و نرم‌خويی را حرام‌ كند، تمام‌ خوبيها و نيكيها را حرام‌ كرده‌ است‌!».

پس‌ چه‌ مجازات‌ و كيفر شديدی بايد داشته‌ باشد، آن‌ كسی كه‌ با حرام‌كردن‌ يك‌ خوبی، تمام‌ خوبيها را حرام‌ مي‌كند!!

من‌ به‌ همين‌ مقدار از نصوص‌ بسنده‌ مي‌كنم‌؛ چون‌ كه‌ برای اقناع‌ فرزندانم‌ ـ كسانی كه‌ راه‌ تهاجم‌ و خشونت‌ را در پيش‌ گرفته‌اند ـ كافی می دانم‌ تا از راه‌ و روش‌ خشونت‌ آميز، به‌ راه‌ حكمت‌ آميز و اندرزهاي‌ نيكو برگردند و ثابت‌ قدم‌ باشند..

ـ نكاتی چند در آداب‌ دعوت‌ و گفتگو:

دوست‌ دارم‌ در اينجا، نكاتی چند درباره آداب‌ دعوت‌ و گفتگو به‌ خاطر اهميت‌ ويژه‌ای كه‌ دارند، يادآوری كنم‌ و آن‌ اينكه‌:

اولاً: واجب‌ است‌ حق پدری و مادری و احترام‌ به‌ آنها رعايت‌ شود، و جايز نيست‌ با پداران‌ و مادران‌، همچنين‌ با برادران‌ و خواهران‌، با ادعای اينكه‌ چون‌ گناهكار و عاصی يا بدعت‌گذار و منحرف‌ هستند، برخوردی درشت‌ و خشن‌ نمود. اين‌ امر به‌ هيچوجه‌ باعث‌ آن‌ نمی شود كه‌ حقوقشان‌، خصوصاً حق والدين‌ در نرمش‌ قول‌ و گفتار با آنها از بين‌ برود:

(وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَىٰ أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا) .
[هرگاه‌ آن‌ دو، تلاش‌ و كوشش‌ كنند كه‌ چيزی را شريك‌ من‌ قرار دهی كه‌ كمترين‌ آگاهی از بودن‌ آن‌ سراغ‌ نداری، از ايشان‌ پيروی نكن‌، (ولی در عين‌ حال‌) با ايشان‌ در دنيا هميشه‌ به‌ طرز شايسته‌ رفتار كن‌] .

در اين‌ آيه‌، بحث‌ از گناهی بزرگتر از شرك‌ به‌ ميان‌ آمده‌ و آن‌ اينكه‌ تلاش‌ و كوشش‌ جهت‌ كشاندن‌ و انحراف‌ مؤمن‌ به‌ شرك‌ میباشد؛ حال‌ اين‌ گناه‌ هر چند از طرف‌ پدر و مادر هم‌ باشد و آن‌ دو، گناهی بزرگتر از شرك‌ هم‌ انجام‌ دهند، الله جل جلاله در اين‌ صورت‌ از اطاعت‌ آنها نهی میكند، اما در عين‌ حال‌، به‌ نيكی و خوشرفتاری با ايشان‌ امر می فرمايد و نشان‌ میدهد كه‌ گناهان‌ هر چقدر هم‌ بزرگ‌ باشند، باعث‌ نمی شود كه‌ حق پدری و مادری شان‌ رعايت‌ نشود. الله جل جلاله فرد را از اطاعت‌ والدين‌ در اين‌ مورد بازمی دارد، و به‌ نيك‌ رفتاري‌ و مصاحبت‌ با آنها، به‌ شيوه‌ای شايسته‌ و پسنديده‌ امر می فرمايد.
هر كس‌ بحث‌ و گفتگوی ابراهيم‌ عليه السلام  با پدرش‌ را در قرآن‌ كريم‌ ـ در سوره مريم‌ ـ بخواند، چگونگی آداب‌ فرزندان‌ در دعوت‌ پدران‌ را، ولو اينكه‌ مشرك‌ هم‌ باشند و به‌ شرك‌ هم‌ دعوت‌ كنند و اصرار داشته‌ باشند، خواهد ديد.

پس‌ اگر پدر و مادر، مسلمان‌ باشند و حتی نافرمانی كنند و مخالفت‌ هم‌ نمايند، حقشان‌ چگونه‌ خواهد بود؟!

ثانياً: حق سن، و بزرگی و كوچكی آن‌ را مراعات‌ كنند و به‌ آنها احترام‌ بگذارند و نبايد بين‌ آن‌ فرق‌ و جدايی اندازند.. شايسته‌ نيست‌ با بزرگ‌ همچون‌ كوچك‌ سخن‌ بگويند و با پيران‌ همچون‌ جوانان‌ رفتار نمايند، به‌ پندار اينكه‌ اسلام‌ همه مردم‌ را مساوی و يكسان‌ می داند! اين‌ فهم‌ غلط‌ و نادرستي‌ از آن‌ مساواتی است‌ كه‌ خواسته‌ شده‌ است‌؛ يعنی مساوات‌ و برابری در كرامت‌ و انسانيت‌ و حقوق‌ عمومی شان‌ كه‌ تمامی انسانها در آن‌ برابرند، و هيچگونه‌ منافاتی با حقوق‌ ويژه‌ای كه‌ رعايتش‌ واجب‌ است‌ ندارد؛ مثل‌: حقوق‌ خويشاوندی، همسری، همسايگی، ولايت‌ امر و غيره‌.

از آداب‌ اسلام‌ است‌ كه‌: كوچك‌ به‌ بزرگ‌ احترام‌ بگذارد، همچنانكه‌ واجب‌ است‌ بزرگ‌ به‌ كوچك‌ مهربانی كند.. در حديث‌ نبوی آمده‌ است‌: «از ما نيست‌ كسی كه‌ كوچك‌ ما را نبخشد، با او مهربان‌ نباشد، بزرگ‌ ما را احترام‌ نگذارد و عالم‌ و دانشمند ما را نشناسد»،  و اين‌ يعنی اينكه‌ لازم‌ است‌ حقّشان‌ را بشناسد.

«از ما نيست‌!».. به‌ راستی چه‌ چيزی از اين‌ بيزاری شديدتر است‌؟! هر كس‌، هر چقدر هم‌ بخواهد آن‌ را تأويل‌ كند!

در حديثی ديگر آمده‌ است‌: «احترام‌ و گراميداشت‌ كسی كه‌ موهايش‌ سفيد شده‌ است‌، از اجلال‌ و بزرگداشتهای الله متعال‌ است‌».

ثالثاً: حق سابقه‌ داران‌ را حفظ‌ و مراعات‌ كنند. كسانی كه‌ سابقه‌ای در دعوت‌ الله و تعليم‌ مردم‌ و كارهای نيك‌ و شايسته‌ دارند، و يا در نصرت‌ دين‌ الله امتحانی نيكو پس‌ داده‌ و به‌ خوبی جهاد كرده‌اند، شايسته‌ نيست‌ فضيلت‌ و سابقه‌ شان‌ انكار، و يا به‌ خاطر آشكارشدن‌ نشانه‌های پيری و ضعف‌ و سستی و بيحالی، بعد از جوانی و نيرو و نشاط‌ و فعال‌ بودنشان‌، و يا به‌ دليل‌ تفريط‌ و بيكاری، بعد از استقامت‌ و پايداری شان‌، به‌ ايشان‌ طعنه‌ زده‌ و از آنها عيبجويی شود؛ زيرا خير و نيكی سابقه‌ای كه‌ در جهادشان‌ دارند، ذخيره‌ای در حساب‌ و پس‌ اندازی برايشان‌ محسوب‌ می شود كه‌ می تواند برايشان‌ شفاعت‌ و وساطت‌ كند.

من‌ اين‌ را همين‌ طور از طرف‌ خودم‌ نمی گويم‌، بلكه‌ اين‌ چيزی است‌ كه‌ رسول الله صلي الله عليه و سلم  در شأن‌ «حاطب‌ بن‌ أبی بلتعة‌» قرار داد؛ زمانی كه‌ گامهايش‌ به‌ چيزی كه‌ شبيه‌ خيانت‌ است‌، لغزيد: در زمان‌ فتح‌ مكّه‌ به‌ مشركين‌ قريش‌ نامه‌ای نوشت‌ و آنان‌ را از هدف‌ و نقشه پيامبر صلی الله عليه و سلم  و تعداد لشگرش‌ كه‌ برای فتح‌ مكّه‌ تجهيز شده‌ بود، خبر داد؛ علی رغم‌ خواست‌ پيامبر صلی الله عليه و سلم  كه‌ شديداً علاقه‌ داشت‌ اين‌ حركت‌، مخفی بماند و كاملاً محرمانه‌ صورت‌ بگيرد… در اين‌ هنگام‌ چيزی كه‌ عمربن‌ خطّاب‌ رضی الله عنه  گفت‌، اين‌ بود: «بگذاريد ای رسول‌ الله! تا گردنش‌ را بزنم‌؛ چون‌ اين‌ مرد نفاق‌ كرده‌ و قطعاً منافق‌ است‌!». اما پيامبر صلي الله عليه و سلم  در جواب‌ عمر رضی الله عنه  چنين‌ فرمود: «شما چه‌ می دانيد! الله جل جلاله بر نيت‌ اهل‌ بدر آگاه‌ است‌ و فرموده‌: هر كاری كه‌ خواستيد، انجام‌ دهيد؛ چون‌ من‌، شما را می بخشم‌!».

در اينجا سابقه اين‌ مرد و جهادش‌ در روز بدر ـ روزی كه‌ مؤمن‌ و منافق‌ از هم‌ جدا و شناخته‌ شدند ـ پيامبر صلی الله عليه و سلم  را بر آن‌ داشت‌ كه‌ عذرش‌ را بپذيرد، و باعث‌ شد كه‌ به‌ سخن‌ اصحابش‌، اين‌ چنين‌ در مورد تمام‌ كسانی كه‌ در واقعة‌ بدر شركت‌ داشته‌ اند، سخن‌ بگويد..

با توده مردم‌ زندگی كنيد

متعاقباً اين‌ جوانان‌ را نصيحت‌ میكنم‌ كه‌ خامساً:

از آسمان‌ رؤياها و خيال‌ پردازيها به‌ سرزمين‌ واقعيها فرود آيند و با توده‌ های مردم‌ زندگی كنند.. با هموطنان‌، صنعتگران‌، پيشه‌گران‌، كشاورزان‌، كارگران‌، تلاشگران‌، مجاهدان‌ و… اينان‌ همه‌ اعضای كوچك‌ و ريزه از شهرهاي‌ بزرگی هستند كه‌ در محله‌ ها و كوچه‌ های تنگ‌ و عميق‌ آن‌، و يا در روستاهايی كه‌ برای كسب‌ رزق‌ و روزی تلاش‌ زيادی میكنند، به‌ زندگی ادامه‌ میدهند.

اگر با اين‌ مردم‌ زحمتكش‌ زندگی كنند، فطرت‌ سليم‌ و قلبهاي‌ بی آلايش‌ و پاكشان‌ را می بينند و تنها اجسامی را می يابند كه‌ به‌ خاطر كار زياد، شكسته‌ و كوبيده‌ شده‌اند!

به‌ جوانان‌ توصيه‌ میكنم‌ كه‌ در بين‌ مردم‌ در مواضعشان‌ فرود آيند و منزل‌ گزينند تا در امر تعليم‌ و سوادآموزي‌ بيسوادان‌ تا زمانی كه‌ بتوانند بخوانند؛ در كمك‌ كردن‌ به‌ محتاجان‌ تا جايی كه‌ احتياجات شان برطرف‌ شود؛ در بيداری خلافكاران‌ تا آنجا كه‌ عوض‌ شوند؛ در پنددادن‌ و نصيحت‌كردن‌ گناهكاران‌ تا زمانی كه‌ توبه‌ كنند؛ در دستگيری منحرفان‌ و گمراهان‌ تا جايی كه‌ به‌ راه‌ راست‌ برگردند؛ در پرده‌ برداری و افشای منافقان‌ تا زمانی كه‌ نفاق‌ خود را پنهان‌ میكنند؛ در تاختن‌ بر رشوه‌ خواران‌ و رشوه‌ گيران‌ تا آنگاه‌ كه‌ جلوشان‌ گرفته‌ شود؛ در خدمت‌ به‌ مظلومان‌ تا جايی كه‌ سستی و ضعفشان‌ برطرف‌ گردد و دوباره‌ بر سر قوت‌ و نشاط‌ درآيند و… در تمام‌ اين‌ امور سهيم‌ شوند.

اين‌ جوانان‌ بايد هيأتها و انجمنهايی را برای محو و از بين‌ بردن‌ بيسوادی، جمع‌ زكات‌ و توزيع‌ آن‌، اصلاح‌ بين‌ مردم‌، مبارزه پيگير با امراض‌ و بيماريهای فراگير و همگانی، پيكار و درمان‌ دائمي‌ اعتياد از سيگار گرفته‌ تا مسكرات‌ و مواد مخدر، ممانعت‌ و جلوگيری از عادات‌ مضر و زيان‌ آور، و به‌ جای آن‌ نشر و رواج‌ دادن‌ عادات‌ شايسته‌ و نيكو، تشكيل‌ دهند.

چقدر زيادند ميدانهايی كه‌ به‌ تلاش‌ و كوشش‌ اين‌ جوانان‌، به‌ اراده استوار و فولادين‌، و به‌ حماسه‌ها و شجاعتهايشان‌ نياز دارند!

ای جوانان‌ اسلام‌! خود را از مردم‌ دور نسازيد و جدا نكنيد و ترك‌ نگوييد.. مردمی كه‌ پدران‌ و مادران‌ و برادران‌ و نزديكانتان‌ هستند! برگرديد و با توده مردم‌ رابطه‌ برقرار كنيد و با آنها رفت‌ و آمد نماييد. در غم‌ و اندوه‌ و سختيها و رنجهايشان‌ شريك‌ شويد. دست‌ بر شانه‌ هايشان‌ بزنيد و به‌ آنها اميد دهيد. اشكهای يتيمان‌ را پاك‌ كنيد. به‌ روی بينوايان‌ لبخند بزنيد. بار سنگينی كه‌ بر دوش‌ رنج‌ ديدگان‌ و سختی كشيدگان‌ افتاده‌، سبك‌ كنيد. بيچارگان‌ و ستمديدگان‌ را پناه‌ دهيد. شكست‌ خوردگان‌ را جبران‌ نماييد. زخم‌ قلبهای محزون‌ و دردكشيده‌ را درمان‌ كنيد؛ حال‌ چه‌ با عملی نيكو، يا با گفتن‌ كلمه‌ای پاك‌ و زيبا، و يا با لبخندي‌ صادقانه‌ و صميمانه‌!

قيام‌ و به‌ پاخاستن‌ برای خدمت‌ به‌ جامعه‌، و تعاون‌ و همكاری با آن‌ ـ به‌ ويژه‌ كمك‌ به‌ گروههاي‌ ضعيف‌ و ناتوانی كه‌ در آن‌ به‌ سر میبرند ـ عبادتی است‌ بس‌ بزرگ‌ و ارزشمند كه‌ اكثر مسلمانان‌ امروزی از آن‌ غافلند و آن‌ را نيك‌ نمی دانند! با اينكه‌ در اسلام‌، تعاليم‌ زيادی آمده‌ كه‌ به‌ كارهای خير و شايسته‌ و امر به‌ انجام‌ آن‌، دعوت‌ میكند و آن‌ را فريضه‌ای روزانه‌ بر هر انسان‌ مسلمانی می داند.

من‌ در كتاب‌ خود «عبادت‌ در اسلام‌» بيان‌ كرده‌ام‌ كه‌:

اسلام‌ به‌ تحقيق‌ ميدان‌ و دايره عبادت‌ را وسيع‌ و گسترده‌ می سازد؛ به‌ طوری كه‌ اعمال‌ زيادی را دربرمی گيرد كه‌ حتی در فكر مردم‌ هم‌ خطور نكرده‌ و هيچ‌ كس‌ تصور نمی كند كه‌ دين‌ اسلام‌، تمام‌ اين‌ كارها را عبادت‌ و قرب‌ و نزديكی به‌ الله قرار داده‌ باشد!

اسلام‌، هر عمل‌ اجتماعی را كه‌ نافع‌ و سودمند باشد، برترين‌ عبادتها قرار داده‌ است‌؛ البته‌ مادام‌ كه‌ هدف‌ فاعل‌ و انجام‌ دهندة‌ آن‌، خير و صلاح‌ باشد، و به‌ اميد مدح‌ و ثنا و كسب‌ شهرت‌ نزد مردم‌ نباشد تا بدين‌ وسيله‌ بتواند بر آنان‌ تكبر ورزد و فخر بفروشد.

هر عملی كه‌ انسان‌ با آن‌ دستی بر اشكهاي‌ انسان‌ محزون‌ و غمديده‌ای بكشد، يا با آن‌ سختی رنج‌ديده‌ای را تخفيف‌ دهد، زخمهای انسان‌ مصيبت‌ ديده‌ و نكبت‌ زده‌ای را پانسمان‌ كند، مانع‌ فقر و ناتوانی انسان‌ محرومی شود، به‌ وسيله آن‌ نيرو و قوت‌ مظلومی را شدت‌ بخشد، او را از فشار و تنگی نجات‌ دهد، بدهی و قرض‌ سنگين‌ كسی را بپردازد، دستگير فقير پاكدامنی كه‌ عيال وار است‌ شود، سرگردان‌ و گمشده‌ای را هدايت‌ كند، نادانی را تعليم‌ دهد، غريبه‌ای را پناه‌ دهد، شری را از مخلوق‌ الله دور سازد، موانعی را از سر راه‌ بردارد، نفعی به‌ كسی برساند و… تمام‌ اينها در صورتی كه‌ در آن‌، نيت‌ سالمی نهفته‌ باشد، عبادت‌ و قرب‌ الهی محسوب‌ می شوند.

اعمال‌ زيادی از اين‌ نوع‌ هستند كه‌ اسلام‌ آنها را از عبادتهای الله جل جلاله و شعبه‌های ايمان‌ و موجبات‌ پاداش‌ نزد الله ـ متعال‌ ـ به‌ حساب‌ آورده‌ است‌.

اگر ما در اين‌ باب‌، احاديث‌ رسول الله صلی الله عليه و سلم  را مطالعه‌ كنيم‌، می بينيم‌ كه‌ او هرگز به‌ فرض‌ و واجب‌ نمودن‌ اين‌ گونه‌ عبادات‌ بر انسان‌ ـاز آنجا كه‌ او انسان‌ است‌ و همين‌ كافی است‌ـ اكتفا ننموده‌، بلكه‌ در طلب‌ و انجامشان‌، شدت‌ به‌ خرج‌ داده‌ و آنها را بر تمام‌ مفاصل‌ و اعضای ريزه و درشت‌ بدنشان‌ نيز فرض‌ نموده‌ است‌!

عن أبي هريرة رضي الله عنه قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : (( كل سُلامى من الناس عليه صدقة ، كل يوم تطلع فيه الشمس يعدل بين الاثنين صدقة ، ويعين الرجل في دابته فيحمله عليها ، أو ترفع له عليها متاعه صدقه ، والكلمة الطيبة صدقة ، وبكل خطوة تمشيها إلى الصلاة صدقة ، وتميط الأذى عن الطريق صدقة )) متفق عليه.

ابوهريرة‌ رضی الله عنه  از رسول‌ الله صلی الله عليه و سلم  روايت‌ میكند كه‌: «بر هر عضو ريزه و كوچكی انسان، هر روز كه‌ خورشيد طلوع‌ میكند، صدقه‌ای واجب‌ است‌: اگر بين‌ دو نفر عدالت‌ و برادری برقرار كند، برايش‌ صدقه‌ای است‌. اگر به‌ برادرش‌ در سواركردن‌ يا حمل‌ نمودن‌ بار و كالايش‌ بر روی چهارپايش‌ كمك‌ كند، صدقه‌ای است‌. هر كلمه پاك‌ و طيبه‌ای را بگويد، هر گامی را برای نماز بردارد، هر مانعی را از سر راه‌ دور سازد، برايش‌ صدقه‌ای است‌».

ابن‌ عباس‌ رضي الله عنه  نيز مانند اين‌ را از رسول‌ الله صلي الله عليه و سلم چنين‌ روايت‌ كرده‌ است‌: «بر هر عضوی از انسان‌، هر روز نمازی واجب‌ است‌! مردی در آن‌ بين‌ گفت‌: اين‌ سخت‌ ترين‌ چيزی است‌ كه‌ تا به‌ حال‌ به‌ ما گفته‌ای! فرمود: امركردنت‌ به‌ كارهای نيك‌ و بازداشتنت‌ از كارهای زشت‌، يك‌ نماز است‌. كمك‌كردنت‌ به‌ ضعيفان‌، يك‌ نماز است‌. آلودگيها و كثافاتی را از سر راه‌ برمیداری و دور می سازي‌، اين‌ خود يك‌ نماز است‌. هر قدمی را كه‌ برای نماز برمیداري‌، خود يك‌ نماز است‌».

و مثل‌ همين‌ روايت‌ را بريدة‌ رضی الله عنه  از رسول‌ الله صلي الله عليه و سلم روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ فرمود: «در انسان‌، سيصد و شصت‌ مفصل‌ وجود دارد؛ پس‌ بر او واجب‌ است‌ كه‌ برای هر مفصلی، صدقه‌ای دهد! گفتند: چه‌ كسی طاقت‌ و توانايی اين‌ كار را دارد، ای رسول‌ الله ؟! ـ گمان‌ كردند كه‌ منظورش‌ صدقة‌ مالی است‌ ـ فرمود: بر روی خلط‌ سينه‌، يا آب‌ بينی در مسجد خاك‌ می ريزی، و چيزی را از سر راه‌ دور می سازي‌ و…».

احاديث‌ زيادی در اين‌ باره‌ وارد شده‌اند كه‌ حتی لبخند مسلمان‌ به‌ روی برادرش‌ را صدقه‌ دانسته‌اند. كمك‌ به‌ شنوايی ناشنوايان‌، دستگيري‌ و راهنمايی نابينايان‌، ارشاد و راهيابی افراد سرگردان‌ و گمشده‌، شتاب‌ در پاسخ‌ به‌ فرياد مظلومان و افسوس‌خورندگان‌، كمك‌ به‌ ضعيفان‌ و آنچه‌ در اين‌ مدار از اعمال‌ می چرخد، رسول‌ الله صلی الله عليه و سلم  آن‌ را عبادتی ارزشمند و صدقه‌ای پاك‌ شمرده‌ است‌.

بدين‌ ترتيب‌، شخص‌ مسلمان‌ در اجتماعي‌ زندگي‌ میكند كه‌ چشمه‌ای جوشان‌ از خير و رحمت‌، دائماً در فوران‌ است‌ و نفع‌ و بركت‌ از آن‌ سرازير میشود. كارهاي‌ نيك‌ انجام‌ میدهد و به‌ آن‌ دعوت‌ میكند، تمام‌ توان‌ خود را در انجام‌ آن‌ به‌ كار میبرد و به‌ آن‌ راهنمايی مینمايد، و همانگونه‌ كه‌ رسول‌ الله صلی الله عليه و سلم  او را تشويق‌ میكند، كليدی برای كارهای نيك‌، و قفلی برای كارهای زشت‌ و ناپسند میشود؛ چنانچه‌ در حديث‌ ابن‌ ماجه‌ آمده‌ است‌:

«خوشا! به‌ حال‌ بنده‌ای كه‌ الله او را كليدي‌ برای خير، و قفلی برای شر قرار داده‌ است‌».

بعضي‌ از افراد عجول‌ و حماسه‌جو و هيجانی مي‌گويند:

اين‌ اعمال‌ اجتماعی، باعث‌ تعطيل‌ نشر دعوت‌ اسلامی و بيداری و آگاهی مردم‌ به‌ حق و حقيقت‌ میشود، در حالی كه‌ اين‌ هدف‌ از سرگرم‌ شدن‌ به‌ اين‌ كارها، بسی واجبتر و ضروری تر است‌!

من‌ به‌ آنها مي‌گويم‌:

عمل‌ اجتماعی، خود نوعی دعوت‌ است‌ و آن‌ در واقع‌ دعوتی است‌ برای مردم‌ در موقعيتهايشان‌، دعوتی كه‌ با عمل‌ همراه‌ است‌.

زيرا دعوت‌، تنها سخن‌ و كلامی نيست‌ كه‌ گفته‌ يا نوشته‌ شود، بلكه‌ تلاش‌ و مجاهده‌ در امور مردم‌ و حل مشكلاتشان‌ است‌ كه‌ آنها را به‌ انديشه مطلوب‌ و خواسته‌ شان‌ نزديك‌ می سازد.
الله متعال، امام‌ حسن‌البنا را رحمت‌ كند! كه‌ به‌ درستی اين‌ مسئله‌ را درك‌ كرده‌ بود. او انجمنهايی را به‌ وجود آورد كه‌ به‌ كارهای نيك‌ و خدمات‌ اجتماعی بپردازند.

هر مسلمانی همانگونه‌ كه‌ به‌ ركوع‌ و سجود و عبادت‌ الله ـ متعال‌ ـ امر شده‌ است‌، به‌ انجام‌ كارهای شايسته‌ برای مردم‌ نيز امر گرديده‌ است‌. قرآن‌ كريم‌ می فرمايد:

(يَأَيّهَا الّذِينَ آمَنُواْ ارْكَعُواْ وَاسْجُدُواْ وَاعْبُدُواْ رَبّكُمْ وَافْعَلُواْ الْخَيْرَ لَعَلّكُمْ تُفْلِحُونَ * وَجَاهِدُوا فِي اللّهِ حَقّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ…) .
[اي‌ مؤمنان‌! ركوع‌ و سجده‌ كنيد و پروردگار خويش‌ را  عبادت‌ كنيد و كارهای نيك‌ انجام‌ دهيد تا رستگار شويد ودر راه‌ الله جهاد و تلاش‌ كنيد، آن‌ گونه‌ كه‌ شايسته جهاد وتلاش‌ در راه‌ اوست‌. الله شما را برگزيده‌ است‌…] .

طبق‌ اين‌ آيه‌، سه‌ بخش‌، رسالت‌ مسلمانان‌ در زندگی شان‌ را تشكيل‌ می دهد:

بخشی كه‌ پيوند و ارتباط‌ آن‌ با الله را محدود می كند كه‌ در عبادت‌ الله متعال تجسم‌ می يابد… بخشی كه‌ علاقه‌ و پيوندش‌ با جامعه‌ را معين‌ می سازد كه‌ در كارهای نيك‌ شكل‌ می يابد… و بخش‌ آخر كه‌ رابطه‌اش‌ با قدرتهای شر را مشخص‌ می كند كه‌ در جهاد در راه‌ الله صورت‌ می گيرد.

پس‌ اگر كسی خود را با افعال‌ خير در جامعه‌ مشغول‌ سازد، خود را به‌ چيزی سرگرم‌ ساخته‌ كه‌ الله جل جلاله بر او واجب‌ كرده‌ است‌، و هر كس‌ اين‌ گونه‌ عمل‌ كند، نزد الله تعالی مأجور است‌ و پاداش‌ می گيرد، و نزد مردم‌ هم‌ محمود و ستوده‌ خواهد بود.

همچنين‌ بعضی از آنان‌ میگويند:

تلاش‌ دعوتگران‌ اسلام‌، بايد در اقامة‌ دولت‌ اسلامی تمركز يابد و بس‌. دولتی كه‌ طبق‌ آنچه‌ الله نازل‌ فرموه‌ است‌، حكومت‌ كند. تمام‌ شؤون‌ زندگی را بر اساس‌ اسلام‌ استوار سازد و در داخل‌، آن‌ را پياده‌ و اجرا كند و در خارج‌، آن‌ را تبليغ‌ نمايد. هنگامی كه‌ چنين‌ دولتی اقامه‌ و مستقر شود، در آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ متولی و عهده‌ دار تمام‌ احتياجات‌ و خواسته‌ های جامعه‌ میشود و شروع‌ به‌ تعليم‌ كامل‌ برای جاهلان‌ و بيسوادان‌، كار برای همه بيكاران‌، ضمانت‌ و كفالت‌ همه عاجزان‌ و ضعيفان‌، تأمين‌ نياز همه محتاجان‌، درمان‌ همه مريضان‌، ياری و عدالت‌ همه مظلومان‌ و… میكند.

بر ما واجب‌ است‌ كه‌ برای ايجاد چنين‌ دولتی دست‌ به‌ كار شويم‌، و نبايد وقت‌ را در پرداختن‌ به‌ جزئيات‌ و اصلاحات‌ جانبی، ضايع‌ سازيم‌ و فرصت‌ را از دست‌ دهيم‌. اين‌ كار، مانند قرصهای مسكنی می ماند كه‌ فقط‌ موقتاً درد را تسكين‌ می بخشند، در حالی كه‌ داروهای مورد نياز، داروهايی هستند كه‌ امراض‌ را از ريشه‌هايش‌ درمی آورند و برطرف‌ میكنند.

باز به‌ اين‌ برادران‌ میگويم‌:

برای اقامه دولت‌ اسلامی، دولتی كه‌ با شريعت‌ و برنامه الهی حكومت‌ كند، و مسلمانان‌ را متحد و يكپارچه‌ سازد و همه‌ را زير پرچم‌ واحد اسلام‌ گرد آورد، بر همه افراد امت‌ اسلامی واجب‌ است‌ كه‌ برای ايجاد آن‌ تلاش‌ كنند، و بر دعوتگران‌ اسلامی لازم‌ است‌ هر چه‌ كه‌ در توان‌ دارند، برای رسيدن‌ به‌ اين‌ هدف‌ مورد نظر صرف‌ كنند. برترين‌ روشها و برنامه‌ها را به‌ كار برند. بهترين‌ راهها و شيوه‌ها را پيش‌ گيرند تا تمام‌ تلاشها و كوششهای پراكنده‌ را متمركز سازند. عقلهای مشكوك‌ و متردد را قانع‌ نمايند. موانع‌ فراوانی را كه‌ مزاحم‌ هستند، از سر راه‌ كنار زنند. پيشتازان‌ و مشعل‌دارانی را كه‌ می خواهند، تربيت‌ كنند. و تمام‌ آراء و نظرات‌ منطقوی و عالمی را برای پذيرش‌ فكر و انديشه اسلام‌ و اقامه دولتشان‌ معطوف‌ و آماده‌ سازند.

تمام‌ اينها به‌ زمان‌ زياد و صبری نيكو احتياج‌ دارند تا همه اين‌ وسايل‌ و اسباب‌، مهيا و فراهم‌ شوند و موانع‌ از بين‌ بروند و شرايط‌، فراوان‌ و آماده‌ گردند و نهايتاً ميوه‌ و ثمره اصلی برسد و درخت‌ آن‌، به‌ بار بنشيند.

برای اينكه‌ اين‌ هدف‌ تحقق‌ يابد، لازم‌ است‌ مردم‌ هر آنچه‌ كه‌ میتوانند، مايه‌ بگذارند. برای خدمت‌ به‌ اهل‌ و خانواده خود، و اصلاح‌ جامعه‌ای كه‌ در بين‌ افرادش‌ زندگی می كنند و منزل‌ و مأوا گزيده‌اند، مشغول‌ به‌ كار و تلاش‌ شوند، و البته‌ الله جل جلاله هيچ‌ كس‌ را مگر به‌ اندازه وسع‌ و توانايی اش‌ مكلف‌ نمی سازد.   اين‌ برای آن‌ پيشروان‌ و پيشتازان‌ مورد نظر، خود تربيتی است‌ كه‌ میتوانند كاملاً آبديده‌ و باتجربه‌ شوند و برای توانايی و قدرتشان‌، جهت‌ رهبری جامعه‌ و تأثير در آن‌، امتحان‌ خوبی میتواند باشد.

اگر اين‌ عمل‌ را خوب‌ نمی دانند كه‌ شخص‌ مسلمان‌ در جامعه‌، بيماری را ببيند و بتواند برای معالجه آن‌ از طريق‌ درمانگاه‌ مردمی يا بيمارستان‌ خيريه‌ اقدام‌ نمايد، پس‌ بايستی در اين‌ صورت‌، از اين‌ كار خودداری كند تا زمانی كه‌ دولت‌ اسلامی برقرار شود و در آن‌ موقع‌، دولت‌ متعهد و عهده‌ دار معالجه‌ و مداوای بيماران‌ خواهد بود!

و اگر اين‌ كار را نيك‌ نمی شمرند كه‌ يك‌ نفر مسلمان‌، فقراء و ضعفاء و درماندگان‌ را ببيند و قادر باشد آنها را با تشكيل‌ صندوقی جهت‌ جمع‌ آوری زكات‌ از ثروتمندان‌ و استرداد آن‌ به‌ فقراء، كمك‌ و ياری دهد، پس‌ اين‌ كار را نمی كند تا دولت‌ اسلامي‌ برقرار شود! در حالی كه‌ با همين‌ حركتها، از طريق‌ تأمين‌ و تكافل‌ اجتماعی كامل‌، استوار و استقرار می يابد.

و اگر شايسته‌ نمی دانند كه‌ شخص‌ مسلمان‌ در جامعه‌، افرادی را اطراف‌ خود ببيند كه‌ با همديگر دشمنی می ورزند و به‌ جنگ‌ و جدال‌ می پردازند، پس‌ در اين‌ صورت‌ دست‌ به‌ سينه‌ می نشيند و هيچ‌ اقدامی نمی كند تا بالاخره‌ آتش‌ خصومت‌، تر و خشكشان‌ را بسوزاند، و تا زمان‌ استقرار دولت‌ اسلامی منتظر می ماند تا بين‌ مردم‌، عدل‌ و داد، صلح‌ و آرامش‌ و دوستی و صفا برقرار كند، و با گروهی كه‌ تعدی و برتری جويی میكند و صلح‌ را نمی پذيرد، بجنگد تا به‌ اطاعت‌ از فرمان‌ الله برگردد.
بدين‌ ترتيب‌، بهترين‌ كار و سزاوارترين‌ راه‌ اين‌ است‌ كه‌ مسلمان‌ در حد توانش‌ در برابر شر و بدی، مقاومت‌ و ايستادگی نمايد و كارهای خير و شايسته‌ انجام‌ دهد و دست‌ روی دست‌ هم‌ نگذارد؛ زيرا هر كسی توانايی انجام‌ كار خير، ولو به‌ اندازه يك‌ مثقال‌ ذره‌ را هم‌ دارد! به‌ همين‌ جهت‌ الله متعال میفرمايد:

(فاتقوا الله‌ ما استطعتم‌) . [تا جايی كه‌ می توانيد، از الله بترسيد و تقوا پيشه‌ سازيد] .

مثل آن‌ دولت‌ اسلامی كه‌ حماسه‌ جويان‌ برای تشكيل‌ آن‌ جار می كشند، همچون‌ درختان‌ زيتون‌ و خرمايی می ماند كه‌ در باغچه‌ای كاشته‌ شده‌اند! و انتظار نمی رود كه‌ ميوه‌ و ثمره‌ای به‌ اين‌ زودی دهند، مگر بعد از چند سال‌. حال‌ آيا صاحب‌ باغ‌، همين‌ طور می ايستد و دست‌ روی دست‌ می گذارد؟! آيا هيچ‌ كار ديگری ندارد كه‌ انجام‌ دهد؟! آيا تا زمانی كه‌ درختان‌ خرما و زيتون‌ به‌ ثمر بنشينند، هيچ‌ ميوه ديگری وجود ندارد كه‌ بچيند؟! هرگز! به‌ هيچوجه‌ اين‌ كار را نمی كند، بلكه‌ شروع‌ به‌ كاشتن‌ سبزيجات‌ و زراعتها و آنچه‌ كه‌ زودتر و سريعتر ميوه‌ می دهند مینمايد و بدين‌ ترتيب‌، زمين‌ خود را سرسبز و خرم‌ می كند و وقتش‌ را تلف‌ نمی سازد؛ خود را با آنچه‌ كه‌ به‌ او و اطرافيانش‌ سود ميرساند، مشغول‌ می سازد و در وقت‌ خود، به‌ زيتونها و خرماهايش‌ نيز میرسد و سر ميزند و تا زمان‌ برداشت‌ محصولشان‌ به‌ خوبی از آنها نگهداری میكند!

نسبت‌ به‌ مسلمانان‌، حُسن‌ ظن‌ (گمان نیک) داشته‌ باشيد

آخرين‌ نصيحت‌ من‌ به‌ فرزندان‌ جوانم‌ اين‌ است‌ كه‌ :

در رويارويی با مردم‌، با ديدی پاك‌ و مثبت‌ به‌ آنها نظر نمايند و در ذهن‌ خود، هميشه‌ نقاط‌ مثبت‌ را در نظر گيرند و خير و خوبی را فرض‌ كنند، و قبل‌ از هر چيز به‌ آنها حُسن‌ ظن‌ (گمان نیک) داشته‌ باشند تا بدانند كه‌ اصل‌، همان‌ رهايی از گناه‌ و بهبود حال‌ مسلمانان‌ بر اساس‌ خير و صلاح‌ و نيكي‌ است‌.

در اينجا نظرات‌ سه‌گانه‌ای مطرح‌ می شوند كه‌ به‌ اين‌ راه‌ و روش‌ نيكو و پسنديده‌، كمك‌ میكنند:

اول‌ اينكه‌: با مردم‌ نسبت‌ به‌ اعتبار واقعی شان‌ رفتار كنند. به‌ اينكه‌ آنها بشری بر روی زمين‌ هستند و ملائكه‌ نيستند و بال‌ ندارند و از نور هم‌ خلق‌ نشده‌اند، بلكه‌ از گِل‌ گنديده‌ آفريده‌ شده‌اند. بنابراين‌ اگر خطايی انجام‌ دهند، بدانند كه‌ همه بني‌آدم‌ نيز خطاكارند، و اگر مرتكب‌ گناهی شوند، پدرشان‌ آدم‌ عليه السلام  نيز در همان‌ ابتدا، مرتكب‌ گناه‌ و عهدشكنی گرديده‌ است‌:

(وَلَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً).
[در آغاز كار، ما به‌ آدم‌ فرمان‌ داديم‌، اما او فراموش‌ كرد و ترك‌ فرمان‌ نمود، و از او تصميم‌ درست‌ و اراده‌ای استوار نديديم‌!] .

پس‌ اصلاً عجيب‌ نيست‌ كه‌ مردم‌ لغزشی انجام‌ دهند و بيدار شوند. دست‌ به‌ گناه‌ زنند و به‌ راه‌ راست‌ برگردند. كاری كه‌ ما بايد انجام‌ دهيم‌، اين‌ است‌ كه‌ درهای اميد را براي‌ عفو و مغفرتشان‌ باز كنيم‌، و در كنار آن‌، آنها را از عقاب‌ و عذاب‌ الله بترسانيم‌.. لذا انسان‌ فهميده‌ و باتجربه‌ كسی است‌ كه‌ بندگان‌ الله را از رحمتش‌ مأيوس‌ نگرداند. در اين‌ مورد، همين‌ برايمان‌ كافی است‌ كه‌ الله جل جلاله به‌ فرستاده‌اش‌ چنين‌ فرمان‌ میدهد:

(قل‌: قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ) .
[(ای پيامبر! از قول‌ من‌ به‌ مردم‌) بگو: ای بندگانم‌! ای كسانی كه‌ در معاصی و گناه‌، زياده‌روی كرده‌ ايد! از لطف‌ و مرحمت‌ الله مأيوس‌ و نااميد نشويد؛ زيرا او جل جلاله همه گناهان‌ را می بخشد. به‌ راستی او بسيار آمرزگار و بس‌ مهربان‌ است‌ ] .

بنگريد كه‌ چگونه‌ الله ـ سبحان‌ ـ ترس‌ و وحشت‌ را از ايشان‌ می زدايد، هنگامی كه‌ آنها را با لفظ‌ «ای بندگانم‌!» مورد خطاب‌ قرار میدهد و به‌ ذات‌ مقدس‌ خود اضافه‌ میكند.. شگفتا! چه‌ لطف‌ بزرگی است‌ در حقّشان‌! ببينيد كه‌ چگونه‌ آنها را به‌ ساحت‌ خود نزديك‌ می سازد و سپس‌ به‌ اين‌ شكل‌ دروازه مغفرتش‌ را برای تمام‌ گناهانشان‌ باز می گشايد. گناهانی كه‌ هر چقدر هم‌ بزرگ‌ باشند، اما عفو و مغفرت‌ و رحمت‌ خدا، بسی بزرگتر است‌!

دوم‌ اينكه‌: ما مأمور هستيم‌ كه‌ هميشه‌ به‌ ظواهر حكم‌ كنيم‌ و باطنها و امور پنهانی را به‌ الله بسپاريم‌. پس‌ هر كس‌ شهادت‌ دهد كه‌ «هيچ‌ معبودی جز الله يگانه‌ نيست‌، و محمد فرستاده اوست‌»، ما در ظاهر امر، به‌ اسلامش‌ حكم‌ می كنيم‌ و باطنش‌ را به‌ داننده همه پنهانيها واگذار می كنيم‌ تا روزی كه‌ همه اسرار و پنهانيها، كشف‌ و آشكار می شوند.

در حديث‌ صحيح‌ آمده‌ است‌:  «أمرت‌ أن‌ أقاتل‌ الناس‌ حتی يقولوا لا إله‌ إلا الله‌، فإذا قالوها فقد عصموا منی دماءهم‌ و أموالهم‌ إلا بحقها، و حسابهم‌ علی الله‌».
«به‌ من‌ امر شده‌ كه‌ با مردم‌ بجنگم‌ تا زمانی كه‌ بگويند: هيچ‌ معبودی جز الله يگانه‌ نيست‌. پس‌ هرگاه‌ آن‌ را بگويند، از طرف‌ من‌، خون‌ و مالشان‌ مگر اينكه‌ به‌ حق‌ باشد، آسيبی نخواهد رسيد و حسابشان‌ را به‌ الله می سپارم‌».

و به‌ همين‌ دليل‌، رسول الله صلی الله عليه و سلم  با منافقين‌ ـ كسانی كه‌ می دانست‌ نفاقشان‌ باطنی است‌ـ بر حسب‌ ظواهرشان‌ عمل‌ میكرد و احكام‌ اسلام‌ را بر اين‌ اساس‌، بر آنها اجرا می نمود، در حالی كه‌ در خفا، هميشه‌ برای فريب‌ دادن‌ پيامبر صلی الله عليه و سلم  توطئه‌ چينی و نقشه‌ ريزی میكردند، و حتی زماني‌ كه‌ بعضی از مردم‌ به‌ او پيشنهاد كردند كه‌ آنها را بكشند و از شر و مكرشان‌ راحت‌ شوند، فرمود: «می ترسم‌ مردم‌ به‌ همديگر بگويند كه‌: محمد اصحابش‌ را به‌ قتل‌ می رساند!».

و سوم‌ اينكه‌: هر كس‌ به‌ الله و رسولش‌ ايمان‌ آورد، هر چند ظاهرش‌ در انجام‌ گناه‌ غوطه‌ ور باشد و در لجنزار گناهان‌ كبيره‌ هم‌ دست‌ و پا زند، باز هم‌ اعماق‌ درونش‌ از خير و نيكي‌ خالی نمی شود و وجودش‌ از شر محض‌ پر نمی گردد.

اين‌ درست‌ است‌ كه‌ گناه‌ ـ اگر بزرگ‌ و فاحش‌ باشد ـ ايمان‌ را خدشه‌دار میكند و از آن‌ میكاهد، ولی هرگز آن‌ را ريشه‌كن‌ نمی سازد؛ مادام‌ اينكه‌ قصدش‌ تحدی و مبارزه‌ طلبی با قدرت‌ و سلطه الله نباشد و حرامش‌ را حلال‌، و يا امر و نهی اش‌ را بی ارزش‌ ننمايد.

در اين‌ مورد، می توان‌ بهترين‌ الگو و نمونه خود را، رسول‌ الله صلی الله عليه و سلم  قرار دهيم‌ كه‌ با افراد گناهكار، مهربانترين‌ مردم‌ بود و معصيت‌ و گناه‌ كسی مانع‌ بازكردن‌ قلبش‌ برايش‌ نبود، و به‌ او نگاه‌ مي‌كرد، همانگونه‌ كه‌ يك‌ طبيب‌ به‌ يك‌ بيمار نگاه‌ میكند و هيچگاه‌ نگاهش‌ به‌ او، همچون‌ نگاه‌ پليس‌ به‌ مجرم‌ نبود!

«جواني‌ از قريش‌ نزد رسول الله صلی الله عليه و سلم  آمد و از او خواست‌ كه‌ در «زنا» به‌ او اجازه‌ دهد! اصحاب‌ پيامبر صلی الله عليه و سلم به‌ خاطر اين‌ كارش‌ بر او شوريدند و ناراحت‌ شدند، اما موقف‌ رسول الله صلی الله عليه و سلم  در برابرش‌، موقفی ديگر غير از اصحاب‌ كرامش‌ بود. فرمود: نزديك‌ شو!… پس‌ نزديكش‌ آمد. فرمود: آيا دوست‌ داری اين‌ كار با مادرت‌ انجام‌ شود؟! گفت‌: نه‌، به‌ الله قسم‌ نه‌! فدايت‌ شوم‌! پيامبر صلی الله عليه و سلم  فرمود: مردم‌ هم‌ دوست‌ ندارند با مادرشان‌ چنين‌ شود، و سپس‌ همين‌ جمله‌ را در مورد دختر و خواهر و عمه‌ و خاله‌اش‌ نيز تكرار نمود… و در تمام‌ موارد فرمود: آيا دوست‌ داری با آن‌ چنين‌ شود؟!… او هم‌ میگفت‌: نه‌! به‌ الله قسم‌ دوست‌ ندارم‌! فدايت‌ شوم‌ يا رسول‌ اللّه‌! پيامبر صلی الله عليه و سلم  هم‌ می فرمود: پس‌ بدان‌ كه‌ مردم‌ هم‌ دوست‌ ندارند… و بدين‌ ترتيب‌ از او دست‌ برداشت‌ و فرمود: پروردگارا! گناهش‌ را ببخش‌ و قلبش‌ را پاك‌ گردان‌ و شرمگاهش‌ را محفوظ‌ بدار!… و بعد از اين‌ جريان‌، ديگر متوجه چيزی از او نشد».

ببينيد كه‌ رسول‌ الله صلی الله عليه و سلم  چگونه‌ با عطوفت‌ و مهربانی با آن‌ جوان‌ برخورد میكند و چگونه‌ به‌ او حُسن‌ ظن‌ داشته‌ و ذهن‌ خود را به‌ خير و نيكی و نظر مثبت‌، نزديكتر می سازد و از شر و بدی دور میدارد. گفتگويش‌ را با او قطع‌ نمی كند و از او دست‌ برنمیدارد، تا زمانی كه‌ عقلش‌ را قانع‌ و قلبش‌ را به‌ خبث‌ و پليدی زنا و فحشاء مطمئن‌ و آگاه‌ می سازد، و در آخر دعاهايی را نيز بدرقه راهش‌ مینمايد!

گفته‌ شده‌: آن‌ مرد جوان‌، از آن‌ روز به‌ بعد، ديگر مرتكب‌ گناه‌ و معصيت‌ نشد و به‌ جای خشونت‌ و بدخُلقي‌، هميشه‌ با مهرباني‌ و نرمش‌ رفتار نمود!

مثال‌ ديگرب را برايتان‌ بازگو مبكنم‌، و آن‌ اينكه‌:

زن‌ شوهرداری از «غامديه‌» مرتكب‌ زنا گرديد، و بعد از آن‌ عمل‌ زشت‌، حامله‌ گرديد. نزد رسول الله صلی الله عليه و سلم  آمد تا با اقامه حد، خود را پاك‌ گرداند. موقعی كه‌ حد بر او اجرا میشد، خالدبن‌ وليد رضی الله عنه  با خشم‌ تمام‌ او را دشنام‌ داد. پيامبر صلی الله عليه و سلم  فرمود: «آيا او را دشنام‌ می دهی، ای خالد! به‌ الله قسم‌! او توبه‌ای كرده‌ كه‌ اگر بر هفتاد منزل‌ از اهل‌ مدينه‌ تقسيم‌ شود، به‌ اندازه وسعت‌ آنها میگردد! آيا تا به‌ حال‌ كسی برتر از اين‌ زن‌ را ديده‌ای كه‌ اين‌ چنين‌ حاضر شود براي‌ الله عزّ و جلّ بميرد؟!». گفته‌ شده‌: آن‌ زن‌ گناه‌ كرد، اما توبه‌ نمود!…

و آخرين‌ مثال‌ اينكه‌:

اين‌ صحابی كسی است‌ كه‌ دائم‌ الخمر بود؛ يعنی به‌ نوشيدن‌ شراب‌ به‌ طور دائمی مبتلا و معتاد شده‌ بود. او را در حالی نزد رسول الله صلی الله عليه و سلم  آوردند كه‌ بيشتر از هر روز نوشيده‌ بود؛ پس‌ حد بر او را اجرا كردند و مورد عقاب‌ قرار گرفت‌. اما همين‌ كه‌ رها شد، شيطان‌ درونش‌ يا دائم‌ الخمر بودنش‌ بر او غلبه‌ يافت‌ و او را مجدداً به‌ نوشيدن‌ شراب‌ واداشت‌. دوباره‌ او را نزد رسول الله صلی الله عليه و سلم آوردند و باز هم‌ مورد تعزير قرار گرفت‌… و اين‌ چنين‌، چندين‌ بار اين‌ عمل‌ اتّفاق‌ افتاد تا اينكه‌ روزی باز هم‌ در حالی كه‌ شراب‌ خورده‌ بود، او را برای اقامه حد نزد پيامبر صلی الله عليه و سلم  آوردند. بعضی از صحابه رسول الله صلی الله عليه و سلم  گفتند: «الله بر او لعنت‌ كند! مگر اين‌ برای چندمين‌ بار است‌ كه‌ نزد رسول‌ الله، اين‌ چنين‌ آورده‌ می شود؟!».. در اين‌ هنگام‌ رسول الله صلی الله عليه و سلم بر لعن‌ اين‌ مسلمان‌، علی رغم‌ ارتكابش‌ به‌ نوشيدن‌ ام‌ الخبائث‌ و اصرار و مداومت‌ بر آن‌، ساكت‌ نشد و به‌ كسانی كه‌ او را لعنت‌ میكردند، فرمود: «او را لعنت‌ نكنيد؛ زيرا الله و رسولش‌ را دوست‌ دارد!»، و در روايتی ديگر آمده‌ است‌ كه‌ فرمود: «شيطان‌ را بر عليه‌ برادرتان‌ ياری ندهيد!».

نگاه‌ كنيد، الله متعال ما و شما را مورد رحم‌ و لطف‌ بيكران‌ خود قرار دهد! به‌ اين‌ قلب‌ بزرگ‌ و روح‌ بلند نگاه‌ كنيد كه‌ چگونه‌ اين‌ انسان‌ را بزرگ‌ كرده‌ و به‌ او علیرغم‌ آلودگی اش‌ به‌ گناه‌، اين‌ چنين‌ حُسن‌ ظن‌ پيدا مي‌كند! چگونه‌ به‌ خير و نيكی پنهان‌ در درونش‌، با وجود شر آشكار و ظاهری كه‌ در بيرونش‌ ديده‌ میشود، خيره‌ میشود و با نگاه‌ كردن‌ به‌ او با ديدی مثبت‌، شر و بدی از ميدان‌ ديدش‌ محو و ناپديد میشود! و او را اين‌ گونه‌ توصيف‌ مي‌كند كه‌: «الله و رسولش‌ را دوست‌ دارد!»، و به‌ همين‌ دليل‌ از لعنت‌كردنش‌ نهی فرمود؛ زيرا لعنت‌ باعث‌ ايجاد فاصله بين‌ او و برداران‌ مؤمنش‌ ميشود، و اين‌ از اسرار همان‌ فرموده‌اش‌ میباشد كه‌: «شيطان‌ را بر عليه‌ برادرتان‌ ياری ندهيد!»، و ريسمان‌ محكم‌ برادری و اخوت‌ بينشان‌ را به‌ خاطر گناه‌، هر چند گناه‌ بزرگی است‌ و پشت‌ سر هم‌ نيز تكرار میشود، پاره‌ نمیكند؛ چون‌ كه‌ اين‌، اصل‌ اسلام‌ است‌ كه‌ آنها را با او جمع‌ كند و نزديك‌ سازد، و او را با آنها جمع‌ و نزديك‌ گرداند.

آن‌ كسانی كه‌ به‌ توده مردم‌ سوءظن‌ دارند، و افراد گناهكار و خطاپيشه‌ را از حساب‌ می اندازند و ارزشي‌ برايشان‌ قائل‌ نمی شوند، بايستی اين‌ برخورد پيامبر صلی الله عليه و سلم  و تربيت‌ ارزشمند و كارشناسانه‌اش‌ را به‌ خوبی بفهمند و درك‌ كنند.

آری! بايد از اين‌ رفتار رسول‌ الله صلی الله عليه و سلم  به‌ خوبی درس‌ بگيرند و پند بياموزند، آن‌ كسانی كه‌ قدمهايشان‌ به‌ سوی بدعت‌ تكفير افراد گناهكار می لغزد. اين‌ افراد اگر درنگ و تأمل‌ كنند، می فهمند كه‌ تمام‌ كسانی را كه‌ كافر قلمداد می كنند، مرتد نيستد و واجب‌ هم‌ نيست‌ آنها را به‌ قتل‌ برسانند، بلكه‌ يا به‌ حقيقتِ دين‌ جاهلند كه‌ بايد به‌ آنان‌ بفهمانند.. يا كسانی هستند كه‌ در ورطه گناهان‌ ـ در اثر آلودگی محيط‌ و دوستان‌ و همنشينان‌ ناباب‌ ـ افتاده‌اند و لازم‌ است‌ كه‌ آنها را نجات‌ دهند.. و يا كساني‌ هستند كه‌ به‌ خاطر كارها و مشغله‌های دنيوی، از آخرت‌ غافل‌ شده‌اند، و واجب‌ است‌ كه‌ آنها را بيدار كنند و متذكر سازند؛ زيرا تذكر و يادآوري‌ به‌ مؤمنين‌، هميشه‌ منفعت‌ می بخشد.

شكی نيست‌ كه‌ لعن‌ و نفرين‌ مردم‌ ـ ولو گناهكار و منحرف‌ هم‌ باشند ـ آنها را اصلاح‌ نميسازد و به‌ خير و نيكی نزديك‌ نمي‌كند، و حتی آنها را از راه‌ خير و صلاح‌ دور میسازد.. بلكه‌ بهتر آن‌ است‌ كه‌ به‌ برادر عاصی و گناهكارش‌ نزديك‌ شود و او را به‌ اصلاح‌ شدن‌ دعوت‌ كند و برايش‌ دعا نمايد؛ نه‌ اينكه‌ او را در دام‌ شيطان رها سازد… يكی از حكماء گفته‌ است‌:

«به‌ جای اينكه‌ تاريكی را لعن‌ كنی، شمعی را روشن‌ كن‌ كه‌ راه‌ را روشن‌ نمايد!»…

اين‌ بود آنچه‌ كه‌ خواستم‌ به‌ وسيله آن‌ فرزندان‌ و جوانان‌ هوشيار و برومند و بيداردل‌ مسلمان‌ را نصيحت‌ كنم‌. كسانی كه‌ به‌ آنها علاقه شديدی دارم‌ و در اعماق‌ قلبم‌ جای دارند و هميشه‌ خيرخواه‌ و دلسوزشان‌ هستم‌، و ديگر چيزی نمی گويم‌ مگر آنچه‌ كه‌ خطيب‌ پيامبران‌، شعيب‌ عليه السلام  فرمود:

(إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْأِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ) .

[ من‌ تا آنجا كه‌ میتوانم‌ جز اصلاح‌ (خويش‌ و شما را)  نمیخواهم‌، و توفيق‌ من‌ هم‌ (در رسيدن‌ به‌ حق‌ و نيكی و  زدودن‌ ناحق‌ و بدی) جز با (ياري‌ و پشتيبانی) الله (انجام‌ پذيرفتنی) نيست‌. تنها بر او توكّل‌ میكنم‌ و فقط‌ به‌ سوی او برمیگردم‌ ] .

پايان‌

د ښوونکي لارښود کتابونه

Editorial Team

د واسع ویب د لیکوالۍ او خپرونکي ټیم لخوا. که مطالب مو خوښ شوي وي، له نورو سره یې هم شریکه کړئ. تاسو هم کولی شئ خپلې لیکنې د خپرولو لپاره موږ ته راولېږئ. #مننه_چې_یاستئ

خپل نظر مو دلته ولیکئ

Back to top button
واسع ویب

واسع ویب فیسبوک پاڼه لایک کړئ

زموږ فیسبوک پاڼه لایک او له نورو سره شریکه کړئ

#مننه_چې_یاستئ